پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) ! #2244
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب ابوبكر قشمي عزيز :
اول : هنوز سوال اصلي بنده را پاسخ نداديد …
چگونه است كه عايشه ادعا مي كند بي بي مظلومه سلام الله عليها ، راستگوترين فرد بعد از پيامبر است ، ولي ابوبكر سخن دخترش عايشه را نقض كرده و حرف بي بي مظلومه سلام الله عليها را تكذيب كرده و قبول نمي كند ؟
***************************************************************
دوم : اينكه شما در حديث قطعا تسلطي نداريد لااقل براي حقير بسيار روشن شد …
دوست گرامي : بنده از كلام سمعاني و غزالي براي شما دليل مي آورم كه روايت جعلي ابي بكر ، خبر واحد است ولي شما هنوز در پي اثبات مطالب ديگر هستيد ؟
قطعا اتباع ابي بكر همچون عمر و عايشه و عثمان و ديگر شركاي وي در غصب خلافت ، براي اثبات سخن دروغين وي ، اين حديث را به سند خودشان بيان مي كنند … ولي جالب است كه در آن زمان ، حتي اميرالمومنين عليه السلام و ديگر صحابه كرام كه همراه پيامبر بوده اند اصلا چنين حرفي را نشنيده اند ، ولي به ناگه ابي بكر در هنگام غصب فدك و خلافت ؛ اين حديث را رونمايي مي كند !!
منابع بسياري از كلام بزرگان شما در اثبات خبر واحد بودن كلام ابي بكر در دست ما مي باشد كه فعلا همان دو منبع براي شما كافي است … ما بقي بماند طلبتان !
******************************************************************
سوم : شخصيت شما در مورد پيامبر دقيقا همان شخصيتي است كه محمد بن عبدالوهاب به آن قائل بود يعني طارش !!! يعني پيامبر فقط مانند ضبط صوت برخي مطالب را به نام وحي بيان مي كرد و در بقيه امور هم مانند بنده و شماي گناهكار مي باشد …
شايد براي همين است كه شخصيت وي را خيلي " آبگوشتي " تعريف كرده ايد و احاديث منقبت عايشه را دز نزد ايشان همچون آبگوشت در ميان ديگر غذاها بيان كرده ايد !!
*******************************************************************
چهارم : هيچ تناقض و تضادي در ميان نيست …. بلكه عدم آگاهي عامدانه يا جاهلانه شما بر تاريخ صحيح ، سبب شده است كه حقايق را منكر شويد …
بعد از نزول " و آت ذي القربي حقه " پيامبر مامور شدند از جانب خداوند ، كه فدك را به بي بي مظلومه سلام الله عليها هبه نمايند … دقت بفرماييد : هبه !! يعني بخشيدند … اگر خواستبد لفظ هبه و لفظي را كه پيامبر بكار برده اند را بر اساس فقه اهل سنت براي شما تبيين و روشن كنم !!!
بعد از شهادت پيامبر بزرگوار اسلام ، ابي بكر و رفيقش عمر ، دست بر روي فدك گذاشتند و آن را قبضه كردند .
بي بي مظلومه سلام الله عليها ابتدا بيان فرمودند كه فدك در دست ايشان بوده و در مالكيت ايشان است ولي ابوبكر براي اثبات مالكيت چيزي كه متعلق به صاحبش ( بي بي مظلومه ) مي باشد ، شاهد خواست !!! ( اوج تفقّه خليفه را ببينيد ) !!
بي بي مظلومه سلام الله عليها ، شاهدان خود را آوردند ولي ابي بكر سر باز زد …
در اينجا بود كه بي بي مظلومه ( سلام الله عليها ) نظر به اينكه ابي بكر اين چنين كمر همت بر غصب فدك بسته بود ، ادعا ارث نمودند !!! يعني طبيعي ترين ادعاي يك انسان !
باز ابي بكر با بيان روايت جعلي و خبر واحد ( لا نورث ) و البته تاييد تيم شركايش ( يعني عمر و عثمان و ديگران ) فدك را غصب كرد و ادله بي بي مظلومه سلام الله عليها را پشت سر نهاد !!!
البته حتي در برخي منابع شما آمده است كه ابي بكر تصميم گرفت كه فدك را برگرداند ، ولي عمر نگذاشت و قباله آن را پاره كرد ( سرخسي صراحت بر اين قضيه دارد ) …
******************************************************************
پنجم : سخن عمر بن خطاب در روايت صحيح مسلم ، كه مي گويد عباس و اميرالمومنين عليه السلام ، ابي بكر را " دروغگو، گنهكار ، حيله گر و خائن " مي دانند ، دليل بر اين است كه اميرالمومنين عليه السلام اين روايت جعلي را قبول نداشته اند !!!
براي همين است كه بخاري ناصبي ، در راه دفاع از مواليانش ، اين روايت مسلم بن حجاج را در 4 جاي صحيحش آورده است ولي در همه آنها الفاظ مبارك مطرح شده ( كاذباً آثماً غادراً خائناً ) را يا سانسور كرده با يا ( كذا و كذا ) لا پوشاني كرده است …
*******************************************************************
ششم : وقتي شما عصمت پيامبر را قبول نداريد و حقايق و تبعات آن را ني دانيد ، قطعا چنين سخنان نامربوطي را هم بيان خواهيد نمود ..
وقتي پيامبر ، به دستور خداوند ، چيزي را به فرزندش هبه نموده باشد شرعا نمي تواند كه آن چيز را پس بگيرد .. اين كلام مستلزم اين نيست كه پيامبر چنين كاري را انجام بدهد …
وقتي در شرع مقدس براي فلان گناه ( مثلا شرب خمر يا دزدي ) حد آن مشخص شده است ، يعني پيامبر مكرم نيز متدين به همين شرع و دين خويش مي باشد … ولي اين امر مستلزم آن نيست كه پيامبر مرتكب چنين گناهاني بشود !!!
مخاطب آيه ( وقضى ربك ألا تعبدوا إلا إياه وبالوالدين إحسانا إما يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما أف ولا تنهرهما وقل لهما قولا كريما ) ظاهرا همانا پيامبر است ولي قول خداوند عام است و از باب " اياك اعني ، واسمعي يا جاره " خداوند ديگران را مخاطب قرار داده است … وگرنه پدر و مادر پيامبر در دوران خردسالي ايشان به رحمت ايزدي پيوستند .
