پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: بررسی کامل جنگ جمل چگونگی ایجاد آن(وفتنه های قبل از ان) #9403شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: بررسی کامل جنگ جمل چگونگی ایجاد آن(وفتنه های قبل از ان) #9404
این همه نوشته من بود که خب نقش قیچی را ملت میتواند بفهمند؛
” بعد نوشته اید کلام صحیح پیامبر. بعدا نوشته اید که می کوبیم به دیوار. اگر مخالف قرآن باشد. دقت می کنید چه می نویسید؟ کلام صحیح را به دیوار میزنید؟ بخاری را؟ شوخی می کنید؟ بیایید و مانند گوینده حسبنا عمل کنید. هر دو را به دیوار بزنید. ”
جالب اینه که یک بخش را میگذاری و حرفت را میزنی و بخش دومش را هم دو خط پایینتر می اوری و فراموش می کنی که دو خط بالاتر چه نوشتی و چه قصدی داشتی. این هم از برکات همان دعای حرضت سجاد سلام الله علیه است.
نتیجه این میشود که پیامبر کار و حرف خلاف قران بسیار دارند. مثل؟ غرانیق. موسیقی. لانورث. چشم کوردن و دست و پا قطع کردن. لعن الکی کردن.ذبیحه مشرک خوردن و………………….. . حالا اینها کجا هستند؟ در کتبی که اصح بعد از قرآن هستند. خب اینها که خلاف قرآن هستند. چه کنیم؟ هیی. نام آن کتب را صحیح می گذاریم و هر کس به آنه استناد کرد او را مریض و بیمار دل خطاب می کنیم. چرا؟ چون پیامبر در نزد ما به اندازه هیچ هم ارزش ندارد. چرا؟ چون اگر داشته باشد آن وقت آن منفی هیچ هایی که تا عرش بالا برده ایم را چه کنیم.
.
پس تا اینجا هیچ دلیلی بر رجوع ضمیر ” هو ” بر امیرالمومنین سلام الله علیه ارئه نشده.
هیچ دلیلی برای رد رجوع ضمیر ” هو ” بر خداوند منان ارائه نشده که رد نشود.
هیچ دلیلی برای اینکه نشان دهد مقصود پیامبر حب و بغض دینی بوده ارائه نشده و البته نمی شود.
هیچ دلیلی برای توجیه عمل ناکثین در مورد نقض بیعتشان داده نشده. اگر هم بشود اسمشان را یک ما ینطق عن الهوی معلوم نموده. ناکثین. یعنی چی؟ حالا چه کسی میتواند توجیهش کند؟
هیچ دلیلی ارائه نشده که اگر چنانچه ” هو ” مرجوع به امیرالمومنین سلام الله علیه باشد، ناکثین به چه استدلالی و بر اساس چه نصی خود را محق بر عملشان میدانسته اند.
هیچ حرفی هو بیان نشد که ملت متوجه بشوند وقتی حاکم کاری را نمی خواهد بکند بقیه سر یا ته یا کجای پیاز هستند که بخواهند آن کار را انجام دهند؟
هیچ حرفی زده نشد که ملت ملتفت بشوند که وقتی حاکم می گوید نه و ناکثین می گویند آره، حرف کدامشان مقدم است و اگز کسی خلاف حکم حاکم عمل کند تکلیفش چیست.
یک حرفی هم بیان شود که آیا دوست بر دوست شمیر می کشد یا دشمن بر دشمن؟ یا دوست بر دشمن یا دشمن بر دوست؟ یا هر دو بر هم یا هر دو بر هم؟ تکلیف را روشن کنید. اگر دوست بوده اند اون چند هزار نفری که کشته اند را برق گرفته یا از فرط احساس دوستی منفجر شده اند یا اینکه چی؟ نقش سگهای حوئب و قسم دروغ را هم معلوم کنید.
با اینکه بنده مدعی شورش نیستم ام این را هم بگویید که بر چه مبنایی شورش باید در مقر حکومت رخ دهد؟ آیا نمی شود در جای دیگری از سرزمین تحت حاکمیت این شورش واقع شود؟ بعد اینکه اگر گروهی برای شورش رفته باشند به جایی که بتوانند یارگیری کنند و تجمع کنند و دوستانشان هم در انجا به آنها بپیوندند، ممکن نیست؟ نکند قصد دارید بگویید که رفقای شما حتی این مقدار از درک و فهم را هم نداشته اند؟
.
مرجع ضمیر
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: جواب به عبدالحسین پاسخ به شبهات ها وارده به صحابه #9405آنچه که همه دارند تو یکجا داری.من هیچ حرف ناجوری نزدم که کسی چون تو بخواهد آن را همانگونه جواب دهد.
لکن بندکردن را شما بند کرده اید. مشکلش از من است؟
شما این را اهانت می دانید به چی؟ اگر خودتان است که خب عزیزم نشان دهنده فهم کج شما از قران است. یک سوال در مورد 100 توبه شده و به جای اینکه مستدل و مستند جواب بدهی گودرز و شقایق را به عقد هم درمی آوری.
بعد واقعا شبهه وارد نکردم. دلیلش را هم نوشتم. اگر شبهه ای وارد کرده بودم شما به ان جواب می داید نه اینکه خاطرات کودکی خود را بنویسید. من یک عبارتی نوشته ام که شما از آن یاد جوک و بعدش یاد خاطرات خود افتاده اید. نشان از پیش فرضهای ذهنی شما دارد. به من چه.
ضمن اینکه نقل مطلب از کتب خودتان را تهمت و توهین میدانید. این همانی است که گفتم.
مشمئز را خوب اومدی. آن نوشته های حالت تهوع آور خود را که ببینید متوجه میشوید. یعنی اصل منظور را میگیرید.
در 93/3/7 در شماره 3 ادرس هم هست. عین روایت هم هست. اما شما علاوه بر انگشت در گوش ظاهرا بقیه دستتان را هم در چشمتان فرو کرده اید.
شما با عقل کامل خودت یک نتیجه ای از این حرف رفیقت بگیر. اما وجدانا با عقل بگیر. ئقت کنید که نتیجه گیری از کلام مثل آب لیمو نیست که با زور دست بگیرند.
