پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
سلام
بله در ادامه هم آوردم که گفته عمار انها را به سوی بهشت دعوت میکند اما معاویه و یارانش به سوی جهنم
و حتی عمر وعاص چون این قضیه را میدانست و متوجه بود که بر حق نیست میگفت علی عمار را به جنگ آورده و باعث کشته شدنش شده نه ما
در ضمن من که نفهمیدم دلیل دفاعتان از معاویه چیست ؟ حتی علمای اهل سنت هم نظر خوبی در مورد او ندارند . مثلا آقاي إبن جوزي، از علماء بزرگ أهل سنت، از حسن بصري نقل ميكند و ميگويد:
چهار خصلت و ويژگي در معاويه بود كه اگر يكي از آنها در هر انساني باشد، وارد آتش جهنم ميشود:
1. خلافت را به زور شمشير گرفت.
2. فرزند شارب الخمر و ميمون بازي كه با خواهر و مادرش جنايت كرد را به عنوان خليفه قرار داد.
3. زياد بن ابيه را كه فرزند شخص ديگري بود، به عنوان برادر خودش خواند.
4. قتل حجر بن عدي و اصحابش
تاريخ الطبري، ج4، ص208 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص487 ـ تاريخ أبو الفداء، ج1، ص186 ـ المحاضرات للراغب الإصفهاني، ج2، ص214 ـ النجوم الزاهرة، ج1، ص141
جالب اين است كه در تاريخ طبري، جلد 8، صفحه 185 نقل شده:
رأى النبي (صلي الله عليه و سلم) أبا سفيان مقبلا على حمار و معاوية يقود به و يزيد إبنه يسوق به، قال: لعن الله القائد و الراكب و السائق.
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أبو سفيان را ديد كه سوار بر الاغي است و معاويه و برادرش يزيد بن أبو سفيان (غير از يزيد بن معاويه) هم آن الاغ را ميبرند و حضرت فرمود: لعنت خداوند بر كسي كه سوار بر الاغ است و بر كسي كه جلوي الاغ ميرود و بر كسي كه پشت سر الاغ ميآيد.
تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص115 ـ جمهرة الخطب، ج1، ص428
اگر از نظر تو معيار مشروعيت خلافت آنان ، اجتماع مهاجرين و انصار بود ، همان معيار در خلافت من نيز وجود دارد .
2 . از آنجا كه قصد مؤلف نهج البلاغه ، نقل بخشهاى بليغ سخنان حضرت بوده ؛ از اين رو ، بخشى از اين نامه را نقل نكرده و ديگر مؤلفان ؛ همانند نصر بن مزاحم و ابن قتيبه دينوري اين نامه را به صورت مبسوط نقل كردهاند و نكاتى در نقل آنان هست كه نشانگر حقيقت ياد شده است .
3 . در آغاز نامه حضرت عليه السلام آمده :
فإنّ بيعتي بالمدينة لزمتك و أنت بالشام .
همانگونه كه بيعت با ابوبكر و عمر در مدينه بود و تو در شام به آن ملتزم گرديدى ، بايد به بيعت من نيز تسليم شوى .
ابن دمشقي شافعى – ج 1 – ص 367- با تحقيق شيخ محمودى – چاپ مجمع احياء الثقافة الاسلاميّة و تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج 59 – ص 128 – با تحقيق على شيرى – چاپ دارالفكر و شرح نهج البلاغة – ابن أبي الحديد – ج 3 – ص 75 و ج 14- ص 35 و 43 .
و اين فرمايش حضرت ، در برابر استدلال سخيف معاويه است كه دليل تسليم نشدن خويش در برابر حضرت را ، سرپيچى مردم شام از بيعت با حضرت عنوان كرده بود :
وأما قولك أنّ بيعتي لم تصحّ لأنّ أهل الشام لم يدخلوا فيها كيف وإنّما هي بيعة واحدة ، تلزم الحاضر والغائب ، لا يثنى فيها النظر ، ولا يستانف فيها .
شرح نهج البلاغة – ابن أبي الحديد – ج 14- ص 43 و بحار الأنوار – علامه مجلسي – ج 33 – ص82 و الغدير – علامۀ اميني – ج 10- ص 320 و نهج السعادة – محمودي – ج 4 – ص 263 .
اما گفتار تو كه به خاطر بيعت نكردن اهل شام ، خلافت مرا زير سؤال بردى ، سخن بى اساس و سخيف است ؛ زيرا بيعتى كه با خليفه مسلمين در مركز حكومت اسلامى انجام مىگيرد ، رعايت آن بر تمام حاضران و غائبان لازم است و كسى حق ندارد در آن تجديد نظر كند و يا بيعتى جديدى را از سر گيرد .
