پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3516شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3517ابوبکر رضي الله عنه اصلاً اهل و مستحق اين صدقه نبود و بلکه از آن بينياز بود، و نه او و نه هيچ يک از اهل بيتش از اين صدقه استفاده نکرد، و مسأله صدقه بودن ميراث پيغمبر و شهادت ابوبکر و سايرين بر آن مثل شهادت گروهي از اغنياء بر شخصي در مورد صدقهاي است که شخص وصيت ميکند، چنين شهادتي به اتفاق مقبول است.علاوه بر اين ابوبکر و عمر ثروت و مالي به علي و اولاد او دادند که چندين برابر ميراث به جا مانده از پيغمبر صلي الله عليه وسلم بود، در حالي که هيچ يک از ميراث او استفاده نکردند و بلکه عمر آن را به علي و عباس سپرد تا آن کاري را که پيغمبر صلي الله عليه وسلم با آن ميکرد، آن دو نيز آن کار را بکنند و اين تهمت به ابوبکر و عمر را منتفي ميسازد.
و اگر کساني به آيه: « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ » (النمل: 16).
«و سليمان وارث (پدرش) داود شد».، و نيز آيه: « فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (مريم: 5-6). «و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند)! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است; تو از نزد خود جانشينى به من ببخش كه وارث من و دودمان يعقوب باشد».
استناد کنند که اين آيه مخالف حديث «از ما پيغمبران کسي ارث نميبرد، آنچه از خود بجا ميگذاريم صدقه است» بايد گفت:ه هيچ وجه دلالتي بر محل نزاع ندارند، زيرا ارث اسم جنسي است که انواعي را شامل ميشود و اسم دال بر انواع مشترک دلالتي بر يکي از آنها ندارد. همچنانکه جمله «حيواني آمد» دلالتي بر اين ندارد که آن حيوان، انسان يا اسب و يا شتر است.توضيح اينکه واژه «ارث» در مورد ميراث علم، نبوت، ملک و ساير انواع انتقال استعمال ميشود، خداوند در قرآن ميفرمايد: « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا » (فاطر: 32). «سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم».
و نيز ميفرمايد« أُوْلَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ » (المؤمنون: 10-11). «(آرى،) آنها وارثانند. (وارثانى) كه بهشت برين را ارث مىبرند، و جاودانه در آن خواهند ماندشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3518پدر فاطمه با هيچ يک از انسانها قابل قياس نيست، و ابوبکر نيز مثل پدر فاطمه از مؤمنان به خودشان اولي نيست، و ابوبکر کسي نيست که خداوند مثل پيغمبر صلي الله عليه وسلم صدقه فرض [زکات] و صدقه مستحب را بر او تحريم نموده باشد، و نيز ابوبکر کسي نيست که خداوند محبت او را مثل پدر فاطمه بر محبت اهل و مال ديگران مقدم کرده باشد.پيغمبران از اين جهت از ساير مردم متمايز شدهاند که خداوند آنها را از ترک ميراث مصون نموده تا اين شبهه براي معاندان پيش نيايد که پيغمبران طالب دنيا بودهاند و آن را براي ورثه خود گذاشتهاند، ولي در مورد ابوبکر و امثال او چنين مسألهاي وجود ندارد. همچنانکه خداوند پيغمبر صلي الله عليه وسلم را از کتابت و شعر مصون ساخته، با اين هدف که نبوتش از شبهه مصون بماند، ولي ديگران نياز به چنين صيانتي نداشتند
حديث «از ما پيغمبران کسي ارث نميبرد، آنچه از خود بجا ميگذاريم صدقه است» را ابوبکر، عمر، عثمان، علي، طلحه، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف، عباس بن عبدالمطلب، همسران پيغمبر صلي الله عليه وسلم ، و ابوهريره روايت کردهاند و روايت اين افراد در صحاح و مسانيد ثبت بوده و در نزد علماي حديث مشهور و شناخته شده است(بخاري، 4/79 و مسلم، 3/1376.)
