پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: دانلود مناظره تنگاتنگ بین یک سنی با چند شیعه(افسانه ی شهادت حضرت زهرا(رضی الله عنها) #3366
آيا عمر بن خطاب، فقط تهديد كرده است؟
کاربران سایت ولی عصر بعد از نقل مطلبی در مورد تهدید در نقد و بررسی آن می گویند:( قياساين دو تهديد با يكديگر، قياس مع الفارق است… اولاً: اين روايت در كتابهاى شما آمده است و شما بايد به چيزى استدلال كنيد كه نزد ما حجت باشد.)
جواب:
قبل از رد و جواب این نقد کاربران سایت ولی عصر احادیثی را که این کاربران حجت نمی دانند را نقل کنم:
در قسمتی از حدیث طولانی ای، پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید:
وإن الله أمرني أن أحرق قريشا
خداوند به من دستور داد تا قريش را بسوزانم.
صحیح مسلم 4/ 2197 ح 2865 ؛ الناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت
سنن النسائي الكبرى 5/26 ح 8070؛ الناشر :دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة الأولى ، 1411 – 1991م
مسند أحمد بن حنبل 4/162 ح 17519؛ الناشر : مؤسسة قرطبة – القاهرة
و از أبي هريرة رضی الله عنه روایت شده است که سيدنا و مولانا رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
والذي نفسي بيده لقد هممت أن آمر بحطب فيحطب ثم آمر بالصلاة فيؤذن لها ثم آمر رجلا فيؤم الناس ثم أخالف إلى رجال فأحرق عليهم بيوتهم
قسم به ذاتى که جانم در دست اوست، قصد کردهام تا دستور به جمعآورى هيزم دهم سپس مؤذن را بگويم تا اذان دهد و شخصى را براى امامت مردم مقرر نمايم و خود به خانه متخلفان بروم و خانه هايشان را بر آنان آتش زنم.
صحیح بخاری 1/231 رقم 618 ؛ الناشر : دار ابن كثير ، اليمامة – بيروت الطبعة الثالثة ، 1407 – 1987م
صحيح مسلم 1/451 رقم حدیث 651 ؛ الناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت
شبیه روایت فوق در کتب معتبر شیعه نیز آمده است:
عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: إن أناسا كان على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أبطئوا عن الصلاة في المسجد فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ليوشك قوم يدعون الصلاة في المسجد أن نأمر بحطب فيوضع على أبوابهم فتوقد عليهم نار فتحرق عليهم بيوتهم
تهذيب الأحكام 3/ 25 ح 6
در احاديث صحيحه از طرق عامه و خاصه وارد شده است از آن جمله در صحيح از عبد اللَّه بن سنان منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه شنيدم كه فرمودند كه جمعى در زمان حضرت سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله تاخير مي كردند و به نماز جماعت در مسجد حاضر نمىشدند حضرت فرمودند كه نزديكست كه آن جمعى كه ترك مىكنند نماز در مسجد را به جماعت كه امر كنم كه هيمه بياورند و در خانهاى ايشان گذارم و بر افروزم و خانهاى ايشان را با ايشان بسوزانم.
لوامع صاحبقراني 4/ 372
علماى شيعه روايت مذكور را “صحيح ” دانستند از جمله :
علامه محمد باقر مجلسی دوم
(الحديث السادس) (3): صحيح
ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار 4/ 692
علامه محمد تقی مجلسی اول
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه 2/484 و در کتاب فارسی لوامع صاحبقرانی
شهيد اول محمد بن مكى عاملى
ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة 4/ 369
شيخ يوسف بحرانى
الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة 11/ 63آیا این منابعی که از کتب علمای شیعه ذکر کردیم نیز نزد عالمان شیعه حجت نیست؟!!!
کاربران سایت ولی عصر می گویند: (رابعاً: … سوگند ياد كردن عمر كه خانه را با اهلش به آتش خواهدكشيد، قطعى است، وچون قسم خورده است، يا مدلول قسم را عملى کرده که حرفشيعه ثابت است و يا عملى نکرده؛ پس لازم بود کفاره حنث قسم بپردازد، آياشما دليلى و لو يك روايت ضعيف پيدا مىکنيد که عمر کفاره شکستن قسم راپرداخته باشد؟)
جواب:
اولا روایتی که درآن آمده که عمربن خطاب رضی الله عنه سوگند یاد کرده است که خانه فاطمه رضی الله عنها را بسوزاند را “ضعیف” است ،پس قطعیت ندارد .
http://s1.picofile.com/file/6620131786/sh.doc.html
ثانیا برفرض قبول اینکه روایت نیز صحت داشته باشد باز دلیلی بر سوزاندن خانه فاطمه رضی الله عنها نیست زیرا اصلا خانه ای سوزانده نشد؛ در پایان روایت آمده است که اهل خانه با خلیفه بیعت کردند،پس دیگر نیازی به سوزاندن خانه نبوده است.
ثالثا قسم در قبال شرط بوده است یعنی عمربن خطاب رضی الله عنه قسم یاد کرده اگر بیعت نکنند خانه سوزانده می شود،وقتی اهل خانه فاطمه رضی الله عنها بیعت کردند پس دیگر قسم(سوگند) شکسته نشده و نیازی به کفاره نبوده است.
