پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: اعتراف علمای شیعه به بالاتر بودن مقام نبوت بر امامت!!! #9693بیا و یکبار در تمام عمرت مردانگی به خرج بده و یک موردی که من مطلبی را قیچی کرده باشم نشان بده. اگر توضیح منطقی نداشت، تو آدم خوبه قصه. قبول؟
بعدش من از هنرنمایی های شما نمونه میذارم. نقدا هم همین پاراگرافی که نوشته بودم از آن جهت پرسیدم…. .
پیوست مطلب به قبلش را دیدی اما خودت را به راهی زدی که آره…. .
بعد من نوشتم دوستانتان، ننوشتم مسلمانان. جدا خودتان را مسلمان می دانید؟ حتما از نوع نومن ببعض و نکفر ببعض.
وحی فقط بر پیامبر است؟
.
تقلب رفیقتان چه شد؟ حدیث را از که آورده؟ جای چه کسی خواسته به ملت القاء کند؟ حجیت کلام را چه میکنید؟ خود شما کلام پیامبر را به جهت اینکه باب میلتان نیست و از ارزش نداشته خدایانتان می کاهد، با اینکه صحیح هم هست رد نمی کنید؟ چند مرتبه گفته ای به دیوار می کوبیم؟
بماند که ما با حدیثمان این رفتار را نداریم.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: بیرحمی حضرت علی و مشارکت غیر مستقیم ایشان در شهادت حضرت عثمان(علل اصلی جنگ های جمل و صفین){بر اساس استنباط شیعه} #9694استنباط شیعه از کجاست؟ احادیث کدام گروه؟یک ردپایی از ابن سبا نشان بده. بماند که آن همه صحابه کجا بودند که ابن سبا با شورشی ها مسلط شده بود. بماند که شورشی ها از کجا آمده بودند. بماند که اگر شورش ادعایی شما صحت داشته باشد، علتش چه بوده. بماند.
یک دلیل از همان نیمه پر لیوان بیاورید.
رحماء بینهم با عبارت فضا غلیظا همخوانی دارد؟ با هم خوب بودند که همدیگر ا سب و لعن می کرده اند؟ خوبی زیاد باعث شده بود که روی هم شمشیر بکشند؟ دوستی اعلی درجه بوده که قتل الله سعدا؟رحمت موج میزده که یکدیگر را آثم و غادر و خائن و کاذب میدانسته اند؟ در اوج حب نسبت به هم بوده اند که فهجرت فاطمة أبا بكر ، فلم تكلمه في ذلك ، حتى ماتت ،فدفنها علي ليلا ، ولم يؤذن بها أبا بكر؟ عجب. اشداء بودن هم که مانند اروی بوده بماند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: بیرحمی حضرت علی و مشارکت غیر مستقیم ایشان در شهادت حضرت عثمان(علل اصلی جنگ های جمل و صفین){بر اساس استنباط شیعه} #9695باز یه چیزی نوشتی که میزان الفهم است.کدام احتمال منتفی است؟ اینکه حضرتش نگذاشته باشند ملت عثمان را دفن کنند. هدف رفیق شما همین بود. که کشک شد.
چند هزار شورشی بیشتر بودند یا اسلم و غفار که عمر از آنها حرف زده؟ چه فرقی می کند. در هر دو مورد صحابه که رحماء بینهم بوده اند همدیگر را به حفظ جان خودشان فروخته اند. یعنی خلیفه را بی مقدارتر از جان خود پنداشته اند. این مصداقی از آن رحمت بین ایشان است. همین رحمت بود که باعث شد گروهی فئه باغیه باشند و گروهی ناجیه.
خب حش کوکب کجاست؟ کدام روایت گفته که او در بقیع دفن شده؟ اصلا کی گفته او در قبرستان مسلمانان دفن شده؟ توسعه می دانید چیست؟ عمرا.
استناد می دانید چیست؟ ناموسا نمی دانید. شما آیه ای بیاور که گفته نیست. بعد من سوال کننده هستم و شما مسوول. اینجا هم کلا احادیث سنی است. لذا باید بر اساس آن جواب داده شود. کنفسی را شنیده اید؟
شما باید روشن و ثابت کنید که حضرتش از ایشان دفاع ننموده. با پس و چرا جواب دنهید. مدرکی دال بر ادعایتان بگذارید.
یک افترا و تهمت به اصحاب و ازواج را بنویسید. البته اصحاب. آنها که برعکس آیات قرآن ه ایمان به رسول داشته اند و نه به خدا اصحاب که نیستند. هستند؟ آنها که برعکس قرآن، اشداء بینهم بوده و رحماء علی الکفار را که اصحاب نمی دانید؟ همان اروی ها را می گویم. همانها که پیامبر را تخلف می کردند و….. .
عقیده شما که ادعا دارید اهل سنت هستید در این احادیث صحیح که در صفحه موجود است نیست؟ اینها کرسی شعر است؟ عجب.
