پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
آیا حدیث نویس های سنی برای کسب درآمد حدیث می نوشته اند؟ آیا با جعل حدیث هایی که به نفع خلیفه باشد، پول بهتری می گرفتند؟ آیا در مدت مدیدی که کتابت حدیث ممنوع بود، جعل چنین احادیثی بسیار ساده نبود؟
حرف هاي شما قبول گفتيد كه سند داريد لطفا اسنادتان را نشان دهيدسلام
لطفا احاديثي را كه فرموديد در كتب اهل سنت كه احادیث منصوب به نبی اکرم مبنی بر وجوب اقتدا به هر امام و پیروی از هر خلیفه صحیح است؟ را بياوريد لطفاآنچه که پيامبر صلي الله عليه وسلم بر وجه تشريع سخن مي گويد، مبناي آن وحي الهي بوده و قرآن کريم بر اين امر دلالت مي کند که مصدر آن وحي از جانب خداوند متعال است؛ چنانکه مي فرمايد: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (نجم 3 – 4).يعني: و هرگز از روى هواى نفس سخن نمي گويد، آنچه مى گويد چيزى جز وحى که بر او نازل شده نيست.پس بر طبق اين آيه ي مبارکه اقوال پيامبر صلي الله عليه وسلم همانند قرآن است؛
والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
علامه عبدالرحمن سعدي رحمه الله در تفسير خود ذيل اين آيه مي نويسد: «و اين دلالت مي نمايد که سنّت و حديث از جانب خدا بر پيامبرش وحي مي شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است: «وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيکَ الکِتَبَ وَالحِکمَةَ» و خداوند کتاب و حکمت (سنت) را بر تو نازل فرموده است. و بر اين دلالت مي نمايد که پيامبر در آن چه از خداوند خبر مي دهد و در تبيين شريعت الهي معصوم است چون کلام او از روي هوي و هوس صادر نمي گردد، بلکه از وحي بر مي آيد که بر او وحي مي شود.»
بر اين اساس از آنجايي که پيروي از قرآن واجب است – به اين دليل که از سوي الله تعالي نازل شده – پيروي از اقوال و افعال پيامبر صلي الله عليه وسلم که بر وجه تشريع صادر شده اند نيز واجب است، زيرا معناي فرموده هاي پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز همانند قرآن از جانب الله تعالي است.از ابوهريره، روايت شده که پيامبر صلي الله عليه وسلم ميفرمايد : «ترکت فيکم أمرين لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله و سنة رسولالله : در ميان شما دو چيز را به جا ميگذارم و مادامي که به آن دو دست بگيريد و به آن عمل کنيد گمراه نميشويد، کتاب خدا و سنّت رسولالله صلي الله عليه وسلم (همان احاديث و روايات رسولالله)». (امام مالک.)
اما کسي که به کلي منکر احاديث و صحت آنهاست، پس بدون شک چنين کسي بر خلاف راه مومنين حرکت کرده و مشمول حکم اين آيه خواهد شد:
« وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِيرًا» (نساء 115).
يعني: کسى که بعد از آشکار شدن حق، با پيامبر مخالفت کند، و از راهى جدا از راه مؤمنان پيروى نمايد، ما او را به همان راه که مى رود مى بريم؛ و به دوزخ داخل مى کنيم؛ و جايگاه بدى دارد.
در حاليکه مسلمانان از صدر اسلام تا کنون بر صحت احاديث اجماع کرده اند، بنابراين کسي که منکر صحت احاديث و سنت نبوي شود او از مومنان و مسلمانان نيست.
بر اين اساس چنين اشخاصي را بايستي به راه مومنان فراخواند و قبيح بودن اعتقاد آنها را برايشان تفهيم نمود و اگر پس از نصيحت باز بر راه فاسد خود باقي ماندند، پس هم بايد از چنين اشخاصي دوري نمود و هم آنکه ديگران را از خطر اعتقاد آنها تحذير نمود تا بکلي چنين افرادي مطرود شوند و ديگران از باورهاي فاسدشان تاثير نپذيرند.
والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الديناين هم مدرك براي كساني كه باور ندارند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3514شماره هاي مطالب به ترتيب:9 -6 -7 -8 لطفا ببخشيد.هنوز هم مي گويند از حكومت ايران انتقاد نكنيد در اينجا يك واقعه تاسف بر انگيز و بي شرمانه را بخوانيد:
هتک حرمت به قرآن عظيم الشأن در تخريب مدرسه امام ابوحنيفه عظيم آباد زابل .حادثه تخريب مدرسه ديني امام ابوحنيفه عظيم آباد زابل، نه تنها قلوب اهلسنت ايران و حتي جهان را جريحهدار کرد، بلکه وقتي مقداري وارد جزئيات اين حادثه بشويم متوجه خواهيم شد که متاسفانه در اين حادثه اسفبار، جنايتهايي صورت گرفته است که قلب هر انسان مسلمان باوجدان را به لرزه در ميآورد.
دردناکترين و تاسفبارترين اتفاقي که در اين حادثه باعث جريحهدار شدن قلبهاي بيدار و مسلمان شد اين بود که نيروهاي مسلح در حالي اقدام به تخريب اتاقها و کلاسهاي درس طلاب نمودند که تعداد زيادي از نسخههاي کلامالله مجيد و ديگر کتب ديني و ومذهبي- که مملو از لفظ جلاله«الله» ميباشند- در آنها موجود بودند که نيروهاي تخريبگر نه تنها به اين نکته توجه نکرده و شرافت و قداست قرآن کريم را ناديده گرفته و آن را در زير خروارها خاک مدفون کردند بلکه طبق گرارشهاي رسيده، هنگاميکه يکي از سربازان ورقهاي تکه تکه شدهاي از قرآن را در زير چرخهاي يکي از لودرها مشاهده ميکند آنها را برداشته و خطاب به يکي از همراهان خود ميگويد:«جواب اين برگههاي تکه تکه شده قرآن را چگونه خواهيم داد». اما يکي از افسران با مشاهده اين صحنه برگهها را از دست او گرفته و او را شديداً مورد توبيخ و تهديد قرار ميدهد.( ربنا لاتؤاخذنا بما فعل السفهاء منا) بارالها! ما را به سبب اعمال انسانهاي نادان مورد مؤاخذه قرار مده.
همچنين در اين اقدام وحشيانه مغازههاي مدرسه را نيز به همراه وسايل آنها از قبيل يخچال، فريزر و ديگر وسايل، با خاک يکسان کردند.به راستي! پرده تعصب چنان روي عقل و دل انسانهاي افراطي را پوشانده است که خدا، قرآن و شعاير اسلامي را کاملا از ياد برده و دست به هتک حرمت قرآن کريم ميزنند و باز ادعاي مسلماني و پيروي از قرآن را نيز ميکنند.
چو کفر از کعبه برخيزد کجا ماند مسلماني!
چو دزد از خانه برخيزد کجا ماند نگهباني !شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3516و پيغمبر صلي الله عليه وسلم ميفرمايد: «إن الأنبياء لم يورثوا ديناراً ولا درهماً، وإنما ورثوا العلم، فمن أخذه أخذ بحظ وافر».
يعني: پيغمبران درهم و ديناري از خود به جا نميگذارند، و تنها علم از خود به جا ميگذارند، پس هر کس از آن علم برگيرد، بهره فراواني برده است.( نگا: سنن ابيداود، 3/432 و ترمذي، 4/153 و غيره.)
ويا ميتوان گفت: مراد از ارث در آيات مورد استناد مؤلف، ميراث علم، نبوت و امثال اينهاست و نه ميراث مادي و مالي. توضيح اينکه خداوند ميفرمايد: « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ » (النمل: 16).((و سليمان وارث (پدرش) داود شد))
و معلوم است که داود پسران بسياري غير از سليمان داشت، بنابراين همه دارايياش به سليمان نرسيده، پس مراد از ارث در اين آيه دارايي نيست.
