عبدالحسین

پاسخ های ارسال شده در انجمن

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 854)
  • نویسنده
    نوشته ها

  • عبدالحسین
    مشارکت کننده
    شما ناموسا متوجه نمی شوید که منظور از معنای لفظ چیست؟ وجدانا نخواندید که نوشتم ” شیعه هرگز مدعی نشده که واژه ” ولایت ” به معنای ” امامت ” است ” و ” رچه ممکن است این دو مقام و عنوان در یک فرد جمع شود و آن کس که دارای مقام ولایت باشد مقام امامت را نیز را دارا باشد ” . دقت کنید که چه نوشته ام. معنای لفظ را پیدا کنید.
    شما بیا و معنای ولی را رد کن بعد آیه بعدی را مطالبه کن.
    جمع عام؛
    وصف مشیر می دانید چیست؟ این را هم ندیده اید ” آنچه را که شیعه از این آیه استدلال می کند مقام عظمای ولایت است که بر اساس آیه مذکور آن را برای وجود مقدس امیرالمومنین سلام الله علیه و فرزندان معصوم و مطهر ایشان از حضرت امام ابو محمد حسن بن علی المجتبی تا امام حجة بن الحسن العسکری علیهم السلام قائل و معتقد است. ”
    و البته شما باز هم شان نزول را با معنای اصلی اشتباه عمدی گرفته اید. چرا؟ توجه کنید که شما هرگر به سرغ معنای ولی نرفته اید. بلکه دائم دنبال تعداد هستید. چرا؟ آیا شما معنایی که شیعه از ولی فهمیده را فهمیده اید که حالا دنبال تطبیق با مصادیق هستید؟ اگر چنین است اعلام بفرمایید. و نیز بگویید که اگر معنا همانی باشد که شیعه می گوید و حالا در تطبیق با مصادیق ایراداتی وجود داشته باشد(فرض محال، محال نیست) به چه چیزی لطمه وارد میشود؟ یعنی ما معنی ولی را ثابت میکنیم اما نمی توانیم که مصداقش را پیدا کنیم. آن وقت مشکل از کجاست؟
    شما بحث بنده در مورد ترجمه آیه را خوانده اید؟ بنده بر مبنای اینکه ولی در این آیه چه معنایی می دهد نشان داده ام که خدا و رسول و آن ولی سوم مانند یکدیگرند در موضوع مورد بحث. و سوال اصلی اینست که اصلا می دانید موضوع مورد بحث ما چیست؟
    استدلال شیعه از آیه اینست که این سه، در آن مقام مانند هم هستند و البته مطلق. چرا؟ چون این عین اراده خداست. بحث ادبی را بخوانید متوجه میشوید انشاءالله.
    منظور شما را متوجه نشدم ” سوما : این سه ولی مطلق که در طول هم هستند را شما چطوری معنا می کنید ؟؟ ”
    برای تمام سوالاتی که از عدد کرده اید، بفرمایید که وصف مشیر می دانید چیست؟ آیا خداوند باید بر مبنای میل شما آیه نازل می کرده؟ آیا آن بخشی که در مورد حصر بود را خوانده اید؟
    عتاب، ولایت را زیر سوال میبرد؟ تازه اگر عتابی باشد. عزیزم دقت کنید که هنوز معنای ولی را روشن نکرده اید. خدایی که پیامبرش را تضمین کرده با کدام عقلی به غیر از عقل وهابی جماعت و امثال شما جور میشود که او را در آستانه شرک هم بداند؟ عزیزم دقت کنید. خداوند رسولش را تایید و تضمین کرده. برای او مانند خودش ولایتی قائل شده که خدشه ناپذیر است. هیچ استثنایی ندارد. تبعیت از او را تبعیت از خود میداند. بدون هیچ استثنایی. وقتی چنین است کدام احمقی می تواند بگوید که پیامبر هم مانند عزیزان بی ارزش شما دچار لغزش و خطا میشود؟ اگر ذره ای امکان خطا از سوی پیامبر وجود داشته باشد و او مرتکب خطا شود و ما هم از او تبعیت کنیم، آن وقت هدایتی که خداوند مدعی آن شده گل مالی نمی شود؟ تضمیناتی که خداوند برای رسولش داده نابود نمی شود؟ این نشان نمی دهد که خداوند از رسولش آگاهی کامل نداشته؟

    عبدالحسین
    مشارکت کننده
    همین تضمینات به ولی سوم نیز سرایت میی کند. آنجا که او را صاحب همان ولایتی می داند که خود و رسولش را دانسته. لذا این ولی از جمع آن عتاب ها خارج است. چرا؟ چون اگر عتاب را دلیل بر خطا بدانیم که لزوما اینطور نیست، باید بگوییم خداوند مردم را به تبعیت از کسی فراخوانده که معلوم نیست خطا می کند یا درست عمل می کند. آن وقت باید گفته شود که خدا به اطاعت از خطاکاران امر کرده است. که البته شما به آن معتقد هستید.
    ضمن اینکه معنای ولی را روشن ننموده اید. و برای همین است که تمام ایرادات شما روی هواست. از تعیین معنا فرار می کنید و با روشن نکردن موضع خود در این زمینه احساس سماور بودن می کنید. در حالیکه زهرهشک.
    و آنجا که ولایت را به معنای توانایی گرفته اید. این هم از زیبایی ذهن شماست. خداوند ولایت دارد یا خیر؟ قطعا دارد. حالا این خدا توانایی ندارد که همه را مومن کند؟ دارد. اما اراده اش بر این نیست. نمی تواند کاری کند که بنی اسرائیل پیامبرانش را نکشند؟ دارد اما اراده اش بر این نیست. پس این ولایت کجا به درد خدا می خورد؟ ظاهرا بر مبنای عقیده شما هیچ کجگا. چرا؟ چون ولایت را به معنای توانایی می دانید.
    توجه نکرده اید که وقتی می فرماید اینها ولی هستند و عدم تولی ایشان حزب الشیطان شدن است، یعنی وظیفه را بر دوش من و شما گذاشته. عزیزم خداوند می فرماید که اینها ولایت دارند. نفرموده که اینها قداره کش هستند. الان پدر شما بر شما ولایت دارد. اگر بفرماید که نفس نکش و شما نفس بکشید آیا ولایت ایشان نابود می شود؟ شما بر همسرتان ولایت دارید. با تخطی او از دستور شما ولایت شما نابود می شود؟ توانایی شما تلف می شود؟ دقت کنید که ولایت را قدرت دانسته اید. این همه ملت خدا را عبادت نمی کنند یعنی خدا ضعیف است؟ عجب.
    این هم یکی دیگر از قلل کم سوادی شماست. بلکه بیسوادی. چرا؟ ولی بر چه وزنی است؟ شما می خوانید که سالم مولی حذیفه. خدا هم در قرآن خودش را نعم المولی می داند. یعنی عبد و برده مردم است؟ عجب.
    ضمن اینکه ” من ” محذوف می دانید چیست؟
    سواد و فهم شما در شرک و توحید را هم دانسته ایم.
    تنزل؟ اینکه خداوند رسولش را بالا برده یعنی پایین کشیدن خود؟ این عقیده شماست. مبارکه.
    اصلا بحث قید و شرط نیست. دقت کنید که فرموده میشود از اهل کتاب زن گرفت. جای دیگر فرموده بین زن و شوهر مودت و رحمت برقرار میکنم. حالا مودت چه مرتبه ای از علاقه و دوستی است؟ این سوال بی جواب است از سوی شما. قبلا مدعی بودید که مرد بر زن ولایت دارد و….. . ما هم نگفتیم که ندارد. لکن سوال اینست با عنایت به این موضوع که شما ولایت را مترادف قدرت می دانید، اگر زن از شوهرش سرپیچی کرد یعنی ولایت کشک؟ و آیا بر مبنای آن ولایت، زن اهل کتاب که به عقد مسلمان درآمد باید مسلمان شود؟ در مورد دوم جواب حتما منفی است. لذاست که آن ولایت آیه 55 به معنای دلخواه شما نیست. به معنای دوستی هم نیست. چرا که مودت آن را خنثی میکند.
    تنها معنایی که دارد ولایت دینی است. چرا؟ آیات قبل و بعد 55.