منظور از نعثل و شقی چه شد؟ اتفاقی که باعث شد حضرتش دفاع نکند؟ اینها را ندیده بودید که یادآوری کردم.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: بیرحمی حضرت علی و مشارکت غیر مستقیم ایشان در شهادت حضرت عثمان(علل اصلی جنگ های جمل و صفین){بر اساس استنباط شیعه} #9696یادم هست که راه و بیراه مینوسی که سفسطه و مغلطه و…. .
باباجون دقت کنید که بحث رضایت بود و اینکه مسلمان، مسلمان بیگناه دیگر را برای رضایت خدا نمی کشد. و آن که عمل عثمان چه بوده که ملت او را مستوجب قتل می دانستند. ملت. و البته ایرادی که با مثلا استدلال شما نسبت به آیه وارد میشود. چه کنیم؟ آن قیچی و برش بود که نوشته بودی، اینجا معلوم نیست؟ عجب.
بعد اینکه شما خوارج را مسلمان می دانید جای بسی تعجب که ندارد هیچ باید به شما تبریک هم گفت.
و در یک جنگ سیاسی است که ملت میشوند فئه باغیه. و حدیث یقاتل علی التاویل هم منظور سیاسی بوده. حالا تاویل کجای قرآن سیاسی میشود ما که نمی دانیم.
تو چرایی عدم دفاع از عثمان را بگو. و البته این توهین شما را نادیده نخواهم گرفت که صدیقه طاهره سلام الله علیها را با کسی چون عثمان مقایسه کرده اید. در زمانی که بعدا خواهید فهمید، تحویلتان می دهم.
با این حساب باید گفت که درصد بالایی از بخاری و مسلم را باید بازیافت کرد. چرا؟ چون از رسول خدا نیست و آنها حدود 2 قرن بعد از پیامبر بوده اند. عجب.
کدام وانمود؟ یادتان رفته قیچی را؟ نوشتم بخش پایانی مقاله. عزیزم شما همان خودتی. حواست نیست.
عزیزم آدرس را رفتی و دیدی؟ رفیقت این آدرس را گذاشته بود. دیدی؟
http://9dai.blogfa.com/post-293.aspx
دیدی؟ شما همان خودت هستی. حواست نیست.
استناد به روایات سنی و اینکه بگوییم شیعه چنین معتقد است. عجب.
ضمنا شما میتوانید این استنباط را نقض کنید؟ اگر می توانید بفرمایید.
.
در کل میتوانم بگویم که زهرهشک. پژواک این قیچی و برش را بعدا خواهید دید. انشاءالله.
اگر راست میگویی و کذاب و منافق و دروغگو و مدلس نیستی بگو ببینم کجای آیه گفته که ابوبکر و عمر از مهاجرین هستند؟ و در کجای آیه 100 توبه فرموده که ابدا برای رضایت است و در کجای آن نوشته که ابوبکر و عمر شامل این آیه هستند؟ بگو بگو بگو بگو بگو بگو بگو.شبکه کلمه؟ همان که هاشمی آمد و مثلا به فارسی روان ترجمه کرد و ماضی را مضارع و برعکس ترجمه می کرد و گفت در حال عصبانیت بوده اند و….؟ عجب. تمام نکنه در آن حدیث اقرار عمر است بر دارا بودن آن صفات. شما با این موضوع مشکلی دارید؟
بعد آنقدر معروف شده که نیاز به ارائه این ندارد که در بخاری ج4ص44 دارالفکر موجود است. باور کن.
از آنجا که ثابت شده شما برخی مواقع بر اثر جریان های موسمی می آیید و می روید، یقین حاصل کرده ایم که این دفعه هم مانند دفعات قبل آمده اید و جدیدترین کشف خود را که فکر میکنید کشف کرده اید، گذاشته و رفته اید. و قطعا برای پاسخ گویی به ایرادات حاضر نخواهید شد. چرا؟ چون که چ چسبیده به را.
اما اصل کشف شما؛
در ابتدا نوشته اید ” به این احادیث که به دروغ به امامان نصبت داده اند و به عقیده ی آنها نگاه کنید “.
بعد چند حدیث آورده اید؟ تنها یک حدیث. بقیه چیست؟ نظراتی از غیر معصومین که تنها نظر است. حجیتش کجاست؟
بعد نوشته اید ” اما آخوندهای معاصر شیعه این عقیده ی تحریف قرآن را از شیعیان مخفی نگاه می دارند تا مردم را با این شعار که ما پیروان اهل بیتیم فریب دهند . ”
خب اگر ما نشان دهیم که علمای شما سعی دارند که الآن بگویند ما عقیده بر تحریف نداریم و تمام موارد را منکر میشوند، شما پیروی واقعی چه کسی میشوید؟ در واقع آنها شما را با شعار تبعیت از چه کسانی فریفته اند؟
شما مرحوم آیت الله مرعشی را دیده بودید؟ آیت الله اراکی را چطور؟ مرحوم آیت الله قمی را دیده بودید؟ آیت الله شبیری را دیده اید؟ سوال کنید ببینید که محفوظ ایشان از قرآن چقدر بوده است.
