پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
بسم الله الرحمن الرحیم. بر اساس اين قاعده كه: “مجرم به دنبال شريك جرم مي گردد” شيعيان نيز مي خواهند براي رفع اتهام از خود،ما اهل سنت را نيز بد نام كنند تا بلكه دست از انگشت نما كردن ايشان و بازگو كردن فضائح مذهبشان برداريم! نوری طبرسی، یکی از علمای بزرگ و متأخر شيعه که در سال 1320ه. هلاک شده است، به تألیف کتابی ضخیم در زمینه ی اثبات ادعای (تحریف) قرآن نزد شیعه پرداخته و آن را (فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب)1، نام نامگذاری کرده و آن را با سه مقدمه که دو باب درپی آنها میآیند، آغاز نموده است.
باب اول: دلایل تحریف قرآن (به گمان او)
باب دوم: پاسخ ردّ به کسانی که قائل صحت قرآن در میان امّت هستند.
طبرسی در کتاب فوق، هزاران روایت میآورد که به گمانشان بر تحریف قرآن دلالت دارد. چون در دو فصل پایانی کتاب از باب اوّل که از دوازده فصل تشکیل شده است (1602) روایت نقل کرده است، علاوه بر روایتهایی که در فصول دیگر از این باب نقل کرده اند و در عین حال بخاطر کمی آنچه جمع کرده است، عذرآوری میکند و میگوید: «علی رغم قلت بضاعتمان، روایتهایی را ذکر میکنیم که ادعای آنها را تأیید مینماید[2]» و در حالی که این روایتها را موثوق میداند، میگوید: «بدان که این روایتها از کتابهای معتبری نقل شدهاند که یاران ما برای اثبات احکام شرعی و آثار نبوی بر آنها تکیه میکنند»[3].و بعد از آنکه نام تعداد زیادی از علمای آنها را که قایل به تحریف قرآن هستند ذکر میکند که پنج صحفه از کتابش را به خود اختصاص میدهند، میگوید: بعد از همه مواردی که ذکر و نقل کردیم، آنهم با پیگیری علیل و ناتوان اینجانب، میتوانیم ادعا کنیم که اکثریت متقدمین قایل به تحریف قرآن هستند و مخالفان آن، در اشخاص محدود و معینی منحصر میشوند که نام آنها خواهد آمد[4].
سپس بیان میکند که آن مخالفان عبارتند از: صدوق، مرتضی و شیخ طائفه طبرسی و گفته: در میان ُقدما، موافقی با آنها دیده نشده است[5]و ذکر کرده که طبرسی نویسنده ی کتاب مجمع البیان از این چند نفر تبعیت کرده است و گفته است: در میان هم ردیفان، مخالفت صریح و روشنی را جز این مشایخ چهارگانه ندیدهام[6]،
سپس به دنبال بهانه تراشی برای اینان افتاده و گفته است: چیزی که آنها را وادار کرده قایل به تحریف قرآن نشوند، تقیه و مدارا کردن با مخالفان (اهل سنّت) بوده است و در مقام معذرت آوردن طوسی که در کتابش (تبیان) قایل به عدم تحریف شده است، میگوید: پس بر کسی که در کتاب تبیان تأمّل کند پوشیده نیست که روش او در تعامل و برخورد با مخالفان، بر اساس نهایت مدارا کردن و همگامیبا آنها بوده است… و اگر هم بر وجه هماهنگی و همآوایی نمیبود، واقعاً شگفتآور میبود.[7]
البته نعمت الله جزائری در زمینه عذرآوری برای آن علماء گوی سبقت را از نوری طبرسی ربوده و بعد از آنکه اجماع علمای امامیه را بر عقیدة قرآن نقل میکند، میگوید: آری، مرتضی و صدوق و شیخ طبرسی با تحریف قرآن مخالفت کرده و گفتهاند: آنچه که میان دو جلد این مصحف قرار دارد، همان قرآن است نه غیر آن و تبدیل و تحریفی در آن واقع صورت نگرفته است. و چنین بنظر میرسد که آنها این سخن را بخاطر منافع و مصالح فراوانی به زبان آوردهاند از جمله: بستن دروازه طعنه زدن به آن، به جایی اینکه بگویند: وقتی که تحریف قرآن جایز شمرده شده، پس چگونه عمل کردن به قواعد و احکام آن جایز میباشد، چگونه است که این سرشناسان در مؤلفات خود روایتهای زیادی را نقل کردها ند که شامل وقوع تحریف و حذف در قرآن هستند و اینکه فلان آیه اینگونه نازل شد، سپس به این تغییر داده شده است؟! [8]
و بدین ترتیب روشن میشود که اعتقاد به تحریف و تبدیل و تغییر قرآن محل اجماع همه علمای رافضی است. یعنی همان چیزی که طبرسی در (فصل الخطاب) تحقیق کرده است و قول سابق از علمای بزرگ آنها بر آن دلالت کرده است. همچنین کسی از علمای آنها در این عقیده ساز مخالف نزده است، حتی در هنگام تألیف فصل الخطاب، جز چهار نفر که تقیه و مدارا کردن با مخالفان – طبق گفته ی طبرسی، و قبل از او نعمت الله جزائری – آنها را وادار به آن کرده است. از سوی دیگر مباحث نوین هم که این مسأله را مورد بحث قرار دادهیاند آن را ثابت کرده و با شواهد فراوانی از روایتهای دال بر تحریف که در کتابهای چهارگانه شیخ آمده است، آن را تأیید کرده اند[9].
به بیان دیگر، نشان میدهند که این چهار تن هم به مفهوم دیدگاه علمای شیعه رافضه معتقد بوده و با آن موافق بودهاند. یعنی در کلّ اعتقاد به تحریف و تبدیل قرآن را قبول داشته اند، اگرچه برای اهل سنّت روش تقیه، نفاق، خدعه و نیرنگ را بکار بردهاند[10].از جمله چیزهایی که دیدگاه مرا تأیید میکند این است که هیچ یک از کسانی که قایل به تحریف قرآن شدهاند، به زیر تیغ انتقاد شیعه کشیده نشدهاند، کلینی همچنان مورد احترام و اطمینان و بزرگداشت است و امروزه بعنوان مرجع اول همة شیعیان محسوب میشود. به رغم آنکه شیعههای معاصر، تحریف قرآن را منتقی دانستهاند و افزایش و کاهش در آن را رد میکنند، باز هم نمیبینیم یکی از آنها در برابر کلینی عرض اندام کند و با صراحت او را رد کند، یا عدم اطمینان خود به او را علنی سازد، یا دیدگاهش را نپذیرد. بلکه بعضیها کوشیدهاند با روشهای پیچیده از او دفاع کنند و برای او عذرهایی بتراشند! [11]
اگر این جماعت واقعاً صادق هستند، باید از کسانیکه قایل به تحریف قرآن هستند، ابراز برائت کنند، و در این شک نداشته باشند که هر کس یک آیه از قرآن را انکار کند، کافر است، و بیان کنند که انکار جزء همانند انکار کل است، چون این کار طعنه و اتهام صریح است به آنچه پیامبر صلى الله عليه وسلم آورده است و ثابت بودن آن از بدیهيات دین است و اتفاق مسلمین بر آن است. قرآن همان کتاب الهی است که تحریف و تبدیل به آن راه نیافته است، زیرا خداوند متعال خود عهدهدار حفاظت و نگهداری آن شده است، برعکس تورات و انجیل، که خداوند عهدهدار حفاظت از آنها نشد، بلکه از اهل آنها خواسته است که از آن محافظت کنند، امّا آنها هر دو را ضایع کردند. شاطبی از ابی عمر دانی و او از ابی حسن منتاب حکایت کرده که گفت: من یک روز در کنار قاضی ابواسحاق اسماعیل بن اسماعیل بودم، به او گفته شد: چرا جایز است که به اهل تورات بگوییم دینشان را تغییر دادند؟ امّا این چیز بر اهل قرآن درست و جایز نیست؟! قاضی گفت :خداوند متعال درباره ی اهل تورات فرموده است:
(بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّـهِ) (مائده / 44):
(خداپرستان و دانشمنداني بدان حكم ميكردند كه امانتداران و پاسداران كتاب خدا بودند).
بنابراین حفاظت از تورات را برعهده علماء و خداپرستان گذاشت، پس جایز است که بگوییم درآن تبدیل انجام دادهاند. آمّا در ارتباط با قرآن فرموده است :
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ) (حجر / 9).
یعنی: ما خود قرآن را نازل کردیم، و خود از آن محافظت بعمل میآوریم.بنابراین جایز نیست که بگوییم مسلمانان قرآن را تبدیل و تغییر میدهند. علی رضى الله عنه گفت: به سوی ابی عبدالله محاملی رفتم و این داستان را برایش بازگفتم، گفت: کلامی بهتر و زیباتر از این نشنیدهام[12]. و در طول گذشت عصرها و روزگارها امّت اسلامی بر این اجماع داشته اند که آن قرآن کریمی که خداوند متعال آن را بر پیامبرش صلي الله عليه وسلم نازل فرموده است، همان قرآنی است که هم اینک در دسترس مسلمانان قرار دارد و هیچ افزایش یا کاهشی در آن صورت نگرفته است، هیچ تغییر و تبدیلی به آن راه نیافته است و امکان ندارد که چیزی از این قبیل به آن راه ییابد، زیرا خداوند متعال به حفظ و صیانت آن وعده داده است. در این باره کسی به غیر از شیعه ی رافضی، که ادعا مییکنند در قرآن کریم تحریف، تغییر و تبدیل صورت گرفته و گمان بردهاند که صحابه بخاطر مصالح شخصی و دنیوی خود، قرآن را تحریف کردهاند مخالفت نکردهاند. البته این عقیده ی آنها بیپایه و پوچ است و دلایلی از قرآن کریم و اقوال ائمه اهل بیت و دلایل عقلانی بر باطل بودن آن دلالت دارند.
***********************************************************************
1- الانتصار للصحب و آلآل ص 61.
2- فصل الخطاب، ص 249، الانتصار للصحب و الآل، ص 62.
3- فصل الخطاب، ص 249.
4- فصل الخطاب، ص 30.
5- فصل الخطاب ص 30.
6- فصل الخطاب، ص 30
7- فصل الخطاب، ص 34.
8- انوار النعانیة (2/359، 328).
9- شیعه و قرآن، احسان الهی ظهیر، ص 68-71.
10- الانتصار للصحب و آلآل، ص65.
11- اضواءٌ علی خطوط محب الدین، ص 42، و ما بعد آن.
12- الموافقات (2/59).
مدعیان تشیع من جمله شبهه پرداز میگوید که سیدنا علی قرآن را جمع کرد سپس او را پنهان کرد و ظاهرا به مهدی داده است و تا زمانی مشخص دور از دسترس است و این است عقیده ایشان در باره ی قرآن. ولی در تفسیر البیان فی تفسیر القرآن آمده است:
وهذا الاحتمال أوهن الاحتمالات: لان حفظ القرآن يجب أن يكون عند من انزل إليهم وهم عامة البشر، أما حفظه عند الامام عليه السلام فهو نظير حفظه في اللوح المحفوظ، أو عند ملك من الملائكة، وهو معنى تافه يشبه قول القائل: إني أرسلت اليك بهدية وأنا حافظ لها عندي، أو عند بعض خاصتي. البيان في تفسير القرآن ج1/ص233
این احتمال از دور ترین احتمالات است (اینکه قرآن واقعی نزد مهدی باشد) برای اینکه قرآن باید نزد کسانی باشد که برای آنها نازل شده است،(حفظ قرآن نزد مهدی) شبیه این است که همان در لوح محفوظ باشد یا نزد ملکی از ملائکه و کسانی که چنین ادعایی دارند حرفشان شبیه این است که «من برای تو هدیه ای گرفته ام ولی آن را نزد خودم برایت نگه میدارم.»!!!خداوند قرآن را برای هدایت انسان ها نازل کرده است ولی در نزد شیعه قرآن تحریف شده و قرآن اصلی غیب شده تا یک روز مانده به قیامت!!!پس ادعای رافضی مبنی بر اینکه قرآن فعلی تحریف شده و واقعی آن نزد مهدی میباشد بیشتر شبیه هذیان و سخن سرائی های بی معنی میباشد.
علمای قدیم و جدید مدعی تشیع بر تحریف شدن قرآن اتفاق نظر دارند از جمله این اقوال:
1. شیخ مفید میگوید«إن الأخبار قد جاءت مستفيضة عن أئمة الهدى من آل محمد صلى الله عليه وسلم باختلاف القرآن وما أحدثه بعض الظالمين فيه من الحذف والنقصان » اوائل المقالات : ص 91.یعنی: همانا اخبار و روایات از ائمه هدی از آل محمد صلى الله علیه وسلم درباره اختلاف قرآن، و آنچه که ستمکاران در آن بوجود آوردهاند از حذف و نقصان بطور مستفیض آمده است.
2. ابوالحسن عاملی میگوید« اعلم أن الحق الذي لا محيص عنه بحسب الأخبار المتواترة الآتية وغيرها أن هذا القرآن الذي في أيدينا قد وقع فيه بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم شيء من التغييرات ، وأسقط الذين جمعوه بعده كثيرا من الكلمات والآيات » [المقدمه الثانية لتفسير مرآة الأنوار ومشكاة الاسرار ص 36 وطبعت هذه كمقدمه لتفسير البرهان للبحراني]. یعنی حقی که شکی در آن نیست در اخبار متواتره و غیر از آن این است که این قرآنی که در دستان ماست در آن تغییراتی رخ داد بعد از فوت نبی، و کسانی که جمعش کردند بسیاری از کلمات و ایات را از ان حذف کردند!!!
