این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 5 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3598شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3599چگونه است كه ابوبكري كه اينقدر دل نازك است كه به علّت بيماري و كسالت رسول خدا توان ندارد كه در محراب نماز جلوي خود را بگيرد و گريه به او امان نميدهد؛ ولي به محض چشم به هم گذاردن آن حضرت، پيكر پاك و مطهر رسول خدا را روي زمين رها كرده و در هيچ يك از برنامههاي تجهيز، تكفين، تغسيل، و حتي تدفين آن حضرت حضور ندارد و به همراه عدهاي ديگر به دنبال تشكيل سقيفه و تعيين خليفه ميروند و در آنجا هيچ غم و قصه و گريه و اشك و آهي بر او غلبه نميكند؟!!
اين حرف هاي شما در مورد سيدنا ابوبكر كاملا دروغ است.
«رسول خدا دوشنبه وفات یافت و شب چهارشنبه دفن گردید. » (البدایةوالنهایة : ج 5 ص 266 – 269) چطور در اين روزها سيدنا ابوبكر به قول شما حتي در تدفين رسول الله حاظر نشد؟
علي رضی الله عنه فرمود: «اي خليفهي رسولخدا! تو را ملامتي نيست.» و برخاست و با ابوبكر رضی الله عنه بيعت كرد.( نگاه كنيد به: البداية و النهاية (5/249)؛ ابنكثير اين روايت را صحيح دانسته است.)
یکی از دلایل اهمیت روایت صحیح ابوسعید خدری این است که امام مسلم مؤلف کتاب «الجامع الصحیح» که پس از صحیح امام بخاری صحیحترین کتاب است، نزد استاد خود حافظ بن اسحاق بن خزیمه مؤلف کتاب «صحیح ابن خزیمه» رفت و در مورد این روایت از او سؤال نموده است.امام مسلم به استادش گفته است : این روایت یک ملک میارزد!
ابن خزیمه میگوید : ارزش این روایت از یک ملک بیشتر است و یک دنیا ارزش دارد!
1ـ جبير بن مطعم رضی الله عنه ميگويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لمتجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نيافتي، نزد ابوبكر برو.»( مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شمارهي3659)
ابنحجر رحمه الله ميگويد: «در حديث، بدين نكته اشاره شده كه انجام وعدهها و قرارهاي رسول اكرم صلی الله علیه وسلم بر عهدهي جانشين آن حضرت صلی الله علیه وسلم ميباشد…».( فتح الباري (7/24))
ـ حذيفه رضی الله عنه ميگويد: در حضور رسولخدا صلی الله علیه وسلم نشسته بوديم كه آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند:(إنّي لاأدري ما قدر بقائي فيكم فاقتدوا باللّذَيْنِ مِنْ بعدي…) يعني: «من، نميدانم چهقدر درميان شما ميمانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد» و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.( سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236))
رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در اين حديث به صراحت بيان ميكنند كه به دو خليفهي پس از من (ابوبكر وعمر) اقتدا كنيد و از آنان پيروي نماييد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم از آن جهت به پيروي از ابوبكر و عمر رضي الله عنهما دستور دادند كه آنان، سيرتي نيك و باطني درست داشتند؛ اين حديث، به مسألهي خلافت نيز اشاره ميكند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #36003ـ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم فرمودهاند:(بينا أنا نائمٌ رأيتُ أنّي أنزع علي حوضي أسقي النّاسَ فجاءني أبوبكرٍ فأخذَ الدّلْوَ مِن يدي ليروحني فنزعَ الدّلوَيْنِ و في نزعِهِ ضعفٌ و اللّهُ يغفر لهُ، فجاء ابنالخطاب فأخذَ منه فلمأرَ نزع رجلٌ قط أقوي منهُ حتّي تولّي النّاس و الحوض ملآن يتفجر)يعني: «در خواب ديدم كه از حوض خود آب ميكشم و به مردم ميدهم؛ (در اين بحبوحه) ابوبكر آمد و دلو را از دستم گرفت تا مرا آسوده كند (و به من كمك نمايد). ابوبكر دو دلو آب كشيد و در كشيدن آب ضعيف بود؛ خداوند، او را مورد مغفرت قرار ميدهد. سپس عمر آمد و دلو را از ابوبكر گرفت؛ من هرگز نديدم كه كسي قويتر از عمر، آب بكشد؛ مردم (پس از آن كه سيراب شدند) رفتند و آب همچنان ميجوشيد.»( روايت مسلم از ابوهريره (4/1861و1862)) امام شافعي رحمه الله ميگويد: «خواب انبيا، نوعي وحي است؛ در اينكه رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (ابوبكر رضی الله عنه در كشيدن آب ضعيف بود)، اشارهاي است به دوران اندك خلافت ابوبكر رضی الله عنه و مشغوليت وي به جنگ با مرتدان و در نتيجه عدم دستيابي به فتوحات گستردهاي كه در دوران دراز مدت خلافت عمر رضی الله عنه نصيب مسلمانان و خلافت اسلامي گرديد.»