    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    و باز هم قطعا نمی دانید که آن صوفی منظورش از ولی خطاب به مرشدش چیست.

    در 80 نساء استثنایی نشان بدهید تا متوجه بشویم اطاعت از رسول متفاوت از اطاعت خداست. هرگر پیدا نمی شود. حاا اطاعت از خدا چگونه است؟ احتمالا مطلق. حالا وقتی ی فرماید اطاعت از رسول همان اطاعت از خداست و قید ندارد. شرط ندارد. استثنا هم ندارد. کدام صاحب فهمی که چشمش را نبسته و انگشت در گوشش نکرده تا صدای حق را نشنود، مدعی میشود که اطاعت از رسول با اطاعت از خدا متفاوت است؟ شما مشکلتان اینست که فکر می کنید من رسول را خدا می دانم. یعنی گمان می کنید که اگر رسول را مطاع محض بدانیم معنایش اینست که او را خدا می کنید. اما این هم مانند بقیه برداشت های شماست.

    در 59 نساء یک ” واو ” وجود دارد بعد از الرسول و قبل از اولی الامر. هیچ یک از مدعیان تسنن در این سایت نقش این ” واو ” را معلوم نکرده اند و این هم نشان دهنده قدرت آنها در برداشت از قرآن است. نکته بعدی در آیه ” شئ ” است. وضعیت این کلمه چکونه است؟ مذکر یا مونث؟ جمع یا مفرد؟نکره یا معرفه؟ اینها را که جواب بدهید، متوجه میشوید که چرا در تنازع نمی توان سراغ اولی الامر رفت. و البته متوجه میشوید که مصداق تنازعتم در کجاست.

    یک مدعی تسنن خطاب به من نوشته که رافضی ها عربی بلد نیستند. درست گفته. میبینم که رافضی ها عربی بلد نیستند. چون از تعیین نقش ” واو ” عاجر مانده اند.

    یادته نوشتم که ار خودت یاد گرفتم که آیه رو به این و اون ربط بدم؟ این همونه که گفتم. یکبار هم گفتم که اگر آیه برای تقسیم غنائم بوده فایده حفظش در قرآن چیست؟ آیا قرار است ما در رکاب پیامبر بجنگیم؟ لازمه این کار رجعت رسول است. معاذ الله. شما که قبول ندارید. خب لازمه اش حتما زنده بودن رسول است که قرار است ما با او در جهاد شرکت کنیم و موقع تقسیم غنائم این آیه را لحاظ کنیم. این هم معاذ الله. رسول که از دنیا رفته و به قول برخی ” عصاي هذه خير من محمد ” . خب لابد لازمه اش اینست که پیامبر جدیدی بیاید و شما در رکاب او بجنگید و در موقع تقسیم غنائم با او مجادله نکنید و دزدش ندانید و….. . ای بابا این هم که نشد. چون یک خاتم النبیین در قرآن آمده. چه کنیم؟ راه حل احتمالا اینست که بدانیم آیات قرآن برای زمان خاصی نیستند. اگر آنها را برای دروه ای خاص بدانیم لازمه ا اینست که شب یلدا زیر کرسی کنار فال حافظ فال قرآن هم بگیریم. یا به عنوان کتاب قصه چاپ کنیم و بخوانیم. ببینید که این دید شما به قرآن چه تبعاتی برای کلام خدا دارد.

    ابطال؟ خب ابطال شما که باطل بود. نفر بعد.

    پیامبر وقتی در مکه کسی را جانشین خود نمودند بر او وحی نازل می شد؟ این ترتیب سوال کی تمام میشود؟ از کجا می گویید که جانشین پیامبر نیاز به وحی دارد؟ الزام به نزول وحی از کجاست؟ کسانیکه خود را خلیفه او می دانستند وحی دریافت می کردند؟ اگر جواب مثبت است، پیامبر بودند؟ اگر منفی است که جواب شما داده می شود. نیازی به وحی نیست. ضمنا وحی چند مدل دارد؟ کی گفته که مختص پیامبران است؟


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    و تعیین و معرفی را هم اشتباه گرفته اید.

    نخواندید که ” چرا؟ چون همان چیزی را می گوید که خدا و رسول می گویند. گذشته از این که این سخن برای زمانی است که پیامبر نفرات دیگری را معرفی نکرده باشد که البته کرده است. ” . لذا من مدعی نشدم که از آیه نمی شود استفاده برای همه ائمه سلام الله علیهم اجمعین کرد. دقت را چاشنی کارتان کنید.

