پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
بسم الله الرحمن الرحیم . من خجالت بکشم یا تو؟ ای نادان اگر کور نباشی اولا گفتم : پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل وجناب ابن تیمیه و ابن حجر وهیثمی صحت روایت بررسی کرده اند ن اساس توسل به اموات پس کذاب نباش وبنده کسانی را تصوف خطاب قرار دادم که مثل تصوف وشیعه اعتقاد به اصل توسل به اموات دارند ن جناب ابن تیمیه وابن حجر وهیثمی که تاج سر هستند و از اساس توسل به اموات وقبور قبول ندارند وشماروافض را بخاطر توسل به اموات رد وباطل وحتی شرک میدانند. ای نادان یاوه گو حالا چون دستت وکذاب بودنت رو شد واینکه نتوانستی اثبات کنی اهلسنت توسل به اموات قبول دارند رو آوردی به این خزعبلات؟ تصحیح روایت که بحث خواب است ن توسل به اموات وبحث کرامات ن اصل توسل به اموات چه ربطی به قبول داشتن توسل اموات ابن تیمیه وابن حجر داره؟ واقعا شعور داری یا جوگیر شدی این حرفا زدی؟ پس بازم میگم: اولا طفره رفتن و فرار شیوه شما است ن بنده ثانیا اگر کذاب نباشی وجوابم خوانده باشی پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل ثالثا نظر چند عالم گرایش به متصوفه دلیل بر اهلسنت نمیشه(جهت کور نبودنت جناب سلمان افرادی که اساس توسل با اموات قبول دارند ن اینکه مثل ابن تیمیه صحت روایی حدیث که بحث خواب وکرامت است ن توسل اموات پذیرفتند وایرادی نیست) وبنده نظرات ائمه اربعه و بزرگان اهلسنت راجع به توسل به اموات دادم که رد کذب واعای شما بود ثالثا نظر ابن تیمیه راجع به رد بودن توسل به اموات داده شد وخوب است کتب ایشان را بخوانی وبحث کرامات واعجاز را لطفا با اساس توسل یکی نکن . بنده نظر امامان اهلسنت مذاهب اربعه ادم راجع به توسل به صاحبان قبور ن نظر ابن وهاب تا کذب نبافی که اهلسنت طرفدار توسل به صاحبان قبر هست واز بخاری ومسلم سند دادم تا نگی که انان سنی نبودند. اما نظر فتوای مصر چنانچه حرفت صحیح باشد ربطی به سنی نداره و اهلسنت از اساس توسل به اموات را قبول نداره پس کذب نباف.اما نظر ابن تیمیه بر کرامات ورخ دادن مسائل این چنینی بود ن توسل به اموات وخوب است سایر نظرات ابن تیمیه هم بخوانی.چرا از یک موضوع خاص استناد کلی میکنی؟اینکه فلان جا اتفاق عجیب افتاد وفلان معجزه یا کرامت اتفاق افتاد چه ربطی داره به اصل موضوع؟ خواب فلان شخص یازنده شدن فلان مرده یا پاسخ فلان مرده دلیل بر این است که اموت پاسخ می دهند؟بفهم جناب اگر رسول یا عیسی فرضا مرده ای به اذن خدا زنده کردنددلیل نمی شودکه بگیم پس مردگان بعد وفاتشان قبل قیامت همه زنده می شوند بلکه صحیح این است اساسا اموات بعد وفاتشان قبل قیامت زنده نمیشوند وارجاعشان جهن انجام تکلیف بندگی وغیره قطع میشود مگر در حالت استثنا وبرای اعجاز واثبات قدرت حق تعالی .بازم بحث رسول کردی وقیاس باطل و نتیجه گیری کلی؟ اهلسنت بین استماع اموات اختلاف نظر دارند ولی اکثر قاطع قبول ندارند و همه شان متفق القول توسل به اموات وقبور وضریح ساختن و..قبول ندارند وبحث شنیدن رسول با توسل فرق دارد جناب بفهم.قرار نشد با شنیدن سلام توسط فرشتگان نتیجه شودتوسل به اموات صحیح است.طبق حدیثی که در پست بالا داده شد خود رسول فرموده فرشتگان سلام امت را بهشان گزارش میدهند ن اینکه همه اتفاقات خوب و بد و نفرموده خودم میشنوم بلکه از طریق فرشتگان آن هم بصورت محدود سلام وصلوات ن اخبار دقیق جهان ونیت وباطن افراد. پس این قیاس ها و ارتباط دادن با اصل موضوع باطل است. اگر طبق کرامت واعجاز رسول جواب سلام یا سوال فلان نفر داد استباط میکنی که مثلا اگر سوال فقهی داشتی بری سر قبر فلان امامزاده شهید اون جواب سوالت میدهد؟یا دکتر حسابی جواب سوال فیزیکت می دهد چنانچه شهید شده باشد؟ واقعا شعور داری با این قیاس های باطل بجای اثبات اصل موضوع؟ وجناب ابن تیمیه بحث وقوع کرامات کردند نتوسل به اموات ونظر سایت فتوی مصر و هر سایتی که ضد عقاید اهلسنت باشد رد است خواه به ظاهر سنی باشند یا شیعه .باطل باطل است وفرقی نداره از طرف کی باشد ولطف کن بحث برادران اعتقادی خودتان که یک نمونه اش تصوف باطل در لباس اهلسنت هستند باعلما وفقهای مذاهب اربعه اهلسنت یکی نکن. ببینم جز چند حدیث مورد بحث کجا اصحاب وخلفا واهلسنت وتابعین گنبد ساختن وضریح وتوسل به رسول و برا بلتد شدن از زمین واستعنت در امور می گفتند یا علی؟ بفهم جناب اینقدر لجوج وعنود نباش وبازی با کلمات نکن.
…….بسم الله الرحمن الرحیم. فرمودی:جناب مگر با بچه بحث میکنی??? والله ظاهرا آره وشما از بچه هم کم سوادتر هستید وخواب تشریف داری .اولا اهلسنت مثل شیعه نیست که اساس مذهب ودینش از لابلای کتب و سخن افراد واحادیث جستجو کند مثل امامت ورجعت و مهدویت خلافت و…..بلکه اهلسنت عقاید اصولی خود را صرفا از قرآن کریم میگیرد. فرمودی:اگر متن حدیث.مخالف قران بود نمیگفتند در کتب مختلف از جمه کتب ابن حجر عسقلانی و…که صحیح است…. جواب:بازم تصحیح و قبول دانستن یک واقعه تاریخی توسط محدث با قبول داشتن اصل موضوع(توسل به اموات وصاحبان قبور )اشتباه گرفتی؟تو واقعا نفهمی یا خودت رو به نفهمی زدی؟ یعنی واقعا نمی دانی بزرگان اهلسنت وجناب ابن حجر از اساس توسل به اموات قبول ندارند و براین اعتقاد پوچ شیعه وتصوف ایراد میگیرند؟تو دقیقا بگو کجا آمده عایشه جهت توسل به رسول خواستار سوراخ کردن سقف بوده؟سوراخ شدن سقف چه ربطی به توسل داره؟تو اول اثبات کن عایشه واصحاب وبزرگان اهلسنت توسل به اموات داشتند ودعوت به اینکار میدادند بعد بیا به قول خودت دو راه جلو پای ما بذار. جناب سلمان بازم به دو نظر کلی استنباط کردی مثلا تا استباط کنی سقف سوراخ نبوده که بازم درمانده ماندی وحرفت اثباط نشد ثانیا خداییش تایید چند عالم بر وقوع یک واقغه تاریخی در حدیث مثل جناب ابن حجر عسقلانی و هیثمی و…چه ربطی به تایید اصل مطلب که تئسل به اموات اون هم از طریق سوراخ کردن سقف ذاشت که این سوال مسخره وبی ربط پرسیدی.اخه چه ربطی به کفر داره؟ دست اویز بهتری برای اثبات عقیده شرکی ات گیر نیاوردی؟ حدیثی که توسل ام المومنین عایشه رضی الله عنها ذکر فرمودید. باید یادآورشد که اهل قبور( ازشیعه وصوفیان) عادت دارند برای اثبات عقایدشرک آلود خود به آیات متشابهات وروایات موضوع یا خواب و داستان و غیره استناد کنند؛هیچگاه نتوانستید حتی یک آیه صریح و یک حدیث سالم برای توجیه شرکیات خودتان ذکر کنید و هرگز هم نخواهید توانست و حدیث فوق که ذکرشد هرچند ربطی به توسل ندارد و صراحتا نیامده که عایشه فرموده باشد جهت آمدن باران بروید و سقف را باز کنید؛ مگر باز شدن یانشدن سقف در توسل و باران و شنیدن رسول و اموات نقش دارد؟ یعنی اگر سقف سوراخ نمیشد رسول نمیشنید و باران نمی آمد؟ عایشه نمیتوانست بگوید طلب باران از رسول کنید و ملت را به زحمت نیندازند جهت سوراخ کردن سقف؟ اگرطلب باران از اموات صحیح بود پس چرا ملت سمت عایشه رفتند و مستقیم سراغ قبر رسول نرفتند؟ ملت نمیدانستند که توسل به صاحبان قبور جایز است؟ نمیشد ملت در خانه بنشینند و از همان جا بدون سوراخ کردن سقف دعا کنند؟ ملت نمیدانستند به استسقا بروند؟یعنی به محض باز شدن سوراخ سقف فورا باران آمد و دعا و روزه و استسقا قبلش نبود؟ بعد برای اتمام باران سقف را بستند تاباران قطع شود؟آیا ملت قبلش برای دعا روزه و استسقا و طلب باران نرفتند ؟ فرضا سند حدیث صحیح باشد گرچه که نیست بازم ابدا حجت نخواهد بود،اهلسنت عقاید خود را از قرآن کریم و سنت رسول الله(گفتار و اعمال و عقاید) ایشان میگیرند ن از آراء و اجتهادصحابه که معصوم از خطا و گناه نبوده اند و در کتب معتبر و حتی قرآن بارها شده که از نظرات و اعمال اشتباه آنان یادشده. و آراء اجتهادی صحابی که اجماع نظر اصحاب و فقها بر آن نباشد ملزم به پیروی و قبول آن نمی باشیم. ثانیا پیرو سوالت که مرتب تکرار میکنی آیا عایشه با توسلش مشرک شد یا خیر؟ اما جوابت: ابدا و هرگز، اولا لفظ حدیث صریح نیست که عایشه ملت را دستور به سوراخ کردن سقف دهد صرفا جهت نزول باران و بحث توسل به رسول وثانیا اعمال و گفتار عایشه در طول مدت حیاتشان با این عمل در تناقض است و اگر چنین بود احادیث صحیح بیشتری مبنی بر توسل های پیاپی عایشه و دعوت ایشان به ملت جهت توسل به قبر رسول و ایشان برای رفع حاجات و مشکلاتشان ، ثالثا فرضا عایشه چنین دستوری داده باشد قیاس کار عایشه بخاطر اجتهادش و نیت پاکش با اجتهاد باطل و نیت بد مراجع شما جهت سوق افراد به بارگاههای و نفع تیلیاردی هزاران بار تفاوت است. یوسف علیه السلام برای آزاد شدن از زندان از فرعون کمک خواست وخدا بر زندان شدنش افزود و شما برای آزادشدن ورفع حاجت به امامان یا سران مملکت متوسل میشید(سوتفاهم نشود که توسل انواع دارد وباید تفکیک شود)، کار یوسف یا ادعای خدایی خورشید از طرف ابراهیم یامشت موسی در قتل قبطی و یا کارهای انبیا و اولیا را با کار شرکی و نیت دار خودتان قیاس نکنید. مثل دختری هستید که از راه بد بچه دار شده و بعد با زبان درازی ادعا دارد وهمچون مریم مقدس بدون لمس بشری بچه دار شده . به قول جناب مولانا: کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر . گرچه قیاس در فقه آزاد است و در عقاید باطل ، اما شما شیعیان مهمترین اصول اعتقادی خود را با قیاس اثبات میکنید و بر قیاس بر فقه ایراد میگیرید. مثلا چون یحیی در کودکی رسول شد که نشده پس امام زمان ما هم در کودکی امام شده ؛یا چون فلان پیامبر فلان انجام داد پس امامان ما هم میتوانند و امثال این قیاس های باطل اعتقادی. ضمنا در جایی از ابن حبان و بزرگان ما نقل میکنید و کسانی که مدنظر شما سخن گفته اند با القاب و عناوین بلند خطابشان میکنید تا نشان دهید اینان بزرگان ما و کلامشان در حد کلام خلفا و اصحاب و حتی رسول نزد ما است اما هرگاه از نظر و سخن آنان راضی نباشید به فحاشی و هتاکی و جسارت به ام المومنین و خلفا و اصحاب و بزرگان ما آنان را بد و تحقیر و بی سواد و غیره نشان میدهید گرچه همین روش در سرکوب مخالفان خود در عرصه سیاست و دنیا و دینی مثل علما و سرانتان در پیش گرفته اید و راه بجایی نبرده اید. اما وجود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است». بنابراین استناد به این حدیث بعلت عدم صحت آن نمی تواند عقیده شرک آمیز اهل قبور را توجیه کند، هرچند که خود این حدیث و ماجرا – بالفرض صحت – ربطی به جواز توسل ندارد!
بسم االه الرحمن الرحیم. لعنت االله علیک . خجالت نمی کشی که به اصحاب رسول میگی قاتل و دزد و شراب خوار وزناکار. نتوانستی جواب به بخث بنده بدی رو آوردی به فحاشی ای ملعون. بازم با پرسیدن سوال احمقانه و به زعم خودت یک انتخاب بین دو گزینه بله یا خیر می توانی حرف وغرض باطلت اثبات کنی؟ اگر چشمت باز کنی جواب سولت در پست بالا داده شد پس این بازیا فایده واست نداره. ظاهرا الحق و الأنصاف در قلبتان مرض هست مصداق آیه شریفه فی قلوبهم مرض؛ و حقد و کینه نسبت به اصحاب و شاگردان مخلص مکتب رسول به حد اعلای خود رسیده که در باطنتان شاگرادن مکتب رسالت را بعد سال ها فداکاریشان آن بزرگواران را عادل نمیدانید و در عوض شاگردان حوزه های شرکی و خرافی خود را عادل و خوب میدانید . شما اصلا فهمیدی و جواب بالا را خواندی که منظور از عدالت اصحاب چی هست؟ پیش خودت فکر کردی که منظور عصمت آنان ازخطا و اشتباه هست . جناب بفهم که منظور از عادل بودن شاگردان رسول که جوانی و مال و زن و فرزند و جانشان همه فدای رسول و راه ایشان کردند این است که اصحاب رسول وقتی در بحث و جریانی قرار بگیرند باتوجه به اجتهاد و استناد خودشان که نیتشان رضایت خدا و رسول است آن را انجام خواهند داد و نمیان برای مقاصد و غرض خود به عمد به خدا و رسول کذب نسبت دهند . یکی از شرایط رهبری جامعه و قضاوت بین دو نفر عادل بودن قضات و شاهدان هستند. آیا اصحاب رسول از قضات دادگاه ایران و رهبر و افرادمعمولی و بسیجیان و جانبازان جنگ 8 سال کمتر هستند؟ کسی ادعا نکرده که اصحاب خطا و گناه نداشتند بلکه بالاتر از بحث حسین اگر چشمت باز کنی اهلسنت در جنگ بین علی و معاویة و فتنه جمل که دو طرف صحابه بوده اند حق بیشتر به جانب علی میدهند . خطا و گناه جناب سلیمان بن صرد بخاطر پول و جاه و منصب نبود وما هم طرفداری کار ایشان نکردیم اما ایشان با توجه به موقعیت و شرایط زمان دچار وهم و اشتباه اجتهادی شدند و هدف از خروج حسین را قانع ندانستند همانطور که عده ای از اصحاب مخالفت با خروج حسین و رفتن به سمت کوفه کردند؛ خروج حسین با زن و بچه و افراد عادی و آرایش جنگی نداشتن طوری وانمود میکرد که ایشان برای جنگ و جهاد نرفته اند و الا سلیمان به ایشان میپیوست؛ شاید بگویید که وقتی حسین در محاصره قرار گرفت و مسلم کشته شد چرا اقدام نکرد.کجا آمده که سلیمان توانست و به عمد انجام نداد، از کجا معلوم ایشان خواسته به یاری قاصد حسین بشتابد و جلو ایشان نگرفته باشند؟ فرضا که به عمد هم یاری نرسانده باشد خب نگاه کن به حدیثی که دادی گرچه کار از کار گذشته بود و فایده نداشت اما همین که بعدا از کارشان بر خلاف سایرقاتلان پشیمان شدندو چه بسا توبه کرده باشند و خدا آنان را بخشیده باشد. اما خلاصه کلام گناه و خطای یک صحابه یا چند نفر دلیل بر بی ایمان شدن و غیره نباشد بلکه آنان شاگردان مکتب رسالت بودند و تاحد توانشان سعی در جلب رضایت خدا و رسول داشتند اما بخاطر طبع انسان بودنشان وآگاهی کامل به برخی از امور دنیا و دین نداشتن امکان دارد به خطا رفته باشند که باز هم از ارزش و حق گفتن آنان وبه عدالت رفتار کردند آنان نمی کاهد. پس جناب بجای ایراد واهی بر اصحاب رسول قلب و عقلت پاک کن از این تعصبات و غرض و حقد نسبت به آنان . اما بحث آیات قرآن که گفتی دلیل بر عادل و یا خوب بودن آنان نمیدهد. کسانی که الله آنان را در جای جای قرآن ستوده و کنتم خیر امة دانسته و دستور داده ایمانی همچون ایمان آنان داشته باشیم آمنوا کما آمن الناس. اتفاقا آیات قرآن و رفتار و فداکاری و عمل اصحاب هر عاقلی را به این وا میدارد که خوب بودن و ایمان و حق گو و عادل بودن آنان را اعتراف نماید. الحق شما و سلف یهودی شما طبق قرآن دشمن ترین افراد نسبت به رسول و اصحاب و افراد مومن هستید. مشرکان مکه و کفار جهان ادعا داشتند که صادق تر و عاشق تر از اصحاب محمد به محمد ندیدند.حالا چطور شده این اصحاب شدند ناعادل که به عمد به خدا و رسول بد نسبت دهند و خلاف حق عمل کنند . الله شفایت دهد جناب سلمان و قلب بیمارت را پاک گرداند که لابلای اوراق تاریخ میگردی و تجسس میکنید که شاید کوچکترین خطا ازاصحاب و فداییان رسول و دین ببینید و از آنجا آنان را بد یا ناحق و ناعادل جلوه دهید. قابل ذکر است اگر از هر دین و آیینی بپرسید بهترین و مخلص ترین و عادل ترین شما کیا هستند قطعا جواب خواهند داد اصحاب و یاران اولیه رسول و رهبر اصلی دینشان ؛ برعکس اگر از یک شیعه بپرسی بدترین و ناعادل ترین افراد امت کیا هستند البته اگرطفره نرود و کذب نبافد و تقیه نکند قطعا جواب خواهد داد شرورترین و بدترین و ناعادل ترین افراد امت همان اصحاب محمد بودند که بعد رسول طرف ابوبکر رفتند و دستور خدا و رسول را زیر پا گذاشتند و سهم در قتل فاطمه داشتند و غصب خلافت و به تبع آن ظلم هایی که در طی تاریخ به امامان و شیعیان شده. بازم تکرار میکنم الله متعال شفایت دهد جناب سلمان
سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۴:۵۱ ب.ظ در پاسخ به: آیا در روز غدیر خم هوا گرم بود؟ردیه بر مقاله ی فریبی با نام غدیر #22873…….بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی :اولا پس چرا به جای استناد به احادیث صحیح به سازمان هواشناسی برای عوام فریبی مراجعه کردند??اولا علم هواشناسی است واز کی تا حالا شما علم ومحاسبات علمی زیر سوال میبرید؟ ثانیا غیر این است که پاسخ به عوام فریبی وهای وهوی وقیل وقال مراجع شما وخودتان درباره وضع هوا در غدیر واحساسی کردن وبازی با کلمات شما است تا ملت فریب بدید و جالب اینجاست از کی تا حالا عوام بحث غدیر میکنند و مراجع شما شده اند عوام؟ نکنه واقعا خوابی که نمی دانی آخوندها ومداحان ومراجع شما بالای منبرها طوری با آب وتاب از وضع هوای غدیر وکربلا میگن تا ملت احساسی شوند. ثالثا جواب شبهات وسوالات بنده ندادید واینطفره رفتن ها سودی برای شما نداره جناب
………….
بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:
من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
جواب: عجب چه کسی وچه کسانی وچه مذهبی دم از ادب و اخلاق وتوهین وفرار وتقیه وطفره رفتن میزنند. جناب این بازیا وطفره رفتن وفرار از بحث قدیمی شده و بجای تقیه بازی یکسر به کتب خودتان وسخن مداحان وعلمای شیعه بزن وببین اهانت وفحاشی ولعان بودن وتهمت زن بودنشان به مقدسات اهلسنت واصحاب و ناموس رسول الله وبعد بیا و واس ما ژست ادب و… بگیر.ثانیا جواب شبهات وسولاتت در پست بالا داده شده و بجای این فرار کردن ها و مظلوم نمایی وحق بجانب حرفیدن دو تا حرف منطق بزن و پاسخ منطقی به شبهات وسوالات اینجانب.بسم الله الرحمن الرحیم. ن واقعا کور تشریف داری وخدا شفات بده.
بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
روايت اين است:
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوالپرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
شيعه اگر جواب دارد بگويد.
اما نقد سند روايت :
نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
«هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمیداشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم میکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (بقره 134 و 141)
معنی: (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهايد، از آن شما است، و درباره آنچه میكردهاند از شما پرسيده نمیشود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نميگيرند). اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240
خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)
حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه]1[ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….]2] اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.3 ]]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..
”إبنبابويه قمى از امام صادق روايت مىكند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيدهاى كه على دختر أبىجهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مىگويى؟! گفت: راست مىگويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مىگويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشهاى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ امكلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّهاش بيشتر شد، على نمىدانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسههاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفسهاى بلندى مىكشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و امكلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كردهاى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانهشان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمىدانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.[4]
طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
———————————————————————
اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
إبنميثم بحرانى و دنبلى آوردهاند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمىداشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مىكرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.[6]
يا در روايتى ديگر آوردهاند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7] ——————————————————————————————————————————————————————————–
حواشي:
1 - اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).
2 - صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..
3 - صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
4 – علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است.
5 - الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69).
6 – شرح نهجالبلاغة، إبنميثم بحرانى، ج5، ص107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص332-331، چاپ تهران.
7 – شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص57، چاپ بيروت – شرح إبنميثم، ج5، ص507 – شرح دنبلى، ص331 – حق اليقين، مجلسى، ص180، چاپ تهرانبسم الله الرحمن الرحیم. فرمودی:جناب مگر با بچه بحث میکنی??? والله ظاهرا آره وشما از بچه هم کم سوادتر هستید وخواب تشریف داری .اولا اهلسنت مثل شیعه نیست که اساس مذهب ودینش از لابلای کتب و سخن افراد واحادیث جستجو کند مثل امامت ورجعت و مهدویت خلافت و…..بلکه اهلسنت عقاید اصولی خود را صرفا از قرآن کریم میگیرد. فرمودی:اگر متن حدیث.مخالف قران بود نمیگفتند در کتب مختلف از جمه کتب ابن حجر عسقلانی و…که صحیح است…. جواب:بازم تصحیح و قبول دانستن یک واقعه تاریخی توسط محدث با قبول داشتن اصل موضوع(توسل به اموات وصاحبان قبور )اشتباه گرفتی؟تو واقعا نفهمی یا خودت رو به نفهمی زدی؟ یعنی واقعا نمی دانی بزرگان اهلسنت وجناب ابن حجر از اساس توسل به اموات قبول ندارند و براین اعتقاد پوچ شیعه وتصوف ایراد میگیرند؟تو دقیقا بگو کجا آمده عایشه جهت توسل به رسول خواستار سوراخ کردن سقف بوده؟سوراخ شدن سقف چه ربطی به توسل داره؟تو اول اثبات کن عایشه واصحاب وبزرگان اهلسنت توسل به اموات داشتند ودعوت به اینکار میدادند بعد بیا به قول خودت دو راه جلو پای ما بذار. جناب سلمان بازم به دو نظر کلی استنباط کردی مثلا تا استباط کنی سقف سوراخ نبوده که بازم درمانده ماندی وحرفت اثباط نشد ثانیا خداییش تایید چند عالم بر وقوع یک واقغه تاریخی در حدیث مثل جناب ابن حجر عسقلانی و هیثمی و…چه ربطی به تایید اصل مطلب که تئسل به اموات اون هم از طریق سوراخ کردن سقف ذاشت که این سوال مسخره وبی ربط پرسیدی.اخه چه ربطی به کفر داره؟ دست اویز بهتری برای اثبات عقیده شرکی ات گیر نیاوردی؟ حدیثی که توسل ام المومنین عایشه رضی الله عنها ذکر فرمودید. باید یادآورشد که اهل قبور( ازشیعه وصوفیان) عادت دارند برای اثبات عقایدشرک آلود خود به آیات متشابهات وروایات موضوع یا خواب و داستان و غیره استناد کنند؛هیچگاه نتوانستید حتی یک آیه صریح و یک حدیث سالم برای توجیه شرکیات خودتان ذکر کنید و هرگز هم نخواهید توانست و حدیث فوق که ذکرشد هرچند ربطی به توسل ندارد و صراحتا نیامده که عایشه فرموده باشد جهت آمدن باران بروید و سقف را باز کنید؛ مگر باز شدن یانشدن سقف در توسل و باران و شنیدن رسول و اموات نقش دارد؟ یعنی اگر سقف سوراخ نمیشد رسول نمیشنید و باران نمی آمد؟ عایشه نمیتوانست بگوید طلب باران از رسول کنید و ملت را به زحمت نیندازند جهت سوراخ کردن سقف؟ اگرطلب باران از اموات صحیح بود پس چرا ملت سمت عایشه رفتند و مستقیم سراغ قبر رسول نرفتند؟ ملت نمیدانستند که توسل به صاحبان قبور جایز است؟ نمیشد ملت در خانه بنشینند و از همان جا بدون سوراخ کردن سقف دعا کنند؟ ملت نمیدانستند به استسقا بروند؟یعنی به محض باز شدن سوراخ سقف فورا باران آمد و دعا و روزه و استسقا قبلش نبود؟ بعد برای اتمام باران سقف را بستند تاباران قطع شود؟آیا ملت قبلش برای دعا روزه و استسقا و طلب باران نرفتند ؟ فرضا سند حدیث صحیح باشد گرچه که نیست بازم ابدا حجت نخواهد بود،اهلسنت عقاید خود را از قرآن کریم و سنت رسول الله(گفتار و اعمال و عقاید) ایشان میگیرند ن از آراء و اجتهادصحابه که معصوم از خطا و گناه نبوده اند و در کتب معتبر و حتی قرآن بارها شده که از نظرات و اعمال اشتباه آنان یادشده. و آراء اجتهادی صحابی که اجماع نظر اصحاب و فقها بر آن نباشد ملزم به پیروی و قبول آن نمی باشیم. ثانیا پیرو سوالت که مرتب تکرار میکنی آیا عایشه با توسلش مشرک شد یا خیر؟ اما جوابت: ابدا و هرگز، اولا لفظ حدیث صریح نیست که عایشه ملت را دستور به سوراخ کردن سقف دهد صرفا جهت نزول باران و بحث توسل به رسول وثانیا اعمال و گفتار عایشه در طول مدت حیاتشان با این عمل در تناقض است و اگر چنین بود احادیث صحیح بیشتری مبنی بر توسل های پیاپی عایشه و دعوت ایشان به ملت جهت توسل به قبر رسول و ایشان برای رفع حاجات و مشکلاتشان ، ثالثا فرضا عایشه چنین دستوری داده باشد قیاس کار عایشه بخاطر اجتهادش و نیت پاکش با اجتهاد باطل و نیت بد مراجع شما جهت سوق افراد به بارگاههای و نفع تیلیاردی هزاران بار تفاوت است. یوسف علیه السلام برای آزاد شدن از زندان از فرعون کمک خواست وخدا بر زندان شدنش افزود و شما برای آزادشدن ورفع حاجت به امامان یا سران مملکت متوسل میشید(سوتفاهم نشود که توسل انواع دارد وباید تفکیک شود)، کار یوسف یا ادعای خدایی خورشید از طرف ابراهیم یامشت موسی در قتل قبطی و یا کارهای انبیا و اولیا را با کار شرکی و نیت دار خودتان قیاس نکنید. مثل دختری هستید که از راه بد بچه دار شده و بعد با زبان درازی ادعا دارد وهمچون مریم مقدس بدون لمس بشری بچه دار شده . به قول جناب مولانا: کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر . گرچه قیاس در فقه آزاد است و در عقاید باطل ، اما شما شیعیان مهمترین اصول اعتقادی خود را با قیاس اثبات میکنید و بر قیاس بر فقه ایراد میگیرید. مثلا چون یحیی در کودکی رسول شد که نشده پس امام زمان ما هم در کودکی امام شده ؛یا چون فلان پیامبر فلان انجام داد پس امامان ما هم میتوانند و امثال این قیاس های باطل اعتقادی. ضمنا در جایی از ابن حبان و بزرگان ما نقل میکنید و کسانی که مدنظر شما سخن گفته اند با القاب و عناوین بلند خطابشان میکنید تا نشان دهید اینان بزرگان ما و کلامشان در حد کلام خلفا و اصحاب و حتی رسول نزد ما است اما هرگاه از نظر و سخن آنان راضی نباشید به فحاشی و هتاکی و جسارت به ام المومنین و خلفا و اصحاب و بزرگان ما آنان را بد و تحقیر و بی سواد و غیره نشان میدهید گرچه همین روش در سرکوب مخالفان خود در عرصه سیاست و دنیا و دینی مثل علما و سرانتان در پیش گرفته اید و راه بجایی نبرده اید. اما وجود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است». بنابراین استناد به این حدیث بعلت عدم صحت آن نمی تواند عقیده شرک آمیز اهل قبور را توجیه کند، هرچند که خود این حدیث و ماجرا – بالفرض صحت – ربطی به جواز توسل ندارد!