4ـ عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند:(أدعي لي أبابكر أباك و أخاك حتّي أكتب كتابًا فإنّي أخافُ أن يتمنّي متمنٍّ و يقول قائلٌ: أنا أولي. و يأبي اللّهُ و المؤمنونَ إلاّ أبابكر) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين ميترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه (براي خلافت) سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را (براي خلافت) نميپسندند.»( مسلم (4/1857))شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3601ابنتيميه رحمه الله ميگويد: «آنچه از بررسي روايات برميآيد، اين است كه پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم در قالب اقوال و افعال متعددي، مسلمانان را به اين رهنمون شدند كه آنها، ابوبكر رضی الله عنه را به خلافت ميرسانند؛ اسلوب روايات، نشان ميدهد كه اشارهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم در مورد خلافت ابوبكر رضی الله عنه بهگونهاي است كه ايشان به خلافت ابوبكر رضی الله عنه خرسند هستند و خلافت وي را ميستايند؛ حتي خواستهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم بر اين بود كه به طور صريح ابوبكر رضی الله عنه را به جانشيني خود بگمارند؛ اما بدان سبب كه دانستند، مسلمانان بر خلافت ابوبكر رضی الله عنه اجماع ميكنند، از نوشتن حكم خلافت ابوبكر رضی الله عنه منصرف شدند… دلايل زيادي وجود داشت كه بر خلافت ابوبكر رضی الله عنه تأكيد ميكرد و همين، صحابه را بر آن داشت تا با درك و شناخت دلايل موجود در مورد خلافت ابوبكر رضی الله عنه ، به جانشيني وي اتفاق كنند. عمر بن خطاب رضی الله عنه در حضور مهاجرين و انصار سخن گفت و چنين فرمود: «درميان شما كسي نيست كه به حد و پايهي ابوبكر رضی الله عنه برسد يا از او پيش افتاده باشد.» نصو صلی الله علیه وسلم بسياري، درستي خلافت ابوبكر رضی الله عنه را به اثبات ميرساند و نشان ميدهد كه خداوند متعال و رسول اكرم صلی الله علیه وسلم ابوبكر رضی الله عنه را شايستهي خلافت دانستهاند؛ مسلمانان، با ابوبكر رضی الله عنه بيعت كردند و بر پايهي فضايلي كه از ابوبكر رضی الله عنه در كتاب و سنت سراغ داشتند، وي را به خلافت برگزيدند و بدينگونه ابوبكر رضی الله عنه بنا بر ن صلی الله علیه وسلم و به اجماع تمام صحابه به خلافت رسيد. البته نصو صلی الله علیه وسلم وارد شده در مورد خلافت ابوبكر رضی الله عنه بيانگر اين است كه خدا و رسول، ابوبكر را شايستهي خلافت دانستند و به حقانيت آن اشاره كردند؛ نصوص، صحابه را بر اين ره نمود كه خداوند متعال، خلافت ابوبكر را مقدر نموده و همين طور نيز شد. بايد دانست كه اشارهي نصو صلی الله علیه وسلم به خلافت ابوبكر رضی الله عنه از صدور حكم وي به عنوان خليفه، رساتر و سرآمدتر بود و جلوهي بهتري داشت؛ چراكه با صدور حكم در مورد خلافت ابوبكر رضی الله عنه ، وي تنها بر پايهي عهد و پيمان صحابه با خدا به خلافت ميرسيد؛ اما مسلمانان، ابوبكر رضی الله عنه را بدون حكم يا قرار قبلي بر اساس نصوصي كه اين كار را درست و سزاوار ميدانست، به عنوان خليفه برگزيدند و اين، بيانگر اين است كه ابوبكر رضی الله عنه در حد و اندازهاي از فضيلت قرار داشت كه او را از ديگران متمايز ساخت و باعث شد تا مسلمانان، او را بيش از ديگران شايسته و سزاوار خلافت بدانند… .( منهاج السنة (1/139- 141)؛ مجموع الفتاوي (35/47))
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3602در مقابل اين همه اسناد قرآني و شواهد مختلف، جنابعالي تعدادي حديث از کارخانه حديث سازي ابوهريره در مورد فضيلت ابوبکر آوردي. مگر بنده براي اثبات موضوع غدير، حديث فضايل علي را ارائه کردم. دوست عزيز در فضيلت حضرت علي همين بس که تنها مرد آيه تطهير هستند. ابوبکر وعمر که در اين آيه جايگاهي ندارند.پس اگر بپذيريم همه تاکيدات رسول خدا، از جمله واقعه غدير بر دوستي حضرت علي بوده است نه جانشيني. باز همين آيه کافي است که مردم براي جانشيني رسول اکرم به دور حضرت علي جمع شوند.(اصلا با وجود اين آيه چگونه ابوبکر نه تنها خود را داوطلب خلافت نمود بلکه به زور از حضرت علي بيعت گرفت)
نوشته ايد:” ببينيد همسران پيامبر ام المومنين عايشه و حفصه را به هوس محكوم مي كنند پس نعوذ بالله پيامبر هم هوسران بوده است؟
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ”
پاسخ:
اولا: عايشه وحفصه را شخص پيامبر به زنان اطراف يوسف تشبيه کرده اند. خصوصيت زنان اطراف حضرت يوسف چه بود. خودتان بگوييد.