کاربران سایت ولی عصر می گویند: (خامساً: ما مى گوئيم عمر تهديدش را عملى كرد؛ زيرا ابوبكر كه دستور آتش زدن و حملهكردن به خانه وحى را داده بود، در آخر عمرش سخت پشيمان شده بود.)
جواب:
اصلا تهدیدی صورت نگرفته است،برفرض اینکه تهدیدی شده باشد باز دلیلی بر عملی بودن آن وجود ندارد ؛زیرا شرط عملی بودن تهدید عدم بیعت علی بن ابی طالب رضی الله عنه بوده در صورتی که در ادامه روایت صراحتا آمده است که بیعت صورت گرفته است.در مورد پشیمانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز روایات در این زمینه ضعیف اند .
کاربران سایت ولی عصر می گویند: (مسعودىشافعى در كتاب اثبات الوصيه تصريح مىكند كه عمر خانه را به آتش كشيده است)
جواب:
اولا مسعودی مطلب مورد استدلال شما را بدون سلسله سند نقل کرده است که مردود است.
ثانیا مسعودی شیعه است و این از اسم کتاب واضح است چگونه می تواند سنی و شافعی مذهب باشد؟!!!
پایان بخش دوم …
اثبات شیعه بودن علی بن الحسین بن علی المسعودی ابوالحسن الهذلی (م 346هـ) صاحب کتاب تاریخی مروج الذهب:
سید علی بن طاووس صاحب مروج الذهب را” الشیخ الفاضل الشیعی”خوانده است.
فرج المهموم ص 126 ،الباب الخامس فیما نذکره ممن کان عالما بالنجوم من الشیعة او حول مولده الموسوم
علامه حلی می گوید:
له کتب فی الامامة و غیرها
دارای کتابهایی در مورد امامت و غیرآن است.
رجال العلامة – خلاصة الاقوال ص 100 رقم ترجمه40
ابن داوود حلی می گوید:
له کتاب اثبات الاوصیة لعلی بن ابی طالب علیه السلام و هو صاحب مروج الذهب
کتاب اثبات الاوصیه علی بن ابی طالب علیه السلام از او است و او صاحب مروج الذهب می باشد.
رجال ابن داوود ص 241 رقم ترجمه1018
ابوعلی حائری، اشاره میکند که کسی را تا کنون نیافتهام که در تشیع وی، تامل کرده باشد، به جز فرزند استاد علامه (یعنی آقا محمد علی فرزند وحید بهبهانی) که در مخالفت، اصرار کرده و مدعی شده که او، از مخالفان (یعنی اهل سنت)است.
منهج المقال 4/ 392
محدث نوری، امامی بودن مسعودی را اثبات کرده است و با نقل عبارات نجاشی، علامه حلی در خلاصه، شهید ثانی در حاشیه آن، سید علی بن طاووس در فرج المهموم، میرداماد در حاشیهی رجال کشی، ابن ادریس در سرائر، آنها را در امامی بودن وی، صریح دانسته، و میافزاید:
من العبارات الصریحة فی کونه من علماء الامامیة
از عبارات واضح و صریح ، حاکی بودن او از علمای امامی است.
خاتمة المستدرک 1/ 115- 127
نجاشی مسعودی را شیعه می داند و برخی از تألیفات او را یاداوری کرده است.
رجال النجاشی-فهرست اسماء مصنفی الشیعة ص254 رقم ترجمه665
حافظ ذهبی در ترجمه مسعودی می نویسد:
وكان معتزليا
سیر اعلام النبلاء 15/ 569 رقم ترجمه 343؛ مؤسسة الرسالة بيروت ،الطبعة التاسعة 1413 – 1993 م
کاربران سایت ولی عصر می گویند: (تاج الدين سبكى نام مسعودى را در زمره عالمان شافعى آورده و او را مورخ، صاحب فتوا و علامه مىداند)
جواب:
اولا ما دلایل کافی در خصوص شیعه بودن مسعودی نقل کردیم که محکم ترین دلایلی که ارائه دادیم از کتب اهل تشیع بود.
ثانیا آوردن اسم مسعودی در طبقات الشافعیه الکبری شاذ است زیرا علمای اهل سنت مسعودی را یا شیعه دانسته اند یا معتزلی و از جمله کسانی -که بعد از حافظ سبکی- مسعودی را شیعه معتزلی دانسته اند،حافظ ابن حجر عسقلانی است که در لسان المیزان 4/ 224در ترجمه الشريف المرتضى رقم 589 در مورد مسعودی می گوید:
وكتبه طافحة بأنه كان شيعيا متعزليا حتى أنه في حق بن عمر أنه امتنع من بيعة علي بن أبي طالب ثم بايع بعد ذلك يزيد بن معاوية والحجاج لعبد الملك بن مروان وله من ذلك أشياء كثيرة…
و کتاب وی، سراسر بر این امر گواهی میدهد که وی، شیعی معتزلی بوده تا بدان جا که در حق ابن عمر رضی الله عنهما میگوید او، از بیعت با علی ابن ابی طالب رضی الله عئه سرباز زد، ولی پس از آن، با یزید بن معاویه، و با حجاج برای عبدالملک بن مروان، بیعت کرد ، او از این دست مطالب، بسیار دارد… .
سید حسن صدر، برای سازگاری میان کلام سبکی و نجاشی می گوید: اوامامی مذهب بوده که در مدت اقامت در مصر و شام، به خاطر تقیه، خود را شافعی معرفی می کرده است.