بسم الله الرحمن الرحیم . من خجالت بکشم یا تو؟ ای نادان اگر کور نباشی اولا گفتم : پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل وجناب ابن تیمیه و ابن حجر وهیثمی صحت روایت بررسی کرده اند ن اساس توسل به اموات پس کذاب نباش وبنده کسانی را تصوف خطاب قرار دادم که مثل تصوف وشیعه اعتقاد به اصل توسل به اموات دارند ن جناب ابن تیمیه وابن حجر وهیثمی که تاج سر هستند و از اساس توسل به اموات وقبور قبول ندارند وشماروافض را بخاطر توسل به اموات رد وباطل وحتی شرک میدانند. ای نادان یاوه گو حالا چون دستت وکذاب بودنت رو شد واینکه نتوانستی اثبات کنی اهلسنت توسل به اموات قبول دارند رو آوردی به این خزعبلات؟ تصحیح روایت که بحث خواب است ن توسل به اموات وبحث کرامات ن اصل توسل به اموات چه ربطی به قبول داشتن توسل اموات ابن تیمیه وابن حجر داره؟ واقعا شعور داری یا جوگیر شدی این حرفا زدی؟ پس بازم میگم: اولا طفره رفتن و فرار شیوه شما است ن بنده ثانیا اگر کذاب نباشی وجوابم خوانده باشی پاسخ به حدیث عمر داده شد واز حضرت طبق همین حدیث هم توسلی به قبر و رسول دیده نشد جز تایید خواب ن عمل توسل ثالثا نظر چند عالم گرایش به متصوفه دلیل بر اهلسنت نمیشه(جهت کور نبودنت جناب سلمان افرادی که اساس توسل با اموات قبول دارند ن اینکه مثل ابن تیمیه صحت روایی حدیث که بحث خواب وکرامت است ن توسل اموات پذیرفتند وایرادی نیست) وبنده نظرات ائمه اربعه و بزرگان اهلسنت راجع به توسل به اموات دادم که رد کذب واعای شما بود ثالثا نظر ابن تیمیه راجع به رد بودن توسل به اموات داده شد وخوب است کتب ایشان را بخوانی وبحث کرامات واعجاز را لطفا با اساس توسل یکی نکن . بنده نظر امامان اهلسنت مذاهب اربعه ادم راجع به توسل به صاحبان قبور ن نظر ابن وهاب تا کذب نبافی که اهلسنت طرفدار توسل به صاحبان قبر هست واز بخاری ومسلم سند دادم تا نگی که انان سنی نبودند. اما نظر فتوای مصر چنانچه حرفت صحیح باشد ربطی به سنی نداره و اهلسنت از اساس توسل به اموات را قبول نداره پس کذب نباف.اما نظر ابن تیمیه بر کرامات ورخ دادن مسائل این چنینی بود ن توسل به اموات وخوب است سایر نظرات ابن تیمیه هم بخوانی.چرا از یک موضوع خاص استناد کلی میکنی؟اینکه فلان جا اتفاق عجیب افتاد وفلان معجزه یا کرامت اتفاق افتاد چه ربطی داره به اصل موضوع؟ خواب فلان شخص یازنده شدن فلان مرده یا پاسخ فلان مرده دلیل بر این است که اموت پاسخ می دهند؟بفهم جناب اگر رسول یا عیسی فرضا مرده ای به اذن خدا زنده کردنددلیل نمی شودکه بگیم پس مردگان بعد وفاتشان قبل قیامت همه زنده می شوند بلکه صحیح این است اساسا اموات بعد وفاتشان قبل قیامت زنده نمیشوند وارجاعشان جهن انجام تکلیف بندگی وغیره قطع میشود مگر در حالت استثنا وبرای اعجاز واثبات قدرت حق تعالی .بازم بحث رسول کردی وقیاس باطل و نتیجه گیری کلی؟ اهلسنت بین استماع اموات اختلاف نظر دارند ولی اکثر قاطع قبول ندارند و همه شان متفق القول توسل به اموات وقبور وضریح ساختن و..قبول ندارند وبحث شنیدن با توسل فرق دارد جناب .طبق حدیثی که در پست بالا داده شد خود رسول فرموده فرشتگان سلام امت را بهشان گزارش میدهند ن اینکه همه اتفاقات خوب و بد و نفرموده خودم میشنوم بلکه از طریق فرشتگان آن هم بصورت محدود سلام وصلوات ن اخبار دقیق جهان ونیت وباطن افراد. پس این قیاس ها و ارتباط دادن با اصل موضوع باطل است. اگر طبق کرامت واعجاز رسول جواب سلام یا سوال فلان نفر داد استباط میکنی که مثلا اگر سوال فقهی داشتی بری سر قبر فلان امامزاده شهید اون جواب سوالت میدهد؟یا دکتر حسابی جواب سوال فیزیکت می دهد چنانچه شهید شده باشد؟ واقعا شعور داری با این قیاس های باطل بجای اثبات اصل موضوع؟ وجناب ابن تیمیه بحث وقوع کرامات کردند نتوسل به اموات ونظر سایت فتوی مصر و هر سایتی که ضد عقاید اهلسنت باشد رد است خواه به ظاهر سنی باشند یا شیعه .باطل باطل است وفرقی نداره از طرف کی باشد ولطف کن بحث برادران اعتقادی خودتان که یک نمونه اش تصوف باطل در لباس اهلسنت هستند باعلما وفقهای مذاهب اربعه اهلسنت یکی نکن. ببینم جز چند حدیث مورد بحث کجا اصحاب وخلفا واهلسنت وتابعین گنبد ساختن وضریح وتوسل به رسول و برا بلتد شدن از زمین واستعنت در امور می گفتند یا علی؟ بفهم جناب اینقدر لجوج وعنود نباش وبازی با کلمات نکن.
بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
روايت اين است:
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوالپرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
شيعه اگر جواب دارد بگويد.
اما نقد سند روايت :
نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
«هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمیداشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم میکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (بقره 134 و 141)
معنی: (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهايد، از آن شما است، و درباره آنچه میكردهاند از شما پرسيده نمیشود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نميگيرند). اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240
خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)
حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه]1[ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….]2] اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.3 ]]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..
”إبنبابويه قمى از امام صادق روايت مىكند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيدهاى كه على دختر أبىجهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مىگويى؟! گفت: راست مىگويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مىگويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشهاى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ امكلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّهاش بيشتر شد، على نمىدانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسههاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفسهاى بلندى مىكشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و امكلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كردهاى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانهشان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمىدانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.[4]
طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
———————————————————————
اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
إبنميثم بحرانى و دنبلى آوردهاند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمىداشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مىكرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.[6]
يا در روايتى ديگر آوردهاند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7] ——————————————————————————————————————————————————————————–
حواشي:
1 - اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).
2 - صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..
3 - صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
4 – علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است.
5 - الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69).
6 – شرح نهجالبلاغة، إبنميثم بحرانى، ج5، ص107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص332-331، چاپ تهران.
7 – شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص57، چاپ بيروت – شرح إبنميثم، ج5، ص507 – شرح دنبلى، ص331 – حق اليقين، مجلسى، ص180، چاپ تهرانبسم الله الرحمن الرحیم . بخدا قسم جای تاسف برای شما و مراجع شماست . جناب سلمان حتما تشریف ببرید به چشم پزشکی .اگر چشمت باز کنی قشنگ جواب حدیثی که دادی و رد آن در بالا داده شده پس شما فرار نکن از جواب ن بنده. بله خوار واقعی کسی است که پیش خدا خوار باشد و منظور بنده در مسائل دنیوی بود و اینم خوب میدانی پس خودتو به کوچه علی چپ نزن. میدانی خوار وذلیل واقعی کیست؟ کسی است که سعی در بد نام کردن اصحاب وناموس رسول دارد وگفتی:جناب عزیز عزت در دست خداست و مشکلات زندگی نشان خواری نیست بلکه دور بودن از خدا علت خواری است که برای خلفای شما بسیار صدق میکند!!!!
بلکه کسی که بعد از رحلت پیامبرش میرود و ثختر پیامبر را میکشد ذلیل است… جواب:اولا ادب رافضی و مکتب یهودی بودنت در اهانت وجسارت به اصحاب رسول واضح است و اینکه نتوانستی جواب به رد بحثت بدی رو اوردی به چرندیات . اگر حرفت صحیح باشد خوار واقعی نعوذ بالله علی ع و امامان شما هستن که با قاتلان زنان خود وغاصبان خلافت وکافران همکاری داشتند و مثل منافقان ومحافظه کاران در پشت سر حرفشان میزدند. البته اهلسنت مثل شما روافض هتاک نیست ودرود الله بر علی ع و امامان 11گانه (ازعلی تا حسن عسکری) . فرمودی اثبات روایت اولا از این همه جواب بنده طفره رفتی وفرار حالا گیر کردی پشت مثلا فلان روایت ثانیا تو فرق روایت و نظر عالم را می دانی؟ مثلا ابن تیمیه در فلان کتابش راجع قضیه غدیر نظر خودش داده بعد میای میگی رجال سخن ابن تیمیه در کتابش بررسی شود؟ فرمودی:پس به جای مغلطه و فرار اول جواب حدیث.من را بده بعد رجال تک تک احادیثی که از کتب شیعه دادی را همینجا جلوی همه بررسی کن تا همه مطمئن شوند که اهل فرار نیستید و برای اثبات مذهبتان به احادیث ضعیف استناد نمیکنید.
