پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
آیا خداوند دست دارد؟
بله طبق کتب شیعه
تفسير الصافي 1/414.
عن الباقر أنه سئل من أي شيء خلق الله حواء فقال أي شيء يقولون هذا الخلق قلت يقولون ان الله خلقها من ضلع من اضلاع آدم فقال كذبوا كان يعجز ان يخلقها من غير ضلعه ثم قال اخبرني أبي عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ان الله تبارك وتعالى قبض قبضة من طين فخلطها بيمينه وكلتا يديه يمين فخلق منها آدم وفضل فضلة من الطين فخلق منها حواء .
یعنی خداوند قبضه ای از خاک برداشت و ان را با دو دستش مخلوط کرد و با دست هخود ادم را خلق کرد.
در ضمن اهل سنت هر آنچه که خداوند برای خود در قرآن مانند دست و وجه و ساق امثال آن ثابت کرده باشد قبول دارد و به هیچ وجه برای صفات خداوند مثال و شبیه و مانندی نمی آورد. و صفات الله تنها در اسم با صفات مخلوقات مشابه است نه در کیفیت و چگونگی آن. و نه برای صفات خداوند تشبیه می سازند و نه صفات خدا در تعطیل میکنند و میگویند
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ 11 شوری
هيچ چيزي همانند خدا نيست و او شنوا و بينا است
در اینجا دو صفت شنوایی و بینایی برای خود ثابت کرده و ما هم شنوایی و بینایی داریم. اما قطعا شنوایی و بینایی خدا همانند شنوایی و بینایی ما نیست. و به همین ترتیب دست و ساق و وجه خداوند نیز همانند دست و ساق و وجه ما نیست
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اثبات صفات الله تعالی از کتب شیعه!!! و بررسی مختصر صفات خدا #6555بر خلاف باور گمراه و نادرست بد مذهبان درباره الله پاک و رحمن باید دانست که خداوند در قران کریم صفات خود را بیان فرموده است و در اینجا صفت علو و اینکه الله در اسمان بر روی عرش است را بیان میکنیم. و این باور که الله همه جا با ذات خودش وجود دارد کاملا عقیده ای خلاف قران و توحید میباشدخداوند میفرماید ( وهو العلي العظيم ) البقرة/255 ، ( سبح اسم ربك الأعلى ) الأعلى/1.
و میفرماید ( وهو القاهر فوق عباده ) الأنعام/18
او چیره است بالا سر بندگانش
{ يخافون ربهم من فوقهم }(النحل:50) آنها از پروردگارشان که بالای سرشان است ، می ترسند
و اینکه الله اشیاء را از نزد خود «نازل» میکند. و نزول از بالا به پایین است
( يدبر الأمر من السماء إلى الأرض) السجدة 5. یعنی کار (جهان هستی) را از آسمان تا زمین تدبیر می کند
( إنا نحن نزلنا الذكر ) الحجر/9 ما خود قران را نازل کردیم.
و شبیه این ایات فراوان است.
و اینکه اشیاء به طرف الله صعود میکند
( إليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه ) فاطر/10
یعنی :سخن پاکیزه به سوی او بالا می رود، و خدا كردار پسنديده را بالا ميبرد
( تعرج الملائكة والروح إليه ) المعارج/4. فرشتگان و جبرئيل به سوي او بالا ميروند.
( أأمنتم من في السماء أن يخسف بكم الأرض ) الملك /16. آيا از كسي كه در آسمان است ، خود را در امان ميدانيد.
درباره عیسی علیه السلام میفرماید { إذ قال الله يا عيسى إني متوفيك ورافعك إلي }(آل عمران: 55 )
هنگامي را كه خدا به عيسي فرمود : من تو را ميميرانم و به سوی خویش بالا می برم.