تاسیس الشیعة ص 254
بنابراین مسعودی شیعه معتزلی است و اگر بگویید که در کتب اهل سنت از او نام برده اند و او را سنی خوانده اند ما نیز می گوییم که دلایل شیعه بودن مسعودی در کتب اهل تشیع بیشتر از اهل سنت است که ذکر کردیم.
کاربران سایت ولی عصر می گویند: (سادسا:اگر فقط تهدید کرده هم باشد ،همین تهدید نیز به تنهایی می تواند مشروعیت خلافت خلفا را زیر سؤال ببرد؛ چرا كه ثابت مىكند حضرت زهرا،امیر مؤمنان علیهما السلام و اصحاب آن حضرت با خلافت ابوبکر مخالف بوده اند و این مسأله افسانه اجماع بیعت با ابوبکر را زیر سؤال می برد.)
جواب:
اولا تهدیدی صورت نگرفته است قبلا بیان کردیم.
ثانیا اگر برفرض هم تهدیدی صورت گرفته باشد برای نیاز بوده است همانطور که در ابتدا روایاتی را از پیامبر صلی الله علیه و سلم نقل کردیم که آن بزرگوار برای نماز جماعت قریش را تهدید کرده بود اما این تهدید هیچ وقت عملی نشد و علت مهم جلوه دادن موضوع بوده است و در اینجا نیز بیعت بسیار مهم بوده است که تهدید صورت گرفته است(البته همانطور که گفتیم هیچ گونه تهدیدی صورت نگرفته است
ثالثا از کی تخلف انگشت شماری به منزله عدم اجماع تلقی شده است؟!!!البته اگر ثابت کنید آن عده از اصحاب نیز بیعت نکردند.
پایان
السلام علیکم و رحمة اللهجناب rrw می فرماید:
جنابعالي مي پذيريد که در ” فَامْسَحُواْ بِوُجُوهـِــكُمْ وَأَيْدِيـكُم” (اَيْدِيـكُم ) عطف بر (وجوهکم )است ولي نمي پذيريد که در « وَامْسـَـحُواْ بِرُؤُوسـِـكُمْ وَأَرْجُلــَـكُمْ » (ارجلکم ) عطف بر (رُؤُوسـِـكُمْ) در حاليکه شايد کمتر جمله اي آنقدر شبيه به هم و بر يک روال و وزان باشد. در واقع همچنانکه در ” فَامْسَحُواْ بِوُجُوهـِــكُمْ وَأَيْدِيـكُم” غير محتمل است که ايديکم عطف بر وجوهکم نباشد ، در « وَامْسـَـحُواْ بِرُؤُوسـِـكُمْ وَأَرْجُلــَـكُمْ » نيز همين حکم صادق است….پاسخ:
اولا در این آیه اشاره به محدوده ی مسح در دستها نشده درحالی که در آیه وضوء محدوده ی غسل دستها اشاره شده است : “وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ” .
ثانیا در آیه ی تیمم در بدل “فَاغْسِلُوا” ، “فَامْسَحُوا” آمده است، اکنون ما از شما ُرالی می پرسیم در ایه ی وضوء حرف “باء” نیامده است می شه بفرمایید در ایه ی تیمم حرف “باء” چه معنی ای میده؟
ثالثا در آیه ی وضوء محدوده ی پاها معین شده است: “وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ” حال اگر در اینجا واو رو عطف به “وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ” باشد این سؤال پیش میاد که چرا محدوده ی مسح – به زعم شیعه – معین شده یعنی “الی الکعبین”؟! جالب اینکه حرف “باء” در “رُءُوسِكُمْ” – بنابه دیدگاه شیعه – در اینجا برای تبعیض آمده است.
رابعا لفظ “الکعبین” نزد اهل لغت به دو برجستگی پاها گفته می شود.
در هرپا دو قوزک است و آن ، دو استخوان بر آمده از کنار پا است و هر پا دو قوزک دارد اگر به پای خودتان نگاه کنید دو استخوان بر آمده کناری می بینید که یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ هر پا وجود دارد و به آن قوزک گفته می شود.
بنابر قاعده لغوی “مقابله جمع با جمع اقتضای تقسیم واحد” ، لفظ “المرافق” در آیه ” فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ” ، مقابل جمع با جمع است . “أیدی” جمع و “المرافق” نیز جمع پس هر قسمت یکی را اقتضا می کند ، هر دستی یک مرفق( آرنج) دارد و لذا مقابل جمع با جمع ، ” أيديكم إلى المرافق ” ، “المرافق” مجموعه ای و “الأيدي” نیز مجموعه است. در تقسیم بندی : هر دستی برایش مرفقی است ، اکنون آیا فرموده است در هر دو پا، “وأرجلكم إلى الكعاب” یا فرموده است ” وأرجلكم إلى الكعبين ” ؟! قطعا مورد دومی در آیه آمده است . خوب اگر در هرپایی یک قوزک بود می بایست الله تعالی می فرمود:” وأرجلكم إلى الكعاب ” زیرا بنابر قاعده فوق چنین اقتضا می کرد پس زمانی که جمع با تثیه مقابله دارد دلالت بر این دارد که در هر پا دو قوزک وجود دارد و در هر دست یک مرفق و این صحیح و واضح است.