بعد سوال کنید که در نزد شیعه نماز جماعت چگونه باید باشد. از نظر مدت زمان اقامه. بعد می توانید مدعی شوید که اینها چون در نمازشان مانند مثلا ائمه جماعت مکه و مدینه سوره ای را تلف نمی کنند، معنایش اینست که از قرآن چیزی را حفظ نیستند.
اما عمر را خوب اومدید. داستان عمر قضیه توان ذهنی یک فرد است و اینکه چه مقدار استعداد دارد. و البته کل سواد طرف. طبیعی است که وقتی مکتوب موجود نباشد باید در ذهن محفوظ کرد. حالا در زمانی که ملت کل معلوماتشان اندازه نیم صفحه A4 هم نبوده، توقع داشتن از حفظ قرآن که آن موقع تنها حفظ کردنی موجود بوده، زیاد است؟ چرا تنها حفظ کردنی بوده؟ چون بعد از اینکه چ چسبیده به را، عمر قائل حسبنا کتاب الله است. لذا عقیده ای به حفظ حدیث پیامبر نداشته است. پس ایراد به عمر اینست که در زمانه ای که تنها چیز حفظ کردنی قرآن بوده، نتوانسته آن را حفظ کند یا اینکه در زمانی طولانی موفق شده و این نشان از میزان استعداد و توانایی او دارد. بعد وقتی این آقا میشه خلیفه و قرآن را حفظ نیست، آن هم قرآنی که هنوز مکتوب نشده، چطور می خواهد بر آن قرآن حکم کند؟ هوینژوری؟ احتمالا جواب شما مثبت است. مثلا رجم آن زن دیوانه یا آن ننه مرده ای که شش ماهه زایید.
اما آنچه که از خضوع و خشوع گفتید هم جالب است. بزرگترین مسجد مدینه که مهم ترین هم هست کجاست؟ چسبیده به یک قبرستان. چسبیده تر به یک قبر. جالب تر اینکه موقع نماز جماعت دعواست که ملت بتوانند بین آن قبر و منبر بایستند. چرا؟ چون آن قبر(که البته الان دیواری حائل دارد) یک حد از حدود آن روضه ای که صاحبش فرموده. حالا وجود این قبر ایراد دارد؟ نماز در کنارش مشکل دارد؟ عجب.
نکته بعدی اینست آدمی که عقلش به چشمش باشد همین میشود. همه که اینطور نیستند. طلبه علوم مذهبی هم که باشد اباز ممکن است ساده دل و خوش انگار باشد. آن طلبه اگر دقت می کرد میدید که ویترین چیز جالبی است اما جنس داخل مغازه بنجل و بلکه اعلی درجه بنجل است. چرا؟ به همان دلی که چ چسبیده به را. نماز یکی از نمادهای ویترین اسلام است. کاربرد ویترین چیست؟ جلب نظر. حالا که نظر جلب شد، قدم به داخل گذاشته میشود. اما در دکان وهابیت سعودی آیا چیزی وجود دارد که جذاب باشد؟ البته غیر از دلار. در دکان همین اهل سنت چطور؟ قطعا خیلی چیزها هست اما آنها ترجیح داده اند که اصل جنس را در انبار به فراموشی بسپارند و به جایش جنس مزخرف ارائه دهند. مثل این می ماند که روی تابلوی مغازه ای بنویسند ساعت فروشی ولی در آن مغازه نعل اسب بفروشند. طلا فروشی اما پیاز بفروشند.
برادر بزرگتر این آمریکایی ها که بود که قرآن را جمع کرد و سوزاند؟ اینها در تبعیت از او اینکار را می کنند.
بعد از اینکه شیعه را با آنها برادر کردید ممنونیم. طالبان و القاعده و داعش و …. که دست پرورده عمو سام هستند، همگی شیعه اند. یادم نبود.
بعد من کجا از قرآن ایراد گرفتم؟ فهم ناقص شما را به رخ خود شما کشیدم. شما از رفع یم تناقضی که در اثر اعتقاد خودتان نسبت به قرآن ایجاد شده عاجز و در عسل مانده هستید، بعد انتظار دارید که ما در مورد شما چه کنیم؟
بعد نوشته اید ” کتاب شما همان است که پیش امام زمان { دجال } است “.
یادم هست که یکبار دیگر مزخرفاتی که در شأن خدایانت بود را نوشتی و من گفتم که این نشانه ناصبی بودن است اما اینبار را می گذاریم به حساب اینکه اشتبها نوشته اید و منظوری نداشته اید. بعد آمدید و گفتید که مرا ناصبی خواند و… . توضیح بعدی را هم که ندیدی چون صلاح نبود ببینی.