*******************************************************************
هفتم : وقتي خداوند دستور مي دهد كه فدك را به فاطمه ( سلام الله عليها ) ببخش ، آيا اين ظلم است در حق ديگر دختران پيامبر ؟
آيا پيامبر ، سر خود ، چنين عملي را انجام داده و يا از روي دستور الهي ؟
حتي اگر وحي هم نبود ، نظر به عصمت پيامبر ، عمل وي حجت مي بود و قطعا درست مي بود …
(( البته صحبت در مورد عصمت پيامبر براي كساني كه ابتدايي ترين مباني عصمت را بلد نيستند ، كار دشواري است …. شايد اگر عمري باقي بود ، در مورد عصمت پيامبر از ديدگاه علماي خودتان هم كمي صحبت كردم ))
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب هابيل عزيز :
چرا زدي توي خاكي ؟
مگر بنده از سخنان علماي خودمان گفتم كه اين چنين هراساني ؟!!
شايد با علماي خودتان هم درگيري داريد ؟
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب هابيل صاحب ذوق عزيز :
اگر روايات شما ، كفايت غير خداي را براي شما اثبات نمايد ( به سند مقبول ) آيا باز هم قبول مي نماييد يا خير ؟
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر شما
جناب ابوبكر قشمي عزیز :
مشکل شما وهابی ها و اهل سنت این است که در ظواهر گیر کرده اید و اصل معنا را نمی فهمید …
هر شیعه ای می داند که منظور از " حجت الله " در مورد عقل با کاربرد " حجت الله " در مورد نبی و امام چه تفاوتی دارد …
وقتی هابیل عزیز ( که فعلا پشت سر شما مخفی شده است ) به شیعه طعنه می زند که : شیعه ، نبی الله را حجت الله نمی داند ولی امام معصوم را حجت الله می داند ، باید به وی همانند مطالب حقیر را بیان کرد که در نزد اهل سنت ، اجماع حجت الله است !!!
وقتی هابیل در ظاهر کلمه " حجت الله " گیر کرده و با مصداق حجت الله بودن اجماع حرفش را می توان نقض کرد ، اصل سوال بی پایه وی مردود است …
******************************
برسیم به کلام شما :
جهالت شما در قیاس مع الفارق " حجت الله " در روایت ( اگر زمین از حجت خداوند خالی بماند ، زمین اهلش را فرو می برد ) با " حجت " بودن عقل کاملا هویدا می باشد …
شاید اگر بیشتر وارد روایات شیعه شوید ، بفهمید که منظور از حجت خداوندی که نبودنش سبب فرو خوردن زمین است اهلش را ، چه کسی است ….
در ضمن گویا شما همین روایتی را که بیان کردم را دقیق نخواندید …
اول روایت می گوید که نبی ، حجت الله است …
بحث ما هم بر سر همین است که نبی نیز حجت الله است …
آیا متن روایت شاذ است یا شما خیلی با روایات ما آشنا نیستید ؟؟
حجت بودن عقل در میان خدا و بنده اش ، مطلبی است که با روایات متظافر اثبات می شود و جابر از ضعف سند است و نیاز به بررسی سندی ندارد ..
******************
البته بنده در ابتدای جوابم عرض کردم که ، چون شبهه صاحب تاپیک عوامانه و جاهلانه است ، لذا ما هم بر سبیل ( کلّم الناس علی قدر عقولهم ) تنها به ظواهر کتب اهل سنت اشاره کردیم …
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: (ادعاى شیعه) علت اعتراض عمر به فرمایش پیامبر اکرم(ص) در اواخر عمر چه بود؟ #2288بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بر اساس روایات صحیح بخاری و مسلم، اصلا اثری وجود ندارد که امیرالمومنین علیه السلام در مجلس بوده باشند …
جناب دانش که لطف کردند و بجای تحقیق ، تنها کپی مطالب غلط بیان شده قبلی را بیان نمودند ، لطف کنند و از بخاری و مسلم برای ما نشان دهند که امیرالمومنین علیه السلام در آن مراسم بوده است !!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب سجاد عزیز :
باز هم برای شما تکرار می کنم .
در این آیه هم باز اصل مطلب در مورد " یدعو من دون الله " می باشد !!!!
آیا هر گونه خواندن در نزد شما شرک است ؟؟ اگر هست بفرمایید تا مصادیق شرک برخی از بزرگان شما را بیان کنم !! حتی ابن تیمیه !!!
اگر هم نیست ، پس کمی تعقل کنید و بفهمید که طلب درخواست از کسی اصلا به مثابه عبادت او نیست !!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: سوالی از اهل سنت در مورد بی بی فاطمه ( سلام الله علیها ) ! #2302بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب ابوبكر قشمي عزیز :
با اینکه صراحتا جواب سوال ما را ندادید ، ولی به نحوی که خیلی دامن شما لکه دارد نشود ، عملا بیان کردید که بی بی مظلومه سلام الله علیها اشتباه کرده اند زیرا فرمودید : ضمناً: مولای ما اشتباهی نکرده اند و در نهایت اگر کسی اشتباه کرده باشد این سیده فاطمه هستند نه سیدنا ابوبکر … که درود خدا بر هر دوی آنها باد !!!
پس شما هم می فرمایید که ابی بکر اشتباه نکرده است ، یعنی کلام وی صحیح بوده و کلام بی بی مظلومه سلام الله علیها صحیح نبوده است و ادعای ایشان بر اساس صدق و راستی نبوده است …
حال چگونه حرف عایشه را قبول می کنید که راستگوترین افراد بعد از پیامبر را فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) تعریف می کند ولی ابی بکر اصلا حرف عایشه را قبول نمی کند و مدعیات این راستگوترین فرد ( یعنی فاطمه زهرا س ) را رد کرده و او را تکذیب می کند ؟؟؟!!!!!
این امر تناقضی است که تنها راه فرار آن همین است که بدون منطق ، ابی بکر را محق بدانید !!!