اهل لغت نیز مهر تأیید بر این تعریف زدند؛
ابن اثیر می گوید:
الكَعْبانِ العظمانِ الناتئانِ عند مَفْصِلِ الساقِ والقَدم عن الجنبين
الکعبان: دو استخوان برآمده در مفصل ساق و پا از دو طرف است.
النهاية في غريب الحديث والأثر 4/330؛الناشر : المكتبة العلمية – بيروت ، 1399 – 1979م
أبو منصور الهروي می فرماید:
والكعبان هما المنجمان وهما العظمان النائتان في منتهى الساق مع القدم وهما ناتئان عن يمنة القدم ويسرتها
و الکعبان [یعنی]دو منجم و دو استخوان برآمده در انتهای ساق همراه پا و آن دو [استخوان] برآمده از راست پا و چپ آن است.
الزاهر ص 42؛ الناشر : وزارة الأوقاف والشئون الإسلامية – الكويت الطبعة الأولى ، 1399هـأحمد بن محمد المقري الفيومي در ” المصباح المنير ” می نویسد:
[الکعبان]من الإنسان اختلف فيه أئمة اللغة فقال أبو عمرو بن العلاء و الأصمعي و جماعة هو العظم الناشز في جانب القدم عند ملتقى الساق و القدم فيكون لكل قدم ( كعبان ) عن يمنتها و يسرتها و قد صرح بهذا الأزهري و غيره وقال ابن الأعرابي و جماعة ( الكعب ) هو المفصل بين الساق و القدم و الجمع ( كعوب ) و ( أكعب ) و ( كعاب ) قال الأزهري ( الكعبان ) الناتئان في منتهى الساق مع القدم عن يمنة القدم و يسرتها و ذهبت الشيعة إلى أن ( الكعب ) في ظهر القدم و أنكره أئمة اللغة كالأصمعي و غيره
دو قوزک از انسان ، ائمه لغت در آن اختلاف کردند، ابو عمرو بن علاء و اصعمی و گروهی گفتند: آن استخوان برجسته در کنار پا نزد محل تلاقی ساق و پا است و برای هر پا (دو قوزک) می باشد از راست آن و چپش و به آن ازهری و غیر او تصریح کردند و ابن اعرابی و گروهی گفتند: (الکعب) آن مفصل بین ساق و پا است و جمع آن (کعوب) و (اکعب) و(کعاب) است.ازهری گفته است: (الکعبان) دو برجستگی در انتهای ساق پا از راست و چپ آن است ،و شیعه بر این رآی اند که (الکعب) در پشت پا است و ائمه لغت مانند اصعمی و غیر او آن را انکار کردند.
المصباح المنير 2/534-535؛ الناشر : المكتبة العلمية – بيروتجناب “rrw” می فرماید:
اما اينکه مي گويي پس چرا (أَرْجُلــَـكُمْ)در آيه وضو مثل (اَيْدِيـكُم ) در آيه تيمم مجرور نيامده پاسخش را قبلا گفتم . اِعراب گذاريها از جانب رسول خدا نبوده است و حتي قرآنهاي سده هاي اول تماما کوفي وبدون اعراب بوده است ، پس به قطع نگو اعراب (أرجلکم) فتح است. از طرفي حتي اگر فتح باشد نيز تفاوتي نمي کند و در آن صورت نيز عطف بر محلّ «برؤسکم» است که مفعول است. ولي هرگز نمي توان برعطف بودن (أرجلکم) بر (رُؤُوسـِـكُمْ) خدشه وارد کرد همچنانکه در جمله کاملا مشابه تيمم چنين است وجنابعالي به آن اذعان کرديد.پاسخ:
اولا ابتدای کلام شما ، سخنی است که از جانب خود فرمودید و اساسی ندارد. یعنی چه اعراب گذاری ها از جانب سیدنا رسول الله صلوات الله علیه و سلم نیامده است؟! جناب این اعراب گذاری باتوجه به قرائتی که نقل شده درج شدن بله اعراب گذاری شکلا رو آیات قرآن نبوده لیکن با توجه به قرائتی که شده قابل فهم بوده مگرنه مردمان بعد از عهد نزول چگونه قؤان رو اعراب گذاری میکنن بدون اینکه صحت قرائت رو از منشاء گرفته باشن؟!!!
ثانیا بنابه دیدگاه اهل فن قرائت “ارجلکم” به دو صورت فتح و کسر متواترا آمده است. آنهایی که قائل به کسر بودن آن رابه مجاورت کسره تنها خواندن و قائل به مسح آن نبودند هرچند در ادامه ثابت میشه که مسح معنی دیگری نیز داره.
جناب “rrw” می فرماید:
بگذاريد طوري ديگر موضوع را مطرح کنم فرض کنيد شخص کافري در بيابانهاي حجاز اتفاقي قرآني پيدا مي کند (واضح است که قرآنهاي سده هاي اول اسلامي کوفي و بدون اعراب است) او بعد از خواندن قرآن مسلمان مي شود و فرضا مي خواهد نماز بخواند در آنجا نه علي است که از او نحوه وضويش را سوال کند و نه عمري که از او بپرسد. حال او چگونه وضو مي گيرد مثل شيعه پا را مسح مي کند يا مثل سني پا را مي شوييد؟ هرمنصف عاقلي بي ترديد مي گوييد مثل شيعه.پاسخ:
ای کاش در مورد ایمان به امامت و تأویلات واهیه آن و برداشت های ناصواب از آیات قرآن نیز قائل به همین به مثال خودتون باشید… بگذریم.
