پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
پاسخ : گفته از اهل بیت است یا نه ؟
(المهدىّ من عترتى من ولد فاطمه) . سنن ابى داود ، كتاب المهدى ، ح 4284 . يعنى مهدى از عترتم و از فرزندان فاطمه است .
در ضمن پیامبر گفته است که مهدی فرزند امام حسن عسگری امام دوازدهم است و اين حضرات كه اين ايراد را به مذهب ما وارد ميكنند بدانند كه شيعه دوازده امامي از همان روزهاي آغازين طلوع اسلام با نام ائمهشان آشنا بودند ؛ حضرت آيت الله صافي گلپايگاني حفظه الله تعالي در كتاب گرانسنگ منتخب الأثر كه انصافاًً از كتابهاي باارزش است روايات متعددي در اين زمينه آورده است . ايشان در صفحه99 91 روايت از منابع شيعه و سني آورده كه مضمون اين روايات اين است : الأئمة الإثناعشر أولهم عليّ و آخرهم المهديّ ، در صفحه105 94 روايت آورده مبني بر اينكه ائمه دوازده نفر هستند و آخرينشان حضرت وليعصر سلام الله عليه است ، در صفحه143 50 روايت از شيعه و سني آورده كه نام يكايك ائمه بخصوصه از حضرت امير تا آقا وليعصر در آنها برده شده است ، در صفحه267 148 روايت آورده مبني بر اينكه حضرت مهدي نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است ، در صفحه279 99 روايت آورده كه حضرت مهدي ششمين فرزند امام صادق عليه السلام است ، در صفحه282 98 روايت آورده كه مهدي پنجمين فرزند امام كاظم عليه السلام است ، در صفحه285 95 روايت آورده كه حضرت چهارمين فرزند امام رضا عليه السلام است ، در صفحه288 90 روايت آورده كه حضرت مهدي سومين فرزند امام جواد سلام الله عليه است ، در صفحه290 90 روايت آورده كه حضرت مهدي دومين فرزند امام هادي عليه السلام است ، در صفحه291 146 روايت آورده بر اينكه حضرت خلف امام عسكري سلام الله عليه است ، در صفحه310 136 روايت آورده كه حضرت مهدي دوازدهمين امام است ، در صفحه322 91 روايت آورده درباره غيبت حضرت وليعصر ارواحنا له الفداء ؛ ايشان مجموعا ً حدود1900 روايت آورده كه از اين تعداد حداقل50 روايت آن در حد تواتر است ونشان ميدهد كه ائمه عليهم السلام به نام يا به خصوصيات و يا به عددشان از زبان پيغمبر صلي الله عليه و آله يا از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام يا از زبان حسنين عليهما السلام و ساير اين حضرات در روايات مشخص بوده است .
در ثانی حتی بعضي از بزرگان اهلسنت با شيعه همعقيده هستند در اينكه حضرت مهدي (عليه السلام) كه در سال 255 به دنيا آمده، اكنون هم به ارادۀ خداوند، زنده و حيّ است و هيچ استبعادي در عمر طولاني نيست.
آقاي أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي – از علماي بزرگ اهلسنت – ميگويد:
و هو حي موجود باق منذ غيبته إلي الآن و لا إمتناع في بقائه بدليل بقاء عيسى و الخضر و إلياس عليه السلام و بقاء الأعور الدجال و إبليس اللعين من اعداء الله تعالى و هؤلاء قد ثبت بقاؤهم بالكتاب و السنة.
آن مهدياي كه در سال 255 به دنيا آمده است، زنده است و از دوران غيبتش تا الآن، باقي مانده است و هيچ دليلي بر امتناع زنده بودن طولاني ايشان نيست؛ زيرا حضرت عيسي و خضر و إلياس (عليهم السلام) هم زنده هستند و همچنين دجال و ابليس كه دشمنان خدا هستند هم زنده هستند و كتاب و سنت دلالت ميكند كه اينها زنده و باقي هستند.
ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج3، ص347 – البيان في أخبار صاحب الزمان، ص521 – كفايه الطالب، ص529
ثالثا : در كتابهاي معتبر أهل سنت كه وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) ميفرمايد:
إني تارك فيكم الثقلين، أحدهما أكبر من الآخر، كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض و عترتي أهل بيتي و إنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.
