پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
اورده که یک نفر کشته و ربطی به بقیه ندارد : در حدیث گفته گروه نگفته یک نفر .
در ثانی تاريخ صدر اسلام شاهد حضور چهره هايي در ميان (السابقون الأولون) است كه به اتفاق شيعه و سني ، مورد غضب خداوند بوده كه جاي گاهشان آتش جهنم خواهد بود . از جمله اين افراد كساني همچون ابوالغاديه قاتل عمار ياسر است .
ابن تيميه حراني در باره او مينويسد :
كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره .
برخي از السابقون الأولون (مهاجران نخستين) دور و بر معاويه بودند كه يكي از آنان ابو الغاديه قاتل عمار بن ياسر است ، او كسي است كه در بيعت شجره حضور داشت و با پيامبر بيعت كرد ، اي مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كردهاند .
منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .
در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره وي و گروهي كه او به آنها تعلق داشت ، فرمود :
عمار را گروه نابكار ميكشند ؛ در حالي كه عمار آنها را به سوي بهشت و آنها عمار را به سوي آتش دعوت ميكنند .
صحيح البخاري ، ج1 ، ص 115 ، كتاب الصلاة ، ب 63 ، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح 447 و ج2 ، ص207 ، كتاب الجهاد والسير، ب 17 ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ ، 2812 .
جالب اين است كه خود ابو الغاديه ، قاتل عمار ، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است .
ذهبي در ميزان الإعتدال مينويسد :
از أبو غاديه نقل شده است كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است .
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 .
در نتيجه كساني همچون أبو الغاديه ، هر چند كه جزء «سابقون الأولون» بودهاند ؛ اما به خاطر اعمالي كه بعد از نزول آيه انجام دادهاند ، رضايت خداوند از آنها تبديل به غضب و خشم شده است . و از جمله احاديثي كه بناي غير استوار عدالت همه صحابه را سست وفرو مي ريزد وبهشتي بودن آنان را زير سؤال مي برد حديث معروف حوض است كه در منابع معتبر روائي اهل سنت نقل شده است. ( همان حدیثی که سجودی نتوانست اب حوضش را بکشد ! )دوست عزیز شما مفهومی از ایه برداشته اید که حتی خود آنها هم همچنین نظری نداشتند ؟و رضايت دائمي ، با برخي آيات در تضاد است و برخي ديگر را تخصيص ميزند:
اگر رضايت خداوند از آنها مقيد به عمل صالح نباشد و آنها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاي زشتي مرتكب شوند ) به بهشت بروند ، آيات بسياري از قرآن كريم تكذيب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله ميفرمايد:
وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه .
هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند !
اگر ادعاي اهل سنت پذيرفته شود ، بايد بگوييم كه تمام مردم ، نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد ، مگر آنهايي كه با پيامبر هجرت كردهاند كه اعمال بد آنها حساب نشده و رضايت خداوند از آن دائمي است ! و اين مطلب با اين آيه و آيات ديگر قرآن در تضاد است .
اصلاً گناه كساني كه بعدها به دنيا آمدهاند چيست كه بايد ذره ذره اعمالشان ، محاسبه شده و در برابر آنها حسابرسي شوند ؛ اما «السابقون الأولون» فقط به اين دليل كه در صدر اسلام زندگي ميكردهاند ، هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و بي حساب به بهشت بروند ؟!
و نيز خداوند در سوره حجرات ميفرمايد :
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير . الحجرات / 13 .
گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است !
اگر قرار باشد كه پيشي گيرندگان مهاجر و انصار بدون قيد و شرط ؛ چه تقواي الهي پيشه كنند و چه اعمال ناشايست انجام دهند ؛ در عين حال گرامي ترين افراد نزد خداوند باشند ، اين آيه و بسياري ديگر از آيات قرآن تكذيب خواهد شد !
و نيز اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد ، بايد تمامي آيات قرآن را كه راجع به وعده و وعيد و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصيص بزنيم . يعني از هر كسي گناهي سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر (السابقون الأولون) كه آنها حتي اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند ، مجازات نخواهند شد .
و طبق اعتقاد اهل سنت ، خداوند از پيشي گيرندگان مهاجر و انصار براي هميشه راضي شده است و آن ها بدون حساب و كتاب وارد بهشت ميشوند ؛ در حالي كه طبق آيات قرآن كريم حتي پيامبران نيز در قيامت از حساب و كتاب مستثنا نيستند و آنها بايد حساب پس دهند . خداوند در سوره اعراف ميفرمايد :
فَلَنَسَْلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسَْلَنَّ الْمُرْسَلِينَ . الأعراف / 6 .
