پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: متعه را پیامبر حرام کرد یا عمر ؟ کتب اهل سنت چه میگوید!! #6441شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: متعه را پیامبر حرام کرد یا عمر ؟ کتب اهل سنت چه میگوید!! #6444نوشته ای:
الف- از ابی رجاء نقل شده که میگوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شده و رسول خدا ما را به انجام آن امر فرمود و آیهای که آن را نهی و نسخ نموده باشد نیز نازل نشده است و بعداً مردی برای خودش گفت آنچه میخواست.
پاسخ دندان شکن و رسوا کننده (به کسانی که تنها کپی و پست بلد هستند)
شیعه حدیثی را که در باره ی متعه ی حج است آورده و این روایت را در کنار روایاتی که درباره ی متعه ی نساء است قرار میدهد و سپس به نتیجه فاسدش میرسد.
اما اگر عقل داشتند و یا به شعور خوانندگانشان احترام میگذاشتند بهتر بود.بخاری این حدیث را در باب «35 – باب { فمن تمتع بالعمرة إلى الحج=پسهر كس با عمره به سوي حج بهره بگيرد } / البقرة 196 / » آورده است. و اصلا ارتباطی با متعه ی نساء یا همان ازدواج موقت ندارد ولی عجیب است این روافض نادان اصلا بر چه حسابی این روایت را نقل میکنند؟
شبیه این روایت در صحیح مسلم نیز آمده است در «باب جواز التمتع»
( 1226 ) حدثنا حامد بن عمر البكراوي ومحمد بن أبي بكر المقدمي قالا حدثنا بشر بن المفضل حدثنا عمران بن مسلم عن أبي رجاء قال قال عمران بن حصين نزلت آية المتعة في كتاب الله ( يعني متعة الحج ) وأمرنا بها رسول الله صلى الله عليه و سلم ثم لم تنزل آية تنسخ آية متعة الحج ولم ينه عنها رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى مات قال رجل برأيه بعد ما شاء
یعنی: عمران بن حصین میگوید آیه متعه در کتاب خدا نازل شد ( یعنی متعه حج) و پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را به آن امر کرد سپس ایه ای هم نازل نشد تا ایه متعه ی حج را نسخ کند و پیامبر نیز از آن نهی نکرد تا زمانی که وفات کردند بعد از ان مردی با رای خودش آنچه را خواست گفت.
پس همانطور که واضح و مبرهن است این روایات اصلا ارتباطی با متعه ی نساء ندارند بلکه درباره ی متعه ی حج است.
حیا- رافضی=صفر
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: متعه را پیامبر حرام کرد یا عمر ؟ کتب اهل سنت چه میگوید!! #6446نوشته ای:و- از حکم پرسیدند آیا آیة متعة نساء منسوخه است؟ گفت: خیر. و علی(ع) فرمود: اگر عمر نهی از متعه نکرده بود، کسی زنا نمیکرد مگر شقی و جنایتکار.
پاسخ:
این روایت قبل از هر چیز منقطع است و علاوه بر اینکه از نظر اهل سنت دروغ میباشد حتی از نظر رجال شناسان شیعه نیز مردود و موضوع و دروغ میباشد.
راوی این روایت حکم بن عتیه میباشد که ثقه نیست و مورد طعن اردبیلی الحلی دیگر علمای شیعه میباشد.قال الطوسي: الحكم بن عتيبة أبو محمد الكوفي الكندي مولى زيدي بتري. در رجالش صفحه 171
وقال الحلي: الحكم بن عتيبة مذموم من فقهاء العامة .مورد مذمت است.
در رجالش ص218.
ابن داود الحلی این راوی را در رجالش در قسم دوم آورده است که اختصاص دارد به مجهولین و مجروحین و درباره اش میگوید: الحکم بن عتیبه زيدي بتري. یعنی او از فرقه زیدی بتری است.
ابن داود الحلي در رجالش ص243.
وقال الأردبيلي: روى الكشي في ذمه روايات كثيرة . اردبیلی میگوید الکشی در ذم او روایات کثیری دارد.
در جامع الرواة 1 جلد ص 266.مجلسی هم روایتی در بحار الانوار آورده است از طریق مفضل بن عمر.
عن المفضل بن عمر يقول المفضل للصادق (ع) : يا مولاي فالمتعة قال المتعة حلال طلق …. وقول أمير المؤمنين (ع) : لعن الله ابن الخطاب فلولاه ما زنى إلا شقي أو شقية لأنه كان يكون للمسلمين غناء في المتعة عن الزنا. بحار الانوار 103/305 و بحراني در حدائق 24/116.