من ميان شما 2 چيز گرانبهاء ميگذارم: كتاب خدا … و اهل بيتم … و اين دو به تا ابد از هم جدا نميشوند تا اينكه در كنار حوض نزد من ميآيند.
مسند احمد، ج3، ص14، 26، 59
نكته دوم: حديث ثقلين صحيح است.
آقاي هيثمي در مجمع الزوائد ميگويد: «سند احمد بن حنبل صحيح است».
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163
إبن كثير دمشقي ميگويد:
و قد ثبت في الصحيح أن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال في خطبته بغدير خم: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و إنهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض.
در روايت صحيح ثابت شده كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در غدير خم، حديث ثقلين را فرمود.
تفسير إبن كثير، ج4، ص122
حاكم نيشابوري وقتي حديث ثقلين را نقل ميكند، ميگويد:
اني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله تعالي و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض.
هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه بطوله.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 148
نكته سوم:
وقتي ميگويد اين دو از هم جدا نميشوند، و وقتي قرآن هم در ميان جامعه است، پس بايد أهل بيت (عليهم السلام) هم در كنار قرآن باشند. اگر قرآن در جامعهاي باشد و أهل بيت (عليهم السلام) نباشند، ـ نستجير بالله ـ كذب سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لازم ميآيد. پس بايد همواره يك نفر از أهل بيت (عليهم السلام) در كنار قرآن باشد و امروز، آن كسي كه در كنار قرآن است، حضرت مهدي (عليه السلام) است. حتي بزرگان أهل سنت هم به اين قضيه اعتراف دارند؛ مانند علامه سمهودي كه ميگويد:
هذا الخبر يفهم وجود من يكون أهلا للتمسك به من أهل البيت و العترة الطاهرة في كل زمن إلي قيام الساعة، حتي يتوجه الحث المذكور إلي التمسك به، كما أن الكتاب كذلك، فلذلك كانوا أمانا لأهل الأرض، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض.
از اين حديث ثقلين ميفهميم كه در هر زماني، يك نفر از عترت طاهره بايد در كنار قرآن باشد تا قيام قيامت؛ همانطوري كه قرآن هم تا قيام قيامت باقي است و عترت طاهره هستند كه مايه أمنيت أهل زمين هستند و اگر عترت طاهره از روي زمين برداشته شوند، زمني و اهلش نابود خواهند شد.
جواهر العقدين، ص244 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج3، ص20
همين تعبير را آقاي إبن حجر هيثمي دارد و ميگويد:
و في أحاديث الحث علي التمسك بأهل البيت، إشارة إلي عدم إنقطاع متأهل منهم للتمسك به إلي يوم القيمة، كما أن الكتاب العزيز كذلك و لهذا كانوا أمانا لأهل الأرض … و يشهد لذلك الخبر السابق: في كل خلف من أمتي عدول من أهل بيتي.
حديث ثقلين دلالت ميكند كه يكي از أهل بيت همواره بر روي كره زمين هست تا قيام قيامت، همانطور كه قرآن اينگونه است. به همين دليل أهل بيت مايه امنيت أهل زمين هستند، … ، در هر قومي و نسلي از أمت من، افرادي از أهل بيت من در كنار قرآن هستند.
الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ج2، ص442
حال فایده امام غایب : احتیاجی نیست امام غایب وبلاگ یا سایت یا ماهواره راه اندازی کند . این ما هستیم که محتاج امام هستیم نه او . همانگونه که در صحيح مسلم آمده است:
من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية.
هر كس از دنيا برود و بيعت امامي بر گردن او نباشد، مرگش مرگ جاهلي است. ( منظورش از امام احتمالا ملک عبداله یا ابوبکر بغدادی بوده ! )
صحيح مسلم، ج6، ص22، ح4686
یا احمد بن حنبل در مسند خود نقل ميكند:
من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.
هر كس بدون امام از دنيا برود، مرگش مرگ جاهلي است.
مسند احمد، ج4، ص96
و آقاي صالحي شامي نقل ميكند از سيوطي و ديگر بزرگان:
قد ثبت أن الأرض لم تخل من سبعة مسلمين فصاعدا يدفع الله تعالي بهم عن أهل الأرض.
در هر زماني، 7 نفر از اولياء خدا هستند كه واسطه فيض به اهل زمين هستند و خداوند به بركت اينها، تمام بلايا را از اهل زمين برميدارد.
سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج1، ص256
یا
همواره روي كره زمين، 7 نفر از اولياء خدا بودهاند كه واسطه فيض بودهاند و اگر آنها روي زمين نباشند، زمين از بين ميرود و تمام ساكنان زمين هلاك ميشوند.
المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج5، ص97 ـ تفسير القرطبي، ج2، ص128 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج1، ص138 و ج4، ص353 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج1، ص256
اگر ما شيعيان ميگوييم:
لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها.
اگر حجت خدا روي زمين نباشد، زمين نابود ميشود و تمام ساكنانش را به كام خود ميبرد. و این حجت از نظر ما شیعیان با توجه به 12 امام بعد از پیامبر حتما همان امام زمان است .
جواب : حرفتان درست است و یکی از شئونات امامت خلافت است . یعنی امام میتواند خلافت هم در دست داشته باشد یا خلافت میتواند به زور در دست افرادی امثال یزید هم باشد .
اما این که آورده اید : ما در کجا مدعی شدیم که خلافای راشدین جانشین پیامبر هستند.
در این زمینه یا شما دروغ میگوید یا عُمر . چون او گفته است :
قال أبو بكر صلى الله عليه وسلم ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها ، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (ما نورث ما تركناه صدقة) فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبو بكر و صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق.
(صحیح مسلم،کتاب الجهاد،باب حکم الفی)
خوب اینجا یا شما دروغ گفته اید یا ابوبکر و عمر که خود را جانشین رسول خدا دانشته اند یا هر سه نفرتان . البته نظر من بر دروغگویی سه نفرتان است . و این حرف حضرت علی هم است . همانگونه که انها را کذاب میدانسته ( تو را به خدا حرفهای سجودی را در توجیه این حدیث نیاور و قبول کن که حضرت علی ابوبکر و عمر را دروغگو میدانسته) است . یا حتی وقتی به در خانه حضرت علی می ایند و میگویند که خلیفه پیامبر میخواهد با شما بیعت کند . حضرت میگوید که چقدر زود بر پیامبر دروغ بستید .
خوب من دوباره سوالم را تکرار میکنم : این خلفا با قلوب شیطانی بعد از پیامبر کیستند ؟
اما در جواب به خطبه 6 که به ان استناد کرده اید و داستان سرایی کرده اید : جوابش کامل مشخص است . حضرت میخواهد معاویه ای که پیامبر لعن کرده بود را عزل کند و در جواب معاویه که گفت شما خلیفه نیستید ،حضرت این چنین نوشتند و
1 . آنچه كه مسلم است ، امام ( عليه السلام ) در اين نامه در مقام بيان يك قاعده كلى كلامى نيست ؛ بلكه در مقام احتجاج با دشمن عنودى است كه معتقد به مشروعيت خلافت خلفاء از طريق بيعت مهاجرين و انصار بود ؛ يعنى از باب استدلال به خصم از راه عقايد و افكار و اعمال خود اوست ، كه از او بعنوان «وجادلهم بالتي هي أحسن» تعبير مى شود .
به عبارت ديگر، حضرت امير (عليه السلام) به معاويه كه از طرف عمر و عثمان استاندار و حاكم شام بود ، و آنان را خليفه مشروع مىدانست ، خطاب كرده و مىفرمايد :
اگر از نظر تو معيار مشروعيت خلافت آنان ، اجتماع مهاجرين و انصار بود ، همان معيار در خلافت من نيز وجود دارد .
2 . از آنجا كه قصد مؤلف نهج البلاغه ، نقل بخشهاى بليغ سخنان حضرت بوده ؛ از اين رو ، بخشى از اين نامه را نقل نكرده و ديگر مؤلفان ؛ همانند نصر بن مزاحم و ابن قتيبه دينوري اين نامه را به صورت مبسوط نقل كردهاند و نكاتى در نقل آنان هست كه نشانگر حقيقت ياد شده است .
3 . در آغاز نامه حضرت عليه السلام آمده :
فإنّ بيعتي بالمدينة لزمتك و أنت بالشام .
همانگونه كه بيعت با ابوبكر و عمر در مدينه بود و تو در شام به آن ملتزم گرديدى ، بايد به بيعت من نيز تسليم شوى .