به يقين ، (هم) از كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند سؤال خواهيم كرد (و هم) از پيامبران سؤال مىكنيم !
تا جايي كه خداوند پيامبران خود را تهديد ميكند كه اگر ذرهاي به خداوند شرك بورزند ، تمامي اعمال نيكي كه تا به حال انجام دادهاند ، از بين خواهد رفت و از زيانكاران خواهند شد . در سوره انعام ، بعد از نام بردن هيجده نفر از پيامبران بزرگ خود ميفرمايد :
وَلَوْ أَشرَْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُون . انعام / 88 .
و اگر آن ها مشرك شوند [ميشدند] ، اعمال (نيكى) كه انجام دادهاند ، نابود مىگردد (و نتيجهاى از آن نمىگيرند) .
و خطاب به خاتم پيامبران صلي الله عليه وآله وسلم ميفرمايد :
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين . الزمر / 65 .
به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مىشود و از زيانكاران خواهى بود .
و با تهديدي كه در سوره حاقه آمده است ، جاي هيچ ترديدي را باقي نميگذارد كه تفاوت و تبعيضي بين هيچ يك از بندگان نيست و همه بايد جوابگوي اعمال خود باشند ؛ حتي اگر برترين مخلوق و خاتم پيامبران باشد :
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ . لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ . ثمَُّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين . فَمَا مِنكمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِين الحاقة / 44 ـ 47 .
اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست ، ما او را با قدرت مىگرفتيم ، سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم ، و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود .
اما اینکه گفته اید حدیث ثقلین حدیث درستی نیست !
دوست عزیز من از کتاب صحیح مسلم برای شما اوردم. یک کلام بگوبد مسلم کتابش صحیح نیست . اما این دشمنی شما با اهل بیت به واله قسم که عاقبت به خیرتان نمیکند .
همانگونه که ابن جوزی متعصب را نکرد :
ابـن جـوزى در كتاب (العلل المتناهيه في الاحاديث الواهيه ) پس از نقل حديث ثقلين (كـتـاب اللّه وعـترتى ) بر سند آن اشكال گرفته مى گويد: اين حديث صحيح نيست , در سند آن عطيه وجوددارد كه احمد ويحيى وديگران او را تضعيف كرده اند وديگر ابن عبدالقدوس كه يحيى درباره اش مى گويد:او بدرد نمى خورد,رافضى خبيثى است وهمچنين درباره عبداللّه بن داهر كه در سـنـدحديث است احمد ويحيى مى گويند: او قابل قبول نيست , كسى درباره وى سخن خوبى نگفته است .
رفع اشکال
1) حـديث ثقلين تنها با اين سند نقل نشده است , بلكه سندهاى متعددى دارد, همانگونه كه گفته شد.
2) مـسـلـم ايـن حـديث را در صحيح خود نقل كرده است , آنهم از چندطريق , در حالى كه صرف روايـت مـسلم براى اثبات صحت سندكافى است هر چند از يك طريق باشد واين مطلبى است كه اهل سنت در آن اختلاف نظر ندارند.
3) هـمـچـنـيـن ترمذى اين حديث را از چندين طريق در صحيح خودروايت كرده است , اسناد او منتهى مى شود به جابر, زيد بن ارقم ,ابوذر, ابو سعيد وحذيفه .
4) ابن جوزى , در كتاب (الموضوعات ) ج1 ص 99 چنين مى گويد: پـس هـرگـاه حـديـثـى را خـارج از متون اسلام (موطا, مسند احمد,صحيحين , سنن ابى داود وتـرمـذى , وامثال آنها) يافتى , در حديث تامل كن , اگر مشابه آن را در صحاح وحسان پيدا كردى احـتـمال درست بودن آن را بده , پس ابن جوزى در اينجا خلاف سخن خودعمل كرده است , زيرا اين حديث همانگونه كه ديديد در آنچه اوآنها را متون اسلام ناميده روايت شده است .
5) سـخـن ابن جوزى درباره عطيه درست نيست زيرا ابن سعد او راتوثيق (تاييد) كرده , ابن حجر عـسقلانى درباره اش مى گويد: ابن سعد گفت : عطيه با ابن اشعث به مسافرت رفتند, حجاج به دست نشانده خود محمد بن قاسم نوشت كه از او بخواهد على را ناسزاگويد, اگر چنين نكرد وى را چـهارصد ضربه شلاق زده وريش او رابتراشد, محمد بن قاسم عطيه را خواست ولى او حاضر به چنين كارى نشد, ولذا حكم حجاج را درباره اش اجرا كرد, عطيه پس ازآن به خراسان رفته در آنجا اقامت يافت تا آنكه عمر بن هبيره والى عراق شد, آنگاه عطيه به عراق بازگشته در آنجا ماند تا آنكه در سـال يـكـصـد وده وفـات يـافـت .