قال النجاشي: المفضل بن عمر أبو عبد الله وقيل أبو محمد الجعفي الكوفي ، فاسد المذهب ! مضطرب الرواية لا يعبأ به و قيل : أنه كان خطابيا و قد ذكرت له مصنفات لا يعول عليها و إنما ذكره للشرط الذي قدمناه له .
نجاشی هم میگوید فاسد المذهب است و مضطرب الروایه
در رجالش جلد 2 ص359 -360
ابن الغضائري در مجمع الرجال للقهبائي و حلي در رجالش وأبو داود الحلي میگویند: که او ضعیف است و از غلاة است و جایز نیست حدیثش نوشته شود
المفضل بن عمر الجعفي أبو عبد الله ضعيف متهافت مرتفع القول خطابي وقد زيد عليه شيء كثير وحمل الغلاة في حديثه حملا عظيما ولا يجوز أن يكتب حديثه .
مجمع الرجال للقهبائي 6/131 والحلي در رجالش ص258 وأبو داود الحلي در رجالش ص280
یعنی: المفضل بن عمر الجعفي أبوعبدالله ضعيف بي اعتبار واز فرقة خطابية است وچيزهاي زيادي درموردش گفته شده وغلاة از احاديث او زياد استفاده كردند و جايز نيست احاديث نوشته شود.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: متعه را پیامبر حرام کرد یا عمر ؟ کتب اهل سنت چه میگوید!! #6447جناب محمد35 چرا حیا را کنار میگذاری؟ باور کن اگر این مطلب را نمیگذاشتی کسی نمیگفت لال هستیاما خودت خواستی پس رسوا شدنت با خودت
این دلیل محکم شما آنچنان شما را مفتضح فرمود که به خدا قسم اگر حیا داشته باشی تا اخر عمرت هم دور و بر سایت اسلام تکس نمی ایی اما چه میتوان گفت.
اولا بخاری این حدیث را در باب «35 – باب { فمن تمتع بالعمرة إلى الحج=پسهر كس با عمره به سوي حج بهره بگيرد } / البقرة 196 / » آورده است.
شبیه این روایت در صحیح مسلم نیز آمده است در «باب جواز التمتع»
( 1226 ) حدثنا حامد بن عمر البكراوي ومحمد بن أبي بكر المقدمي قالا حدثنا بشر بن المفضل حدثنا عمران بن مسلم عن أبي رجاء قال قال عمران بن حصين نزلت آية المتعة في كتاب الله ( يعني متعة الحج ) وأمرنا بها رسول الله صلى الله عليه و سلم ثم لم تنزل آية تنسخ آية متعة الحج ولم ينه عنها رسول الله صلى الله عليه و سلم حتى مات قال رجل برأيه بعد ما شاء
یعنی: عمران بن حصین میگوید آیه متعه در کتاب خدا نازل شد ( یعنی متعه حج) و پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را به آن امر کرد سپس ایه ای هم نازل نشد تا ایه متعه ی حج را نسخ کند و پیامبر نیز از آن نهی نکرد تا زمانی که وفات کردند بعد از ان مردی با رای خودش آنچه را خواست گفت.
. و اصلا چطور در حج زنان را متعه میکنند؟
مگر نمیدانند که در حج رفث زنان حرام است؟خداوند میفرماید:الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن
فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ
197 بقرهحجّ در ماههاي معيّني انجام ميپذيرد. پس كسي كه ، حجّ را
بر خويشتن واجب كرده باشد در حجّ آميزش جنسي با زنان و گناه و جدالي نيست ( و
نبايد مرتكب چنين اعمالي شود ) .شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: سوال: چراحضرت موسی مدت کوتاهی برای خود جانشین تعیین کردند چطورپیامبراسلام برای خود بعداز وفات جانشین تعیین نکردند؟ #6448کسی جواب من رو نداد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
اگر جانشینی واجب است چرا مهدی غیب شد و امت را بدون جانشین رها کرد؟؟؟؟؟؟؟؟
.
اگر جانشینی واجب نیست پس چرا به پیامبر ایراد میگیرید که کارهایش را باب میل و دلتان انجام نداده است؟
.
.
دقت کنید هر جوابی برای عمل مهدی دادید همان جواب را برای پیامبر به شما میدهیم.
.
چون فرقی بین مهدی و پیامبر در نظر شما وجود ندارد.
.