    رقابتی که باعث شده خدا بگوید ” …. خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا “. وقتی میگوید بهتر از شما که مسلمه و… باشند یعنی شماها نیستید. بعد مثال زن نوح و زن لوط هم که نورعلی نور است.

    بعد یه نکته اینه که اگر پیامبر فرمود نکن و تو کردی یا برعکس، این خود خیانت دینی است. میدانید چرا؟

    من چیزی را هم تراض(همان تراز سابق) نکردم. مثال محل مناقشه نیست. بلکه برای فهم است. البته اگر موجود باشد.

    شما معنی ولی را از نظز خود بنویسید. فرض کنید که ولایت مورد ادعای ما نیست. هر چه که هست بنویسید. بماند که همانی است که من نوشتم. آن ابطال شما هم که عرض کردم باطل است. فرق باطل و ابطال را می دانید؟

    اولا نشان دهید که من نوشته باشم بعد از نزول آیه پیامبر مصادیق را معرفی کرده اند. ثانیا نشان دهید که من منحصر به همین ایه کرده باشم. ثالثا تکرار می دانید چیست؟ تاکید چطور؟

    به نزدیکترین بقالی مراجعه کنید و کمپوتی تهیه کنید و به خودتان یک سری بزنید. من از حبل الله امامت را مدعی شدم؟

    من به غدیر احتجاج کردم؟ کجا؟ ناموسا کجا؟ در بحث لغتش آوردم که حتی لغت شناسان هم از غدیر برای فهم این موضوع کع ولی یعنی چه، شاهد مثال آورده اند. ملتفت می شوید؟

    و مجددا تاکید میکنم که من به بحث حدیثی اصلا وارد نشدم که صحت سند را مطرح کنید. شاهد مثال را که انشاء الله فهمیده اید.

    اما آن اصل که آره و اینا. ما هم نگفتیم که از جای دیگری پیدا می شود که البته لزومی هم نیست که در قرآن باشد. اگر مدعی لزوم هستید نشان بدهید. ضمن اینکه شما مدعی هستید اصول در قرآن آمده. کجا؟ شما مدعی هستید که خدا اصول را در قرآن فرموده. بعد در جاهای مختلف آیه گذاشته اید(طیف شما) که اینها اصل هستند. اما در هیچ کدام گفته نشده که اینها اصل هستند. بلکه استنباط طیف شما این بوده. بعد من آیه ای گذاشتم که نتیجه اش همان نتیجه ای بود که از آیات مورد استناد شما به دست می آمد. اما آن را اصل ندانستید. چرا؟ چون معتقدید که خدا باید همانطور که شما دوست دارید و به او فرما می دهید آیه نازل کند. چرا؟ چرایش را در عمل برخی از کسانی که دوستشان دارید پیدا می کنید. بپر دید. ضمنا شما می دانید که استنباط یعنی چه؟ یک راهنمایی می کنم، استنباط با صراحت متفاوت است. صراحت را می دانید یعنی چه؟ اینکه یک آیه به صراحت بگوید که این اصل است را پیدا کرده اید؟ توجه کنید که صراحت با استنباط فرق دارد.


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    سوال؛

    اگر من بگویم که فلانی دروغ گفت و او واقعا دروغ گفته باشد این توهین است؟ این همه در قرآن وجود دارد. خدا توهین کرده؟ اگر آن فلانی، کسی باشد که تاثیر در دین داشته باشد، گفتن اینکه خطا یا گناه کرده، توهین است؟ اینکه ایراد شخص تاثیر گذاری را معلوم کنیم تا او خدای ملت نشود ایراد دارد؟ توهین است؟ اگر توهین است زحمت بکشید و برخی از آیات را بدهید داجن بخورد. درصد بالایی از روایات را هم به عنوان پس غذا بدهید میل کند.

    .

    در پایان از شما میخواهم که قبلا از جواب دادن، ابتدا مطلب را کامل بخوانید. بعد فکر کنید و اگر ایرادی دیدید بنویسید.

    سوالاتی که از طیف شما میشود را بی پاسخ نگذارید. توجه به بخشهای مختلف بحث داشته باشید.

    این را هم در نظر بگیرید که در ا.لین بخش ایراداتم به اوربان چه مطلبی در مورد محکم و متشابه نوشته ام.

    من معنای ولی را روشن کرده ام. استنباط از آن را نوشته ام. بحث لغوی آن را هم نوشته ام. چگونگی یکسان شدن معنای مورد نظر را برای خدا و رسول و الذین آمنوا نوشته ام.

    شما به 100 توبه بند کرده اید. معنا را روشن نکرده اید. خطای طیف خود مبنی بر اشتباه گرفتم امامت و ولایت را تصحیح نکرده اید. به جای روشن کردن مفهوم و منظور آیه، دنبال تعیین عدد مصادیق هستید. در حالیکه باید آیه روشن شود و بعد از آن مصادیق را تطبیق داد.

    پرده هایی از اعتقاد خود نسبت به خدا و قرآن و پیامبر ا هم بالا زده اید که مایه تاسف است. یکسری ادعای مطرح نشده از سوی من را هم در ذهن خود پرورش داده اید و همواره به عنوان پیش فرض در ذهن خود دارید. و به صورت کلی همه مطالب را اشتباه متوجه میشوید. دلیلش هم این است که فکر می کنید مثلا من در مورد غدیر احتجاج کرده ام. امامت را از آیه دیگری ادعا کرده ام. اصول را از غیر قرآن ادعا مرده ام….. .

    لذا بهتر بخوانید و بهتر بفهمید. شما باید مطالب فوق را مرتفع کنید و سپس ایراد بگیرید. معلوم کردن نقش ” واو ” و وضعیت ” شئ ” رو هم فراموش نکنید.