و لطفا انشا ننویس…..مختصر و مفید جواب دهید جواب:خنده ام گرفت از ساده لوح بودنتان .اهلسنت برای اثبات عقایدش دست به احادیث ضعیف میزند یا شیعه ومراجع شما برای اثبات امامت ومظلوم نشان دادن امامان هزار حدیث ضعیف را استناد میکند؟ بازم عرض میکنم: ضمنا اول جواب ها را بخوان بعد برو سراغ کذب بافتن و سفسطه گری واینکه بگی جوابم ندادی یاکذب بافتی یاانشا نوشتی یابین دو امر یکی انتخاب کن یاسوادت کپی پیست هست. بجای این مزخرفات وحرفای لا یعنی وفرار از جواب منطقی واثبات فلان راوی .کمی بشین تعقل کن تا اینقدر با این یاوه سرایی ها آبروی خودتان ومذهبتان نبرید.
بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:
من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
جواب: عجب چه کسی وچه کسانی وچه مذهبی دم از ادب و اخلاق وتوهین وفرار وتقیه وطفره رفتن میزنند. جناب این بازیا وطفره رفتن وفرار از بحث قدیمی شده و بجای تقیه بازی یکسر به کتب خودتان وسخن مداحان وعلمای شیعه بزن وببین اهانت وفحاشی ولعان بودن وتهمت زن بودنشان به مقدسات اهلسنت واصحاب و ناموس رسول الله وبعد بیا و واس ما ژست ادب و… بگیر.ثانیا جواب شبهات وسولاتت در پست بالا داده شده و بجای این فرار کردن ها و مظلوم نمایی وحق بجانب حرفیدن دو تا حرف منطق بزن و پاسخ منطقی به شبهات وسوالات اینجانب.سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۰۲ ب.ظ در پاسخ به: آیا در روز غدیر خم هوا گرم بود؟ردیه بر مقاله ی فریبی با نام غدیر #22861بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی :اولا پس چرا به جای استناد به احادیث صحیح به سازمان هواشناسی برای عوام فریبی مراجعه کردند??اولا علم هواشناسی است واز کی تا حالا شما علم ومحاسبات علمی زیر سوال میبرید؟ ثانیا غیر این است که پاسخ به عوام فریبی وهای وهوی وقیل وقال مراجع شما وخودتان درباره وضع هوا در غدیر واحساسی کردن وبازی با کلمات شما است تا ملت فریب بدید و جالب اینجاست از کی تا حالا عوام بحث غدیر میکنند و مراجع شما شده اند عوام؟ نکنه واقعا خوابی که نمی دانی آخوندها ومداحان ومراجع شما بالای منبرها طوری با آب وتاب از وضع هوای غدیر وکربلا میگن تا ملت احساسی شوند. ثالثا جواب شبهات وسوالات بنده ندادید واینطفره رفتن ها سودی برای شما نداره جناب
بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان چرا اصرار داری نشان بدی امامان شما ذلیل وخوار وتوسری خور بودند؟چرا اصرار داری با این مظلوم نمایی ها نشان بدی اصحاب نبی بد بودند وقاتل دخترش ومثل مداح های کذاب ومشرکتان با احساسی کردن ملت وخوار نشان دادن اهلبیت انان را تحریک کنید وغرض پلید خود را پیاده کنید؟چرا در قیچی کردن آیات قران مثل33احزاب و….واحادیث می خواهید حرف باطل خود را به کرسی بنشانید؟لطف کن کذاب و قیچی کن نباشی وحدیث را کامل بدی. فرض محال ابوبکر حمله کرد مثل حربن ریاحی و زمانی پشیمان شد که طرف مقابل زنده بود اما کار از کار گذشته بود خب ایا ابوبکر پشیمان شده بود یا ن؟ از کجا میدانی فاطمه الله ان را نخشیده؟در متن اومده گمان به ﻭﺇﻥ ﻛﺎﻧﻮﺍ ﻗﺪ ﺃَﻏْﻠَﻘُﻮﺍ ﻋﻠﻰ ﺍﻟﺤﺮﺏ حرب و اغتشاش بوده و کار ابوبکر صحیح بوده در خواباندن فتنه افرادی که دور علی جمع شده بودندجهت بلند کردن فتنه یا به زعم خودشان دفاع از حق علی یا بنی هاشم گرچه قاعدتا علی باید با کمک انان از حق الهی خودش دفاع میکرد اما برعکس دفاع نکرد وجلو انان ایستاد .پس کار ابوبکر جهت خواباندن اختلاف ان اشخاص و تفرقه صحیح بوده و هدف ابوبکر دفع فتنه انان بود ن ازار و اذیت فاطمه وعلی وافضل بود ابوبکر پشیمان از قتل فاطمه میشد و رک میگفت یا غصب خلافت وبرای ارامش بعد خودش علی را معرفی میکرد. اما همه این حرفا با فرض اثبات صحت حدیث است. به استناد استاد سجودی میپردازم :علماي شيعه که اينقدر خبره اند و روي حرف علماي متخصص ما در علم حديث حرف ميزنند، اينها چرا به خود زحمت نميدهند تا احاديث مهمترين کتاب هاي خود را تحقيق کنند و سره را از ناسره و صحيح را از ضعيف جدا کنند؟ ظاهرا که بسيار حوصله دارند و در صفحه صفحه کتاب هاي ما ميگردند. ظاهرا راويان احاديث ما را اينطور ميشناسند که ناوارد به امور خيال ميکند که اين محققين !!! شيعه ،برادران دوقلوي راويان احاديث ما هستند. مهم ترين کتاب شيعه اصول کافي است . آيا ميداني تا حالا علماي شما در اين کتاب تحقيقي نکرده اند و ما نميدانم دقيقا کدام احاديث کافي صحيح است تا در بحث با شيعه از آنها استفاده کنيم ؟ تکليف اصول کافي دوجلدي که تا حالا معلوم نشده پس تکليف بحارالانوار 110 جلدي تا روز قيامت معلوم نخواهد شد.
با اين کارنامه ،باز اين مکاران ميايند درباره يک حديث ما 25 صفحه طولاني مينويسند و روي حرف آلباني و ابن حجر و هيثمي و ذهبي حرف ميزنند
درست مثل اينکه يک حجه الاسلام اوگاندايي ايراد بگيرد که هواپيمايي ايرباس آمريکا غير فني ساخته شده در حاليکه خودش يک دوچرجه نميتواند بسازد و بعد خيال کند با پر کردن 25 صفحه حرفش اثبات ميشود !!
اما آيا علماي شيعه خجالت ميکشند کلا و حاشا
حالا يک سوال خيلي مهم ديگر (واقعا مهم دقت کنيد )
شما ببينيد شيعه ها 25 صفحه عرق ريختند تا ثابت کنند اين حديث بدون شک و ريب صحيح است . بسيار خوب! بسيار خوب!! ما قبول ميکنيم که صحيح است تعجب نکنيد بله قبول ميکنيم صحيح است!! حالا روايت را اول نقل ميکنيم تا شيعه خبط خود را ببيند و بداند با قبول کردن روايت فاتحه مذهب خود را خوانده است و از چاله به چاه افتاده و از نم نم باران به زير ناودان پناه برده !
روايت اين است:
عبد الرحمن بن عوف ميگويد به هنگام بيمارى ابوبكر رضي الله عنه به ديدارش رفتم و پس از سلام ، احوالپرسى کردم و ابوبكر در جواب گفت:
ميبيني که رو به مرگم و البته بهترين شما را، بعد از خود برشما امير كردم (يعني عمر رضي الله عنه را )
و در ادامه گفت: من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم، و بر سه کار که انجام ندادم افسوس ميخورم سه کار را هم اي کاش از رسول الله ميپرسيدم
سپس ابوبکر آن نه چيز را برشمرد از جمله گفت اي کاش به خانه فاطمه حمله نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند و اي کاش خلافت را قبول نميکردم و عمر يا ابوعبيده را براي خلافت پيش ميکردم و به جاي من يکي از ان دو امير ميشد. و اي كاش درباره خلافت و جانشيني از رسول الله صلي الله عليه وسلم ميپرسيدم که بعد او کي باشد …. الي اخر داستان
حالا جواب دندان شکن ما به شيعه!
يا عالم شيعي يا حجه الاسلام يا ايت الله !!
مگر تو 25 صفحه را سياه نکردي تا صحيح بودن روايت را ثابت کني؟ مگر نميگويي اين روايت درست است ؟
خب از اين روايت ثابت ميشود که حضرت ابوبکر روحش هم خبر نداشته حضرت محمد حضرت علي را به جانشيني انتخاب کرده است از اين روايت ثابت ميشود که واقعه غدير خم يا بقول شما غيد غدير خم از پايه دروغ و بي اساس است و نه ابوبکر ميدانسته که پيامبر علي را جانشين خود کرده نه راوي ( عبدالرحمن ابن عوف که فرد مهمي بود) آري اگر عبدالرحمن بن عوف ميدانست به ابوبکر ميگفت چرا افسوس ميخوري (که اي کاش از پيغمبر پرسيده بودم) مگر در عيد غدير خم نگفت علي جانشين است؟
حالا شيعه چه راهي برايش باقي مانده؟ هيچ!! همان کاري را ميکندکه در همان 25 صفحه کرده يعني با دقت تمام از اين روايت طولاني فقط يک جمله را انتخاب کرده تا رسوا نشود.