3. نعمت الله جزایری میگوید:«إن تسليم تواتره عن الوحي الإلهي ، وكون الكل قد نزل به الروح الأمين ، يفضي الى طرح الأخبار المستفيضة ، بل المتواترة ، الدالة بصريحها على وقوع التحريف في القرآن كلاما،ومادة،وإعرابا ، مع أن أصحابنا قد أطبقوا على صحتها والتصديق بها » [الأنوار النعمانية ج 2 ص 357]. جزائری هم میگیود اخبار مستفیض بلکه متواتر وجود دارد که دلالت صریح بر وقوع تحریف قرآن میکند4. سلطان محمد خراسانی میگوید «اعلم أنه قد استفاضت الأخبار عن الأئمة الأطهار بوقوع الزيادة والنقيصة والتحريف والتغيير فيه بحيث لا يكاد يقع شك » [تفسير (( بيان السعادة في مقامات العبادة )) مؤسسة الأعلمي ص 19]. بدان که گفتارهای مکرری از ائمه اطهار در مورد زیاد و کاستی، و تحریف و نقص، و تغییر در قرآن آمده است.
رافضه برای فرار از این مهلکه و سرپوش گذاشتن به گند علمایشان فکر کردند و چاره جستند و برای راه حل سعی در متهم کردن اهل سنت به تحریف قرآن کردند تا با این وسیله بگویند که اگر ما معتقد به تحریف قرآن هستیم پس بدانید شما هم معتقد هستید. اما بنابر اصول و قواعد اعتقادی اهل سنت، هرکسی که معتقد به تحریف قرآن باشد را کافر میدانند، حال شما هم مرد باشید، و موقف خود را در قبال علمای خودتان از جمله کلینی فیض کاشانی محمد باقر مجلسی نوری طبرسی و دیگر از علمایتان مشخص کنید آیا همه کاسه آنها هستید یا حنای شما هم رنگ دیگری دارد؟
3670 – حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى قَالَ قَرَأْتُ عَلَى مَالِكٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِى بَكْرٍ عَنْ عَمْرَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ كَانَ فِيمَا أُنْزِلَ مِنَ الْقرآن عَشْرُ رَضَعَاتٍ مَعْلُومَاتٍ يُحَرِّمْنَ. ثُمَّ نُسِخْنَ بِخَمْسٍ مَعْلُومَاتٍ فَتُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَهُنَّ فِيمَا يُقْرَأُ مِنَ الْقرآن. صحيح مسلم؛ ج 4، ص 167 و دارمى؛ ج 2، ص 157 و ابو داود؛ ج 1، ص 224.
عايشه می گوید در قرآن آيه اى بوده است كه مقدار شيرخوارگى را كه موجب حرمت (رضعات محرّمة) مىشود تعيين مىكرد؛ ولى موقع اشتغال به دفن پيغمبر گوسفندى، وارد اتاق وى شده است و صفحاتى را كه مشتمل بر آيه رضعات بود جويده و خورده است! آن آيه ابتدا چنين بود: «عشر رضعات يحرّمن» ولى بعدا با آيه «خمس رضعات يحرّمن» نسخ شد. عايشه گويد: موقع وفات پيغمبر اين دو آيه، جزء آيات قرآن تلاوت مىگرديد.پاسخ:اینجا روافض جاهل عمدا و با نیت فاسدشان معنی حدیث را اشتباه نوشته اند و در ترجمه نوشته اند که ” موقع اشتغال به دفن پيغمبر صلى الله عليه و سلم گوسفندى، وارد اتاق وى شده است و صفحاتى را كه مشتمل بر آيه رضعات بود جويده و خورده است!”!!!
باید واقعا از این ایت الله ها سوال کرد که در کجای روایت مسلم آمده که گوسفند امد در اتاق و صفحات را خورد؟؟؟ و همچنین باید پرسید که در کجای روایت صحیح مسلم آیه ی رضاع کبیر نازل و سپس نسخ شده باشد وجود دارد؟؟؟در صحیح مسلم نسخ شدن آیه ی ده بار شیر دادن به پنج بار شیر دادن آمده است. و سپس حکم پنج بار شیر دادن باقی ماند و تلاوت آیه نیز از قرآن نسخ شد. اما به علت نزدیک بودن زمان فوت نبی با نسخ شدن تلاوت آیه ی پنج بار شیر دادن، بعضی از مردم هنوز اطلاعی به نسخ آن نداشتند و به همین خاطر فکر میکردند که آن آیه هنوز از قرآن است و آن را تلاوت میکردند. اما بعدا مشکل ناسخ و منسوخات در مصحف عثمان رضی الله عنه حل شد.
و علمای بزرگ امامیه من جمله شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی در تبیان جلد 1 صفحه 15 در تعریف انواع نسخ در قرآن به این موضوع اشاره میکند
و الثاني – ما نسخ لفظهدون حكمة، كآية الرجم فان وجوب الرجم على المحصنة لا خلاف فيه،والآية التي كانت متضمنة له منسوخة بلا خلاف وهي قوله: (والشيخوالشيخة إذا زنيا ارجموهما البته، فانهما قضيا الشهوة جزاء بماكسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم) الثالث – ما نسخ لفظه وحكمه،وذلك نحو ما رواه المخالفون من عائشة: أنه كان فيما أنزل الله أنعشر رضعات تحرمن، ونسخ ذلك بخمس عشرة فنسخت التلاوةیعنی: نوع دوم نسخ،نسخ لفظ آیه بدون از بین رفتن حکم آن مانند آیه ی رجم که خلافی در آن نیست… نوع سوم نسخ، نسخ لفظ و حکم آیه است. چنانکه مخالفین(اهل سنت) از عائشه رضی الله عنها روایت کرده اند که خداوند آیه ی ده بار شیر دادن باعث رضاعت میشود را نازل کرد و این نسخ شد به پنج بار شیر دادن سپس تلاوت آن نیز نسخ شد.
رافضی ادامه میدهد:
6. اخرج ابن ماجة عن عائشة قالت: لقد نزلت آية الرجم و رضاعة الكبير عشرا و لقد كانت فى صحيفة تحت سريرى فلما مات رسول اللّه و تشاغلنا بموته دخل الداجن فأكلها تأويل مختلف الحديث: ص 310 و مسند احمد: ج 6، ص 269
ابن ماجه آورده است كه عايشه گفت: آيه رجم و آيه رضاعه نازل شد. و در قرآنى كه در زير تخت من بود نوشته شده بود ولى وقتى پيامبر (ص) رحلت فرمود ما مشغول او بوديم كه حيوانات آنرا پيدا كرده و خوردند.
پاسخ: این روایت باطل است به خاطر محمد بن اسحاق که مشهور به تدلیس است. و شبهه پرداز، حدیث مسلم را با رجال ان آورده است اما حدیث دیگری را بدون سلسله رجال ذکر کرده و بدون بررسی سند به آن استناد کرده است
در مسند احمد آمده است:26316- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ لَقَدْ أُنْزِلَتْ آيَةُ الرَّجْمِ وَرَضَعَاتُ الْكَبِيرِ عَشْرًا فَكَانَتْ فِي وَرَقَةٍ تَحْتَ سَرِيرٍ فِي بَيْتِي فَلَمَّا اشْتَكَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَشَاغَلْنَا بِأَمْرِهِ وَدَخَلَتْ دُوَيْبَةٌ لَنَا فَأَكَلَتْهَا
اما سند این روایت به خاطر محمد بن اسحاق ضعیف است.
محمد بن اسحاق صاحب کتاب مغازی و اهل علم کتابش را ستوده اند. بعضی از علما او را قوی و بعضی ضعیف در حدیث دانسته اند. محمد بن اسحاق روآیات منکری دارد.
ابن حجر عسقلانی در کتاب تعريف اهل التقديس بمراتب الموصوفين بالتدليس درباره ی محمد بن اسحاق مینویسد: محمد بن إسحاق بن يسار المطلبي المدني صاحب المغازي صدوق مشهور بالتدليس عن الضعفاء والمجهولين وعن شر منهم وصفه بذلك أحمد والدارقطني وغيرهما. ج1/ص51
رتبته عند ابن حجر: صدوق يدلس، و رمى بالتشيع و القدر
رتبته عند الذهبي: الإمام كان صدوقا من بحور العلم، و له غرائب فى سعة ما روى تستنكر، و اختلف فى الاحتجاج به، و حديثه حسن و قد صححه جماعةوابن اسحاق حجة في المغازي إذا أسند وله مناكير وعجائب
و قال النسائى: ليس بالقوى .و قال إبراهيم بن يعقوب الجوزجانى: محمد بن إسحاق، الناس يشتهون حديثه و كان يرمى بغير نوع من البدع .
و قال: يعقوب بن شيبة: سمعت محمد بن عبد الله بن نمير و ذكر ابن إسحاق فقال: إذا حدث عن من سمع منه من المعروفين فهو حسن الحديث صدوق، و إنما أتى من أنه يحدث عن المجهولين أحاديث باطلة .
و قال حنبل بن إسحاق: سمعت أبا عبد الله يقول: ابن إسحاق ليس بحجة .
و قال أبو الحسن الميمونى: سمعت يحيى بن معين يقول: محمد بن إسحاق ضعيف .
در سند حدیث مسلم راوی محمد بن اسحاق وجود ندارد و جمله ی ورود داجن و خوردن صحیفه ای که آیه بر ان نوشته شده بود وجود ندارد و همین دلالت بر خطای ابن اسحاق در این حدیث است.
پس این روایت باطل است چنانچه امام الجورقانی در کتاب الاباطیل و المناکر این روایت را آورده است.قال الجورقاني في كتابه “الأباطيل والمناكير” حديث 541هذا حديث باطل. تفرَّد به محمد بن إسحاق، وهو ضعيف الحديث. وفي إسناد هذا الحديث بعض الاضطراب
سوره احزاب
8. كذا قالت عائشة على ما اخرجه ابو عبيد فى الفضائل و ابن الانبارى و و ابن مردويه عنها: «كانت سورة الاحزاب تقرأ فى زمان النبى (ص) مائتى آية فلما كتب عثمان المصاحف لم يقدر منها الاعلى ما هو الان» الاتقان: ج 2، ص 25، و الدر المنثور: ج 5، ص 180
و همچنين ابو عبيد در الفضائل و ابن الانبارى و ابن مردويه آورده اند كه عائشه گفت سوره احزاب در زمان رسول خدا (ص) دويست آيه خوانده مىشد ولى وقتى عثمان به كتابت قرآن اقدام كرد بجز به آياتى كه فعلا هست، دسترسی پیدا نکرد.
پاسخ: بدون شک تحریف در کلام خداوند غیر ممکن است و خداوند خود وعده ی حفظ قرآن از تحریف را داده است: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ)]حجر:9[ و اهل سنت و جماعت به اجماع کتاب خدا را مصون از تحریف میداند و هرکس معتقد به تحریف قرآن باشد را کافر میداند و روافض برای اثبات تهمت تحریف قرآن به اهل سنت از روآیات باطل یا نسخ آیات سوء استفاده میکنند. و بدون شک این روایت هم درباره ی نسخ شدن آیات سوره ی احزاب است .
و سیوطی رحمه الله میگوید: والمقصود في ” فلما كتب عثمان المصاحف لم نقدر منها إلا ماهو آلان ” أي عندما جمع عثمان رضي الله عنه الناس على مصحف واحد لم يكتب منسوخ التلاوة وبالطبع كانت سورة الاحزاب أطول مع الآيات المنسوخة وحين حذفت منها الآيات قصرت السورة وهي موجودة الآن وهي متواترة بتواتر القرآن .الاتقان ج2 ص718 .
یعنی زمانی که عثمان رضی الله عنه قرآن را جمع آوری کرد منسوخات را در مصحف وارد نکرد و سوره ی احزاب با آیات نسخ شده طولانی بود و زمانی که آیاتی که از ان نسخ شده بود را از ان حذف کرد تعداد آیات به همین اندازه ای رسید که الآن در مصحف وجود دارد.
و شیخ طبرسی در تفسیر آیه 106 سوره ی بقره به نسخ شدن حکم و تلاوت آیات سوره ی احزاب اشاره میکند:وثالثها: أن يكون معنى التأخير أن ينزل القرآن، فيعمل به ويتلى، ثم يؤخر بعد ذلك بأن ينسخ، فيرفع تلاوته البتة، ويمحى فلا تنسأ، ولا يعمل بتأويله، مثل ما روي عن زر بن حبيش أن أبيا قال له: كم تقرؤون الأحزاب ؟ قال بضعا وسبعين آية. قال: قد قرأتها ونحن مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أطول من سورة البقرة. مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج 1 /ص341
همچنین شیخ طوسی نیز در شرح ایه 106 سوره ی بقره انواع نسخ را توضیح میدهد و بعد از ذکر مصحلت نسخ «وذلك أن سبيل النسخ سبيل سائر ما تعبد الله تعالى به، وشرعه على حسب ما يعلم من المصلحة فيه فإذا زال الوقت الذي تكون المصلحة مقرونة به، زال بزواله»
به تعریف چند نمونه از انواع نسخ میپردازد و می گوید «وقد جاءت اخبار متظافرة بانه كانت اشياء في القرآن نسخت تلاوتها فمنها ما روي عن ابي موسى انهم كانوا يقرؤون لو ان لابن آدم واديين من مال لا بتغى اليهماثالث، لا يملا جوف ابن آدم إلا الترابويتوب الله على من تاب. ثمرفع. ومنها الشيخ والشيخة وهي مشهورة … ومنها ما حكي: أن سورة الاحزاب كانت تعادل سورة البقرة – في الطول – وغير ذلك من الاخبار المشهورة بين اهل النقل.» التبیان ج1/ص 394 التبيان في تفسير القرآن تأليف شيخ الطائفة أبي جعفر احمد بن الحسن الطوسي 385 – 460 ه. تحقيق وتصحيح أحمد حبيب قصير العاملي
یعنی اخبار زیادی که همدیگر را تقویت میکنند مبنی بر اینکه چیزهایی در قرآن تلاوتشان نسخ شده است و یکی از انها آن است که از ابو موسی روایت شده است… و یکی دیگر از انها رجم زنا کار زن و مرد متاهل… و یکی دیگر از انها ان است که سوره ی احزاب در طولانی بودنش با بقره برابر بود و غیر از اینها از اخبار مشهور که بین اهل نقل وجود دارد
چهارشنبه، ۲۲ بهمن ۱۳۹۳ در ۹:۵۳ ق.ظ در پاسخ به: پاسخ به مقاله”چند سوال از علمای شیعه در مورد آیه تطهیر” #22904بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:هیچ اشکالی در آیه نیست اگر منظور از اتعجبین فقط همسر حضرت ابراهیم باشد و از آوردن ضمیر “کم” در “علیکم اهل البیت ” منظور خود حضرت ، همسرش و احتمالا فرزندانش باشد که چون مرد داخل آنها شده است ضمیر کم آورده شده
درواقع این فقط همسر حضرت بوده که از اینکه خدا چنین قدرتی دارد که در پیری زن و شوهری را بچه دار کند در تعجب بوده و خود حضرت ابراهیم و فرزندش که احتمالا اسماعیل یا اسحاق بوده چه بسا در تعجب نبوده اند.