ابن دمشقي شافعى – ج 1 – ص 367- با تحقيق شيخ محمودى – چاپ مجمع احياء الثقافة الاسلاميّة و تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج 59 – ص 128 – با تحقيق على شيرى – چاپ دارالفكر و شرح نهج البلاغة – ابن أبي الحديد – ج 3 – ص 75 و ج 14- ص 35 و 43 .
و اين فرمايش حضرت ، در برابر استدلال سخيف معاويه است كه دليل تسليم نشدن خويش در برابر حضرت را ، سرپيچى مردم شام از بيعت با حضرت عنوان كرده بود :
وأما قولك أنّ بيعتي لم تصحّ لأنّ أهل الشام لم يدخلوا فيها كيف وإنّما هي بيعة واحدة ، تلزم الحاضر والغائب ، لا يثنى فيها النظر ، ولا يستانف فيها .
شرح نهج البلاغة – ابن أبي الحديد – ج 14- ص 43 و بحار الأنوار – علامه مجلسي – ج 33 – ص82 و الغدير – علامۀ اميني – ج 10- ص 320 و نهج السعادة – محمودي – ج 4 – ص 263 .
اما گفتار تو كه به خاطر بيعت نكردن اهل شام ، خلافت مرا زير سؤال بردى ، سخن بى اساس و سخيف است ؛ زيرا بيعتى كه با خليفه مسلمين در مركز حكومت اسلامى انجام مىگيرد ، رعايت آن بر تمام حاضران و غائبان لازم است و كسى حق ندارد در آن تجديد نظر كند و يا بيعتى جديدى را از سر گيرد .
4 . حضرت در بخش پايانى نامه، داستان بيعت شكنى طلحه و زبير را گوشزد نموده و سپس از معاويه مى خواهد همانند ساير مسلمانها در برابر حكومت ، سر تسليم فرود آورد و خود را گرفتار ننمايد و در غير اين صورت با وى به ستيز خواهد برخاست :
به جانم سوگند ! اگر شرط انتخاب رهبر ، حضور تمامى مردم باشد ، هرگز راهى براى تحقق آن وجود نخواهد داشت ، بلكه آنان كه صلاحيت دارند، رهبر و خليفه را انتخاب مىكنند و عمل آن ها نسبت به ديگر ، مسلمانان نافذ است ، آنگاه نه حاضران بيعت كننده ، حق تجديد نظر دارند و نه آنان كه در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابى ديگر را خواهند .
المناقب خوارزمي: ص 202، جواهر المطالب: ج 1، ص 367، تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر: ج 59، ص 128 و شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد: ج 14، ص 36.
سلام
بله در ادامه هم آوردم که گفته عمار انها را به سوی بهشت دعوت میکند اما معاویه و یارانش به سوی جهنم
و حتی عمر وعاص چون این قضیه را میدانست و متوجه بود که بر حق نیست میگفت علی عمار را به جنگ آورده و باعث کشته شدنش شده نه ما
در ضمن من که نفهمیدم دلیل دفاعتان از معاویه چیست ؟ حتی علمای اهل سنت هم نظر خوبی در مورد او ندارند . مثلا آقاي إبن جوزي، از علماء بزرگ أهل سنت، از حسن بصري نقل ميكند و ميگويد:
چهار خصلت و ويژگي در معاويه بود كه اگر يكي از آنها در هر انساني باشد، وارد آتش جهنم ميشود:
1. خلافت را به زور شمشير گرفت.
2. فرزند شارب الخمر و ميمون بازي كه با خواهر و مادرش جنايت كرد را به عنوان خليفه قرار داد.
3. زياد بن ابيه را كه فرزند شخص ديگري بود، به عنوان برادر خودش خواند.
4. قتل حجر بن عدي و اصحابش
تاريخ الطبري، ج4، ص208 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص487 ـ تاريخ أبو الفداء، ج1، ص186 ـ المحاضرات للراغب الإصفهاني، ج2، ص214 ـ النجوم الزاهرة، ج1، ص141
جالب اين است كه در تاريخ طبري، جلد 8، صفحه 185 نقل شده:
رأى النبي (صلي الله عليه و سلم) أبا سفيان مقبلا على حمار و معاوية يقود به و يزيد إبنه يسوق به، قال: لعن الله القائد و الراكب و السائق.