توضيح اينکه روايت مورد نظر را چندين صحابه در اوقات و مجالسي روايت کردهاند و هيچ کس آن را انکار نکرده و بلکه همگي بر قبول و تصديق آن اتفاقنظر داشتهاند و به همين دليل هيچ يک از همسران پيغمبر صلي الله عليه وسلم و نيز عمويش طلب ميراث نکردهاند. و بلکه اگر کسي هم بوده که طلب کند، با مطلع شدن از فرموده پيغمبر صلي الله عليه وسلم از طلب خودش منصرف شده است، و اين امر در دوره خلفاء بر همين منوال بود تا نوبت به خلافت علي رضي الله عنه رسيد و او نيز تغييري نداد و «ماترکه» پيغمبر صلي الله عليه وسلم را تقسيم نکرد.بنابراين ادعاي انفراد ابوبکر در روايت اين حديث، يا از فرط جهالت است و يا از تعمد در دروغ و افتراء.ابوبکررضي الله عنه آن مال را براي خود و يا اهل بيتش نميخواست. بلکه آن ثروت صدقهاي بود که به مستحقان ميرسيد، همچنانکه مساجد از آن مسلمانان استسلام
جناب (mgh) اين سخن شما(بر فرض اگر منظور فقط غنیمت جنگی باشد.بر اساس همین آیه پیامبر فدک را به حضرت زهرا داد، چرا به زور از او گرفتند؟) مستقيم به حكم سيدنا ابوبكر(رض) بر مي گردد.شما اهل تشيع اصحاب پيامبر به جز 5 نفر را قبول نداريد.چطور حكم امام شافعي(رح)را قبول داريد جالب است امامان ما را حكمش را قبول داريد حكم سيدنا ابوبكر صديق را قبول نداريد.نعوذ بالله امام شافعي از حضرت ابوبكر بيشتر مي دانسته است؟
بر طبق اعتقادات شيعه، پيروان اين مذهب بايد خمس يعني يك پنجم درآمد و كسب و كار خويش را به مراجع وامامانشان بدهند اين منبع درآمد عظيمي براي مراجع شيعه است و باعث جمع آوري ثروت زيادي توسط آنانميشود. توجيه شرعي كه مراجع و علماء شيعه جهت اخذ خمس كسب و كار مردم به آن متوسل ميشوند برداشت وتفسير نادرست آنان از يكي از آيههاي قرآن است كه ميفرمايد: «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» (آيه 41 سورة انفال) ترجمه: و بدانيد كه آنچه غنيمت يافتيد از هر چيز يك پنجم آن از خدا و رسول و خويشاوندان (او) و يتيمان و مساكين و مسافرين است.
اين آيه را اينگونه تفسير و از آن استنباط ميكنند كه سهم خدا و رسول خدا و ذي القربي بايد به امام و قائم مقام رسولپرداخت شود، اما در واقع آنچه كه در اين آيه آمده مربوط به غنائم جنگي است و بر خلاف آنچه كه شيعيان ميگويند هيچگونه ارتباطي به كسب و كار و تجارت مردم ندارد.
بررسي در سيرت پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز نشانگر اين است كه هيچ موردي وجود ندارد كهايشان از كسب و كار مردم سهمي براي خودشان مطالبه كرده باشند.همچنين مؤرخيني كه در كتابهايشان راجع به جمعآوري زكوة در زمان خلفاء و اهل بيت مطالبي رانوشتهاند به اين نكته كه از كسي خمسي مطالبه شده باشد هيچگونهاشارهاي نكردهاند.محمد بن حسن طوسي كه از بزرگترين فقاء شيعه در قرن پنجم هجري و مؤسس حوزه علميه نجف است در كتاب فقهي معروفش هيچگونه اشارهاي به خمس نكرده است اين در حالي است كه در ان كتاب تمامي مسائلفقهي اعم از كوچك و بزرگ بيان شده است.همين دلايل و دلايل ديگري كه باعث شدهاند تا بعضي از فقهاء شيعه مجبور به حرام اعلام كردن دريافت خمس از كسب و كار مردم شوند، از جمله فقيه شيعه احمد اردبيلي ملقب به مقدس اردبيلي.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: یک سوال بسیار ساده از دوستان و برادران اهل سنت #3521احترام اميرالمومنين ابوبكرصديق(رض)را داشته باش.واقعيت فدك را اينجا بخوان هم به شما مي گويم هم به سازنده تايپيك لطفا تبليغات نكنيد.
فدک قريه اي بود در خيبر، و گفته اند در اطراف حجاز که داراي چشمهها و درختان خرما بود و خداوند آن را به عنوان غنيمت به پيامبرصلي الله عليه وسلم بخشيده بود و بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه وسلم فاطمه رضي الله عنها کسي را نزد ابوبکر صديق فرستاد و ارث خود را در زمين فدک از ايشان درخواست کرد.
ابوبکر به او گفت که : من از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدهام که ميگفت : «لانورث، ما ترکنا صدقه، إنما يأکل آل محمد في هذا المال». يعني : «ما پيامبران چيزي را به ارث نميگذاريم، و آنچه برجاي گذاريم صدقه است، وليکن آل محمد از اين مال ميخورند». و ابوبکر ادامه ميدهد : و به خدا سوگند که من همواره امري را که ديدهام رسول خدا صلي الله عليه وسلم انجام ميداد، انجام خواهم داد. در نتيجه فاطمه اورا ترک گفت و در مدت حياتش در اين مورد با او سخني نگفت تا اينکه پس از شش ماه از وفات رسول خدا صلي الله عليه وسلم او نيز وفات يافت.بن ميثم در شرح نهج البلاغه ميگويد: ابوبکر به او گفت: «سهميه تو از فدک همان سهميه رسول خدا صلي الله عليه وسلم است، ايشان مخارج شما را از آن ميگرفت، و بقيه را تقسيم ميکرد، و در راه خدا ميبخشيد، تو با آن چه کار ميکني؟ فاطمه گفت: همان کاري را با آن ميکنم که پدرم ميکرد. ابوبکر گفت: پس تو را به خدا به من اجازه بده تا در مورد آن همان کاري را انجام دهم که پدرت با آن ميکرد، فاطمه گفت: تو را سوگند به خدا همان کار را ميکني؟ گفت: سوگند به خدا همان کار را ميکنم، فاطمه گفت: بار خدايا گواه باش، و ابوبکر محصولات آن را ميگرفت و به اندازهاي که آنان را کفايت ميکرد به آنان ميداد و بقيه را تقسيم ميکرد، عمر نيز چنين ميکرد، سپس عثمان رضي الله عنه به همين روش ادامه داد، و بعد از او علي نيز چنين ميکرد».( شرح نهج البلاغة ج5/107 ابن ميثم بحراني).