جناب همون اعرابی اگه آیه وضو رو بخونه پی میبره که باید پاها رو شست چون عقلش قبول نمیکنه که محدوده ای که برای پاها مشخص شده رو مسح کنه و اگه مسح کنه همون شیوه ی غسل پیدا میکنه چون مسح دو قوزک پا که معین شده جز با غسل صورت نمیگیره و این همون معنی دیگر مسح هستش که اهل لغت به آن تصریح کردن …درکلام عرب معنی مسح به غسل نیز وارد شده است اما بالعکس نه؛
مثلا به مریض گفته می شود:
مَسَحَ الله ما بك [بالسين] أَي غسلك
لسان العرب 2/598؛ الناشر : دار صادر – بيروت
كتاب العين 3/156؛ الناشر : دار ومكتبة الهلال
صبح الأعشى 8/168؛ الناشر : دار الفكر – دمشق الطبعة الأولى ، 1987م
أبي البركات الأنباري در ” الإنصاف ” می نویسد:
وقال أبو زيد الأنصاري المسح خفيف الغسل وكان أبو زيد الأنصاري من الثقات الأثبات في نقل اللغة وهو من مشايخ سيبويه وكان سيبويه إذا قال سمعت الثقة يريد أيا زيد الأنصاري والذي يدل على ذلك قولهم تمسحت للصلاة أي توضأت والوضوء يشتمل على ممسوح ومغسول والسر في ذلك أن المتوضئ لا يقنع بصب الماء على الأعضاء حتى يمسحها مع الغسل فلذلك سمى الغسل مسحا
و ابو زید انصاری گفته است “المسح” خفیف شستن و ابو زید انصاری از ثقات مورد اعتماد در نقل لغت است و او از استادان سیبویه است و سیبویه هرگاه فرموده است شنیدم از ثقه منظورش ابو زید انصاری است و اینکه دلالت بر آن می کند اين سخنشان است ” تمسحت للصلاة ” یعنی وضو گرفتم و وضو مشمول بر ممسوح و مغسول می شود و سِر( هدف پنهان) در آن این است که وضو گیرنده قانع نمی شود با اصابت آب بر اعضایش تا اینکه آنها را مسح می کند با شستن و به این دلیل مسح را غسل نامگذاری کردند.
الإنصاف في مسائل الخلاف 2/609؛ الناشر : دار الفكر – دمشقجناب “rrw” می فرماید:
آنچه مسلم است اين آيه شامل دو دستور آموزشي است.
شيعه مي گويد :
دستور اول: فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَيْدِيَکُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ
دستور دوم: وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَي الْکَعْبَيْنِ
همانطور که مي بينيد، شيعه عينا مانند عقيده خود عمل مي کند ابتدا صورت ودست خود را مي شود سپس سر وپاها خود را مسح مي کند.پاسخ:
میشه بفرمایید ترتیب در وضوء لازم هستش یا نه؟؟؟؟ اگه لازمه این چیزیه که سبب شده “ارجلکم” به اخر بیافته .. اگه لازم نیست بله حرف شما درست می بود.. ولی چیزی که میون ما و شما اتفاق داره اینه که ترتیب لازمه.
جناب “rrw” می فرماید:
اما سني مي گويد:
دستور اول: فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَيْدِيَکُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ (وَأَرْجُلَکُمْ إِلَي الْکَعْبَيْنِ)
دستور دوم: وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ
حال سوال اين است که پس چرا اهل سنت به عقيده خود عمل نمي کند مگر نمي گوييد در دستور اول آمده بشوييد صورت و دست و پاها را . پس چرا بخشي از اين دستور را موکول کرديد به بعد از مرحله ديگري که دستور مسح است!؟!؟!پاسخ:
اولا خود خدا موکول کرده اون هم به اقتضای رعایت ترتیب در وضوء
ثانیا بر فرض اینکه حرف شما رو قبول کنیم این برای ظرافت کلام ،و قرآن فصیح ترین کلام است و لذا فعل دوم (اغسلوا) نیامده است.
در کلام عرب رایج است که مثلا گفته می شود:
أکلت الخبز و اللبن یعنی وشربت البن
نان و شیر خوردم یعنی و شیر نوشیدم
در این مثال فعل “شربت” نیامده است و جمله با همان فعل “أکلت” کامل شده است.ار برادر “مجاهد دین” عذر میخواهم که بنده پاسخ دادم … از جناب “rrw” نیز عذر میخواهم که پاسخگوی ایشان برادر بزرگوارم “مجاهد دین” بودن و بنده سبقت گرفتم و پاسخ دادم.باب پاسخ باز است …
این پاسخی که بنده حقیر دادم قسمت هایی از آن منقول از مقاله ی “شستن پاها و شبهات و ردود” می باشد که لینک دانلود آن در تالار کلمه موجود است.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: آیا تمام روایات در بخاری و مسلم صحیح و راویان آنها ثقه هستند؟ #4475جناب حیدر کرار می گوید:
چرا پيروانان اهل سنت اينقدر نسبت به صحيح بخاري و مسلم تعصب دارند.ميگويند هر چه در آن ها امده درست است و رجالش هم نياز به توثيق ندارد!و هر جا و در هر كتابي كه رجالش رجال صحيحين بود به او مجوز توثيق بدهيد.انگار اين دو كتاب نعوذ بالله وحي منزل است و نبايد حتي به آنها ذره اي خرده گرفت و بي برو برگرد صحيح است …
پاسخ:
اولاً این که گفته میشه صحیحین مقبوله احادیثش به این معنی هستش که این احادیث با توجه به تحقیقاتی که علما بر آنها انجام دادن و متابطقت و متابعت و و با توجه به شواهد و طرقی از آن احادیث در دیگر کتب حدیثی حکم به صحت این احادیث موجود در صحیحین دادند نه این که صرفاً از جانب بخاری و مسلم تصحیح شده باشند.