****
یاد می آید وقتی در سایت مسلمان بودم ، یکی از وهابی ها ( که هنوز نمی دانست اصول کافی برای شیخ کلینی است و نه شیخ مفید ) جریان بحث خود را با یک شیعه در مورد فدک را بیان کرد و وقتی صحبت از ناراحتی بی بی مظلومه سلام الله علیها شد ، اینگونه سخن گفت : به درک که ناراحت بود !!!!!
وی به راحتی ، نصب و دشمنی خود با اهل بیت را بیان کرد ..
شما هم ( البته نه به صراحت وی ) با کمی زرنگی این مطلب را بیان کردید که بی بی مظلومه سلام الله علیها اشتباه کرده و نه ابی بکر !!!!
****
در مورد روایت واحد و جعلی : نحن معاشر الانبیاء لا نورث !!
قبلا نام دو تن از علمای اهل سنت را بیان کردیم که صراحت داشتند این روایت خبر واحد است … البته تعداد آنها خیلی بیشتر است ولی فعلا همین اندک کفایت می کند .
از میان اهل حدیث نیز بد نیست مطلبی را بیان کنیم .
این حجر مکی در " الصواعق المحرقه " چنین می گوید :
" واختلفوا في ميراثه فما وجدنا عند أحد في ذلك علما فقال أبو بكر سمعت رسول الله e يقول ( إنا معشر الأنبياء لا نورث ما تركناه صدقة ) "
( مسلمانان درباره ميراثِ پيامبر صلى اللَّه عليه وآله به اختلاف افتادند و نزد هيچ كدام سخنى در اين باره يافت نشد.
ابوبكر گفت: من از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله شنيدهام كه فرمود: إنّا معاشر الأنبياء لا نورث ما ترکناه صدقه )( الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ،ج 1 ص 85 ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة – لبنان – 1417هـ – 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي – كامل محمد الخراط )
وی صراحت دارد که هیچکس نمی دانست تکلیف ارث پیامبر چیست و فقط ابی بکر پیدا شد و این روایت را بیان کرد …
حال کجا بودند آن عمر بن خطاب و عایشه و دیگر اتباع آنان که این روایت را بیان کنند ؟؟؟!!!
************************************************
در مورد اینکه آیه " و آت ذی القربی حقه " مکی است و جریان فدک مدنی است !!!!
قطعا آنقدر اهل فضل هستید که بدانید در بسیاری از سوره های قرآن کریم ، با وجود اینکه سوره مکی یا مدنی است ولی آیاتی از آنان بر عکس سوره هستند ..
یعنی مثلا فلان سوره مدنی است ولی چند آیه از آن مکی است .و بالعکس !!!
این آیه و سوره آن نیز از همین گروه هستند ..
سوره " اسراء " سوره ای مدنی ولی چند آیه از آن در مکه نازل شده است .همچنان که سمعانی در تفسیر خود ج 3 ص 212 در مورد سوره الاسراء چنین می گوید :
" و هی مکیه الا خمس ایات "
از شیعه :
امین الاسلام طبرسی در " مجمع البیان " ج 6 ص 213 در مورد سوره الاسراء چنین می گوید :
" هي مكية كلها و قيل مكية إلا خمس آيات «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ» الآية «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى» الآية «أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ» الآية «أَقِمِ الصَّلاةَ» الآية «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» الآية عن الحسن و قيل مكية إلا ثماني آيات «وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ» إلى قوله «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ» الآية عن قتادة و المعدل عن ابن عباس. "
از اهل سنت :
فخر رازی در " مفاتیح الغیب " ج 20 ص 145 چنین می گوید :
" سو ره الاسراء – هی مکیه – الا الایات : 26 ، 32 ، 33 ، 57 و من آیه 73 الی غایه . آیه 80 فمدنیه . "
همچنان که می دانید آیه " وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا " آیه 26 سوره اسراء می باشد .
پس تکلیف آن معلوم شد .
گذشته از اینکه روایات شیعه و اهل سنت نیز بیان می کنند که فدک در ابتدا هبه شد .
شهرستانی شافعی در " الملل و النحل " نیز چنین صراحت دارد :
" الخلاف السادس فى أمر فدك والتوارث عن النبى عليه الصلاة والسلام ودعوى فاطمة عليها السلام وراثة تارة وتمليكا أخرى "
( اختلاف ششم درباره فدك و ارث بردن از پيامبر صلى اللَّه عليه وآله و ادّعاى ارث بردن فاطمه عليها السلام و تمليك شدن آن در ادّعاى ديگر اوست )
(الملل والنحل ،ج 1 ص 25 ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني الوفاة: 548 ، دار النشر : دار المعرفة – بيروت – 1404 ، تحقيق : محمد سيد كيلاني )
یعنی بی بی مظلومه سلام الله علیها در ابتدا مدعی بودند که فدک در تملیک ایشان است و بعد از مخالفت ابی بکر و رد نمودن شهود ایشان ( شهودی برای اثبات آنچه که در تملیک ایشان بوده !!!! ) ایشان ادعای ارث نمودند .
*******************************************************
در مورد کلام صحیح مسلم نیز همین کفایت می کند که عمر بن خطاب به صراحت بیان می کند که ابی بکر در نزد امیرالمومنین علیه السلام بعنوان دروغگو بوده است ….
یکی از ادله ای که بخاری این روایت را به صورت تحریف شده بیان کرده است دقیقا همین است که روایت مذکور نشان می دهد که روایت جعلی ابی بکر مورد قبول امیرالمومنین علیه السلام نبوده است .و برای همین است که لفظ " کاذبا " را حذف کرده است !
احمد بن حنبل در مسند خود به سند صحیح چنین می گوید :
" لَمَّا قُبِضَ رسول اللَّهِ e وَاسْتُخْلِفَ أبو بَكْرٍ خَاصَمَ الْعَبَّاسُ عَلِياًّ في أَشْيَاءَ تَرَكَهَا رسول اللَّهِ ….. "
( هنگامى كه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از دنيا رفت و ابوبكر جانشين وى شد، عبّاس و على عليه السلام درباره آن چه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از خود به جا گذاشته بود اختلاف پيدا كردند و … )
( مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 1 ص 13 ،اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر )
این روایت بیان می کند که امیرالمومنین علیه السلام در مورد ما ترک پیامبر با عباس اختلاف پیدا کردند … پس چیزی از پیامبر به ارث ماند بود که آنان در آن اختلاف کردند .