زيد بن علي بن حسين عثمان رضي الله عنه گفت: «سوگند به خدا اگر کار به من برگردانده شود همان قضاوت ابوبکر را در مورد آن ميکنم».( شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 4 / 82).و بسيار غريب است که دشمنان اسلام، منع فاطمه از ارثش در فدک و سهم خيبر را به گردن ابوبکر عثمان رضي الله عنه مياندازد حال آنکه علي نيز در هنگام خلافتش از آنچه نبي خدا صلي الله عليه وسلم از فدک و خيبر بجاي گذاشته بود، به کسي ارثي نداد و بنيهاشم نيز کماکان بر همان حالت بودند، که اين مسئله بخاطر وجود همين حديث بود : «لانورث، ماترکناه صدقه». پس اگر ابوبکر اين ارث را منع کرده باشد، او از دختر خود عايشه نيز اين ارث را منع کرده است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: ابوبکر از صحابه شاهد نمی خواست چرا فقط از زهرای مرضیه شاهد خواست وای از مظلومیت زهرا #3522لطفا از اين به بعد تبليغات نكن.
بعضي از روايات صحيح خود شيعيان برخلاف آن آمده است؛ يعني فاطمه از سخن أبوبکر نه تنها ناراحت نشد، بلکه راضي گشت؛ همانگونه که «إبن ميثم بحراني و دنبلي شيعي» در شرح نهج البلاغه آورده اند:
«أبوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که براي پدرت بود، براي تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برميداشت و ما بقي را در راه خدا تقسيم ميکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکني که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضي شد و به أبوبکر وعده داد که همين کار را بکند».( شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107)
شارحان شيعي نهج البلاغه آورده اند:
«أبوبکر محصولات و سود آن فدک را گرفته به قدر کفايت به اهل بيت ميداد وباقيمانده را ميان مستمندان تقسيم ميکرد، عمر وعثمان نيز همين کار را کردند وبعد از ايشان حضرت علي نيز همين کار را ادامه داد».{ نهج البلاغه، شرح إبن أبي الحديد، ج4- إبن ميثم بحراني، ج5، ص107- شرح فيض الإسلام، جزء 5، ص969- شرح دنبلي به نام «الدرة النجفية»، ص332.}
بنابراين، فاطمه رضي الله عنها فدک را به عنوان ميراث از أبوبکر صديق نخواسته بود، بلکه خواهان آن بوده که در اداره و مصرف عايدات آن در امور خيريه، همانگونه که پيامبر صلي الله عليه وسلم با اموال فدک و بني نضير و سهم خود از محصولات خيبر عمل ميکرد او نيز نقش داشته باشد.
إبن کثير نقل ميکند که عباس و علي رضي الله عنهما از طريق فاطمه خواهان نظارت بر اين اراضي بودند تا به مصرف صدقات و امور خيريه برسد، همچنين خواهان آن بودند که خود ايشان آن اموال را در همان مواردي که پيامبر به مصرف ميرسانده، به مصرف برسانند». البداية والنهاية، ج4، ص203.
آنان هرگز خواهان ميراث نبوده اند، زيرا علي رضي الله عنه که از فقهاي درجه اول صحابه بوده، کاملاً به اين سخن پيامبر صلي الله عليه وسلم که «ما پيامبران از خود ارث (مادي) بر جاي نميگذاريم و…» آگاه بوده است، همانگونه که خود علي رضي الله عنه نيز طبق گزارش تاريخ طبري و نيل الأوطار شوکاني گفته، أبوبکر صديق را تأييد نمود و فرمود: من نيز اين حديث را شنيده ام.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينمهم تر از همه این احادیث و روایات اینکه، خداوند متعال در سوره بقره میفرماید: «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمة واولئک هم المهتدون».[بقره: 155-157] ترجمه: و شما را آزمایش میکنیم با چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و نقصان در مال و جان و محصولات و بشارت بده صبرکنندگان را. آنانی که اگرمصیبتی به آنها برسد میگویند: ما از خدائیم و به سوی او برمی گردیم. همین گروهاند که برآنها درود و رحمت از جانب پروردگارشان نازل میشود و همین گروهاند که هدایت یافته هستند.این آیه بطور صریح و آشکار، وظیفه مومنان را در قبال آزمایشات الهی و مصیبتها مخصوصاً مصیبت از دست دادن عزیزان، بیان میفرماید، واضح است که بیصبری و بر سر و سینه زدن، خلاف راه صابران است، لذا در مقابل صبر و تعقل و دعا، جزع و فزع و برپایی مراسم عزاداری و نوحهسرائی میباشد که شریعت اسلام به هیچ یک از این موارد توصیه نکرده است بلکه بیصبری و ماتم گرفتن را خلاف مسیر انسانهای هدایت یافته میداند.