او مـردى مـورد اعتماد بود ان شاء اللّه تعالى واحاديث خوبى دارد
ضـمـنـا بـدانـيـم كـه ابـن سعد ناصبى است , يعنى از كسانى است كه بشدت با اهل بيت دشمنى مـى ورزنـد, تـا جائى كه امام جعفرصادق (ع ) را به عنوان راوى ضعيف دانسته است .
بنابراين تاييد ابن سعد براى عطيه در برابر حريف كافى است .6) عـطـيـه از رجـال احمد بن حنبل است وواضح است كه احمدروايت نمى كند مگر از فرد مورد اعـتـمـاد, واحـمـد روايـت هـاى زيـادى از او نـقـل كـرده است , پس ادعاى اينكه احمد, عطيه را ضـعيف شمرده است دروغ محض است .
تقى سبكى مى گويد: واحمد خدااو را رحمت كند روايت نـمـى كرد مگر از فرد مورد اعتماد, مخالفين مايعنى ابن تيميه اين مطلب را به صراحت گفته اند.
ابن تيميه دركتابى كه در جواب بكرى پس از ده نوشته از او, تاليف كرده است مى گويد: كسانى از عـلماء حديث كه قائل به جرح وتعديل اند بر دونوع اند: بعضى از آنها جز از فرد مورد اعتماد روايت نمى كنند مانندمالك …واحمد بن حنبل .. .
واين سخن مخالفين ما را بس است جهت اينكه احمد جز از معتمدين روايت نمى كند ولذا معنى نداردكه او بر عطيه خدشه اى وارد كند . شفاء الاسقام ج10 ص 11.
7) سـبـط ابـن جوزى او را تاييد مى كند .
او به صراحت عطيه را مورداعتماد شمرده وتضعيف او را مـردود مـى دانـد, او ابـتـدا سخن پيامبر(ص ) خطاب به على (ع ): لا يحل لاحد ان يجنب فى هذا الـمسجدغيرى وغيرك , [براى كسى جز من وتو جايز نيست كه در اين مسجد جنب باشد], را نقل كرده سپس مى گويد: پس اگر بگويندعطيه ضعيف است وبراى ضعف حديث استدلال كنند كه تـرمـذى گـفـتـه اسـت : ايـن حديث را براى محمد بن اسماعيل بخارى خواندم ,يا او از من شنيد وخنديد.
جـواب ايـن است كه : عطيه عوفى از ابن عباس وصحابه روايت كرده ومورد اعتماد است واما قول ترمذى مبنى بر اينكه بخارى با شنيدن اين حديث خنديده است بخاطر اين سخن پيامبر(ص ) است : آن راحلال نمى دانم مگر بر فرد پاك , نه در حال حيض ونه در حال جنابت .
شافعى مى گويد: براى جنب جايز است كه از مسجد عبور كند وابوحنيفه مى گويد جايز نيست تا آنـكـه غـسل كند وحديث على حمل براين مى شود كه اين استثنا مخصوص او بوده , همانگونه كه مسائلى مخصوص پيامبر(ص ) بوده است .خلاصة عبقات الانوار ج1 ص 339.8) ادعـاى ابـن جـوزى بـر ايـنكه يحيى بن معين عطيه را تضعيف كرده است نيز مردود است زيرا دورى از ابن معين نقل كرده است كه عطيه مرد صالحى است .
حافظ ابن حجر در شرح حال عطيه چنين مى گويد: دورى از ابن معين نقل كرده است كه او مرد صالحى است . تهذيب التهذيب ج7 ص 225.
بنابراين آنچه ابن جوزى به يحيى بن معين نسبت داده صحيح نيست .
ابـن جـوزى نـسبت به حديث ثقلين بسيار جاهل است زيرا او خيال مى كند با ضعيف شدن عطيه , حـديـث ثـقـلـيـن نـيـز تـضـعـيـف مى شود,در حاليكه تاييد يا تضعيف او هيچ ضررى به حديث ثقلين نمى زند, زيرا حديثى را كه عطيه از ابو سعيد روايت كرده است ابوطفيل نيز از ابو سعيد نقل نـموده وابو طفيل از صحابه بشمارمى رود .
از آن گذشته درستى حديث ثقلين بسته به روايت ابو سـعيدنيست چه از راه عطيه باشد چه ابو طفيل .