اي مردم بايد توضيح بدهيد که چرا ابوبکر دم مرگ از حمله به خانه فاطمه نادم است اما در همان حال به آن خيانت عظيم از نظر شما ( غصب خلافت ) اصرار ميورزد و گناه بي لذت ميکند ؟ و خلافت را ميدهد به عمر و ميگويد دادم به بهترين شما!
اي مردم ! کسي که سر مظلوم را ميبرد و انرا خوب ميداند آيا معقول است که افسوس بخورد که چرا يک تار موي همان مظلوم را کندم؟( به خانه فاطمه حمله کردم )
اگر داستان شما درباره غصب خلافت درست باشد پس رفتار ابوبکر قابل توجيه نيست پس يا روايت دروغ است يا شما درباره عيد غدير دروغ ميگوييد و انتخاب با شماست !!
حتي يک شيعه ساده و صد در صد هالو ،گمان نميکنم اگر بگوييد: راوي روايت در نقل يک جمله صادق بوده و در نقل جمله بعدي کاذب بوده ! اين را از شما بپذيرد.
شيعه اگر جواب دارد بگويد.
اما نقد سند روايت :
نميخواهيم مثل شيعه 25 صفحه پرگويي کنيم چون او اين را دوست دارد. چون آدم بي منطق پرگوست، پس جواب خلاصه اين است:
اولا چنانکه در اول گفتم شيعه صلاحيت اين بررسي را ندارد زيرا (کل اگر طبيب بودي، …….صحيح و ضعيف اصول کافي خود را اول جدا نمودي)
دوما اين درست نيست که يک روايت دروغ را ،اگر سه دروغگو جدا جدا روايت کردند آن روايت صحيح ميشود آيا اين را عقل ميپذيرد؟ اين از اصول علم حديث نيست البته دروغ شيعه را انتهايي نيست.
آنچه که اهل سنت ( آنهم فقط گروهي از آنها ) ميگويند اين است که در عبادات و اذکار و دعا ميتوان به احاديث ضعيف استناد کرد زيرا اين ضرري ندارد ، اما در اعتقادات بايد حتما حديث صحيح باشد و حديث مورد بحث حول اعتقادات است و در اينجا حديث ضعيف اصلا اعتبار ندارد.
البته خيلي از علماي اهل سنت، حتي درباره عبادات نيز حديث ضعيف را قبول ندارند و ميگويند آنقدر حديث صحيح درباره عبادات داريم که نيازي به احاديث مشکوک نيست .
سوما اما از نظر علماي طراز اول اين حديث مردود است مثل
نظر هيثمي در مجمع الزوايد اين است :
رواه الطبراني وفيه علوان بن داود البجلي وهو ضعيف وهذا الأثر مما أنكر عليهاين روايت را طبراني نقل کرده و علوان بن داود در سلسله راويان است که روايتش اعتبار ندارد علاوه بر اين از نظر من که هيثمي باشم ميگويم، اين روايت از جمله روايات منکر است ( بخاطر متنش ).
و نظر ذهبي در ميزان الاعتدال
قال البخاري: علوان بن داود – ويقال ابن صالح منكر الحديث.
وقال العقيلى: له حديث لا يتابع عليه، ولا يعرف إلا به.
وقال أبو سعيد بن يونس: منكر الحديث.
امام بخاري احاديث او را قابل قبول نميدانم
و عقيلي ميگويد گفته هاي علوان قابل پيروي نيست و روايت هاي دارد که غير از او کسي نگفته ( در قوطي هيچ عطاري نيست )
و ابو سعيد ميگويد که او دروغگو است
اما اينکه يک عالم با بقيه اختلاف کرده باشد اين کاري عاديست. اين بسيار اتفاق افتاده، اما نظر علماي اهل سنت عموما همين است و اختلاف چند نفر با اين نظر، از ارزش آن نميکاهد و بي اعتباري علوان بن داود همچنان برقرار است.
اما اگر شيعه هنوز اصرار دارد که اين روايت درست و صحيح است پس از چاله به چاه افتاده و خودش خبر ندارد!! يعني بايد تمام متن حديث را قبول کند ( نه فقط نيم جمله را ) يعني بايد عيد غدير خم را باطل بداند. اما جناب سلمان ظاهرا شما کاسه داغ تر از آش هستید>به قولی شاه میبخشد شاه قلی نمیبخشد. ما آیا فاطمه از ابوبکر ناراحت شده و غضب گرفته است و با این غضب و کدورت از دنیا رفته است؟ صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد: انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل.
«هنگامی که ابوبکر رضی الله عنه ديد فاطمه از وی رنجيده و ديگر راجع به فدک صحبت نمی کند اين موضوع بر وی دشوار آمد لذا تصميم گرفت از او جلب رضايت کند و به همين منظور پيش وی رفت و گفت: ای دختر رسول خدا تو در ادعايت صادق هستی، ولی رسول خدابعد از در نظر گرفتن مخارج شما و مخارج کارگران فدک ثمرات آن را فقط بين مستمندان و مسافران تقسيم می کرد. زهرا رضی الله عنه گفت: پس تو نيز آن چنان کن که پدرم می کرد (ابوبکر رضی الله عنه ) گفت: خداوند را گواه می گيرم که آنچنان کنم که پدر بزرگوارت می کرد. (حضرت زهرا رضی الله عنها) گفت: تو را بخدا که چنين می کنی؟ ابوبکر رضی الله عنه) گفت: قسم به خدا که چنان کنم و گفت: بار الها تو گواه باش! زهرا رضی الله عنها بدان راضی گرديد و وعده گرفت. از آن پس ابوبکر رضی الله عنه نخست مخارج آنان را تأمين می کرد و الباقی را بين فقرا و مسافران تقسيم می نمود.و ابن میثم بهرانی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
ابوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که برای پدرت بود، برای تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمیداشت و ما بقی را در راه خدا تقسيم میکرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکنی که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضی شد و به ابوبکر وعده داد که همين کار را بکند. شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107ملاحضه میکنیم که فاطمه از ابوبکر با رضایت کامل فوت کردند و استدلال شیعه از حدیثی که قبل از هر کس متوجه سیدنا علی میباشد باطل است. خداوند از همه ی آنها راضی باشد و این را نیز بدانید که خداوند می فرماید: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (بقره 134 و 141)
معنی: (به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا؟!) ايشان قومی بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهايد، از آن شما است، و درباره آنچه میكردهاند از شما پرسيده نمیشود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگری نيست و كسی را به گناه ديگری نميگيرند). اما اگر استباط کنی به این حدیث:«فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك ، فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت …………»
الراوي: عائشة المحدث: البخاري – المصدر: صحيح البخاري – الصفحة أو الرقم: 4240
خلاصة الدرجة: “صحيح” جواب سایت:قبل از جواب بهتره نگاهي به متن حديث بزنيم(البته ترجمه اش)
حضرت عايشه مي فرمايد: حضرت فاطمه رضي الله عنها، دختر گرامي رسول اكرم صلي الله عليه وسلم نزد ابوبكر قاصد فرستاد و ميراث رسول الله صلي الله عليه وسلم را از وي جويا شد. مطالبه حضرت فاطمه رضي الله عنه مربوط مي شد به اموال “فيء” كه در مدينه بدست رسول الله صلي الله عليه وسلم افتاده بود و زمين فدك و آنچه از خمس خيبر باقي مانده بود. حضرت ابوبكر رضي الله عنه در جواب فرمود: همانا رسول الله صلي الله عليه وسلم فرموده است: (لانورث ما تركناه صدقه]1[ ما پيامبران براي كسي ميراث نمي گذاريم آنچه كه از ما بماند، صدقه است. فرمود: اولاد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه وسلم از اين اموال براي نفقه خود هزينه كنند. و من به خدا سوگند اندكي در صدقه رسول الله صلي الله عليه وسلم تغيير ايجاد نمي كنم همانطور كه رسول الله صلي الله عليه وسلم در اين اموال عمل كرد، من نيز به همان منوال عمل خواهم كرد. بدين ترتيب حضرت ابوبكر رضي الله عنه انكار كرد از اينكه چيزي از آن اموال به فاطمه رضي الله عنه بدهد. حضرت فاطمه در اين باره از حضرت ابوبكر رضي الله عنه ناخشنود گرديد، صحبت و حرف زدن را با وي تا دم وفات ترك كرد. …….]2] اهل تشيع با استناد به اين حديث و با پشتيباني حديث “فاطمه بضعه مني فمن أبغضها أبغضني” فاطمه پاره تن من است هر کس او را غضبناک کند گويا من را غضبناک کرده.3 ]]ميخواهند حضرت صديق رضي الله عنه را مجرم جلوه دهند.
شيعه ميگويد: ابوبکربا خشمگين کردن فاطمه پدر فاطمه صلي الله عليه را ناراحت کرده و چون باعث خشم محمد(ص) شد پس خدا را هم به خشم آورده است!!
بر هيچ کسي پوشيده نيست که اين روايت (فاطمه پاره تن …) شان بياني دارد و آن هم خواستگاري حضرت علي رضي الله عنه از دختر ابي جهل است..که امام بخاري و کتب شيعه نيز آن را نقل کرده اند ..