و همچنین روایت نشان می دهد که این دو نفر اصلا روایت ( نحن معاشر الانبیاء لا نورث ) را نشنیده بودند و برای همین در مورد ما ترک پیامبر اختلاف کردند .
**********************************************************
در مورد روایت شما از کافی :
بدانید که هیچ ربطی میان روایت جعلی ( نحن معاشر الا نبیاء لا نورث ) و روایت ( إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً ) نیست چرا که فرق است بین ( لا نورث ) و ( لم یورثوا ) !!!
و عبارت ( لو یورثوا ) دقیقا دال بر این است که فدک در زمان حیات پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) هبه شده بود . و این روایت با دیگر روایات اهل سنت در مورد هبه شدن فدک در زمان پیامبر کاملا همسو می شود .
بحث بر سر معنای این روایت و آنچه که از فحوای ان برداشت می شود بماند برای بعد …
**********************************************************
نصب بخاری و دشمنی او با اهل بیت علیهم السلام با بیان چند روایت ( آنهم با سانسور و تحریف ) اصلا نفی نمی شود .
ابن قیم در " زاد المعاد " در " فصل فی نسبه صلی الله علیه وسلم " می گوید که ابوسفیان ( که از دشمنان پیامبر بود – قبل از اسلام ظاهری ) در دربار ملک روم از پیامبر تعریف و تمجید کرد ..
آیا اینها دلیل می شود که ابوسفیان باپیامبر دشمنی نداشته است ؟؟؟
جالب است که وی از شاگردان امام صادق علیه السلام روایت کرده ولی از خود امام صادق علیه السلام روایت نکرده است !!!!
***********************************************************
بحث در مورد شهادت پیامبر و ما بقی کلام نیز بماند برای بعد … زیرا نمی خواهم بحث منحرف شود .
**********************************************************
راستی !
کلام شما در مورد رعایت خونسردی از جانب حقیر خیلی زیبا و مضحک بود …
فرار کردن به جلو ، گویا از سیره اهل سنت و وهابیت است !!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب هاشمی حسنی عزیز :
کجایی رفیق شفیق !!!
دلتنگتان بودم …
چرا این همه دست و پا می زنید !!!
ما از شما خواستیم که برای ما آیه ای از قران را که در آن به نام " مولایتان ابی بکر " صراحت شده را بیاورید !!!
اگر قرار باشد که شما برای ما از روایت سخن بگویید که سخن مولای دیگرتان عمر بن خطاب زیر سوال می رود زیرا قرار است : حسبنا کتاب الله باشد و نه چیز دیگر !!!!
**********************
در مورد واقعه غدیر اگر بخواهم از مداکر خودتان برایتان مدرک بیاورم که باید سایت را تخته کنید و بروید سر کلاسهای خودتان !!!
بهتر است خیلی وقت را تلف ننماید و آیه ای را که در آن به نام ابی بکر تصریح شده را بیان نمایید !!!
به هر حال باید بدانیم که یار غار بودن ابی بکر در کجای قران تصریح شده است که منکرین آن کافر می شوند !!!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ در پاسخ به: Reply To: ابوبکر و عمر با چه اجازه ای در خانه ی رسول خدا دفن شدند؟! #2315بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
حق امیرالمومنین علیه السلام و خلافت الهی وی را غصب کردند …. مشتی خاک که در برابر اینان چیزی نیست !!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب هاشمی حسنی عزیز :
اول : استاد ما بیان کردند که معاویه کاتب وحی نبوده است و کاتب مراسلات بوده است ….
این شما وهابی ها و اهل سنت هستید که می خواهید برای مولایتان فضیلت سازی نمایید …
معاویه ای که ملعون زبان پیامبر است ، با این فضیلت سازی ها ، کارش درست نمی شود !!!
دوم : واقعا تا حالا مفتی های شما به شما یاد ندادن که در احادیث شما اصلا برای شیعه ارزش ندارد و به اندازه پشیزی نمی ارزد که برای ما از مسلم و بخاری و غیره دلیل می آورید ؟؟!!!!
سوم :بد نیست که روایتی را که جناب هاشمی از مسلم نقل کرده را بررسی کنیم .
مسلم در صحیح خود چنین می گوید :
” حدثني عَبَّاسُ بن عبد الْعَظِيمِ الْعَنْبَرِيُّ وَأَحْمَدُ بن جَعْفَرٍ الْمَعْقِرِيُّ قالا حدثنا النَّضْرُ وهو بن مُحَمَّدٍ الْيَمَامِيُّ حدثنا عِكْرِمَةُ حدثنا أبو زُمَيْلٍ حدثني بن عَبَّاسٍ قال كان الْمُسْلِمُونَ لَا يَنْظُرُونَ إلى أبي سُفْيَانَ ولا يُقَاعِدُونَهُ فقال لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم يا نَبِيَّ اللَّهِ ثَلَاثٌ أَعْطِنِيهِنَّ قال نعم قال عِنْدِي أَحْسَنُ الْعَرَبِ وَأَجْمَلُهُ أُمُّ حَبِيبَةَ بِنْتُ أبي سُفْيَانَ ازوجكها قال نعم قال وَمُعَاوِيَةُ تَجْعَلُهُ كَاتِبًا بين يَدَيْكَ قال نعم قال وَتُؤَمِّرُنِي حتى أُقَاتِلَ الْكُفَّارَ كما كنت أُقَاتِلُ الْمُسْلِمِينَ قال نعم قال أبو زُمَيْلٍ وَلَوْلَا أَنَّهُ طَلَبَ ذلك من النبي صلى الله عليه وسلم ما أَعْطَاهُ ذلك لِأَنَّهُ لم يَكُنْ يُسْأَلُ شيئا إلا قال نعم . “
( ابن عباس ميگويد : مسلمانان به ابوسفيان اعتنا نميكردند و از همنشيني با وي اكراه داشتند ، به پيامر عرض كرد : از شما سه تقاضا دارم كه آن را به من عنايت كنيد ، رسول خدا قبول فرمود . نيكوترين و زيباترين دختر عرب ، ام حبيبه ، نزد من است او را به همسري شما در مي آورم ؛ معاويه از نويسندگان وحي باشد ؛ فرمانده باشم تا با كفار بجنگم همانگونه كه با مسلمانان جنگيدم . رسول خدا پذيرفت .