اگر فرض كنيم كه روايت ابو سعيد از هر دو راه ضـعـيـف بـاشـد بـاز هم ضررى به حديث نمى رساند, به اين دليل كه حديث داراى راه ها وروايت هاى مختلف است .اما در مورد حزب اله و نقش ایران در منطقهخداوکیلی اگر همین حزب اله و ایران نبودند تا به حال اسمی از کشور فلسطین بود ؟
وقتی عربستان برای غزه کفن میفرستاد اما ایران و حزب اله اسلحه شما به عربستان افتخار میکردید یا ایران
آیا وقتی امارات و قطر و مصر به انها خیانت میکردند شما خوشحال بودید ؟
اگر ایران و حزب اله نبودن که شما باید به نتیانیاهو میگفتید اق دایی
و ابوبکر البغدادی هم که نه به شیعه رحم میکنه و نه سنی در لیست خلفای 12 گانه یتان در کنار اسم یزید می اوردید .
تلاش عمر بر تحريف آيه (السابقون الاولون) :
در اين آيه كريمه خداوند متعال مسلمانان را به سه دسته تقسم كرده است : 1 . پيشي گيرندگان مهاجر ؛ 2 . پيشي گيرندگان انصار ؛ 3 . كساني كه از كارهاي نيك آنها پيروي كنند .
اما از آن جايي كه خليفه دوم قائل به برتري قبيله قريش بر تمام قبائل بود و از طرفي پذيرفتن اين كه قرآن كريم از قبيله ديگري تمجيد كرده باشد ، براي او بسيار سخت وناگوار بود ؛ از اين رو با هوشياري و زيركي فوق العاده تلاش كرد كه اين آيه را تحريف نمايد .
طبق آن چه كه دانشمندان اهل سنت نوشتهاند ، جناب خليفه با حذف «واو» از جمله «والذين اتبعوهم» و صفت قرار دادن آن براي «المهاجرين» ، آيه را اين گونه تلاوت ميكردهاند:
والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان .
حذف «واو» توسط خليفه چند نتيجه داشت :
الف : آيه شامل دو دسته از مسلمانان مي شود : 1 . پيشي گيرندگان مهاجر ؛2 . انصاري كه از مهاجرين پيروي ميكنند ! ، و قسم سومي وجود ندارد
ب : انصار اصالتاً فضيلتي ندارند و اگر فضيلتي هم باشد به خاطر پيروي آنها از مهاجرين است .
ج : رضايت از مهاجرين بدون قيد و شرط (لا بشرط) است ؛ ولي رضايت از انصار به شرط پيروي از اعمال نيك مهاجرين است (بشرط شيء) و تابعين (بقيه مسلمانان) هيچ بهرهاي از اين آيه نميبرند (بشرط لا ) .
در حقيقت با اين تحريف كوچك ، ميخواست به انصار بفهماند كه بر شما واجب است كه از مهاجرين پيروي كنيد ! .
در اين صورت معناي آيه اين ميشود كه خداوند از مهاجرين و كساني كه از مهاجرين پيروي ميكنند ، راضي است و آنان را به بهشت برين خواهد برد .
قاسم بن سلام در فضائل القرآن مينويسد :
… وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ عُمَرُ : الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ زَيْدٌ : أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ ، فَقَالَ عُمَرُ : ائْتُونِي بِأُبَي بنِ كَعْبٍ ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذالِكَ ؟ فَقَالَ أُبِيٌّ : وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ فَقَالَ عُمَرُ : نَعَمْ إِذَنْ ، فَنَعَمْ إِذَنْ ، نُتَابِعُ أُبَيَّاً .
عمر آيه را بگونه اي تلاوت كرد كه بين (الانصار) و (الذين) از حرف واو استفاده نكرد وآن را حذف كرد، زيد بن ثابت گفت: الذين را با واو بايد خواند، دو مرتبه عمر بدون واو خواند، زيد عقب نشيني كرد وگفت: گويا خليفه بهتر مي داند، عمر دستور داد تا ابي بن كعب را حاضر كنند، وقتي كه آمد از وي پرسيد جواب داد: (والذين اتبعوهم) يعني واو عطف دارد، عمر قبول كرد ودو بار هم تكرار كرد. وگفت: از ابي پيروي مي كنيم.
فضائل القرآن ، ج 2 ، ص 66 و تفسير الطبري ، ج 11 ، ص 8 و جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، جلال الدين سيوطي ، ج 14 ، ص 8 و الدر المنثور ، سيوطي ، ج 4 ، ص 268 .
سلامعبدالله بن مسعود از نبي مكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل ميكند:
أتاني ملك، فقال: يا محمد! و اسئل من أرسلناك من قبلك من رسلنا علي ما بعثوا؟ قال قلت: علي ما بعثوا؟ قال: علي ولايتك و ولاية علي بن أبيطالب.