من نوشتم که نتیجه حرف شما(طیف شما) اینست. بعد شما اومدی و گلو جر دادی بعد من نوشتم که خب مواظب چیزهایی که می گویید باشد. پژواک ان نزدیک به شماست. بعدش شما یاد جوک و کودکی خود افتادید. شاید هم بزرگسالی. بالاخره من که علم غیب ندارم بدانم شما یاد چی افتادید یا چه برهه ای از زمان را به خاطر اورده اید که ذهنتان درد گرفته و یقه من را میگیرد. به هر حال من مظورم این بود که مواظب نوشته ها باشید چرا که هر حرفی یکی نتیجه ای دارد. و ممکن است شما مثل نتیجه همه حرفهایتان از نتیجه این حرفتان هم خوشتان نیاید. اما من نتایج ا جدی میگیرم و بیان می کنم. شما اصل را که درست بیان کنید نتیجه اش را بدون این همه مکافات خواهید دید.
مشکل هم از من نیست که متوجه حرفهای ناجور شماها میشوم. 1400 سال است که عادت کرده اید هر مدل حرفی که دوست دارید بزنید و کسی به شما چیزی نگوید. اگر بگوید هم یا کتابخانه اش یا خانه اش یا خودش را آتش میزنید.
حالا در این فضای مجازی بنده فرصتی یافته ام تا بنویسم و به شما متذکر شوم که عزیزم هر حرفی را نمی شود زد. چرا؟ چون هر صدایی یک پژواک دارد که خیلی خیلی نزدیک است. پس مراقب باشید.
در البته یادتان باشد که تنها زرنگ عالم، سماور است و بس.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم #9409دقتی لازم است تا فهمیده شود که اصل نوشته اوربان چی بوده. برای پیش رفت بحث باید معنای ولی روشن شود. اگر کسی میتواند آن را ورشن بکند بفرماید. بنده ثابت نموده ام که معنایش چیست. تا این قضیه معلوم نشود پاسخ دادن به امامت منصوص 12 امام که این بنده آن خدای مورد قبول خودش دنبالش است محال است. چرا؟ چون این آقا شاید هم خانم دنیال روشن شدن بحث نیست. مثل کریستوفر نولان عادت دارد که همه چیز را از وسط بگیرد و کمی ابتدا و کمی انتهایش را مشاهده کند. بعد چه چیزی برای بیننده باقی می ماند؟ سردرگمی اینکه بالاخره آخر داستان چی شد.
ضمن اینکه ما گفتیم از این آیه چه چیزی برداشت می شود. نوشتیم که ولایت متفاوت از امامت است. چرا؟ در نوشته های ابتدایی دنبال کنید متوجه میشوید.
یکی پیدا شود و بگوید که ولی بر چه وزنی است. ” من ” محذوف را هم بگوید که چیست.
من ادعای سواد نکردم بلکه بیسوادی طرف مقابل را تذکر دادم.
یا ایها المسلمون، ای کسانی که خواننده هستید شما را به خدا قسم میدهم که به این شخص بفهمانید که دلیل چیست. برای این مفهومی که از ایه آورده چه دلیلی دارد. اصلا می داند که معنا چیست. مفهوم چیست. بر این اساس بنده تا ایشان دلیلی برای مدعای خود که آیه عام است و… ارائه ندهد نمی توانم مطلبی در پاسخش بنویسم. جواب ادعای واهی را با آیه داده ام حالا دیگر وقت آن رسیده که طرف مقابل برای حرفهای خود دلیلی ارائه کند که نقض نشود.
باز هم یک تناقض دیگر در کلام خدا. خداوند می فرماید که آیاتی برای صاحبان فهم است. تذکری برای اولوالالباب است. بعد می گوید برای همه مردم است. بعد فرموده اکثرهم لایفقهون. لایتفکرون. بعد حالا مدعی آمده که قرآن برای همه است. بله هست اما چگونه؟ این چگونه اش کار را روشن می کند.
دقیقا طبق اعتقاد این فرد نسبت به قرآن و اینکه این آیه برای فلان زمان بوده و….. بله. الان این آیه هم بلا استفاده است. چرا؟ چون پیامبر این آقا مرده. لذاست که ایشان برای رهایی از این تناقضات و اینکه بالاخره بفهمد که قرآن با فال حافظ متفاوت است باید تفکری دوباره در مورد قرآن کند. و بعد انشاءالله متوجه شود که بسیاری از آیات ظرف زمانی ندارند. و همچنین نمی شود همه چیز قران را عام گرفت آن هم بدون دلیل.
دوباره مشاهده می کنیم که ایشان نقش مبین بودن پیامبر را انکار کرده و فراموش کرده که اگر قرار بود قرآن همه فهم باشد دیگر نیازی به تبیین پیامبر نبود. بود؟ و این همان حسبنای لعنتی است که جز منافق جماعت آن را بر زبان نمی آورد. منافقی که در درک اسفل نار قرار دارد.
اگر نقش تبیینی پیامبر را مشاهده کنیم متوجه می شویم که هدایت از خداست اما بوسیله چه کسی؟ لذاست که خدا و رسول هدایت میکنند. آنجا که فرموده فاتبعونی یحببکم الله. تبعیت از کی؟ با چه نتیجه ای؟ آنجا که فرموده من یطع الرسول فقد اطاع الله. نتیجه اش چیست؟ آنجا که هر چه بگوید وحی است و بر مبنای وحی، وحی برای چیست؟ چیزی غیر از هدایت؟ خواهش می کنم که توجه کنید این شخص چه مقدار به خدا و کلامش و رسولش غریبه است و برای اینکه بتهای سقیفه ای خود را از دست ندهد همه چیز را همانطوری می بیند و میشنود که بنهایش را برایش حفظ می کنند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم #9410استثنای آیه کجاست؟ چندین بار هم نوشتیم که علمه الشدید القوی. یعنی چی؟
و البته از آیه بعدی معلوم است که منظور از حرام چیست. و نشان می دهد که خداوند بعد از به فضیحت کشیدن ان ازواج مذکور در مقصود آیه، پیامبر را سرزنش نمی کند بلکه تنها چیزی که ثابت می شود بی ارزش بودن آن ازواج و دلجویی خدا از رسولش است. و تکرار دیگری از و ذرهم فی خوضهم یلعبون با بیانی دیگر است.
ما ینطق عن الهوی…..لو توقل علینا بعض الاقاویل… خدا اگر بخواهد کاری میکند که کرم خاکی هم با اینکه اصلا چشم ندارد چیزی را بتوانید ببیند اما…. .