پس به جای سفسطه یا سکوت کنید یا جواب من رو بدید.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: متعه را پیامبر حرام کرد یا عمر ؟ کتب اهل سنت چه میگوید!! #6449و اگر بگویید که چرا از متعه ی حج منع کرد این دیگر یک موضوع دیگر است و هیچ ارتباطی با متعه ی نساء ندارد ولی برای اینکه مختصر جوابی ارائه شده باشد چنین گفته میشود که
ابتدا باید بدانیم که متعه ی حج چیست؟
در فتح الباری آمده است: «جمهور فقها گفتهاند: تمتع آنست که یک شخص حج و عمره را دریک سال در ماههای حج دریک سفر انجام دهد و عمره را برحج مقدم دارد و مکی باشد. هرکس به یکی از این شروط خلل برساند متمتع نیست«
سیدنا عمر از چه چیزی نهی کرد؟
از متعه ی حج. چرا؟
برای اینکه کسی که حج تمتع را انجام دهد حج عمره را نیز انجام داده است یعنی تمتع شامل عمره نیز میباشد. و علت چه بود؟ علت این بود که سیدنا عمر دوست داشت همیشه در هر ماهی مردم در حج حضور داشته باشند و فقط ان را محدود به ماه های حج نکنند. دوست داشت همیشه کعبه رنگی و پر از زائران و حاجیان در حال طواف باشد. پس به این خاطر حج تمتع را ممنوع کرد تا مردم عمره را در ماه های دیگر نیز انجام دهند.
و راه و روش خلفای راشدین بدعت نیست چراکه پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرماید
«اقتدوا باللذين من بعدي من أصحابي أبي بكر و عمر.» رسول الله فرمودند:بعد از من، از دو دوست من، ابوبکر و عمر پیروی کنید. سلسله احادیث صحیحه البانی 1233 و أخرجه الترمذي وقال حسن وأخرجه أحمد وابن ماجه وابن حبان.
باز میفرماید: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ بَعْدِي تَمَسَّكُوا بِهَا وَعُضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ »
یعنی:به سنت من و سنت خلفای راشدین بعد از من، عمل کنید و روش من و آنها محكم چنگ بزنید.
أخرجه أحمد وأبو داود وابن ماجه والترمذي وصححه الحاكم وقال على شرط الشيخين.
در ضمن اهل سنت همه متفق القول هستند که میتوان متعه حج انجام داد.
دست از سر خودتان چرا بر نمیدارید؟ آبروی باقی شیعیان را نیز برده اید
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جهاد نکاح افسانه یا واقعیت تلخ جهان اسلام؟!! #6450روافض کذاب ترین و بی حیا ترین فرقه در طول تاریخ است که از هیـــــــــــــچ مستمسکی برای حمله به اسلام دریغ نیمیکند والحمد لله همیشه رسوا شده اند.چه زیبا ابن تیمیه قاهر الروافض ، روافض را وصف میکند
قال شيخ الاسلام ابن تيمية فى الشيعة الروافض :
فمن جرب الرافضة في كتابهم وخطابهم علم أنهم من أكذب خلق الله، فكيف يثق القلب بنقل من كثر منهم الكذب قبل أن يعرف صدق الناقل؟ وقد تعدى شرهم إلى غيرهم من أهل الكوفة وأهل العراق حتى كان أهل المدينة يتوقون أحاديثهم..
وكان مالك يقول: نزلوا أحاديث أهل العراق منزلة أحاديث أهل الكتاب: لا تصدقوهم ولا تكذبوهم .
وقال له عبد الرحمن مهدي : يا أبا عبد الله: سمعنا في بلدكم
أربعمائة حديث في أربعين يوما، ونحن في يوم واحد نسمع هذا كله!
فقال له: يا عبد الرحمن .. ومن أين لنا دار الضرب؟
أنتم عندكم دار الضرب تضربون بالليل وتنفقون بالنهار.
وهذا مع أنه كان في الكوفة وغيرها من الثقات الأكابر كثير، لكن لكثرة الكذب الذي كان أكثره في الشيعة صار الأمر يشتبه على من لا يميز بين هذا وهذا…
بمنزلة الرجل الغريب إذا دخل بلدا نصف أهله كذابون خوانون فإنه يحترس منهم حتى يعرف الصدوق الثقة…
وبمنزلة الدراهم التي كثر فيها الغش فإنه يحترس عن المعاملة بها من لا يكون نقادا…
ولهذا كره لمن لا يكون له نقد وتمييز النظر في الكتب التي يكثر فيها الكذب في الرواية والضلال في الآراء ككتب أهل البدع…
وكره تلقي العلم من القصاص وأمثالهم الذين يكثر الكذب في كلامهم، وإن كانوا يقولون صدقا كثيرا.