4 . حضرت در بخش پايانى نامه، داستان بيعت شكنى طلحه و زبير را گوشزد نموده و سپس از معاويه مى خواهد همانند ساير مسلمانها در برابر حكومت ، سر تسليم فرود آورد و خود را گرفتار ننمايد و در غير اين صورت با وى به ستيز خواهد برخاست :
به جانم سوگند ! اگر شرط انتخاب رهبر ، حضور تمامى مردم باشد ، هرگز راهى براى تحقق آن وجود نخواهد داشت ، بلكه آنان كه صلاحيت دارند، رهبر و خليفه را انتخاب مىكنند و عمل آن ها نسبت به ديگر ، مسلمانان نافذ است ، آنگاه نه حاضران بيعت كننده ، حق تجديد نظر دارند و نه آنان كه در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابى ديگر را خواهند .
المناقب خوارزمي: ص 202، جواهر المطالب: ج 1، ص 367، تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر: ج 59، ص 128 و شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد: ج 14، ص 36.
جواب : حرفتان درست است و یکی از شئونات امامت خلافت است . یعنی امام میتواند خلافت هم در دست داشته باشد یا خلافت میتواند به زور در دست افرادی امثال یزید هم باشد .
اما این که آورده اید : ما در کجا مدعی شدیم که خلافای راشدین جانشین پیامبر هستند.
در این زمینه یا شما دروغ میگوید یا عُمر . چون او گفته است :
قال أبو بكر صلى الله عليه وسلم ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها ، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (ما نورث ما تركناه صدقة) فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبو بكر و صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق.
(صحیح مسلم،کتاب الجهاد،باب حکم الفی)
خوب اینجا یا شما دروغ گفته اید یا ابوبکر و عمر که خود را جانشین رسول خدا دانشته اند یا هر سه نفرتان . البته نظر من بر دروغگویی سه نفرتان است . و این حرف حضرت علی هم است . همانگونه که انها را کذاب میدانسته ( تو را به خدا حرفهای سجودی را در توجیه این حدیث نیاور و قبول کن که حضرت علی ابوبکر و عمر را دروغگو میدانسته) است . یا حتی وقتی به در خانه حضرت علی می ایند و میگویند که خلیفه پیامبر میخواهد با شما بیعت کند . حضرت میگوید که چقدر زود بر پیامبر دروغ بستید .
خوب من دوباره سوالم را تکرار میکنم : این خلفا با قلوب شیطانی بعد از پیامبر کیستند ؟
اما در جواب به خطبه 6 که به ان استناد کرده اید و داستان سرایی کرده اید : جوابش کامل مشخص است . حضرت میخواهد معاویه ای که پیامبر لعن کرده بود را عزل کند و در جواب معاویه که گفت شما خلیفه نیستید ،حضرت این چنین نوشتند و
1 . آنچه كه مسلم است ، امام ( عليه السلام ) در اين نامه در مقام بيان يك قاعده كلى كلامى نيست ؛ بلكه در مقام احتجاج با دشمن عنودى است كه معتقد به مشروعيت خلافت خلفاء از طريق بيعت مهاجرين و انصار بود ؛ يعنى از باب استدلال به خصم از راه عقايد و افكار و اعمال خود اوست ، كه از او بعنوان «وجادلهم بالتي هي أحسن» تعبير مى شود .
به عبارت ديگر، حضرت امير (عليه السلام) به معاويه كه از طرف عمر و عثمان استاندار و حاكم شام بود ، و آنان را خليفه مشروع مىدانست ، خطاب كرده و مىفرمايد :
و آقاي صالحي شامي نقل ميكند از سيوطي و ديگر بزرگان:
قد ثبت أن الأرض لم تخل من سبعة مسلمين فصاعدا يدفع الله تعالي بهم عن أهل الأرض.
در هر زماني، 7 نفر از اولياء خدا هستند كه واسطه فيض به اهل زمين هستند و خداوند به بركت اينها، تمام بلايا را از اهل زمين برميدارد.
سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج1، ص256
یا
همواره روي كره زمين، 7 نفر از اولياء خدا بودهاند كه واسطه فيض بودهاند و اگر آنها روي زمين نباشند، زمين از بين ميرود و تمام ساكنان زمين هلاك ميشوند.
المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج5، ص97 ـ تفسير القرطبي، ج2، ص128 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص138 و ج4، ص353 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج1، ص256
اگر ما شيعيان ميگوييم:
لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها.
اگر حجت خدا روي زمين نباشد، زمين نابود ميشود و تمام ساكنانش را به كام خود ميبرد. و این حجت از نظر ما شیعیان با توجه به 12 امام بعد از پیامبر حتما همان امام زمان است .
نكته سوم:
وقتي ميگويد اين دو از هم جدا نميشوند، و وقتي قرآن هم در ميان جامعه است، پس بايد أهل بيت (عليهم السلام) هم در كنار قرآن باشند. اگر قرآن در جامعهاي باشد و أهل بيت (عليهم السلام) نباشند، ـ نستجير بالله ـ كذب سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لازم ميآيد. پس بايد همواره يك نفر از أهل بيت (عليهم السلام) در كنار قرآن باشد و امروز، آن كسي كه در كنار قرآن است، حضرت مهدي (عليه السلام) است. حتي بزرگان أهل سنت هم به اين قضيه اعتراف دارند؛ مانند علامه سمهودي كه ميگويد:
هذا الخبر يفهم وجود من يكون أهلا للتمسك به من أهل البيت و العترة الطاهرة في كل زمن إلي قيام الساعة، حتي يتوجه الحث المذكور إلي التمسك به، كما أن الكتاب كذلك، فلذلك كانوا أمانا لأهل الأرض، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض.