ثانیاً علمای اهل سنت متعصب هستند یا علمای روافض که حتی بر الکافی شریف نتوانستند احادیث ضعیف و صحیح را جدا کنند و ضعیف ها را طرد کنند ،بلکه چه ضعیف و چه صحیح نزد این قوم یک حکم را دارد حال بماند که خود شیخ کلینی قائل به تواتر احادیث الکافی بوده است.
ثالثاً برخی از علمی اهل سنت همچون امام دارقطنی و غیر او بر برخی از احادیث صحیحین انتقاداتی داشته که البته خود وی نیز قائل به صحیح بودن غالب احادیث این دو کتاب بوده لیکن با این وجود برخی از احادیث ان را نقد کرده از جهت سند … و این جرئت علمای اهل سنت و عدم تعصب آنهاست .
رابعاً علمای اهل سنت با جمع بندی کلی و طی مراحلی قائل به صحیح بودن صحیحین بودن و هرگز صرف قائل بودن خود مرلان این دو کتاب به صحیح بودن آن دو اقرار نکردند مگرنه دیگر کتب حدیثی همچون صحیح ابن حبان و صحیح ابن خزیمه و صحیح ترمذی و … که خود مرلفان آن کتابها قائل به صحیح بودن احادیث بودن لیکن علما بر صحت آن احادیث اعتمادی نکردند و بلکه آنها را نقد و بررسی کردند.
خامساً کی و کجا گفته است که تمام آنچه که در صحیحین است پس صحیح هستند؟!!! در صحیحین احادیث با اسناد ضعیف وجود داره همچون احادیثی که در توابع و یا شواهد و یا تعلیقات آمده است و علما بر ضعف سندی آن احادیث اقرار کردند.
سادساً ضعف سندی یک حدیث دلالت بر ضعف حدیث نمی کند و این در علوم حدیث ثابت شده است ، ممکنه در صحیحین حدیثی از جهت سند ایراد داشته باشه لیکن با توجه به شواهد و متابعاتی که یا از خود صحیحین و یا غیر آن دو وجود داره حکم به صحت آن حدیث داده شده باشن پس وجود حدیثی که در اسناد آن راوی ضعیف مشاهده شده دلیل بر ضعف حدیث نیست .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: آیا تمام روایات در بخاری و مسلم صحیح و راویان آنها ثقه هستند؟ #4476جناب حیدر کرار می گوید:
هر كسي مي داند چه شيعه و چه سني… هر روايتي معمولا چندين راوي دارد و
براي بررسي سند روايت و اينكه روايت مورد نظر صحيح است يا نه بايد شرح حال
راويان بررسي شود …
پاسخ:
اولاً بررسی روات که به علم رجال شناخته شده نزد اهل سنت صدها برابر روافض از جایگاه ویزه ای قرار داشته و داره و تعداد کتب و اهتمام علمای اهل سنت بر این موضوع شاهد و گویای همه چیز است .
غالب روات حدیثی شیعی فاقد تاریخ مولود و وفات هستند و موارد دیگر که در علم رجال مورد بررسی قرار میگیرد…
ثانیاً روات صحیح بخاری و مسلم توسط علمای اهل سنت تفکیک و بررسی شدند و در همان عصر تدلیف این دو کتاب چنین اقدامی صورت گرفته تا به این عصر حاضر ، علما به این موضوع پرداختند و این به وسع بودن و میزان توجه علمای اهل سنت به این علم دارند.