اي محمد! از پيامبران قبل از خودت سؤال كن كه بر چه چيزي مبعوث شدهاند؟ گفتم: بر چه چيزي مبعوث شدهاند؟ فرمود: بر ولايت تو و ولايت علي بن أبي طالب.
معرفة علوم الحديث، ج 1، ص 95، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاكم النيسابوري، الوفاة: 405، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1397هـ – 1977م، الطبعة: الثانية، تحقيق: السيد معظم حسين ـ الكشف والبيان (تفسير الثعلبي)، ج 8، ص 338، اسم المؤلف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري، الوفاة: 427 هـ – 1035م، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت – لبنان – 1422هـ-2002م ، الطبعة: الأولى ، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي ـ تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، ص 241، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر – بيروت – 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري ـ الجواهر الحسان في تفسير القرآن (تفسير الثعالبي)، ج 8، ص 338، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف الثعالبي، الوفاة: 875، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت ـ شواهد التنزيل حسكاني، ج 2، ص 223 و…
اين روايت خيلي صريحتر از بقيه روايات است. پس شهادت بر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام پس از شهادت بر رسالت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، چيز عبث و زائدي نيست. همان مطلبي را ما در اذان و اقامه خود ميگوئيم كه بزرگان شما در كتابهاي حديثي خود نقل كردهاند.
بهتر بود اصل كلام مرحوم شيخ صدوق را بياوريد تا مشخص شود ايشان چه مي گويند :
والمفوضة لعنهم الله قد وضعوا أخبارا وزادوا في الاذان ” محمد وآل محمد خير البرية ” مرتين ، وفي بعض رواياتهم بعد أشهد أن محمدا رسول الله ” أشهد أن عليا ولي الله ” مرتين ، ومنهم من روى بدل ذلك ” أشهد أن عليا أمير المؤمنين حقا ” مرتين ولا شك في أن عليا ولي الله وأنه أمير المؤمنين حقا وأن محمدا وآله صلوات الله عليهم خير البرية ، ولكن ليس ذلك في أصل الاذان ، وإنما ذكرت ذلك ليعرف بهذه الزيادة المتهمون بالتفويض ، المدلسون أنفسهم في جملتنا
مفوضه كه خدا ايشان را لعنت كند ، اخباري به دروغ آورده و در اذان چنين اضافه كردند كه محمد وآل محمد خير البريه اند ؛ و در بعضي از روايات آنها چنين آمده است كه بعد از اشهد ان محمدا رسول الله دو بار بگو اشهد ان عليا ولي الله …. و شكي نيست كه علي ولي الله است … اما در اصل اذان چنين نيست . و من اين را گفتم تا با اين زياده در روايات ، متهمان به تفويض را كه خود را در بين ما جا داده اند پيدا كنيم .
يعني مرحوم شيخ صدوق نيز مي فرمايند اين مطلب جزو اصل اذان نيست و كسي كه ادعا كند اين مطلب جزو اصل اذان است از مفوضه است و بدعت گذار . و ما نيز همين را مي گوييم . و همين تلاش هاي مرحوم شيخ صدوق بوده است كه اكنون در كتب ما چنين مطالبي يافت نمي شود .سلام
آورده اید :
اگر معنی کلمه ی ولی فقط سرپرستی باشد شما در اذان می گویید اشهد ان علی ولی الله .
پس منظور شیعه اینست که حضرت علی سرپرست خداست ؟؟!!
جواب : قال أبو بكر : صلى الله عليه وسلم ، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها ، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (ما نورث ما تركناه صدقة) فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ، ثم توفي أبو بكر و صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق.
(صحیح مسلم،کتاب الجهاد،باب حکم الفی)
پس ابوبکر و عمر هم سرپرست خداوند هستند !!!
دوست عزیز مکتب شیعه بر این استدلالات ابکی که شما فکر میکنید پایه گذاری نشده است .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: تکلیف ائمه بعد از امام حسین را روشن کنید #10669سلاماجر رسالت پیامبر را با این سخنانتان خوب میدهید .
بترسید از روزی که چشم در چشم پیامبر شوید و ادعای مسلمانی هم داشته باشید .
اما سوال من اینجاست که ایا درست است که وَإِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1114 و ج 4، ص 1540 و ج 6، ص 2436
خداي عالم دين اسلام را با يک مرد فاجر تاييد ميکند و گسترش ميدهد.
حال ميگويند عمر دين را گسترش داده است . در این روایت 2 نکته است1 : اسلام گسترش پیدا میکند . پس هیچ نقصی در اسلام نیست
2 : شخصی فاجر دین اسلام را گسترش میدهد .