از اين حديث ثقلين ميفهميم كه در هر زماني، يك نفر از عترت طاهره بايد در كنار قرآن باشد تا قيام قيامت؛ همانطوري كه قرآن هم تا قيام قيامت باقي است و عترت طاهره هستند كه مايه أمنيت أهل زمين هستند و اگر عترت طاهره از روي زمين برداشته شوند، زمني و اهلش نابود خواهند شد.
جواهر العقدين، ص244 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج3، ص20
همين تعبير را آقاي إبن حجر هيثمي دارد و ميگويد:
و في أحاديث الحث علي التمسك بأهل البيت، إشارة إلي عدم إنقطاع متأهل منهم للتمسك به إلي يوم القيمة، كما أن الكتاب العزيز كذلك و لهذا كانوا أمانا لأهل الأرض … و يشهد لذلك الخبر السابق: في كل خلف من أمتي عدول من أهل بيتي.
حديث ثقلين دلالت ميكند كه يكي از أهل بيت همواره بر روي كره زمين هست تا قيام قيامت، همانطور كه قرآن اينگونه است. به همين دليل أهل بيت مايه امنيت أهل زمين هستند، … ، در هر قومي و نسلي از أمت من، افرادي از أهل بيت من در كنار قرآن هستند.
الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص442
حال فایده امام غایب : احتیاجی نیست امام غایب وبلاگ یا سایت یا ماهواره راه اندازی کند . این ما هستیم که محتاج امام هستیم نه او . همانگونه که در صحيح مسلم آمده است:
من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية.
هر كس از دنيا برود و بيعت امامي بر گردن او نباشد، مرگش مرگ جاهلي است. ( منظورش از امام احتمالا ملک عبداله یا ابوبکر بغدادی بوده ! )
صحيح مسلم، ج6، ص22، ح4686
یا احمد بن حنبل در مسند خود نقل ميكند:
من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.
هر كس بدون امام از دنيا برود، مرگش مرگ جاهلي است.
مسند احمد، ج4، ص96
در ثانی حتی بعضي از بزرگان اهلسنت با شيعه همعقيده هستند در اينكه حضرت مهدي (عليه السلام) كه در سال 255 به دنيا آمده، اكنون هم به ارادۀ خداوند، زنده و حيّ است و هيچ استبعادي در عمر طولاني نيست.
آقاي أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي – از علماي بزرگ اهلسنت – ميگويد:
و هو حي موجود باق منذ غيبته إلي الآن و لا إمتناع في بقائه بدليل بقاء عيسى و الخضر و إلياس عليه السلام و بقاء الأعور الدجال و إبليس اللعين من اعداء الله تعالى و هؤلاء قد ثبت بقاؤهم بالكتاب و السنة.
آن مهدياي كه در سال 255 به دنيا آمده است، زنده است و از دوران غيبتش تا الآن، باقي مانده است و هيچ دليلي بر امتناع زنده بودن طولاني ايشان نيست؛ زيرا حضرت عيسي و خضر و إلياس (عليهم السلام) هم زنده هستند و همچنين دجال و ابليس كه دشمنان خدا هستند هم زنده هستند و كتاب و سنت دلالت ميكند كه اينها زنده و باقي هستند.
ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج3، ص347 – البيان في أخبار صاحب الزمان، ص521 – كفايه الطالب، ص529
ثالثا : در كتابهاي معتبر أهل سنت كه وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
إني تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر، كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض و عترتي أهل بيتي و إنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.
من ميان شما 2 چيز گرانبهاء ميگذارم: كتاب خدا … و اهل بيتم … و اين دو به تا ابد از هم جدا نميشوند تا اينكه در كنار حوض نزد من ميآيند.
مسند احمد، ج3، ص14، 26، 59
نكته دوم: حديث ثقلين صحيح است.
آقاي هيثمي در مجمع الزوائد ميگويد: «سند احمد بن حنبل صحيح است».
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163
إبن كثير دمشقي ميگويد:
و قد ثبت في الصحيح أن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال في خطبته بغدير خم: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و إنهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض.
در روايت صحيح ثابت شده كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در غدير خم، حديث ثقلين را فرمود.
تفسير إبن كثير، ج4، ص122
حاكم نيشابوري وقتي حديث ثقلين را نقل ميكند، ميگويد:
اني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله تعالي و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض.
هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه بطوله.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 148
پاسخ : گفته از اهل بیت است یا نه ؟
(المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابى داود ، كتاب المهدى ، ح 4284 . يعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است .