پس نتیجه میگیریم اولا ضمیر کم برای زن نیامده ثانیا منظور از اهل بیت نمیتواند فقط همسر حضرت ابراهیم باشد بلکه خود ایشان و احتمالا فرزند ایشان رو هم شامل میشود. جواب:واقعا خودت می دانی چی میگی یا با قواعد نا آشنا هستی؟جناب صحیح است که با حضور مرد ضمیر کم میاد اما نشان وخطاب جمع است که زنان هم شامل میشود. دستورات قران اگر ببینی با ظاهر وضمیر مذکر است اما برای زنان هم هست. فرض کن تو بین40 زن نشستی وفردی وارد مجلس میشود طبق قاعده عربی می گوید السلام علیکم .خب یعنی صرفا به تو سلام کرده یابه جمع؟فاطمه اهلبیت علی بود یا ن؟یک خانواده از زن ومرد تشکیل میشود حتی اگر فرزندی نباشد. ثانیا حرف مضحک زدی آخه چطور فرزندابراهیم که هنوز نطفه اش هم بسته نشده بودشد اهلبیت؟ فرمودی:احتمالا اسماعیل یا اسحاق بوده چه بسا در تعجب نبوده اند. جواب :بخدا خنده دار است آخه مرد حسابی اسماعیل واسحاق آنجا بودند که نعجب کنند یان؟
گفتی: بحث بحث عصمت و نبودن هیچ رجس در این افراد میباشدکسانی که به نص صریح قرآن دارای خطاهای بزرگ بودند و مورد طعن خدا و مورد تهدید خدا نمیتوانند داخل این گروه قرار بگیرند. جواب:تو اول اثبات کن بحث عصمت وتفسیر رجس وبعد بیا این حرف بزن.شاید یادت رفته بحث اثبات عصمت است پس چطور این حرف زدی؟ ثانیا بازم ندانسته حرفیدی مورد طعن خدا و مورد تهدید خدا جواب:تا حالا خداییش چند بار لای قران باز کردی وخواندی؟ ندیدی خدا چطور رسولش ورسولانش را تهدید میکند در ظاهر امر. که مثلا اگر فلان امر انجام ندی فلان میکنم؟آیا رسول قبلا در ابلاغ رسالت کوتاهی کرده بود که خدا تهدیدش کرد؟ مار قابل توجهي از آيات قرآن كريم، خداوند با آهنگي نكوهشآميز، با پيامبر(ص) سخن رانده است و او را مورد عتاب (مستقيم يا غيرمستقيم) خود قرار داده است.
فهرستي1 از اين آيات به شرح زير است:
سوره | آيه | سوره | آيه | سوره | آيه | بقره | 145 | هود | 12 | نمل | 70 | بقره | 147 | هود | 17 | قصص | 86 | آلعمران | 60 | هود | 109 | قصص | 87 | آلعمران | 169 | رعد | 37 | قصص | 88 | آلعمران | 188 | ابراهيم | 42 | سجده | 23 | آلعمران | 196 | ابراهيم | 47 | احزاب | 1 | نساء | 105ـ107 | حجر | 88 | احزاب | 37 | نساء | 113 | نحل | 97 | احزاب | 48 | مائده | 48 | نحل | 127 | زمر | 65 | مائده | 49 | اسراء | 22ـ23 | مؤمن | 4 | انعام | 14 | اسراء | 29 | مؤمن | 55 | انعام | 35 | اسراء | 36 | مؤمن | 56 | انعام | 52 | اسراء | 37 | فصلت | 36 | انعام | 68 | اسراء | 38 | شوري | 15 | انعام | 114 | اسراء | 39 | شوري | 52 | انعام | 150 | اسراء | 73ـ75 | جاثيه | 18 | اعراف | 200 | اسراء | 77 | محمد | 19 | اعراف | 205 | اسراء | 86 | تحريم | 1 | توبه | 43 | كهف | 23 | قلم | 8 | توبه | 85 | كهف | 24 | قلم | 10 | توبه | 108 | كهف | 28 | قلم | 48 | يونس | 94 | طه | 1 31 | حاقه | 44ـ47 | يونس | 95 | نور | 57 | مدثر | 4ـ6 | يونس | 105 | فرقان | 52 | انسان | 24 | يونس | 106 | شعراء | 213 | علق | 19 | نمونههايي از آيات عتابآميز در نگاه مفسرين
1ـ ولقد اوحي اليك و الي الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ منالخاسرين (زمر/ 65).
خطاب در اين آيه، متوجه پيامبر اكرم(ص) است (طوسي، 9/41؛ فيض كاشاني، 4/328؛ طبري، 24/24؛ قرطبي، 15/276).
اين خطاب، خطابي حقيقي، تهديدي و انذاري است زيرا رسول خدا(ص) نيز فردي از مسلمين است (طباطبايي، 17/440) و هر تكليفي كه بر عهده ديگران گذاشته شود او نيز بايد آن را باور داشته و به آن عمل كند و صرف اتصاف انبياء به عصمت الهي باعث ساقط شدن تكليف از ايشان نيست (طباطبايي، 17/440؛ مكارم شيرازي، 19/527؛ فضلالله، 19/404).
عصمت موهبتي الهي و نوعي از علم و شعور است كه هميشه بر ساير قوا، غالب و قاهر است به همين دليل صاحبش را از خطاها حفظ ميكند اما چون از سنخ ملكات علمي است، اختيار را از معصوم سلب نميكند. بنابراين خطاب به معصوم نه تنها خطا نيست بلكه باعث تأثير بيشتر در سايرين است (طباطبايي، 5/126، 580؛ حسيني شيرازي، 24/30).
از سوي ديگر، شماري از مفسران در تفسير اين آيه، آراي ديگري ارائه كردهاند كه برخي از مهمترين آنها عبارت است از:
الف ـ در اين گونه خطابها، مراد امت است زيرا پيامبر(ص) معصوم است و مراد از خطاب كساني هستند كه احتمال ارتكاب اين عمل از آنها صحيح است. اما پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده تا عظمت نهي از شرك را روشن كند (ثعالبي، 4/62).
ب ـ اين كلام بر سبيل فرض است (زمخشري، 4/142؛ كاشاني، 5/126) و مراد از آن تهييج پيامبران و مأيوس ساختن كافران و آگاه كردن امت به اين حكم است و اينكه اين خطاب شامل حال آنهاست (بيضاوي، 5/76).
ج ـ اين خطاب از باب «اياك اعني و اسمعي يا جارة» است (شبّر، 465).
د ـ اين خطاب تأديبي نسبت به پيامبر(ص) و تهديدي نسبت به سايرين است زيرا پيامبر(ص) معصوم است (طبرسي، 4/506)، بنابراين، حقيقت اين خطاب متوجه مسلمانان است (حسيني شاه عبدالعظيمي، 11/266)
2ـ إِمّا يَنْزَغَنَّك من الشَّيطانِ نَزْغٌ فَاستَعِذْ بِاللّه اِنَّه سَميعٌ عَليمٌ (اعراف /200).
اين آيه خطاب به رسول خداست در مقابله با غضب و عدم ملايمت و ملاطفت با مردم (رازي، 9/36).
«نزغ» در لغت به معناي اختلاف افكندن (در ميان مردم) است (خليل، 4/384 ؛ ابن منظور، 8/454 ) و مراد از نزغ شيطان وسوسههايي است كه منجر به فساد و دشمني شود (ابن منظور 8/454). لكن واژهپژوهان در معناي اين كلمه ـ به طور غير مستقيم ـ كلامي كه تنشزا و فتنهانگيز بوده و خاستگاه آن، وسوسه شيطاني و يا غضب باشد را نيز لحاظ كردهاند (ابن منظور، 8/454 و 15/123؛ طريحي، 5/17).
در روايتي كه غالب مفسران آن را نقل كردهاند (طبرسي، 2/512؛ حويزي، 2/111؛ قرطبي، 7/348؛ بيضاوي، 3/58؛ آلوسي، 9/147؛ طبري، 9/156؛ بروسوي، 3/298؛ ابن كثير، 2/278؛ زمخشري، 2/190؛ و…) آمده است كه : چون آيه 199 سوره اعراف نازل گرديد7، پيامبر(ص) پرسيد: با غضب چه كنم؟ در پاسخ اين آيه نازل گشت كه: اي پيامبر، اگر در دلت وسوسهاي از شيطان پديدار شد به خدا پناه ببر! (قمي، 1/253؛ طوسي، 5/63؛ فيض كاشاني، 2/261؛ حسيني بحراني، 2/625؛ فضل الله، 10/234؛ آلوسي، 9/147).
غالب مفسران اين آيه را خطابي به پيامبر در مقابله با غضب و وسوسه شيطاني دانستهاند و آن را مستند به روايت مذكور نمودهاند اما صاحب الميزان (8/498) در تفسير اين آيه ميگويد: «با اينكه خطاب در آيه به رسول خداست اما مقصود امت اوست زيرا پيامبر(ص) معصوم است». ثعالبي (2/76) نيز با اشاره به روايت ذكر شده چنين آورده است: «اين آيه وصيتي از خدا به رسولش بوده و شامل تك تك افراد امت است».
3ـ الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاتَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَريِنَ (بقره /147)5 ـ عفَي اللّهُ عَنكَ لِمَ أذنتَ لهم حتّي يَتبيّنَ لكَ الّذين صدَقوا و تَعلمَ الكاذِبين12 (توبه/43)در اين آيه، خطا بي عتاب آميز، متوجه پيامبر (ص) است. 14(طباطبايي، 9/383؛ قاضي عياض، 2/815؛ سيد مرتضي 114؛ فخر رازي، 16/74؛ عروسي حويزي، 2/223؛ حسيني بحراني، 2/787؛ كاشاني، 4/265؛ واعظ كاشفي، 2/66) و عفو، در اين آيه به معناي غفران نبوده (طباطبايي، 9/384؛ قاضي عياض، 2/817؛ سيد مرتضي، 116) و ملازم با خطا و گناه نيست 15 (ابي السعود، 4/70؛ فضل اللّه، 11/129).14(طباطبايي، 9/383؛ قاضي عياض، 2/815؛ سيد مرتضي 114؛ فخر رازي، 16/74؛ عروسي حويزي، 2/223؛ حسيني بحراني، 2/787؛ كاشاني، 4/265؛ واعظ كاشفي، 2/66) و عفو، در اين آيه به معناي غفران نبوده (طباطبايي، 9/384؛ قاضي عياض، 2/817؛ سيد مرتضي، 116) و ملازم با خطا و گناه نيست 15 (ابي السعود، 4/70؛ فضل اللّه، 11/129). والی آخر………….. گفتی :برادران عزیر اهل سنت ازتون میخوام بدون تعصب در این آیه بیندیشید
مساله شوخی نبوده یک اشتباه کوچکی در کار نبوده ظاهرا این دو فکر هایی در سر داشتند که قران چنان خطاب تندی داردو چه جالب است در آیه دهم همین سوره اشاره خدا به شکل تلمیحی و غیر مستقیم به دو همسر پیامبر کافر!!! جواب: جواب این حرف ساده لوحانه در بالا دادم که چطور خدا خط ونشان می کشد وتهدید میکند وبه قول خودت لابد رسول کاری و گناهی انجام داده که خدا خواهان استغفار یا تهدید است. بعد بحث مثال دو همسر کافر. بازم عجب .ندیدی خدا هر وقت سخن ودستور و..و میکند فورا از امتهای قبل مثال می آورد و می گوید فلان کار انجانم بدید یاندید که سر انجامتان شبیه انان نشود. خب این چه ربطی داره که مومنان الان شبیه انان هستند.مثلا اگر پدری به پسرش بگوید درست بخوان تا شعبون بی مخ نشی این یعنی پسرش الان شبیه شعبون بی مخ هست یا نصیحت است جهت پیشگیری؟ گفتی: مراد از آوردن مثال برای کسانی که کافر شدند در اول آیه چیست و چه کسانی کافر شدند که با آن آیه(آیه 4 همین سوره) انطباق معنایی داشته باشند؟
عزیزان آیا این دو آیه با هم انطباق معنایی نسبتا کاملی ندارد ؟اگر قانع نمیشوید حاضرم شباهت ها و قرائنی که بین آن دو زن و این دو زن وجود دارد را بگویم ولی بهتر است خودتان دریابید جواب:ای نادان.چطور دم از انطباق آیاتی میزنی که بینشان چندین ایات ومبحث فاصله است وانطباق قسمتی از33 احزاب با خود همان آیه و آیات قبل وبعد فراموش کردی که خطاب نساء النبی است؟ دیگه حیا کن که بحث انطباق بکنی که حتی یک آیه تا حالا در بحث امامت ندادید که با خود ایه و ایات فبل وبعد انطباق معنا ومفهوم و…داشته باشد. گفتی حاضری شباهتبین عایشه با زن نوح بیاری؟ خب بیار ببینم.مثلا میخوای اثبات کنی عایشه کافر بوده یا شده وبعد رسول خلاف قران با کافر ازدواج کرده؟و خدا دوتا کافر یا فاسد . منافق را امهات المومنین نامیده؟ خدا اومده نعوذ بالله دوتا فاسق و….. را الگو زنان قرار داده؟ اگر حرفت درست باشد اینا باید امهات الکافرین یا منافقین یا فاسقین باشد. اگر بگی منظور از امهات المومن بودن یعنی ازدواج نکردن با مومن است حرف خنده داری زدی. پس فقط صرفا با مومن ازدواج کنند واشکال نداره با غیر مومن ازدواج کنند. تو واقعا حلال زاده هستی که به ناموس رسول اهانت میکنی وآن دو بزرگوار را با دو زن کافر وفاسق یکی میدانی؟ جناب افضل است قبل از رو آوردن به ناموس رسول در در حلال زاده بودنت جستجو کنی.
سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۹:۳۸ ب.ظ در پاسخ به: ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبروتناقض باغیبت مهدی موهوم #22903بسم الله الرحمن الرحیم . در ادامه بحث امامت و پيرامون ادله اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم که متاسفانه شیعیان جوابی به سوالات وشبهات ما ندادند وفرار وطفره رفتن در پیش گرفتند بازم اینجانب سوالاتی را مطرح می کنم امیدوارم آقایان شیعه جوابی مستدل ومنطقی ارائه دهند وهمچون جناب سلمان با اهانت وطفره رفتن وفرار وقیل وقال راه انداختن ودستآویز قرار دادن حرف های لایعنی نپردازند. از نظر تاريخي تولد فرزندي از امام حسن عسگري عليه السلام به نام مهدي مشکوک است و اسناد و مدارک معتبر تاريخي که مورد قبول اهل سنت نيز باشد، تولد چنين فرزندي را تأييد نميکنند. به عبارت ديگر هيچ سند محکم تاريخي که با موازين و معيارهاي اهل سنت (در قبول روايات تاريخي) نيز تأييد شود، در اين مورد وجود ندارد و لذا راه اثبات آن براي اهل سنت بسته است. مدعيان، اگر سند محکمي دارند ارائه دهند.
2. حتي اگر تولد فرزندي از امام حسن عسگري عليه السلام هم ثابت شود، به تنهايي براي اثبات ادعاي شيعه در مورد غايب شدن او از ديدهها و زنده بودنش تا زمان ظهور، کافي نيست. در اينجا براي اثبات ادعاي شيعه منطقاً دو راه ميماند:
اول. اينکه قرآن يا پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم به صراحت چنين موضوعي را مطرح کرده باشند. اما نه در قرآن و نه در سخنان پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم چنين چيزي يافت نميشود. آري در کتب شيعه احاديث و رواياتي از پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم نقل شده است که در آنها پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله وسلم نام امامان و معصوم را يکي پس از ديگري بيان کردهاند و در مورد دوازدهمين امام نيز به غيبت طولاني و ظهور او در آخر الزمان (و به فرمان الهي) اشاره فرمودهاند. اما اين روايات، همگي جعلي و ساختگي است و حتي بسياري از عالمان شيعه نيز آنها را قبول ندارند. باز هم مدعيان و جود و غيبت امام دوازدهم، براي نقض سخن ما اگر ميتوانند يک حديث بياورند که از لحاظ سند و متن هيچ مشکلي نداشته باشد.
دوم. اينکه تئوري امامت و عصمتِ علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندانش با ادلة محکمِ عقلي و نقلي اثبات شود و بعد در سخنانِ امامان معصوم چنين مطلبي آمده باشد. اما متأسفانه همانطور که پيش از اين ديديم، اين تئوري به هيچ وجه قابل دفاع عقلي نيست و بلکه دلايل زيادي در رد آن وجود دارد. طالبان حقيقت ميتوانند به کتابهاي فراواني که در نقد تئوري امامت نوشته شده است رجوع کنند.[1]
3. وجود امامي که از ديدهها پنهان است و هيچ نفعي از او به جامعة اسلامي نميرسد و فقط در ميان مردم و به طور پنهان و ناشناس ميگردد بدون اينکه بتواند براي بدبختيهاي اين امت کاري بکند، کاملاً لغو و بيهوده است و همين، داستان امامِ دوازدهم و غيبت او را سخت مشکوک ميکند. اگر وجود امام غايبي که هيچ نفعي از او به مردم و اسلام نميرسد لغو نيست، پس بگوييد لغو چيست؟
4. اگر به نحوة زندگي امام دوازدهم بينديشيم، مشکوک بودن اين اعتقاد بيشتر جلوهگر ميشود. سؤال اين است که امام دوازدهم چگونه موجودي است؟ آيا انساني است مانند همة انسانهاي ديگر (و با همة لوازم انساني مانند نياز به داشتن همسر و فرزند و خانه و زندگي و کسب و کار و …) يا اينکه موجودي غيرطبيعي و مافوق بشري است؟ در اينجا هر دو فرض را بررسي ميکنيم.
1-4. فرض اول اين است که امام دوازدهم مانند همة اجدادش و مانند همة انسانهاي ديگر، يک انسان کاملاً طبيعي است و از اين نظر هيچ فرقي با ديگران ندارد جز اينکه روحي بزرگ و ضميري پاک دارد و صاحب مقام امامت و عصمت است. لکن اينها مقامات معنوي است که منافاتي با انسان بودن او (از لحاظ طبيعي) ندارد. در حقيقت او انساني طبيعي مانند ديگران است که نسبت به بقية انسانها واجد برتريهايي در کمالات روحي و معنوي بوده و اکنون اگر چه از ديدهها غايب است اما مانند همة انسانهاي ديگر يک زندگي کاملاً طبيعي دارد. اين فرض، مشکلات فراواني را براي معتقدان به وجود آن امام ايجاد ميکند. بر طبق اين فرض امام دوازدهم بايد مانند همة انسانهاي ديگر (و مانند همة پيامبران و امامان قبل ):
الف. شغل و کسب و کار داشته باشد.
ب. خانه و محلي براي زندگي داشته باشد.
ج. ازدواج کند و صاحب همسر و فرزنداني شود.
د. گاهي بيمار يا مجروح شود.
ه. در مسافرتها از وسايل نقليه عمومي مانند اسب و شتر و يا در عصر حاضر هواپيما، قطار، اتوبوس، کشتي و … استفاده کند.
و. گاهي با ديگران دچار اختلاف و دعوا شده و براي حل اختلاف ممکن است مجبور شود به مراکز خاصي مانند دادگاه مراجعه کند.
ز. و در يک کلام تن به مقتضيات يک زندگي شهري يا روستايي (خصوصاً در عصر حاضر) بدهد و يک شهروند به تمام معنا باشد.
البته براي اينکه شناخته نشود مجبور است:
ح. با نام مستعار زندگي کند.
ط. مرتب نقل مکان کند تا ثابت بودن هيئت او (از نظر جواني) ديگران را نسبت به او مشکوک نکند.
حال هر يک از لوازم و تبعاتي را که در بالا نام برديم مورد تأمل قرار دهيد تا ببينيد به کجا ميرسيد. آيا امام دوازدهم يک بار ازدواج کرده و همسرش نيز مانند خودش عمر طولاني و هزاران ساله دارد يا اينکه آن حضرت تاکنون دهها بار ازدواج کرده و همسرش بعد از گذراندن سالياني چند پير شده و از دنيا رفته و داستاني دوباره شروع شده است؟ فرزندان آن امام از نظر طول عمر چه وضعيتي دارند؟ آيا آنها هم مانند پدرشان عمر هزاران ساله دارند يا اينکه مانند انسانهاي ديگر پير ميشوند و از دنيا ميروند (در حالي که پدرشان همواره در هيئت جواني سي ساله است)؟! آيا همسر و فرزندان و همين طور خانواده و فاميل همسر امام هم از راز او خبر دارند يا اينکه (به عنوان مثال) پدر و مادر همسرش نميدانند که چه کسي دامادشان شده است؟ آيا سند ازدواج خود را در يک محضر رسمي (که در هر کشوري زير نظر قوة قضائيه است) ثبت ميکند؟ يا اينکه ازدواجش همواره غيررسمي است؟ کسب و کار او چيست و روزياش را از کجا در ميآورد؟ خانه و ديار او کجاست؟ آيا او هم از لوازم خانگي مانند يخچال، تلويزيون، ماشينلباسشويي، کولر، بخاري و … استفاده ميکند؟ آيا او هم پول آب و برق و گاز و تلفني را که استفاده ميکند به دولت ميپردازد؟ آيا او هم ماليات بر درآمد ميدهد؟ نام مستعار او که بايد قبض تلفن و برق و گاز و آب … به آن نام برايش صادر شود چيست؟ آيا او هم براي مسافرت به شهرها يا کشورهاي ديگر بايد بليط هواپيما يا قطار و .. بخرد و براي خروج از کشور، پاسپورت تهيه کند؟ آيا فرزندان او زندگي عادي و طبيعي دارند؟ در اين صورت امام دوازدهم که اکنون داراي چندين عروس، داماد و نوه و نتيجه و … است آيا ميتواند راز خود را از اين همه اهل و عيال و فاميل پنهان کند؟ در هنگام بيماري يا مجروح شدن، آيا در يک بيمارستان بستري ميشود و تن به عمل جراحي ميدهد؟ آيا در حوادث طبيعي مانند زلزله، سيل و طوفان، دچار آسيب و خسارت ميشود؟ آيا سيستم اداري حاکم در کشورش را به رسميت ميشناسد و امورش را از همان مجاري ميگذراند؟ فيالمثل آيا او هم شناسنامه و کارت شناسايي و دفترچة بيمه و پاسپورت ميگيرد و در هنگام خريد يا ساخت خانه، مراحل اداري لازم را طي ميکند؟ آيا در انتخابات و يا تظاهرات مردمي شرکت ميکند؟ آيا مقاله يا کتاب (با نام مستعار) مينويسد و منتشر ميکند[2]؟ آيا تاکنون به ناحق و توسط پليس دستگير و زنداني شده است؟ و آخرين سؤال اينکه آيا احتمال مرگ در مورد ايشان وجود دارد يا نه؟ براي فرار از همة اين سؤالات مجبوريم به فرض ديگري پناه ببريم:
2-4. فرض دوم اين است که امام دوازدهم مانند ديگران يک انسان طبيعي نيست و از لحاظ جسمي و روحي با ديگران کاملاً متفاوت است. به عبارتي ديگر در اين فرض، او يک زندگي کاملاً غيرطبيعي و غيرعادي دارد. في المثل خداوند او را به طرق غيبي و از راههاي غيرطبيعي، از بيماريهاي خطرناک و حوادث مرگبار حفظ ميکند. براي مسافرت، نيازي به وسايل نقليه ندارد بلکه از طريقِ طي الارض در يک چشم بر هم زدن ميتواند در هر کجاي دنيا که اراده کرده است حضور يابد. از راههاي غيبي همة امور عالم را زير نظر دارد و از ضماير پنهان همة انسانها آگاه است. ميتواند در امور عالم تصرف کند و حوادث را بر طبق خواست خود پيش ببرد. براي زندگي نيازي به لوازمي مانند يخچال و اجاق گاز و کولر و بخاري و … ندارد. از گاز و برق استفاده نميکند چون در اين صورت مجبور ميشود پول آنها را بپردازد. در هنگام تشنگي هم از آبهاي طبيعي، يعني چشمهها و رودخانهها استفاده ميکند. اگر خانهاي براي زندگي داشته باشد، حتماً در جايي است که دست تمدن بشر به آنجا نرسيده است (مثلاً در جزيرهاي دو افتاده و متروک در آن سوي اقيانوسها). اگر به غذا نيازي داشته باشد، يا از بهشت برايش ميآورند و يا هميشه از طريق شکار حيوانات، نياز غذايي خود را بر طرف ميکند. اگر نياز جنسي هم داشته باشد، از طريق غيرطبيعي و غيرمرسوم اين نياز را بر طرف ميکند. مثلاً با حوريان بهشتي زندگي ميکند و لذا مشکلات زندگي خانوادگي طبيعي و مرسوم در اجتماعات بشري را ندارد. امام دوازدهم اگر چه در ميان مردم و در کوچه و بازار راه ميرود و در مراسم حج شرکت ميکند، اما مردم او را نميبينند. چند روز پيش از اينکه شروع به نوشتن اين مقاله کنم، در مجلسي حضور داشتم که همة اعضاي مجلس (و از جمله روحاني معروفي که گردانندة مجلس بود) را ميشناختم. هنگامي که براي امام حسين عليه السلام عزاداري ميکرديم، آن روحاني معروف گفت : به خدا قسم امام زمان (عج)، اکنون در مجلس ما حضور دارد زيرا اين مجلس، مجلس عزاداري براي امام حسين عليه السلام است. با تعجب به اطراف نگاه کردم اما جز حاضران در جلسه که همه را ميشناختم کسي را نديدم. بعد از اتمام جلسه به آن روحاني گفتم که آيا شما امام زمان را در جلسه ديديد که آن حرف را زديد؟ در پاسخ گفت : من او را نديدم اما يقين دارم که او در اين جلسه حضور داشت زيرا او در هر جايي که ذکر مصيبت اهل بيت عليه السلام و خصوصاً امام حسين عليه السلام باشد حضور دارد و مانند مردم در عزاداري شرکت ميکند و اشک ميريزد. گفتم اولاً اگر او حضور داشت پس چرا هيچ کدام از ما او را نديديم؟ ثانياً اينکه ميگوييد او در همة مجالس عزا حضور دارد، مستلزم اين است که در يک لحظه بتواند در صدها هزار مکان ديگر در ايران و کشورهاي ديگر که مجالس عزا بر پا بود شرکت نمايد. آيا امام زمان، در آن واحد در صدها هزار مکان مختلف حضور داشت، آن هم به نحوي که قابل رؤيت نبود؟ آيا اين ادعاها در مورد يک انسان که موجودي مادي و طبيعي است؟ روحاني بيچاره که پاسخي براي اين سؤالات نداشت، گفت: اينها مسائلي هستند که درک من و تو به آنها نميرسد. عقل ما ناقص است و نبايد همه چيز را با عقل خود بسنجيم!! خداوند صلاح ديده است که از طرق غيبي، جان او را خطرات حفظ ميکند و به او عمر طولاني ميدهد تا زمان ظهور فرا رسد. گفتم اگر خداوند اِبا ندارد از اينکه از طرق غيرطبيعي و غيرعادي، جانِ امام را حفظ کند. چرا همين کار را در هزار و دويست سال پيش انجام نداد و از طرق غيبي و با تصرف در علل طبيعي خطر شهادت را از آن حضرت دور نکرد و به جاي آن، امام را از ديدهها پنهان کرد و به او عمر هزاران ساله داد و با اين کار ميلياردها انسان را از نعمتِ حضور امام معصوم محروم کرد؟ اين بار حاج آقا کمي عصباني شد و با تندي و به تلخي گفت: باز هم ميگويم، چيزهايي است که به عقل ما نميرسد و نبايد در اين مسائل پاي عقل و استدلال را به ميان کشيد. پاي استدلاليان چوبين بود. دلت را پاک و ايمانت را قوي کن تا اين مسايل برايت حل شود. نگذار شيطان با اين شبههها فريبت دهد. من هم با خنده گفتم: حربة خوبي به دست گرفتهايد اما نگذاريد اين حربه، به دست يهوديها يا پيروان ديگر بيفتد. چون آنها هم وقتي در بحث علمي و عقلي کم بياورند و به بنبست برسند، از همين حربه استفاده خواهند کرد!بسم الله الرحمن الرحیم . گفتی :خب برای بار چندم سخنت را تکرار کرذی که ثابت میکند سخن تازه ای نذاری دیگه.