ثانيا: اما در مورد آيه، مگر در قرآن نيامده كه همسر نوح و همسر لوط زنان بد و خائن بودند .و در مقابل ، همسر فرعون از زنان با ايمان و پاكدامنى بود . به اين ترتيب آيا بايد بگوييم نعوذ بالله نوح و لوط بد و فرعون خوب بود. لطفا از قرآن هزينه نکنيد اين آيه براي موضوع ديگري است. ( براي منحرف نشدن بحث توضيح بيشترنمي دهم)
اين دو مطلب را شما نوشته ايدبا هم مقايسه کنيم:
– ” خواستهي رسولخدا بر اين بود كه به طور صريح ابوبكر را به جانشيني خود بگمارند؛ اما بدان سبب كه دانستند، مسلمانان بر خلافت ابوبكر اجماع ميكنند، از نوشتن حكم خلافت ابوبكر منصرف شدند”
– “عمر مي گويد:هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم.”
پاسخ: يعني پيامبر اشتباه فکر مي کردند که مسلمانان خود ابوبکر را به خلافت انتخاب مي کنند، چون اگر عمر و ابوبکر به سقيفه نرفته بودند شايد حادثه ناگواري رخ مي داد ! راستي آن حادثه ناگوار چه مي توانست باشد. خلافت فرد ديگري احتمالا حضرت علي (به خدا پناه مي برم از دست صحابه عادلتان)
نوشته ايد:”( ابوبکر به پيامبر)اقتدا نكرد عقب آمد تا رسول الله امامت كند ورسول الله به ايشان اشاره كردند تا نماز را بر عهده گيرد.
پاسخ : اگر عربي نمي دانيد از کسي سوال کن. در روايت آمده .( وَكَانَ النَّبِىُّ – صلى الله عليه وسلم – يُصَلِّى وَأَبُو بَكْرٍ يُصَلِّى بِصَلاَتِهِ ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَكْرٍ )
حتي براي خودتان هم چنين نمازي تعجب انگيز است. نه.
…ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3603نوشته ايد: چگونه است که صدها نفر از اصحاب بزرگ پیامبر که بسیاری از آنها دانشمند و مفسر قرآن هم بودند و صدها بار محضر پیامبر را درک کرده بودند، چنین برداشتی از سخنان آن حضرت نکردهاند.
پاسخ : همان مفسرين بزرگ قرآن مانند شافعي و ابن تيميه که مولي در قرآن را به معناي دوستي معني کرده اند ، ولي شما اذعان کرديد که اشتباه کرده اند.
نوشته ايد:” اشتباه هزاران نفر از اصحاب پیامبر این بود که از میان آنها حتی یک نفر منظور پیامبر را – آنگونه که شیعه میفهمد – نفهمید.”
پاسخ:
اتفاقا همه اصحاب ،حتي عمر، منظور پيامبر را بخوبي درک کردند . بطوريکه بعد از خطبه به حضرت علي تبريک گفتند. اما هنگام عمل، برخي به خاطر ترس از جان و مال و برخي ديگر به خاطر حبّ دنيا و رياست ، و يا به خاطر بغض و كينهاي كه از علي در سينه داشتند ، خود را به فراموشي زدند.( واضح است که دوستي تبريک نمي خواهد)
…. وَأَخَذَ بِيَدِ علي رضي الله عنه فقال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِىٍّ فقال من كنت مَوْلاَهُ فعلي مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من ولاه وَعَادِ من عَادَاهُ قال فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذلك فقال له هنياء يا بن أبي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مولى كل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ.