در ضمن پیامبر گفته است که مهدی فرزند امام حسن عسگری امام دوازدهم است و اين حضرات كه اين ايراد را به مذهب ما وارد ميكنند بدانند كه شيعه دوازده امامي از همان روزهاي آغازين طلوع اسلام با نام ائمهشان آشنا بودند ؛ حضرت آيت الله صافي گلپايگاني حفظه الله تعالي در كتاب گرانسنگ منتخب الأثر كه انصافاًً از كتابهاي باارزش است روايات متعددي در اين زمينه آورده است . ايشان در صفحه99 91 روايت از منابع شيعه و سني آورده كه مضمون اين روايات اين است : الأئمة الإثناعشر أولهم عليّ و آخرهم المهديّ ، در صفحه105 94 روايت آورده مبني بر اينكه ائمه دوازده نفر هستند و آخرينشان حضرت وليعصر سلام الله عليه است ، در صفحه143 50 روايت از شيعه و سني آورده كه نام يكايك ائمه بخصوصه از حضرت امير تا آقا وليعصر در آنها برده شده است ، در صفحه267 148 روايت آورده مبني بر اينكه حضرت مهدي نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است ، در صفحه279 99 روايت آورده كه حضرت مهدي ششمين فرزند امام صادق عليه السلام است ، در صفحه282 98 روايت آورده كه مهدي پنجمين فرزند امام كاظم عليه السلام است ، در صفحه285 95 روايت آورده كه حضرت چهارمين فرزند امام رضا عليه السلام است ، در صفحه288 90 روايت آورده كه حضرت مهدي سومين فرزند امام جواد سلام الله عليه است ، در صفحه290 90 روايت آورده كه حضرت مهدي دومين فرزند امام هادي عليه السلام است ، در صفحه291 146 روايت آورده بر اينكه حضرت خلف امام عسكري سلام الله عليه است ، در صفحه310 136 روايت آورده كه حضرت مهدي دوازدهمين امام است ، در صفحه322 91 روايت آورده درباره غيبت حضرت وليعصر ارواحنا له الفداء ؛ ايشان مجموعا ً حدود1900 روايت آورده كه از اين تعداد حداقل50 روايت آن در حد تواتر است ونشان ميدهد كه ائمه عليهم السلام به نام يا به خصوصيات و يا به عددشان از زبان پيغمبر صلي الله عليه و آله يا از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام يا از زبان حسنين عليهما السلام و ساير اين حضرات در روايات مشخص بوده است .
و باز هم جالب اين است كه در تذكرة الحفّاظ ، ج3 ، ص375 و تاريخ الاسلام ، ج33 ، ص58 آمده است كه : آقاي ابنحازم حنبلي فتوا داد : من لميكن حنبليّاً فليس بمسلمٍ ، هر كسي كه حنبلي نباشد اصلاً مسلمان نيست . و از اين طرف در شذرات الذهب ، ج3 ، ص252 آمده است كه يكي از علماء حنفي به نام آقاي ابوبكر مُهري گفت : كلّ من كان حنبليّاً فهو كافر ، هر كسي كه حنبلي باشد كافر است .
اين اختلافات به آنجا رسيده بود كه قاضي دمشق محمد بن موسي لساني گفت :
لو كان لي أمرٌ لأخذتُ جزية من الشافعيّة .
اگر من قدرت ميداشتم دستور ميدادم كه از كل شافعيها جزيه بگيرند ، يعني اينها جزو اهل ذمه هستند .
و الی ماشاله مثال در این زمینه
آورده اید : آیا این سردرگمی مردم گناهش بر گردن چه کسی می باشد ؟؟؟
جواب : آقا مگه دین شما کامل نشده ( امروز دینتان را کامل کردم مائده /3 ) پس چرا شما در باب احکام این همه تضاد دارید ؟ مثلا در مساله دست گذاشتن روی سینه این همه با هم اختلاف دارید ؟ یکی میگه روی شکم یکی میگه روی سینه یکی میگه اصلا تکتف لازم نیست ( حنبلی ) چرا این همه اختلاف ؟ دینتون که کامله ! پس کجاش لنگ میزنه ؟
اصلا اینها به کنار . شما چرا همدیگر را تکفیر میکنید ؟
شما ميگوئيد كه ما در ميان فِرَق خودمان اختلاف جدّي نداريم ، اين يك ادعاست كه منابع تاريخي خود شما اهل سنت خلاف اين قضيه را اثبات ميكند :
آقاي سُبْكي ــ كه از علماء طراز اول اهل سنت و معاصر ابنتيميه بوده است ــ در كتاب طبقات الشافعيه ، ج3 ، ص109 ميگويد :
و قد وقع فتنة بين الحنفيّة و الشافعيّة في نيسابور و كثر القتل في الشافعيه و أحرقت الأسواق و المدارس …
در نيشابور فتنهاي بين حنفيها و شافعيها در گرفت به طوري كه شافعيها قتل عام شدند و بازارها و مدرسههاي آنها به آتش كشيده شد سپس افرادي به كمك شافعيها آمده و حنفيها را به خاك و خون كشيدند .