ابو زُميل مي گويد : اگر ابو سفيان خواستههايش را مطرح نميكرد هيچگاه به آن نمي رسيد ؛ زيرا رسول خدا تقاضاها را رد نميكرد .)
( صحيح مسلم ، ج 4 ص 1945 ،اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي )
این قیم ( شاگرد ابن تیمیه ) این روایت را به صراحت رد می کند و در شرح این روایت در ” جلاء الافهام ” چنین می گوید ( کما اختصرناه) :
“وقد أشكل هذا الحديث على الناس فإنّ أم حبيبة تزّوجها رسول الله صلى الله عليه وسلم قبل إسلام أبي سفيان كما تقدم. زوّجها إيّاه النجاشي ، ثم قَدِمَت على رسول الله صلى الله عليه وسلم قبل أن يسلم أبوها فكيف يقول بعد الفتح أزوّجك أم حبيبة .
فقالت طائفة : هذا الحديث كذب لا أصل له. قال ابن حزم: كذبه عكرمة بن عمار وحمل عليه .
واستعظم ذلك آخرون وقالوا : أنّى يكون في صحيح مسلم حديث موضوع وإنما وجه الحديث أنه طلب من النبي (ص) أن يجدد له العقد على ابنته ليبقى له وجه بين المسلمين وهذا ضعيف؛ فإنّ في الحديث أن النبي (ص) وعده وهو الصادق الوعد ولم ينقل أحد قط أنه جدّد العقد على أم حبيبة. ومثل هذا لو كان، لنقل ولو نقل واحد عن واحد فحيث لم ينقله أحد قط، علم أنّه لم يقع ولم يزد القاضي عياض على استشكاله فقال: والذي وقع في مسلم من هذا غريب جدّاً عند أهل الخبر وخبرها مع أبي سفيان عند وروده إلى المدينة بسبب تجديد الصلح ودخوله عليها مشهور .
وقالت طائفة لم يتفق أهل النقل على أنّ النبي (ص) تزّوج أم حبيبة رضي الله تعالى عنها وهي بأرض الحبشة بل قد ذكر بعضهم أن النبي (ص) تزّوجها بالمدينة بعد قدومها من الحبشة حكاه أبو محمد المنذري وهذا من أضعف الأجوبة لوجوه :
أحدها : أنّ هذا القول لا يعرف به أثر صحيح ولا حسن ولا حكاه أحد ممن يعتمد على نقله .
الثاني: أن قصة تزويج أم حبيبة وهي بأرض الحبشة قد جرت مجرى التواتر كتزويجه (ص) خديجة بمكة وعائشة بمكة وبنائه بعائشة بالمدينة وتزويجه حفصة بالمدينة وصفية عام خيبر وميمونة في عمرة القضية ومثل هذه الوقائع شهرتها عند أهل العلم موجبة لقطعهم بها فلو جاء سند ظاهره الصحة يخالفها عَدُّوه غلطا ولم يلتفتوا إليه ولا يمكنهم مكابرة نفوسهم في ذلك .
الثالث: أنه من المعلوم عند أهل العلم بسيرة النبي (ص) وأحواله أنه لم يتأخر نكاح أم حبيبة إلى بعد فتح مكة ولا يقع ذلك في وهم أحد منهم أصلا .
الرابع: أن أبا سفيان لما قدم المدينة دخل على ابنته أم حبيبة فلما ذهب ليجلس على فراش رسول الله (ص) طَوَتْه عنه، فقال: يا بنية ما أدري أرغبت بي عن هذا الفراش؟ أم رغبت به عني؟ قالت: بل هو فراش رسول الله (ص). قال: والله لقد أصابك يا بنية بعدي شرّ. وهذا مشهور عند أهل المغازي والسير.
الخامس: أن أم حبيبة كانت من مهاجرات الحبشة مع زوجها عبيد الله بن جحش ثم تَنَصَّر زوجها وهلك بأرض الحبشة ثم قدمت هي على رسول الله (ص) من الحبشة وكانت عنده ولم تكن عند أبيها ، وهذا مما لا يشك فيه أحد من أهل النقل ومن المعلوم أن أباها
لم يسلم إلا عام الفتح فكيف يقول: عندي أجمل العرب أُزوّجك إياها؟ وهل كانت عنده بعد هجرتها وإسلامها قط؟ فإن كان، قال له هذا القول قبل إسلامه، فهو محال؛ فإنها لم تكن عنده ولم يكن له ولاية عليها أصلا وإن كان قاله بعد إسلامه فمحال أيضا؛ لأن نكاحها لم يتأخر إلى بعد الفتح … .
وقال أبو الفرج بن الجوزي: في هذا الحديث هو وهم من بعض الرواة لا شك فيه ولا تردد وقد اتهموا به عكرمة بن عمار راوي الحديث.
قال: وإنما قلنا إن هذا وهم؛ لأن أهل التاريخ أجمعوا على أن أم حبيبة كانت تحت عبيد الله بن جحش وولدت له وهاجر بها وهما مسلمان إلى أرض الحبشة ثم تنصر وثبتت أم حبيبة على دينها فبعث رسول الله (ص) إلى النجاشي يخطبها عليه فزوجه إياها وأصدقها عن رسول الله (ص) أربعة آلاف درهم وذلك في سنة سبع من الهجرة وجاء أبو سفيان في زمن الهدنة فدخل عليها فثنت بساط رسول الله (ص) حتى لا يجلس عليه ولا خلاف أن أبا سفيان ومعاوية أسلما في فتح مكة سنة ثمان ولا يعرف أن رسول الله (ص) أمر أبا سفيان آخر كلامه…
وقالت طائفة منهم البيهقي والمنذري رحمهما الله تعالى يحتمل أن تكون مسألة أبي سفيان النبي (ص) أن يزوجه أم حبيبة وقعت في بعض خرجاته إلى المدينة وهو كافر حين سمع نعي زوج أم حبيبة بأرض الحبشة والمسألة الثانية والثالثة وقعتا بعد إسلامه فجمعها الراوي .