ما هم تبیین را به غیر قرآن نبردیم اما همین قرآن مطالب خارج از آن را نیز تضمین کرده. چه کنیم؟
تذکر چند باره می دهم که ابتدا باید گام به گام تمام جوابهای بنده به اوربان را جواب بدهد و اگر توانست موضوعی را نقض کند می تواند درخواست جدیدی بکند. اما تا اینجا که فقط ادعا و حرفهای بی ارزشی زده که هیچ کدام مستند نیست. اگر آیه هم آورده یا مربوط به موضوع نبوده یا جوابش را گرفته و خب مثل همیشه دوباره تکرارش نموده. چرا؟ به همان دلیلی که پیامبر با مشرکین داشت.
کجای آیه آمده که پیامبر با آن فرد ان برخورد را داشت؟ هرگز ردی از پیامبر نمی بینید. چرا؟ چون اگر پیدا کنید باز تناقضی دیگر با آیه ای دیگر پیدا می کنید. لذا نتیجه می گیریم که آن آقای عبس کس دیگری است که یک مشکلی هم در یک جایی از بدن دارد.
از آن جعلیات در بخاری هم هست. آیا آن هم به دیوار؟ آیا آن هم ضعیف؟ پس اسم صحیح چه میشود؟
اتفاقا اگر نشست کافر است. چرا؟ به دلیل من یطع الرسول فقد اطاع الله. خب کسی که خدا را اطاعت نکند از چه کسی اطاعت می کند؟
ولایتی که عین قدرت است بالاخره تکوینی است یا تشریعی؟ به چه دلیل؟ بر چه اساسی قدرت به تکوین و تشریعی تقسیم می شود؟
بر چه اساسی دوست دنی را مطرح کرده؟ این ترجمه است؟ چگونه قابل اثبات است؟ اینکه دوست معنای چه کلمه ای است هم مهم است. و البته به نظر میرسد که بخشی از متن اولیه بنده را هم خوانده باشد.
به شدت منتظر ملاک و دلائل تقسیم بندی قدرت هستم. قبل از آن لازم است که بنویسد از کجا ثابت می کند که ولایت همان قدرت است؟ چگونه ولایت میشود همان قدرت؟ مثلا النبی اولی بالمومنین من انفسهم یعنی نبی از مومنین نسبت به خود آنها قدرتمندتر است؟
” ما نیز می گوییم این دوستی و ولایت دینی بین تمام مومنین است نه مختص 12 نفر ” یعنی چه؟
باز هم ایشان ولی را دوست گرفته. نوشته که “دوستی و ولایت دینی به خاطر عمل به دین اسلام است خدا و رسول هم مومنین را دوست دارند ” . به چه دلیل این معنا را آورده؟ باید آن را ثابت کند.
در مورد 59 نساء. این با امامت فرق دارد. 59 با کلمه امامت متفاوت است.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم #9411و تنها یک دلیل ارائه کند که چرا اینجا فقط به ظاهر کفایت کرده و تفکری که خدا در قرآن خواسته را کوبیده به دیوار و در موارد دیگر که باید آیه تفسیر شود به ظاهر اکتفا نمی کند. چرا؟ و چرا خداوند نفرموده که به اولی الامر هم می شود رجوع کرد. این چرا وقتی معلوم شود، تمام حرف آیه 59 نساء معلوم می شود. در واقع حرف اصلی آیه معلوم میشود.
فایده را باز هم ننوشته. چرا؟ چون ابوابی باز می شود که اصلا برای مذهب ایشان مفید نیست. مثل این مامند که چوب کبریتی را آتش بزنیم و در مقابل دهانه خروجی یک سد پر ازآب بگیریم. طبیعی است که اگر دریچه سد فقط شروع به باز شدن کند با نسیمی که به خاطر قلیان آب ایجاد شده، آن کبریت خاموش که هیچ، نابود می شود. مثل مذهب این شخص در مورد رفتارش با قران همین مثالی است که زدم. نتیجتا اینکه تمام سعی خود را می کنند تا آن دریچه تکان نخورد.
خب کدام یک از جانشینان پیامبر در مکه تما وظایف ایشان را داشتند؟ اگر به حیات و ممات هم تقسیم کنند، دلیلشان چیست؟ و اگر خداوند کسی را تعیین کرده باشد مشکل دارد؟
من ادعایی در مورد مرحوم خمینی کرده ام؟ بحث من ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین است. در مقام دفاع از ایشان هستم. لذا هرگز به مسائلی که اینگونه باشد جواب نمی دهم. ابته جوابش را هم بلدم اما قصدی در این زمینه ندارم.
اصل حرف را باز هم نگرفته. دقت کنید. آیا نمی شود کسی مومن باشد ولی ئالدینش کافر؟ اگر به مادرش بگوییم که مادر مومن خطا کرده ایم؟ به چه دلیل؟ ضمن اینکه خداوند فرموده مادر مومنان. نفرموده مادر مومنه مومنان. بلکه در تحریم فرموده که میشود مادر مومنان بود(آن هم به دلائلی) اما مومنه نبود.
اینکه نیاورده یک بحث است و اینکه فرموده شماها مومنه نیستید یک بحث. الان در قرآن ثابت است که آنها مومنه نبوده اند. کسی میتواند منکرش شود؟ بله. قرآن را انکار کند. حالا یک نکته ادبی؛
دقت کنید که هر شرطی یک جزای شرط هم دارد که اگر شرط رعایت شود جزای شرط هم محقق می شود. اگر شرط رعایت نشود طبیعی است که جزای آن هم محقق نشود. خداوند در قرآن فرموده که اگر شما را طلاق دهد اینها را می آورم. شرط چیست؟ طلاق دادن. جزای شرط چیست؟ آوردن زنان مومنه و…. . شرط محقق شده؟ خیر. به چه دلیل؟ به هر دلیلی. تبعا جزای آن هم محقق نشده. حالا این یعنی اینکه آنها مومنه بوده اند؟ انصافا مرد می خواهد در حد آهن و کهن و اینا که بگوید بله.
کسی در این سایت هست که بداند ” بعد از نزول ” یعنی چه؟ من مدعی عدم تبیین و معرفی نشدم. مدعی تبیین و معرفی بعد از نزول هم نشدم. فقط مدعی هستم که پیامبر تبیین و معرفی کرده اند. زمان معلوم کرده ام؟ پاسخ اینکه ایشان چه وقت و چگونه معرفی و تبیین کرده اند نیز می ماند بعد از روشن شدن معانی و پاسخ به سوالاتی که همچنان بی جواب مانده و البته دیدن دلائل ادعاهای این فرد و جواب به آنها. سپس اگر توانست موارد نقض شده را پاسخ دهد می تواند درخواست کند تا من هم سند ارائه کنم. این شیوه یک بحث منطقی است. اگر می تواند بسم الله.