شيعه ها امام حسين را به كوفه دعوت كرده و پس از آمدنش از وي حمايت نكرده و در نتيجه جنايت وحادثه كربلا رخ داد. امام حسين رو در روي آنان مي گويد: واي بر شما، هلاكت و نابودي و گرفتاري و بينوايي و عذاب سخت بر شما باد، ما را با عشق و شور و اشتياق دعوت كرديد و ما نيز در كمال سرعت و با اضطراب دروني،دعوت شما را اجابت كرديم، اما شما شمشيري را كه دردستان ما بود، عليه خود ما تيز كرده و آتشي را كه ما بر دشمن مشتركمان روشن كرده بوديم، عليه ما بر افروختيد، عليه دوستان خود دشمني واحد و براي دشمنانتان ياور و همدم شديد،گناهي از ما به نسبت شما سر نزده بود، پس واي به حال شما كه ما را نپسنديديد (شما باعث اين جنگ شديد) شمشير در غلاف بود و دلها آرام و ساكت و پرچم جنگ بر افروخته نبود، شما با سرعت زياد مانند حيوان تيز پا به سوي پيمان بستن با ما شتافته و براي آن بستر سازي كرديد، اما پس از آن با حماقت و گمراهي،آن پيمان را شكستيد، بله به خدا سوگند آن اخلاق پسنديده ايي كه ريشه شما بر آن سبز شده بود، در ميان شما سرافكنده و نابود شده پس كثيف ترين ميوه درختيد و لقمه خوبي هستيد براي غاصب،آگاه باشيد كه لعنت و نفرين خدا بر ستمگران پيمان شكني كه پس از بستن عهد و بيعت آن را مي شكنند.الأحتجاج طبرسي ج2 ص24.
فاطمه صغري كه شيعه بر وي اشك تمساح مي ريزند، مي گويد: اي اهل كوفه اهل فريب و نيرنگ و غرور و پيمان شكني، خداوند ما اهل بيت پيامبر را وسيله امتحان شما و شما را وسيله امتحان ما قرار داد، ما از امتحان سربلند بيرون آمديم.الاحتجاج طبرسي ج2 ص32شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواز توسل به اولیای خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم” #3524جناب rrw مثل اينكه اهل تشيع عادت دارند از خودشان حديث درست كنند همانطور كه مي گويند حديث ((إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة.))در كتاب صحيح بخاري وجود دارد. دروغ بس است هم به شما مي گويم هم به تمام كاربران شيعه سايت لطفا به اصحاب پيامبر توهين نكنيد.«عَنْ أَنَسٍ بن مالك رضي الله عنه أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رضي الله عنه كَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ؛ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا. قَالَ فَيُسْقَوْنَ»:
(از انس بن مالك رضي الله عنه روايت است كه عمر بن خطاب رضي الله عنه: در زمان خشكسالي از عباس بن عبدالمطلب رضي الله عنه طلب دعاي باران كرد و گفت: بارالها ما به وسيلهي پيامبرمان صلي الله عليه وسلم به تو توسل ميجستيم، به ما باران عطا ميفرمودي، اكنون به وسيلهي عموي پيامبر صلي الله عليه وسلم به تو متوسل ميشويم لذا بر ما باران عطا فرما، گويد: باران بر آنان ميباريد). بخاري (1010
اين حديث بيانگر عدم توسل به مقام پيامبر صلي الله عليه وسلم و… است، چرا كه توسل، وسيله گرفتن است. و وسيله چيزي است كه فرد را به مقصد برساند اما وسيله در حديث فوق بدين صورت است: « نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا »: (پروردگارا! ما قبلاً به وسيله پيامبرت صلي الله عليه وسلم طلب باران ميكرديم براي ما باران نازل ميكردي و اكنون به وسيله عموي پيامبرمان صلي الله عليه وسلم عباس رضي الله عنه از شما طلب باران ميكنيم). بخاري (1014)،ومسلم( 897).
مراد در اين جا توسل به الله به وسيلهي دعاي پيامبر صلي الله عليه وسلم است . همان طور كه آن مرد گفت: «يا رسول الله صلي الله عليه وسلم ، هَلَكَتِ الأموال وانقَطَعَتِ السُّبُل؛ فادعُ الله يُغِيثُنَا»: (اي رسول الله صلي الله عليه وسلم! اموال ما از بين رفت و راهها قطع شده است از الله بخواه تا به ما باران بدهد). «ولأن عمر رضي الله عنه فال: للعباس: قُم يا عباس فَادعُ الله، فدعا»: (چرا كه عمر رضي الله عنه به عباس رضي الله عنه گفت: اي عباس! برخيز دعا كن كه الله باران عنايت كند و دعا كرد). در اين جا اگر مراد توسل به مقام ميبود عمر رضي الله عنه قبل از آن كه به عباس رضي الله عنه متوسل شود به مقام پيامبر صلي الله عليه وسلم متوسل ميشد چرا كه مقام پيامبر صلي الله عليه وسلم نزد الله از مقام عباس رضي الله عنه بالاتر استشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواز توسل به اولیای خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم” #3525نتيجه: توسل به دعاي افراد صالحي كه اميد ميرود دعايشان قبول شود، اشكالي ندارد. صحابه رضي الله عنهم به وسيلهي دعاي پيامبر صلي الله عليه وسلم به الله متوسل ميشدند و عمر رضي الله عنه به وسيله دعاي عباس رضي الله عنه به الله متوسل ميشد، لذا اگر فرد نيكوكاري كه شايستهي اجابت دعا است. خوراك، نوشيدني، لباس و مسكنش حلال و به تقوي و عبادت معروف است، ايرادي ندارد هر دعايي را كه دوست داري از او به خواهي تا برايت دعا كند. مشروط به اين كه آن فرد مغرور نشود و اگر از اين دسته افراد باشد برايت درست نيست كه با اين خواستهات او را نابود كني، چون اين خواسته به ضرر اوست.