    در پاسخ به: Reply To: جواب به عبدالحسین پاسخ به شبهات ها وارده به صحابه #9371

    عبدالحسین
    مشارکت کننده
    در 2/31 مبارز نوشته که ” پاسخ:شما هنوز هم نفهمیدی بایدمثل ادم بحرفید؟یعنی اون فحشها و نازسزاهایی که به ازواج پیامبرمیکنی هیچن؟چرا ایمانت انقدر بی ارزش شده؟پیامبرکجابه موسیقی علاقه داشتن؟باسند ذکر کنید بعد ادعاکن ؛اول باید سند حرفت رابدهید بعد هرچی تو دهان نجستان است خارج کنی گرفتی؟ داریدبه پیامبر اهانت میکنید می اندازید به پایی اهلسنت شرمتان کجارفته ”

    واقعا شرمتان کجا رفته؟

    اسناد را گذاشتم. از کتب نجستان. چرا نجس است؟ چون شما میگی اگر از دهان خارج شود دهان نجس است پس اگر در کتاب هم باشد آن کتاب نجس است. نیست؟

    حالا چرا نجس است؟ چون رفیق شما می گوید که توهین به ازواج و اصحاب یعنی نجس بودن دهان. چرا؟ چون بنده مثلا می گویم که فلان صحابی فلان کار را کرده که فلان فضیحة را داشته. اگر من بگویم دهانم نجس است. چرا؟ چون شما اینها را توهین میدانید. قبول.

    حالا مثلا بخاری که اینها را نقل کرده از کی نقل کرده؟ یک عده راوی که برخی از آنها تابعی و برخی صحابی و برخی هم صحابی و هم زن پیامبر هستند. حالا چون من هم از بخاری می گویم که پیامبر دوستدار موسیقی بوده و دهانم نجس میشود، نتیجه این میشود که بخاری هم نجس است. چرا؟ چون منبع این نجاست آن کتاب است. متوجه اید؟ یعنی اگر توهین مساوی باشد با نجس بودن دهان، ثبت آن هم مساوی است با نجس بودن محل ثبت که مثلا بخاری است. این عقیده رفیق شماست و من در برابرش مسوولیتی ندارم لکن از ان در برابر شما استفاده میکنم. حالا دقت کنید که بخاری از کجا اورده؟ از راویان که برخی تابعی و صحابی و زن نبی هستند. یعنی اگر چیزی که من می کویم و مستند است به مثلا بخاری، نجس باشد، باید این را لحاظ کنید که راویان آن در واقع ناقل حدیث نبوده اند بلکه ناقل نجاست بوده اند.

    یعنی چی؟ یعنی یک راوی که مثلا صحابی است آمده و گفته که پیامبر فلان کار را کرده یا فلان صحابی فلان عمل را مرتکب شده. من هم از او نقل میکنم. حالا چرا دهان من که راوی دوم هستم نجس باشد اما دهان راوی اول که تابعی یا صحابی یا زن نبی است نجس نباشد؟ مثلا من میگویم که املککم لاربه. شما میگویید اهانت است و دهانت نجس. خب دهان راوی اول و مدعی آن که به طریق اولی نجس است. جان شما.

    .

    حالا یک تذکر؛

    ببین آقای محترم و بلکه خانم محترم، بنده تا شما چیزی نگویید چیزی نمی گویم. چرا؟ چون نمی خواهم شروع کننده مطلبی باشم. دقت کنید که همواره مگر در دو مورد، بنده در مقام طرح ایراد از مدعیان تسنن این سایت بوده ام. لذا هرگز مطلبی را مدعی نشده ام که قرار باشد ثابت هم کنم. هر چه که بوده و هست در جواب طیف شما بوده و البته به سیاق نوشته های خودتان هم بوده. حالا تاکتیک دست پیش رو بگیر تا پس نیفتی را بلد نیستید اجرا کنید یا در برابر کسی که ضد تاکتیکش را بلد است به کار می برید، مشکل خودتان است.

    نتیجتا اینکه چنانچه دنبال این موضوع هستید که بگویید من توهین کرده ام یا به سخره گرفته ام، شما را ارجاع به خاطرات خوش زهرهشک میدهم.

    نکته پایانی هم اینست که شماها نقل توسط دیگران از کتب خودتان را توهین میدانید اما نوشته های همان کتاب را توهین نمی دانید. این به خاطر اینست که…… . آره.

    ضمنا ظاهرا از پژواک خاطره خوبی ندارید. به من چه.

    در پاسخ به: Reply To: جواب به عبدالحسین پاسخ به شبهات ها وارده به صحابه #9372

    عبدالحسین
    مشارکت کننده
    ب سنی هست یا نیست. مطلب را بخوانید. آن مطلب ” آیا در کتب اهل سنت حدیثی بر ضد حضرت علی است؟ ” در این سایت موجود است در گروه سوالات. جواب دهنده هم سایت است. عبارت ” اولا:توهین نیست چون گوینده خودش دشمن علی بوده …. ” هم از همان جواب است و برای شما الزام آور. من هم چه نوشتم؟ یر اساس اعتقاد این سایت من که خلفا را قبول ندارم اگر فحش بدهم به آنها، گناهی نکرده ام چرا؟ چون سایت می گوید آن راوی که به علی توهین کرده در واقع توهین نکرده چرا؟ چون علی را قبول نداشته کار من هم مطابق اعتقاد سایت است ایرادی دارد؟ سایت را اصلاح کنید.

    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    خواننده گرامی، سلام علیکم؛

    دقت بفرمایید که بنده معنای ” ولی ” را ثابت نمودم. طرف مقابل به جای اینکه معنا را زیر سوال ببرد و مقابل ان معنای دیگری را ثابت کند آمده و می گوید ” در کجای ایه 55 سوره مائده خداوند گفته است که بعد از فوت پیامبر ولی و سرپرست برای شما تعیین کردم ؟؟ “ حال انصاف بدهید که واقعا سزاوار است که به او جواب داده بشود؟

    اگر جانب عقل و انصاف را رعایت کنیم اینگونه رفتار میکنیم که موارد اثباتی طرف مقابل را با موارد اثباتی خود نقض میکنیم به شکلی که او نتواند ایرادی که باعث نقضش شده را جواب بدهد. باز اوربان کمی این را رعایت می کرد. مثلا برای ولی معنای یاور را گرفته بود که البته رد شد. اما 1990 همانطور که می بینید به دلیل کم سوادی(اگر نگوییم بیسوادی مطلق) معنایی ارائه نمی دهد و سوال دیگری دارد که نشان دهنده قبول معنا از جانب اوست. اما بنده همچنان در این موضوع متوقف می مانم و تا ایشان معنایی برای کلمه ” ولی ” معرفی نکنند سراغ ادامه موضوعاتی که وابستگی به معنای ولی دارند نخواهم رفت. چرا که بخش مهمی از اختلاف در این آیه ناشی از عدم هماهنگی معنای این کلمه نزد شیعه و سنی است. البته ایشان باید کمی اظهار فضل هم کنند و بگویند که ” ولی ” بر چه وزنی است. آن موقع جواب اذان را خود به خود دریافت می کنند.