و در تایید نيز احمد بن حنبل از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت ميكند:
إن الله تبارك وتعالى سيؤيد هذا الدين بأقوام لا خلاق لهم
خداوند تبارك و تعالى به زودي اين دين را توسط اقوامي كه فاقد هرگونه شايستگي هستند ياري ميرساند.
مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 45 ـ دقائق التفسير، ابن تيميه، ج 2، ص 143.
و در روايتي ديگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمودند:
إن الله عز وجل ليؤيد هذا الدين برجال ما هم من أهله.
خداوند عزوجل اين دين را توسط مرداني كه اهليت براي اين كار را ندارند تأييد خواهد نمود.
مجمع الزوائد، الهيثمي، ج 5، ص 302.
در منابع معتبر اهل سنت هم از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرموده است:
یکون بعدی أئمة لا یهتدون بهدای ولا یستنون بسنتی ، وسیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جُثمان أنس . قلت : کیف أصنع یا رسول الله ! إن أدرکت ذلک ؟ قال : تسمع وتطیع للأمیر وإن ضرب ظهرک وأخذ مالک فاسمع وأطع
صحیح مسلم: 20/6 ، کتاب الأمارة باب الأمر بلزوم الجماعة ح 51.پیشوایانى بعد از من خواهند آمد که نه از هدایتهاى من بهرهاى برده اند و نه به سنت من عمل مىکنند، و قلوب آنان همانا قلوب شیاطینى است که در درون جسم آدمى قرار گرفته باشد.
و شما این شیاطین را برای من مشخص نکردید ؟
در ضمن افراد فاجر هم برای ما معرفی میکنید ؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: تکلیف ائمه بعد از امام حسین را روشن کنید #10670خدا میداند که قصد توهین ندارم ، اما شما که دنبال نسب هستید لطفا نسب ابوبکر و عمر را هم برای ما مشخص کنید :نسب عمر :
در تفسير طبري که ابن تيميه تفسير طبري از تفاسير مورد اعتماد مي داند،آمده:
غضب رسول الله يوما من الأيام .
پیامبر غضبناک شد و رفت بالاي منبر و فرمود: مردم خبر بدهم که خانواده هاي پست چه کساني هستند؟ بعد گفت : فلاني ميداني پدر تو کيست ؟ پدر تو اين کسي که ميگويي نيست و پدرت شخص ديگري بوده است.
پيامبر يکي يکي داشت همه را معرفي کرد که عمر ديد اگر به اين شکل پيش برود:
گر حکم شود که مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند
آمد و افتاد پاي پيامبر را بوسيد
فقام إليه عمر فقبل رجله.
پاي پيامبر را عمر بوسيد
وقال يا رسول الله رضينا بالله ربا وبك نبيا وبالإسلام دينا وبالقرآن إماما فاعف عنا عفا الله عنك.
خلاصه اش اين است که پرده ها را بالا مزن و بيش از اين ما را رسوا مکن.
تفسير الطبري، ج7، ص81
البته روایات زیادی در مورد نسب عمر است که من برای اینکه عزیزان اهل سنت ناراحت شوند بقیه را نمی اورم .
نسب ابوبکر :
حدثنا محمد بن عَمْرِو بن خَالِدٍ الْحَرَّانِيُّ حدثني أبي ثنا بن لَهِيعَةَ عن أبي الأَسْوَدِ عن عُرْوَةَ قال أبو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ اسْمُهُ عبد اللَّهِ بن عُثْمَانَ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن كَعْبِ بن سَعْدِ بن تَيْمِ بن مُرَّةَ شَهِدَ بَدْرًا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم وَأُمُّ أبي بَكْرٍ رضي اللَّهُ عنه أُمُّ الْخَيْرِ سَلْمَى بنتُ صَخْرِ بن عَامِرِ بن عَمْرِو بن كَعْبِ بن سَعْدِ بن تَيْمِ بن مُرَّةَ بن كَعْبِ بن لُؤَيِّ بن غَالِبِ بن فِهْرِ بن مَالِكٍ.
المعجم الكبير، ج 1 ص 51، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.
رواه الطبراني وإسناده حسن.
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9 ص 40، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – 1407هـ.
اين روايت ثابت ميکند که پدر ابوبکر با دختر برادر خود ازدواج کرده است که قطعا ازدواجي است حرام و غير شرعي و حتي در زمان جاهليت نيز چنين ازدواجهايي سابقه نداشته است.
تعدادي از بزرگان اهل سنت تصريح کردهاند که مادر ابوبکر دختر عموي او بوده است:
وأمه : أم الخير سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة بن كعب , وهي ابنة عم أبي بكر الصديق .