پس همینجا بحث را تمام اعلام میکنم و با شما دیگه بحث نمیکنم و منتظر شخصی با سوادتر می مانم برای بحث. جواب:من یا شما سخن تازه نداری؟ آها فرار از بحث و لینکه نتوانستی جواب سوالات وشبهات بدی راتکرار معرفی کردی. بسم الله الرحمن الرحیم . من خجالت بکشم یا تو؟ ای نادان اگر کور نباشی اولا گفتم : پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل وجناب ابن تیمیه و ابن حجر وهیثمی صحت روایت بررسی کرده اند ن اساس توسل به اموات پس کذاب نباش وبنده کسانی را تصوف خطاب قرار دادم که مثل تصوف وشیعه اعتقاد به اصل توسل به اموات دارند ن جناب ابن تیمیه وابن حجر وهیثمی که تاج سر هستند و از اساس توسل به اموات وقبور قبول ندارند وشماروافض را بخاطر توسل به اموات رد وباطل وحتی شرک میدانند. ای نادان یاوه گو حالا چون دستت وکذاب بودنت رو شد واینکه نتوانستی اثبات کنی اهلسنت توسل به اموات قبول دارند رو آوردی به این خزعبلات؟ تصحیح روایت که بحث خواب است ن توسل به اموات وبحث کرامات ن اصل توسل به اموات چه ربطی به قبول داشتن توسل اموات ابن تیمیه وابن حجر داره؟ واقعا شعور داری یا جوگیر شدی این حرفا زدی؟ پس بازم میگم: اولا طفره رفتن و فرار شیوه شما است ن بنده ثانیا اگر کذاب نباشی وجوابم خوانده باشی پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل ثالثا نظر چند عالم گرایش به متصوفه دلیل بر اهلسنت نمیشه(جهت کور نبودنت جناب سلمان افرادی که اساس توسل با اموات قبول دارند ن اینکه مثل ابن تیمیه صحت روایی حدیث که بحث خواب وکرامت است ن توسل اموات پذیرفتند وایرادی نیست) وبنده نظرات ائمه اربعه و بزرگان اهلسنت راجع به توسل به اموات دادم که رد کذب واعای شما بود ثالثا نظر ابن تیمیه راجع به رد بودن توسل به اموات داده شد وخوب است کتب ایشان را بخوانی وبحث کرامات واعجاز را لطفا با اساس توسل یکی نکن . بنده نظر امامان اهلسنت مذاهب اربعه ادم راجع به توسل به صاحبان قبور ن نظر ابن وهاب تا کذب نبافی که اهلسنت طرفدار توسل به صاحبان قبر هست واز بخاری ومسلم سند دادم تا نگی که انان سنی نبودند. اما نظر فتوای مصر چنانچه حرفت صحیح باشد ربطی به سنی نداره و اهلسنت از اساس توسل به اموات را قبول نداره پس کذب نباف.اما نظر ابن تیمیه بر کرامات ورخ دادن مسائل این چنینی بود ن توسل به اموات وخوب است سایر نظرات ابن تیمیه هم بخوانی.چرا از یک موضوع خاص استناد کلی میکنی؟اینکه فلان جا اتفاق عجیب افتاد وفلان معجزه یا کرامت اتفاق افتاد چه ربطی داره به اصل موضوع؟ خواب فلان شخص یازنده شدن فلان مرده یا پاسخ فلان مرده دلیل بر این است که اموت پاسخ می دهند؟بفهم جناب اگر رسول یا عیسی فرضا مرده ای به اذن خدا زنده کردنددلیل نمی شودکه بگیم پس مردگان بعد وفاتشان قبل قیامت همه زنده می شوند بلکه صحیح این است اساسا اموات بعد وفاتشان قبل قیامت زنده نمیشوند وارجاعشان جهن انجام تکلیف بندگی وغیره قطع میشود مگر در حالت استثنا وبرای اعجاز واثبات قدرت حق تعالی .بازم بحث رسول کردی وقیاس باطل و نتیجه گیری کلی؟ اهلسنت بین استماع اموات اختلاف نظر دارند ولی اکثر قاطع قبول ندارند و همه شان متفق القول توسل به اموات وقبور وضریح ساختن و..قبول ندارند وبحث شنیدن با توسل فرق دارد جناب .طبق حدیثی که در پست بالا داده شد خود رسول فرموده فرشتگان سلام امت را بهشان گزارش میدهند ن اینکه همه اتفاقات خوب و بد و نفرموده خودم میشنوم بلکه از طریق فرشتگان آن هم بصورت محدود سلام وصلوات ن اخبار دقیق جهان ونیت وباطن افراد. پس این قیاس ها و ارتباط دادن با اصل موضوع باطل است. اگر طبق کرامت واعجاز رسول جواب سلام یا سوال فلان نفر داد استباط میکنی که مثلا اگر سوال فقهی داشتی بری سر قبر فلان امامزاده شهید اون جواب سوالت میدهد؟یا دکتر حسابی جواب سوال فیزیکت می دهد چنانچه شهید شده باشد؟ واقعا شعور داری با این قیاس های باطل بجای اثبات اصل موضوع؟ وجناب ابن تیمیه بحث وقوع کرامات کردند نتوسل به اموات ونظر سایت فتوی مصر و هر سایتی که ضد عقاید اهلسنت باشد رد است خواه به ظاهر سنی باشند یا شیعه .باطل باطل است وفرقی نداره از طرف کی باشد ولطف کن بحث برادران اعتقادی خودتان که یک نمونه اش تصوف باطل در لباس اهلسنت هستند باعلما وفقهای مذاهب اربعه اهلسنت یکی نکن. ببینم جز چند حدیث مورد بحث کجا اصحاب وخلفا واهلسنت وتابعین گنبد ساختن وضریح وتوسل به رسول و برا بلتد شدن از زمین واستعنت در امور می گفتند یا علی؟ بفهم جناب اینقدر لجوج وعنود نباش وبازی با کلمات نکن.
سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۵:۵۹ ب.ظ در پاسخ به: آیا در روز غدیر خم هوا گرم بود؟ردیه بر مقاله ی فریبی با نام غدیر #22901…….///////بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی :اولا پس چرا به جای استناد به احادیث صحیح به سازمان هواشناسی برای عوام فریبی مراجعه کردند??اولا علم هواشناسی است واز کی تا حالا شما علم ومحاسبات علمی زیر سوال میبرید؟ ثانیا غیر این است که پاسخ به عوام فریبی وهای وهوی وقیل وقال مراجع شما وخودتان درباره وضع هوا در غدیر واحساسی کردن وبازی با کلمات شما است تا ملت فریب بدید و جالب اینجاست از کی تا حالا عوام بحث غدیر میکنند و مراجع شما شده اند عوام؟ نکنه واقعا خوابی که نمی دانی آخوندها ومداحان ومراجع شما بالای منبرها طوری با آب وتاب از وضع هوای غدیر وکربلا میگن تا ملت احساسی شوند. ثالثا جواب شبهات وسوالات بنده ندادید واینطفره رفتن ها سودی برای شما نداره و فرار نکن و بجنب جواب شبهات بده و دم از ایمان نداشته ات واس ما نزن
……….//////// سم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان ؛ظاهرا جنابعالی همچون مراجع شیعه دنبال فرار وطفره رفتن هستید به بهانه اینکه طرف مقابل دروغ گفته یا غیره . این حرفا و قیل و قال کردن ها نفعی به حال شما نداره. اما تنها چیزی که از بحث حدیث ثقلین اثبات نمیشود امامت است که با توجه به لزوم حضور ایشان بین ملت ها و هدایت افراد تناقض دارد. اما فرمودی که چرا جواب حدیث انت خلیفتی فی کل مومن را ندادم. یا خوابید یا خودتان به خواب زدید اگر چشمتان باز کنید در همان جواب بالا به این مسئله هم جواب داده شده بود که منظور از عترت و به تبع آن خلافتشان بعد رسول چی هست . سوال موسی برا رفتن چند روز به طور هارون را جانشین نهاد یا برای بعد وفاتش؟ قیاس به مسئله موسی و هارون که ربطی به بعد وفات ایشان ندارد ثانیا کسی نگفته اهلبیت در تضاد با قرآن است بلکه اگر خوانده باشید فرمودم که منظور رسول آن بوده که چون اهلبیت نزدیکترین افراد به رسول بودند که قطعا عایشه و حفصه و سایر ازواج هم جز آن هستند پس فهم بهتری نسبت به قرآن دارند. شعار اهلسنت هم همین است تمسک به قرآن و سنت رسول منتها به فهم و روش سلف صالح امت که در صدر آن اهلبیت رسول هستند . سوال اگر منظور شما از خلافت و جانشینی مقام خلافت دنیا باشد که طبق حرف خودت ابوبکر آن را غصب کرد و اهلسنت و اصحاب طرف ابوبکر رفتند به جای رفتن سراغ علی ؛ کدام امام جز علی و حسن و اندک زمانی رضا خلافت داشتند؟ بعد اینکه فرضا بنده دروغگو و همه حرف و استناد و برداشت شما از احادیث قبول ؛ خب جناب لطف کن جواب بده الان امام زمان شما کجاست که طبق حدیث که حضور ایشان را الزامی میکند برای تمسک اینجانب به ایشان که هدایتم کند و به بنده بفهماند فرضا قمه زنی که اختلاف شدید فقهی بین جناب خامنه ای و مکارم از یک طرف و جناب وحیدخراسانی و برخی علمای متقدم شما کدام صحیح است؟ لطفا طفره نرو و جواب بدید الان امام و خلیفه رسول کجاست تا ملت را هدایت کند؟ نگو که نایبانش و کتب احادیث هستند که بسی حرف تمسخر زده ای و جواب این شبهه ات را بالا داده ام. ضمنا فراموش نشود که جواب بحث خلافت و امامت و صحت و سقم احادیث در بالا ذکر شده منتها اگر مصداق فی قلوبهم زیغ باشید و پنبه در گوشتان فرو کرده باشید بله از دید شمابرنده شدید و شادی میکنید
دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۱۴ ق.ظ #22835 پاسخnoor.haq
مشارکت کنندهشيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال ميکند:
«امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده ميشود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي ميگفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت ميشويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي ميگفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نميدانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم ميآمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نميگويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري ميدانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بياعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر ميفهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش ميآيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نميتوان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نميشويم.
ميگوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيد. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافتهايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کردهايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر ميکند و به تفکر و تعمّق در آيات آن ميپردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشهها و يافتههاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده ميکند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نميتوان «گمراه» گفت، اگر چه ميدانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديتهاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف ميکند و به وادي ضلالت و گمراهي ميکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسانها را در گرو پيروي از آنها دانستهاند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. ميپرسيم آيا ميتوان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه ميگيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ ميبينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم ميشود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نميتوان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجهاي نميدهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار ميافتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسانهاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در ميآيد. به خدا پناه ببريم از تحليلهايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.
فرمودی: در صورت عدم عذر خواهی شما ثابت میشه که مشمول ایه شریفه ی :: ﺧَﺘَﻢَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠﻲ ﻗُﻠُﻮﺑِﻬِﻢْ ﻭَ ﻋَﻠﻲ ﺳَﻤْﻌِﻬِﻢْ ﻭَ
ﻋَﻠﻲ ﺃَﺑْﺼﺎﺭِﻫِﻢْ ﻏِﺸﺎﻭَﺓٌ ﻭَ ﻟَﻬُﻢْ ﻋَﺬﺍﺏٌ ﻋَﻈﻴﻢ **میشوید که در اینصورت ادامه ی بحث با شما غیر ممکن است…زیرا بحث با دروغگو فایده ندارد. جواب: والله مشخص است که شما ومراجعتان بیشتر شامل این ایه شریفه هستید وکذب وتقیه وفرار وخلط مبحث کردن جزء لاینفک مذهبتان است. بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
جواب: عجب چه کسی وچه کسانی وچه مذهبی دم از ادب و اخلاق وتوهین وفرار وتقیه وطفره رفتن میزنند. جناب این بازیا وطفره رفتن وفرار از بحث قدیمی شده و بجای تقیه بازی یکسر به کتب خودتان وسخن مداحان وعلمای شیعه بزن وببین اهانت وفحاشی ولعان بودن وتهمت زن بودنشان به مقدسات اهلسنت واصحاب و ناموس رسول الله وبعد بیا و واس ما ژست ادب و… بگیر.ثانیا جواب شبهات وسولاتت در پست بالا داده شده و بجای این فرار کردن ها و مظلوم نمایی وحق بجانب حرفیدن دو تا حرف منطق بزن و پاسخ منطقی به شبهات وسوالات اینجانب.……../////بسم الله الرحمن الرحیم. ن واقعا کور تشریف داری وخدا شفات بده.
بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
روايت اين است:
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوالپرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
شيعه اگر جواب دارد بگويد.
اما نقد سند روايت :
نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
«هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمیداشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم میکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (بقره 134 و 141)
معنی: (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهايد، از آن شما است، و درباره آنچه میكردهاند از شما پرسيده نمیشود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نميگيرند). اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240
خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)
حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه]1[ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….]2] اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.3 ]]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..
”إبنبابويه قمى از امام صادق روايت مىكند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيدهاى كه على دختر أبىجهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مىگويى؟! گفت: راست مىگويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مىگويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشهاى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ امكلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّهاش بيشتر شد، على نمىدانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسههاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفسهاى بلندى مىكشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و امكلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كردهاى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانهشان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمىدانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.[4]
طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
———————————————————————
اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
إبنميثم بحرانى و دنبلى آوردهاند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمىداشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مىكرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.[6]
يا در روايتى ديگر آوردهاند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7] ——————————————————————————————————————————————————————————–
حواشي:
1 - اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).
2 - صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..
3 - صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
4 – علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است.
5 - الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69).
6 – شرح نهجالبلاغة، إبنميثم بحرانى، ج5، ص107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص332-331، چاپ تهران.
7 – شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص57، چاپ بيروت – شرح إبنميثم، ج5، ص507 – شرح دنبلى، ص331 – حق اليقين، مجلسى، ص180، چاپ تهران../////بسم االه الرحمن الرحیم. لعنت االله علیک . خجالت نمی کشی که به اصحاب رسول میگی قاتل و دزد و شراب خوار وزناکار. نتوانستی جواب به بخث بنده بدی رو آوردی به فحاشی ای ملعون. بازم با پرسیدن سوال احمقانه و به زعم خودت یک انتخاب بین دو گزینه بله یا خیر می توانی حرف وغرض باطلت اثبات کنی؟ اگر چشمت باز کنی جواب سولت در پست بالا داده شد پس این بازیا فایده واست نداره. ظاهرا الحق و الأنصاف در قلبتان مرض هست مصداق آیه شریفه فی قلوبهم مرض؛ و حقد و کینه نسبت به اصحاب و شاگردان مخلص مکتب رسول به حد اعلای خود رسیده که در باطنتان شاگرادن مکتب رسالت را بعد سال ها فداکاریشان آن بزرگواران را عادل نمیدانید و در عوض شاگردان حوزه های شرکی و خرافی خود را عادل و خوب میدانید . شما اصلا فهمیدی و جواب بالا را خواندی که منظور از عدالت اصحاب چی هست؟ پیش خودت فکر کردی که منظور عصمت آنان ازخطا و اشتباه هست . جناب بفهم که منظور از عادل بودن شاگردان رسول که جوانی و مال و زن و فرزند و جانشان همه فدای رسول و راه ایشان کردند این است که اصحاب رسول وقتی در بحث و جریانی قرار بگیرند باتوجه به اجتهاد و استناد خودشان که نیتشان رضایت خدا و رسول است آن را انجام خواهند داد و نمیان برای مقاصد و غرض خود به عمد به خدا و رسول کذب نسبت دهند . یکی از شرایط رهبری جامعه و قضاوت بین دو نفر عادل بودن قضات و شاهدان هستند. آیا اصحاب رسول از قضات دادگاه ایران و رهبر و افرادمعمولی و بسیجیان و جانبازان جنگ 8 سال کمتر هستند؟ کسی ادعا نکرده که اصحاب خطا و گناه نداشتند بلکه بالاتر از بحث حسین اگر چشمت باز کنی اهلسنت در جنگ بین علی و معاویة و فتنه جمل که دو طرف صحابه بوده اند حق بیشتر به جانب علی میدهند . خطا و گناه جناب سلیمان بن صرد بخاطر پول و جاه و منصب نبود وما هم طرفداری کار ایشان نکردیم اما ایشان با توجه به موقعیت و شرایط زمان دچار وهم و اشتباه اجتهادی شدند و هدف از خروج حسین را قانع ندانستند همانطور که عده ای از اصحاب مخالفت با خروج حسین و رفتن به سمت کوفه کردند؛ خروج حسین با زن و بچه و افراد عادی و آرایش جنگی نداشتن طوری وانمود میکرد که ایشان برای جنگ و جهاد نرفته اند و الا سلیمان به ایشان میپیوست؛ شاید بگویید که وقتی حسین در محاصره قرار گرفت و مسلم کشته شد چرا اقدام نکرد.کجا آمده که سلیمان توانست و به عمد انجام نداد، از کجا معلوم ایشان خواسته به یاری قاصد حسین بشتابد و جلو ایشان نگرفته باشند؟ فرضا که به عمد هم یاری نرسانده باشد خب نگاه کن به حدیثی که دادی گرچه کار از کار گذشته بود و فایده نداشت اما همین که بعدا از کارشان بر خلاف سایرقاتلان پشیمان شدندو چه بسا توبه کرده باشند و خدا آنان را بخشیده باشد. اما خلاصه کلام گناه و خطای یک صحابه یا چند نفر دلیل بر بی ایمان شدن و غیره نباشد بلکه آنان شاگردان مکتب رسالت بودند و تاحد توانشان سعی در جلب رضایت خدا و رسول داشتند اما بخاطر طبع انسان بودنشان وآگاهی کامل به برخی از امور دنیا و دین نداشتن امکان دارد به خطا رفته باشند که باز هم از ارزش و حق گفتن آنان وبه عدالت رفتار کردند آنان نمی کاهد. پس جناب بجای ایراد واهی بر اصحاب رسول قلب و عقلت پاک کن از این تعصبات و غرض و حقد نسبت به آنان . اما بحث آیات قرآن که گفتی دلیل بر عادل و یا خوب بودن آنان نمیدهد. کسانی که الله آنان را در جای جای قرآن ستوده و کنتم خیر امة دانسته و دستور داده ایمانی همچون ایمان آنان داشته باشیم آمنوا کما آمن الناس. اتفاقا آیات قرآن و رفتار و فداکاری و عمل اصحاب هر عاقلی را به این وا میدارد که خوب بودن و ایمان و حق گو و عادل بودن آنان را اعتراف نماید. الحق شما و سلف یهودی شما طبق قرآن دشمن ترین افراد نسبت به رسول و اصحاب و افراد مومن هستید. مشرکان مکه و کفار جهان ادعا داشتند که صادق تر و عاشق تر از اصحاب محمد به محمد ندیدند.حالا چطور شده این اصحاب شدند ناعادل که به عمد به خدا و رسول بد نسبت دهند و خلاف حق عمل کنند . الله شفایت دهد جناب سلمان و قلب بیمارت را پاک گرداند که لابلای اوراق تاریخ میگردی و تجسس میکنید که شاید کوچکترین خطا ازاصحاب و فداییان رسول و دین ببینید و از آنجا آنان را بد یا ناحق و ناعادل جلوه دهید. قابل ذکر است اگر از هر دین و آیینی بپرسید بهترین و مخلص ترین و عادل ترین شما کیا هستند قطعا جواب خواهند داد اصحاب و یاران اولیه رسول و رهبر اصلی دینشان ؛ برعکس اگر از یک شیعه بپرسی بدترین و ناعادل ترین افراد امت کیا هستند البته اگرطفره نرود و کذب نبافد و تقیه نکند قطعا جواب خواهد داد شرورترین و بدترین و ناعادل ترین افراد امت همان اصحاب محمد بودند که بعد رسول طرف ابوبکر رفتند و دستور خدا و رسول را زیر پا گذاشتند و سهم در قتل فاطمه داشتند و غصب خلافت و به تبع آن ظلم هایی که در طی تاریخ به امامان و شیعیان شده. بازم تکرار میکنم الله متعال شفایت دهد جناب سلمان
جود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است».
…………بسم الله الرحمن الرحیم. فرمودی:جناب مگر با بچه بحث میکنی??? والله ظاهرا آره وشما از بچه هم کم سوادتر هستید وخواب تشریف داری .اولا اهلسنت مثل شیعه نیست که اساس مذهب ودینش از لابلای کتب و سخن افراد واحادیث جستجو کند مثل امامت ورجعت و مهدویت خلافت و…..بلکه اهلسنت عقاید اصولی خود را صرفا از قرآن کریم میگیرد. فرمودی:اگر متن حدیث.مخالف قران بود نمیگفتند در کتب مختلف از جمه کتب ابن حجر عسقلانی و…که صحیح است…. جواب:بازم تصحیح و قبول دانستن یک واقعه تاریخی توسط محدث با قبول داشتن اصل موضوع(توسل به اموات وصاحبان قبور )اشتباه گرفتی؟تو واقعا نفهمی یا خودت رو به نفهمی زدی؟ یعنی واقعا نمی دانی بزرگان اهلسنت وجناب ابن حجر از اساس توسل به اموات قبول ندارند و براین اعتقاد پوچ شیعه وتصوف ایراد میگیرند؟تو دقیقا بگو کجا آمده عایشه جهت توسل به رسول خواستار سوراخ کردن سقف بوده؟سوراخ شدن سقف چه ربطی به توسل داره؟تو اول اثبات کن عایشه واصحاب وبزرگان اهلسنت توسل به اموات داشتند ودعوت به اینکار میدادند بعد بیا به قول خودت دو راه جلو پای ما بذار. جناب سلمان بازم به دو نظر کلی استنباط کردی مثلا تا استباط کنی سقف سوراخ نبوده که بازم درمانده ماندی وحرفت اثباط نشد ثانیا خداییش تایید چند عالم بر وقوع یک واقغه تاریخی در حدیث مثل جناب ابن حجر عسقلانی و هیثمی و…چه ربطی به تایید اصل مطلب که تئسل به اموات اون هم از طریق سوراخ کردن سقف ذاشت که این سوال مسخره وبی ربط پرسیدی.اخه چه ربطی به کفر داره؟ دست اویز بهتری برای اثبات عقیده شرکی ات گیر نیاوردی؟ حدیثی که توسل ام المومنین عایشه رضی الله عنها ذکر فرمودید. باید یادآورشد که اهل قبور( ازشیعه وصوفیان) عادت دارند برای اثبات عقایدشرک آلود خود به آیات متشابهات وروایات موضوع یا خواب و داستان و غیره استناد کنند؛هیچگاه نتوانستید حتی یک آیه صریح و یک حدیث سالم برای توجیه شرکیات خودتان ذکر کنید و هرگز هم نخواهید توانست و حدیث فوق که ذکرشد هرچند ربطی به توسل ندارد و صراحتا نیامده که عایشه فرموده باشد جهت آمدن باران بروید و سقف را باز کنید؛ مگر باز شدن یانشدن سقف در توسل و باران و شنیدن رسول و اموات نقش دارد؟ یعنی اگر سقف سوراخ نمیشد رسول نمیشنید و باران نمی آمد؟ عایشه نمیتوانست بگوید طلب باران از رسول کنید و ملت را به زحمت نیندازند جهت سوراخ کردن سقف؟ اگرطلب باران از اموات صحیح بود پس چرا ملت سمت عایشه رفتند و مستقیم سراغ قبر رسول نرفتند؟ ملت نمیدانستند که توسل به صاحبان قبور جایز است؟ نمیشد ملت در خانه بنشینند و از همان جا بدون سوراخ کردن سقف دعا کنند؟ ملت نمیدانستند به استسقا بروند؟یعنی به محض باز شدن سوراخ سقف فورا باران آمد و دعا و روزه و استسقا قبلش نبود؟ بعد برای اتمام باران سقف را بستند تاباران قطع شود؟آیا ملت قبلش برای دعا روزه و استسقا و طلب باران نرفتند ؟ فرضا سند حدیث صحیح باشد گرچه که نیست بازم ابدا حجت نخواهد بود،اهلسنت عقاید خود را از قرآن کریم و سنت رسول الله(گفتار و اعمال و عقاید) ایشان میگیرند ن از آراء و اجتهادصحابه که معصوم از خطا و گناه نبوده اند و در کتب معتبر و حتی قرآن بارها شده که از نظرات و اعمال اشتباه آنان یادشده. و آراء اجتهادی صحابی که اجماع نظر اصحاب و فقها بر آن نباشد ملزم به پیروی و قبول آن نمی باشیم. ثانیا پیرو سوالت که مرتب تکرار میکنی آیا عایشه با توسلش مشرک شد یا خیر؟ اما جوابت: ابدا و هرگز، اولا لفظ حدیث صریح نیست که عایشه ملت را دستور به سوراخ کردن سقف دهد صرفا جهت نزول باران و بحث توسل به رسول وثانیا اعمال و گفتار عایشه در طول مدت حیاتشان با این عمل در تناقض است و اگر چنین بود احادیث صحیح بیشتری مبنی بر توسل های پیاپی عایشه و دعوت ایشان به ملت جهت توسل به قبر رسول و ایشان برای رفع حاجات و مشکلاتشان ، ثالثا فرضا عایشه چنین دستوری داده باشد قیاس کار عایشه بخاطر اجتهادش و نیت پاکش با اجتهاد باطل و نیت بد مراجع شما جهت سوق افراد به بارگاههای و نفع تیلیاردی هزاران بار تفاوت است. یوسف علیه السلام برای آزاد شدن از زندان از فرعون کمک خواست وخدا بر زندان شدنش افزود و شما برای آزادشدن ورفع حاجت به امامان یا سران مملکت متوسل میشید(سوتفاهم نشود که توسل انواع دارد وباید تفکیک شود)، کار یوسف یا ادعای خدایی خورشید از طرف ابراهیم یامشت موسی در قتل قبطی و یا کارهای انبیا و اولیا را با کار شرکی و نیت دار خودتان قیاس نکنید. مثل دختری هستید که از راه بد بچه دار شده و بعد با زبان درازی ادعا دارد وهمچون مریم مقدس بدون لمس بشری بچه دار شده . به قول جناب مولانا: کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر . گرچه قیاس در فقه آزاد است و در عقاید باطل ، اما شما شیعیان مهمترین اصول اعتقادی خود را با قیاس اثبات میکنید و بر قیاس بر فقه ایراد میگیرید. مثلا چون یحیی در کودکی رسول شد که نشده پس امام زمان ما هم در کودکی امام شده ؛یا چون فلان پیامبر فلان انجام داد پس امامان ما هم میتوانند و امثال این قیاس های باطل اعتقادی. ضمنا در جایی از ابن حبان و بزرگان ما نقل میکنید و کسانی که مدنظر شما سخن گفته اند با القاب و عناوین بلند خطابشان میکنید تا نشان دهید اینان بزرگان ما و کلامشان در حد کلام خلفا و اصحاب و حتی رسول نزد ما است اما هرگاه از نظر و سخن آنان راضی نباشید به فحاشی و هتاکی و جسارت به ام المومنین و خلفا و اصحاب و بزرگان ما آنان را بد و تحقیر و بی سواد و غیره نشان میدهید گرچه همین روش در سرکوب مخالفان خود در عرصه سیاست و دنیا و دینی مثل علما و سرانتان در پیش گرفته اید و راه بجایی نبرده اید. اما وجود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است». بنابراین استناد به این حدیث بعلت عدم صحت آن نمی تواند عقیده شرک آمیز اهل قبور را توجیه کند، هرچند که خود این حدیث و ماجرا – بالفرض صحت – ربطی به جواز توسل ندارد! گفتی:ثانیا این باران به خاطر پیامبر بارید.یعنی چه وقتی سقف را باریدند قطع شد???اصلا میفهمی چه میگویی?????