”إبنبابويه قمى از امام صادق روايت مىكند كه فرمود ….: فرد بدبختى نزد فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) آمد و به او گفت: آيا نشنيدهاى كه على دختر أبىجهل را خواستگارى كرده است؟! فاطمه گفت: آيا راست مىگويى؟! گفت: راست مىگويم و سه بار تكرار كرد. پس غيرت در وجود فاطمه به جوش آمد! و اين بدين خاطر است كه خداوند غيرت را در زنان، و جهاد را بر مردان واجب و فرض نموده است… امام صادق مىگويد: پس غم و غصّه در فاطمه به خاطر شنيدن اين موضوع، شدّت يافت و تا شب در گوشهاى نشست و در فكر فرو رفت. همان شب، حسن را در آغوش راستش و حسين را در آغوش چپش حمل كرد و دست چپ امكلثوم را با دست راستش گرفت، سپس به حجره پدرش رفت كه على نيز وارد شد و اصلاً به او نگاه نكرد، و لذا غم و غصّهاش بيشتر شد، على نمىدانست كه چرا او ناراحت است. شرم كرد كه او را به بيرون از منزل پدرش بخواند، پس به مسجد رفت تا نماز بخواند و سپس از شن و ماسههاى مسجد جمع كرد و بر آن تكيه داد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را اندوهگين و غمناك ديد، لباسش را پوشيد و به مسجد رفت و در ركوع و سجود خدا را خواند تا غم و غصّه فاطمه را از او بزدايد. زمانى كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خواست از نزد فاطمه خارج شود، ديد چهره او كاملاً دگرگون شده و نفسهاى بلندى مىكشد، لذا خواب بر چشمانش گوارا نشد و هيچ قرارى نيافت و به او فرمود: برخيز اى دخترم! پس بلند شد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حسن را در آغوش گرفت و فاطمه، دست حسين و امكلثوم را گرفت و به طرف على رفتند در حالى كه دراز كشيده بود. پس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) پايش را بر پاى علي (رضي الله عنه) زد و با خشم به او گفت: بلند شو اى أباتراب! چقدر آرام و راحتى در حاليكه او را رنجور و ناراحت كردهاى! برو أبوبكر و عمر و طلحه را از خانهشان صدا كن و نزدم بياور! على خارج شد و آنها را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) احضار كرد، پس پيامبر در حضور آنها به على فرمود: اى على! آيا نمىدانى كه فاطمه پاره تن من است و من نيز از اويم؟! پس هركس او را بيازارد، مرا آزرده ساخته و هركس مرا اذيّت كند، خدا را آزرده است، و هركس او را بعد از مرگم بيازارد، انگار مرا در زمان حياتم آزرده است، و هركس او را در زمان حياتم بيازارد، گواينكه مرا بعد از وفاتم آزرده است!”.[4]
طبق اين روايت و استدلال شيعيان بايد حضرت علي رضي الله عنه را نيز (نعوذ بالله) مجرم شناخت چون ايشان ،فاطمه را و هم پدر فاطمه را به خشم آورد!!! پس در نتيجه خدا را خشمگين کرده است!!
———————————————————————
اما اين قسمت از حديث که فاطمه تا آخر عمر با ابوبکر صديق رضي الله عنه صحبت نکرد…
جواب اين است که منظور از سخن گفتن اين است که در مورد فدک سخني نگفت نه اينکه به کل با او قهر کرد.. چون:
اولا: قهر کردن مسلمان از مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و فاطمه رضي الله عنها کسي نبود که اين موضوع را نداند.
دوما: امام بيهقي از طريق شعبي روايت كرده است كه حضرت ابوبكر رضي الله عنه به عيادت حضرت فاطمه رضي الله عنها رفت و حضرت علي خطاب به فاطمهفرمود:(هذا ابوبكر يستاذن عليك) اين ابوبكر رضي الله عنه است، مي خواهد تو را عيادت كند. قالت:(اتحب ان آذن له) فاطمه گفت: تو دوست داري او مرا عيادت كند؟ حضرت علي رضي الله عنه گفت: آري. فاطمه او را اجازه داد. حضرت ابوبكر رضي الله عنه نزد فاطمه رفت و از او دلجويي كرد و حضرت فاطمه رضي الله عنها نيز از حضرت ابوبكر رضي الله عنه اعلام رضايت كرد. [5]از اين روايت اينگونه استفاده ميشود که ابوبکر صديق و سيدة النساء با همديگر صحبت کردند و اينکه تا آخر عمر با ابوبکر صحبت نکرد به آن معنيست که ايشان در مورد فدک صحبتي نکردند.
چون حضرت ابوبکر صديق رضي الله عنه فاطمه را راضي کرده بود و اين از روايت شيعه به خوبي مشخص است ..
إبنميثم بحرانى و دنبلى آوردهاند: “أبوبكر به فاطمه گفت: همانا آنچه را كه براى پدرت است، براى توست. رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) از فدك، مايحتاج شما را برمىداشت و مابقى را در راه خدا تقسيم مىكرد، و شايسته است كه تو نيز همين كار را بكنى كه او كرد.. پس فاطمه به آن راضى شد و به أبوبكر عهد داد كه همين كار را بكند”.[6]
يا در روايتى ديگر آوردهاند: “پس أبوبكر بعد از آن نزد فاطمه رفت و براى عمر نيز وساطت كرد، پس فاطمه راضى شد”.[7] ——————————————————————————————————————————————————————————–
حواشي:
1 - اين حديث ( لا نورث ما ترکناه) را شيعيان نيز نقل کرده اند.. اصول كافى، كلينى، ج1، ص34، كتاب فضل العلم، باب ثواب العالم المتعلم. و خميني در مورد اين حديث ميگويد: (الحديث صحيح) و حتي ابو علي بن ابراهيم (ابراهيم بن هاشم) فهو من كبار الثقات نقل الحديث/ الحكومه الإسلاميه للإمام الخميني ص (93).
2 - صحيح البخاري ـ كتاب المغازي ـ باب غزوه خيبر (3997). مسلم كتاب الجهاد و السير (1759)..
3 - صحيح بخاري كتاب النكاح. باب ذب الرجل عن ابنته في الغيره و الانصاف (4932).
4 – علل الشرايع، إبنبابويه، ص186-185، چاپ نجف – همين روايت را شيخ مجلسى نيز در كتابش جلاءالعيون آورده است.
5 - الفتح ج6 ص 333. اين حديث هر چند كه مرسل است اما اسناد و نسبتش به شعبي صحيح است. و با اين حديث، اشكال داير بر ادامه هجران فاطمه با حضرت ابوبكر زائل مي گردد. سيوطي، مرسلات شعبي را صحيح قرار داده است. عجلي مي گويد: مرسلات شعبي حكم حديث صحيح را دارند، زيرا او مرسل نمي كند مگر حديثي را كه صحيح باشد.
مسند فاطمه زهرا تاليف جلال الدين سيوطي تحقيق فواز احمد زمرلي ص (69).
6 – شرح نهجالبلاغة، إبنميثم بحرانى، ج5، ص107،چاپ تهران – الدرةالنجفيّة، شرح دنبلى، ص332-331، چاپ تهران.
7 – شرح نهجالبلاغة، إبنأبىالحديد، ج1، ص57، چاپ بيروت – شرح إبنميثم، ج5، ص507 – شرح دنبلى، ص331 – حق اليقين، مجلسى، ص180، چاپ تهران. ضمنا اول جواب ها را بخوان بعد برو سراغ کذب بافتن و سفسطه گری واینکه بگی جوابم ندادی یاکذب بافتی یاانشا نوشتی یابین دو امر یکی انتخاب کن یاسوادت کپی پیست هست. بجای این مزخرفات وحرفای لا یعنی وفرار از جواب منطقی واثبات فلان راوی .کمی بشین تعقل کن تا اینقدر با این یاوه سرایی ها آبروی خودتان ومذهبتان نبرید.بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان بازم با پرسیدن سوال احمقانه و به زعم خودت یک انتخاب بین دو گزینه بله یا خیر می توانی حرف وغرض باطلت اثبات کنی؟ اگر چشمت باز کنی جواب سولت در پست بالا داده شد پس این بازیا فایده واست نداره. ظاهرا الحق و الأنصاف در قلبتان مرض هست مصداق آیه شریفه فی قلوبهم مرض؛ و حقد و کینه نسبت به اصحاب و شاگردان مخلص مکتب رسول به حد اعلای خود رسیده که در باطنتان شاگرادن مکتب رسالت را بعد سال ها فداکاریشان آن بزرگواران را عادل نمیدانید و در عوض شاگردان حوزه های شرکی و خرافی خود را عادل و خوب میدانید . شما اصلا فهمیدی و جواب بالا را خواندی که منظور از عدالت اصحاب چی هست؟ پیش خودت فکر کردی که منظور عصمت آنان ازخطا و اشتباه هست . جناب بفهم که منظور از عادل بودن شاگردان رسول که جوانی و مال و زن و فرزند و جانشان همه فدای رسول و راه ایشان کردند این است که اصحاب رسول وقتی در بحث و جریانی قرار بگیرند باتوجه به اجتهاد و استناد خودشان که نیتشان رضایت خدا و رسول است آن را انجام خواهند داد و نمیان برای مقاصد و غرض خود به عمد به خدا و رسول کذب نسبت دهند . یکی از شرایط رهبری جامعه و قضاوت بین دو نفر عادل بودن قضات و شاهدان هستند. آیا اصحاب رسول از قضات دادگاه ایران و رهبر و افرادمعمولی و بسیجیان و جانبازان جنگ 8 سال کمتر هستند؟ کسی ادعا نکرده که اصحاب خطا و گناه نداشتند بلکه بالاتر از بحث حسین اگر چشمت باز کنی اهلسنت در جنگ بین علی و معاویة و فتنه جمل که دو طرف صحابه بوده اند حق بیشتر به جانب علی میدهند . خطا و گناه جناب سلیمان بن صرد بخاطر پول و جاه و منصب نبود وما هم طرفداری کار ایشان نکردیم اما ایشان با توجه به موقعیت و شرایط زمان دچار وهم و اشتباه اجتهادی شدند و هدف از خروج حسین را قانع ندانستند همانطور که عده ای از اصحاب مخالفت با خروج حسین و رفتن به سمت کوفه کردند؛ خروج حسین با زن و بچه و افراد عادی و آرایش جنگی نداشتن طوری وانمود میکرد که ایشان برای جنگ و جهاد نرفته اند و الا سلیمان به ایشان میپیوست؛ شاید بگویید که وقتی حسین در محاصره قرار گرفت و مسلم کشته شد چرا اقدام نکرد.