اما این نوشته بر ما ثابت کرد که ناصبی هستی. پس از این به بعد و در صورت اینکه در اولین نوشته خود از ساحت مقدس ایشان عذرخواهی نکنید، شما را با الفاظی که تنها شایسته یک ناصبی خواهد بود مخاطب قرار خواهم داد و لغیر رشده بودن شما را ثابت خواهم نمود.
و نوشته اید ” شاید هم می خواهد که ثابت کنیم که اعتقاد به تحریف قرآن کفر است!؟ “.
شما ثابت کنید که اعتقاد به تحریف قرآن کفر است. بعد من مصادیقی ارائه می دهم و شما حکم آنها را بگویید.
این مطالبی در رابطه با اصل حرف شما بود.
اما فرع نوشته شما که برای شما نقش اره را ایفا خواهد نمود؛
خب شما که دروغگو نیستید و هموراه در پی حقیقت و اطلاع رسانی صحیح، می نوشتید که در مورد کتاب مرحوم نوری چه اتفاقاتی افتاده است. مثلا ردیه ای که بر آن نوشته شده و خور مرحوم نوری فرموده که کتابش باید با آن ردیه خوانده شود. کشف الارتیاب عن تحریف القرآن.
یعد اینکه نظر محدث نوری برای چه کسی غیر از خودش الزام آور است؟ اگر هم باشد ” المجتهد إذا اصاب فله أجران و إذا أخطأ فله أجرٌ واحدٌ ” یعنی اجتهاد کرده. فهمش از یک سری احادیث را گفته. ایراد دارد؟
بعد آنچه که از islampp کپی کرده اید؛
در مورد کتاب مرآة الانوار. اصلش را که عمرا ندیده اید آن سایت هم عمرا ندیده و نمی رود که ببیند. اما اگر روزی اصل آن کتاب یا نسخه الکترونیکی آن را دیدید، بنویسید که از سنی در آن حدیثی آمده یا نیامده. و اگر آمده تعدادش چقدر است.
کتاب مشارق یک دنباله ای در اسمش دارد که نیاورده اید. لازم هم نیست که بیاورید. فقط لطف کنید و آن دنباله را پیدا کنید و بگویید که میزان اعتبار آن گروه چه مقدار است. بعد یک نکته، آن سایتی که از آنجا کپی کردید، حواسش نبوده که نام ها را کامل بنویسد. شما هم که کگورکورانه تقلیدش کرده اید هم بله.
در مورد نقلی که از کوفی نوشته اید و از کتاب فصل الخطاب است، عزیزم دقت کن که نوشته خواص و ” عام “. این عام کیست؟ می دانید که منظور سنی است. پس یک پای قضیه مربوط به شماست. حالا این ادعا را بر چه مبنایی طرح کرده؟ روایاتش را می آورم. البته شما بیاورید بهتر است.
در اوائل المقالات در ص 47 آمده
10 – القول في الرجعة والبداء وتأليف القرآن
واتفقت الإمامية على وجوب رجعة كثير من الأموات إلى الدنيا قبل يوم القيمة وإن كان بينهم في معنى الرجعة اختلاف . واتفقوا على إطلاق لفظ ( البداء ) في وصف الله تعالى وأن ذلك من جهة السمع دون القياس . واتفقواعلى أن أئمة الضلال خالفوا في كثير من تأليف القرآن ، وعدلوا فيه عن موجبالتنزيل وسنة النبي ( ص ) . وأجمعت المعتزلة والخوارج والزيدية والمرجئة وأصحاب الحديث على خلاف الإمامية في جميع ما عددناه .
نوشته کپی شما هم این مطلب را چسبیده به خود دارد اما شما….
کامل آن مطلب که مربوط به ادعای شماست این می باشد؛
59 – القول في تأليف القرآن وما ذكر قوم من الزيادة فيه والنقصان
أقول : إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد ( ص ) ، باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمين فيه من الحذف والنقصان ، فأما القول في التأليف فالموجود يقضي فيه بتقديم المتأخر وتأخير المتقدم ومن عرف الناسخ والمنسوخ والمكي والمدني لم يرتب بما ذكرناه . وأما النقصان فإن العقول لا تحيله ولا تمنع من وقوعه ، وقد امتحنت مقالة من ادعاه ، وكلمت عليه المعتزلة وغيرهم طويلا فلم اظفر منهم بحجة اعتمدها في فساده . وقد قال جماعة من أهل الإمامة إنه لم ينقص من كلمة ولا من آية ولا من سورة ولكن حذف ما كان مثبتا في مصحف أمير المؤمنين ( ع ) من تأويله وتفسير معانيه على حقيقة تنزيله وذلك كان ثابتا منزلا وإن لم يكن من جملة كلام الله تعالى الذي هو القرآن المعجز ، وقد يسمى تأويل القرآن قرآنا قال الله تعالى : ( ولا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضى إليك وحيه وقل رب زدني علما ) فسمى تأويل القرآن قرآنا ، وهذا ما ليس فيه بين أهل التفسير اختلاف . وعندي أن هذا القول أشبه من مقال من ادعى نقصان كلم من نفس القرآن على الحقيقة دون التأويل ، وإليه أميل والله أسأل توفيقه للصواب. در ص81 چاپ دارالمفید.