وهذا أيضا ضعيف جدا فان أبا سفيان إنما قدم المدينة آمنا بعد الهجرة في زمن الهدنة قبيل الفتح وكانت أم حبيبة إذ ذاك من نساء النبي (ص) ولم يقدم أبو سفيان قبل ذلك إلا مع الأحزاب عام الخندق ولولا الهدنة والصلح الذي كان بينهم وبين النبي (ص) لم يقدم المدينة فمتى قدم وزوج النبي (ص) أم حبيبة فهذا غلط ظاهر .
وأيضا فإنه لا يصح أن يكون تزويجه إياها في حال كفره إذ لا ولاية له عليها ولا تأخر ذلك إلى بعد إسلامه لما تقدم فعلى التقديرين لا يصح قوله أزوجك أم حبيبة
وأيضا فإن ظاهر الحديث يدل على أن المسائل الثلاثة وقعت منه في وقت واحد وانه قال ثلاث أعطنيهن الحديث ومعلوم أن سؤاله تأميره واتخاذ معاوية كاتبا إنما يتصور بعد إسلامه فكيف يقال بل سأل بعض ذلك في حال كفره وبعضه وهو مسلم وسياق الحديث يرده … .
وبالجملة فهذه الوجوه وامثالها مما يعلم بطلانها واستكراهها وغثاثتها ولا تفيد الناظر فيها علما بل النظر فيها والتعرض لابطالها من منارات العلم والله تعالى اعلم بالصواب
فالصواب أن الحديث غير محفوظ بل وقع فيه تخليط والله اعلم . “
( اين حديث يراي مردم مشكل ساز شده است ؛ زيرا ام حبيبه قبل از مسلمان شدن ابو سفيان با رسول خدا ازدواج كرد و اين موضوع در حبشه و به وسيله نجاشي صورت گرفت ؛ پس چگونه بعد از فتح مكه ابو سفيان مي گويد : دخترم را به عقد تو در آوردم .
گروهي گفتهاند : اين حديث از اساس دروغ است ، ابن حزم ميگويد : عكرمه بن عمار آن را ساخته است .
اما گروهي ديگر از آن دفاع كرده و گفتهاند : در صحيح مسلم حديث جعلي نيست و لذا آن را توجيه كرده و گفتهاند : ابوسفيان از رسول خدا در خواست نمود تا عقد ازدواج را با دخترش تجديد نمايد تا اعتباري براي وي نزد مسلمين باشد ؛ ولي اين توجيه نادرست است ؛ زيرا رسول خدا خواسته ابو سفيان را پذيرفت و آن حضرت وعدهاش راست بود و هيچ كس نگفته است كه عقد را تجديد كرد ، و ا گر چنين چيزي بود نقل ميشد ؛ پس معلوم مي شود كه واقعيت ندارد .
گروهي گفتهاند : محدثان و مورخان ازدواج رسول خدا را با ام حبيبه كه در حبشه بود قبول ندارند ؛ بلكه پس از بازگشت از حبشه و در مدينه با وي ازدواج كرد ، اين سخن را ابو محمد منذري نقل كرده است كه البته به چند دليل از ضعيفترين پاسخها در توجيه حديث است :
1 . اين پاسخ و توجيه در جايي ديده نشده و كسي كه مورد اعتماد باشد نقل نكرده است ؛
2 . داستان ازدواج ام حبيبه در حبشه مانند ازدواج با خديجه و عائشه در مكه و باحفصه و صفيه و ميمونه در مدينه در حد تواتر است و به اندازهاي مشهور است كه به مرحله قطع و يقين رسيده است و اگر مدركي بر خلاف آن ديده شود آن را غلط و اشتباه دانسته و به آن توجهي نميكنند ؛
3 . كساني كه با تاريخ زندگي و روش رسول خدا آشنا هستند ، ميدانند كه ازدواج با ام حبيبه بعد از فتح مكه نبوده و اصولا به ذهن كسي هم خطور نميكند ؛
4 . ابو سفيان به مدينه آمد و بر دخترش ام حبيبه وارد شد ؛ اما وقتي كه خواست بر مسند رسول الله بنشيند دخترش آن را جمع كرد ، گفت : دخترم ، نمي دانم آيا اين فرش را شايسته نشستن براي من نميبيني ؟ و يا من شايستگي اين فرش را ندارم ؟ گفت : اين فرش زير پاي رسول الله است (كنايه از اين كه چون تو كافري نبايد بر محل نشستن آن حضرت بنشيني ) . گفت : پس از من گرفتار شرّ و بدي خواهي شد ؛
5 . ام حبيبه با همسرش عبد الله بن جحش از مهاجران به حبشه بود و چون شوهرش از اسلام خارج و نصراني شده بود و در همانجا هم از دنيا رفت ام حبيبه پس از بازگشت به مدينه نزد رسول خدا رفت و در خانه پدرش نبود ، در اين داستان هيچ كس شك و شبههاي ندارد ، و از طرفي ابوسفيان در سال فتح مكه مسلمان شد ؛ بنابراين چرا در اين حديث مي گويد : ابوسفيان به پيامبر گفت : نيكوترين و زيباترين دختر عرب نزد من است كه دوست دارم همسر تو باشد ؟ و آيا ام حبيبه بعد از هجرت و مسلمان شدن پدرش نزد وي بود ؟ اگر قبل از مسلمان شدنش پيشنهاد كرده باشد كه محال است ؛ چون دخترش نزد وي نبود و بر وي ولايت نداشت ، و اگر بعد ار مسلمان شدن گفته باشد باز هم محال است ؛ چون ازدواجش قبل از فتح مكه بوده و ابو سفيان در فتح مكه مسلمان شد .
ابن جوزي گفته است : اين روايت بدون شك اشتباهي است از بعضي راويان حديث و آن عكرمه بن عمار است .