کجا آمده که سلیمان توانست و به عمد انجام نداد، از کجا معلوم ایشان خواسته به یاری قاصد حسین بشتابد و جلو ایشان نگرفته باشند؟ فرضا که به عمد هم یاری نرسانده باشد خب نگاه کن به حدیثی که دادی گرچه کار از کار گذشته بود و فایده نداشت اما همین که بعدا از کارشان بر خلاف سایرقاتلان پشیمان شدندو چه بسا توبه کرده باشند و خدا آنان را بخشیده باشد. اما خلاصه کلام گناه و خطای یک صحابه یا چند نفر دلیل بر بی ایمان شدن و غیره نباشد بلکه آنان شاگردان مکتب رسالت بودند و تاحد توانشان سعی در جلب رضایت خدا و رسول داشتند اما بخاطر طبع انسان بودنشان وآگاهی کامل به برخی از امور دنیا و دین نداشتن امکان دارد به خطا رفته باشند که باز هم از ارزش و حق گفتن آنان وبه عدالت رفتار کردند آنان نمی کاهد. پس جناب بجای ایراد واهی بر اصحاب رسول قلب و عقلت پاک کن از این تعصبات و غرض و حقد نسبت به آنان . اما بحث آیات قرآن که گفتی دلیل بر عادل و یا خوب بودن آنان نمیدهد. کسانی که الله آنان را در جای جای قرآن ستوده و کنتم خیر امة دانسته و دستور داده ایمانی همچون ایمان آنان داشته باشیم آمنوا کما آمن الناس. اتفاقا آیات قرآن و رفتار و فداکاری و عمل اصحاب هر عاقلی را به این وا میدارد که خوب بودن و ایمان و حق گو و عادل بودن آنان را اعتراف نماید. الحق شما و سلف یهودی شما طبق قرآن دشمن ترین افراد نسبت به رسول و اصحاب و افراد مومن هستید. مشرکان مکه و کفار جهان ادعا داشتند که صادق تر و عاشق تر از اصحاب محمد به محمد ندیدند.حالا چطور شده این اصحاب شدند ناعادل که به عمد به خدا و رسول بد نسبت دهند و خلاف حق عمل کنند . الله شفایت دهد جناب سلمان و قلب بیمارت را پاک گرداند که لابلای اوراق تاریخ میگردی و تجسس میکنید که شاید کوچکترین خطا ازاصحاب و فداییان رسول و دین ببینید و از آنجا آنان را بد یا ناحق و ناعادل جلوه دهید. قابل ذکر است اگر از هر دین و آیینی بپرسید بهترین و مخلص ترین و عادل ترین شما کیا هستند قطعا جواب خواهند داد اصحاب و یاران اولیه رسول و رهبر اصلی دینشان ؛ برعکس اگر از یک شیعه بپرسی بدترین و ناعادل ترین افراد امت کیا هستند البته اگرطفره نرود و کذب نبافد و تقیه نکند قطعا جواب خواهد داد شرورترین و بدترین و ناعادل ترین افراد امت همان اصحاب محمد بودند که بعد رسول طرف ابوبکر رفتند و دستور خدا و رسول را زیر پا گذاشتند و سهم در قتل فاطمه داشتند و غصب خلافت و به تبع آن ظلم هایی که در طی تاریخ به امامان و شیعیان شده. بازم تکرار میکنم الله متعال شفایت دهد جناب سلمان
بسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان بازم به دو نظر کلی استنباط کردی مثلا تا استباط کنی سقف سوراخ نبوده که بازم درمانده ماندی وحرفت اثباط نشد ثانیا خداییش تایید چند عالم بر وقوع یک واقغه تاریخی در حدیث مثل جناب ابن حجر عسقلانی و هیثمی و…چه ربطی به تایید اصل مطلب که تئسل به اموات اون هم از طریق سوراخ کردن سقف ذاشت که این سوال مسخره وبی ربط پرسیدی.اخه چه ربطی به کفر داره؟ دست اویز بهتری برای اثبات عقیده شرکی ات گیر نیاوردی؟ حدیثی که توسل ام المومنین عایشه رضی الله عنها ذکر فرمودید. باید یادآورشد که اهل قبور( ازشیعه وصوفیان) عادت دارند برای اثبات عقایدشرک آلود خود به آیات متشابهات وروایات موضوع یا خواب و داستان و غیره استناد کنند؛هیچگاه نتوانستید حتی یک آیه صریح و یک حدیث سالم برای توجیه شرکیات خودتان ذکر کنید و هرگز هم نخواهید توانست و حدیث فوق که ذکرشد هرچند ربطی به توسل ندارد و صراحتا نیامده که عایشه فرموده باشد جهت آمدن باران بروید و سقف را باز کنید؛ مگر باز شدن یانشدن سقف در توسل و باران و شنیدن رسول و اموات نقش دارد؟ یعنی اگر سقف سوراخ نمیشد رسول نمیشنید و باران نمی آمد؟ عایشه نمیتوانست بگوید طلب باران از رسول کنید و ملت را به زحمت نیندازند جهت سوراخ کردن سقف؟ اگرطلب باران از اموات صحیح بود پس چرا ملت سمت عایشه رفتند و مستقیم سراغ قبر رسول نرفتند؟ ملت نمیدانستند که توسل به صاحبان قبور جایز است؟ نمیشد ملت در خانه بنشینند و از همان جا بدون سوراخ کردن سقف دعا کنند؟ ملت نمیدانستند به استسقا بروند؟یعنی به محض باز شدن سوراخ سقف فورا باران آمد و دعا و روزه و استسقا قبلش نبود؟ بعد برای اتمام باران سقف را بستند تاباران قطع شود؟آیا ملت قبلش برای دعا روزه و استسقا و طلب باران نرفتند ؟ فرضا سند حدیث صحیح باشد گرچه که نیست بازم ابدا حجت نخواهد بود،اهلسنت عقاید خود را از قرآن کریم و سنت رسول الله(گفتار و اعمال و عقاید) ایشان میگیرند ن از آراء و اجتهادصحابه که معصوم از خطا و گناه نبوده اند و در کتب معتبر و حتی قرآن بارها شده که از نظرات و اعمال اشتباه آنان یادشده. و آراء اجتهادی صحابی که اجماع نظر اصحاب و فقها بر آن نباشد ملزم به پیروی و قبول آن نمی باشیم. ثانیا پیرو سوالت که مرتب تکرار میکنی آیا عایشه با توسلش مشرک شد یا خیر؟ اما جوابت: ابدا و هرگز، اولا لفظ حدیث صریح نیست که عایشه ملت را دستور به سوراخ کردن سقف دهد صرفا جهت نزول باران و بحث توسل به رسول وثانیا اعمال و گفتار عایشه در طول مدت حیاتشان با این عمل در تناقض است و اگر چنین بود احادیث صحیح بیشتری مبنی بر توسل های پیاپی عایشه و دعوت ایشان به ملت جهت توسل به قبر رسول و ایشان برای رفع حاجات و مشکلاتشان ، ثالثا فرضا عایشه چنین دستوری داده باشد قیاس کار عایشه بخاطر اجتهادش و نیت پاکش با اجتهاد باطل و نیت بد مراجع شما جهت سوق افراد به بارگاههای و نفع تیلیاردی هزاران بار تفاوت است. یوسف علیه السلام برای آزاد شدن از زندان از فرعون کمک خواست وخدا بر زندان شدنش افزود و شما برای آزادشدن ورفع حاجت به امامان یا سران مملکت متوسل میشید(سوتفاهم نشود که توسل انواع دارد وباید تفکیک شود)، کار یوسف یا ادعای خدایی خورشید از طرف ابراهیم یامشت موسی در قتل قبطی و یا کارهای انبیا و اولیا را با کار شرکی و نیت دار خودتان قیاس نکنید. مثل دختری هستید که از راه بد بچه دار شده و بعد با زبان درازی ادعا دارد وهمچون مریم مقدس بدون لمس بشری بچه دار شده . به قول جناب مولانا: کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نبشتن شیر و شیر . گرچه قیاس در فقه آزاد است و در عقاید باطل ، اما شما شیعیان مهمترین اصول اعتقادی خود را با قیاس اثبات میکنید و بر قیاس بر فقه ایراد میگیرید. مثلا چون یحیی در کودکی رسول شد که نشده پس امام زمان ما هم در کودکی امام شده ؛یا چون فلان پیامبر فلان انجام داد پس امامان ما هم میتوانند و امثال این قیاس های باطل اعتقادی. ضمنا در جایی از ابن حبان و بزرگان ما نقل میکنید و کسانی که مدنظر شما سخن گفته اند با القاب و عناوین بلند خطابشان میکنید تا نشان دهید اینان بزرگان ما و کلامشان در حد کلام خلفا و اصحاب و حتی رسول نزد ما است اما هرگاه از نظر و سخن آنان راضی نباشید به فحاشی و هتاکی و جسارت به ام المومنین و خلفا و اصحاب و بزرگان ما آنان را بد و تحقیر و بی سواد و غیره نشان میدهید گرچه همین روش در سرکوب مخالفان خود در عرصه سیاست و دنیا و دینی مثل علما و سرانتان در پیش گرفته اید و راه بجایی نبرده اید. اما وجود دریچه برسقف حجره در زمان حیات عائشه دروغ آشکاری است، و اگر صحت هم داشته باشد دلیل بر این می شود که اصحاب کرام در دعای خود توسل به مرده ها نمی کردند و مخلوقی را دردعای خود برای الله تعالی وسیله نمی گردانیدند و بامرده ها ازخداوند تعالی چیزی نمی خواستند، و آنها قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخاطر این بسوی آسمان گشودند تا رحمت خداوند تعالی بروی نازل شود واین کارشان باین معنی نیست که دردعای خویش برای الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم را وسیله گردانیده باشند پس درمیان این دو امر فرق است». بنابراین استناد به این حدیث بعلت عدم صحت آن نمی تواند عقیده شرک آمیز اهل قبور را توجیه کند، هرچند که خود این حدیث و ماجرا – بالفرض صحت – ربطی به جواز توسل ندارد!
-
نویسندهنوشته ها