آقاي ياقوت حموي در معجم البلدان ، ج1 ، ص209 از اوضاع اصفهان در حدود سالهاي554 هجري خبر ميدهد و ميگويد :
به قدري فتنه و اختلاف بين حنفيها و شافعيها افتاد كه خانهها و بازارها را آتش زدند و ويران كردند .
باز در ج3 ، ص117 ميگويد : ميان حنفيها و شافعيها اختلاف به وجود آمد و خداوند شافعيها را كه تعدادشان هم اندك بود بر حنفيها نصرت داد و تعداد انبوهي از حنفيها را در ري كشتند .
ابنأثير جزري در وقايع سال317 هجري درباره اوضاع بغداد ميگويد :
حنبليها با ديگر اهل سنت درگير شدند و عمده اختلافشان اين بود كه مراد از اين آيه شريفه (عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً ) شفاعت است يا اينكه مراد اين است كه خداوند پيغمبر را در عرش كنار خود قرار ميدهد ، دستهاي قول اول و دستهاي قول دوم را گرفتند و درگيري ميان دو طرف پيدا شد تا اينكه انبوهي از انسانها به خاطر اين اختلاف كلامي در اين ميان كشته شدند .
يافعي در مرآة الجنان ، ج3 ، ص343 ميگويد :
ميان شافعيها و حنابله اختلاف افتاد و خطباي حنفيها بر بالاي منابر شافعيها و حنابله را لعنت ميكردند . در اثر اين اختلاف مدرسهها و بازارها به آتش كشيده شد .
جالب اين است كه در المغني ، ج3 ، ص38 آمده است كه :
در طرابلس بين حنفيها و شافعيها اختلاف افتاد و اينها وقتي به مسجد ميرفتند يك دسته ميگفت : صف اول براي ماست و دسته ديگر ميگفت : صف اول مال ماست ، اگر يك حنفي در صف شافعيها قرار ميگرفت او را از صف بيرون مي انداختند و ميگفتند كه تو حق نداري در صف ما باشي و همين طور بود در مورد حنفيها . وضع به همين منوال بود تا اينكه حاكم دستور داد : مسجد را از وسط دو نصف كنيد ، نصف آن براي حنفيها و نصف ديگر براي شافعيها .
با وجود اين همه اختلافات ، آقايان مي گويند كه ما اختلافي نداشتهايم .
حال امثال این سجودی دلش برای نویسندگان کتب اربعه میسوزد و میگوید : نویسندگان کتب اربعه و امثال اینها شهادت به صحت و ثبوت کتابهایشان داده اند و نقل از کتب معتبر و مجمع علیه دانسته اند و احایث کتبشون رو صحیح دونستن.اگر اینها نزد ما موثق هستند باید حرفشون و روایت هاشون رو قبول کنیم چون آنها شهادت به چنین امری دادند.و اگر غیر موثق هستن باید کل روایت ها و کتبشون رو بندازیم دور چون اصلا مولفین این مطالب ضعیف هستن و دگیر ثقه نمیشوند و بلکه متساهل و اهل تسامح در دین میشوند و معلوم میشود که کذاب هستن چون بر شریعت دروغ بسته اند.
آخه چرا دروغ میگی . من یه نمونه آوردم که خود کلینی در زیر روایتش یا در پاورقی گفته این حدیث ضعیف است . حال شاید بپرسید که چرا این احادیث ضعیف را در کتابش اورده که جوابش مشخص است چون میخواسته دروغگویانی که خود را به شیعه بسته اند مشخص کند و …
و اين كه سوالی پرسیده اید با این مضنون که چرا با وجود حکومت شیعه ایران ( اماده بودن مقدمات ظهور از نظر شما ) چرا ظهور نمي كند، در حالي كه نظامي مانند جمهوري اسلامي پشتيبان اوست، اين سخن حاكي از آن است كه شما از فلسفه غيبت آن حضرت آگاه نيست; فلسفه غيبت، تنها ترس از ترور نيست بلكه شرايطي دارد كه تا آن شرايط فراهم نشود، ظهور آن حضرت رخ نمي نمايد.
شرايط به صورت اجمال عبارت اند از:
1 . آمادگي رواني در ملت ها; مردم جهان بايد براي اجراي اصول اخلاقي و ديني، تشنه و آماده گردند و تا زماني كه در مردم جهان چنين تشنگي اي ايجاد نشود، عرضه هر نوع برنامه مادّي و معنوي مؤثر نخواهد بود.
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: «روزي كه قائم آل محمد (عليهم السلام) قيام كند، خداوند دست خود را بر سر بندگان مي گذارد و در پرتو آن خِرَدها را كامل مي كند و شعور آنان به بالاترين حد خود مي رسد.
2 . تكامل علوم و فرهنگ هاي انساني; براي برقرار ساختن يك حكومت جهانيِ الهي، بر اساس عدل و داد، نياز به پيشرفت علوم و دانش هاي مادي و فرهنگ اجتماعي است.