به علاوه ارث مالي نه براي داود جاي مدح دارد، و نه براي سليمان، چرا که يهودي و مسيحي نيز از پدرش ارث ميبرد. در حالي که آيه در سياق مدح سليمان و برشمردن نعمت خاص خداوندي بر او ميباشد.
و آنچه که گفته شده است که: عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه برگرداند، خلاف حقيقت است زيرا جرير از مغيره از عمر بن عبدالعزيز روايت کرده که در مورد فدک گفت: «فاطمه از پدرش خواست که فدک را به او ببخشد، پدرش خودداري ورزيد، و پيغمبر صلي الله عليه وسلم در طول حياتش از آن انفاق ميکرد و ضعفاي بنيهاشم از آن بهره ميبردند و سرمايهاي براي ازدواج بيوه زنان آن طايفه شده بود. اين کار تا آخر عمر پيغمبر صلي الله عليه وسلم ادامه پيدا کرد و فاطمه حق را پذيرفت. و گواه باشيد که من آن را به همان حالتي و مصارفي بر ميگردانم که در عهد رسول اکرم صلي الله عليه وسلم بر آن بود.(منهاج السنه).
و اين روايت در مورد عمرابن عبدالعزيز خلاف بودن ادعاي فوق را مي رساند.و نيز آنچه که اين ادعا را باطل مي کند، عمل علي رضي الله عنه بود که فدک را به وارثان فاطمه نداد و او در دورۀ 5 ساله حکمراني اش آن را به حسن و حسين نداد. چرا خود علي وقتي خليفه شد، آن را به اولاد فاطمه بر نگرداند ! براي آنکه آن را حق خودش ندانست.
باقي مطالب از كتب شيعه:http://www.islamtxt.net/content/forum/1559
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3517ابوبکر رضي الله عنه اصلاً اهل و مستحق اين صدقه نبود و بلکه از آن بينياز بود، و نه او و نه هيچ يک از اهل بيتش از اين صدقه استفاده نکرد، و مسأله صدقه بودن ميراث پيغمبر و شهادت ابوبکر و سايرين بر آن مثل شهادت گروهي از اغنياء بر شخصي در مورد صدقهاي است که شخص وصيت ميکند، چنين شهادتي به اتفاق مقبول است.علاوه بر اين ابوبکر و عمر ثروت و مالي به علي و اولاد او دادند که چندين برابر ميراث به جا مانده از پيغمبر صلي الله عليه وسلم بود، در حالي که هيچ يک از ميراث او استفاده نکردند و بلکه عمر آن را به علي و عباس سپرد تا آن کاري را که پيغمبر صلي الله عليه وسلم با آن ميکرد، آن دو نيز آن کار را بکنند و اين تهمت به ابوبکر و عمر را منتفي ميسازد.
و اگر کساني به آيه: « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ » (النمل: 16).
«و سليمان وارث (پدرش) داود شد».، و نيز آيه: « فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (مريم: 5-6). «و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است; تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه وارث من و دودمان يعقوب باشد».
استناد کنند که اين آيه مخالف حديث «از ما پيغمبران کسي ارث نميبرد، آنچه از خود بجا ميگذاريم صدقه است» بايد گفت:ه هيچ وجه دلالتي بر محل نزاع ندارند، زيرا ارث اسم جنسي است که انواعي را شامل ميشود و اسم دال بر انواع مشترک دلالتي بر يکي از آنها ندارد. همچنانکه جمله «حيواني آمد» دلالتي بر اين ندارد که آن حيوان، انسان يا اسب و يا شتر است.توضيح اينکه واژه «ارث» در مورد ميراث علم، نبوت، ملک و ساير انواع انتقال استعمال ميشود، خداوند در قرآن ميفرمايد: « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا » (فاطر: 32). «سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم».