فالرافضة أكذب من كل طائفة باتفاق أهل المعرفة بأحوال الرجال.
منهاج السنة النبوية (2/ 467)شیخ عریفی این مطلب را کذب و افترای روافض علیه خود میداند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات عقیم بودن حسن عسکری علیه السلام از کافی کلینی #6451لطفا حدیث صحیح بیار تا ببینیم.
.
.
.
.
.
.
.
🙂
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات عقیم بودن حسن عسکری علیه السلام از کافی کلینی #6452در جلد 51 بحار الانوار آمده:ص 2 – باب ولادته و احوال أمّه
در اينجا در باب تولد او و احوال مادر او چندين قول ضد و نقيض آورده است:
اما سال تولد او را مجهول قرار داده، زيرا در ص 4 ميگويد: در سال 256 و همچنين در ص 15 و در ص 2 روايت کرده که سال تولد او در سال 255 ميباشد. و در ص 23 گويد: سال 258 متولد شده است. و در ص 25 روايت نموده در سال 257 بدنيا آمده است. و در ص 16 روايت نموده که در سال 254 تولد گرديده است. از مجموع اين روايات معلوم ميشود سال تولد او مجهول است.
و أما روز تولد: در ص 2 روايت کرده 15 شعبان، و در صفحة 23 روايت کرده که 23 رمضان، و در ص 24 روايت کرده و در روز 9 ربيع الأول، و در ص 19 روايت کرده از حکيمه عمة او که شب نيمة شهر رمضان متولد شده است. و در ص 25 روايت کرده در 3 شعبان پا به جهان گشود. و در ص 15 نقل کرده که در روز 8 شعبان و در ص 16 روايت کرده که شب جمعة ماه رمضان تولد او بوده است. و در ص 19 نقل کرده از حکيمه عمة او که چون به دنيا آمد تکلم کرد، و شهادتين گفت و چند آيه از قرآن قرائت کرد :$
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات عقیم بودن حسن عسکری علیه السلام از کافی کلینی #6453باز در بحار جلد 51در ص 2 از ابيالحسن روايت کرده که نام مادر مهدي نرجس است.
در ص 5 روايت کرده که نام مادر او صيقل و يا صقيل است که در زمان حيات حضرت عسکري فوت شده است.
در ص 7 روايت کرده که نام مادر او (يعني مهدي) مليکه بنت يشوعا است.
و در ص 15 حديث آورده که نام مادر او ريحانه بوده است.
و در ص 15 نيز روايت کرده که نام مادر او سوسن بوده است.
و در ص 23روايت کرده که نام مادر او حکيمه بوده.
و در ص 24 حديث آورده که نام مادر او خمط است.
و در ص 28 روايت نموده که نام مادر او مريم دختر زيد العلويه ميباشد.
و أما راويان اين باب و اين احاديث از نظر علماي رجال شناس شيعه:
روايت اول بي سند و بيمدرک است.
روايت دوم گويد: «أخبرني بعض أصحابنا» که معلوم نکرده آن بعض نامش چه بوده؟! کجائي بوده؟! عادل بوده يا فاسق؟!، بکلي مجهول است.
روايت سوم، راوي آن حسين بن رزق الله است که مهمل ميباشد و نامي از او در کتاب رجال نيست که بوده آيا وجود داشته يا خير؟! آيا مسلمان بوده ياکافر؟! آيا فاسق بوده يا عادل؟! آيا راستگو بوده يا دروغگو؟!. و او روايت کرده از مجهول ديگري بنام موسي بن محمد بن القاسم که او نيز طبق رجال شيعه مهمل و مجهول است. پس معلوم ميشود مجهولي از مجهول ديگر براي ما امام و حجت آوردهاند!!. اين راويان آن، و أما متن آن، حکيمه دختر حضرت جواد ميگويد: من وقت تولد بودم و ماماي او شدم، و او را ديدم، ولي در ص 364 از همين حکيمه پرسيدهاند: آيا شما آن فرزند حسن عسکري را ديدهاي؟ در جواب گفته: نديدهام، ولي شنيدهام.أما روايت 4، راوي آن حسين بن محمد بن عامر که حال او مجهول و مذهب او نامعلوم.
روايت 5 راوي آن علي بن محمد مجهول الحال ومشترک بين چندين نفر.
