پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
و سائل الشيعه إلي تحصيل مسائل الشيعه از محمدبن حسن حر عاملي که شامل کتب اربعه و کتابهاي ديگري مي باشد. مستدرک الوسائل از محمد تقي نوري طبرسي، صاحب کتاب «فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الأرباب».
جرح و تعديل در نزد تشيع:
در زمينه ي اين علم، اهل تشيع کتابهايي دارند که در برگيرنده ي زندگينامه ي راويان آنها مي باشد، ولي بايد در نظر داشت که اهل تشيع در مقايسه با اهل سنت در اين زمينه بسيار کم مايه و کم سواد هستند، بلکه اصلاً کمتر از آن هستند که بشود آنها را با اهل سنت مقايسه کرد.
و اما مهمترين کتابهايشان در اين زمينه:
(1)کتاب «الرجال» يکي از مورد اعتماد ترين و بزرگوارترين افراد آنها ـ أبوعمرومحمدبن عمربن عبدالعزيزالکشي- ، که اين کتاب مشهور به«رجال الکشي» مي باشد و آنچه که از اين کتاب در دست مي باشد ، اصل کتاب نيست ، بلکه گزيده اي است از آن که توسط طوسي گزينش شده و او اسم اين کتاب را «اختيار معرف? الرجال» قرار داده است.
و طبق تمام اين ها، اين کتاب مهمترين و قديمي ترين کتاب آنها در زمينه ي جرح و تعديل
مي باشد و بيشتر کتاب اختصاص به اين علم ناقص و لرزان در نزد آنها دارد و مؤلف آن
مي گويد که: اين کتاب، مايه ي اعتماد يک چشم بينا و اعتمادگر به اخبار و رجال است.
(2) کتاب «الرجال» از يکي از مورد اعتمادترين افراد نزد آنان ـ احمدبن محمدبن علي نجاشي ـ که مشهور به «رجال النجاشي» مي باشد، و اين كتاب در هنگام بروز اختلاف، بر ساير كتب، برتري دارد.
(3) کتاب «الرجال» از شيخ بزرگ آنان محمدبن حسن طوسي، که اين کتاب مشهور به «رجال الطوسي» مي باشد.
(4) «الفهرست» که همچنين از آن طوسي است.
و نيز دو کتاب مهم در اين زمينه وجود دارد که عبارتند از:
(اول) الرجال از أبو جعفر أحمدبن أبو عبدالله البرقي.
دوم) الضعفاء از احمدبن حسين بن عبيدالله الغضائري و اين کتاب، اکثريت افراد مورد اطمينان و موثق آنان را در قفس اتهام قرار مي دهد و يکبار به آنها تهمت دروغ مي چسپاند و يکبار تهمت جعل و نيز مبالغه گويي را به آنها مي زد و اين باعث شد که در نسبت دادن اين کتاب به غضائري دچار شک شوند، با اين وجود: هر گاه دوست داشته باشند کسي را موثق بدانند، او را موثق و مورد اطمينان مي پندارند و هر گاه تهمت و اتهام را بر کسي روا ندارند، تهمت زدن بر او را رد مي کنند.
در نظر آنان حديث به چهار قسمت تقسيم مي شود:
(1) صحيح: حديثي است که سند آن از طريق نقل شدن توسط يک نفر عادل اماميه در يک سلسله از روايان عادل اماميه در تمامي گروهها در نهايت به يک معصوم منتهي مي شود.
(2) حسن: حديثي است که سند آن از طريق نقل شدن توسط يک نفر اماميه اي مقبول و شايسته در نهايت به يک معصوم منتهي مي شود.
نشانه ي موثق بودن و حسن بودن نزد اهل تشيع در 4 مورد است:
(1) متن توسط يکي از معصومين روايت شده باشد.
(ب) متن توسط يکي از عالمان قديمي شان مثل برقي، ابن قولويه، الکشي، الصدوق، مفيد، نجاشي و افرادي از اين دسته روايت شده باشد.
(ج) يکي از عالمان و بزرگان متأخرشان مانند شيخ منتجب الدين و ابن شهر آشوب، متن آن را تائيد نموده باشند.
(د) اجماع بر صحت اين حديث از جانب گذشتگان.
(3) موثق: طبق گفته ي مامقاني، اين حديث، حديثي است که سند نسبت دادن اين حديث به يک معصوم از طريق يک نفر فرد مورد اعتماد است که با وجود فساد عقيده اش به خاطر منتسب بودن به يکي از فرقه هاي مخالف فرقه ي اماميه، در يک سلسله از افراد عادل اماميه در اين روايت قرار گرفته است.
(4) ضعيف: حديثي است که تمامي شروط سابق جهت صحت حديث را در بر ندارد و ميان سلسله ي راويان آن، يک نفر انسان فاسق يا مجهول الهويه و يا دروغگو و جعل کننده ي حديث وجود دارد.
و اما دوباره به بررسي کتب رجال در نزد اهل تشيع مي پردازيم. اهل تشيع صاحب کتابهايي در مورد رجال حديث مي باشند که اين کتاب هاي جديد در برگيرنده ي کتب رجال قديمي است، مثل کتاب «تنقيح المقال» از شيخ عبدالله المامقاني، که کامل ترين کتاب رجال جديد در زمينه ي زندگينامه ها مي باشد و کتاب «مجمع الرجال» از مولي زکي الدين المقهباني، که شامل کتب اربعه و کتاب الضعفاء غضائري مي باشد.
و کتاب «قاموس الرجال» از محمد تقي تستري، و «جامع الرواه» از محمد علي اردبيلي، و «معجم رجال الحديث» از أبو القاسم الخوئي.
بعد از بررسي ها و کنکاش هاي مداوم، براي من ثابت شد که رافضي ها در واقع دروغگوترين فرقه ي منتسب به اسلام هستند، و حتي عالمان متأخر شيعه نيز اين حقيقت را گوشزد نموده اند. يکي از کتاب هاي آنها كه به دستم رسيده است، عنوان آن «نقض الصواعق المحرقه» است که تأليف اميرمحمد کاظم قزويني مي باشد. اين مؤلف گفته که «از رسول خدا ص حديثي به تواتر نقل شده که در آن حديث خطاب به حسين گفته است: اين امام است و فرزند امام و پدر امامهاي نه گانه که نهمين آنها، قائم آنهاست…»
و بعد از اينکه تمام حديث را نقل نموده، در صفحه ي 154 از چاپ دوم اين کتاب گفته که: «ابن تيميه در صفحه ي 210 از کتاب منهاجش در جلد چهارم آن، به صحت و تواتر اين حديث اعتراف نموده است…»
ما مي گوئيم که: اين گفته، يکي از بزرگترين دروغ ها و افتراهائيست که بر خدا و رسولش نسبت داده شده است. ابن تيميه نه تنها اعتراف به صحت اين حديث ننموده، بلکه حکم جعلي بودن آن را نيز صادر نموده است و در حقيقت سخن دروغي است که بر پيامبر نسبت داده شده است. در کتاب منهاج السنه ج 4، ص 210، به 12 طريق، اين حديث مردود گشته است. آنجايي که ابن مطهر که يک رافضي است، به گمان خود تصور کرده که اين حديث حتي در دورترين سرزمينهاي مسلمانان نيز از سلف تا به خلف نقل شده است، ابن تيميه / اينگونه جواب او را داده که: «اهل سنت و عالمان آن چندين برابر اهل تشيع مي باشند و همه مي دانند که تمامي اين سخنان، دروغ هايي است که به پيامبر نسبت داده شده اند و هيچ شکي در نسبت اين دروغ به پيامبر نيست و اهل تشيع به خاطر چنين نسبت دادن دروغي، مورد لعنت واقع شده اند.»
اين است حکم ابن تيميه نسبت به اين حديث دروغي که به پيامبر نسبت داده اند، پس آن اعترافي که اين رافضي آن را نسبت به ابن تيميه ادعا نموده، کجاست؟
دروغگويي و گمراهي و کتمان اهل تشيع چه بسا بيشتر از آن باشد که به شمارش آيد. رساله اي با عنوان «المسح علي الأرجل أو غسلها في الوضوء» از عبدالحسين شرف موسوي رافضي به دستم رسيد که نويسنده در آن تلاش بر فريبکاري و گمراه نمودن و سرپوش نهادن بر حقيقت داشته است. در صفحه ي 12 از اين کتاب، به نقل روايتي از ابن ماجه پرداخته است که از طريق أبو اسحاق از أبوحيه روايت شده است که گفته: «ديدم که علي وضو مي گيرد، و دو پايش را تا مچ پا شست، و سپس گفت: خواستم طهارت و پاکي نبي اکرم ص را به شما نشان داده باشم…» و رافضي گفته ي سندي را نقل مي کند که گفته: «اين يک جواب ردي است بر شيعه هايي که قائل به مسح پاها مي باشند در حاليکه طبق اين روايت، علي پاهايش را شسته است.
سپس رافضي ادامه مي دهد که: «اين دقيقاً عين کلام اوست که انشاءالله خداوند او را ببخشايد و امام ابن ماجه و ساير جمهور علماء بر مردود بودن اين حديث به خاطر مردود بودن سند آن از چند جهت مورد تائيد قرار داده اند که عبارتند از:
(1)عدم مشروعيت راوي اين حديث از آنجاست که او يک فرد ناشناخته است، و ذهبي در کتاب ميزانش در قسمت کنيه ها در مورد او مي گويد که فرد ناشناخته و مجهولي است…
(2) اين حديث را تنها أبو اسحاق روايت نموده که او نيز فرد پير و فراموشکاري بوده و دچار اشتباه مي شده…»
و اما در حقيقت و صحت آن:
) أبو حيه گفته است که: «علي را ديدم که وضو مي گرفت، دستهايش را خوب شست تا تمييز شدند و آنگاه مضمضه نمود و سه بار استنشاق نمود و صورتش و دستانش را تا آرنج سه بار شست و يکبار سرش را مسح کشيد و سپس پاهايش را تا مچ شست.» اين حديث را ترمذي از هناد و قتيبه روايت کرده که آن دو نيز از أحوص و او نيز از أبو اسحاق(1-37) و ابو داود و ابو توب?الربيع بن نافع و عمرو بن عون، هر سه از أبو أحوص و او نيز از أبو اسحاق روايت نموده اند(1-34) و نسائي اين حديث را از قتيبه روايت نموده است (1-70) و نيز از محمد بن آدم از يحيي بن زكريا از أبو زائده از پدر أبو زائده روايت نموده و نيز از أبو اسحاق روايت نموده است. و حافظ گفته كه بزاز نيز اين حديث را روايت نموده كه به اين صورت گفته : سپس استنشاق نمود و با دست چپش سه بار آب پاشيد. تلخيص الجيد(1-90).
و شيخ احمد شاكر سند اين حديث را صحيح دانسته است.( ترمذي.تحقيق احمد شاكر)
(2) زربن حبيش روايت مي کند که: شنيده است که از علي ؛در مورد چگونگي وضو گرفتن رسول خدا سوال کردند، و او نيز حديث چگونگي وضو گرفتن علي ؛ را نقل نموده که به لحاظ الفاظ بسيار نزديک مي باشد به حديث قبلي، جز اينکه در اين حديث در آخر آن پس از مسح سر مي گويد، سپس پاي راستش را سه بار شست و پاي چپش را سه بار شست. اين حديث را أبو داود از عثمان بن أبي شيبه از أبو نعيم ربيعه کناني و او نيز از منهال بن عمرو، نقل نموده است. ابن قطان گفته که: من دليلي براي اين حديث نمي بينم. (عون المعبود 1ـ 43)
(3) از عبد خير روايت شده که در مورد علي روايت کرده اند که علي ظرف آبي به همراه يک تشت آورد، و بر روي دستانش آب ريختند و او دستانش را سه بار شست و مضم ضه کرد و آنگاه کف دستانش را باز کرد و کمي آب برداشت و صورتش را سه بار شست و دست راستش و سپس چپش را سه بار شست، سپس سرش را يک بار مسح کشيد و پاي راستش را و پاي چپش را سه بار شست. اين حديث را أبو داود در باب طهارت (1ـ 42) نقل نموده
که سلسله ي راويان آن عبارتند از مسدد از أبو عرانه از حلواني از ابن علي از زائده که هر دوي آنها از خالدبن علقمه از علقمه و از محمدبن المثني (1ـ 40) از محمدبن جعفر از شعبه از خالدبن عرفطه از عرفطه، اما أبو داود روايت شعبه از مالک بن عرفطه را يک توهم دانسته است و گفته که آن در حقيقت مالک بن علقمه است، اما احمد شاکر در تعليقي که بر سنن ترمذي نوشته، اين امر را رد نموده است و گفته که آنها دو روايت جدا هستند، و ترمذي اين روايت را از قتيبه و هناد روايت نموده که آن دو نيز از أبو أحوص و او هم از أبو إسحاق از عبدخير روايت نموده اند (1ـ 35)، و نسائي اين حديث را از قتيبه از أبو عوانه از خالدبن علقمه روايت نموده است (1ـ 68) و بزار و ابن حبان نيز اين حديث را روايت نموده اند، و شيخ عبدالقادر الأرناؤوط گفته که حديث، حديثي صحيح است. (جامع الأصول 7ـ 154)، و الأعظمي در تعليقي که بر ابن خزيمه نوشته، گفته که سند اين حديث صحيح مي باشد. (1ـ 76)
(4) ابن ابي شيبه گفته که وکيع روايتي را از سفيان و او نيز از أبو اسحاق و از حارث و از علي آورده است که علي پاهايش را تا مچ پا شست.
و به اين ترتيب ما متوجه ميزان خباثت اين رافضي مي شويم که چگونه سعي مي کند روايت علي را در مورد وصف وضوي پيامبر که به صورت شستن پاها بوده، رد کند.
البته چيزي که يقين ما را نسبت به اثبات اين روايت از علي ازدياد مي بخشد اين است که خود اهل تشيع نيز اين حديث را روايت نموده اند، به طور نمونه، أبو اسحاق إبراهيم بن محمد الفقي الکوفي (وفات درسال 283) ، که يکي از مورد اعتمادترين روايان حديث نزد اهل تشيع است، اين حديث را با سند از «عبابه» روايت نموده که علي ؛ نامه اي به محمدبن ابوبکر و اهل مصر نوشت که در متن آن آمده بود… (و اما درباره ي وضو: همانا وضوجزو نماز است، پس دستانت را سه بار بشور، و سه بار مضمضه کن و سه بار استنشاق کن، و صورتت را سه بار بشور و سپس سه بار دست راستت و سه بار دست چپت را بشور، من مي ديدم که پيامبر ص به همين روش وضو مي گرفت و به درستي که وضو نصف ايمان است.) و به اين ترتيب مي بينيم که علي ؛ اينگونه وضو را به پيروانش تعليم مي داده است.
و أبو جعفر محدبن حسن طوسي ـ شيخ يکي از فرقه هاي شيعه ـ روايتي را از علي ؛ با سند مي آورد که مي گويد: علي گفته که نشسته بودم و داشتم وضو مي گرفتم, که همينکه شروع کردم به وضو گرفتن، پيامبر خدا ص از راه رسيد، و به من گفت: سه بار مضمضه و استنشاق بكن و دندانهايت را بشور و سه بار صورتت را بشور، و سپس فرمود: البته انجام هر کدام از اينها دوبار نيز کافي است. سپس علي ؛ گفته که دو بار دستانم را تا آرنج شستم و دو بار سرم را مسح کشيدم، که پيامبر فرمود: يکبار مسح سر کافيست و مي گويد: آنگاه پايم را شستم، که پيامبر ص به من گفت: اي علي! بين انگشتان دستت را خوب بشور تا آتش جهنم بين آنها نرود.
چنين روايتي را از علي، نه أبو حيه و نه أبو اسحاق و أبو الأحوص و زهيربن معاويه با آن آشنايي ندارند، پس چگونه اين آدم زاهد دروغگو مي خواهد اين حديث را بر روايت أبو حيه ترجيح دهد، و چگونه دچار چنين توهمي شده است.
سپس ابن سکن و افراد ديگري بر صحيح بودن اين حديث از علي ؛تأکيد نموده اند.
محمدبن يعقوب کليني ـ يکي از مورد اعتمادترين محدثين شيعه ـ حديثي را با سند از أبو عبدالله ؛ نقل مي نمايد که: «هر گاه اشتباهي ساعدت را قبل از صورتت شستي، دوباره از اول صورتت را بشور و آنگاه ساق دست را بعد از صورتت، و يا اگر ابتدا ساق دست چپت را پيش از ساق دست راستت شستي، سپس از نو اول ساق دست راستت را بشور و سپس ساق دست چپت را، و يا اگر اشتباهي اول پايت را شستي و آنگاه سرت را مسح کشيدي، ابتدا از نو سرت را مسح بکش و آنگاه پايت را بشور.»
طوسي که از بزرگان يکي از فرقه هاي تشيع مي باشد، از أبو عبدالله ؛ روايت مي کند که: «در مورد مردي که کامل وضو مي گيرد اما پاهايش را کامل مي شويد و در آب فرو مي برد، او گفته است که: آن كار باعث پاداش او مي شود.» فرو بردن در اب ، شستن است نه مسح كردن.
و شيخ آلوسي بغدادي در مختصر تحفه ي اثني عشريه، احاديثي را در مورد شستن پاها به عنوان دليل مي آورد که توسط خود اهل تشيع روايت نموده است و گفته که: «چه وقت شيعه چنين چيزي را روايت نموده است و کجا چنين روايتي شده است و در چه کتابي نوشته شده و چه کساني آن را روايت نموده اند…»
همين امر دليل محکمي براي دروغگو بودن علماي شيعه و عدم امانت آنها مي باشد، چون ديديم که در کتاب ها و منابع مختلفي از آنها در مورد شستن پاها، احاديثي نقل شده است.
اين امام موسي کاظم است که مفيدبن علي يقطين در مورد او روايت نموده است که در نامه اي که به موسي کاظم نوشته است، گفته: «قربانت گردم، ياران ما در مورد مسح پاها دچار اختلاف گشته اند، پس اگر خودت صلاح مي داني، نامه اي برايم بنويس تا بدانيم نظر تو در اين مورد چيست تا همانطور ما نيز آن را انجام دهيم إن شاءالله. پس أبو الحسن موسي کاظم براي من نوشت که: من به ياد ندارم که در مورد وضو اختلافي وجود داشته باشد، و آنچه که من تو را به آن امر مي کنم اين است که سه بار مضمضه کني و سه بار استنشاق نمايي و سه بار صورتت را بشويي و در ميان ريشت دست بيندازي و دستانت را از انگشتان تا آرنج ها بشوري و تمام سرت را مسح بکشي و لاله هاي گوشت را مسح بکشي و پاهايت را تا مچ پاها بشويي.
ولي يکي از راويانشان يعني خود مفيد، شرحي بر اين روايت نوشته که امام اين کار را به خاطر تقيه انجام داده است.
عياش از علي بن أبي حمزه روايت نموده که: از أبو ابراهيم ؛ در مورد اين گفته ي خداوند که مي فرمايد:
المائدة: 6
سوال نمودم، و او نيز گفت: «صدق الله. [خداوند راست گفته است.]» پس من گفتم: «فدايت شوم، چگونه وضو بگيرم؟» و او گفت: دو بار دوبار. [دو بار شستن هر عضو]. گفتم: مسح چطور؟ گفت: يکبار. [يکبار مسح کشيدن سر و گوش] و گفتم يك بار با آب ؟ گفت: بله. گفتم: فدايت شوم، پس پاها چطور؟ گفت: آنها را بشور.»
و اما اهل سنت، شستن پاها را به تواتر نقل نموده اند:
اين حديث را عثمان بن عفان، عبدالله بن زيد، عبدالله بن عباس، القيسي، أبو هريره، عبدالله بن عمر، براءبن عازب، مقدادبن معديکرب، زبير، طلحه، سعد، أبو رافع، أنس بن مالک، وائله بن حجر، جابربن عبدالله، عبدالله بن أنيس، أبو بکره، أبو إمامه، ربيع بنت معوذ، کعب بن مره، عبدالله بن صنابحي، عبدالله بن عمر، عايشه، معاويه، عبدالله بن عبسه، و علي بن ابي طالب که اين رافضي ها سعي داشته اند روايت علي را نفي کنند، اين حديث را روايت نموده اند.
حافظ بن حجر رحمه الله تعالي گفته است: «روايت هايي که در مورد کيفيت وضوي پيامبر ص که به صورت شستن پاها مي باشد و روشنگر امر خداوند است، وجود دارد، به صورت متواتر روايت شده است.» و علامه ابن أبي العز گفته است که: «سنت پيامبر در وضو که به صورت مسح کفش ها و شستن پاها مي باشد، به صورت متواتر روايت شده است و اين در حالي است که رافضي ها خواسته اند. با آن سنت مخالفت کنند، اما کساني که وضو را به صورت قول و فعل از پيامبر ص نقل نموده اند و يا کساني که وضو را از شخص پيامبر فرا گرفته اند و به شيوه ي او وضو گرفته اند و پيامبر نيز وضوي آنها را ديده است و آن را تائيد نموده است و آنها نيز آن را به آيندگان منتقل نموده اند، و تعداد اين افراد نيز بيشتر از تعداد کساني است که لفظ آيه را نقل نموده اند، که در نتيجه بايد به اين رافضي ها گفته شود که تمامي مسلمانان طبق روش پيامبر وضو گرفته اند و وضو را تنها از او فرا گرفته اند و اينطور نبوده که خودشان از زمان جاهليت با چنين عملي آشنا بوده باشند، و تعداد کساني که وضو گرفتن پيامبر را مشاهده نموده اند بي شمار مي باشند و تعداد آنها را تنها خداوند مي داند و نيز احاديثي که شستن پاها را در وضو بيان مي کند بسيار زياد مي باشد.»
و ابن کثير نيز متواتر بودن اين روايات را تاييد نموده است.
چنانچه ديديم، اينها روش هاي رافضي ها در فرا خواندن به سوي مذهبشان و قبولاندن آن از طريق دروغ و گمراهي و فريب بود، البته چيزي که آنها را بيشتر بر ادامه دادن اين روش تشويق مي نمود، سکوت علماي اهل سنت و عدم توجه به جانب دفاعي از اسلام درست و خالي از هر گونه بدعت و خرافه بود که منظور از آن بدعت و خرافات، پيگيري و دنبال نمودن فرقه هاي گمراهي است که به اسم، در بدنه ي اسلام نفوذ نموده اند، که در مقدمه ي تمامي اين فرقه ها، فرقه اي است که ما به بررسي بخش مهمي از رجال مي پردازيم.
حافظ بن حجر رحمه الله تعالي گفته است: «روايت هايي که در مورد کيفيت وضوي پيامبر ص که به صورت شستن پاها مي باشد و روشنگر امر خداوند است، وجود دارد، به صورت متواتر روايت شده است.» و علامه ابن أبي العز گفته است که: «سنت پيامبر در وضو که به صورت مسح کفش ها و شستن پاها مي باشد، به صورت متواتر روايت شده است و اين در حالي است که رافضي ها خواسته اند. با آن سنت مخالفت کنند، اما کساني که وضو را به صورت قول و فعل از پيامبر ص نقل نموده اند و يا کساني که وضو را از شخص پيامبر فرا گرفته اند و به شيوه ي او وضو گرفته اند و پيامبر نيز وضوي آنها را ديده است و آن را تائيد نموده است و آنها نيز آن را به آيندگان منتقل نموده اند، و تعداد اين افراد نيز بيشتر از تعداد کساني است که لفظ آيه را نقل نموده اند، که در نتيجه بايد به اين رافضي ها گفته شود که تمامي مسلمانان طبق روش پيامبر وضو گرفته اند و وضو را تنها از او فرا گرفته اند و اينطور نبوده که خودشان از زمان جاهليت با چنين عملي آشنا بوده باشند، و تعداد کساني که وضو گرفتن پيامبر را مشاهده نموده اند بي شمار مي باشند و تعداد آنها را تنها خداوند مي داند و نيز احاديثي که شستن پاها را در وضو بيان مي کند بسيار زياد مي باشد.»
و ابن کثير نيز متواتر بودن اين روايات را تاييد نموده است.
چنانچه ديديم، اينها روش هاي رافضي ها در فرا خواندن به سوي مذهبشان و قبولاندن آن از طريق دروغ و گمراهي و فريب بود، البته چيزي که آنها را بيشتر بر ادامه دادن اين روش تشويق مي نمود، سکوت علماي اهل سنت و عدم توجه به جانب دفاعي از اسلام درست و خالي از هر گونه بدعت و خرافه بود که منظور از آن بدعت و خرافات، پيگيري و دنبال نمودن فرقه هاي گمراهي است که به اسم، در بدنه ي اسلام نفوذ نموده اند، که در مقدمه ي تمامي اين فرقه ها، فرقه اي است که ما به بررسي بخش مهمي از رجال مي پردازيم.
1ـ زراره بن أعين:
تمامي اهل تشيع بر مورد اعتماد بودن و صحت گفته هاي او متفق القولند، و رواياتي که از زراره نقل شده، در کتابهاي حديثشان بسيار زياد مي باشد که احاديث او نيز در زمينه ي احکام شرعي و اصول دين و فقه و آداب و مواعظ و امور ديگر دين مي باشد، و در نزد راويان بزرگ و محدثين و فقها کاملاً مقبول مي باشد. أبوالقاسم خوئي در معجم رجال الحديث (ج 7 ص 249) گفته است که: «هنگام اسناد روايات براي ما معلوم مي شود که تعداد رواياتي که توسط زراره نقل شده اند، به هزار و هفتادو چهار مورد مي رسد. شمار رواياتي که از أبو جعفر ؛ نقل نموده است، به هزار و دويست و سي و شش مورد مي رسد . از أبو عبدالله ؛ و پسرش عبدالله ؛، هشتاد و دو مورد را نقل نموده است و از صادق؛ نيز حدود چهارصدو چهل و نه مورد را نقل نموده است.
منظور از اين مقدار از روايات، رواياتي است که تنها در کتب اربعه ي حديث آمده است و أبو جعفر طوسي در مورد زراره و برادران و فرزندان او گفته است: «آنها صاحب روايات فراوان و اصول و تأليفات زيادي هستند… و خود زراره صاحب تصنيفات و تأليفات مهمي است از جمله کتاب استطاعت و جبر و عهود.»
نجاشي نيز زراره را اينگونه مي ستايد که: «زراره بن أعين شيخ و بزرگ ياران ما در زمان خود بود و از همه ي آنها بسيار جلوتر و پيش تر بود و يک قرآن شناس و فقيه و متکلم بود.»
من مي گويم که: «برقي، زراره را جزء ياران امام باقر و امام صادق و امام کاظم مي شمارد، اما خوئي روايت هاي او را از کاظم، ذکر نکرده است، و روايت هاي او از امام باقر و امام صادق، تنها در کتب اربعه موجود مي باشد، و ابن داود حلي او را جزو دروغگويان چهارگانه به حساب مي آورد.»
طبق اسناد اهل تشيع، جد اين رواي متهعد، يک راهب بوده که در سرزمين روم بوده است که أبو جعفر طوسي ملقب به شيخ طايفه در مورد او مي گويد که: «اسمش عبدربه مي باشد و کنيه اش أباالحسن و ملقب به زراره مي باشد. أعين بن سنسن يک برده ي رومي بود که از آن يکي از مردان بني شيبان بود، که پس از آنکه قرآن را آموخت، او آزادش نمود و از أعين خواست که در نسب خود را به او منتسب کند، اما أعين از انجام اين کار خودداري نمود و گفت: بگذاريد که بر همان نسبت جدم سنسن که راهبي در ديار روم بود، بمانم. زراره کنيه ي ديگري دارد به نام أبا علي، فرزنداني دارد به نام هاي حسن و حسين و…»
مي گويم: لازم است آنچه را که الکشي در مورد زراره نقل مي کند، فراموش نکنيم که مي گويد امام صادق از يکي از پيروانش پرسيد: چه موقع با زراره بوده اي؟ آن شخص گفت: مدت زيادي است که نديدمش. امام صادق گفت: مهم نيست و اگر مريض شد به عيادتش نرو و اگر مُرد، بر جنازه اش حاضر نشو و او را تشييع نكن، آن مرد با تعجب پرسيد: منظورتان زراره است؟ امام صادق گفت: بله منظورم زراره است. زراره از يهود و نصاري شرّش بيشتر است، و نيز شر او از کسي که متعهد به تثليث است، بيشتر است». و من مي گويم: وقتي که در اعتقادات اهل تشيع، از طريق تقيه و کتمان، هر چيزي براي آنان مباح مي شود، پس ديگر چه مشکلي وجود دارد؟ و من چنين امري را در گفته ي عبدالحسين شرف موسوي در کتاب مراجعات (المراجعه 110 ص 313 چاپ مؤسسه ي الأعلمي) به وضوح مي بينيم که مي گويد: «از ميان گذشتگان ما هيچ کدام به چيزي که دشمناني همانند هشام بن حکم بدو نسبت مي دهند، بر نخورده اند، همانطور که من نيز چيزي نيافته ام از تهمت هايي که به زراره بن أعين، و محمدبن مسلم و مؤمن الطاق و امثال اينها نسبت مي دهند با وجودي که خود من نيز تمام نيروي خود را بر سر جستجو يافتن اين تهمت ها نموده ام، به اين نتيجه رسيدم که تمامي اين تهمت هايي که به آنها نسبت مي دهند، چيزي جز دشمني و عداوت نيست». ببينيد اين شيعه چه جرأتي دارد در دروغ گفتن، در حاليکه او يکي از اصلي ترين مردان آنان در زمينه ي جرح و تعديل و کشف انساب است . أبو عمر و الکشي با سند از زيادبن أبي حلال روايت مي کند که زياد گفته: به أبو عبدالله ؛ گفتم: زراره در مورد استطاعت و توانايي بر سفر حج از تو روايتي نموده که ما نيز روايت او را از تو، قبول نموديم و تصديقش نموديم، و من دوست دارم که آن را بر تو بازگو کنم تا از آن مطلع شوي.
و او گفت: بگو و من گفتم: ظاهراً او از تو در مورد اين آيه: [وَللهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا] {آل عمران:97} البيت مَن استطاع اليه سبيلاً» سوال نموده است و تو گفته اي: منظور هر کسي است که ثروت کافي و توشه ي سفر داشته باشد . او پرسيده که: يعني هر کسي توشه ي سفر و ثروت کافي داشته باشد، براي سفر حج توانا باشد و هر چند که به حج نرفته باشد؟ و تو گفته اي: بله. أبو عبدالله با شنيدن اين سخنان گفت: او اينگونه از من سوال نپرسيده و من نيز اينطور به او جواب نداده ام. به خدا او بر من دروغ گفته، به خدا او بر من دروغ گفته، به خدا او بر من دروغ گفته، خداوند زراره را لعنت کند، خداوند زراره را لعنت کند، خداوند زراره را لعنت کند، او از من پرسيد هر کسي که صاحب مال و توشه باشد، براي سفر حج آماده است و توانايي دارد؟ و من گفتم: سفر حج بر چنين کسي واجب است و زراره پرسيد: پس چنين کسي مي تواند به حج برود؟ و من گفتم: نه، مگر زماني که به او اجازه داده شود و من (زياد) گفتم: اين را به زراره بگويم؟ و أبو عبدالله گفت: بله. آنگاه زياد مي گويد: به کوفه رفتم و زراره را ديدم و آنچه را که أبو عبدالله در مورد او گفته بود، به غير از لعنت هاي او، به زراره گفتم، و زراره گفت: او از جايي که نمي داند به من اين توانايي را داده است و اين رفيق شما هيچ آگاهي اي در زمينه ي مفهوم سخنان مردم ندارد.»
مي گويم که: زراره به جاي اينکه معذرت خواهي کند، و حرف خود را توجيه کند، اصرار داشته بر اينکه اين امام از جايي که نمي دانسته، به او فتواي استطاعت حج را داده است، در حاليكه در نظر زراره، اين امام هيچ آگاهي اي در زمينه ي مفهوم سخنان مردم ندارد. از طريق اين روايت معلوم مي شود که زراره جزء کساني است که عمداً دروغ مي گويد و در کنار اين ها، با اين روايت عبدالحسين شرف الموسوي غافلگير مي شويم که در مورد زراره دسته اي از افراد شبيه او، در کتاب مراجعات (ص 310) مي گويد: «با اين وجود مي بينيم که دشمنان اهل بيت، اين افراد متهم به دروغ هاي آشکاري اند.» و من مي گويم: اي مؤلف گرامي، پس چه داري بگويي در مورد کسي که او را متهم به دروغ کرده و سه بار او را لعنت نموده است در اين روايت، آيا آن کس که شما اين دروغ را به او نسبت مي دهيد کسي نيست جز امام صادق؟!
روايت شده که: الکشي با سندش از مسمع بن کروين روايت مي کند که: از أبو عبدالله ؛ شنيدم که مي گفت: خداوند بريد و زراره را لعنت کند و من گفتم: بريد همان أبوالقاسم بريدبن معاويه العجلي مي باشد که عبدالحسين از او در کتاب مراجعاتش ص 310 با همان چاپ، دفاع نموده است.
در مورد دروغ سازي زراره و اصرار او بر نسبت دادن آن به امام صادق، روايت شده که: الکشي با سند از محمدبن عمر روايت نموده که: نزد أبو عبدالله ؛ رفتم و او پرسيد: هنگامي که از نزد زراره مي آمدي، او چگونه بود؟ و من گفتم: تا زماني که من با او بودم، نماز عصر را تا هنگام غروب نمي خواند و أبو عبدالله گفت که: از طرف من به او بگو که: نمازت را طبق زمان هاي ياران من بخوان و همانا من از دست او عصباني و خشمگين هستم. من نيز اين را به زراره گفتم، و او گفت: به خداوند قسم من نمي دانم که تو بر او دروغ نبسته اي، ولي او ترک چيزي را به من امر نموده که من دوست ندارم آن را ترک کنم.
ادامه دارد…………………………….
اگر چنانچه مرد باشی خط به خط در مورد موضوع که بررسی حدیث است سخن میگویی و طفره نمیری
اگر مجبورم کنی سخنان امام الوسی در رد حدیث تشیع را هم می اورم
من الکی و بی علم مثل جنابعالی سخن نمیگویم وبرای هر سخنم دهها دلیل دارم
فعلا این رد پست اولت . پستهای بعدیتو هم در ردود بعدی رد خواهم نموددوستان خواننده . امیدوارم فهمیده باشید این آخوند وبلاگ نویس چقدر تدلیس گ است وحتی نمیتواند در موضوع سخن بگوید و احادیثی را ذکر کرده از بخاری که به زودی مفصل مثل پست اولش جواب میدموالله وقت ندارم بیام سایت وگرنه این جوجه کی هست با من سخن بگه و بحث کنه .جوجه فعلا کمر احادیث رافضه را شکستم و در پستهایی اینده وقت کنم حدود 5000هزار روایت رافضه را می اورم .مثل دوستی خروس با امام معصوم و عفیر و………………….
و جواب تمامی شبهات پوچش را اگر وقت بشه میدهم و ایشان مشتبه نشود که اوربان دیر جواب میده چون حرفی ندارد. حرف رو نشانت میدم اخوند کوچولوی امام زمانی که از نوچه های مراجع نادانت هستی
و اما کوشا هم بستی گذاشته که نشان میده چقدر تازه وارد هست . جوابش این است که قیاست باطل است . امامت و خلافت برای ما اصل نیست ولیکن برای شما اصل است وباید در قكان باشد تا منکرش را کافر بدانید
اوربان
قاهر الرافضه
والله مستعان . تا دیداری دیگر
-
نویسندهنوشته ها
(3) التهذيب:
صاحب اين کتاب، شيخ آنها به نام محمدبن حسن بن علي الطوسي ـ متوفي سال 460 هـ مي باشد و اين کتاب، سومين منبع اهل تشيع مي باشد که در آن گفته اند: «… اين کتاب براي يک فقيه در مورد هر چه از روايات احکام وجود دارد، او را كفايت مي كند و هيچ كتابي نمي تواند او را از اين كتاب بي نياز كند.»
(4) الاستبصار:
اين کتاب نيز نوشته طوسي است و چهارمين کتاب آنهاست.
و در مورد کتب اربعه، سيد محمد صادق الصدر گفته که: «چيزي که شايان توجه مي باشد و بايد مد نظر قرار گيرد ، اين است كه اهل تشيع همگي بر اين عقيده اند که کتب اربعه کاملاً موثق و معتبر مي باشند و قائل به صحت تمامي روايات موجود در آن مي باشند، با اين وجود نام «صحاح» را بر کتابهايشان نگذاشته اند آنچنان که برادران اهل سنتشان چنين کرده اند، چرا که صحيح در نظر اهل تشيع با توجه به اصطلاح اهل حديث عبارت است از سلسله ي رجال حديثي که همه آنها معتقدند به امامان باشند و عادل باشند و بدين لحاظ براي ما ممکن نيست که از کتب اربعه با عنوان صحاح ياد کنيم، چرا که در آنها هم حديث صحيح است و هم حسن و هم موثق.
بر اساس گفته هاي اين شيعه، ملاحظه مي کنيم که:
) اين کتابها در نظر اهل تشيع کاملاً از احاديث ضعيف و موضوع خالي مي باشند، چرا که احاديث موجود در آنها بر اساس گفته ي صدر به سه دسته تقسيم مي شوند که عبارتند از: صحيح و حسن و موثق.
(2) اهل تشيع کاملاً پيرو هوا و هوس و گرايشاتي پليد هستند. اگر حديثي را ببينند که صحيح باشد و راوي آن اماميه باشد، اما مخالف با هوي و هوس آنها باشد، آن حديث ر حمل بر تقيه مي کنند و اگر حديثي را ببينند که موثق است اما مخالف مذهب آنان است، مي گويند راوي اين حديث از ميان عامه ي مردم مي باشد، ولي اگر آن حديث موثق باشد و موافق هوي و هوس آنان باشد، آن حديث را قبول مي کنند.
(3) همانا کتاب کافي اي که مي گويند موثق ترين و مطمئن ترين و بهترين کتاب آنان است، پر است از رواياتي که مؤيد وقوع تحريف در قرآن هستند و نيز رواياتي که در مورد امامان به غلو پرداخته است.
اهل تشيع داراي کتابهاي ديگري هستند که اهميت آنها کمتر از کتب اربعه نيست، از جمله:
عيون الأخبار ـ معاني الأخبار ـ إکمال الدين ـ الخصال ـ الأمالي ـ التوحيد ـ ثواب الأعمال ـ عقاب الأعمال ـ علل الشرايع. تمامي اين کتابها از آن «الصدوق» صاحب کتاب «من لا يحضره الفقيه» است. بصائر الدرجات از محمدبن حسن الصفار ـ الإرشاد ـ الإختصاص ـ أوائل المقالات، که اينها نيز نوشته يکي از بزرگان آنها به نام محمدبن محمدبن نعمان، ملقب به المفيد است.
المجالس و الأخبار از شيخ فرقه ي آنها، طوسي و کتابهايي دارند که در برگيرنده ي کتب اربعه مي باشد، مانند کتاب «الوافي» از محسن فيض کاشاني که هر 4 کتاب را در خود دارد.