    و البته واضح است که کسی منکر 44 نحل نشده مگر آنکس که گفته حسبنا کتاب الله. چون با این کار آیه را منکر شده و خب در ادامه آن نیز پیامبر را فاقد صلاحیت برای تبیین دانسته است.

    لکن معنای آیه وضوح و صراحت دارد. و کاربرد 44 نحل در این مورد اینست که حضرت رسول مصادیق ” ولی ” را تعیین بفرمایند. با این کار از سوی ایشان حتی اگر معنای ” ولی ” مبهم باشد(که نیست)، یعنی با معرفی مصادیق، خود ” ولی ” هم معنا میشود. حالا ما هر کدام از دو طرف قضیه را که انجام بدهیم مانع از پیامبر نشده ایم و بلکه دقیقا 44 نحل را رعایت نموده ایم.


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    آن آیه ای که ” فذکر بالقرآن ” دارد. نکته ای در آن وجود دارد که اولوالالباب آن را می فهمند نه هر کسی. خطاب به حضرت رسول است که با قرآن تذکر بده. جهاد کن. حکم کن و….. . خطاب به کیست؟ حضرت رسول. سایرین کجایند؟ خداوند به رسولی که خودش مبین قرآن است فرموده که با قرآن این کارها را انجام بده. عجیب است؟ به هیچ وجه. چرا؟ چون مغز قرآن در اختیار ایشان است.لذاست که نمی توان گفت حسبنا کتاب الله را خدا فرموده. چرا؟ چون در آن موقع باید بگوییم که خداوند هم تابع قرآن است. دقت کنید آن فردی که این جمله را گفته در چه مقامی بوده. اگر خدا بوده باشد که بیان این جمله حاکی از آنست که نیاز به هدایت دارد و برای این کار فقط قرآن را کافی میداند. حالا خداوند محتاج هدایت است؟

    اگر هم کسی غیر خدا باشد، که هست، خب قطعا محتاج هدایت است. اما هدایت را از کجا باید به دست آورد؟ قرآن با مقام تبیینی که برای پیامبر قائل شده علنا و به صراحت فرموده که خدا و رسول هدایت می کنند. در آیات دیگری مانند انچه در سوره جمعه آمده فرموده که لیعلمهم الکتاب و الحکمة. یعنی تو هر مقدار که عظمت داشته باشی باز هم باید از رسول تعلیم بگیری. چه جیزی را؟ قرآن را. یعنی آن کس که مدعی است قرآن کفایت می کند، این آیه را منکر شده است. چرا که هیچ جایگاهی برای تعلیم از سوی پیامبر قائل نیست. فکر می کنم که همین مقدار کافی باشد. از بین دوستان اگر کسی علاقه به توضیح بیشتر دارد می تواند تاپیک دیگری با سربرگی که در مورد همین عبارت منافقانه ” حسبنا کتاب الله ” باشد باز کند و در آنجا با هم گفتگو کنیم.

    عزیزان توجه کنند که ” ما ینطق عن الهوی. ان هو الا وحی یوحی. علمه الشدید القوی. ” . چه کسی می تواند در این آیات یک استثناء نشان دهد؟ به هر طریقی که می تواند. فقط نشان دهد.

    هیچ چیزی از روی هوی نمی گوید. از کجا می گوید؟ از هر جا که بگوید به چه پشتوانه ای می گوید؟ تعلیمی که از شدید القوی دیده. یعنی چه؟

    در سوره تحریم دقت کنید که می فرماید برای چه چیزی آنچه حلال است را بر خود حرام کردی؟ تبتغی مرضات ازواجک؟ انصافا این بخش آیه نشان نمی دهد که مرضات ازواجک برای خداوند ذره ای ارزش ندارد؟ این آیه همان علمه می باشد که در قبل آمد. توضیح بیشترش را نمی دهم چون بلافاصله جبهه گرفته می شود که به ازواج نبی توهین شده.


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    این را هم فراموش نکنیم که بحث ما در مورد چه چیزی است. قرآن به صراحت کلام پیامبر را تضمین نموده و 1990 با این سوالش در پی آن برآمده تا این تضمین را رد کند. چرا؟ چرایش را باید در صحاح دنبال کنید. همان کتبی که چند صده بعد از رسول نوشته شده ومدعی هستند که سنت نبی است. واقعا هست؟ اگر این استدلال را قبول کنیم، هیچ کتابی را نباید مورد قبول دانست. چرا؟ چون بعد از صدر اسلام نوشته شده اند. و البته علوم رجال و حدیث را هم باید دور ریخت. به تبعیت از این اعتقاد.

    ضمن اینکه ایشان مدعی عدم وجود ریشه در قرآن شده اند. اما این هم برمی گررد به معنا. من با اثبات معنا وجود ریشه را هم در قرآن به شکل اتوماتیک ثابت کرده ام. اما ایشان برای اثبات عدم وجود ریشه در قران باز نیازمند این هستند که معنایی در مقابل آن چه که من ثابت کردم باورند و البته موارد نقض آن را نیز جواب بدهند. فعلا که تنها کار ایشان این بوده که فشار به حنجره بیاورند.

    ضمن اینکه طول و عرض را هم باید معین کنند تا بدانیم که از مفهوم این دو واژه چه چیزی می دانند تا از این به بعد اگر خواستیم مطلبی بنویسیم به قدر سواد ایشان بنویسیم.

    اسغفار هم که واضح است. اینکه خداوند بگوید من در مورد آنها حتی استغفار تو را نیز قبول نمی کنم چه ایرادی به پیامبر وارد می کند؟ من که متوجه نشدم. بماند که نفرموده استغفار کرده ای و من قبول نمی کنم. بلکه فرموده اگر بکنی قبول نمی کنم.