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) أبو سفيان را ديد كه سوار بر الاغي است و معاويه و برادرش يزيد بن أبو سفيان (غير از يزيد بن معاويه) هم آن الاغ را ميبرند و حضرت فرمود: لعنت خداوند بر كسي كه سوار بر الاغ است و بر كسي كه جلوي الاغ ميرود و بر كسي كه پشت سر الاغ ميآيد.
تذكرة الخواص للسبط إبن الجوزي، ص115 ـ جمهرة الخطب، ج1، ص428
در كتاب أنساب الأشراف بلاذري، جلد 5، صفحه 134 نقل شده است:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته بودند و فرمودند: الآن فردي از اين در ميآيد كه:
يموت علي غير ملتي، فطلع معاويه، فقال النبي (صلي الله عليه و سلم): هو هذا.
مرگش بر غير ملت من است و مسلمان نميميرد. پس معاويه وارد شد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آن مردي كه گفتم، همين معاويه است.
تاريخ الطبري، ج8، ص186 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص261 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج15، ص176
جناب حافظ القماري، از علماء بزرگ أهل سنت اردن، ميگويد:
هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
اين حديث، صحيح بنا بر شرط صحيح مسلم.
جونة العطار احمد بن صديق، ج2، ص154
اما حضرت علی لشکر همچین فردی را نگفته برادر بلکه خوارج را گفته چون خوارج فقط يك شبهه در مورد امام علي داشتند و خود امام هم در باره آنها فرمود كه اينها به دنبال حق بودند و در معرفت حق و حقيقت خطا كردند و فرمود كه بعد از من با اينها نجنگيد . در واقع اينها انسانهاي پاكي بودند لذا در ظرف يك روز چهار هزار نفر از اينها دوباره به امام علي برگشتند و اينها دهها سال عليه دولت اموي جنگيدند ولي وهابيت دولت اموي را دولت اسلام و جزو امامان دوازدهگانه ميدانند.
اورده که یک نفر کشته و ربطی به بقیه ندارد : در حدیث گفته گروه نگفته یک نفر .در ثانی تاريخ صدر اسلام شاهد حضور چهره هايي در ميان (السابقون الأولون) است كه به اتفاق شيعه و سني ، مورد غضب خداوند بوده كه جاي گاهشان آتش جهنم خواهد بود . از جمله اين افراد كساني همچون ابوالغاديه قاتل عمار ياسر است .
ابن تيميه حراني در باره او مينويسد :
كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره .
برخي از السابقون الأولون (مهاجران نخستين) دور و بر معاويه بودند كه يكي از آنان ابو الغاديه قاتل عمار بن ياسر است ، او كسي است كه در بيعت شجره حضور داشت و با پيامبر بيعت كرد ، اي مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كردهاند .
منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .
در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره وي و گروهي كه او به آنها تعلق داشت ، فرمود :
عمار را گروه نابكار ميكشند ؛ در حالي كه عمار آنها را به سوي بهشت و آنها عمار را به سوي آتش دعوت ميكنند .
صحيح البخاري ، ج1 ، ص 115 ، كتاب الصلاة ، ب 63 ، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح 447 و ج2 ، ص207 ، كتاب الجهاد والسير، ب 17 ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ ، 2812 .
جالب اين است كه خود ابو الغاديه ، قاتل عمار ، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است .
ذهبي در ميزان الإعتدال مينويسد :
از أبو غاديه نقل شده است كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است .
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 .
در نتيجه كساني همچون أبو الغاديه ، هر چند كه جزء «سابقون الأولون» بودهاند ؛ اما به خاطر اعمالي كه بعد از نزول آيه انجام دادهاند ، رضايت خداوند از آنها تبديل به غضب و خشم شده است . و از جمله احاديثي كه بناي غير استوار عدالت همه صحابه را سست وفرو مي ريزد وبهشتي بودن آنان را زير سؤال مي برد حديث معروف حوض است كه در منابع معتبر روائي اهل سنت نقل شده است. ( همان حدیثی که سجودی نتوانست اب حوضش را بکشد ! )دوست عزیز شما مفهومی از ایه برداشته اید که حتی خود آنها هم همچنین نظری نداشتند ؟و رضايت دائمي ، با برخي آيات در تضاد است و برخي ديگر را تخصيص ميزند:
اگر رضايت خداوند از آنها مقيد به عمل صالح نباشد و آنها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاي زشتي مرتكب شوند ) به بهشت بروند ، آيات بسياري از قرآن كريم تكذيب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله ميفرمايد:
وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه .
هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند !
اگر ادعاي اهل سنت پذيرفته شود ، بايد بگوييم كه تمام مردم ، نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد ، مگر آنهايي كه با پيامبر هجرت كردهاند كه اعمال بد آنها حساب نشده و رضايت خداوند از آن دائمي است ! و اين مطلب با اين آيه و آيات ديگر قرآن در تضاد است .
اصلاً گناه كساني كه بعدها به دنيا آمدهاند چيست كه بايد ذره ذره اعمالشان ، محاسبه شده و در برابر آنها حسابرسي شوند ؛ اما «السابقون الأولون» فقط به اين دليل كه در صدر اسلام زندگي ميكردهاند ، هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و بي حساب به بهشت بروند ؟!
و نيز خداوند در سوره حجرات ميفرمايد :
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير . الحجرات / 13 .
گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است !
اگر قرار باشد كه پيشي گيرندگان مهاجر و انصار بدون قيد و شرط ؛ چه تقواي الهي پيشه كنند و چه اعمال ناشايست انجام دهند ؛ در عين حال گرامي ترين افراد نزد خداوند باشند ، اين آيه و بسياري ديگر از آيات قرآن تكذيب خواهد شد !
و نيز اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد ، بايد تمامي آيات قرآن را كه راجع به وعده و وعيد و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصيص بزنيم . يعني از هر كسي گناهي سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر (السابقون الأولون) كه آنها حتي اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند ، مجازات نخواهند شد .
و طبق اعتقاد اهل سنت ، خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آن ها بدون حساب و كتاب وارد بهشت ميشوند ؛ در حالي كه طبق آيات قرآن كريم حتي پيامبران نيز در قيامت از حساب و كتاب مستثنا نيستند و آنها بايد حساب پس دهند . خداوند در سوره اعراف ميفرمايد :
فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ . الأعراف / 6 .
به يقين ، (هم) از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد (و هم) از پيامبران سؤال مىكنيم !
تا جايي كه خداوند پيامبران خود را تهديد ميكند كه اگر ذرهاي به خداوند شرك بورزند ، تمامي اعمال نيكي كه تا به حال انجام دادهاند ، از بين خواهد رفت و از زيانكاران خواهند شد . در سوره انعام ، بعد از نام بردن هيجده نفر از پيامبران بزرگ خود ميفرمايد :
وَلَوْ أَشرَْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُون . انعام / 88 .
و اگر آن ها مشرك شوند [ميشدند] ، اعمال (نيكى) كه انجام دادهاند ، نابود مىگردد (و نتيجهاى از آن نمىگيرند) .
و خطاب به خاتم پيامبران صلي الله عليه وآله وسلم ميفرمايد :
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين . الزمر / 65 .
به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مىشود و از زيانكاران خواهى بود .
و با تهديدي كه در سوره حاقه آمده است ، جاي هيچ ترديدي را باقي نميگذارد كه تفاوت و تبعيضي بين هيچ يك از بندگان نيست و همه بايد جوابگوي اعمال خود باشند ؛ حتي اگر برترين مخلوق و خاتم پيامبران باشد :
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ . لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين . فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِين الحاقة / 44 ـ 47 .
اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست ، ما او را با قدرت مىگرفتيم ، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم ، و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود .
اما اینکه گفته اید حدیث ثقلین حدیث درستی نیست !
دوست عزیز من از کتاب صحیح مسلم برای شما اوردم. یک کلام بگوبد مسلم کتابش صحیح نیست . اما این دشمنی شما با اهل بیت به واله قسم که عاقبت به خیرتان نمیکند .
همانگونه که ابن جوزی متعصب را نکرد :
ابـن جـوزى در كتاب (العلل المتناهيه في الاحاديث الواهيه ) پس از نقل حديث ثقلين (كـتـاب اللّه وعـترتى ) بر سند آن اشكال گرفته مى گويد: اين حديث صحيح نيست , در سند آن عطيه وجوددارد كه احمد ويحيى وديگران او را تضعيف كرده اند وديگر ابن عبدالقدوس كه يحيى درباره اش مى گويد:او بدرد نمى خورد,رافضى خبيثى است وهمچنين درباره عبداللّه بن داهر كه در سـنـدحديث است احمد ويحيى مى گويند: او قابل قبول نيست , كسى درباره وى سخن خوبى نگفته است .