{ بل رفعه الله إليه }(النساء: 157-158) بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد
و الله بر روی عرش است :
{ الرحمن على العرش استوى }(طه:5) الله مهربان بر عرش قرار گرفت.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جنگ بین معصومین، اخلاق فاطمه و علی رضی الله عنهما در نزد روافض مجوسی #6556اصل مقاله بنده هیچ ارتباطی به اینکه علی با آن کنیز چه میکرده و بعد فاطمه این صحنه را دیده و غضبناک شده و به خانه پدرش رفته نگفته ام. لطفا مقاله را بار دیگر با دقت بخواناما همین مطلبی که خودت زحمتش را کشیدی نیز غضب فاطمه را نشان میدهد انجا که گفته
فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنَّ هَذِهِ فَاطِمَةُ قَدْ أَقْبَلَتْ إِلَيْكَ تَشْكُو عَلِيّاً فَلَا تَقْبَلْ مِنْهَا فِي عَلِيٍّ شَيْئاً فَدَخَلَتْ فَاطِمَةُ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص جِئْتِ تَشْكِينَ عَلِيّاً قَالَتْ إِيْ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ فَقَالَ لَهَا ارْجِعِي إِلَيْهِ فَقُولِي لَهُ رَغِمَ أَنْفِي لِرِضَاكَ فَرَجَعَتْ إِلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَتْ لَهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ رَغِمَ أَنْفِي لِرِضَاكَ تَقُولُهَا ثَلَاثاً فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ ع شَكَوْتِينِي إِلَى خَلِيلِي وَ حَبِيبِي رَسُولِ اللَّهِ ص وَا سَوْأَتَاهْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جنگ بین معصومین، اخلاق فاطمه و علی رضی الله عنهما در نزد روافض مجوسی #6557ماست مالی ات به درد نمیخورد سکوت کنی بسیار سنگین تر هستی.روایت واضح است میگوید
وأخذت بطرف ثوب علي (عليه السلام)، فقال علي: يا فاطمة، خليني.
اخذت یعنی گرفت طرف یعنی گوشه ثوب هم یعنی لباس
پس فاطمه یقه علی را میگیرد. حال این عمل معاشقه است یا دعوا و مرافعه؟
علی میگوید ای فاطمه ولم کن. اینکه یقه اش را ول نمیکند معاشقه است یا جنگ و دعوا بین دو معصوم
فقال علي: يا فاطمة، خليني. فقالت: لا والله، أو يحكم بيني وبينك أبي.
فاطمه میگوید به الله قسم ولت نمیکنم تا رسول خدا بین ما حکم کند. آیا این اعمال معاشقه است یا جنگ و خصومت شدید که نیاز به حکم الله و رسول و نزول جبرئیل دارد تا این مشکل را حل کند؟
جبرئیل نازل میشود و میگوید: وقل لفاطمة: ليس لك أن تضربي على يديه ولا تلمزي بثوبه.
به فاطمه بگو حق نداری (تضربی=بزنی) (علی=بر) یدیه(دست علی) ( ولا تلمزی= و نباید بکشی یا بگیری) (بثوبه= به لباسش)
اخر سر فاطمه پشیمان از خطایش میشود و توبه میکند و قول میدهد دیگر علی را کتک نزند
قالت فاطمة ( عليها السلام ) : فإني استغفر الله ، ولا أعود أبدا
! وأخذت بطرف ثوب علي (عليه السلام)، فقال علي: يا فاطمة، خليني.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جهاد نکاح افسانه یا واقعیت تلخ جهان اسلام؟!! #6558محمد 35 در دیگر پستها کذابی و قیچی کردن روایت و بیشرمی شما را ثابت کردم مخصوصا در پست صیغه. اما اینجا نیز دست از سر خودت بر نمیداری. علتش این است که حیا نداری برای این است که اگر کسی حیا نداشته باشد هرچه بخواهد میکند.میگویند ملا نصر الدین یک روزی به هرکسی که میرسید میگفت در کوچه بغلی آش و حلوا پخش میکنند و هر کسی که می نشید به آن کوچه میرفت تا چند ساعت که گذشت و دید که در آن کوچه صد ها نفر با قابلمه در صف ایستاده اند . و بین مردم همه جا شایعه شده بود که در آن کوچه حلوا پخش میشود طوری که مردم به ملا نصر الدین هم میگفتند بیا بریم که حلوا به ما هم برسد.
تا جایی که خود ملا نصر الدین هم باورش شده بود و قابلمه ای آورده و در ته صف ایستاده و منتظر گرفتن حلوا بود. ههههههههههه
به خدا قسم روافض از دروغ ملا نصر الدین هم کذاب تر و بی حیا تر هستند.