و نيز ميفرمايد« أُوْلَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ » (المؤمنون: 10-11). «(آرى،) آنها وارثانند. (وارثانى) كه بهشت برين را ارث مىبرند، و جاودانه در آن خواهند ماندشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3518پدر فاطمه با هيچ يک از انسانها قابل قياس نيست، و ابوبکر نيز مثل پدر فاطمه از مؤمنان به خودشان اولي نيست، و ابوبکر کسي نيست که خداوند مثل پيغمبر صلي الله عليه وسلم صدقه فرض [زکات] و صدقه مستحب را بر او تحريم نموده باشد، و نيز ابوبکر کسي نيست که خداوند محبت او را مثل پدر فاطمه بر محبت اهل و مال ديگران مقدم کرده باشد.پيغمبران از اين جهت از ساير مردم متمايز شدهاند که خداوند آنها را از ترک ميراث مصون نموده تا اين شبهه براي معاندان پيش نيايد که پيغمبران طالب دنيا بودهاند و آن را براي ورثه خود گذاشتهاند، ولي در مورد ابوبکر و امثال او چنين مسألهاي وجود ندارد. همچنانکه خداوند پيغمبر صلي الله عليه وسلم را از کتابت و شعر مصون ساخته، با اين هدف که نبوتش از شبهه مصون بماند، ولي ديگران نياز به چنين صيانتي نداشتند
حديث «از ما پيغمبران کسي ارث نميبرد، آنچه از خود بجا ميگذاريم صدقه است» را ابوبکر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران پيغمبر صلي الله عليه وسلم ، و ابوهريره روايت کردهاند و روايت اين افراد در صحاح و مسانيد ثبت بوده و در نزد علماي حديث مشهور و شناخته شده است(بخاري، 4/79 و مسلم، 3/1376.)
توضيح اينکه روايت مورد نظر را چندين صحابه در اوقات و مجالسي روايت کردهاند و هيچ کس آن را انکار نکرده و بلکه همگي بر قبول و تصديق آن اتفاقنظر داشتهاند و به همين دليل هيچ يک از همسران پيغمبر صلي الله عليه وسلم و نيز عمويش طلب ميراث نکردهاند. و بلکه اگر کسي هم بوده که طلب کند، با مطلع شدن از فرموده پيغمبر صلي الله عليه وسلم از طلب خودش منصرف شده است، و اين امر در دوره خلفاء بر همين منوال بود تا نوبت به خلافت علي رضي الله عنه رسيد و او نيز تغييري نداد و «ماترکه» پيغمبر صلي الله عليه وسلم را تقسيم نکرد.بنابراين ادعاي انفراد ابوبکر در روايت اين حديث، يا از فرط جهالت است و يا از تعمد در دروغ و افتراء.ابوبکررضي الله عنه آن مال را براي خود و يا اهل بيتش نميخواست. بلکه آن ثروت صدقهاي بود که به مستحقان ميرسيد، همچنانکه مساجد از آن مسلمانان استسلام
جناب (mgh) اين سخن شما(بر فرض اگر منظور فقط غنیمت جنگی باشد.بر اساس همین آیه پیامبر فدک را به حضرت زهرا داد، چرا به زور از او گرفتند؟) مستقيم به حكم سيدنا ابوبكر(رض) بر مي گردد.شما اهل تشيع اصحاب پيامبر به جز 5 نفر را قبول نداريد.چطور حكم امام شافعي(رح)را قبول داريد جالب است امامان ما را حكمش را قبول داريد حكم سيدنا ابوبكر صديق را قبول نداريد.نعوذ بالله امام شافعي از حضرت ابوبكر بيشتر مي دانسته است؟
بر طبق اعتقادات شيعه، پيروان اين مذهب بايد خمس يعني يك پنجم درآمد و كسب و كار خويش را به مراجع وامامانشان بدهند اين منبع درآمد عظيمي براي مراجع شيعه است و باعث جمع آوري ثروت زيادي توسط آنانميشود. توجيه شرعي كه مراجع و علماء شيعه جهت اخذ خمس كسب و كار مردم به آن متوسل ميشوند برداشت وتفسير نادرست آنان از يكي از آيههاي قرآن است كه ميفرمايد: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» (آيه 41 سورة انفال) ترجمه: و بدانيد كه آنچه غنيمت يافتيد از هر چيز يك پنجم آن از خدا و رسول و خويشاوندان (او) و يتيمان و مساكين و مسافرين است.