روايت 6 راوي آن حسين بن علي النيشابوري که اهل رجال ميگويند: چنين کسي وجود نداشته، يعني به دنيا نيامده است. او نقل کرده از نسيم و ماريه که هر دو مجهول ميباشند. و اين دو مجهول روايت کردهاند که چون طفل به دنيا آمد عطسه کرد، و خود را حجت خدا خواند!!، کسي نبوده از اين راويان مجهول بپرسد آيا خدا بايد کسي را حجت بخواند يا هر طفل صغيري ميتواند خود را حجت بخواند. قرآن که ميفرمايد: پس از پيغمبران کسي حجت نيست چه طفل باشد چه غير آن، چه امام باشد و چه مأموم.
روايت هفتم، روايت کرده ابراهيم بن محمد مجهول مشترک بين چند نفر، او روايت کرده از نسيم خادم که معلوم نيست چه کاره بوده؟! آيا عادل بوده يا فاسق؟!.
روايت هشتم، اين روايت نيز مانند روايت قبل از نسيم خادم مجهول است.
روايت نهم، روايت شده از اسحاق بن رياح که طبق علم رجال، او مهمل و مجهول الحال است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات عقیم بودن حسن عسکری علیه السلام از کافی کلینی #6454روايت دهم، روايت شده از ماجيلويه از ابيعلي خيزراني که حال او و مذهب او مجهول است. و او روايت کرده از کنيزي که نه اسم آن کنيز معلوم و نه رسم او.
حال انسان تعجب ميکند از قطارکردن اين روايات مجهوله آخر چه حجتي و چه اصلي و فرعي ميتوان با اين اشخاص مجهول الحال ثابت کرد؟.
روايت يازدهم، روايت کرده ابن المتوکل که نام او مجهول و او روايت کرده از ابيغانم الخادم که حال او مجهول و نام او غير معلوم.
روايت دوازدهم، روايت کرده ابوالمفضل که نام او مجهول و حال او غير معلوم است. او روايت کرده از محمد بحر که هم غالي بوده و هم قائل به تفويض که موجب کفر است. و او روايت کرده از بشر بن سليمان که در کتب رجال حال او مجهول و مهمل است. ولي ممقاني خواسته به اين روايت که از مادر امام زمان گفتگو کرده و او را خريداري کرده او را توثيق کند، ولي اين اشتباه است، زيرا از خود اين روايت نميتوان حال او را معلوم کرد، بلکه بايد قبلا حال او معلوم و ثقه باشد تا روايت او قبول شود، وگرنه ممکن است جعل کرده باشد. تازه همين روايت در ذم اوست زيرا ميگويد: او نحاس يعني برده فروش بود. و برده فروش را رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- بدترين مردم خوانده است. حال بدترين مردم ميخواهد براي ما مادر حجت را معرفي کند: «شر الناس من باع الناس».
روايت سيزدهم نيز از همان مرد مجهول برده فروش روايت شده ضعيف کالسابق.
روايت چهاردهم، روايت کرده محمد بن اسماعيل مجهولي طبق علم رجال، از مجهول ديگري بنام محمد بن ابراهيم الکوفي.
روايت پانزدهم، روايت کرده از حسن بن علي بن زکريا که تمام علماي رجال او را ضعيف شمردهاند، يعني از جهت دين و ديانت ضعيف بوده است.
روايت 16، روايت کرده از مردي که حال او مجهول و اسم او نامعلوم. اين هم شد حديث (عن رجل).
روايت 17، روايت کرده از همان مرد مجهول محمد بن ابراهيم الکوفي که در حديث 14 گذشت.
روايت 18، روايت کرده ماجيلويه از حسن بن علي نيشابور که حال او مجهول است بقول علماي رجال شيعه، و او روايت کرده از مجهول ديگري بنام حسن بن المنذر، و او روايت کرده از حمزه بن ابيالفتح که وجود او معلوم نيست. و او گويد: به من بشارت دادند که براي ابي محمد فرزندي داده شده است.
حال بشارت دهنده که بوده و براي چه به او بشارت داده مگر او چه کاره بوده است؟! الان در ايران چهل ميليون جمعيت است که هر ساله روضهخوانها آنان را بشارت ميدهند به تولد مهدي، آيا اين بشارتها براي حفظ دکان است و يا بشارت دهندگان مهدي را ديدهاند و فقط قربة إلى الله بشارت ميدهند!!. و تازه اين راوي نامعلوم ميگويد:: آن طفل مکناي به ابيجعفر است، در حاليکه اين برخلاف روايات ديگري است که ميگويند: کنية او کنية پيغمبر است. و کنية رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- ابوجعفر نبوده است. و باضافه اين خودش طفل را نديده است. اگرچه تمام اين هيجده روايتي که تابحال ذکر کرديم اکثرا بلکه کلا راويانش طفل مولود را نديده بودند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات عقیم بودن حسن عسکری علیه السلام از کافی کلینی #6455روايت 19، روايت کرده است از حسن بن علي بن زکريا که تمام علماي رجال او را ضعيف شمردهاند چنانکه در حديث 15 گذشت. او روايت کرده از محمد بن خليلان مجهول الحال و او از پدرش، مجهول الحال و او از جدش مجهول الحال و او از غياث بن اسد مجهول الحال.