این تراهات و چرت و پرتها را شیعه ساخته و پر و بال میدهد. بی خبر از اینکه عریفی این مساله رو صد بار توضیح داده که کذبی است که بر او بسته اند. لینکش دادم از یوتوب نگاه کن شاید هدایت شدی.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ 6حجرات
ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر (شخص) فاسقی خبری برای شما آورد, پس (در بارۀ آن) بررسی (وتحقیق) کنید, تا آنکه (مبادا) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید, آنگاه بر آنچه انجام داده اید پشیمان شوید.
اولا روایت اول که به ضرر شما است چون از آن حکم باطل بودن رضاع کبیر را میرساند پس طبق این روایت رضاع تنها در شیر خوارگی استدر صحیح بخاری آمده است
در باب «بَاب الشَّهَادَةِ عَلَى الْأَنْسَابِ وَالرَّضَاعِ الْمُسْتَفِيضِ وَالْمَوْتِ الْقَدِيمِ وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْضَعَتْنِي وَأَبَا سَلَمَةَ ثُوَيْبَةُ وَالتَّثَبُّتِ فِيهِ»
روایت اول:
عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ
اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ أَفْلَحُ فَلَمْ آذَنْ لَهُ فَقَالَ أَتَحْتَجِبِينَ مِنِّي وَأَنَا عَمُّكِ فَقُلْتُ وَكَيْفَ ذَلِكَ قَالَ أَرْضَعَتْكِ امْرَأَةُ أَخِي بِلَبَنِ أَخِي فَقَالَتْ سَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ صَدَقَ أَفْلَحُ ائْذَنِي لَهُیعنی عایشه رضی الله عنها میگوید افلح از من اجازه ورود خواست و به او اجازه ندادم بعد گفت به خاطر رضاعت منعموی تو هستم از پیامبر پرسیدم و تایید کرد و گفت به او اجازه بده
روایت بعدی
عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا زَوْجَ النَّبِيِّ – صلى الله عليه وسلم – : أَنَّهَا سَمِعَتْ صَوْتَ رَجُلٍ يَسْتَأْذِنُ فِي بَيْتِ حَفْصَةَ، قَالَتْ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا رَجُلٌ يَسْتَأْذِنُ فِي بَيْتِكَ، فَقَالَ النَّبِيُّ – صلى الله عليه وسلم – : «أُرَاهُ فُلانًا» ـ لِعَمِّ حَفْصَةَ مِنَ الرَّضَاعَةِ ـ قَالَتْ عَائِشَةُ: لَوْ كَانَ فُلانٌ حَيًّا ـ لِعَمِّهَا مِنَ الرَّضَاعَةِ ـ دَخَلَ عَلَيَّ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، الرَّضَاعَةُ تُحَرِّمُ مَا تُحَرِّمُ الْوِلادَةُ». (بخارى:5099)
ترجمه: عايشه رضي الله عنها؛ همسر گرامي نبي اكرم – صلى الله عليه وسلم – ؛ مي گويد: صداي مردي را شنيدم كه اجازه مي خواست تا وارد خانة حفصه شود. گفتم: اي رسول خدا! اين مرد، اجازه مي خواهد تا وارد خانة شما شود. نبي اكرم – صلى الله عليه وسلم – فرمود: «فكر مي كنم فلاني ـ نام عموي رضاعي حفصه را برد ـ است».
عايشه پرسيد: اگر فلاني ـ نام عموي رضاعي اش را گرفت ـ زنده مي بود، مي توانست به خانه ام بيايد؟ فرمود: «بلي، آنچه را كه خويشاوندي نسبي، حرام مي كند، رضاعت نيز حرام مي گرداند».روایت بعدی
أَنَّ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ
دَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَعِنْدِي رَجُلٌ قَالَ يَا عَائِشَةُ مَنْ هَذَا قُلْتُ أَخِي مِنْ الرَّضَاعَةِ قَالَ يَا عَائِشَةُ انْظُرْنَ مَنْ إِخْوَانُكُنَّ فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنْ الْمَجَاعَةِ
یعنی: عایشه میگوید پیامبر بر من وارد شد و مردی نزد من بود گفت ای عایشه این کیست گفتم برادر رضاعی من است گفت «خوب دقت كنيد چه كساني برادران شما هستند زيرا رضاعت، زماني به ثبوت مي رسد كه گرسنگي را برطرف نمايد». يعني در دوران شير خوارگي باشد.