    این بخش را به تبعیت از سیاق نوشته های 1990 مینویسم؛

    در کدام یک از ایات آمده که پیامبر با فرد نابینا برخورد نامناسب کردند؟ اینها که در کتبی صده های بعد از صدر اسلام است. بنا به اعتقاد 1990 همگی مجعول و قلابی است برای اینکه به ساحت مقدس و پاک پیامبر لطمه بزنند و خدایان خود را بالا بکشند.

    یک مثال بزنیم؛

    لو تقول علینا بعض الاقاویل. لاخذنا منه بالیمین. ثم لقطعنا منه الوتین.

    طبق آیه اگر پیامبر چیزی را به خدا نسبت دهد در حالیکه از خدا نیست، رگ حیاتش قطع خواهد شد. حالا بگردید و ببینید در کتب سنی چه مقدار اقاویل موجود است که از خدا نیست اما از قول پیامبر نقل شده. مثلا غرانیق. خب یا حدیث بازل است یا آیه. مومن از لغو دوری میکند. چه برسد به حرام. حالا پیامبر موسیقی دوست را باید چه کارش کرد؟ قران ایراد دارد یا بخاری؟

    دقت کنید که ایشان با این مطلبی که نوشته اند برای رسول خدا امکان لغزش متصور شده اند. بعد آیاتی را مدعی شده اند که نشان از لغزش پیامبر دارد. پیامبری که اسوه حسنه است. یعنی هر کاری که بکند الگوست. خب او بر نابینا برخورد نابجا داشته. الگوست؟ ذبیحه مشرکین خورده. الگوست؟ به دیدن مطرب ها رفته. الگوست؟ کنار عروس مردم نشسته. الگوست؟ ایستاده ادرار کرده. الگوست؟ چه کنیم؟ یا لغزش را قبول کنیم یا آیه را. بعد عقل نمی گوید که این فرد چون محتمل الخطاست نمیشود او را مطلق دانست؟ بعد چرا خدا مطلق تبعیت از او را تبعیت از خود دانسته؟ کمی فکر کنید. فقز فکر کنید و در مقام جواب نباشید. فکر کنید و نتیجه را برای خودتان حفظ کنید.


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    اینکه ولایت خدا عین قدرت او باشد حرف ناجوری است. خدا بر شیطان و تمام مردم عاصی بلاقدرت است. اگر ولی کسی است که الزاما قدرت دارد، پس چرا ملت خلاف قدرت او رفتار می کنند؟ یکبار دیگر ولایت را ترجمه کنید. به آن مطالبی که از کتب لغت سنی گذاشتم رجوع کنید.

    اینکه مومن از اهل کتاب با غیر مومن از اهل کتاب متفاوت هستند هیچ ربطی به بحث ما ندارد. لکن در 51تا 57 مطلق اهل کتاب را می گوید. استثنا را نشان دهید اگر که موجود است. در 54 فرموده من یرتد منکم عن دینه. آیا دوستی با اهل کتاب باعث ارتداد است؟ اگر هست من که الان مثلا یک زن ارمنی دارم. بسیار هم دوستش دارم. مرتد هستم؟ در دانشگاه دوستی داشتم که زرتشتی بود. دیگری هم مسیحی بود. مرتد بودم؟ فکر نمی کنید که 1990 باید معنای ولی را روشن کند؟

    ضمنا دقت کنید که مرتبه مودت را هم معلوم نکرده. بنده هم منکر ولایت مرد بر زن نشدم. اما چون ولایت یعنی قدرت(به اقرار 1990) زنی که مردش را تمکین نمی کند یعنی قدرت مرد را نابود کرده؟ اگر زنی مردش را کتک زد یعنی مرد ولایت ندارد؟ و کلی اگر دیگر.

    نکته دیگر اینست که ایشان ” ما نیز می گوییم این دوستی و ولایت دینی بین تمام مومنین است نه مختص 12 نفر ” تلویحا قبول دارند که منظور از ولی در 55 مائده دوست نیست و ولایت هم به معنای ولایت دینی است نه آن جنس از ولایت که مرد بر زنش دارد.

    با عنایت به این موضوع ایشان باید تبیین کنند که چگونه همه مومنین بر همه مومنین ولایت دینی دارند و آن ولایت مانند ولایتی است که خدا و رسول دارند. به بحث ادبی هم دقت کنید. حصر در آیه. تقدم خبر بر مبتدا. مفرد بودن خبر و جمع بودن مبتدا. اینها نشانه چیست؟

    استثناء در 80 نساء؟

    بنده حاضرم تاپیکی باز شود در مورد 59 نساء و در آنجا کامل بحث کنیم. در اینجا فقط همین را بدانید که نقش ” واو ” را معلوم نکرده است. نقش که معلوم شود متوجه میشوید که چرا می گویم اولی الامر هم مانند رسول مطلق است. نگفته که چرا نمی شود به اولی الامر رجوع کرد. و اینکه ” شئ ” یک نکره مفرد است یعنی چه را ننوشته. اینها را که بنویسد میفهمید که چرا رسول و اولی الامر مطلق هستید و مصداق آن ” شئ ” چیست. اینکه مدعی شده در موارد دیگری جواب داده هم مانند بقیه ادعاهای اوست. الان این چه جوابی است که داده؟ به هیچ سوالی جواب نداده و مدعی هم هست.

    آقا یک فایده از حفظ این آیاتی که الان کاربردی ندارند در قرآن نوشته؟ من که نمیبینم. اگر آیه برای تقسیم غنائم بوده ان هم در زمان پیامبر فایده الآنش چیست؟ این را که جواب بدهد، هم قرآن را از شکل یک کتا بداستان و رمان خارج می کند و هم اتهام خمودی که در لفافه و غیر مستقیم به قرآن وارد می کند را بر طرف میکند. آن وقت دیگر نمی تواند این حرف را بزند که آیه برای فلان وقت بوده و ربطی به الان ندارد. این فعلا مدعای این آقاست و باید جواب دهد.


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    تفاوت در جانشین است؟ چه فرقی میکند. پیامبر در مدینه است و در مکه جانشین دارد. بر او وحی نازل میشود؟ اگر میشود، چرا؟ اگر نمی شود چرا؟ به چه دلیلی باید بعد از فوت بر جانشینش وحی نازل شود؟ این را هم مدعی شده بدون هیچ دلیلی.