در ادامه چندین بحث را در مورد قیاس و حضرت ابراهیم و حضرت یوسف و…. انجام داده ای که ربطی به بحث عایشه ندارد پس دلیلی نمیبینم پاسخ دهم… جواب:اولا حرفی نداشتی جز اشتباه املایی بیای.منظور قتی سقف را بستنند باران قطع شد؟ بحث یوسف ربط نداشت یا جواب نداشتی؟شما که به قیاس برای اثبات عقایدتان استادید. گفتی: اولا طبق حدیث.وقتی این عمل را انجام دادت باران بارید. جواب :کی گفته؟با انجام این عمل باران بارید یا باز کردن سقف وقتی بود که عایشه احتمال باران میداد
………../…./ بسم الله الرحمن الرحیم . من خجالت بکشم یا تو؟ ای نادان اگر کور نباشی اولا گفتم : پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل وجناب ابن تیمیه و ابن حجر وهیثمی صحت روایت بررسی کرده اند ن اساس توسل به اموات پس کذاب نباش وبنده کسانی را تصوف خطاب قرار دادم که مثل تصوف وشیعه اعتقاد به اصل توسل به اموات دارند ن جناب ابن تیمیه وابن حجر وهیثمی که تاج سر هستند و از اساس توسل به اموات وقبور قبول ندارند وشماروافض را بخاطر توسل به اموات رد وباطل وحتی شرک میدانند. ای نادان یاوه گو حالا چون دستت وکذاب بودنت رو شد واینکه نتوانستی اثبات کنی اهلسنت توسل به اموات قبول دارند رو آوردی به این خزعبلات؟ تصحیح روایت که بحث خواب است ن توسل به اموات وبحث کرامات ن اصل توسل به اموات چه ربطی به قبول داشتن توسل اموات ابن تیمیه وابن حجر داره؟ واقعا شعور داری یا جوگیر شدی این حرفا زدی؟ پس بازم میگم: اولا طفره رفتن و فرار شیوه شما است ن بنده ثانیا اگر کذاب نباشی وجوابم خوانده باشی پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل ثالثا نظر چند عالم گرایش به متصوفه دلیل بر اهلسنت نمیشه(جهت کور نبودنت جناب سلمان افرادی که اساس توسل با اموات قبول دارند ن اینکه مثل ابن تیمیه صحت روایی حدیث که بحث خواب وکرامت است ن توسل اموات پذیرفتند وایرادی نیست) وبنده نظرات ائمه اربعه و بزرگان اهلسنت راجع به توسل به اموات دادم که رد کذب واعای شما بود ثالثا نظر ابن تیمیه راجع به رد بودن توسل به اموات داده شد وخوب است کتب ایشان را بخوانی وبحث کرامات واعجاز را لطفا با اساس توسل یکی نکن . بنده نظر امامان اهلسنت مذاهب اربعه ادم راجع به توسل به صاحبان قبور ن نظر ابن وهاب تا کذب نبافی که اهلسنت طرفدار توسل به صاحبان قبر هست واز بخاری ومسلم سند دادم تا نگی که انان سنی نبودند. اما نظر فتوای مصر چنانچه حرفت صحیح باشد ربطی به سنی نداره و اهلسنت از اساس توسل به اموات را قبول نداره پس کذب نباف.اما نظر ابن تیمیه بر کرامات ورخ دادن مسائل این چنینی بود ن توسل به اموات وخوب است سایر نظرات ابن تیمیه هم بخوانی.چرا از یک موضوع خاص استناد کلی میکنی؟اینکه فلان جا اتفاق عجیب افتاد وفلان معجزه یا کرامت اتفاق افتاد چه ربطی داره به اصل موضوع؟ خواب فلان شخص یازنده شدن فلان مرده یا پاسخ فلان مرده دلیل بر این است که اموت پاسخ می دهند؟بفهم جناب اگر رسول یا عیسی فرضا مرده ای به اذن خدا زنده کردنددلیل نمی شودکه بگیم پس مردگان بعد وفاتشان قبل قیامت همه زنده می شوند بلکه صحیح این است اساسا اموات بعد وفاتشان قبل قیامت زنده نمیشوند وارجاعشان جهن انجام تکلیف بندگی وغیره قطع میشود مگر در حالت استثنا وبرای اعجاز واثبات قدرت حق تعالی .بازم بحث رسول کردی وقیاس باطل و نتیجه گیری کلی؟ اهلسنت بین استماع اموات اختلاف نظر دارند ولی اکثر قاطع قبول ندارند و همه شان متفق القول توسل به اموات وقبور وضریح ساختن و..قبول ندارند وبحث شنیدن با توسل فرق دارد جناب .طبق حدیثی که در پست بالا داده شد خود رسول فرموده فرشتگان سلام امت را بهشان گزارش میدهند ن اینکه همه اتفاقات خوب و بد و نفرموده خودم میشنوم بلکه از طریق فرشتگان آن هم بصورت محدود سلام وصلوات ن اخبار دقیق جهان ونیت وباطن افراد. پس این قیاس ها و ارتباط دادن با اصل موضوع باطل است. اگر طبق کرامت واعجاز رسول جواب سلام یا سوال فلان نفر داد استباط میکنی که مثلا اگر سوال فقهی داشتی بری سر قبر فلان امامزاده شهید اون جواب سوالت میدهد؟یا دکتر حسابی جواب سوال فیزیکت می دهد چنانچه شهید شده باشد؟ واقعا شعور داری با این قیاس های باطل بجای اثبات اصل موضوع؟ وجناب ابن تیمیه بحث وقوع کرامات کردند نتوسل به اموات ونظر سایت فتوی مصر و هر سایتی که ضد عقاید اهلسنت باشد رد است خواه به ظاهر سنی باشند یا شیعه .باطل باطل است وفرقی نداره از طرف کی باشد ولطف کن بحث برادران اعتقادی خودتان که یک نمونه اش تصوف باطل در لباس اهلسنت هستند باعلما وفقهای مذاهب اربعه اهلسنت یکی نکن. ببینم جز چند حدیث مورد بحث کجا اصحاب وخلفا واهلسنت وتابعین گنبد ساختن وضریح وتوسل به رسول و برا بلتد شدن از زمین واستعنت در امور می گفتند یا علی؟ بفهم جناب اینقدر لجوج وعنود نباش وبازی با کلمات نکن.
……../…/….بسم االه الرحمن الرحیم. لعنت االله علیک . خجالت نمی کشی که به اصحاب رسول میگی قاتل و دزد و شراب خوار وزناکار. نتوانستی جواب به بخث بنده بدی رو آوردی به فحاشی ای ملعون. بازم با پرسیدن سوال احمقانه و به زعم خودت یک انتخاب بین دو گزینه بله یا خیر می توانی حرف وغرض باطلت اثبات کنی؟ اگر چشمت باز کنی جواب سولت در پست بالا داده شد پس این بازیا فایده واست نداره. ظاهرا الحق و الأنصاف در قلبتان مرض هست مصداق آیه شریفه فی قلوبهم مرض؛ و حقد و کینه نسبت به اصحاب و شاگردان مخلص مکتب رسول به حد اعلای خود رسیده که در باطنتان شاگرادن مکتب رسالت را بعد سال ها فداکاریشان آن بزرگواران را عادل نمیدانید و در عوض شاگردان حوزه های شرکی و خرافی خود را عادل و خوب میدانید . شما اصلا فهمیدی و جواب بالا را خواندی که منظور از عدالت اصحاب چی هست؟ پیش خودت فکر کردی که منظور عصمت آنان ازخطا و اشتباه هست . جناب بفهم که منظور از عادل بودن شاگردان رسول که جوانی و مال و زن و فرزند و جانشان همه فدای رسول و راه ایشان کردند این است که اصحاب رسول وقتی در بحث و جریانی قرار بگیرند باتوجه به اجتهاد و استناد خودشان که نیتشان رضایت خدا و رسول است آن را انجام خواهند داد و نمیان برای مقاصد و غرض خود به عمد به خدا و رسول کذب نسبت دهند . یکی از شرایط رهبری جامعه و قضاوت بین دو نفر عادل بودن قضات و شاهدان هستند. آیا اصحاب رسول از قضات دادگاه ایران و رهبر و افرادمعمولی و بسیجیان و جانبازان جنگ 8 سال کمتر هستند؟ کسی ادعا نکرده که اصحاب خطا و گناه نداشتند بلکه بالاتر از بحث حسین اگر چشمت باز کنی اهلسنت در جنگ بین علی و معاویة و فتنه جمل که دو طرف صحابه بوده اند حق بیشتر به جانب علی میدهند . خطا و گناه جناب سلیمان بن صرد بخاطر پول و جاه و منصب نبود وما هم طرفداری کار ایشان نکردیم اما ایشان با توجه به موقعیت و شرایط زمان دچار وهم و اشتباه اجتهادی شدند و هدف از خروج حسین را قانع ندانستند همانطور که عده ای از اصحاب مخالفت با خروج حسین و رفتن به سمت کوفه کردند؛ خروج حسین با زن و بچه و افراد عادی و آرایش جنگی نداشتن طوری وانمود میکرد که ایشان برای جنگ و جهاد نرفته اند و الا سلیمان به ایشان میپیوست؛ شاید بگویید که وقتی حسین در محاصره قرار گرفت و مسلم کشته شد چرا اقدام نکرد.کجا آمده که سلیمان توانست و به عمد انجام نداد، از کجا معلوم ایشان خواسته به یاری قاصد حسین بشتابد و جلو ایشان نگرفته باشند؟ فرضا که به عمد هم یاری نرسانده باشد خب نگاه کن به حدیثی که دادی گرچه کار از کار گذشته بود و فایده نداشت اما همین که بعدا از کارشان بر خلاف سایرقاتلان پشیمان شدندو چه بسا توبه کرده باشند و خدا آنان را بخشیده باشد. اما خلاصه کلام گناه و خطای یک صحابه یا چند نفر دلیل بر بی ایمان شدن و غیره نباشد بلکه آنان شاگردان مکتب رسالت بودند و تاحد توانشان سعی در جلب رضایت خدا و رسول داشتند اما بخاطر طبع انسان بودنشان وآگاهی کامل به برخی از امور دنیا و دین نداشتن امکان دارد به خطا رفته باشند که باز هم از ارزش و حق گفتن آنان وبه عدالت رفتار کردند آنان نمی کاهد. پس جناب بجای ایراد واهی بر اصحاب رسول قلب و عقلت پاک کن از این تعصبات و غرض و حقد نسبت به آنان . اما بحث آیات قرآن که گفتی دلیل بر عادل و یا خوب بودن آنان نمیدهد. کسانی که الله آنان را در جای جای قرآن ستوده و کنتم خیر امة دانسته و دستور داده ایمانی همچون ایمان آنان داشته باشیم آمنوا کما آمن الناس. اتفاقا آیات قرآن و رفتار و فداکاری و عمل اصحاب هر عاقلی را به این وا میدارد که خوب بودن و ایمان و حق گو و عادل بودن آنان را اعتراف نماید. الحق شما و سلف یهودی شما طبق قرآن دشمن ترین افراد نسبت به رسول و اصحاب و افراد مومن هستید. مشرکان مکه و کفار جهان ادعا داشتند که صادق تر و عاشق تر از اصحاب محمد به محمد ندیدند.حالا چطور شده این اصحاب شدند ناعادل که به عمد به خدا و رسول بد نسبت دهند و خلاف حق عمل کنند . الله شفایت دهد جناب سلمان و قلب بیمارت را پاک گرداند که لابلای اوراق تاریخ میگردی و تجسس میکنید که شاید کوچکترین خطا ازاصحاب و فداییان رسول و دین ببینید و از آنجا آنان را بد یا ناحق و ناعادل جلوه دهید. قابل ذکر است اگر از هر دین و آیینی بپرسید بهترین و مخلص ترین و عادل ترین شما کیا هستند قطعا جواب خواهند داد اصحاب و یاران اولیه رسول و رهبر اصلی دینشان ؛ برعکس اگر از یک شیعه بپرسی بدترین و ناعادل ترین افراد امت کیا هستند البته اگرطفره نرود و کذب نبافد و تقیه نکند قطعا جواب خواهد داد شرورترین و بدترین و ناعادل ترین افراد امت همان اصحاب محمد بودند که بعد رسول طرف ابوبکر رفتند و دستور خدا و رسول را زیر پا گذاشتند و سهم در قتل فاطمه داشتند و غصب خلافت و به تبع آن ظلم هایی که در طی تاریخ به امامان و شیعیان شده. بازم تکرار میکنم الله متعال شفایت دهد جناب سلمان
…………../….