و در باب «بَاب مَنْ قَالَ لَا رَضَاعَ بَعْدَ حَوْلَيْنِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى { حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ }» یعنی کسی که بگوید رضاعی نیست بعد از دو سال شیر خوارگی
در روایت اول آمده است
عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا
أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ عَلَيْهَا وَعِنْدَهَا رَجُلٌ فَكَأَنَّهُ تَغَيَّرَ وَجْهُهُ كَأَنَّهُ كَرِهَ ذَلِكَ فَقَالَتْ إِنَّهُ أَخِي فَقَالَ انْظُرْنَ مَنْ إِخْوَانُكُنَّ فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنْ الْمَجَاعَةِ.
عايشه ميگوید پیامبر بر من وارد شد و مردی در نزد من بود صورت پیامبر تغییر کرد انگار که از این کار کراهت داشت گفتم او برادر رضاعی من است دقت کنید چه کسانی برادران شما هستند زیرا رضاعت زمانی است که گرسنگی را برطرف کند.پس همانطور که میبینیم این روایت ثابت میکند که رضاع کبیر جایز نیست و مساله سالم تنها و تنها مختص او بود نه برای همه
به نسبت روايت اولی که دادی در ترجمه کذابی و خیانت کردی و در هیچ جای روایت نیامده «در اين امر دقت كنيد كه رضاع وقتى ثابت است كه طفل شير خوار از پستان زنى شير بخورد» بلکه گفته الرضاعه من المجاعه یعنی رضاعت از گرسنگی است.
ىر ترجمه روايت دوم نیز بی سوادی خود را به معرض نمایش گذاشتی
نوشته ای«أم سلمة به عايشه مىگفت: پسر مميز بر تو وارد مىشود (و تو حجاب نمىكنى) و من دوست ندارم كه بر من وارد شود»
غلام الایفع یعنی پسری که هنوز بالغ نشده است نه صغیر است نه بالغ است بین این دو مرحله است.
قال ابن الأَثير: أَيْفَعَ الغلامُ فهو يافِعٌ: إِذا شارَفَ الاحْتِلامَ… وفي حديث عمر قيل له إِنّ ههنا غلاماً يَفَاعاً لم يَحْتَلِم- لسان العرب (8/414)
ابن اثیر میگوید ایفع پسر بچه ای است که به محتلم شدن نزدیک است. و در حدیث عمر آمده که اینجا پسر بچه ایت که هنوز محتلم نمیشود
و در کجای روایت گفته (و تو حجاب نمیکنی؟)
ادامه روایت هم طبق عادت حذف کرده ای در ادامه میگوید
در ادامه میگوید
فَقَالَتْ عَائِشَةُ: أَمَا لَكِ فِي رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُسْوَةٌ؟ قَالَتْ: إِنَّ امْرَأَةَ أَبِي حُذَيْفَةَ قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّ سَالِمًا يَدْخُلُ عَلَيَّ وَهُوَ رَجُلٌ، وَفِي نَفْسِ أَبِي حُذَيْفَةَ مِنْهُ شَيْءٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَرْضِعِيهِ حَتَّى يَدْخُلَ عَلَيْكِ»
یعنی عایشه گفت آیا برای تو رسول خدا اسوه حسنه نیست؟ زن ابو حذیفه گفته که ای رسول خدا سالم بر من وارد میشود و او مرد است و ابو حذیفه از این کار خوشش نمی اید پس رسول خدا به او گفت به او شیر بده تا بر تو وارد شود.قبلا سالم پسر خوانده ابا حذیفه بود تا اینکه آیات قران این حکم را از میان برداشت و سالم به رسم اینکه از کودکی در آن خانه زندگی میکرده نیز باز به خانه اش میرفت اما این مساله برای ابو حذیفه خوشایند نبود و پیامبر به سلمه گفت پنج بار به او شیر بدهد
فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كُنَّا نَرَى سَالِمًا وَلَدًا، وَكَانَ يَدْخُلُ على وَأَنَا فُضُلٌ، وَلَيْسَ لَنَا إِلَّا بَيْتٌ وَاحِدٌ. فَمَاذَا تَرَى فِي شَأْنِهِ؟ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَرْضِعِيهِ خَمْسَ رَضَعَاتٍ؛ فَيَحْرُمُ بِلَبَنِهَا؛ وَكَانَتْ تَرَاهُ ابْنًا مِنْ الرَّضَاعَةِ»
موطأ مالك-بَاب مَا جَاءَ فِي الرَّضَاعَةِ بَعْدَ الْكِبَرِ (1113).