بطور خلاصه توسل مشروع و جايز عبارتند از:
1- تـوسل به ذات خداي تعالي جايز است، مانند اينكه بگوئي: يا الله.
2- توسل به يكي از اسماء الله: يا رحمن، يا رحيم، يا حي، يا قيوم .
3- توسل به صفات باريتعالي: اللهم برحمتك أستغيث خدايا به رحمت تو دادرسي و استغاثه ميكنم (فرياد رسي ميكنم) و مانند اينها.
4- توسل به دعاي مرد صالحي كه زنده است و وجود دارد، مثلاً ميگوئيم: اي شيخ برايم دعا كن، و ماننـد اين، چنانكه صحابـه رضي الله عنهم از رسول الله صلى الله عليه و سلم طلب باران ميكردند .
5- توسل به عمل نيك و صالح: مانند قصة اصحاب غاري كه صخره اي درِ غار را بر روي آنها بست، و خدا را با اعمال صالحي كه انجام داده بودند دعا كردند، خداوند مشكل آنها را بر طرف كرد و از غار بيرون آمدند.
و ممكن است بگوئي: خدايا به دوستي و محبت من به پيامبرت، و توحيدم به تو، و طاعتم، به تو و رسولت، اين چيز را به من بده.
اما سؤال كردن و طلب تو به مقام پيامبر، و ولي، يا سوگندت به يكي از اينها، بدعتي است كه تو را بسوي شرك ميكشاند، و اگر هم تو را به شرك نكشاند، اين نوع طلب حرام است، زيرا در اينجا سؤال كننده (طلب كننده) فقط از خداوند كمك خواسته است.
اما سؤال و طلب از مردگان و يا شخص غير حاضر بطور مباشر، شرك اكبر بشمار ميرود.
و خداوند بندگان را ارشاد و راهنمائي كرده تا فقط او را بخوانند، و غير از او را نخوانند، و وعده به اجابت داده است، فرمودند: )وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ((186) سورة البقرة.
[وهنگاميكه بندگانم از تو درباره من بپرسند من نزديكم و دعاي دعا كننده را هنگاميكه مرا بخواند پاسخ ميگويم پس آنان هم دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا آنان راه يابند].
و فرمودند: )وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ((60) سورة غافر.
[پروردگار شما ميگويد: مرا بفرياد خوانيد تا بپذيرم].
و ما را راهنمائي كرده تا تنها از او كمك بخواهيم، و ما در هر ركعت نماز چنين ميگوييم: )إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ((5) سورة الفاتحة.
[پروردگارا تنها تو را ميپرستيم، و از تو ياري ميجوييم].شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواز توسل به اولیای خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم” #3526با اينحال بسيارى از مردم اگر اجابت دعايشان به تأخير افتاد، بسوي قبرها و ضريح رو ميآورند و به آنها توسل ميجويند، در حاليكه خداوند تواناست كه فوراً دعاي آنها را اجابت كند، ولي اين يك نوع ابتلاء و امتحان براي بندگانش ميباشد، چون حكمت الهي موجب شده تا بندگان خود را امتحان كند، و ممكن است اجابت بنده را بتأخير انداخته تا صدق و راستي او را بداند، چون اگر صادق باشد بر شدائد و مصيبتها صبر كرده استوار ميشود، و بجز خدا كس ديگري را نخواهد خواند، اگر هم كوهها بر سرش پايين آيد، و يا زمين شكافته شده او را ببلعد، و اين گونه اشخاص اعتماد و توكلشان بر خدا قوي و محكم است.
پس مطمئاً خدا درخواست او را بدون جواب نميگذارد و فرد ديگر در اين امتحان به فتنه افتاده و فريفته ميشود، ايمان او ضعيف شده، و شيطان اينكار را برايش زينت داده تا او را از دايره اسلام خارج نمايد، و سوگند خود را برآورده كند هنگامي كه گفت: )قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(82)إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ((83) سورة ص.
[گفت به عزت و عظمتت سوگند كه (در پرتو عمر جاويدان وتلاش بي امان) همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان مخلص تو از ايشان را (كه بر آنان سلطه وقدرتي نداشته و وسوسه ام در ايشان نميگيرد.
و مصداق آن ابتلا و امتحاني كه براي بشريت است، خداوند ميفرمايد: )أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ(2)وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ(3)( سورة العنكبوت.