نتیجه این شد که ایشان از نشان دادن لفظ اصل در قرآن عاجز است.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم #9412بنده ارزش مراجع را زیر سوال نبردم چرا که آنها هستند که شیعه هم هست. بلکه سوالی کردم که ایشان در پاسخ آن به جای ارائه جواب و سند، مراجع را مطرح می کند. مدعی عدم استنباط اصول در قرآن هم نشدم. اما گفته ام که این کسی که می گوید در قرآن آمده خب دلیلش چیست. دلیلش اینست که همه مراجع شیعه گفته اند تقلیدی نیست؟ خب نباشد این چه دردی از او مداوا می کند؟ او باید نشان دهد که اصول به صراحت در قرآن آمده اند. می تواند؟ هر گز. یا باید صراحت را بگیرد یا استنباط را. کدام را می گیرد؟ کدام را می تواند ثابت کند؟
من نگفته ام که اصول در قرآن نیست اما مدعی وجود صراحت هم نشده ام. در جای دیگری که رفقای این بنهد آن خدایی که فقط خودش قبولش دارد هم بودند نوشتم که شماها فرق بین استنباط و صراحت را می دانید؟ همه مانند آهو در عسل شناور بودند. چرا؟ چون در آنجا می خواستند که امامت را به صراحت ببینند که از اصول است اما یادشان نبود که خدا کجا گفته که اولا اصول را در قرآن بیان می کنم. ثانیا کجا فرموده که اینها ” اصل ” هستند. آن هم با صراحت. بعد آیاتی آوردند که یک نتیجه ای داشت. تخلف از موضوعات آن آیات برابر با کفر بود. من هم 55 مائده را گذاشتم که تخلف از موضوع آن صرف نظر از اینکه هر چی باشد، کفر است. و سوال کردم چرا آنها اصل میشوند اما این اصل نمی شود؟ باز هم تصویری لانگ شات که در آن آهوانی تیزپا در عسل شناور بودند. انصافا من باید چه کنم؟
یک نفر بیاید و بگوید که منظور از آیه چیست.
کجای بند کرده اید توهین است؟ به چه کسی؟خدا؟رسول؟ 1990؟ اولی دومی را که من توهین نکرده ام. سومی هم که خودش توهین به خدا و رسول و قرآن میکند. برای چه کسی قابل احترام است؟ و من هرجا که به اعتقاد این فرد توهینی کرده ام که البته نکرده ام، ادامه سیاق عقیده و نوشتار ایشان بوده و هرگز چیزی از خود ننوشته ام.
.
در پایان باز هم عرض میکنم که من هنوز هیچ جوابی ندیده ام.
لطفا؛
معنای ولی چیست.
شیعه معنای ولی را چه چیزی می داند.
چرا در 55 مائده خبر مفرد و مبتدا جمع آمده.
چرا در 55 مائده خبر مقدم بر مبتدا آمده.
با عنایت به دو مورد فوق، آمدن انما در ابتدای آیه 55 چه چیزی را نشان می دهد.
وصف مشیر چیست.
تفاوت معنای ولی با امام چیست.
وقتی خدا و رسول یک چیزی را دارند و همه هم می دانند، وقتی که خدا دوباره آن را بیان میکند و یک سومی هم اضافه می کند، چه چیزی فهمیده می شود؟
اگر معنای ولی در 55 مائده دوستی باشد چرا میتوان از آن گروهی که دوستی با آنها نهی شده، زن گرفت. با اینکه خداوند می فرماید که بین زوجین ” مودت ” و رحمت قرار می دهد.
موضوع 55 مائده چیست که تخلف از آن خروج از حزب الله بوده و خب واضح است که در برابر حزب الله چه چیزی است.
ایشان در مطلب بعدی هر کاری که میکند و هر چیز یکه مینوسید باید این سوالات را هم پاسخ بدهد و الا فلا. چرا؟ چون رنده کردن آب در هاون اسن. چه فایده ای متصور است از بحثی که طرف مقابل تیزپاست و به صعود الی الله توجه دارد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اوربان:رد میکنم کل دلایل قوی شیعیان دال براصل امامت چه از قرآن و چه سنت-ایه ۵۵مائده- قسمت دوم #9413من در 13 بخش به نوشته اوربان پاسخ دادم. هیچ ادعایی از جانب او نماند که بی پاسخ باشد و یا نقض نشود. اما این بنده خدای مورد قبول خودش، چه کرده؟ حتی یک دلیل ارائه نکرده که قابل خدشه نباشد.
لذا به بنده حق بدهید که تا ایشان موارد ابتدایی را پاسخ نداده است دیگر در این تاپیک مطلبی ننویسم. چرا؟ چون خسته کننده است. هر کسی ظرفیتی دارد و البته مقدار معینی وقت. خداوند در قرآنش به پیامبرش می فرماید که و ذرهم فی خوضهم یلعبون. یعنی چی؟ بماند. من که میلیاردها میلیارد فرسنگ با ایشان فاصله دارم و تفاوت. اما تبعیت از ایشان را فراموش نمی کنم.
من شما را ناصبی ندانستم و این هم حرف مفت دیگری است که از کسانی که در جوابشان مطلب گذاشته ام می بینم.
لکن در تاپیک ” ای شیعیان ” شما چیزهایی نوشته بودید که من فقط یک اخطار به شما دادم. این عین نوشته بنده است؛
” ابتدا یک تذکر بدهم؛
از حیطه ادب خارج نشوید. از دید بنده کوچکترین بی ادبی نسبت به ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین برابر است با اثبات ناصبی بودن. این بخش از نوشته شما را به حساب این میگذارم که حواستون نبوده که چی مینویسید. ضمن اینکه منتظر عذرخواهی شما نیز هستم.
” لابد یکی از امام ها گم شده است و دارند دنبالش می گردند ” و چند چیز دیگر. ”
کسی از این برداشت می کند که من به این فرد گفته باشم ناصبی؟ جالب اینجاست نوشته ام ” به حساب این میگذارم که حواستون نبوده که چی مینویسید “. خب وقتی کسی این مقدار از فهم مطلب عاجز است تقصیر ما چیست؟ ضمن اینکه من برای این موضوع که شما وسیله بودن ائمه سلام الله علیهم اجمعین رو منکر هستید این تذکر را به شما ندادم. و همین مقدار کافی است تا خواننده بداند که چه کاره هستید.