و اما اينكه گفتم اشتباهي است از راويان ؛ زيرا مورخين همه اجماع دارند كه ام حبيبه همسر عبد الله بن جحش بود و از وي فرزند داشت و به حبشه هجرت كردند ؛ ولي عبد الله مسيحي شد و ام حبيبه مسلمان باقي ماند ، رسول خدا به نجاشي پيغام داد تا ام حبيبه را به همسري آن حضرت در آورد و چهار هزار درهم مهريه او قرار داد ، اين واقعه در سال هفتم هجرت اتفاق افتاد ؛ ولي ابوسفيان در زمان صلح وارد مدينه شد و به خانه دخترش رفت كه فرش رسول الله را از زير پاي پدرش جمع كرد تا بر آن ننشيند ، مسلمان شدن ابو سفيان و معاويه بدون هيچ اختلافي در سال هشتم و در فتح مكه بوده است و هيچ مدركي بر امارت و فرمانده قرار دادن وي وجود ندارد .
گروهي ديگر مانند بيهقي و منذري گفتهاند : احتمال دارد كه داستان پيشنهاد ازدواج با ام حبيبه از طرف ابو سفيان در يكي از سفر هاي وي به مدينه و پس از شنيدن خبر مرگ شوهرش در حبشه باشد ، و دو پيشنهاد ديگرش پس از مسلمان شدنش باشد كه راوي آن را به اينگونه جمع و نقل كرده است .
اين سخن نيز ضعيف و بياساس است ؛ زيرا ابو سفيان در زمان صلح و آرامش و پس از هجرت و قبل از فتح مكه به مدينه آمد كه ام حبيبه در آن تاريخ در خانه پيامبر و از همسران او بود و قبل از آن ابو سفيان به مدينه نيامده بود مگر در جنگ احزاب .
از طرفي ابو سفيان چون كافر بود نمي توانست دختر مسلمان شدهاش را شوهر دهد ؛ زيرا كافر بر مسلمان ولايت ندارد ؛ پس اين تقاضاي ابوسفيان كه دخترم را به همسريت درميآورم دروغ و باطل است .
علاوه بر اين ظاهر حديث ميگويد كه اين سه خواسته همزمان مطرح و واقع شده است ، و از سويي ديگر در خواست فرمانده شدن و كتابت وحي براي معاويه بايد پس از مسلمان شدن آنان باشد و حال آنكه گفتهاند برخي از خواسته ها در حال كفر بوده است ، آيا اين مطالب قابل جمع است ؟
در نتيجه تمام آنچه كه در توجيه اين حديث گفته شده باطل و بيارزش است و از نظر علمي منفعتي ندارد و درست آن است كه بگوئيم :
اشتباه در اين حديث زياد است . )
( جلاء الأفهام في فضل الصلاة على محمد خير الأنام ، ج 1 ص 243- 249 ، اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ، دار النشر : دار العروبة – الكويت – 1407 – 1987 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط – عبد القادر الأرناؤوط )
گذشته از اینکه نووی شارح صحیح مسلم نیز به اشکال این روایت اشاره نموده است .
ابن جوزی نیز ردی بر این روایت دارد …. بسیاری از دیگر علمای شما نیز بر این روایت ردیه نوشته اند و عکرمه را عامل نقص این روایت می دانند !!!!
**************************
اصولا معاویه ( خان دایی اهل سنت و وهابیت ) اصلا فضیلتی ندارد که پیروان وی بخواهند به آن بنازند ..
این سخنی است که سیوطی در ” اللآلی المصنوعه ” بیان کرده است …
حتی بخاری ناصبی نیز نتوانسته برای معاویه فضیلت پیدا کند و لذا در کتابش چنین نوشته است : باب ذکر معاویه !!
شارحین صحیح بخاری همانند ابن حجر و عینی نیز بیان کرده اند که چون معاویه دارای مناقب نبوده است ، پس بخاری نام ” مناقب معاویه ” را برداشته و ” باب ذکر معاویه ” را نوشته است .
راستی شافعی معتقد است که معاویه ” خال المومنین ” یعنی ” خان دایی مومنان !! ” نیست !!!
نظر شما چیست ؟؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب هاشمی حسنی عزیز :
اول : بحث ما بر سر سند این روایت نیست ….
گذشته از اینکه روایت دارای سند حسن است همچنان که سیوطی این مطلب را بیان کرده است .
دوم : علمای شما گفته اند که روایت در سنن ترمذی بوده است ولی هم اکنون نیست !!
آیا مشخص بودن باب آن سبب می شود روایت برگردد ؟؟
یا شاید سبب می گردد که این حذف و تحریف به ناگهان توجیه شود ؟؟؟
سوم : ابن اثیر این روایت محذوف سنن ترمذی را در " الفرع الثاني في فضائلهم على الانفراد ، بذكر أسمائهم ، وفيه قسمان
– القسم الأول في الرجال – علی بن ابی طالب رضی الله عنه " بیان می کند .یعنی وی روایاتی را که در صحاح سته در مورد مناقب هر کس از صحابه آمده بیان می نماید و این روایت محذوف را در باب مناقب علی بن ابی طالب بیان نموده است …
پس می توان فهمید که این روایت در باب مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام در سنن ترمذی بوده است ولی هم اکنون حذف شده است !!!
چهارم : حالا بگویید روایت کجا رفته است ؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب هاشمی حسنی عزیز :
اتفاقا هم ما شیعیان و هم شما اهل سنت و وهابیت بر واقعه غدیر اتفاق نظر داریم …
تا جایی که بدخشی در " نزل الابرار " ص 21 چنین می گوید :
" حديث صحيح مشهور ولم يتكلّم في صحّته إلا متعصّب جاحد لا اعتبار بقوله "
( حدیث غدیر حدیث مشهوری است که هیچکس مگر متعصب انکار کننده در صحت آن سخن نمی گوید و اعتباری به کلام این افراد نیست )
پس فکر کنم تکلیف شما معلوم است ….
****************************
سخن ما در این تاپیک بر این است که در کجای آیه 40 سوره توبه نامی از ابی بکر آمده است که اهل سنت و وهابیت مدعی هستند که این آیه در مورد همراهی ابوبکر نازل شده است ؛ نا جایی که منکر آن را کافر می دانند ؟؟؟؟!!!!