شما تماشا کنيد صد هزار از اين رواياتي که راويانش مجهول الحال ميباشند آيا يک پول ارزش دارد؟!، اين آقايان کلاغ چين کردهاند که چهل کلاغ به يک سنگ فرار ميکنند.
خوب غياث بن اسد مجهول چه فرموده، فرموده: من شنيدم که مهدي نور از بالاي سرش تتق؟؟؟؟ ميکشد تا به بالاي آسمانها، اگر او خرافي نبود و راستگو بود تازه سخنش مورد قبول نبود.
روايت 20، راويانش همان راويان حديث 19 ميباشند، ولي در اين روايت يک مطلب خرافي ديگر وجود دارد و آن اين است که ميگويد: مادر ائمه نفاس نميشوند، و خون نفاس ندارند، يعني، مانند ساير افراد بشر نيستند، و اين ضد آيات إلهي است که خدا به رسول خود فرموده:
﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ (الكهف: 110).
«بگو: جز اين نيست كه من بشرى مانند شما هستم».
عجب اين است که در ص 19 حديث کرده از حکيمه که روز سوم رفتم ديدم بحالت نفاس است!! آيا اين روايات ضد و نقيض را چگونه بايد قبول کرد؟!!.
روايت 21، روايت شده از احمد بن حسن بن اسحاق مجهول الحال.
روايت 22، ايضا از حسن بن حسين علوي مجهول الحالي که گفته: من حضرت عسکري را تهنيت گفتم به ولادت فرزندش، خيلي خوب آيا فرزند را ديده يا نديده تهنيت گفته، روايت ساکت است. حال صرف تهنيت او چه فائده دارد؟! البته هيچ.
حديث 23، روايت کرده علي بن محمد بن حباب که حال او مجهول است. آيا روايات مردمان مجهول چه چيزي را ميتواند ثابت کند!
حديث 24، روايت شده از همان حسن بن حسين علوي مجهول که در حديث 22 ذکر شد.
حديث 25، روايت کرده از حکيمه که ولد را ديده و مامائي کرده ولي در ص 364 گويد: من نديدهام ولي شنيدهام، و خود او اين حديث را تکذيب نموده است.
حديث 26، روايت کرده از علي بن سميع بن بنان که مجهول الحال و مهمل است، و او روايت کرده از حکيمه که مادر مهدي را درحال نفاس ديدم و اين ضد روايت بيستم است.
حديث 27، روايت کرده از احمد بن علي مجهول و او از حنظله بن زکريا که او نيز در رجال شيعه مجهول الحال است. و اين حديث مانند احاديث سابقه است، ولي خرافتي دارد که آنها نداشتند و آن اين است که ميگويد: يک روز بمانند يکسال بزرگ ميشود، يعني، اين طفل پانزده روز پس از تولد 15 ساله ميباشد، يعني: «بشر مثلکم» نيست بلکه «بشر غيرکم» است.
حديث 28 نيز از همان حنظله بن زکرياي مجهول الحال است که تمام علماي شيعه حديث راوي مجهول را معتبر نميدانند، حال چگونه اين روايات مجاهيل را جمع کردهاند، آنهم در اصول دين و عقايد.
حديث 29، ذکر راوي نشده يعني گويد: «رُوي» يعني، روايت شده، حال راوي آن کيست نامش چه بوده چه مذهبي داشته؟! هيچ معلوم نيست، آن راوي بينام روايت کرده از بعضي از خواهران ابيالحسن ولي نام آن بعض را معلوم نکرده است، يک نفر بينام و نشان روايت کرده از يک بينام و نشان ديگر.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات عقیم بودن حسن عسکری علیه السلام از کافی کلینی #6456حديث 30، علان بسند خود روايت کرده است، حال علان کيست و سند او چگونه بوده معلوم نيست، او چيزي نقل کرده که صدق و کذبش را بايد تاريخ معين کند و در تاريخ چيزي ذکر نشده است. و آن اين است که سيد پس از دو سال از فوت ابيالحسن متولد شده است. بايد پرسيد: کدام سيد و کدام ابوالحسن. چون وقت روايت ما نبوديم که بپرسيم، علان هم که نپرسيده است، و اگر مقصود از ابيالحسن، حضرت عسکري باشد و آنکه فرزند او پس از دو سال از فوت او متولد شده يقينا دروغ است، زيرا طفل دو سال در شکم مادر نميماند. حال اين علماي شيعه اين روايات مسلم الکذب را براي چه جمع کردهاند؟!!