سهله گفت ای رسول خدا ما سالم را مانند فرزند خود میدانستیم و بر من وارد میشود در حالی که دیگر محرم نیستیم و من در لباس مخصوص منزل هستم و یک خانه نیز بیشتر نداریم چه میگویی در این باره. رسول خدا فرمود پنج بار به او شیر بده تا فرزند رضاعی تو شود.
فَقَالَتْ: إِنِّي قَدْ أَرْضَعْتُهُ؛ فَذَهَبَ الَّذِي فِي نَفْسِ أَبِي حُذَيْفَةَ . مسلم (2637)
سلمه میگوید من به او شیر دادم و ناخوشایندی که در نفس ابو حذیفه بود بر طرف شد
و این شیر دادن نیز از پستان به صورت مستقیم نخورده است بلکه شیر را در طرفی به او داده است. اما روافض مرض قبلشان از اینها بیشتر است
همانطور که در روایت ابن سعد آمده در موطا امام مالک از الواقدي از محمد بن عبد الله ابن أخي الزهري از پدرش که گفت : كانت سهلة تحلب في مسعط قدر رضعة فيشربه سالم في كل يوم، حتى مضت خمسة أيام؛ فكان بعد ذلك يدخل عليها وهي حاسر رأسها رخصة من رسول الله صلى الله عليه وسلم لسهلة. الموطأ (626)
یعنی سهله شیرش را مینوشید وبرای سالم میفرستاد در هر روز تا پنج روز سپری شد و بعد از آن سالم بر او وارد میشد و این حکم فقط برای او بود
کذاب مفتری رفته تنها یک روایت از کتابی هشت جلدی اورده و حکم صادر میکند. در حالی که از اسم کتاب پیداست که این کتاب هدفش بیان تلبیش جهمیه و پاسخ به شبهاتشان است. این رسوایی ها را جناب محمد35 بسیار داشته اند و اگر هر کسی کوچکترین جستجویی در تالار داشته باشد مشاهده خداعی و کذابی و حیله گری این آخوند مکار میشود و هر بار رسوا میشود اما چون رو ندارد و از سنگ پای قزوین نیز سخت تر است چشم را میبندد و حرف میزند. الله هدایتت کند .
رسوایی دیگر او درباره صیغه بود که به همین شکل روایات را تحریف کرد و انچنان جوابی کوبنده دریافت کرد که اگر خجالت میکشید به خدا قسم هیچ وقت دور و بر این سایت نمی آمد. الان دوباره رسوا میشود اما متاسفانه اثری در او نمیکند
از این دست روایات را ده ها مورد در این کتاب میبینیم که یک دسته دیدن را با لفظ فی المنام یعنی در خواب مقید کرده اند و دسته دیگر روایات بدون ذکر فی المنام هستند
ابن تیمه در بیان تلبیس جهمیه جلد 7 صفحه 157میگوید
أهل قبلتنا من الصحابة والتابعين ومن بعدهم إلى من شاهدنا من العلماء من أهل عصرنا لم يختلفوا ولم يرتابوا ولم يشكوا أن جميع المؤمنين يرون خالفهم يوم القيامة عيانًا وإنما اختلف العلماء هل رأى النبي صلى الله عليه وسلم خالقه عز وجل قبل نزول المنية بالنبي صلى الله عليه وسلم لا أنهم قد اختلفوا في رؤية المؤمنين خالقهم يوم القيامة فتفهموا المسألتين لا تغالطوا فاصدوا عن سواء السبيل ونحن نذكر من ذلك ما يسره الله تعالى والذي عليه أكثر أهل السنة والحديث إثبات رؤية محمد صلى الله عليه وسلم ربه لكن اختلفوا هل يقال رآه بعين رأسه أو يقال رآه بقلبه أو يقال رآه ولا يقال بعينه ولا بقلبه على ثلاثة أقوال
مختصر یعنی مسلمانان از صحابه و تابعین و بعد از آنان هیچ کدام نه اختلاف کردن نه پشیمان شدن و نه شک کرده اند که جمیع مومنان در قیامت خالقشان را میبینند اما اختلاف کرده اند که ایا پیامبر در معراج خدا را با چشم سر دیده یا با قلبش دیده و یا نه با چشم سر دیده و نا با قلب که توضیح فراوان میدهد
ابن تیمیه میگوید آنچه که پیامبر دیده در خواب و قبل از هجرت و در مکه رخ داده است در صفحه 227 تا 230 از جلد هفت بيان تلبيس جهميه ميگوید