پس بهتر است دوباره تکرار کنم که :
به قول یکی از کاربران صاحب قلم : طلب ما آیه صریح و محکم و واضح است در مورد ( می گویم : نام ابی بکر در مورد همراهی وی در غار ) .نه سفسطه نه مغلطه ونه فلسفی ونه انشاء . آیه صریح و واضح
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
جناب هاشمي حسني عزیز :
هنوز به ما نگفتید که روایت تاریخ بخاری کجا رفته است ؟؟؟
هنوز توش موندی عزیز دل انگیز ؟!!!!
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
در سند روایت 2 راوی وجود دارد که از اهل جماعت هستند به نامهای ” حسین بن علوان ” و ” عمرو بن خالد ” !!!
***********************
البته این دست و پا زدن ها برای این است که اهل سنت در مقابل نص صریح قرآنی که ناظر بر مسح پا می باشد عاجز مانده اند و لذا دست به دامن مشتی قوانین شده اند که علمای خودشان هم آن را رد می کنند !!!
گذشته از اینکه اصلا بر اساس شواهد تاریخی و روایی ، از زمان عثمان به بعد وضو تحریف شد و حتی ابی بکر و عمر بن خطاب نیز پاها را مسح می کردند !!!
بسیاری از علمای عامه نیز شهادت داده اند که بر اساس آیه قرآنی ( یعنی نص صریح ) باید پاها را مسح نمود .
ابن حزم اندلسی در ” المحلی ” چنین می گوید :
“ 200 مَسْأَلَةٌ وأما قَوْلُنَا في الرِّجْلَيْنِ فإن الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ
) وَامْسَحُوا برؤوسكم وَأَرْجُلَكُمْ ( وَسَوَاءٌ قرىء بِخَفْضِ اللاَّمِ أو بِفَتْحِهَا هِيَ على كل حَالٍ عَطْفٌ على الرؤوس إمَّا على اللَّفْظِ وإما على الْمَوْضِعِ لاَ يَجُوزُ غَيْرُ ذلك لأنه لاَ يَجُوزُ أَنْ يُحَالَ بين الْمَعْطُوفِ وَالْمَعْطُوفِ عليه بِقَضِيَّةٍ مُبْتَدَأَةٍ وَهَكَذَا جاء عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ نَزَلَ الْقُرْآنُ بِالْمَسْحِ يَعْنِي في الرِّجْلَيْنِ في الْوُضُوءِ
وقد قال بِالْمَسْحِ على الرِّجْلَيْنِ جَمَاعَةٌ من السَّلَفِ منهم عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ وابن عَبَّاسٍ وَالْحَسَنُ وَعِكْرِمَةُ وَالشَّعْبِيُّ وَجَمَاعَةٌ وغيرهم “( اما دیدگاه ما در باره پاها این است که قرآن مسح را واجب کرده است. خداوندفرموده است: «و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم». کلمه «ارجلکم»را چه مجرور بخوانیم و چه مفتوح، در هر صورت بر «رؤوس» عطف شده است، یعنى اگر مجرور بخوانیم، بر لفظ «رؤوس» عطف شده و اگر منصوب بخوانیم، بر محل «رؤوس» عطف شده است و غیر این جایز نیست .زیرا جایز نیست که بین معطوف و معطوف علیه فاصله بیفتد . واین چنین است که از قول ابن عباس آمده است که قرآن بر اساس مسح نازل شده است یعنی مسح دو پا در وضو .
و گروهی از جماعت سلف نیز قائل به مسح پاها بودند مانند علی بن ابی طالب و ابن عباس و حسن و عکرمه و شعبی .)
( المحلى ،ج 2 ص 56 ، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456 ، دار النشر : دار الآفاق الجديدة – بيروت ، تحقيق : لجنة إحياء التراث العربي )
فعلا همین را بیابید تا بعد !!!!
-
نویسندهنوشته ها
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
پیامبر حجت خداوند بر بندگان است
الكافي – الشيخ الكليني – ج 1 – ص 25
عن أبي عبد الله عليه السلام قال : حجة الله على العباد النبي ، والحجة فيما بين العباد وبين الله العقل .
********************************************************************
برخی از مصادیق حجه الله علی خلقه در اهل سنت
(( از اینکه برخی جوابهای حقیر بسیار عوامانه است ، عذر خواهی می کنم …. زیرا گفته اند : کلّم الناس علی قدر عقولهم ! ))
فيض القدير شرح الجامع الصغير – المناوي – ج 4 – ص 165
4762 – ( سيشدد هذا الدين برجال ليس لهم عند الله خلاق ) أي لاحظ لهم في الخير وهم أمراء السوء والعلماء الذين لم يلج العلم قلوبهم بل حظهم منه جريانه على ألسنتهم وقد دنسوه بأبواب المطامع وخادعوا الله في معاملته وأعدوا ذلك العلم الذي هو حجة الله على خلقه حرفة صيروها مأكلة وتوصلوا بها إلى تمكنهم من صدور المجالس وصحبة الحكام لما في أيديهم من الحطام فلينوا لهم القول طمعا فيما لديهم وداهنوهم رجاء نوالهم وزينوا لهم تجبرهم وجورهم
فيض القدير شرح الجامع الصغير – المناوي – ج 4 – ص 348
والعالم حجة الله على المنازع والمعارض في سائر الأقطار ، وبيده سلاح العلم
فيض القدير شرح الجامع الصغير – المناوي – ج 6 – ص 476
إذ العالم حجة الله على خلقه
أحكام القرآن – الجصاص – ج 1 – ص 108
ان الاجماع في أي حال حصل من الأمة فهو حجة الله عز وجل غير سائغ لأحد تركه ولا الخروج عنه
زاد المسير – ابن الجوزي – ج 2 – ص 211
والسلطان : الحجة الظاهرة ، وإنما قيل للأمير : سلطان ، لأنه حجة الله في أرضه
تفسير الرازي – الرازي – ج 18 – ص 53
والسلطان سمي سلطانا لأنه حجة الله في أرضه
الفصول في الأصول – الجصاص – ج 2 – ص 16
الاجماع حجة الله تعالى لا يجوز وقوع الخطأ فيه
آیا جا دارد که ما هم مانند هابیل عزیز سخن بگوییم ؟؟؟؟