حديث 31، راوي آن شلمغاني مرد بيديني است که به قول مجلسي، توقيعاتي از امام در لعن او صادر شده و او مدعي نيابت شد و با حسين بن روح خواست در گرفتن وجوهات شرکت کند و لذا مورد لعن حسين بن روح شد. و اين شلمغاني از جمله دانشمندان و مؤلفي کتب شيعه بود، اما چون او را وکيل نکردند و به او رياست ندادند کفريات او ظاهر گرديد. حال اين روايت و روايت 32 نقل شده از اين چنين کسي، و او روايت کرده از مرد مجهولي که حضرت عسکري دو عدد گوسفند براي او فرستاده که آنها را عقيقه کن و خود بخور و به ديگران اطعام کن، حال مقصود از ذکر اين احاديث چيست و مجلسي چه چيزي را ميخواهد با اين روايات نادرست و مبهم اثبات کند معلوم نيست؟.
حديث 33، روايت شده از خشاب که مهمل و مجهول است. و اما متن آن، از رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نقل شده که اهل بيت من مانند ستارگانند هر ستارهاي غروب کند ستارة ديگري طلوع کند تا وقتيکه شما به آن ستاره توجه کرديد ملک الموت او را بميراند!!، حال اين، چه مربوط به مهدي است بايد از نويسندگاني که فعلا مردهاند پرسيد؟!
حديث 34، نقل کرده از يک نفر منجم يهودي که هر کس ميداند يهودي دشمن اسلام است آيا روايت از يک نفر يهودي به چه دردي ميخورد؟!! و بعلاوه خود شيعه از پيغمبر -صلى الله عليه وسلم- روايت کردهاند که سخن منجم را تصديق نکنيد و هر کس تصديق کند کافر است. حال آيا چنين چيزهائي را ميتوان مدرک قرار داد؟!!
حديث 35، کشف الغمه، پس از چندين قرن از زمان حضرت عسکري گذشته نقل کرده از مرد مجهولي که حجة بن الحسن در سال 258 در «سر من رآي» متولد شده است. أما روضهخوانهاي ايران پس از چندين سال از آن نقل گذشته، همه نقل ميکنند برخلاف آن!، آيا اين نقل چه فايده دارد؟! و همچنين است روايت 36 که نقل شده از کتاب ارشاد که آن کتاب تاريخي است از شيخ مفيد که دو قرن از زمان حضرت عسکري متأخر است.
حديث 37، باز نقل شده از کتاب کشف الغمه، مانند حديث 35. آيا نقل از چنين کتبي چيزي را حجت قرار ميدهند؟! خير، مگر آنکه بگوئيم: هر چه در تاريخ ذکر شده حجت ديني است. در اينجا، مجلسي از مردم کذابي مانند سهل بن زياد چيزهايي نقل کرده که مخالف عقل و قرآن است. از جمله اينکه چون امام به دنيا ميآيد ستون نوري براي او بوجود ميآيد که بواسطة آن به خلائق و اعمال مردم نظر ميکند و کارهاي مردم را ميبيند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جنگ بین معصومین، اخلاق فاطمه و علی رضی الله عنهما در نزد روافض مجوسی #6522پس حتما داشتند معاشقه میکردند این زد و برخورد ها و یقیه گرفتن و کشیدن ها و بر پشت دست زدن ها و گفتن ولت نمیکنم تا پدرم بین ما حکم کند ها و نزول جبرئیل و توبیخ فاطمه همه جملات عشقولانه و رمانتیک بودند؟ راه بهتری برای ماست مالی نداشتی؟نوشته ای:اولا: مگر خشم گرفتن و يا غضب، گناه است كه منافي با عصمت باشد؟
پاسخ:
مگر نمیدانی هرکسی فاطمه را غضبناک کند پیامبر را غصب ناک کرده و هرکسی پیامبر را غضبناک کند خدا را غضب ناک کرده و نمیدانی که خداوند فرموده إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً 57 احزاب
كساني كه خدا و پيغمبرش را آزار ميرسانند ، خداوند آنان را در دنيا و آخرت نفرين ميكند و عذاب خواركنندهاي براي ايشان تهيّه ميبيند .