اين آيه را اينگونه تفسير و از آن استنباط ميكنند كه سهم خدا و رسول خدا و ذي القربي بايد به امام و قائم مقام رسولپرداخت شود، اما در واقع آنچه كه در اين آيه آمده مربوط به غنائم جنگي است و بر خلاف آنچه كه شيعيان ميگويند هيچگونه ارتباطي به كسب و كار و تجارت مردم ندارد.
بررسي در سيرت پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز نشانگر اين است كه هيچ موردي وجود ندارد كهايشان از كسب و كار مردم سهمي براي خودشان مطالبه كرده باشند.همچنين مؤرخيني كه در كتابهايشان راجع به جمعآوري زكوة در زمان خلفاء و اهل بيت مطالبي رانوشتهاند به اين نكته كه از كسي خمسي مطالبه شده باشد هيچگونهاشارهاي نكردهاند.محمد بن حسن طوسي كه از بزرگترين فقاء شيعه در قرن پنجم هجري و مؤسس حوزه علميه نجف است در كتاب فقهي معروفش هيچگونه اشارهاي به خمس نكرده است اين در حالي است كه در ان كتاب تمامي مسائلفقهي اعم از كوچك و بزرگ بيان شده است.همين دلايل و دلايل ديگري كه باعث شدهاند تا بعضي از فقهاء شيعه مجبور به حرام اعلام كردن دريافت خمس از كسب و كار مردم شوند، از جمله فقيه شيعه احمد اردبيلي ملقب به مقدس اردبيلي.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3521احترام اميرالمومنين ابوبكرصديق(رض)را داشته باش.واقعيت فدك را اينجا بخوان هم به شما مي گويم هم به سازنده تايپيك لطفا تبليغات نكنيد.
فدک قريه اي بود در خيبر، و گفته اند در اطراف حجاز که داراي چشمهها و درختان خرما بود و خداوند آن را به عنوان غنيمت به پيامبرصلي الله عليه وسلم بخشيده بود و بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وسلم فاطمه رضي الله عنها کسي را نزد ابوبکر صديق فرستاد و ارث خود را در زمين فدک از ايشان درخواست کرد.
ابوبکر به او گفت که : من از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدهام که ميگفت : «لانورث، ما ترکنا صدقه، إنما يأکل آل محمد في هذا المال». يعني : «ما پيامبران چيزي را به ارث نميگذاريم، و آنچه برجاي گذاريم صدقه است، وليکن آل محمد از اين مال ميخورند». و ابوبکر ادامه ميدهد : و به خدا سوگند که من همواره امري را که ديدهام رسول خدا صلي الله عليه وسلم انجام ميداد، انجام خواهم داد. در نتيجه فاطمه اورا ترک گفت و در مدت حياتش در اين مورد با او سخني نگفت تا اينکه پس از شش ماه از وفات رسول خدا صلي الله عليه وسلم او نيز وفات يافت.بن ميثم در شرح نهج البلاغه ميگويد: ابوبکر به او گفت: «سهميه تو از فدک همان سهميه رسول خدا صلي الله عليه وسلم است، ايشان مخارج شما را از آن ميگرفت، و بقيه را تقسيم ميکرد، و در راه خدا ميبخشيد، تو با آن چه کار ميکني؟ فاطمه گفت: همان کاري را با آن ميکنم که پدرم ميکرد. ابوبکر گفت: پس تو را به خدا به من اجازه بده تا در مورد آن همان کاري را انجام دهم که پدرت با آن ميکرد، فاطمه گفت: تو را سوگند به خدا همان کار را ميکني؟ گفت: سوگند به خدا همان کار را ميکنم، فاطمه گفت: بار خدايا گواه باش، و ابوبکر محصولات آن را ميگرفت و به اندازهاي که آنان را کفايت ميکرد به آنان ميداد و بقيه را تقسيم ميکرد، عمر نيز چنين ميکرد، سپس عثمان رضي الله عنه به همين روش ادامه داد، و بعد از او علي نيز چنين ميکرد».( شرح نهج البلاغة ج5/107 ابن ميثم بحراني).