اما بعد؛
و قبلا هم گفتم که این زنای رسمی که شما مدعی آن هستید را اصحاب هم انجام داده اند. چه کنیم؟ چرا زنای رسمی اول حلال بوده و بعد حرام شده؟ خداوند قصد حال دادن به اصحاب را داشته یا اینکه نمی دانسته که این موضوع حرام است؟
بعد نکته اینجاست که شیعه بر مبنای مذهب فقهی خود آن را صحیح می داند. حالا اینکه شما سعی دارید بگویید یک عمل شیعه که در فقه خودش صحیح است چون در فقه سنی قابل قبول نیست پس کلا حرام است، یک سعی مذبوحانه است. همین داستان برای حج شما در فقه شیعه وجود دارد. الان اگر من بگویم که حج شما ایراد دارد و تمام افرادی که نطفه آنها بعد از حج والدینشان منعقد شده طیب ولادت ندارند، شما قبول می کنید؟ عین همان متعه است. در فقه من صحیح است و در فقه شما بدون هیچ دلیلی از پیامبر، باطل. حج شما طبق فقه من باطل است. روزه تان. نمازتان. آیا به این استناد میتوانم بگویم که تمام اعمال اهل سنت باطل است چون با فقه من سازگار نیست؟ این کمی بیش از خیلی، خنده دار است.
.
در دو تاپیک گذشته شما از ارائه یک تعریف برای شرک خودداری کردید.چرا؟ چون ناتوان از آن هستید. و می دانید که ارائه تعریف برابر است با تعطیلی وظیفه شما در این عالم. لطفا تعریفی ا شرک ارائه دهید. بعد از آنکه تعریفتان نقض نشد می توانید مصداق ارائه دهید. پس لطفا تعریفی از شرک ارائه دهید.
در مورد 169آل عمران؛
آیا خداوند متعال در این آیه کیفیت احیا بودن را معلوم نموده اند؟ آیا در آیه فرموده اند که نزد خدا زنده هستند یا نزد خدا روزی دارند؟ برای هر جوابی که می دهید لطفا دلیلی هم ارائه کنید.
خب این خدایی که در یکجا قرار دارد، اولا از کجا فهمیده اید که عرش او بر فراز آسمانهاست؟ ثانیا شما که قرآن را و ترجمه اش را تحریف نمی کنید(که در ممالک سنی نشین چیز دیگری ثابت شده) و معنای لغات را هم می دانید بفرمایید این در مفردات به چه معناست. ” و الثاني: أن يقال لاعتدال الشيء في ذاته، نحو: ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى [النجم/ 6]، و قال:
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ [المؤمنون/ 28]، لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ [الزخرف/ 13]، فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ [الفتح/ 29]، و استوى فلان على عمالته، و استوى أمر فلان، و متى عدّي بعلى اقتضى معنى الاستيلاء، كقوله:
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى [طه/ 5]، و قيل: معناه استوى له ما في السموات و ما في الأرض، أي: استقام الكلّ على مراده بِتَسْوِيَةِ اللّه تعالى إيّاه، كقوله: ثُمَ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَ [البقرة/ 29]، و قيل: معناه استوى كلّ شيء في النّسبة إليه، فلا شيء أقرب إليه من شيء، إذ كان تعالى ليس كالأجسام الحالة في مكان دون مكان “.
ثالثا بفرمایید که اگر خداوند را در عرش تصور کنیم، لازمه اش این میشود که برای او محل خاصی را متصور باشیم. یعنی عرش. حالا اینکه کجاست مهم نیست. مهم اینست که خداوند دارای جا و مکان می شود. خب هر چیزی که در مکان قرار بگیرد بدون استثناء جسم است. یعنی دارای ابعاد است. چرا؟ شما یک چیزی که جسمیت نداسته باشد را تصور کنید و آن را در مکانی قرار دهید. می توانید؟ حالا این خدایی که دارای مکان است و جسم هم دارد در جای دیگری(7مجادله) فرموده که ” أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم “. خب این آیه می فرماید که حرف شما اشتباه است.خدایی که الان در عرش است و مکان دارد و جسم، چگونه جسمش در لحظه ای واحد در مکه است و چهارمین نفر است و در همان لحظه هم در لایپزیک آلمان است و ششمین نفر است؟ در آیه فرموده که الا هو معهم. این رشته شما را پنبه می کند. چرا؟ چرایش را خودتان بگویید. آیا فکر نمی کنید که استوی معنای منظور شما را نمی دهد؟
بعد هم دقت کنید که شما با تعیین مکان برای خداوند متعال او را محدود می کنید. هر محدودی هم جسم است. دقت داشته باشید که فرموده لیس کمثله شئ. شئ می دانید چیست؟ لیس را می دانید چه نوع از نفی است؟ اینها را که بدانید متوجه میشوید که خداوند متعال آن چیزی نیست که تصور می کنید. وقتی شبیه هیچ چیز نباشد، از خصوصیات همه چیز این است که در ظرف مکان و زمان قرار می گیرند، حالا خداوند وقتی شبیه هیچ چیز نباشد یعنی اینکه مانند آنها در ظرف مکان و زمان قرار نمی گیرد وگرنه لازمه اش اینست که شبیه حداقل یک چیزی(شئ)باشد تا مانند او در زمان و مکان قرار بگیرد. و اگر اینطور شود باید گفت که یا کمثله شئ را خدا نفرموده یا اگر فرموده ما کان ربک نسیا را نفرموده. اگر هم هر دو را فرموده باشد باز هم یک تناقض دیگر در استدلال شماها به قرآن موجود می آید. خدایی که فراموشکار نیست چیزی گفته که جای دیگر نقضش را گفته. دلیلش فراموشی بوده یا سرکار گذاشتن ملت؟
و اینکه خداوند با علمش همراه ملت است. جوابش را وقتی پاسخ بالا را دادید می یابید. ضمنا تعریفی از شرک ارائه نداده اید. چرا؟
من منکر برزخ نشدم. لکن شما نوشته بودید که دنیوی کار می کند و برزخی نمی کند. من حدیث پیامبر را گذاشتم که فرموده بودند بعد از حیات یک کارهایی میکنند. چیست برای آن بود.