براء بن عازب مىگويد: در حجة الوداع همراه رسول خدا بوديم، زير درختها را تميز كردند، فرمان اقامه نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا دست على را گرفت وسمت راستش قرار داد و فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتند: آري، فرمود: هرکه من مولايش هستم علي مولاي اوست، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا ي من و تمام مؤمنان هستي.
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله – مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3604لعنت الله علي المكذبين
دوست عزيز در فضيلت حضرت علي همين بس که تنها مرد آيه تطهير هستند. ابوبکر وعمر که در اين آيه جايگاهي ندارند.پس اگر بپذيريم همه تاکيدات رسول خدا، از جمله واقعه غدير بر دوستي حضرت علي بوده است نه جانشيني. باز همين آيه کافي است که مردم براي جانشيني رسول اکرم به دور حضرت علي جمع شوند.(اصلا با وجود اين آيه چگونه ابوبکر نه تنها خود را داوطلب خلافت نمود بلکه به زور از حضرت علي بيعت گرفت)
اما در مورد آيه تطيهر:و همانگونه که واضح است بخشي از اين دو آيه است که موضوعات آن به هم مرتبط است و ميفرمايد:
« يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا (32) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (احزاب / 32-33)
يعني: اي همسران پيغمبر! شما (در فضل و شرف) مثل هيچ يك از زنان (عادي مردم) نيستيد. اگر ميخواهيد پرهيزگار باشيد (به گونه هوسانگيز) صدا را نرم و نازك نكنيد (و با اداء و اطواري بيان ننمائيد) كه بيمار دلان چشم طمع به شما بدوزند. و بلكه به صورت شايسته و برازنده سخن بگوئيد. (بدان گونه كه مورد رضاي خدا و پيغمبر او است). و در خانههاي خود بمانيد (و جز براي كارهائي كه خدا بيرون رفتن براي انجام آنها را اجازه داده است، از خانهها بيرون نرويد) و همچون جاهليّت پيشين در ميان مردم ظاهر نشويد و خودنمائي نكنيد (واندام و وسائل زينت خود را در معرض تماشاي ديگران قرار ندهيد) و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و پيغمبرش اطاعت نمائيد. خداوند قطعاً ميخواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
شيعه عمداً آيه ي تطهير را از سياق و روند قرآني بريدهاند، چون خداوند متعال در اين آيه زنان پيامبر صلي الله عليه وسلم را مورد خطاب قرار داده است، آنها روند قرآني را قطع کرده و خطاب خطاب خدا به زنان پيامبر صلي الله عليه وسلم را کنار گذاشتهاند.
و اما در مورد كارخانه حديث سازي ابوهريره:حال دشمنان سنت و کساني که بر راه بدعت و خرافات قرار گرفته اند، هنگامي که به احاديث بخاري و مسلم نگاه مي کنند، مي بينند که اکثر احاديث موجود در اين دو کتاب بر ضد منهج فاسد آنها مي باشد و عقيده ي پليد آنها را مورد نقادي قرار مي دهد، از اينرو اهل بدعت و خصوصا روافض کينه ي زيادي بر عليه اين دو کتاب و راويان احاديث آنها در دل دارند، آنها خوب مي دانند که احاديث بخاري و مسلم آنقدر از لحاظ سند محکم هستند که توانايي مبارزه ي علمي با آن احاديث را ندارند، پس چگونه مي توانند احاديث آن دو کتاب را نامعتبر جلوه بدهند؟ زيرا آنها قصد دارند تا احاديثي که مخالف بدعت و خرافات آنهاست ضعيف و بي اعتبار شوند تا خود و منهجشان را در دايره ي امني قرار دهند که با کتاب و سنت مخالفتي نداشته باشد، پس يکي از راههاي رسيدن به اين هدف پليد اينست که کتاب و سنت صحيح را مورد طعن قرار دهند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3605از آن طرف احاديث صحيح بخاري و مسلم را نشانه گرفته اند و قصد دارند آن دو کتاب را از اعتبار ساقط کنند، و خوب مي دانند که براي رسيدن به اين هدف نمي توانند سند احاديث آن دو کتاب را مورد هجوم قرار دهند، پس مشکل چگونه حل مي شود؟؟!