زيد بن علي بن حسين عثمان رضي الله عنه گفت: «سوگند به خدا اگر کار به من برگردانده شود همان قضاوت ابوبکر را در مورد آن ميکنم».( شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 4 / 82).و بسيار غريب است که دشمنان اسلام، منع فاطمه از ارثش در فدک و سهم خيبر را به گردن ابوبکر عثمان رضي الله عنه مياندازد حال آنکه علي نيز در هنگام خلافتش از آنچه نبي خدا صلي الله عليه وسلم از فدک و خيبر بجاي گذاشته بود، به کسي ارثي نداد و بنيهاشم نيز کماکان بر همان حالت بودند، که اين مسئله بخاطر وجود همين حديث بود : «لانورث، ماترکناه صدقه». پس اگر ابوبکر اين ارث را منع کرده باشد، او از دختر خود عايشه نيز اين ارث را منع کرده است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: ابوبکر از صحابه شاهد نمی خواست چرا فقط از زهرای مرضیه شاهد خواست وای از مظلومیت زهرا #3522لطفا از اين به بعد تبليغات نكن.
بعضي از روايات صحيح خود شيعيان برخلاف آن آمده است؛ يعني فاطمه از سخن أبوبکر نه تنها ناراحت نشد، بلکه راضي گشت؛ همانگونه که «إبن ميثم بحراني و دنبلي شيعي» در شرح نهج البلاغه آورده اند:
«أبوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که براي پدرت بود، براي تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برميداشت و ما بقي را در راه خدا تقسيم ميکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکني که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضي شد و به أبوبکر وعده داد که همين کار را بکند».( شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107)
شارحان شيعي نهج البلاغه آورده اند:
«أبوبکر محصولات و سود آن فدک را گرفته به قدر کفايت به اهل بيت ميداد وباقيمانده را ميان مستمندان تقسيم ميکرد، عمر وعثمان نيز همين کار را کردند وبعد از ايشان حضرت علي نيز همين کار را ادامه داد».{ نهج البلاغه، شرح إبن أبي الحديد، ج4- إبن ميثم بحراني، ج5، ص107- شرح فيض الإسلام، جزء 5، ص969- شرح دنبلي به نام «الدرة النجفية»، ص332.}
بنابراين، فاطمه رضي الله عنها فدک را به عنوان ميراث از أبوبکر صديق نخواسته بود، بلکه خواهان آن بوده که در اداره و مصرف عايدات آن در امور خيريه، همانگونه که پيامبر صلي الله عليه وسلم با اموال فدک و بني نضير و سهم خود از محصولات خيبر عمل ميکرد او نيز نقش داشته باشد.
إبن کثير نقل ميکند که عباس و علي رضي الله عنهما از طريق فاطمه خواهان نظارت بر اين اراضي بودند تا به مصرف صدقات و امور خيريه برسد، همچنين خواهان آن بودند که خود ايشان آن اموال را در همان مواردي که پيامبر به مصرف ميرسانده، به مصرف برسانند». البداية والنهاية، ج4، ص203.