فتح الباب في الكنى والألقاب ، ج 1 ص 107، تحقيق : أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي ، ناشر : مكتبة الكوثر – السعودية – الرياض ، الطبعة : الأولى ، 1417هـ – 1996م.
قلت لابن داب من أم أبي بكر فقال أم الخير هذا اسمها وهي ابنة عم أبي بكر.
المصباح المضيء في كتاب النبي الأمي ورسله إلى ملوك الأرض من عربي وعجمي، ج 1 ص 32، تحقيق : محمد عظيم الدين ، ناشر : عالم الكتب – بيروت – 1405هـ.
سلامابتدا ببینیم خود حاکم چه میگوید بعد حرف البانی متعصب را نقد کنیم :
يا عبدَ اللهِ أتاني ملَكٌ فقال يا محمَّدُ وسلْ من أرسلنا من قبلِك من رُسلِنا علامَ بُعثوا قال قلتُ علامَ بُعثوا قال على وِلايتِك وولايةِ عليِّ بنِ أبي طالبٍ
الراوي: عبدالله بن مسعود المحدث: الحاكم – المصدر: معرفة علوم الحديث – الصفحة أو الرقم: 156
خلاصة حكم المحدث: تفرد به علي بن جابر عن محمد بن خالد عن محمد بن فضيل ولم نكتبه إلا عن ابن مظفر وهو عندنا حافظ ثقة مأمونبررسي سندي و رجالي اين حديث معرفة العلوم حاکم نيشابوري ص 96 : اولا حاکم نيشابوري به گفته شمس الدين ذهبي امام المحدثين بعد از نقل اين روايت ميگويد که اين روايت از محمد ابن مظفر نقل شده و ميگويد او نزد ما ثقه و مورد اطمينان هست.
ذهبي در شرح ابن مظفر مينويسد: الامام ابوالمظفر… و همچنين او را هم عصر و رفيق امام غزالي ميداند تاريخ الاسلام ذهبي ج 34 ص 312 و خطيب بغدادي در هنگام نقل حديث از اون به او لقب حافظ ميدهد !!!!! تاريخ بغداد ج 14 ص 321
اما وقتي الباني به اين حديث ميرسد ميگويد : اين حديث موضوع(ساختگي) است . 4884 – ( يا عبدالله ! أتاني ملك فقال : يا محمد ! (واسأل من أرسلنا قبلك من رسلنا) على ما بعثوا ؟ قال : قلت : على ما بعثوا ؟ قال : على ولايتك وولاية علي بن أبي طالب ) . السلسلة الضعيفة – مختصرة بعد تنها ايرادي که از اين حديث ميگرد وجود : 1.محمد ابن خالد ابن عبدالله الواسطي الطحان 2.علي ابن جابر
اما محمد ابن خالد
1.محمد ابن خالد ابن عبدالله الواسطي الطحان: و اما در مورد محمد ابن خالد ابن عبدالله او را از ديدگاه مورخان ضعيف ميداند !!!!!!
اين در صورتي هست که افرادي مانند ابن ماجه قزويني صاحب يکي از صحاح ستة و ابن حبان و …. از او حديث نقل کرده اند !!!!!!!!! صحيح ابن حبان ج 6 ص364 : 2637 – أخبرنا الحسن بن سفيان قال : حدثنا محمد بن خالد بن عبد الله الواسطي و جمعة بن عبد الله البلخي … قال شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح …. …
اقاي ابن حجر هيثمي از بزرگان محدثين اهل سنت هست در کتاب مجمع زوائد جلد 10 ص 93 باب جامع في التسبيح و التحميد و غيرهما ميگويد : وثقه ابن حبان در ضمن جناب ابن حبان ايشان رو در کتاب ثقات خود به عنوان شخصه ثقه مياورد: الثقات ابن حبان جلد 9 ص 90 … اين شخص اگر ضعيف هست و ثقه نيست در کتب صحاح ستة چه ميکند؟؟؟؟
سنن ابن ماجه قزويني ج1 ص539 /الجزء پنجم ص 280 : 1758 – حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِىُّ حَدَّثَنَا أَبِى عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ رُخِّصَ لِلْكَبِيرِ الصَّائِمِ فِى الْمُبَاشَرَةِ وَكُرِهَ لِلشَّابِّ.
ادامهو جناب ابن کثير دمشقي هم از قول ابن ماجه حديثي نقل ميکند که در ان نام اين شخص وجود دارد : البداية و النهاية ابن کثير ج 3 ص 285 … ابويعلي الموصلي /مسند ابي يعلي ج 5 ص 293 /جزء 6/ص458 : 2845 – حدثنا محمد بن خالد بن عبد الله الطحان ، حدثنا أبي ، حدثنا سعيد ، عن قتادة ، عن أنس… … ابن حجر عسقلاني در الاصابة : ابن حجر از او حديث نقل ميکند و احاديث او را موضوع نميداند : الاصابه في معرفة صحابه ج8 ص66 /الجز 3 ص 457 : وأسنده من طريق محمد بن خالد بن عبد الله الطحان عن أبيه عن أبي الجليل عن… … الاصابه في معرفة صحابه جزء 2 ص397 ….