[آيا مردمان گمان برده اند همين كه بگويند ايمان آورده ايم به حال خود رها ميشوند و ايشان (با تكاليف و وظايف و رنجها و سختيهايي كه بايد در راه آئين آسماني تحمل كرد) آزمايش نميگردند؟ ما كساني را كه قبل از ايشان بوده اند (با انوع تكاليف و مشقات و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمايش كرده ايم، آخر بايد خدا بداند چه كساني راست ميگويند، و چه كساني دروغ ميگويند].
و ميفرمايد: )أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ(126)( سورة التوبة.
[آيا منافقان نميبينند كه در هر سالي، يكبار يا دوبار (و بلكه بيشتر) مورد آزمايش قرار ميگيرند، بعد از آن توبه نميكنند و عبرت نميگيرند و بيدار و هوشيار نميشوند].شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواز توسل به اولیای خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم” #3527متأسفانه افرادي كه از ديدگاه مردم از جمله علماء بشمار ميروند و يا صاحبان مقام و قدرت هستند مانند انسانهاي جاهل و نادان نزد قبرها كارهائي انجام ميدهند كه در واقع از جمله گمراهان بشمار ميروند. و ممكن است مردم در اين باره از آنها فتوي بخواهند، در جواب ميگويند: حكم اين چيز جايز و صحيح است، و از شرك بشمار نميرود! و مردم به آنها اقتداء ميكنند، ولي عاقل و دانا اين كار را انجام نميدهد، زيرا ميگويد آنچه رسول الله صلى الله عليه و سلم و سلف صالح آنجام نداده اند، من آنرا انجام نميدهم.
پس وقتي رسول الله صلى الله عليه و سلم در تمامي زندگي خود غير از خدا را نخواسته، و هيچ كس از او چنين كاري نديده، نه در صلح و نه در آشتي، نه در وقت جنگ و نه در وقت شادي و مسرت، و نه در خوشي و خرمي و نه در شدت و سختي، بلكه آنچه از او ثابت شده اينكه هرگاه مشكل يا مصيبتي به او رسيده به بلال ميگفت: ((يا بلال أرحنا بها)) [بخاري وأحمد].
اي بلال ما را با نماز خواندن آرامش ده.
و ما در هر نماز اين آيه را ميخوانيم: )إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ(5)( سورة الفاتحة.
[پروردگارا تنها تو را ميپرستيم و از تو ياري ميخواهيم].
يعني هيچكس غير از تو نميپرستيم، و از او ياري نميطلبيم، بلكه فقط از تو كمك ميخواهيم.
و خداوند در قرآن ميفرمايد: )لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(21)( سورة الأحزاب.
[سرمشق و الگوي زيبايي در (شيوه پندار وگفتار و كردار) پيغمبر خدا براي شماست].
و خداوند نفرموده كه: براي شما در اهل زمانتان قدوه حسن و خوبي است، (و نفرمود كه: چرا به مردم زمانتان اقتداء و تأسي نكرديد).
بنابراين هنگام دعاء بايد به خداوند متعال پناه برد تا مشكلاتمان را حل كند، و نه به مردگان و يا كسانى كه قادر نيستند مطالب ما را برآورده كنند.الله تعالي عمل كسي را كه بدون اذن الله از شريعتي پيروي نمايد، رد كرده و آن را از انواع شرك قرار داده است.
الله تعالي ميفرمايد: « أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ »
(آيا آنان شريكاني (معبوداني) دارند كه بياذن الله آئيني براي آنها ساختهاند). «شوري/21»
و ميفرمايد:« اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لا إِلَهَ إِلا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (31)»
([آنها] دانشمندان و راهبان [عبادتگزاران] خويش را معبودهايي در برابر الله قرار دادند و [همچنين] مسيح فرزند مريم را، در حاليكه دستور نداشتند. جز معبود يكتا را كه معبود [بر حقي] جز او نيست، عبادت كنند، او پاك و منزه است از آن چه همتايش قرار ميدهند). «توبه/31»
والله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواز توسل به اولیای خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم” #3529فكر كنم آيه اي كه از قرآن آورديد (64 نسا)مهم ترين سندتان باشد؟آن آيه (64 نساء) دليلي بر حضور بر قبر پيامبر صلي الله عليه وسلم و طلب شفاعت و توسل از وي نيست، بلکه کسي که علم تفسير و ادبيات عرب بداند، برايش مشخص مي شود که مراد از اين آيه مسلمانان گنهکار بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه وسلم نيستند، بلکه مراد آنکساني هستند که در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وسلم مي زيستند.
و طلب آمرزش از زنده ها کاملا جايز است، بعبارتي جايز است که ما نزد يک شخص صالح و زنده برويم و از ايشان بخواهيم که براي ما دعا کند، ولي شفاعت خواستن يا طلب کردن از مردگان (حتي اگر رسول خدا صلي الله عليه وسلم باشد) ممنوع و بلکه شرک است.