آنان هرگز خواهان ميراث نبوده اند، زيرا علي رضي الله عنه که از فقهاي درجه اول صحابه بوده، کاملاً به اين سخن پيامبر صلي الله عليه وسلم که «ما پيامبران از خود ارث (مادي) بر جاي نميگذاريم و…» آگاه بوده است، همانگونه که خود علي رضي الله عنه نيز طبق گزارش تاريخ طبري و نيل الأوطار شوکاني گفته، أبوبکر صديق را تأييد نمود و فرمود: من نيز اين حديث را شنيده ام.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينمهم تر از همه این احادیث و روایات اینکه، خداوند متعال در سوره بقره میفرماید: «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون».[بقره: 155-157] ترجمه: و شما را آزمایش میکنیم با چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و نقصان در مال و جان و محصولات و بشارت بده صبرکنندگان را. آنانی که اگرمصیبتی به آنها برسد میگویند: ما از خدائیم و به سوی او برمی گردیم. همین گروهاند که برآنها درود و رحمت از جانب پروردگارشان نازل میشود و همین گروهاند که هدایت یافته هستند.این آیه بطور صریح و آشکار، وظیفه مومنان را در قبال آزمایشات الهی و مصیبتها مخصوصاً مصیبت از دست دادن عزیزان، بیان میفرماید، واضح است که بیصبری و بر سر و سینه زدن، خلاف راه صابران است، لذا در مقابل صبر و تعقل و دعا، جزع و فزع و برپایی مراسم عزاداری و نوحهسرائی میباشد که شریعت اسلام به هیچ یک از این موارد توصیه نکرده است بلکه بیصبری و ماتم گرفتن را خلاف مسیر انسانهای هدایت یافته میداند.
شيعه ها امام حسين را به كوفه دعوت كرده و پس از آمدنش از وي حمايت نكرده و در نتيجه جنايت وحادثه كربلا رخ داد. امام حسين رو در روي آنان مي گويد: واي بر شما، هلاكت و نابودي و گرفتاري و بينوايي و عذاب سخت بر شما باد، ما را با عشق و شور و اشتياق دعوت كرديد و ما نيز در كمال سرعت و با اضطراب دروني،دعوت شما را اجابت كرديم، اما شما شمشيري را كه دردستان ما بود، عليه خود ما تيز كرده و آتشي را كه ما بر دشمن مشتركمان روشن كرده بوديم، عليه ما بر افروختيد، عليه دوستان خود دشمني واحد و براي دشمنانتان ياور و همدم شديد،گناهي از ما به نسبت شما سر نزده بود، پس واي به حال شما كه ما را نپسنديديد (شما باعث اين جنگ شديد) شمشير در غلاف بود و دلها آرام و ساكت و پرچم جنگ بر افروخته نبود، شما با سرعت زياد مانند حيوان تيز پا به سوي پيمان بستن با ما شتافته و براي آن بستر سازي كرديد، اما پس از آن با حماقت و گمراهي،آن پيمان را شكستيد، بله به خدا سوگند آن اخلاق پسنديده ايي كه ريشه شما بر آن سبز شده بود، در ميان شما سرافكنده و نابود شده پس كثيف ترين ميوه درختيد و لقمه خوبي هستيد براي غاصب،آگاه باشيد كه لعنت و نفرين خدا بر ستمگران پيمان شكني كه پس از بستن عهد و بيعت آن را مي شكنند.الأحتجاج طبرسي ج2 ص24.
فاطمه صغري كه شيعه بر وي اشك تمساح مي ريزند، مي گويد: اي اهل كوفه اهل فريب و نيرنگ و غرور و پيمان شكني، خداوند ما اهل بيت پيامبر را وسيله امتحان شما و شما را وسيله امتحان ما قرار داد، ما از امتحان سربلند بيرون آمديم.الاحتجاج طبرسي ج2 ص32 -
نویسندهنوشته ها
اين حرف هاي فندق هستند: اولا این همه حرف زدید، یک مدرک نیاوردید.
ثانیا خب که چی؟ «فرض کنیم» که حرف شما را بپذیریم، چون یک نفر بد است، مذهب شیعه بد است؟ شما حرف سیاسی خوب زدید؛ اما حیف که اینجا سایت مذهبی است و من عادت ندارم جواب همه چیز را همه جا بدهم. هنوز هم فقط برای انتقام گرفتن می نویسی؟ (خدا به همه ما تقوا عنایت کند).
من دوست دارم جواب من را بدهيد در همين سايت.منتظر شما هستم.