ترجمه که میدانید؟ اگر ندانید طبق ادعای رفقایتان رافضه هستید. مدعی هستند که رافضه عربی بلد نیستند.
فیض کاشانی در الوافی چه نوشته؟
بقیه را آدرس بدهید. کلیت را نمی توان یافت.
در الاعتقادات في دين الإمامية نوشته شیخ صدوق ص84
( باب الاعتقاد في مبلغ القرآن )
قال الشيخ – رضي الله عنه – : اعتقادنا أن القرآن الذي أنزله الله تعالى على نبيه محمد صلى الله عليه وآله وسلم هو ما بين الدفتين ، وهو ما في أيدي الناس ، ليس بأكثر من ذلك ، ومبلغ سوره عند الناس مائة وأربع عشرة سورة .وعندنا أن الضحى وألم نشرح سورة واحدة ، ولايلاف وألم تر كيف سورة واحدة .ومن نسب إلينا أنا نقول إنه أكثر من ذلك فهو كاذب
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة نوشته حبيب الله الهاشمي الخوئي ج2 ص198
وذهب المرتضى على ما حكي عنه ، والصدوق في اعتقاداته ، والشّيخ في التّبيان والطبرسي في مجمع البيان إلى عدمه ، وعزى ذلك إلى جمهور المجتهدين بل الظاهر من الصّدوق قيام الاجماع عليه حيث قال في اعتقاداته.
ومثله الطبرسي في مجمع البيان حيث قال : فأمّا الزّيادة فيه فمجمع على بطلانه وأمّا النّقصان فيه فقد روى جماعة من أصحابنا وجماعة من حشويّة العامة ، أنّ في القرآن تغييرا ونقصانا ، والصّحيح من مذهب أصحابنا خلافه
در كتاب : تفسير القرآن الكريم ( تفسير شبر ) نوشته السيد عبد الله شبر در ص17
جالبه که تقریبا قول همه بزرگان را آورده و نظرش در مورد فصل الخطاب را هم نوشته.
قول الإمامية بعدم النقيصة في القرآن –
ولا يخفى أن شيخ المحدثين والمعروف بالاعتناء بما يروى وهو الصدوق طاب ثراه قال في كتاب الاعتقاد : اعتقادنا أن القرآن الذي أنزل الله على نبيه ( ص ) هو ما بين الدفتين وليس بأكثر من ذلك ، ومن نسب إلينا أنا نقول إنه أكثر من ذلك فهو كاذب انتهى . وحمل الروايات الواردة في النقصان على وجوه أخر . وفي أواخر فصل الخطاب من كتاب المقالات للشيخ المفيد قدس سره أنه قال جماعة من أهل الإمامة إنه ( أي القرآن ) لم ينقص من كلمة ولا من آية ولا من سورة ولكن حذف ما كان مثبتا في مصحف أمير المؤمنين ( ع ) من تأويله وتفسير معانيه على حقيقة تنزيله . وعن السيد المرتضى قدس سره قوله بعدم النقيصة وان من خالف في ذلك من الإمامية والحشوية لا يعتد بخلافهم فإن الخلاف في ذلك مضاف إلى قوم من أصحاب الحديث نقلوا أخبارا ضعيفة ظنوا صحتها . وفي أول التبيان للشيخ الطوسي ( قدس سره ) أما الكلام في زيادته ونقصه فما لا يليق به أيضا لأن الزيادة نصره المرتضى وهو الظاهر في الروايات غير أنه رويت روايات كثيرة من جهة الخاصة والعامة بنقصان كثير من آي القرآن ونقل شئ منه من موضع إلى موضع طريقها الآحاد التي لا توجب علما ولا عملا والأولى الإعراض عنها انتهى . وتبعه على ذلك في مجمع البيان وفي كشف الغطاء في كتاب القرآن المبحث الثامن في نقصه لا ريب انه محفوظ من النقصان بحفظ الملك الديان كما دل عليه صريح القرآن وإجماع العلماء في كل زمان ، ولا عبرة بالنادر ، وما ورد من أخبار النقص تمنع البديهة من العمل بظاهرها ( إلى أن قال ) فلا بد من تأويلها بأحد وجوه . وعن السيد القاضي نور الله في كتابه ( مصائب النواصب ) ما نسب إلى الشيعة الإمامية من وقوع التغيير في القرآن ليس مما قال به جمهور الإمامية إنما قال به شرذمة قليلة منهم لا اعتداد بهم فيما بينهم .