    ما هم نگفتیم که اهل سنت نه ایشان معتقد به منصوصیت الهی خلافت هستند. اما طرف را خلیفه چه کسی می دانند؟ جواب هر چه که باشد این سوال را مطرح می کند که آیا نائب نباید از جانب منئوب عنه و خلیفه از جانب مستخلف عنه معلوم شوند؟ این اتفاق در مورد کدامشان افتاده؟

    البته این ربطی به بحث اولیه ندارد لکن چون این بنده آن خدایی که خودش قبول دارد، چون جوابی برای اصل موضوع ندارد و نمی تواند موارد مطروحه و ایرادات وارد شده به بحث را جواب دهد، دائم دنبال اینست که صدر و ذیل را به هم مربوط کند که نمی شود. چه کنیم؟ گاهی به مطالب پراکنده اش نگاهی میکنیم و ایراداتی میگیریم تا بداند که مرد کهن می خواهد.

    آقا یک سوال؛

    میشود که من مسلمان باشم و مومن و مادرم، در حایکه مادر یک مومن است خودش کافر باشد؟ واقعا نمی شود؟ برخی از اصحاب را به یاد بیاورید که در اوج ایمان پدر و مادری کافر داشتند.

    بعد آیه در قرآن است. من چه کنم؟ خدا متناقض حرف زده؟ انصافا معنای سوره تحریم چیست؟ وقتی فرموده به جای شما مومنه و…. می آورد یعنی شماها این خصایص را ندارید.

    خواننده گرامی دقت کنید ” ولا نشان دهید که من نوشته باشم بعد از نزول آیه پیامبر مصادیق را معرفی کرده اند. ثانیا نشان دهید که من منحصر به همین ایه کرده باشم. ثالثا تکرار می دانید چیست؟ تاکید چطور؟ ” . من مدعی شدم که پیامبر معرفی نکرده اند؟ مدعی شدم که معرفی کرده اند؟ اصلا من در کجا ادعای معرفی یا عدم معرفی کرده ام؟ آقا مدعی است که من گفته ام پیامبر بعد از نزول این آیه مصادیق را معلوم کرده اند در حالیکه من هرگز این ادعا را نداشته ام. متن ایشان است

    اینکه گفته ای (این مصداق را رسول خدا قطعا به فرمان خداوند تعیین و معرفی کرده است که عبارت از وجود مقدس امیرالمومنین و یازده فرزند معصومش سلام الله علیهم اجمعین می باشند که در جای خود اثبات شده است.)

    برادرم اولا : ولایت مورد ادعای شما را طبق ایات قران باطل نمودم .

    دوما : چرا در روز روشن دروغ می گویی ؟؟

    در کجای پس از نزول این ایه پیامبر 12 ولی پس از فوت خود را معرفی کرده ؟؟

    طبق ضرب النثل دروغگو حافظه ندارد ، یک دفعه می گویید در روز غدیر پس از نزول ایه 67 سوره مائده . یک بار می گویید در موقع وفات پیامبر دوات و قلم خواست . و یک دفعه می گویید …. خود شما هم آنقدر دست و پاچه هستید و سرگردان و حیران که نمی دانید چه بگویید .

    الان من چه بنویسم؟

    ایشان مدعای خود را ثابت که کردند بعدا می توانند از من بخواهند که از آیات دیگر ثابت کنم. این را ثابت کنند که من منحر در این ایه بدانم. امامت.ولایت.مصادیق آن را.

    در پاسخ به: Reply To: جواب به عبدالحسین پاسخ به شبهات ها وارده به صحابه #9388

    عبدالحسین
    مشارکت کننده
    الحمدلله که به مسائلی روی آورده اید که افرادی مانند آره و اینا که در یک زمان خاصی زندگی می کرده اند هم آن را دوست داشته اند. و این نشان می دهد که آن دسته از اصحاب که شما دوستشان دارید و مدعی هستید که صحابی هستند چیز قابل دفاعی نداشته اند که شما به جای رفع اشکال از آنها به این قضایا بند کرده اید. و البته نشان می دهد که من شبهه ای به صحابه وارد نکرده ام. چرا؟ جوابش در همین افاضات شماست. کوزه و درون و بردون و تراود و… که دوستان احتمالا شنیدن. اینجا می توانید مصداق کاملش را پیدا کنید.

    بنده قضیه را پی نمی گیرم چرا که آخر آن برای من معلوم است. یکسری نوشته مشمئز کننده مثل آن چیزهایی که در سوال از امامت منصوص داشتید.

    اما یکی دو خط برای یادگاری؛

    شما را پژواک صدا هم آره؟ عجب.

    و والله که فهمیدم که نوشته ها اگر هم بخوانی و بفهمی که چه چیزی نوشته شده، بهترین راه را بر مبنای عقیده خود انتخاب میکنید. فرو کردن انگشت در گوش.

    رفیقت گفت من پیامبر را متهم کرده ام و دهانم نجس است. من اسناد را گذاشتم و ثابت کردم که کتب شما نجس هستند و البته قبل از آن، دهان راویانی که آن مثلا روایات را ساخته اند. مثل کی؟ برخی اصحاب و ازواج نبی. این عین نتیجه حرف رفیق شماست. اگر مشکلی دارید با او حل کنید.

    تدلیس و تلبیس من را هم نشان دهید.

    بند را هم مواظب باشید. من قصد اطاله اش را ندارم. اما اگر پایه باشید می توانم با چند نمونه از به آب دادن بند توسط برخی ها که شما دوستشان دارید، همراهیتان بکنم.

    به هر حال به ژواک بیشتر دقت کنید. من شنیده بودم که سنگ هم آره اما پژواک دیگه نوبره.


    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    یک لفظ نشان بدهد به همه مقدسات قسم که من از این سایت میروم. لفظ اصل را نشان بدهد. تفاوت صراحت با استنباط را بگوید. این مدعیان تسنن در این سایت از این هم عاجز هستند. ضمنا من کاری به مراجع نداشتم. این آقا مدعی است که اصول دین در قران آمده. آن آیه ای که فرموده اینها اصل هستند را نشان بدهد با صراحت. من هم آیه ای نشان می دهم که اسم همه ائمه را فرموده باشد به صراحت. والله العلی العظیم اگر این کار را بکن من هم انجام می دهم. استنباطی نباشد. بلکه فقط به صراحت با لفظ اصل. یا آیه ای بیاورد که بگوید اصول را در قرآن بیان میکنیم.