بسم الله الرحمن الرحیم. ن واقعا کور تشریف داری وخدا شفات بده.
بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
روايت اين است:
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوالپرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
شيعه اگر جواب دارد بگويد.
اما نقد سند روايت :
نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
«هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمیداشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم میکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (بقره 134 و 141)
معنی: (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهايد، از آن شما است، و درباره آنچه میكردهاند از شما پرسيده نمیشود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نميگيرند). اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240
خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)
حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه]1[ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….]2] اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.3 ]]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..
”إبنبابويه قمى از امام صادق روايت مىكند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيدهاى كه على دختر أبىجهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مىگويى؟! گفت: راست مىگويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مىگويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشهاى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ امكلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّهاش بيشتر شد، على نمىدانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسههاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفسهاى بلندى مىكشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و امكلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كردهاى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانهشان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمىدانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.[4]
طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
———————————————————————
اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
إبنميثم بحرانى و دنبلى آوردهاند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمىداشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مىكرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.[6]
يا در روايتى ديگر آوردهاند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7] ——————————————————————————————————————————————————————————–
حواشي:
1 - اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).
2 - صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..
3 - صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
4 – علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است.
5 - الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69).
6 – شرح نهجالبلاغة، إبنميثم بحرانى، ج5، ص107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص332-331، چاپ تهران.
7 – شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص57، چاپ بيروت – شرح إبنميثم، ج5، ص507 – شرح دنبلى، ص331 – حق اليقين، مجلسى، ص180، چاپ تهران………….سم الله الرحمن الرحیم . من خجالت بکشم یا تو؟ ای نادان اگر کور نباشی اولا گفتم : پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل وجناب ابن تیمیه و ابن حجر وهیثمی صحت روایت بررسی کرده اند ن اساس توسل به اموات پس کذاب نباش وبنده کسانی را تصوف خطاب قرار دادم که مثل تصوف وشیعه اعتقاد به اصل توسل به اموات دارند ن جناب ابن تیمیه وابن حجر وهیثمی که تاج سر هستند و از اساس توسل به اموات وقبور قبول ندارند وشماروافض را بخاطر توسل به اموات رد وباطل وحتی شرک میدانند. ای نادان یاوه گو حالا چون دستت وکذاب بودنت رو شد واینکه نتوانستی اثبات کنی اهلسنت توسل به اموات قبول دارند رو آوردی به این خزعبلات؟ تصحیح روایت که بحث خواب است ن توسل به اموات وبحث کرامات ن اصل توسل به اموات چه ربطی به قبول داشتن توسل اموات ابن تیمیه وابن حجر داره؟ واقعا شعور داری یا جوگیر شدی این حرفا زدی؟ پس بازم میگم: اولا طفره رفتن و فرار شیوه شما است ن بنده ثانیا اگر کذاب نباشی وجوابم خوانده باشی پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل ثالثا نظر چند عالم گرایش به متصوفه دلیل بر اهلسنت نمیشه(جهت کور نبودنت جناب سلمان افرادی که اساس توسل با اموات قبول دارند ن اینکه مثل ابن تیمیه صحت روایی حدیث که بحث خواب وکرامت است ن توسل اموات پذیرفتند وایرادی نیست) وبنده نظرات ائمه اربعه و بزرگان اهلسنت راجع به توسل به اموات دادم که رد کذب واعای شما بود ثالثا نظر ابن تیمیه راجع به رد بودن توسل به اموات داده شد وخوب است کتب ایشان را بخوانی وبحث کرامات واعجاز را لطفا با اساس توسل یکی نکن . بنده نظر امامان اهلسنت مذاهب اربعه ادم راجع به توسل به صاحبان قبور ن نظر ابن وهاب تا کذب نبافی که اهلسنت طرفدار توسل به صاحبان قبر هست واز بخاری ومسلم سند دادم تا نگی که انان سنی نبودند. اما نظر فتوای مصر چنانچه حرفت صحیح باشد ربطی به سنی نداره و اهلسنت از اساس توسل به اموات را قبول نداره پس کذب نباف.اما نظر ابن تیمیه بر کرامات ورخ دادن مسائل این چنینی بود ن توسل به اموات وخوب است سایر نظرات ابن تیمیه هم بخوانی.چرا از یک موضوع خاص استناد کلی میکنی؟اینکه فلان جا اتفاق عجیب افتاد وفلان معجزه یا کرامت اتفاق افتاد چه ربطی داره به اصل موضوع؟ خواب فلان شخص یازنده شدن فلان مرده یا پاسخ فلان مرده دلیل بر این است که اموت پاسخ می دهند؟بفهم جناب اگر رسول یا عیسی فرضا مرده ای به اذن خدا زنده کردنددلیل نمی شودکه بگیم پس مردگان بعد وفاتشان قبل قیامت همه زنده می شوند بلکه صحیح این است اساسا اموات بعد وفاتشان قبل قیامت زنده نمیشوند وارجاعشان جهن انجام تکلیف بندگی وغیره قطع میشود مگر در حالت استثنا وبرای اعجاز واثبات قدرت حق تعالی .بازم بحث رسول کردی وقیاس باطل و نتیجه گیری کلی؟ اهلسنت بین استماع اموات اختلاف نظر دارند ولی اکثر قاطع قبول ندارند و همه شان متفق القول توسل به اموات وقبور وضریح ساختن و..قبول ندارند وبحث شنیدن با توسل فرق دارد جناب .طبق حدیثی که در پست بالا داده شد خود رسول فرموده فرشتگان سلام امت را بهشان گزارش میدهند ن اینکه همه اتفاقات خوب و بد و نفرموده خودم میشنوم بلکه از طریق فرشتگان آن هم بصورت محدود سلام وصلوات ن اخبار دقیق جهان ونیت وباطن افراد. پس این قیاس ها و ارتباط دادن با اصل موضوع باطل است. اگر طبق کرامت واعجاز رسول جواب سلام یا سوال فلان نفر داد استباط میکنی که مثلا اگر سوال فقهی داشتی بری سر قبر فلان امامزاده شهید اون جواب سوالت میدهد؟یا دکتر حسابی جواب سوال فیزیکت می دهد چنانچه شهید شده باشد؟ واقعا شعور داری با این قیاس های باطل بجای اثبات اصل موضوع؟ وجناب ابن تیمیه بحث وقوع کرامات کردند نتوسل به اموات ونظر سایت فتوی مصر و هر سایتی که ضد عقاید اهلسنت باشد رد است خواه به ظاهر سنی باشند یا شیعه .باطل باطل است وفرقی نداره از طرف کی باشد ولطف کن بحث برادران اعتقادی خودتان که یک نمونه اش تصوف باطل در لباس اهلسنت هستند باعلما وفقهای مذاهب اربعه اهلسنت یکی نکن. ببینم جز چند حدیث مورد بحث کجا اصحاب وخلفا واهلسنت وتابعین گنبد ساختن وضریح وتوسل به رسول و برا بلتد شدن از زمین واستعانت در امور می گفتند یا علی؟ بفهم جناب اینقدر لجوج وعنود نباش وبازی با کلمات نکن.
…………..بسم االه الرحمن الرحیم. لعنت االله علیک . خجالت نمی کشی که به اصحاب رسول میگی قاتل و دزد و شراب خوار وزناکار. نتوانستی جواب به بخث بنده بدی رو آوردی به فحاشی ای ملعون. بازم با پرسیدن سوال احمقانه و به زعم خودت یک انتخاب بین دو گزینه بله یا خیر می توانی حرف وغرض باطلت اثبات کنی؟ اگر چشمت باز کنی جواب سولت در پست بالا داده شد پس این بازیا فایده واست نداره. ظاهرا الحق و الأنصاف در قلبتان مرض هست مصداق آیه شریفه فی قلوبهم مرض؛ و حقد و کینه نسبت به اصحاب و شاگردان مخلص مکتب رسول به حد اعلای خود رسیده که در باطنتان شاگرادن مکتب رسالت را بعد سال ها فداکاریشان آن بزرگواران را عادل نمیدانید و در عوض شاگردان حوزه های شرکی و خرافی خود را عادل و خوب میدانید . شما اصلا فهمیدی و جواب بالا را خواندی که منظور از عدالت اصحاب چی هست؟ پیش خودت فکر کردی که منظور عصمت آنان ازخطا و اشتباه هست . جناب بفهم که منظور از عادل بودن شاگردان رسول که جوانی و مال و زن و فرزند و جانشان همه فدای رسول و راه ایشان کردند این است که اصحاب رسول وقتی در بحث و جریانی قرار بگیرند باتوجه به اجتهاد و استناد خودشان که نیتشان رضایت خدا و رسول است آن را انجام خواهند داد و نمیان برای مقاصد و غرض خود به عمد به خدا و رسول کذب نسبت دهند . یکی از شرایط رهبری جامعه و قضاوت بین دو نفر عادل بودن قضات و شاهدان هستند. آیا اصحاب رسول از قضات دادگاه ایران و رهبر و افرادمعمولی و بسیجیان و جانبازان جنگ 8 سال کمتر هستند؟ کسی ادعا نکرده که اصحاب خطا و گناه نداشتند بلکه بالاتر از بحث حسین اگر چشمت باز کنی اهلسنت در جنگ بین علی و معاویة و فتنه جمل که دو طرف صحابه بوده اند حق بیشتر به جانب علی میدهند . خطا و گناه جناب سلیمان بن صرد بخاطر پول و جاه و منصب نبود وما هم طرفداری کار ایشان نکردیم اما ایشان با توجه به موقعیت و شرایط زمان دچار وهم و اشتباه اجتهادی شدند و هدف از خروج حسین را قانع ندانستند همانطور که عده ای از اصحاب مخالفت با خروج حسین و رفتن به سمت کوفه کردند؛ خروج حسین با زن و بچه و افراد عادی و آرایش جنگی نداشتن طوری وانمود میکرد که ایشان برای جنگ و جهاد نرفته اند و الا سلیمان به ایشان میپیوست؛ شاید بگویید که وقتی حسین در محاصره قرار گرفت و مسلم کشته شد چرا اقدام نکرد.کجا آمده که سلیمان توانست و به عمد انجام نداد، از کجا معلوم ایشان خواسته به یاری قاصد حسین بشتابد و جلو ایشان نگرفته باشند؟ فرضا که به عمد هم یاری نرسانده باشد خب نگاه کن به حدیثی که دادی گرچه کار از کار گذشته بود و فایده نداشت اما همین که بعدا از کارشان بر خلاف سایرقاتلان پشیمان شدندو چه بسا توبه کرده باشند و خدا آنان را بخشیده باشد. اما خلاصه کلام گناه و خطای یک صحابه یا چند نفر دلیل بر بی ایمان شدن و غیره نباشد بلکه آنان شاگردان مکتب رسالت بودند و تاحد توانشان سعی در جلب رضایت خدا و رسول داشتند اما بخاطر طبع انسان بودنشان وآگاهی کامل به برخی از امور دنیا و دین نداشتن امکان دارد به خطا رفته باشند که باز هم از ارزش و حق گفتن آنان وبه عدالت رفتار کردند آنان نمی کاهد. پس جناب بجای ایراد واهی بر اصحاب رسول قلب و عقلت پاک کن از این تعصبات و غرض و حقد نسبت به آنان . اما بحث آیات قرآن که گفتی دلیل بر عادل و یا خوب بودن آنان نمیدهد. کسانی که الله آنان را در جای جای قرآن ستوده و کنتم خیر امة دانسته و دستور داده ایمانی همچون ایمان آنان داشته باشیم آمنوا کما آمن الناس. اتفاقا آیات قرآن و رفتار و فداکاری و عمل اصحاب هر عاقلی را به این وا میدارد که خوب بودن و ایمان و حق گو و عادل بودن آنان را اعتراف نماید. الحق شما و سلف یهودی شما طبق قرآن دشمن ترین افراد نسبت به رسول و اصحاب و افراد مومن هستید. مشرکان مکه و کفار جهان ادعا داشتند که صادق تر و عاشق تر از اصحاب محمد به محمد ندیدند.حالا چطور شده این اصحاب شدند ناعادل که به عمد به خدا و رسول بد نسبت دهند و خلاف حق عمل کنند . الله شفایت دهد جناب سلمان و قلب بیمارت را پاک گرداند که لابلای اوراق تاریخ میگردی و تجسس میکنید که شاید کوچکترین خطا ازاصحاب و فداییان رسول و دین ببینید و از آنجا آنان را بد یا ناحق و ناعادل جلوه دهید. قابل ذکر است اگر از هر دین و آیینی بپرسید بهترین و مخلص ترین و عادل ترین شما کیا هستند قطعا جواب خواهند داد اصحاب و یاران اولیه رسول و رهبر اصلی دینشان ؛ برعکس اگر از یک شیعه بپرسی بدترین و ناعادل ترین افراد امت کیا هستند البته اگرطفره نرود و کذب نبافد و تقیه نکند قطعا جواب خواهد داد شرورترین و بدترین و ناعادل ترین افراد امت همان اصحاب محمد بودند که بعد رسول طرف ابوبکر رفتند و دستور خدا و رسول را زیر پا گذاشتند و سهم در قتل فاطمه داشتند و غصب خلافت و به تبع آن ظلم هایی که در طی تاریخ به امامان و شیعیان شده. بازم تکرار میکنم الله متعال شفایت دهد جناب سلمان
-
نویسندهنوشته ها