. وعن الشيخ البهائي : وأيضا اختلفوا في وقوع الزيادة والنقصان فيه والصحيح أن القرآن العظيم محفوظ عن ذلك زيادة كان أو نقصانا ، وبدل عليه قوله تعالى ” وإنا له لحافظون ” وما اشتهر بين الناس من اسقاط اسم أمير المؤمنين عليه السلام منه في بعض المواضع مثل قوله تعالى يا أيها الرسول بلغ ما انزل إليك في ” على ” وغير ذلك فهو غير معتبر عند العلماء . وعن المقدس البغدادي في شرح الوافية وإنما الكلام في النقيصة والمعروف بين أصحابنا حتى حكى عليه الاجماع عدم النقيصة أيضا ، وعنه أيضا عن الشيخ علي بن عبد العالي انه صنف في نفى النقيصة رسالة مستقلة وذلك كلام الصدوق المتقدم ثم اعترض بما يدل على النقيصة من الأحاديث وأجاب بأن الحديث إذا جاء على خلاف الدليل من الكتاب والسنة المتواترة أو الإجماع ولم يمكن تأويله ولا حمله على بعض الوجوه وجب طرحه .
هذا وإن المحدث المعاصر جهد في كتاب فصل الخطاب في جمع الروايات التي استدل بها على النقيصة وكثر اعداد مسانيدها بأعداد المراسيل عن الأئمة عليهم السلام في الكتب كمراسيل العياشي وفرات وغيرها مع أن المتتبع المحقق يجزم بأن هذه المراسيل مأخوذة من تلك المسانيد . وفي جملة ما أورده من الروايات ما لا يتيسر احتمال صدقها.
در تفسیر جوامع الجامع نوشته شیخ طبرسی رحمه الله، ج2 ص296
ولذلك قال : * ( إنا نحن ) * فأكد عليهم أنه هو المنزل للقرآن على القطع والثبات ،وأنه حافظه من كل زيادة ونقصان وتغيير وتحريف ، بخلاف الكتب المتقدمة فإنه لم يتول حفظها وإنما استحفظها الربانيين ولم يكل القرآن إلى غير حفظه.
تفسیر صافی ج3ص139
( 9 ) إنا نحن نزلنا الذكر رد لإنكارهم واستهزائهم ولذلك أكده من وجوه وإنا له لحافظون من التحريف والزيادة والنقصان .
أجوبة المسائل المهنائية نوشته علامه حلي ص121
مسألة ( 13 )
ما يقول سيدنا في الكتاب العزيز ، هل يصح عند أصحابنا أنه نقص منه شيء أو زيد فيه أو غيّر ترتيبه أم لم يصح عندهم شيء من ذلك . أفدنا أفادك اللَّه من فضله وعاملك بما هو من أهله .
الجواب
الحق أنّه لا تبديل ولا تأخير ولا تقديم فيه وأنه لم يزد ولم ينقص . ومن نعوذ باللَّه تعالى من أن يعتقد مثل ذلك وأمثال ذلك ، فإنه يوجب التطرق إلى معجزة الرسول عليه السلام المنقولة بالتواتر.
حالا قسمت جالب انگیز ماجرا؛
ولولا ما يسبق للقلوب الضعيفة ووضع الحكمة في غير أهلها لبيّنت جميع ما سقط من مصحف عثمان.
الشعرانی. الكبريت الأحمر على هامش اليواقيت والجواهر ص143
قالت كان في ما أنزل من القرآن عشر رضعات معلومات يحرمن ثم نسخن بخمس معلومات فتوفي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و هن فيما يقرأ من القرآن
صحیح مسلم ج4ص167
وأخرج ابن ماجة عن عائشة قالت لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كان في صحيفة تحت سريري فلما مات رسول الله صلى الله عليه وسلم وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها
الدر المنثور سیوطی ج2ص135
…. و إنا كنا نقرأ سورة، كنا نشبهها في الطول و الشدة ببراءة؛ فأنسيتها غير أني قد حفظت منها لو كان لإبن آدم واديان من مال لايبتغي واديا ثالثا و لا يملأ جوف إبن آدم إلا التراب؛ و كنا نقرأ سورة نشبهها بإحدي المسبحات؛ فأنسيتها غير أني حفظت منا يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة في أعناقكم فتسألون عنها يوم القيامة.
مسلم.ج3ص100
وعن عمر بن الخطاب قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم القرآن ألف ألف حرف وسبعة وعشرون ألف حرف فمن قرأه صابرا محتسبا كان له بكل حرف زوجة من الحور العين.
مجمع الزوائد ج7ص163. در الاتقان و الدرالمنثور و جامع الصغیر سیوطی و معجم الاوسط طبرانی هم هست.