شما نیز میتوانید فرعونتان را به مدد بخواهید. پیامبر هم به تصحیح اهل سنت همین وضعیت را دارد. و این البته نهایت فهم یک فرد را می رساند. کجا شیعه مدعی شده به صرف اینکه ائمه را زنده می داند از آنها طلب یاری می کند که شما فرعون را هم وارد قضیه می کنید؟ و این یکسان کردن ائمه با فرعون دلیل دیگری بر ناصبی بودن است که شما اصرار دارید تا قبول کنیم که مصداقش هستید.
.
در تاپیک های قبلی هم ادعاهایی کردید که در برابرش ابراداتی گرفتم و سوالاتی کردم که به هیچ کدام جوابی نداید. لذا اینجا مجددا تکرار می کنم به امید آنکه اولین سنی عالم هستی باشید که به سوال یک شیعه جواب می دهد؛
سپس خواندن غیر خدا را شرک گفته اید و البته بعد یاد پسران یعقوب علیه السلام افتاده و یک توسل جایز که همان شرک جایز است را متذکر شده اید. و سوال اینست که اگر خواستن از غیر خدا شرک باشد آیا برای شرک استثنا هم میشود قائل شد؟ دقت فرمایید که آیات مورد استناد شما و به صورت کلی اهل سنت هیچ مورد زنده یا مرده ای را تفکیک نکرده است. این استثنا را از کجا می آورید؟ یادتان باشد که استثنا در عملی آورده اید که آن را شرک میدانید.
و حتما باید قبل از اینکه بروید سراغ دلائل شیعه ابتدا الزاما باید روشن کنید که چرا شرک استثنا دارد.
در مورد دو آیه ای که در مورد یقاتلون فی سبیل الله گذاشتید به آخرین عبارت آیه دوم دقت کنید. و لکن لا تشعرون. این یعنی چه؟ آیا این معنی نمیدهد که نوع حیات آنها را لا تشعرون؟
ضمن اینکه آیه اولی میفرماید که نزد خدا زنده هستند یا اینکه نزد خدا یرزقون هستند؟ و البته چه لزومی دارد که خداوند به مردم بفرماید اینها نمرده اند بلکه نزد خدا زنده هستند. خب به نظر می آید که اعتقاد به برزخ و حیات بعد از این جهان نزد هر مسلمانی از واجبات اعتقادی باشد. حالا چرا خدا این را فرموده که نزد من زنده هستند؟ مگر بقیه که در برزخ هستند نزد غیر خدا هستند؟
در مورد روایاتی هم که آوردید هرگز به ایرادات جواب ندادید. چرا؟
البته فرموده بودید که در مسجد غیر خدا را نخوانید. مفهوم مخالفش اینست که در جای دیگر میشود خواند؟ اگر این را حل کنید حتما به معنای تدعوا و چگونگی آن میرسید.
در آن مباحثی که برای خنک شدن مواضعتان نوشته بودید هم سوالاتی مطرح شد که جواب نداید؛
باغ وحش؟ اگر یک نفر بگوید من نبی هستم و چشم در بیاورد و دست و پا قطع کند، این باغ وحش راه نیانداخته؟ اگر تربیت شدگان او به اسم فتح و… جوی خون راه بیاندازند اینها تربیت شده باغ وحش هستند یا مدینة النبی؟
در مورد اینکه مولوی بودن مولوی های شما مغایر با مولا بودن خداوند است هم چیزی نگفتید. چرا؟
در مورد علم غیب هم مطالبی بود.
راستی از کفتارهای داعش در عراق چه خبر؟ چرا اگر حکومتی ملتش را بکشد بد و اخ و اه و اوف و کوفت است اما اگر آن حکومت در عربستان همین کار را بکند یا در بحرین، به و چه و گل و بلبل است؟
ادعایتان در مورد آیه تطهیر هم سوالی در پی داشت که بی جواب ماند.
آن حصری که خواستم در مورد وسیله نشان دهید را هم ندادید.
یک نتیجه هم برای کارکرد وسیله مدعی شدید که در برابرش مطلبی گذاشته شد. چرا به ان جواب ندادید؟
.
در پایان از شما دوست گرامی که به سختی دنبال حقیقت و حق هستید بابت رفتار کاملا منصفانه در یک بحث مثلا علمی که به راه انداخته اید تشکر میکنم. متشکر از این که مانند تمام سنی های اعصار و دوران آمده مطلبی را پرت کرده و رفته اید. هرگز در مقام جواب نیستید چرا که نمی دانید جواب چیست.
در پایان تر از هر کسی که این بخش را مطالعه میکند تقاضا دارم که از این فرد و سایر افرادی که در این سایت به نام سنی مطلب میگذارند درخواست کند تا تنها و تنها یک تعریف از شرک ارائه دهد و جمعیتی را از نگرانی برهاند.
خواننده گرامی سلام علیکم.
شما را به خدا قسم می دهدم اگر در نوشته های این فرد تنها و تنها یک تعریف از شرک دیدید برای من با سایز فونت 72 بنویسید تا ببینم.
اما در مقابل نوشتیم که شیعه تهلیل می گوید و در آن جز الله کس دیگری را وارد نمی کند. یعنی این عقیده را دارد که اله فقط الله است. کس دیگری در عرض خداوند نیست. فرق شرک و توحید همین است. مشرک اگر الله را به ما هو الله قبول داشته باشد که ندارد، در عرض او کس دیگری را هم قائل است. اما شیعه اگر برای کسی قدرتی یا هر چیز دیگری قائل است آن را در طول خدا می داند. یعنی بالله می داند. این نیست که طرف از کیسه خودش داشته باشد.
این را نوشتم و شما برایش جواب دیدید جز همانی که قبلا گذاشته بود؟ فرق بین شرک و توحید را معلوم کرد؟ فهمید طول چیست و عرض چیست؟ نوشت که ” دأب ” چیست؟
در 35 مائده چه کسی میتواند حصر یا دلیلی بر حصر ارائه کند؟
خب من برای 3 زمر حدودا 3 پست نوشته ام. چیزی حدود 15 هزار کلمه. این فرد چه کرده؟ بخشی را از وسط جمله انتخاب کرده و نوشته. ” نتیجه اینست که در 3 زمر خداوند هدف مشرکین را کوبیده نه اینکه عبادت اله دیگر توسط آنها را تکذیب کرده باشد. که اگر این باشد باید گفت خداوند به عده ای که فقط او را می پرستیده اند اتهام شرک زده است. البته از خدای 1990 همه چیز ساخته است. ” او چه کرده؟ ”
اینکه گفته ای (. که اگر این باشد باید گفت خداوند به عده ای که فقط او را می پرستیده اند اتهام شرک زده است.)