عبد الله بن أحمد بن حنبل قال رأيت أبي يصحح هذه الأحاديث ويذهب إليها وجمعها وحدثناها وروى بإسناده عن عبد الوهاب الوراق قال سمعت أسود بن سالم يقول في هذه الأحاديث التي جاءت في الرؤية قال نحلف عليها بالطلاق والعتاق أنها حق قلت قد جعل أحمد حديث قتادة عن عكرمة عن ابن عباس الذي فيه في صورة شاب أمرد له وفرة هو الحديث المشهور عن ابن عائش الذي أرسله وأسنده الذي فيه وضع الكف بين كتفيه عن معاذ وفيه التصريح بأنه كان في المنام بالمدينة فإن معاذًا لم يصل خلف النبي صلى الله عليه وسلم إلا بالمدينة وحديث أم الطفيل المتقدم أيضًا يصرح بأنه كان في المنام وحديث ثوبان مثل حديث معاذ فيه أنه تأخر عن صلاة الصبح وثوبان لم يصل خلفه إلا بالمدينة مع أن السياقين سواء وهذه الأحاديث كلها ترجع إلى هذه الأحاديث الأربعة حديث أم الطفيل وحديث ابن عائش عن معاذ وحديث ثوبان وحديث ابن عباس وقد ذكر الإمام أحمد رحمه الله أن أصلها حديث واحد وإن كان لم يذكر حديث ثوبان إما أنه لم يبلغه أو بلغه وذلك حديث قائم بنفسه وكلها فيها ما يُبَيِّن أن ذلك كان في المنام وأنه كان بالمدينة إلا حديث عكرمة عن ابن عباس وقد جعل أحمد أصلهما واحدًا وكذلك قال العلماء قال القاضي أبو يعلى بعد أن ذكر حديث ابن عباس بطرقه وألفاظه مفتتحًا له بحديث حماد بن سلمة عن قتادة عن عكرمة وذكر حديث الحكم بن أبان عن عكرمة وذكر حديث أم الطفيل ثم قال واعلم أنها رؤيا منام لأن أم الطفيل قد صرحت بذلك في خبرها وحديث ابن عباس أكثر ألفاظه مطلقة قال وقد نقل في بعضها صريح بذكر المنام فيما حدثنا أبو القاسم عبد العزيز قال أخبرني أبو بكر أحمد بن جعفر بن مالك في الإجازة قال وقرأته على أبي قال حدثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل قال حدثني أبي قال حدثنا عبد الرزاق قال حدثنا معمر عن أيوب عن أبي قلابة عن ابن عباس أن النبي صلى الله عليه وسلم قال أتاني ربي الليلة في أحسن صورة يعني في المنام فقال لي يامحمد أتدري فيم يختصم الملأ العلى…
در صفحه 238 هم میگوید
وقد تبين بما ذكرناه أن الحديث الذي فيه أتاني ربي في أحسن صورة ووضع يده بين كتفي إنما كان في المنام بالمدينة ولم يكن ذلك ليلة المعراج كما يظنه كثير من الناس
و دیدن خداوند در خواب ممکن است بر صورتی غیر از وجه ذو الجلال و اکرام خودش باشد و ابن تیمیه در صفحه 248 میگوید
وإنما هذه الرؤيا كانت في المنام وفي المنام يمكن رؤية الله تعالى على كل حال وفي كل صورة وكذلك روى معاذ بن جبل عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال صليت ماشاء الله من الليل ثم وضعت جنبي فأتاني ربي في أحسن صورة
در صفحه 250 نیز میگوید روایاتی که بگوید در قبل از مکه پیامبر الله را با چشم دیده ضعیف و لا یحتج بها هستند و میگویند آنچه که از ابن عباس روایت شده درباره دیدن خداوند در مکه در خواب پیامبر بوده است و با قلبش دیده است و در مسلم نیز چنین آمده و مذهب امام احمد نیز چنین است و روایاتی که میگوید با چشم سر دیده از طرق شاذ و ضعیفی هستند که به آنها احتجاج نمیشود
الرؤية التي أخبر ابن عباس أنها كانت بمكة وهذا قول طوائف من العلماء أيضًا وهذا لا يقوله من يقول إن النبي صلى الله عليه وسلم رأى ربه بعينه وإنما يقوله من يقول إنه إنما رآه بفؤاده والروايات الثابتة عن ابن عباس في رؤية محمد ربه إما مقيدة بالفؤاد وبالقلب كما روى ذلك مسلم في صحيحه وذهب إليه أحمد في رواية الأثرم وإما مطلقة ولم أجد في أحاديث عن ابن عباس أنه كان يقول رآه بعينه إلا من طريق شاذة من رواية ضعيف لا يحتج بها منفردًا يناقضها من ذلك الوجه ما هو أثبت منها.خداوند در سوره اسراء ایه 60 میفرماید وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ.