در الدر المنثور ج5ص180 کلی جالب انگیزناکترتر نوشته؛
وأخرج مالك والبخاري ومسلم وابن الضريس عن ابن عباس ان عمر قام فحمد الله وأثنى عليه ثم قال اما بعد أيها الناس ان الله بعث محمدا بالحق وأنزل عليه الكتاب فكان فيما أنزل عليه آية الرجم فقرأناها ووعيناها الشيخ والشيخة إذا زينا فارجموهما البتة ورجم رسول الله صلى الله عليه وسلم ورجمنا بعده فأخشى ان يطول بالناس زمان فيقول قائل لا نجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة أنزلها الله * وأخرج أحمد والنسائي عن عبد الرحمن بن عوف ان عمر بن الخطاب خطب الناس فسمعته يقول الا وان ناسا يقولون ما بال الرجم وفي كتاب الله الجلد وقد رجم النبي صلى الله عليه وسلم ورجمنا بعده ولولا أن يقول قائلون ويتكلم متكلمون ان عمر زاد في كتاب الله ما ليس منه لأثبتها كما نزلت * وأخرج النسائي وأبو يعلى عن كثير بن الصلت قال كنا عند مروان وفينا زيد بن ثابت فقال زيد ما تقرأ الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة قال مروان الا كتبتها في المصحف قال ذكرنا ذلك وفينا عمر بن الخطاب فقال أشفيكم من ذلك قلنا فكيف قال جاء رجل إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله أنبئني آية الرجم قال لا أستطيع الآن * وأخرج ابن مردويه عن حذيفة قال قال لي عمر بن الخطاب كم تعدون سورة الأحزاب قلت ثنتين أو ثلاثا وسبعين قال إن كانت لتقارب سورة البقرة وان كان فيها لآية الرجم * وأخرج ابن الضريس عن عكرمة قال كانت سورة الأحزاب مثل سورة البقرة أو أطول وكان فيها آية الرجم * وأخرج ابن سعد عن سعيد بن المسيب ان عمر قال إياكم أن تهلكوا عن آية الرجم وأن يقول قائل لا نجد حدين في كتاب الله فقد رجم رسول الله صلى الله عليه وسلم ورجمنا بعده فلولا ان يقول الناس أحدث عمر في كتاب الله لكتبتها في المصحف
لقد قرأناها الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة قال سعيد فما انسلخ ذو الحجة حتى طعن .
مستچرک حاکم ج2ص415
أبو العباس أحمد بن هارون الفقيه ثنا علي بن عبد العزيز ثنا حجاج بن منهال ثنا حماد بن سلمة عن عاصم عن زر عن أبي بن كعب رضي الله عنه قال كانت سورة الأحزاب توازي سورة البقرة وكان فيها الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.
أبو العباس أحمد بن هارون الفقيه ثنا علي بن عبد العزيز ثنا حجاج بن منهال ثنا حماد بن سلمة عن عاصم عن زر عن أبي بن كعب رضي الله عنه قال كانت سورة الأحزاب توازي سورة البقرة وكان فيها الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه
الاتقان ج1 ص163 و چند جای دیگر.
و در روح المعانی چاپ دار احیاء التراث العربی جلد یکم صفحه 24 آمده.
رواه أبو عبيد عن إبن عمر قال لا يقولن أحدكم قد أخذت القرآن كله وما يدريه ما كله قد ذهب منه قرآن كثير ولكن ليقل قد أخذت منه ما ظهر والروايات في هذا الباب أكثر من أن تحصى إلا أنها محمولة على ما ذكرناه وأين ذلك مما يقوله الشيعي الجسور ومن لم يجعل الله له نورا فماله من نور
خب المصاحف ابی داود سجستانی را که احتمالا دیده اید. همانجایی که کپی میکنید، بگردید و پیدا نکردید(که نمی کنید) دیگر نگردید. چرا؟……… .
خب عزیزم دقت کنید که شیعه قائل به این عقیده شما نیست. روایاتی در تحریف معنوی دارد که نتیجه ” یحرفون الکلم عن مواضعه ” می باشد. خب چه کسانی یحرفون بوده اند؟ این را شما جواب دهید. چون هیچ کس نمی گوید که من تحریف کرده ام و مدعی هستم که دیگری خرابکاری کرده. مگر امثال شما که آره…. .
این بابا خواسته در ابتدای کار دفع دخل مقدر کند و اومده نوشته که شبهه بز و …. . خب هر شبهه ای یک جوابی دارد که اگر می دانست تا الآن داده بود. نتیجه بی جواب ماندن اینست که موضوع را صحیح یافته و جوابی برایش ندارند و جرات نداشته اند که بگویند حکم قائل به تحریف چیست. می دانید که تحریف شاخ و دم ندارد. اگر کسی گفت چیزی از قرآن ساقط شده و پایش هم ایستاد، خب این اعتقاد به تحریف نیست؟ حتما باید لفظ تحریف وسط باشد؟ یعنی بالاخره این تحریف چگونه انجام میشود؟ با کم و زیاد شدن؟ احتمالا بله.
.
البته نزدیک به یقین است که خودتان وارد پاسخ دهی نشوید و رفقای مقاش شما وارد شوند.