3 . تكامل وسايل ارتباط جمعي; چنين حكومتي نياز به وسايل پيشرفته ارتباط جمعي دارد تا بتواند مقررات و احكام و رهنمودهاي خود را در مدت كوتاهي به سراسر جهان برساند.
4 . پرورش نيروي انساني; از همه اين ها مهم تر و بالاتر، رسيدن به چنين هدفي و پي ريزي چنين انقلابي، نيازمند نيروهاي پرتوان و كار آزموده است كه در واقع موتور محرك اين انقلاب را تشكيل مي دهد و فراهم آمدن چنين افراد پاكباخته و فداكار و ورزيده، به زمان نياز دارد.
مسأله مهدويت از مسائل مسلّم و روشن و مورد اتفاق همه مسلمانان است و احاديث آن، در حدّ تواتر است و در نظر سلفي ها نيز مهدويت يكي از عقايد اسلامي است، پس ما نيز مي پرسيم: چرا با وجود مسلمانان و دولت هاي اسلامي در قرون متمادي هنوز ظهور نكرده است. یا به عقیده اشتباه شما هنوز به دنیا نیامده است ؟اما پاسخ به سوال ایشان : بله همه به پیامبر مراجعه میکردند . اما ظاهرا عده ای هم مراجعه نکردن مثل همانها که حکم تکفیر صادر میکنند یا نمیدانند دست را در نماز کجا بگذارند . یا نپرسیدن که جانشین بعد از شما کیست :
تا جایی که در سقیفه آن درگیری شدید به وجود امد و خود عمر و ابوبکر میگفتند که :
إنّ بيعتي كانت فلتة وقى اللّه شرّها وخشيت الفتنة .
أنساب الأشراف للبلاذري، ج 1 ص 590، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 6 ص 47 بتحقيق محمد ابوالفضل .
بيعت من يك امر ناگهانى و اتفاقى بيش نبود ؛ ولى خداوند ما را از شر او حفظ نمود و به خاطر جلوگيرى از فتنه به قبول خلافت تن دادم .
و جناب عمر نيز صراحت دارد كه :
إنّ بيعة أبي بكر كانت فلتة وقى اللّه شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه .
ر.ك: صحيح البخارى، ج 8، ص 26، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلى من الزنا؛ مسند احمد، ج 1، ص 55 .
بيعت با ابوبکر ، يک امر ناگهاني بود ؛ ولي خداوند ما را از شر آن حفظ کرد و اگر کسي دوباره خواست با چنين بيعتي ، خليفه شود ، او را بکشيد ! .
و باز چرا این همه مخالفت ایجاد شد ؟ مگر نه اینکه شما مىگوييد : بيعت ابوبكر با اجماع تمام مهاجرين و انصار صورت گرفت ولى عمر بن خطّاب مىگويد : تمام مهاجرين با بيعت ابوبكر مخالف بودند وعلى ( ع ) و زبير و طرفدارانشان نيز موافق نبودند : « حين توفى اللّه نبيّه -صلى اللَّه عليه وسلم- أنّ الأنصار خالفونا ، واجتمعوا بأسرهم فى سقيفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبير ومن معهما » المعجمالأوسط ، ج 7 ص 370 ، الجامع الصغير للسيوطي ، ج 2 ص 481 ، مجمع الزوائد ، ج 1 ص 157 ، سير أعلام النبلاء ، ج 4 ص 311 ؛ تذكرة الحفاظ ، ج 1 ص 87 ، عن الشعبي وليس في سنده موسى بن عبيدة . صحيح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، كتاب المحاربين ، باب رجم الحبلى من الزنا . . ادعاى شما راست است ، يا عمر بن خطّاب؟
و باز هم من سولم را تکرار میکنم که اگر دین کامل شده پس چرا شما اهل سنت این همه با هم تعارض دارید وتا جایی که هر فرقه فرقه دیگر را تکفیر میکند .
اما در مورد امام زمان و چرا غایب است ؛ جوابش را بنی امیه و بنی عباس خوب میدانند . دوست عزیز آنها با امامان شیعه چکار کردند . با امام علی یا حسین یا رضا و بقیه
عزیز من کفران نعمت محرومیت از نعمت را می اورد .
و باز هم بگویم که در قسمت بالا در جواب به (با وجود حکومت شیعه ایران ( اماده بودن مقدمات ظهور از نظر شما ) چرا ظهور نمي كند ) جواب تفضیلی من را بخوانید.