ما ديداري را كه براي تو ميسّر كرديم جز وسيله آزمايش مردمان قرار ندادهايم.
و میفرماید وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (13) [النجم 13]
او كه بار ديگر ( در شب معراج ) وي را ديده است .
و علما گفته اند که این دیدن با قلب بوده چنانکه میفرماید
فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى (10) مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (11) [النجم 10-11]
آنگاه (خداوند) آنچه را باید وحی می کرد, به بنده اش وحی نمود. قلب (پیامبر) آنچه را دید, دروغ نگفت.و در صفحه 287 از همان جلد یعنی جلد 7 میگوید روایاتی که میگویند پیامبر در شب اسراء خداوند را در احسن صورت دیده است از موضوعات میباشد
رواه الخلال عن أبي ثعلبة عن أبي عبيدة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال لما كانت ليلة أسري بي رأيت ربي في أحسن صورة فقال فيم يختصم الملأ الأعلى قلت لا أدري قال فوضه يده حتى وجدت فذكر كلمة ذهبت عني قال ثم قال فيم يختصم الملأ العلى وذكر الخبر قال القاضي أعلم أن الكلام في هذا الخبر في فصول أحدها في إثبات ليلة الإسراء وصحتها والثاني في إثبات رؤيته لله تعالى تلك الليلة والثالث في وضع الكف بين كتفيه الرابع في إطلاق تسمية الصورة عليه والخامس قوله لا أدري لما سأله فيم يختصم الملأ الأعلى…… الملأ الأعلى ثم تكلم على ذلك قلت الإسراء وإن كان حقًّا ورؤية محمد صلى الله عليه وسلم قد جاءت بها آثار ثابتة وهذا الحديث قد ثبت عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه رآه بالمدينة في المنام لكن هذا الحديث بهذا اللفظ المذكور في ليلة الإسراء من الموضوعات المكذوبات كما سيأتي بيانه إن شاء الله تعالى فإن النبي صلى الله عليه وسلم لم يقل لما كانت ليلة أسري بي رأيت ربي في أحسن صورة فقال فيم يختصم الملأ الأعلى وإنما ذكر أن ربه أتاه في المنام وقال له هذا ووضع يده بين كتفيه بالمدينة في منامه
و درباره همین روایت در صفحه 317 میگوید
فإن قيل فقد روى الخلال حدثنا العباس بن محمد الدوري حدثنا أبو داود المباركي حدثنا حماد بن دليل عن سفيان بن سعيد عن قيس بن مسلم عن طارق بن شهاب أو عبد الرحمن بن سابط عن أبي ثعلبة الخشني عن أبي عبيدة بن الجراح عن النبي صلى الله عليه وسلم قال لما كنت ليلة أسري بي رأيت ربي في أحسن صورة … وقد ذكر القاضي أبو يعلى هذا الحديث في كتاب إبطال التأويل أو ل ما ذكر من أحاديث هذا الجنس الذي فيه رؤيته في أحسن صورة وأثبت ذلك يقظة وتكلم عليه كما تكلم على غيره من الأخبار فأبطل التأويل إذ المتأولون كالمريسي وذويه وابن فورك ونحوه يجعلون هذا في اليقظة ويتأولونه كمافعله المؤسس . قيل هذا الحديث كذب موضوع على هذا الوجه بلا نزاع بين أهل العلم بالحديث ولهذا لم يذكره الإمام أحمد فيما ذكره من أخبار هذا الباب ولا أحد من أصحابه الذين أخذوا عنه لا فيما يصححون ولا فيما عللوه وكذلك ابن خزيمة لم يذكره لا فيما صححه ولا فيما علله ولا رووه الأئمة الذين جمعوا في كتب السنة أحاديث الباب كابن أبي عاصم والطبراني وابن منده وغيرهم لأنه من الموضوعات التي لا يجوز ذكرها لمن علم بها إلاّ أن يبين أنها موضوعة لقول النبي صلى الله عليه وسلم من حدث عني بحديث وهو يرى أنه كذب فهو أحد الكاذبين وهذا الحديث من أبطل الباطل عن سفيان الثوري