شخصي که امام قزويني صاحب صحاح ستة و ابن حبان و ابن حجر عسقلاني و امام ثعلبي و … از او روايت نقل ميکنند و بر او خورده نميگرند چگونه فردي ضعيف است در نقل راويت ؟؟؟؟؟؟؟
2. علي ابن جابر : جالب اينجاست که وقتي جناب الباني به نام اين شخص ميرسد مگويد او را نميشناسد ! السلسلة الضعيفة والموضوعة الباني در توضيح حديث 4884السلسلة الضعيفة –
مختصرة تمام کساني که اين حديث را در کتابشنان اورده اند يا شخص را به نام همان علي ابن جابر نقل کرده اند : از جمله :تاريخ دمشق ابن عساكر، ج42، ص241 – متوفي قرن ششم تفسير امام ثعلبي، ج8، ص337 – متوفي قرن پنجم شواهد التنزيل حاكم حسكاني، ج2، ص223 -متوفي قرن پنجم … همچنين حاکم نيشابوري اين راوي رو به اسم علي ابن جابر مياورد در رديف راويان که اين نشان ميدهد ايشان شخص شناخته شده اي در بين محدثين بوده !!!! که جناب ابن حبان در کتاب رجالي خودالثقات نام ايشان را ميبرد علي ابن جابر الاودي من اهل الموصل يروي عن ابي نعيم… علي ابن جابر الاودي از اهالي موصل و ابونعيم از او روايت نقل ميکند الثقات ابن حبان جلد 8 ص474 ابن عساکر در کتاب خود نام او را به عنوان علي ابن جابر الجابري الموصلي مياورد : انبا ابونعيم … علي ابن جابر الجابري الموصلي …. در اينجا ابونعيم باز او روايت ميکند تاريخ مدينه دمشق -ابن عساکر-ج 30 ص 306 شمس الدين ذهبي در شرح حال ايشان ميگويد : علي ابن جابر الجابري الموصلي الذي لقيه ابونعيم … علي ابن جابر جابري موصلي کسي که ملاقات کرده ابونعيم را … سير اعلام النبلاء جلد 16 ص 134 … بله اين علي ابن جابر موصلي شناخته شده مورخين و محدثين بود که ابن اثير و حاکم و ثعلبي … اسم اين راوي را اينگونه نقل کرده اند.
حال چطور جناب الباني و شما راوي رو که جزء ثقات هست و ذهبي و ابن عساکر و امام ثعلبي و حاکم نيشابوري او را مشناسند و از او حديث نقل ميکنند را نميشناسد ؟؟؟؟؟؟ و ميگويد من او را نميشناسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و به همين دليل روايت رو رد ميکند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اين کار الباني وهابي بجز عناد و دشمني با روايات در شان علي ع چيز ديگري هست؟؟؟؟؟
-
نویسندهنوشته ها
در كتاب أنساب الأشراف بلاذري، جلد 5، صفحه 134 نقل شده است:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نشسته بودند و فرمودند: الآن فردي از اين در ميآيد كه:
يموت علي غير ملتي، فطلع معاويه، فقال النبي (صلي الله عليه و سلم): هو هذا.
مرگش بر غير ملت من است و مسلمان نميميرد. پس معاويه وارد شد و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آن مردي كه گفتم، همين معاويه است.
تاريخ الطبري، ج8، ص186 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص261 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج15، ص176
جناب حافظ القماري، از علماء بزرگ أهل سنت اردن، ميگويد:
هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
اين حديث، صحيح بنا بر شرط صحيح مسلم.
جونة العطار احمد بن صديق، ج2، ص154
اما حضرت علی لشکر همچین فردی را نگفته برادر بلکه خوارج را گفته چون خوارج فقط يك شبهه در مورد امام علي داشتند و خود امام هم در باره آنها فرمود كه اينها به دنبال حق بودند و در معرفت حق و حقيقت خطا كردند و فرمود كه بعد از من با اينها نجنگيد . در واقع اينها انسانهاي پاكي بودند لذا در ظرف يك روز چهار هزار نفر از اينها دوباره به امام علي برگشتند و اينها دهها سال عليه دولت اموي جنگيدند ولي وهابيت دولت اموي را دولت اسلام و جزو امامان دوازدهگانه ميدانند.