ایا اینکه معصومی به نام فاطمه که خطا مطلقا نمیکنید به این شدت خشمگین شده ایا در خشمش حق دار بوده یا نا حق؟
ایا هر خشمی از طرف فاطمه چه حق با او باشد چه نباشد دلیل بر خشم پیامبر است؟
اگر جواب اری باشد پس فضاحتی به بار می اید که بیا و جمع کن.
اگر پاسخ نه باشد پس فاطمه در درخواست فدک به خطا رفت و ناراحت شدنش مشکل خودش بود نه مشکل خلیفه
نوشته ای:«فیقول: هل بینکم وبینه آیة تعرفونه؟ فیقولون: الساق فیکشف عن ساقه، فیسجد له کل مؤمن». (میگوید: آیا برای شما نشانهای هست که خدایتان را بتوانید به واسطه آن بشناسید؟ میگویند: از ساق پایش او را میشناسیم، از اینرو خداوند ساق پای خود را نمایان میسازد در این حال تمام مؤمنان در برابر او به سجده میافتند.)
سوال ما این است: آیا شما ساق خدا ی متعال را در دنیا دیده اید تا در آخرت آن را بشناسید.
پاسخ: خداوند صراحتا میفرماید
يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ 42 قلم
یعنی: روزی که ساق مکشوف گردد, ودعوت به سجود می شوند, ولی نمی توانند.
طبق آیه در قیامت نشانه مومنان ساق است و من و امثال دیگر موحدان این ایه را به خاطر دارند که در دنیا قرائت میکردند. و فردای قیامت که گفته شود ایا نشانه ای هست که با ان خدایتان را بشناسید میگوییم بله طبق ایه 42 قلم ساق است.
اما امثال شما مشرکان توانایی سجده ندارند و فی الدرک الاسفل من النار تشریف میبرند
و پا برای الله جل جلاله ثابت شده است و در کتب روایی اهل سنت امده است و مشکل از معطله هایی امثال شماست که میخواهند خداوند را با عقل ناقص خود بسنجند
روایت سومی نیز مربوط به شفاعت کبرای پیامبر در قیامت میباشد و مشاهده خداوند در قیامت ثابت شده است
خداوند درباره مومنان میفرماید
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ 22 و 23 قیامه
در آن روز چهرههائي شاداب و شادانند . به پروردگار خود مينگرند .
و درباره مشرکان میگوید
كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ 15 مطففین
هرگز چنین نیست بی گمان آنها در آن روز از دیدار پروردگارشان یقیناً محجوب و محرومند.
-
نویسندهنوشته ها
در روایتی دیگر آمده است:
«وأخرج بن المنذر والبيهقي من طريق سالم بن عبد الله بن عمر عن أبيه قال صعد عمر المنبر فحمد الله وأثنى عليه ثم قال ما بال رجال ينكحون هذه المتعة بعد نهي رسول الله صلى الله عليه وسلم عنها لا أوتي بأحد نكحها إلا رجمته. »
فتح الباری ج 12 ص141 و السنن صغری البیهقی باب نکاح المتعه حدیث رقم 2610 ج 2 ص246 و کنز العمال 4516 و مسند البزار رقم 135 ج 1 ص37و …
یعنی: ابن منذر و بیهقی استخراج کرده اند این حدیث را از طریق سالم بن عبد الله از بن عمر از پدرش(عمر بن خطاب) که گفت: عمر بالای منبر رفت و حمد ثنای خداوند را کرد سپس گفت مردم را چه شده است نکاح متعه را انجام میدهند بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را نهی کرده است.هرکس را ببینم که نکاح متعه کرده است رجمش خواهم کرد.
در این روایت نیز سیدنا عمر به مردم میگوید که این عمل در زمان پیامبر حرام شده است و حرام کردن آن را به خود نسبت نداده است و نگفته است که من با اجتهاد خود از این به بعد متعه را حرام اعلام میکنم.
و در روایت جابر بن عبد الله که در بالا ذکر کرده ای او تنها نقل اتفاق تاریخی آن زمان را میکند . به این معنی که او میگوید متعه به خاطر عدم آگاهی بعضی بر نسخ آن در زمان پیامبر و ابوبکر انجام میشد اما عمر بن خطاب بعدا برای مردم بیان میکند و حدیث نقل میکند و نا آگاهان را آگاه میکند. و کسی هم با او مخالفت نکرد. ولی شیعه با عینک بد بینی و شهوت خواهانه به روایت نگاه میکند و دقیقا نصف خالی لیوان و بعد اشتباه جریان را میبیند.