برادرم اگر فقط او را می پرستیدند که مشرک نمی شدند ؟؟؟ ”
خب باباجان یکی نیست که به این فرد بگوید عزیزم بیا و بگو که در 3 زمر خداوند چه چیزی را تکذیب کرده. پرستش اله دیگری غیر از خودش را یا هدف آن افراد را؟ خیلی واضح است. آنها بت می پرستیدند برای چه؟ به گفته خودشان برای تقرب به خدا. خدا هم می گوید که دروغ می گویند. در چه چیزی خدا مدعی کذب آنهاست؟ پرستش اله دیگر یا هدف تقرب؟ اگر پرستش اله دیگری باشد باید گفت که تکذیب پرستش اله دوم توسط خدا یعنی اینکه آن مردم موحد بوده اند. که با عقل من جور نمی شود. اگر هم تکذیب برای هدف آنها باشد یعنی خدا این موضوع که آنها پرستش غیر را وسیله ای برای تقرب می دانسته اند، تکذیب کرده باشد باید گفت که خداوند با این کار در واقع پرستش اله دیگر را تایید کرده اما هدف از آن را نپسندیده. این درست است؟ در اینصورت خدای متعال رسما و علنا شرک را تایید می کند و نهی از آن نمیکند. چه کنیم؟ راه اینست که با عقل بررسی کنیم. خداوند در 3 زمر می فرماید که اینها در بیان هدف از پرستش اله دیگر دروغ می گویند. چرا؟ چرایش را 1990 معلوم کند تا یکبار دیگر ببینیم چی در چنته دارد.
این فرد در این نوشته چه منظوری داشته؛
” اینکه گفته ای (شرک درونی است. یعنی اعتقادی است. به عمل مربوط نیست.)
پس با این گفته ی شما اگر فردی بت بودا را سجده کرد و عمل سجده را انجام داد ما نباید بگوییم مشرک است چون از قلبش خبر نداریم ؟؟!! ”
ایشان عمل را ملاک عقیده گرفته. خب منافقین هم عمل ظاهری داشته اند. نداشتند؟ اگر عمل ملاک باشد اون ننه مرده ها هم ماجور هستند. نیستند؟ عقیده هم کشک است.
از کتک زننده ها مثلا ابوسفیان و زنش و پسرش. دقت کنید که وقتی عمل حاکی از عقیده باظنی باشد چه حکمی دارد. نوشتم به صرف عقیده نه صرف عمل. واضح است که وقتی عملی انجام دهد ولو اشتباه و ولو باطل، اما عقیده اش درست باشد و در مصداق عمل خطا کرده باشد، چه دلیلی وجود دارد تا معاقب بشود؟آنکه مقر به وحدانیت و رسالت است چگونه می تواند پیامبرش را کتک که هیچ حتی کوچکترین آزاری برساند؟ معلوم است وقتی این کار را کرد آن عقیده را ندارد. چرا؟ چون لازمه اش عدم این رفتار است.(بماند که برخی خدایانش این کار را کرده اند). نکته بعدی اینست که هیچ کس را نمی توان مواخذه کرد و گفت تو که مدعی هستی موحد هستی دروغ میگویی. چرا؟ چون راوی توحید آن فرد، خودش می باشد. چه کسی از درون بقیه ملت خبر دارد؟ مثلا سنی های این سایت که منکر علم غیب هستند. پس چگونه می توانند بگویند که فلانی در عقیده اش دروغ می گوید؟ لذاست که عقیده مبتنی بر عمل نیست. بلکه مقدم بر عمل است. ممکن است عملی خطا و باطل باشد اما باعث بطلان عقیده نمی شود. ابطال عقیده دلیل خود را می خواهد.
اما به صورت کلی قیاس این فرد کاملا بیخود است. شیعه کدام بت را سجده کرده؟ شیعه برای چه کسی مقام الوهیت قائل شده؟ کدام عمل شیعه حکایت از عقیده بر پرستش غیر دارد؟ و اصلا ب کدام دلیل سجده بر غیر خدا نشان شرک است؟
یعقوب علیه السلام و فرزندانش بر یوسف سجده نکردند؟ آیا مشرک بودند؟ ” و البته باز یادآوری میکنم که عمل مشرکانه با عقیده مشرکانه متفاوت است. فراموش نکنیم که اگر صرف عمل دلیل بر شرک باشد، یعقوب و فرزندانش مشرکین درجه اول هستند. اما قرآن این موضوع را نمی پذیرد. عمل را مقدم بر عقیده نمی داند. ”
یکنفر یک دلیل ارائه کند که چرا فیسبوا الله هستند؟
و همین نوشته خود را اگر با دقت بخواند متوجه میشود که ادامه بحثش بیهوده است. حتی اگر باهوده هم باشد باز نتیجه ندارد. ” لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک “. وقتی که خلق باشد یعنی از پیش خود چیزی ندارد. بالاستقلال و مستقلا هیچی ندارد. هر چه که هست از خداست. اما دأب خدا چیست؟ ما هم نگفتیم که بی اذن خداست. باز هم میگیم که با اذن خداست. نوشته بودم ” این تفاوت و این مطلب ساده را هم ملتفت نمی شود. خدا تنها الله است. هر چیز دیگری که هست فقط خلق خداست. حالا برخی درجاتی دارند که دیگران ندارند. مثلا یکی مرده زنده میکند دیگری ماه را نصف می کند. ” ناموسا این را هم نفهمیده.. خواننده عزیز به خط بعدی دقت کنید تا عمق درک مطلب طرف را متوجه بشوید؛
” اینکه گفته ای (این 1990 اگر توانست لفظ یعبدون را ترجمه کند یا از قرآن حذف کند حرفش مقبول است.)
برادرم می گویند دروغگو حافظه ندارد !!
شما به صراحت گفته ای (خوانندگان محترم دقت کنند چرا که دیگر خطابم به 1990 نیست.)”