رفع اشکال
1) حـديث ثقلين تنها با اين سند نقل نشده است , بلكه سندهاى متعددى دارد, همانگونه كه گفته شد.
2) مـسـلـم ايـن حـديث را در صحيح خود نقل كرده است , آنهم از چندطريق , در حالى كه صرف روايـت مـسلم براى اثبات صحت سندكافى است هر چند از يك طريق باشد واين مطلبى است كه اهل سنت در آن اختلاف نظر ندارند.
3) هـمـچـنـيـن ترمذى اين حديث را از چندين طريق در صحيح خودروايت كرده است , اسناد او منتهى مى شود به جابر, زيد بن ارقم ,ابوذر, ابو سعيد وحذيفه .
4) ابن جوزى , در كتاب (الموضوعات ) ج1 ص 99 چنين مى گويد: پـس هـرگـاه حـديـثـى را خـارج از متون اسلام (موطا, مسند احمد,صحيحين , سنن ابى داود وتـرمـذى , وامثال آنها) يافتى , در حديث تامل كن , اگر مشابه آن را در صحاح وحسان پيدا كردى احـتـمال درست بودن آن را بده , پس ابن جوزى در اينجا خلاف سخن خودعمل كرده است , زيرا اين حديث همانگونه كه ديديد در آنچه اوآنها را متون اسلام ناميده روايت شده است .
5) سـخـن ابن جوزى درباره عطيه درست نيست زيرا ابن سعد او راتوثيق (تاييد) كرده , ابن حجر عـسقلانى درباره اش مى گويد: ابن سعد گفت : عطيه با ابن اشعث به مسافرت رفتند, حجاج به دست نشانده خود محمد بن قاسم نوشت كه از او بخواهد على را ناسزاگويد, اگر چنين نكرد وى را چـهارصد ضربه شلاق زده وريش او رابتراشد, محمد بن قاسم عطيه را خواست ولى او حاضر به چنين كارى نشد, ولذا حكم حجاج را درباره اش اجرا كرد, عطيه پس ازآن به خراسان رفته در آنجا اقامت يافت تا آنكه عمر بن هبيره والى عراق شد, آنگاه عطيه به عراق بازگشته در آنجا ماند تا آنكه در سـال يـكـصـد وده وفـات يـافـت .
او مـردى مـورد اعتماد بود ان شاء اللّه تعالى واحاديث خوبى دارد
ضـمـنـا بـدانـيـم كـه ابـن سعد ناصبى است , يعنى از كسانى است كه بشدت با اهل بيت دشمنى مـى ورزنـد, تـا جائى كه امام جعفرصادق (ع ) را به عنوان راوى ضعيف دانسته است .
بنابراين تاييد ابن سعد براى عطيه در برابر حريف كافى است .6) عـطـيـه از رجـال احمد بن حنبل است وواضح است كه احمدروايت نمى كند مگر از فرد مورد اعـتـمـاد, واحـمـد روايـت هـاى زيـادى از او نـقـل كـرده است , پس ادعاى اينكه احمد, عطيه را ضـعيف شمرده است دروغ محض است .
تقى سبكى مى گويد: واحمد خدااو را رحمت كند روايت نـمـى كرد مگر از فرد مورد اعتماد, مخالفين مايعنى ابن تيميه اين مطلب را به صراحت گفته اند.
ابن تيميه دركتابى كه در جواب بكرى پس از ده نوشته از او, تاليف كرده است مى گويد: كسانى از عـلماء حديث كه قائل به جرح وتعديل اند بر دونوع اند: بعضى از آنها جز از فرد مورد اعتماد روايت نمى كنند مانندمالك …واحمد بن حنبل .. .
واين سخن مخالفين ما را بس است جهت اينكه احمد جز از معتمدين روايت نمى كند ولذا معنى نداردكه او بر عطيه خدشه اى وارد كند . شفاء الاسقام ج10 ص 11.
7) سـبـط ابـن جوزى او را تاييد مى كند .