و در صفحه 319 میگوید کل داستان هایی که بین مردم نقل و قول میشود که پیامبر خدا را در بعضی راه های مدینه یا خارج مکه دیده یا پیشش نشسته یا معانقه و مصاحفه با خدا کرده و شبیه این حرفها که در بیداری پیامبر رخ داده و نسبت داده اند کل انها از دروغ ترین دروغ هاست به اتفاق اهل علم
وأما ما يوجد في كتب أخرى ويوجد عند كثير من الشيوخ والعامة من أن النبي صلى الله عليه وسلم رأى ربه في بعض سكك المدينة أو خارج مكة أو أنه ينزل عشية عرفة فيعانق المشاة ويصافح الركبان ونحو هذه الأحاديث التي فيها رؤية النبي صلى الله عليه وسلم ربع في اليقظة في الأرض فكلها من أكذب الكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم باتفاق أهل العلم
و صحیح در این روایات این است که پیامبر در خواب خداوند را در احسن صوره دیده است نه در اسراء
یعنی بعد از این جواب این سنگ پای قزوین از رو خواهد رفت یا باز دست پا میزند تا بیشتر مایه مضحکه خاص و عام شود؟؟؟
منتظریم ببینیم چه میکند
-
نویسندهنوشته ها
عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ، عمن ذكر ، عن أبي حمزة الثمالي قال : رأيت علي بن الحسين ( عليهما السلام ) قاعدا واضعا إحدى رجليه على فخذه ، فقلت : إن الناس يكرهون هذه الجلسة ويقولون : إنها جلسة الرب ، فقال : إني نما جلست هذه الجلسة للملالة ، والرب لا يمل ولا تأخذه سنة ولا نوم .
[ 15774 ] 3 – وسائل الشيعة -الجزء الثاني عشر – كتاب الحج ـ باب مايستحب من كيفية الجلوس وما يكره منها – ص (104-128)
یعنی علی بن حسین نشته بود و یکی از پاهایش را بر روی رانش قرار داده بود و گفتم مردم چنین نشستنی را مکروه میدانند و میگویند این نشستن پروردگار است. علی بن حسین گفت برای رفع خستگی پاهایم چنین نشسته ام و و پروردگار نه خسته میشود و نه او را چرت و خواب فرا میگیرد
همان طور که میبینید پیش امام معصوم شیعه بحث بر سر نوع نشستن الله میشود و امام معصوم نمیگوید که الله پا ندارد بلکه میگوید او خسته نمیشود که به فلان شکل نشستن برای او بد باشد.
و در تایید روایت بالا روایت زیر نیز امده است
وسائل الشيعه جلدا12 صفحه 107
15774 ] 3 ـ وعن أبي عبدالله الأشعري ، عن ( معلى بن محمد ، عن الوشاء ) (1) ، عن حماد بن عثمان قال : جلس أبو عبدالله ( عليه السلام ) متوركا رجله اليمنى على فخذه اليسرى ، فقال له رجل : جعلت فداك ، هذه جلسة مكروهة ، فقال : لا ، إنما هو شيء قالته اليهود لما ان فرغ الله عز وجل من خلق السموات والارض ، واستوى على العرش ، جلس هذه الجلسة ليستريح ، فأنزل الله عزّ وجّل : ( الله لا إله إلا هو الحي القيوم لا تأخذه سنة ولا نوم ) (2) وبقي أبو عبدالله ( عليه السلام ) متوركا كما هو .
وقت ترجمه کردن ندارم اما اگه نفهمیدی برات ترجمه میکنم