سلام
جواب : بله پیامبر کاملا در قران اوصافش آمده و حتی گفته شده که او اسوه حسنه است . حال قبل از پاسخ به سوال شما ، شما کمی در مورد اسوه حسنه ( نگوید یک بشر عادی بوده که به خدا هم توهین کرده اید ) توجیه بیاورید :
1 : انس گفت : رسول خدا صلي الله عليه وسلم در يك ساعت از شبانه روز بين يازده زن خويش مي گشت !!! به انس گفتم : آيا او نيروي اين كار را داشت؟ پاسخ داد : در ميان ما صحابه اين چنين مطرح بود، كه به آن حضرت نيروي سي مرد داده شده است !!!(صحيح بخاري ، ج1، ص71)
2 : پيامبر در جلوى مردم برهنه و عريان شد . (بخاري ، ج1، ص 96 ، ح364)
3 : پیامبر ایستاده بول میکرد ( صحیح بخاری جلد 1 ص 72)
4 : پيامبر فراموش میکند و در حال جنابت نماز مى خواند. ( صحيح البخاري، ج 1، ص77، ح 275)
و …
حال سوال ما از برادران اهل سنت این است که مثلا اگر یک امام جماعت مسجدی بیاید بدون غسل جنابت و بعد بگوید که صبر کنید تا من بروم غسل جنابت کنم و بیایم شما راجع به او چه فکر میکنید ، یا یک نفر بگوید پدرتان را دیدم که ایستاده بول میکند شما راجع به پدر و کسی که این حرف را به شما زده است چه فکر میکنید.
آیا خداوندی که پیامبر را در قران اسوه حسنه برای ما معرفی میکند ، حقیقتا این از نظر شما اسوه حسنه است ؟
ایا شما از این اسوه حسنه پیروی میکنید ؟
ایا سنت رسول خدا در کتاب صحیح بخاری است و لا غیر ؟
دلیل این افتراها که به پیامبر بسته است واقعا چیست ؟ ایا نمیخواهد که مقام پیامبر را در حد خلفا پایین بیاورد.برای نمونه بر اهل سنت ثابت شده است که عمر ایستاده بول میکرد (عمر ميگويد: پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مرا ديد كه ايستاده بول ميكنم. به من گفت: اي عمر! ايستاده بول نكن و من بعد از آن ايستاده بول نكردم.عمر ميگويد: از وقتي كه اسلام آوردم ايستاده بول نكردم.(لابد آن گاه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم او را ديد كه ايستاده بول ميكند و او را نهي كرد، هنوز اسلام نياورده بود! اين را ميگويند صدق حديث!))؛ حال با ساختن این جمله برای پیامبر ایا واقعا درست است ؟
چرا کسی را که میخواهد با اسلام و روح ان اشنا شود به او میگویند برو کتاب بخاری را بخوان ، ایا بعد از خواندن این خزعبلات هم به خدا و هم به فرستاده اش و هم به اسلام بدبین نمیشود ، ایا به ریش مسلمانان با این اسوه حسنه یشان نمیخندد ؟ ایا سلمان رشدی و کسانی که فیلم علیه پیامبر میسازند ایا از روی این روایات شما نیست ! شما چکار کردید ؟
آورده اید که حدیث ضعیف است : جواب : من نظر البانی و سیوطی را به عنوان نمونه در مورد حدیث می اورم و جالب است که خود البانی گفته همه طرقش صحیح است .
لتُمْلَأَنَّ الأرضُ جَوْرًا و ظلمًا ، فإذا مُلِئَتْ جَوْرًا و ظلمًا ، بعث اللهُ رجلًا مني ، اسمُه اسمي ، فيملَؤُها قسطًا و عدلًا ، كما مُلِئَتْ جَوْرًا و ظلمًا
الراوي: قرة بن إياس المزني المحدث: الألباني – المصدر: السلسلة الصحيحة – الصفحة أو الرقم: 1529
خلاصة حكم المحدث: صحيح بمجموع طرقهالمهدي مني، أجلى الجبهة، أقنى الأنف، يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، يملك سبع سنين
الراوي: أبو سعيد الخدري المحدث: السيوطي – المصدر: الجامع الصغير – الصفحة أو الرقم: 9244
خلاصة حكم المحدث: صحيحالمهديُّ منِّي ، أجلَى الجبهةِ ، أَقنى الأنفِ ، يملَأُ الأرضَ قِسطًا و عَدلًا كما مُلِئَتْ جَورًا و ظُلمًا ، يملِكُ سبعَ سِنينَ
الراوي: أبو سعيد الخدري المحدث: الألباني – المصدر: صحيح الجامع – الصفحة أو الرقم: 6736
خلاصة حكم المحدث: حسن( من که دلیل دروغ و تعصبتان را نفهمیدم )
اورده اید : امام معصوم و حی و حاضر موجود است ، شما و علمای شما نمی توانید بگویید کدام حدیث صحیح است و کدام حدیث ضعیف است .
جواب : شمایی که نه پیامبر را دیده اید و نه صحابه دینتان را از کی میگیرید ؟ چگونه میتوانید بفهمید احادیثتان درست است . شما از علما میگیرید و ما هم از علما میگیریم . و این حرف خود امام زمان است که میگوید احکامتان را از فقیه جامع شرایط بگیرید .
آورده اید : و چرا تا امروز حتی کتابهای روایی و حدیثی اهل تشیع را تصحیح نکرده است ، که یک عالم اهل تشیع بگوید این حدیث صحیح است و دیگری بگوید این حدیث ضعیف است .