به شما و تمام نقاشان و کرسی شعر سرایان این سایت تذکری می دهم؛
کرسی شعر یعنی آن وقتها که در زمستان و خصوصا شب یلدا ملت زیر کرسی دور هم جمع می شدند و برای هم صحبت ها می کردند، آن شعرها را برای هم می خواندند یا می سرودند لذا برای بیان کرسی شعرهای خود باید تا زمستان صبر کنید نتیجتا اینکه اینجا باید با مدرک و مستند جواب دهید.
چرا؟ چون من از کتب شما مطلب ارائه دادم آن هم با مختصات نه کلی و هوینژوری.پس اگر خواستید بنویسید که هر آدم عاقل و… می داند که آن موقع کاغذ موجود نبوده تا بز بخورد، دلیل ارائه دهد. مثلا نقاشهایی که مطلب می گذارند.
-
نویسندهنوشته ها
کار بیخ پیدا کرد. برخی بوده اند که بر علی ابن ابیطالب سلام الله علیهما شمشیر کشیده اند. خب حتما از روی دوستی بوده نه عداوت. برخی هم که او را سب و لعن کرده اند. خب اینکه تابلوتر از تابلوست که از روی عشق وعلاقه بوده. برخی هم که او را خواسته اند بی ارزش جلوه دهند به او اتهام زن دوستی و دنیا دوستی زده اند. اتفاقا این یکی هم اسم خود شماست. به اعتراف همین یارو عده ای هم بوده اند که به تعبیر ما نمی خواستند سر روی تن او باشد. عجب. نه واقعا عجب. این شیطان عجب تحرکی داشته. دم به دم پیش بابای یک عدهای بوده که آره….. .
لواط؛
در روایت موردی نیست که بخواهیم رویش صحبت کنیم. مگر اینکه بخواهیم پای یک سری از افرادی که ما کراهت از محضر آنها داریم را به قضیه باز کنیم. اما اینکه عمل بزرگان خود را به شیعه نسبت می دهید؛
وأخرج الخطيب في رواة مالك عن أبي سليمان الجوزجاني قال سألت مالك بن أنس عن وطئ الحلائل في الدبر فقال لي الساعة غسلت رأسي منه * وأخرج ابن جرير في كتاب النكاح من طريق ابن وهب عن مالك أنه مباح * وأخرج الطحاوي من طريق أصبغ بن الفرج عن عبد الله بن القاسم قال ما أدركت أحدا أقتدي به في ديني يشك في أنه حلال يعنى وطئ المرأة في دبرها ثم قرأ نساؤكم حرث لكم ثم قال فأي شئ أبين من هذا.
وأخرج ابن جرير عن ابن أبي مليكة أنه سئل عن اتيان المرأة في دبرها فقال قد أردته من جارية لي البارحة فاعتاصت على فاستعنت بدهن.
الدرالمنثور ج1ص226.
3469 – حدثني أبو مسلم ، قال : ثنا أبو عمر الضرير ، قال : ثنا يزيد بن زريع ، قال ثنا روح بن القاسم ، عن قتادة قال : سئل أبو الدرداء عن إتيان النساء في أدبارهن ، فقال :هل يفعل ذلك إلا كافر قال : روح : فشهدت ابن أبي مليكة يسئل عن ذلك ، فقال : قد أردته من جارية لي البارحة فاعتاص علي ، فاستعنت بدهن أو بشحم . قال : فقلت له : سبحان الله أخبرنا قتادة أن أبا الدرداء قال : هل يفعل ذلك إلا كافر فقال : لعنك الله ولعن قتادة فقلت : لا أحدث عنك شيئا أبدا ، ثم ندمت بعد ذلك .
جامع البیان طبری ج2 ص536
ثنا عبد الرحمن بن القاسم قال قلت لمالك : ان عندنا بمصر الليث بن سعد يحدث عن الحارث بن يعقوب عن سعيد بن يسار قال : قلت لابن عمر : انا نشتري الجواري فنحمض لهن قال : وما التحميض ؟ قال : نأتيهن في أدبارهن قال ابن عمر : أف أف
أف أو يعمل هذا مسلم ؟ فقال لي مالك : فاشهد على ربيعة لحدثني عن سعيد بن يسار انه سأل ابن عمر فقال : لا بأس به
المحلی ابن حزم ج10 ص69
هم حلال است و هم حرام. در هر دو حالت هم انجام دهنده آن کافر است هم انجام ندهنده آن کافر است. عجب. جدا عجبا. یک کار و دو حکم و دو عاقبت.
فرض اول حلال است و فاعل مسلم. فرض دوم حلال است و فاعل کافر. فرض سوم حرام است و فاعل مسلم. فرض چهارم حرام است و فاعل کافر. فرض پنجم و واقعی؛ هرچه که هست فاعل آن سنی است. جان شما. خب طبیعی است که مفعول آن هم سنی هست. این سوال بود که کردی؟