علامه ابن عثيمين در مورد اين شبهه مي گويد: «اگر گفته شود مگر خداوند نفرموده است: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا) «اگر به خود ظلم كردند و پيش تو آمدند چنانكه از خداوند طلب بخشش نمايند و رسول خدا نيز برايشان طلب بخشش كند خداوند را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.» خواهيم گفت: بلي خداوند اين را فرموده است، اما فرموده: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا)، و (بايد دانست که کلمه) ” إِذْ ” ظرف براي گذشته است و ظرف براي زمان آينده نيست. و خداوند نفرموده (ولو أنهم إذ ظلموا) بلكه فرموده: (إِذْ ظَلَمُوا). بنابراين اين آيه از امري سخن مي گويد که در زمان حيات رسول الله صلي الله عليه وسلم واقع گشته است و طلب بخشش رسول الله صلي الله عليه وسلم بعد از مرگش امري است كه در انجامش معذور مي باشد چون هرگاه انسان مُرد عملش تنها از سه راه مقدور مي باشد همانگونه كه رسول الله صلي الله عليه وسلم مي فرمايد: صدقه جاريه، علمي سودمند و فرزند صالحي كه برايش دعا كند سه راه جهت ادامه عمل شخص است كه از دنيا رفته است بنابراين انسان بعد از مرگش ممكن نيست براي كسي طلب بخشش نمايد و حتي قادر به انجام آن براي خودش نيز نمي باشد چون عملش منقطع گرديده است». مجموع الفتاواي ابن عثيمين،جلد دوم
خداوند متعال كساني را كه بدون اجازه او تشريع مي كنند را انكار نموده و كارشان را شرك ناميده است و مي فرمايد:*أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ* «آيا آنها شركائي دارند كه دين را برايشان مي نمايند چيزي كه خداوند اجازه آن را نداده است.» و مي فرمايد:*اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ* «عالمان و زاهدان خويش و مسيح بن مريم را به غير از خداوند براي خويش تبديل به ارباب كردند در حاليكه به آنها دستور داده نشده بودند كه جز الله كه معبود يگانه مي باشد را برگزينند. خداوند از آنچه نسبت به او شريك قرار مي دهند پاك و منزه است.»
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: متعه را پیامبر حرام کرد یا عمر ؟ کتب اهل سنت چه میگوید!! #3530علمای شیعه روایاتی نقل می کنند که ازدواج متعه دارای اجر و پاداش زیادی است، از جمله این روایت: روايتي كه ابوجعفر قمي در كتاب (من لايحضره الفقيه) كه يكي از صحاح چهارگانه شيعه است، نقل كرده که « مؤمن ایمانش كامل نميشود مگر وقتي كه صيغه بكند.»
ودر این مورد روایات متعدد ومتنوعي وجود دارد.که به ذکر این روایت اکتفا کردم.
حال سوال اینجاست که:
آیا آخوندان شیعه و كساني كه ازدواج متعه را قبول دارند و به این روایات اعتقاد دارند خودشان حاضر هستند یکی از نزدیکانشان مانند مادر، دختر و یا خواهرشان را به ازدواج متعه کس دیگری دربیاورند و آیا اصلا بدون راضی شدن به این کار ایمانشان کامل می شود؟ كساني كه متعه را براي مادران و دختران و خواهران خود نمي پسندند، علت دوری كردن آنان از انجام آن چیست آیا از انجام آن احساس شرم و ننگ و زشتی می کنندآیا کارشان با كرامت و شرف خانواده منافات دارد؟ پس چرا دخترانشان را در اختیار مردم قرار نمی دهند تا آنان را به عقد متعه ی خود دربیاورند؟ اگر فضیلتی دارد آنها نسبت به آن اولی ترند ما از عوام شیعه می خواهیم نزد علمای خود بروند و از آنان درخواست کنند که یا دخترانشان را برای عقد متعه آماده کنند یا از گفتن فضایل آن دست بکشند.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواز توسل به اولیای خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم” #3535جناب rrw شما اصحاب پيامبر به جز 5 نفر را قبول نداريد و معتقد مي باشيد كه
آن ها نعوذبالله مرتد شده اند.چطور براي اثبات توسل از آن ها حديث نقل مي كنيد آن هم چه كساني سيدنا ابوبكر و عمر(رضي الله عنه) به قول شما شيعه غاصبان حق حضرت علي (كرم الله وجه) خب ما حرف هاي شما را قبول كرديم درباره جواز توسل به پيامبر(ص) چه جوازي است به توسل ديگر امامان؟ يك روايت بياوريد خود پيامبر به قبر كسي توسل جسته اند؟خب چرا به خدا توسل نمي جوييد چرا ميگوييد يا علي مدد نمي گوييد يا الله مدد اشتباه شما همينجاست شما ميداند چندتا امام زاده در ايران وجود دارد؟
و ما در هر نماز اين آيه را ميخوانيم:إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
ما بايد خدا را بشناسيم نه مردگان نه قبرهاوالله اعلم
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
جناب rrw يك سوال از شما و تمام شيعه ها: آيا گفتن عبارت « اشهد ان عليا ولي الله» و يا((حي علي خير العمل)) در زمان پيامبر بوده است؟اگر به احاديث صحيح (و حتي ضعيف) نبوي صلي الله عليه وسلم نظر کنيم، در هيچ جايي نمي بينيم که پيامبر صلي الله عليه وسلم خود يا به يکي از اصحابش فرموده باشد که آن دو عبارت را در اذان بخوانند.گفتن اين دو عبارت در زمان خلفاي راشدين نيز وجود نداشته است، نه در زمان ابوبکر و نه در زمان عمر و نه در زمان عثمان و نه در زمان علي ابن ابطالب رضي الله عنهم اجمعين گفتن اين عبارات در اذان وجود نداشته است.