جواب : خود علما تصحیح کرده اند . مثلا ما یک نمونه را ذکر میکنیم : شارحين کافي و فقهاي شيعه از ديرباز به بررسي احاديث کافي پرداخته اند و احاديث ضعاف و مراسيل و …. را مشخص نموده اند ، و حتی در مواردي در حواشي کافي خود نویسنده به تضعيف روات پرداخته که به عنوان نمونه نام چند نفر از آنها را ذکر مي کنيم :
1- الحسن بن العباس بن حريش . الکافي ج 1 ، ص 242 ،حاشيه رقم 2
2- عمرو بن شمر . الکافي ج 1 ، ص 467 ، حاشيه رقم 1
3- وهب بن وهب القرشي. الکافي ج 2 ، ص 234 ، حاشيه رقم 2
4- أبي خديجة . الکافي ج 4 ، ص 59 ، حاشيه رقم 1
5- عبدالله بن بحر . الکافي ج 5 ، ص 406 ، حاشيه
سلام
ایا میدونستید که خود ابن حجر هم در مذهبش شک داشته و به سمت شیعه متمایل گردیده ؟
چیزی که نسبت تشکیک به دینش را به او نسبت میدهد گفته خودش است؛
او (که هم برادران اهل سنت او را قبول دارند و هم وهابیون) چکیده واقعیت تلخ قبول کردن یا نکردن یک حدیث را بیان میکند ؛ و نظر او علم رجال كه زير بناي اعتقاد اهل سنت به خلافت سه خليفه است را زير سؤال میبرد و میگوید :
اين علم بر اساس دو چيز بنا شده است : يكي اعتقاد به صداقت و راستگوئي كساني كه با علي دشمني دارند و ديگري اعتقاد به زنديق بودن و كاذب بودن كساني كه علي را دوست دارند .
حال ما کمی این جمله ابن حجر عسقلانی را توضیح میدهیم .
ابن حجر میگوید یعنی کسانی که در باب فضائل حضرت علی علیه السلام حدیثی را اورده اند و جز راویان حدیث بوده اند همه انها درغگو ، و بی خدا هستند ؛ مثلا کسانی که حدیث ثقلین ، منزلت ، اثنا عشر ، طیر ، غدیر ، تطهیر ، مباهله ، نجوا ، یوم دار ، ولایت ، و هزاران حدیث دیگر که در باب فضائل امام علی است را بیان کرده اند بی خدا و زندیق میباشند ؛ اما کسانی که خزعبلاتی را نسبت به امام علی علیه سلام مثل : نعوذبه الله بت پرست بودن او در مدتی از کودکی یا نعوذبه الله شرابخواری یا مخالفت حضرت با پیامبر در جنگ تبوک ، یا صلح حدیبه یا افسانه خواستگاری ان حضرت از دختر ابوجهل و خزعبلات دیگر را که اورده اند انها راستگو و با صداقت میباشند.
حال شخصی مثل ابن حجر که خود سرامد علم رجال و حدیث است وقتی میبینید در خود صحاح از پيامبر(ص) نقل شده که فرمود: يا علي جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد. ( صحيح مسلم ج 1 ص 61 و صحيح ترمذی ج 5 ص 635 و سنن نسائي ج 8 ص 116 ) خوب در اینجا پیامبر مصادیق نفاق و دوستی را کاملا توضیح داده است ( برای همین است که به حضرت علی علیه السلام لقب تقسیم کننده بهشت و جهنم داده شده است ) ، دچار تزلزل در عقیده میشود و او نیز در اخر عمر خویش شیعه میشود ، ولی چون در یک محیط متعصب زندگی میکرده است ناچار بوده است تقیه کند و خود را در ظاهر سنی نشان دهد.
-
نویسندهنوشته ها
در كتاب أنساب الأشراف بلاذري، جلد 5، صفحه 134 نقل شده است:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته بودند و فرمودند: الآن فردي از اين در ميآيد كه:
يموت علي غير ملتي، فطلع معاويه، فقال النبي (صلي الله عليه و سلم): هو هذا.
مرگش بر غير ملت من است و مسلمان نميميرد. پس معاويه وارد شد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آن مردي كه گفتم، همين معاويه است.
تاريخ الطبري، ج8، ص186 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص261 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج15، ص176
جناب حافظ القماري، از علماء بزرگ أهل سنت اردن، ميگويد:
هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
اين حديث، صحيح بنا بر شرط صحيح مسلم.
جونة العطار احمد بن صديق، ج2، ص154
اما حضرت علی لشکر همچین فردی را نگفته برادر بلکه خوارج را گفته چون خوارج فقط يك شبهه در مورد امام علي داشتند و خود امام هم در باره آنها فرمود كه اينها به دنبال حق بودند و در معرفت حق و حقيقت خطا كردند و فرمود كه بعد از من با اينها نجنگيد . در واقع اينها انسانهاي پاكي بودند لذا در ظرف يك روز چهار هزار نفر از اينها دوباره به امام علي برگشتند و اينها دهها سال عليه دولت اموي جنگيدند ولي وهابيت دولت اموي را دولت اسلام و جزو امامان دوازدهگانه ميدانند.