به طور نمونه شماری از علما و کتابهائی که در جرح و تعدیل روات و اسامی صحیح بخاری و مسلم نوشتند اشاره
میکنم :
1.أسامي من روى عنهم البخاري
عبد الله بن عدي بن عبد الله الجرجاني(ت 365هـ)
2.الهداية والإرشاد في معرفة أهل الثقة والسداد
لأبي نصر أحمد بن محمد الكلاباذي(ت 398هـ)
3.ذكر أسماء التابعين ومن بعدهم ممن صحت روايته عن الثقات عند البخاري ومسلم
للدارقطني(ت 385هـ)
4.تقيد المهمل وتميز المشكل
لأبي علي الغساني الجياني(ت 409هـ)
5.الجمع بين رجال الصحيحين
لأبي الفضل محمد بن طاهر المقدسي(ت 507هـ)
6.المعلم بأسامي شيوخ البخاري ومسلم
لمحمد بن إسماعيل بن خلفون(ت 636هـ)
7.رجال البخاري ومسلم
لأحمد بن موسى الهكاري(ت 763هـ)
8.قرة العين في ضبط أسماء رجال الصحيحين
لعبد الغني البحراني(ت 1174هـ)
و …
آیا نصف این تعداد – از علمای اهل سنت- که به بررسی رجال صحیحین پرداختند ، از علمای شیعه نیز به بررسی کتب اربعه (الکافی ، تهذیب الاحکام ، الاستبصار ، من لا یحضره فقیه) در قرون گذشته پرداختند؟! و اگر چنین اقدامی کردند معرفی بشوند کتابهایشان…
ثالثاً این که گفته شده بخاری از یک نفر که ضعیف بوده ده ها بار روایت کرده چنین سخنی فاقد اعتبار است و چنین نیست ، نهایتاً چنین رواتی وجود داشته باشه در این حالت بخاری در شواهد و یا متابعات از او روایت کرده نه در اصول
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: آیا تمام روایات در بخاری و مسلم صحیح و راویان آنها ثقه هستند؟ #4477امادر مورد این رواتی که اسم بردید و گفتید که ضعیف هستند و بخاری و مسلم از
آنها روایت کردند پس احادیثشان ضعیف و در نتیجه کتاب صحیحین صحیح نیستند .إبراهيم بن مهاجر بن جابر البخلي أبو إسحاق الكوفي
این راوی را برخی از ائمه همچون احمد بن حنبل و سفیان ثوری و احمد عجلی و ابن
سعد و دارقطنی و ابوداود و ابن شاهین ،توثیق کردند حال برخی دیگر اورا
تضعیف کردند (مختلف فیه)و وی راستگو بوده لیکن در حفظش ایراد داشته و لذا
تضعیف واقع شده است که مع ذلک و علی التقدیر قائل به ضعف او باشیم باز
ایرادی وارد نیست چون امام مسلم در صحیحش در شواهد نه در اصول از او روایت
کرده است.
حافظ ذهبی در مورد روایات او در صحیح مسلم می گوید:
خرج له مسلم أحاديث شواهد
مسلم احادیث شواهد را از او روایت کرده است.
ذكر أسماء من تكلم فيه وهو موثق ص 33 ؛الناشر : مكتبة المنار ـ الزرقاء الطبعة : الأولى 1406هـ ـ 1986مإسماعيل بن عبد الله بن أبي أويس الأصبحي (م 226هــ)
این راوی را برخی(قلیلی) از ائمه توثیق کردند و اکثر اهل فن نیز وی را تضعیف کردند و صواب تضعیف وی است لیکن از انجا که جناب حیدر کرار که دوستار گفتن کلمه ی استوانه ی علمی هستش و گمانم بر ان اس که این عبارت را از جناب قزوینی یادگرفته است باید عرض کنم شما که از کتاب تهذیب التهذیب حافظ ابن حجر نقل میکنین چرا سخن خود حافظ ابن حجر را نیز نقل نمیکنین که همه متوجه روایات اسماعیل بن عبدالله بن ابی اویس موجود در صحیحین بشوند که ایا ضعیف هستند یا نه؟!!!
اشکالی نداره بنده نقل میکنم متن سخن امام ابن حجر شارح صحیح بخاری رو در اینجا تا همه متوجه بشن؛
و أما الشيخان فلا أظن بهما أنهما أخرجا عنه إلا الصحيح من حديثه الذى شارك فيه الثقات ، و قد أوضحت ذلك فى مقدمة شرحى على البخارى ، و الله أعلم . اهـ
و اما شیخان (بخاری و مسلم) گمان نمی کنم آن دو از او (اسماعیل بن عبدالله) روایت کرده باشند مگر حدیث صحیح از او که روات معتمدان در آن مشارکت داشتند. و این موضوه را در مقدمه شرحم بر بخاری توضیح دادم .
تهذيب التهذيب 1 / 273 ؛الناشر : دار الفكر – بيروت الطبعة الأولى ، 1404 – 1984م
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: آیا تمام روایات در بخاری و مسلم صحیح و راویان آنها ثقه هستند؟ #4478و ابن حجر در مقدمه ی شرحش بر صحیح بخاری در ترجمه راوی فوق می گوید:
احتج به الشيخان إلا أنهما لم يكثرا من تخريج حديثه ولا أخرج له البخاري مما تفرد به سوى حديثين وأما مسلم فأخرج له أقل مما أخرج له البخاري …
شیخان به او احتجاج کردند فقط اینکه آنها از او زیاد حدیثی روایت نکردند و بخاری بغیر از دو حدیث ، حدیثی منفرد از او را روایت نکرده و اما مسلم ، کمتر از آنچه که بخاری از او روایت کرده نقل کرده است.
و در ادامه با نقل اقوال ائمه اهل فن در تضعیف و توثیق این راوی می پردازد و در نهایت می گوید:
لا يحتج بشئ من حديثه غير ما في الصحيح من أجل ما قدح فيه النسائي وغيره إلا أن شاركه فيه غيره فيعتبر فيه
به چیزی از حدیث او (اسماعیل بن عبدالله) احتجاج نمی شود به غیر از آنچه در صحیح است به علت قدحی که نسائی و غیر او بر وی وارد کردند بجز اینکه در حدیثش غیر او شرکت داشته باشند و بر آن اعتبار شود.