او به صراحت عطيه را مورداعتماد شمرده وتضعيف او را مـردود مـى دانـد, او ابـتـدا سخن پيامبر(ص ) خطاب به على (ع ): لا يحل لاحد ان يجنب فى هذا الـمسجدغيرى وغيرك , [براى كسى جز من وتو جايز نيست كه در اين مسجد جنب باشد], را نقل كرده سپس مى گويد: پس اگر بگويندعطيه ضعيف است وبراى ضعف حديث استدلال كنند كه تـرمـذى گـفـتـه اسـت : ايـن حديث را براى محمد بن اسماعيل بخارى خواندم ,يا او از من شنيد وخنديد.
جـواب ايـن است كه : عطيه عوفى از ابن عباس وصحابه روايت كرده ومورد اعتماد است واما قول ترمذى مبنى بر اينكه بخارى با شنيدن اين حديث خنديده است بخاطر اين سخن پيامبر(ص ) است : آن راحلال نمى دانم مگر بر فرد پاك , نه در حال حيض ونه در حال جنابت .
شافعى مى گويد: براى جنب جايز است كه از مسجد عبور كند وابوحنيفه مى گويد جايز نيست تا آنـكـه غـسل كند وحديث على حمل براين مى شود كه اين استثنا مخصوص او بوده , همانگونه كه مسائلى مخصوص پيامبر(ص ) بوده است .خلاصة عبقات الانوار ج1 ص 339.8) ادعـاى ابـن جـوزى بـر ايـنكه يحيى بن معين عطيه را تضعيف كرده است نيز مردود است زيرا دورى از ابن معين نقل كرده است كه عطيه مرد صالحى است .
حافظ ابن حجر در شرح حال عطيه چنين مى گويد: دورى از ابن معين نقل كرده است كه او مرد صالحى است . تهذيب التهذيب ج7 ص 225.
بنابراين آنچه ابن جوزى به يحيى بن معين نسبت داده صحيح نيست .
ابـن جـوزى نـسبت به حديث ثقلين بسيار جاهل است زيرا او خيال مى كند با ضعيف شدن عطيه , حـديـث ثـقـلـيـن نـيـز تـضـعـيـف مى شود,در حاليكه تاييد يا تضعيف او هيچ ضررى به حديث ثقلين نمى زند, زيرا حديثى را كه عطيه از ابو سعيد روايت كرده است ابوطفيل نيز از ابو سعيد نقل نـموده وابو طفيل از صحابه بشمارمى رود .
از آن گذشته درستى حديث ثقلين بسته به روايت ابو سـعيدنيست چه از راه عطيه باشد چه ابو طفيل .
اگر فرض كنيم كه روايت ابو سعيد از هر دو راه ضـعـيـف بـاشـد بـاز هم ضررى به حديث نمى رساند, به اين دليل كه حديث داراى راه ها وروايت هاى مختلف است .اما در مورد حزب اله و نقش ایران در منطقهخداوکیلی اگر همین حزب اله و ایران نبودند تا به حال اسمی از کشور فلسطین بود ؟
وقتی عربستان برای غزه کفن میفرستاد اما ایران و حزب اله اسلحه شما به عربستان افتخار میکردید یا ایران
آیا وقتی امارات و قطر و مصر به انها خیانت میکردند شما خوشحال بودید ؟
اگر ایران و حزب اله نبودن که شما باید به نتیانیاهو میگفتید اق دایی
و ابوبکر البغدادی هم که نه به شیعه رحم میکنه و نه سنی در لیست خلفای 12 گانه یتان در کنار اسم یزید می اوردید .
-
نویسندهنوشته ها
و باز هم جالب اين است كه در تذكرة الحفّاظ ، ج3 ، ص375 و تاريخ الاسلام ، ج33 ، ص58 آمده است كه : آقاي ابنحازم حنبلي فتوا داد : من لميكن حنبليّاً فليس بمسلمٍ ، هر كسي كه حنبلي نباشد اصلاً مسلمان نيست . و از اين طرف در شذرات الذهب ، ج3 ، ص252 آمده است كه يكي از علماء حنفي به نام آقاي ابوبكر مُهري گفت : كلّ من كان حنبليّاً فهو كافر ، هر كسي كه حنبلي باشد كافر است .
اين اختلافات به آنجا رسيده بود كه قاضي دمشق محمد بن موسي لساني گفت :
لو كان لي أمرٌ لأخذتُ جزية من الشافعيّة .
اگر من قدرت ميداشتم دستور ميدادم كه از كل شافعيها جزيه بگيرند ، يعني اينها جزو اهل ذمه هستند .
و الی ماشاله مثال در این زمینه