    و الحمدلله که داجن در مذهب اینها کار خودش را کرده. می بینید که این بنده آن خدایی که فقط خودش قبولش دارد، حتی عاجز است از اینکه جواب داجن را بدهد. چه کنیم؟

    بند کرده اید توهین است؟ به چه کسی؟ خدا؟رسول؟ 1990؟ اولی دومی را که من توهین نکرده ام. سومی هم که خودی توهین به خدا و رسول و قرآن میکند. برای چه کسی قابل احترام است؟ و من هرجا که به اعتقاد این فرد توهینی کرده ام که البته نکرده ام، ادامه سیاق عقیده و نوشتار ایشان بوده و هرگز چیزی از خود ننوشته ام.

    کسی اگر چیزی دید که در آن نوشته بود نقش ” واو ” در این آیه اینست، جایزه دارد.

    کسی اگر جای دید که این فرد تنها و تنها یکی از موارد بیان شده از طرف بنده را نقض کرده یا جواب داده یا اصلا توانسته باشد به آن ایراد بگیرد و جواب دریافت نکند، جایزه ها دارد.

    اگر هم کسی هست که تازه آمده و مطالب را می بیند، درخواست دارم که حتما ابتدا به آن آدرسی که اوربان در ابتدای متنش داده مراجعه کند و نوشته اولیه او را بخواند. جواب بنده را هم ببیند. سپس اگر ان را کافی ندانست به اینجا آمده و مقاله الدلیم که اوربان گذاشته را بخواند. جوابهای من را هم که در تیر آن اعدا 1 و 2 و 3… (بدون تاریخ)نوشته شده را بخواند. آنها پاسخ اوربان است. سپس اگر خواست کمی بخند مطالب 1990 را بخواند و برای اینکه بداند به چه چیزی خندیده، مطالب من را نیز مطالعه کند.

    در پایان اگر از 1990 سوال کند که نقش ” واو ” چه شد و معنای ولی، از او تشکر فراوان دارم.

    در پاسخ به: Reply To: بررسی کامل جنگ جمل چگونگی ایجاد آن(وفتنه های قبل از ان) #9402

    عبدالحسین
    مشارکت کننده

    در مورد هیچ کتابی جز بخاری چیزی ننوشتم. دقت کنید که هیچ ادعایی هم نکردم. نه آن را صحیح دانستم و نه باطل. فقط یک جمله تنبیهی نوشتم. مطالعه عمومی خود را که زیاد کنید متوجه معنای تنبیهی می شوید.

    ایرادی ندارد که خدای شما( آن کس که گفت حسبنا کتاب الله) را ملعون بدانیم. چرا؟ چون نفاقش واضح است. منافق کجاست؟ در درک اسفل نار.

    اما آن آیه ای که ” فذکر بالقرآن ” دارد. نکته ای در آن وجود دارد که اولوالالباب آن را می فهمند نه هر کسی. خطاب به حضرت رسول است که با قرآن تذکر بده. جهاد کن. حکم کن و….. . خطاب به کیست؟ حضرت رسول. سایرین کجایند؟ خداوند به رسولی که خودش مبین قرآن است فرموده که با قرآن این کارها را انجام بده. عجیب است؟ به هیچ وجه. چرا؟ چون مغز قرآن در اختیار ایشان است.لذاست که نمی توان گفت حسبنا کتاب الله را خدا فرموده. چرا؟ چون در آن موقع باید بگوییم که خداوند هم تابع قرآن است. دقت کنید آن فردی که این جمله را گفته در چه مقامی بوده. اگر خدا بوده باشد که بیان این جمله حاکی از آنست که نیاز به هدایت دارد و برای این کار فقط قرآن را کافی میداند. حالا خداوند محتاج هدایت است؟

    اگر هم کسی غیر خدا باشد، که هست، خب قطعا محتاج هدایت است. اما هدایت را از کجا باید به دست آورد؟ قرآن با مقام تبیینی که برای پیامبر قائل شده علنا و به صراحت فرموده که خدا و رسول هدایت می کنند. در آیات دیگری مانند انچه در سوره جمعه آمده فرموده که لیعلمهم الکتاب و الحکمة. یعنی تو هر مقدار که عظمت داشته باشی باز هم باید از رسول تعلیم بگیری. چه جیزی را؟ قرآن را. یعنی آن کس که مدعی است قرآن کفایت می کند، این آیه را منکر شده است. چرا که هیچ جایگاهی برای تعلیم از سوی پیامبر قائل نیست. فکر می کنم که همین مقدار کافی باشد. از بین دوستان اگر کسی علاقه به توضیح بیشتر دارد می تواند تاپیک دیگری با سربرگی که در مورد همین عبارت منافقانه ” حسبنا کتاب الله ” باشد باز کند و در آنجا با هم گفتگو کنیم.

    نکته اینجاست که غیرت ربطی به وحشی گری ندارد. یک ملعونی دروغی بر پیامبر بسته. اولویت اینکه کسی بخواهد او را متوجه کند با خدای متعال است که خب وقتی خداوند او را به حساب نیاورده، بنده ای مخلص مانند امیرالمومنین سلام الله علیه نیز همین کار را می نماید. مشکلی داره؟

    پیامبری که علم غیب ندارد و این همه اخبار غیبی در کتب سنی دارد یا خودش دروغگوست یا اصحابش که گفته اند پیامبر این حرفها را زده. بماند که قرآن علم از مغیبات را برای پیامبر نفی نکرده است.

    شما دنبال این بودید که بفهمید ” هو ” کیست. خدا یا امیرالمومنین. قطعا خداست. چرا؟ چون قرآن می فرماید که خدا و رسول را اطاعت کنید. حالا خداوند مردم را مبتلا کرده تا بداند که هو یا هی. کدام باید تبعیت شود؟ هو یا هی؟ اگر هی باشد که در قرآن نیامده. اگر هو باشد که همان خداست، قضیه درست است. شما که اطاعت از فرد سومی را قبول ندارید پس ملزم هستید که بین خدا و رسول یکی را برای هو انتخاب کنید. رسول که برای شما مرده پس منتفی می شود. خدا می ماند. حالا هو یا هی؟

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 854)