هدي الساري ص 388 ؛الناشر: المطبعة الكبرى – الميرية ببولاق مصر المحمية الطبعة الاولى 1301 هــعبد الرحمن بن عبد الله بن دينار القرشى العدوى
این راوی را نیز برخی از علما همچون بغوی و دارقطنی و ابن المدینی توثیق کردند و برخی دیگر نیز بر حفظش ایراد وارد کردند که احادیث منکری را روایت کرده با این وجود راستگوست لیکن اشتباهاتی داشته است در حدیث . و احادیثش در صحیح بخاری منکر واقع نشدند بجز یک مورد که برای آن نیز شاهدی وجود دارد ، حافظ ابن حجر در مقدمه فتح الباری آن را تبین کرده است.
إسماعيل بن مجالد بن سعيد الهمدانياین راوی را بخاری و ابن معین و احمد بن حنبل و عثمان بن أبى شيبة و ابن عدی و ابوداود و غیره توثیق کردند و برخی دیگر نیز او را به علت حدیثی منکر تضعیف کردند که بخاری در صحیحش تنها یک حدیث از او روایت کرده و حدیثش نیز از جمله منکرات وی نیست.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: آیا تمام روایات در بخاری و مسلم صحیح و راویان آنها ثقه هستند؟ #4479سالم بن نوح بن أبى عطاء البصرى ، أبو سعيد العطار (م200هــ)
این راوی رو احمد بن حنبل و ابوزرعه و ساجی و ابن قانع و ابن معین ( بنابه روایتی ) توثیق کردند و ابن حبان نیز اورا در کتاب الثقات ذکر کرده و برخی دیگر نیز او را ضعیف دانستند و احادیثش در صحیح مسلم در شواهد و متابعات است.الحارث بن عبيد ، أبو قدامة الإيادى البصرى
این راوی نیز مسلم در شواهد از او روایت کرده و بخاری نیز از او در تعلیقاتش در دو جا از او روایت کرده است و حدیثش صحیح است در صحیحین چونکه برای آنها شواهدی وجود داره .
الحسن بن ذكوان ، أبو سلمة البصرى
این راوی ضعیف است و بخاری تنها یک حدیث از او روایت کرده که برای آن شواهدی وجود دارد.
حافظ ابن حجر در مقدمه ی فتح الباری در ترجمه او می نویسد:
روى له البخاري حديثا واحدا في كتاب الرقاق من رواية يحيى بن سعيد القطان عنه عن أبي رجاء العطاردي عن عمران بن حصين يخرج قوم من النار بشفاعة محمد صلى الله عليه وسلم الحديث مختصر ولهذا الحديث شواهد كثيرة
بخاری از او یک حدیثی در کتاب رقاق از روایت یحیی بن سعید قطان از او از ابورجاء عطاردی از عمران بن حصین: گروهی از آتش به شفاعت محمد صلی الله علیه و سلم خارج می شوند . این حدیث مختصر است و برای این حدیث شواهد بسیاری وجود دارد.
هدي الساري ص 394 ؛الناشر: المطبعة الكبرى – الميرية ببولاق مصر المحمية الطبعة الاولى 1301 هــ
خالد بن مخلد القطوانى ، أبو الهيثم البجلى
این راوی را جمهور اهل علم توثیق کردند لیکن با این وجود شیعه بوده ولذا احادیث منکری در تقویت مذهبش روایت کرده که اهل فن به همین دلیل برخی از احادیثش را را ضعیف دانستند اما در صحیحین که از او روایت کردند حدیثی منکر و یا موافق مذهبش وجود ندارد .حافظ ابن حجر در ترجمه وی می گوید:
أما التشيع فقد قدمنا أنه إذا كان ثبت الأخذ والأداء لا يضره لا سيما ولم يكن داعية إلى رأيه وأما المناكير فقد تتبعها أبو أحمد بن عدي من حديثه وأوردها في كامله وليس فيها شئ مما أخرجه له البخاري بل لم أر له عنده من أفراده سوى حديث واحد وهو حديث أبي هريرة من عادى لي وليا الحديث
هدي الساري ص 398 ؛الناشر: المطبعة الكبرى – الميرية ببولاق مصر المحمية الطبعة الاولى 1301 هــ -
نویسندهنوشته ها
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اولا کجای این مطلب دروغ است؟ چندتا از دوستان شیعه با بنده افقر بحث کردن که ظاهرا خودشما هم یکی از آنان بودید.
ثانیا مؤدب بودن بنده افقر همین بس که اسم علمای شیعه را با القابی که شیعه برای ایشون بکار بردن ذکر کردمچیزی که شما در مورد شاگردان سیدنا و مولانا رسول الله صلوات الله علیه و سلم رعایت نمی کنید حتی در مقابل اهل سنت.حالا شما متأسفید که بنده افقر آمده ام مطلبی رو که در یک سایت شیعه است نقل کردم و آن را دروغ شمردید بدون اینکه دلیلی بیاورید ،و این جز بهتان چیزی دیگر نیست.
ثالثا بنده در ابتدای نقل آدرس بحث (سایتی که اصل بحث و گفتگو در آنجا صورت گرفته است) را برای اهل تحقیق گذاشتم. پس اگر جای دروغ می بود چنین نمی کردم مثل برخی ها…
رابعا تمام دلایل ما مستند بوده ، اهل تدلیس و تزویز هم نیستیم الحمدلله…
در کل پاسخ ما نقد بزرگانتان بوده یعنی سایت ولی عصر… حالا شما هی بگید چنین و چنان…
اللهم ارحمنا…