بعد از قرنها از صدر اسلام، فرقه هاي منحرفي ظهور مي کنند که در حق علي رضي الله عنه غلو و زيادروي کردند و تا جايي رفتند که به او صفات خدايي دادند و حتي وي را از انبياي الهي بالاتر مي دانند! همانها در زمان حکومت صفوي رافضي گفتن اين دو عبارت را در اذان مرسوم کردند و بدين ترتيب خود را در مقام شارع قرار داده و اقدام به تشريع نمودند. بر هر مسلمان موحد و تابع سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم واجب است از اين بدعت و هر بدعت ديگري پرهيز کند زيرا هر بدعتي گمراهي در پي دارد.
اما در مورد “الصلاة خير من النوم”در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم وجود داشته است گفتن عبارت « الصلاة خير من النوم» در اذان صبح بدعت نيست، زيرا پيامبر صلي الله عليه وسلم گفتن آنرا در حديث صحيحي به يکي از اصحابش رضي الله عنه آموزش داده است که هرگاه اذان صبح داد آنرا بخواند، پس گفتن آن فقط در اذان صبح سنت است.
اگر به احاديث صحيح نبوي نظر کنيم، متوجه مي شويم که گفتن اين عبارت در اذان صبح در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم وجود داشته است، زيرا از ابومحذوره رضي الله عنه روايت است که پيامبر صلي الله عليه وسلم أذان رابه او آموزش داد و در آن آمده :
«..حي علي الفلاح، حي علي الفلاح، الصلاة خير من النوم،الصلاة خير من النوم، (اين جمله) در اذان اول صبح (گفته شود)، الله أکبر، الله أکبر، لا إله إلا الله). (صحيح نسائي: 628).و در روايت ديگري آمده: ابو محذوره رضي الله عنه گفت: اي رسول خدا، سنت اذان را به من بياموز، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: «فإن كان صلاة الصبح قلت: الصلاة خير من النوم، الصلاة خير من النوم، الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله» احمد و ابوداود آن را روايت كردهاند. گفتن آن تنها در اذان صبح، سنت است.
بنابراين متوجه مي شويم که گفتن عبارت « الصلاة خير من النوم » که به آن «تثويب» مي گويند در زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم وجود داشته است.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين -
نویسندهنوشته ها
يعني: پيغمبران درهم و ديناري از خود به جا نميگذارند، و تنها علم از خود به جا ميگذارند، پس هر کس از آن علم برگيرد، بهره فراواني برده است.( نگا: سنن ابيداود، 3/432 و ترمذي، 4/153 و غيره.)
ويا ميتوان گفت: مراد از ارث در آيات مورد استناد مؤلف، ميراث علم، نبوت و امثال اينهاست و نه ميراث مادي و مالي. توضيح اينکه خداوند ميفرمايد: « وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ » (النمل: 16).((و سليمان وارث (پدرش) داود شد))
و معلوم است که داود پسران بسياري غير از سليمان داشت، بنابراين همه دارايياش به سليمان نرسيده، پس مراد از ارث در اين آيه دارايي نيست.
به علاوه ارث مالي نه براي داود جاي مدح دارد، و نه براي سليمان، چرا که يهودي و مسيحي نيز از پدرش ارث ميبرد. در حالي که آيه در سياق مدح سليمان و برشمردن نعمت خاص خداوندي بر او ميباشد.
و آنچه که گفته شده است که: عمر بن عبدالعزيز آن را به اولاد فاطمه برگرداند، خلاف حقيقت است زيرا جرير از مغيره از عمر بن عبدالعزيز روايت کرده که در مورد فدک گفت: «فاطمه از پدرش خواست که فدک را به او ببخشد، پدرش خودداري ورزيد، و پيغمبر صلي الله عليه وسلم در طول حياتش از آن انفاق ميکرد و ضعفاي بنيهاشم از آن بهره ميبردند و سرمايهاي براي ازدواج بيوه زنان آن طايفه شده بود. اين کار تا آخر عمر پيغمبر صلي الله عليه وسلم ادامه پيدا کرد و فاطمه حق را پذيرفت. و گواه باشيد که من آن را به همان حالتي و مصارفي بر ميگردانم که در عهد رسول اکرم صلي الله عليه وسلم بر آن بود.(منهاج السنه).
و اين روايت در مورد عمرابن عبدالعزيز خلاف بودن ادعاي فوق را مي رساند.و نيز آنچه که اين ادعا را باطل مي کند، عمل علي رضي الله عنه بود که فدک را به وارثان فاطمه نداد و او در دورۀ 5 ساله حکمراني اش آن را به حسن و حسين نداد. چرا خود علي وقتي خليفه شد، آن را به اولاد فاطمه بر نگرداند ! براي آنکه آن را حق خودش ندانست.
باقي مطالب از كتب شيعه:http://www.islamtxt.net/content/forum/1559
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين