پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
فرض كه ايه راجب عمر وابوبكر درجريان بي ادبيشان به نبي ص نازل شده!ايه درمذمت اندو نازل شده بخاطرسوء ادبشان وثابت مي كند عقيده شما مبني برانكه عمر وابوبكر متقي بودند و ال و بل بودن وباطل مي كند وثابت مي كند ازاين دو بهترهم بودن درامت
عن بن أبي مُلَيْكَةَ قال كَادَ الْخَيِّرَانِ أَنْ يَهْلِكَا أبو بَكْرٍ وَعُمَرُ لَمَّا قَدِمَ على النبي صلي الله عليه وسلم وَفْدُ بَنِي تَمِيمٍ أَشَارَ أَحَدُهُمَا بِالْأَقْرَعِ بن حَابِسٍ الْحَنْظَلِيِّ أَخِي بَنِي مُجَاشِعٍ وَأَشَارَ الْآخَرُ بِغَيْرِهِ فقال أبو بَكْرٍ لِعُمَرَ إنما أَرَدْتَ خِلَافِي فقال عُمَرُ ما أَرَدْتُ خِلَافَكَ فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم فَنَزَلَتْ:يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النبي ( إلى قَوْلِهِ ) عَظِيمٌابن ابی ملیکه می گوید : نزديك بود آن دو نيكوكار هلاك شوند ابی بکر و عمر زيرا نزد پيامبرص بانگ خويش را بلند كردند و اين هنگامى بود كه سوارانى از تميميان بر وى وارد شدند پس يكى از آندو گفت اقرع بن حابس مجاشعى را كار بفرماى و ديگرى مردى ديگر را پيشنهاد كرد. كه نافع گفته اسمش را نميدانم، پس ابوبكر به عمر گفت : تو جز ناسازگارى با من خواستهاى ندارى . عمر گفت : من نمى خواهم با تو ناسازگارى نمايم پس صداهاشان بر سر اين موضوع بلند شد و خداوند اين آيه رافرستاد اى مؤمنان صداهاتان را از صداى پيامبر بلندتر نكنيد و در گفتار خويش با او آهسته سخن كنيد نه آنچنانكه با يكديگر سخن مى گوئيد مبادا بىآنكه بدانيد اين شيوه، كارهاتان را به هدر دهد.ازجمله روش هاي فصيح وروان كه درقران استفاده شده است اين است كه مثلأ وقتي ازبهشت به عنوان مثال ذكر مي كند سپس بدنبال ان ازجهنم ذكرمي كنداينجا نيز ايضأ قران بعد وصف كساني كه صدايشان راكنارنبي بلند ميكنند < يعني جنابان ابوبكروعمر> به نابودي اعمال وناداني ،بدنبال ان افرادي را وصف ميكند كه صدايشان را فروميكشند وخدا انهارا با صفت متقي ياد ميكند وبرايشان اجر عظيم وعده مي دهديَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَاتَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴿۲﴾ى كسانى كه ايمان آورده ايد صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و همچنانكه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى گوييد با او به صداى بلند سخن مگوييد مبادا بىآنكه بدانيد كرده هايتان تباه شودإِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴿۳﴾كسانى كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مى كشند همان كسانند كه خدا دلهايشان را براى پرهيزگارى امتحان كرده است آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ استإِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴿۴﴾كسانى كه تو را از پشت اتاقهاى مسكونى تو به فرياد مى خوانند بيشترشان نمىفهمنداين خطاب الله تعالي مستقيم وفقط براي هدايت ابوبكروعمرنيست به اعتباراينكه ابوبكروعمر ازعامه مردم هستند وخطاب الله تعالي براي عموم مردم هست وعلت نزول ايه هم عموم مردم هستند پس خطاب الله تعالي براي همه است نه مستقيمأ ابوبكروعمرواين حكم براي همه هست وتا دنيا هست اين حكم باقي است واين امر واضح واشكاريستشرح منهاج الوصول الى علم الاصول للقاضي البيضاويالجزءالثانيص426يتكلم عن امر مهم جدا في القرانان لفظي المؤمنين والامه يصدق على الاكثر كما يقال على البقره انها سوداء وان كان فيها شعرات بيض والزنجي انه اسود مع بياض حقته واسنانهوالجوابان صدق اطلاق اللفاظ العموم على الاكثرانما هو على سبيل المجاز وليس حقيقةلانه يجوز ان يقال لمن عدا الواحد من الامه ليسوا كل الامة ويصح استثناءه منهم وهذا واضحلفظ عام براكثريت اطلاق ميشه واين راه مجاز است ن حقيقي و يكي ازامت روجايز نيست مثل بقية بدانيم واين هارو استثنا قائل ميشيملفظ المؤمنين يا ايها الذين امنوا وقتي مي ايد ودرآن ابوبكر وعمرهستند اين اسباب وعلت فضيلت براي ان دو نيست براي انكه آن لفظ مجازي است نه حقيقي همانگونه كه بيضاوي گفته است وان براي كثرث ودوام امر هست .دفعه قبل نشان داديم كه لفظ مومن براي منافقان هم بكار رفته تو سوره 9 حجرات.در واقع اين همان ايمان ابتدائي امثال ابي سلول و ابوجهل وابولهبستذكر:جناب اوربان بجاي ادعاي شاذ ديگه جمع كنيد بريد ومنتظر خدايتان باشيد تا نشود خدايتان به اسمان سقوط كند وشمارا بخواند وشما اينجا مشغول ياوه گوئي باشيد
جناب اوربان
اولأ:به اية اي استناد نمودي كه نشان داده بهترين امت ازنظر شما كساني اند كه ازمنظر قران عقل وشعور ندارند كه نبايد كناريك بزرگ ادب را رعايت نمود
دومأ:من درصدد اوردن حديث بلند كردن صدا نبودم فقط قصد نشان دادن ان بود كه بله شأن نزول اية راجب اندو است وانجا هم كه ابن زبيرمدعي شده عمر ديگه پانتوميم بازي درمياورد از ايجاد اختشاش هنگام وصيت نبي ص و شك به رسالت وجرأتش به نبي ص هنگام دفن ابي ابي سلول وغيره مشخصه جناب عمر چقدر ادب ورعايت نمودن
ثانيا:لفظ ايمان انجا طبق نظربيضاوي شما مجازي بود نه حقيقي
ثالثأ:ايمان اين دو مثل ايمان ابن ابي سلول است در اية 9حجراتبه تقليد از يك شخص بي ادله ادعا نموديد شاذ هست روايت!!!اولأ شاذ عقل تو با ان شخص بي ادله است ثانيأ:به سايت اهل الحديث و مقاله جناب سجودي راجب همين حديث تو سايت رجوع كن)هرچند بيشك به انہارجوع كرده اي براي تكرار سخنانشان اما چيزي نيافتي جهت سفسطه( هيچ كس مثل شما بيسوادان ادعا نكرده روايت شاذه.شما جناب اوربان مثل ان ورشكسته اي مي ماني كه جز كلام انشائي و سفسطه ادله اي نداره طرق مختلف حديث:
الكتب« المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية لابن حجر …« كِتَابُ التَّفْسِيرِ«سُورَةُ التَّوْبَةِ)حديث موقوف( وَقَالَ وَقَالَ مُسَدَّدٌ: ثنايحْيَى، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ : سَمِعْتُ حُذَيْفَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ، يَقُولُ :” مَاتَ رَجُلٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ فَلَمْ أُصَلِّ عَلَيْهِ ، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ : مَا مَنَعَكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَيْهِ ؟ قُلْتُ : إِنَّهُ مِنْهُمْ ، فَقَالَ : أَبِاللَّهِ مِنْهُمْ أَنَا ؟ قُلْتُ : لَا . قَالَ : فَبَكَى عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ “إِسْنَادُهُ صَحِيحٌ ، وَقَدِ اسْتَنْكَرَهُ يَعْقُوبُ بْنُ سُفْيَانَ مِنْ حَدِيثِ زَيْدِ بْنِ وهبالطبري – جامع البيان – سورة التوبة15743 – حدثنا : بشر ، قال : ، ثنا : يزيد ، قال : ، ثنا : سعيد ، عن قتادة سنعذبهم مرتين عذاب الدنيا وعذاب القبر ، ثم يردون إلى عذاب عظيم ذكر لنا أن نبي الله )ص( أسر إلى حذيفة بإثني عشر رجلاًًً من المنافقين ، فقال : ستة منهم تكفيكهم الدبيلة ، سراج من نار جهنم يأخذ في كتف أحدهم حتى يفضي إلى صدره ، وستة يموتون موتاً ذكر لنا أن عمر بن الخطاب رحمه الله كان إذا مات رجل يرى أنه منهم نظر إلى حذيفة ، فإن صلى عليه وإلاّ تركه ، وذكر لنا أن عمر قال : لحذيفة : أنشدك الله أمنهم أنا ؟ ، قال : لا والله ، ولا أؤمن منها أحداًً بعدك
الخرائطي – مساوئ الأخلاق – باب ذم النفاق297 – حدثنا : حماد بن الحسن بن عنبسة الوراق ، ثنا : أبو داود الطيالسي ، ثنا : أبو حرة ، عن الحسن ، قال : هلك رجل من أصحاب النبي )ص( ، وكان جارً حذيفة ، فلم يصل عليه حذيفة ، فبلغ ذلك عمر لحذيفة ، وأقبل عليه : يموت رجل من أصحاب رسول الله )ص( ، ولا تصلي عليه ؟ ، فقال :يا أمير المؤمنين ، إنه منهم ، قال : فنشدتك الله ، أأنا منهم أم لا ؟ ، قال :اللهم لا ، ولا أؤمن منها أحداًً بعدك.
قال الحافظ « رواه مسدد بسند صحيح» (إتحاف الخيرة المهرة2/143). وصرح في كتابه (المطالب العالية10/308) بصحة إسناده.
طبق قائده:بعضي ها به هرقيمتي حرف ميزنند !جناب اوربان شما هم همينطور بايد سفسطه وسياه كاري واربده اي بكشي جاي دادن سندي وچيزي
ادامه سخنان مولف:
إلا انه لا يمكن غض النظر عن هذه الحقيقة وهي انه لم يرد نهي عن السجود لغير الله فليس عندنا أي دليل على حرمة السجود لغيره تعالى .
وبناءا على ذلك فإن امر الله بالسجود لغيره في موضع ، يستطيع الانسان ان ينفذ هذا الامر وليس عليه شيئ ،
إذ قبل قديما :ما من عام إلا خص كما سجدت الملائكة لآدم عليه السلام وسجد اخوة يوسف ليسوف كما اننا نقول في سجدة السهو بسم الله وبالله والسلام عليك ايها النبي ورحمة الله وبركاته…
با اين حال او نمي تواند ازاين حقيقت چشم پوشي كند كه نهي از سجده كردن به غيرخدا وجود ندارد وبراين اساس،خداوند به او امر به سجده به ديگري را درموضع ديگري داده
انسان مي تواند ازاين امر استفاده كند وبر او ايرادي نيست
همانطور كه ازپيش ملائكة برآدم سجده كردن وبرادران يوسف به يوسف ع ،ما همچنين درسجده سهو مي گوئيم بسم الله وبالله والسلام عليك ايها النبي ورحمة الله وبركاته-1سجده دراينجا سجده تعظيم وبزرگداشت است نه سجده به قصد عبادت وپرستش
-2سيد البطحي سجده به فاطمه س را تشبيه به سجده ملائكه به ادم وبرادران يوسف ع كرده است
واين موضوع را روشن مي سازد براي اينكه ملائكه به قصد پرستش به ادم سجده نكردند بلكه سجده شان سجده تعظيم وبزرگداشت بودشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: صحنه ای وقیحانه و خلاف شرع بین فاطمه و سلمان فارسی (استغفر الله و اتوب الیه) #6815بررسي سند روايت:
عن الشيخ علي بن محمد بن علي بن عبد الصمد ، عن جده ، عن الفقيه أبي الحسن ، عن أبي البركات علي بن الحسين الجوزي ، عن الصدوق ، عن الحسن ابن محمد بن سعيد ، عن فرات بن إبراهيم ، عن جعفر بن محمد بن بشرويه ، عن محمد بن إدريس بن سعيد الأنصاري ، عن داود بن رشيد والوليد بن شجاع بن مروان ، عن عاصم ، عن عبد الله بن سلمان الفارسي ، عن أبيهـ الحسن بن محمد بن سعيد :
توثيقي در موردش وجود ندارد وشيخ محمد الجواهري دركتابش المفيد من معجم رجال الحديث ( ص154 ) راجبش گويد:مجهول استـ جعفر بن محمد بن بشرويه :
مجهول است ‘شيخ شاهرودي دركتابش مستدركات علم الرجال والحديث جزء ج 2 ص 191راجبش گويد : در هيچ كتب رجالي ازاو نام برده نشدهـ عبد الله بن سلمان الفارسي:
شيخ شاهرودي دركتابش مستدركات علم الرجال والحديث جزء ج5 ص 26 راجبش گويد:در هيچ كتب رجالي نامي از او برده نشده
ـ محمد بن إدريس بن سعيد الأنصاري مجهول است.شرح: اين توصيف براي لباسي است كه توسط زهرا ع پوشيده شده بوده نه شرح حال زهرا ع،كه زهرا ع بعد پوشانيدن تمام بدنشان مبادرت به پوشيدن لباس اضافي نمودند ازشدت حيا وتواضع،كه ان لباس طوري بود كه وقتي سر را مي پوشاند ساق پا را نمي پوشاند و وقتي ساق را مي پوشاند سر را نمي پوشاند و اصلأ منظور آن نيست كه آن مواضع غير پوشيده وعريان بودند اگر به عبارت عباء تأمل كنيم [فرهنگ لغت دهخدا=پوششی است از پشم پیش شکافته که بر روی لباس پوشند]متوجه اين حقيقت خواهيم شد كه حضرت زهرا ان عبا را بر روي لباسش انداخته بود نه انطور كه قلب هاي مريض برداشت كردن كه ساق وسر حضرت زهرا برهنه بوده.
پس جناب مجاهد انچه كه نامناسب است وضع فاطمه س نبود بلكه وضع عقل وبرداشت شماها بود.
-
نویسندهنوشته ها
آیا منافق فقط به سوء قصد کنندگان عقبه اطلاق می شود؟ پس همه مردم در این صورت خیالشان راحت که نفاق پرونده اش در عقبه بسته شد؟!.
جواب:
جناب بنظر شما نمي خواهيد بفهميد جريان از چه قرار است!
حذيفه رض كسي بوده كه درجريان ترور نبي ص به اسامي منافقان اگاه مي شود تو سط نبي ص .جناب عمربن خطاب هم از او همين را پرسيده كه ايا جزو آن منافقاني كه مي شناسي هستم ياخير!
وانگهي وغيره هم نشد جواب ما.
[كوران واقعي كساني هستند كه نمي خواهند ببينند]