الان من چه کنم؟ چرا این بنده آن خدایی که فقط خودش قبولش دارد فکر کرده مانند سماور زرنگ است؟
چه کسی میتواند از ابتدای سوره نجم استخراج کند که استثنایی هم در مورد گفتار پیامبر وجود دارد؟ والله قسم که هیچ کس. آن کس که مانند این فرد می گوید هر چه در قرآن ریشه نداشته باشد وحی الهی نیست،(دوباره مینوسد که من کجا گفتم. این بابا متوجه معنای حرفهای خودش هم نیست) آیات ابتدایی سوره نجم را منکر میشود. وقتی می فرماید هر چه که بگوید وحی است لازمه اش این می شود که هم قرآن و هم کلام پیامبر هر دو وحی باشند. چرا؟ چون پیامبری که علمه الشدید القوی است هر چه که می گوید وحی است. چرا؟ چون قرآن گفته. هر کس میتواند نقضش کنید.
” و خود همین نوع فریب کاری ها نشان دهنده ی این است که توسل به من دون الله باطل است . ” خودتان قضاوت کنید.
ماثبل آن بخشی که از من آورده نوشته ام” من هم ننوشتم که بدون اذن بوده. لکن عیسی فرموده ” من زنده می کنم ” به اذن خدا. یعنی فاعل من هستم. مدعی هم نشدم که کس دیگری هم کرده. بحث هم این بود که اگر کار خدایی کردن دلیل بر خدا بودن است، اولین خداهای ادعایی همان پیامبران هستند. یکی هم عیسی. و این یک مثال بود. طیف 1990 طلب برخی امور را شرک می دانند چرا که معتقدند این امور را خدا انجام می دهد. ” ودر ادامه اش نوشته بودم ” آن پیامبر هم خداست. چرا؟ چون کاری کرده که خدا می کند. حالا با اذن خدا بوده؟ دیگر فاجعه تکمیل میشود. خدایی که توقع موحد بودن دارد درخواست مشرکانه ملت را اجابت میکند و به پیامبرش اجازه می دهد که کار او را انجام دهد و خدا شود.
همه این توضیح طبق عقیده و نوشته های مدعیان توحید این سایت است که سنی هستند. حالا این کار خدایی چه یکبار باشد و چه دائمی باشد فرق میکند؟ طرف کار خدایی کرده. ” اما این را چرا توجه نکرده؟ یک دلیل بیشتر ندارد. می خواسته تا خواننده بفهمد که او چه هدفی دارد.
حالا چرا خداوند مشرک شده؟اجازه شرک داده؟…..
آقا یک سوال؛ اذعان به تعیین نکردن کیفیت احیا یعنی نفی حی بودن؟
-
نویسندهنوشته ها
اگر هم مطاع بودن فرد سوم را قبول دارید(که باید طبق نص قرآن قبول داشته باشید) مرجع هو معلوم می شود. خدا فرموده من و رسول و نفر سوم را اطاعت کنید. رسول که برای شما مرده. خدا هم که از نظر شما موضوعیتی ندارد. نفر سومی می ماند که اطاعت از او دستور خدا و عین اطاعت خدا و رسول است. او میشود ” هو “. حالا تبعیت از این هو معقول است یا آن هی؟
ضمنا شما یک دلیل ارائه کنید که مرجع ضمیر ” هو ” امیرالمومنین سلام الله علیه است. میتوانید؟ اصلا مرجع ضمیر را می دانید چیست یا من دارم آب در هاون رنده می کنم؟
فرض هم که موضوع حدیث، اختلاف در بین امیرالمومنین سلام الله علیه و سجده کننده بر خبر شهادت ایشان باشد، کدام اینها مطاع هستند؟ آن کس که کنفسی پیامبر است؟یقاتل علی امر رسول الله است؟ آن کس که بنا به عقیده سنی خروج علیه او حرام است حتی اگر گردنت را بزند؟ آن کس که فقط منافق دشمنش می دارد و فقط مومن دوستش؟ البته از آن سجده معلوم میشود که چه کسی او را دوست داشته.
مومنه نیست چون در تحریم می فرماید به جای شما زنان مومنه و…. می آورد. یعنی اینکه شما این خصوصیات را ندارید. از کجا معلوم میشود؟ از انجایی که هر آدم صاحب فهمی(آدم+فهم) می فهمد که وقتی خطابی صورت می گیرد که این مقدار تند است و قصدش در حداقل قضیه، تهدید است، معنایش اینست که آن چیزی که قرار است در صورت عملی شدن تهدید، جایگزین تهدید شونده شود، خصوصیاتش بیان میشود. و این کار نشان می دهد که تهدید شونده دارای آن خصوصیات نیست. اگر آن زنان مومنه و….. بودند نمیفرمود که به جای شما زنان مومنه می آورد. بلکه می فرمود به جای شما زنان مومنه، زنان مومنه دیگری می آورد. فرموده؟ بیان خصوصیت گزینه جایگزین یعنی اینکه آن خصوصیت در گزینه مورد خطاب مفقود است.
یک دلی برای حصر معنای حدیث در حب و بغض دینی بیاورید. به نقش منافقین هم دقت کنید که هم در دین و هم در جامعه وجود داشته است و هم در رابطه با شخص پیامبر. که این موارد ادعای شما را نیز باطل می کند.
یک دلیل بر تواتر خبر مزبور بیاورید. آن را از علل الشرائع ثابت کنید. بر مبنای اعتقاد شیعه در مورد امیرالمومنین و حضرت صدیقه سلام الله علیهما، آن را ثابت کنید. با توجه به استناد شیعه از قران در مورد هر دو نفر ایشان، آن حدیث را بررسی کنید. جواب را در تاپیکی تحت همان عنوان نشان دهید. اگر صحت حرف شما ثابت شود والله العلی العظیم من سنی میشوم.
حدیث کنفسی را دیده اید؟ من راوی بوده ام؟ من منبع حدیث هستم یا پیامبر؟ایشان به صراحت فرموده که نفس من با شما قتال می کند. نه با یهود و مشرک و…. . با شما که مثلا مسلمان هستید. چه کنیم؟ بر چه می جنگد؟ تاویل. یعنی مسلمانان در برابر چه چیزی ایستاده اند؟ حضرتش چرا با آنها قتال می کند؟
بماند که پیامبر هیچ کس دیگری را لایق این نداسته و ندیده اند که مانند خودشان معرفی کنند و البته خدا هم همین کار را کرده. در واقع پیامبر به تبعیت از خدا تنها یک نفر را لایق این دانسته که نفس خودش معرفی کند و این عمل پیامبر نشان می دهد که آیه ان چیزی که شما مقصود داری را نفرموده.