آري، راه ديگر براي بي اعتبار کردن اين دو کتاب اينست که:
با دروغ سازي و شايعه پراکني در بين مردماني که از اين مباحث سر در نمي آورند، راويان احاديث بخاري و مسلم را نشانه مي گيرند و آنها را بگونه اي معرفي مي کنند که نزد مخاطبان زشت و منفور و کذاب و دروغگو جلوه شوند! پس اگر بتوانند با شايعه پراکني راويان بخاري و مسلم را منفور کنند، تا حدودي در بين طبقه ي ناآگاه در مسائل شرعي به هدف فاسدشان خواهند رسيد، بدين ترتيب هرگاه آن مردم بيچاره حديثي را از يکي از راويان بخاري و مسلم شنيدند، همان اتهام وارد شده از طرف دشمنان بخاري و مسلم را بياد مي آورند و لذا به احاديث بخاري و مسلم توجه نمي کنند!!آري، اين حربه ي ننگيني است که فقط از عهده ي مبتدعان و خرافيون بر مي آيد، زيرا آنها از دروغ و اتهام واهمه اي ندارند و حتي دروغ و افترا را در مواقعي واجب دانسته و بمانند عبادت بدان مي نگرند.مي دانيم که ابوهريره رضي الله عنه يکي از شاگردان تيزهوش علاقمند به يادگيري از پيامبر صلي الله عليه وسلم بود، و ابوهريره رضي الله عنه از جمله کساني بود که احاديث زيادي را از رسول خدا صلي الله عليه وسلم براي مردم و تابعين بازگو کرده است، زيرا او ذهن تيز و حافظه اي قوي داشت و مدام همدم رسول خدا صلي الله عليه وسلم بود تا از ايشان بياموزند، و بر اساس گفته ي علما حدود (5374) حديث از ابوهريره رضي الله عنه ثابت شده است.يکي از اين قربانيان، ابوهريره رضي الله عنه بود، آري، اهل بدعت با اتهام و دروغسازي و بهتان و گاهي با قيچي کاري و اقوال شاذ و بي اساس، اين شخصيت برجسته را مورد هجوم خود قرار داده اند، تا وي را زشت و منفور کنند و از (5374) حديث راويت شده توسط ابوهريره خلاص شوند! يعني با تخريب شخصيت يکي از صحابه هاي پيامبر صلي الله عليه وسلم براحتي موفق مي شوند تا (5374) حديث را از سر راه خود بردارند![آري اين عمل] شبههافکني پوچي است که ميخواهند به وسيلهي آن در صحت همهي احاديث روايت شده، تشکيک ايجاد کنند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3606وَحَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي بِالنَّاسِ، فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – أَنْ كَمَا أَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – إِلَى جَنْبِ أبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – وَهُوَ جَالِسٌ، وَكَانَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِي بَكْرٍ.
رسول خدا در حال بيمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد ديد ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.مالك از هِشام بن عُرْوَه نقل مىكند كه عروه گويد
الموطّأ، مالك (179 هـ )، ج 1، ص 136 .اگر عربي نمي دانيد از کسي سوال کن. در روايت آمده .( وَكَانَ النَّبِىُّ – صلى الله عليه وسلم – يُصَلِّى وَأَبُو بَكْرٍ يُصَلِّى بِصَلاَتِهِ ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَكْرٍ.
من عربي مي دانم اما مثل اينكه شما چيزي از حديث و كتاب هاي ما نمي دانيد؟؟
اما کتابهاي صحاح؛ همان کتابهاي ششگانه ي بخاري، مسلم، نسائي، ابوداود، ترمذي و ابن ماجه هستند.اما علاما سنن ابن ماجه را جايگزين موطاي مالک مي دانند.حديثي كه شما ذكر كرديد در اين كتاب هست.اما حديثي كه اينجانب ذكر كردم در صحيح بخاري آمده است يعني صحيح ترين كتاب بعد از قرآن.
و گاها احاديث ضعيفي هم در الموطّأ يافت مي شود، و درکل نسبت به صحيحين احاديث قوي و صحيح کمتري دارد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3607(به خدا پناه مي برم از دست صحابه عادلتان)
لطفا به خدا پناه ببريد شايد هدايت شديد اما فقط به خدا نه به قبور
اين كلام الله جل و جلاله است: وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (توبه 100).يعني: پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آنها پيروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ.
و مي فرمايد:« لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» (فتح 18).يعني: خداوند از مؤمنان -هنگامى که در زير آن درخت با تو بيعت کردند- راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى دانست؛ از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل کرد و پيروزى نزديکى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود.
اين حديث را دقيق و چندين بار بخوانيد:هيچ کدام از اصحاب من را دشنام ندهيد، زيرا اگر يکي از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق کند به اندازه يک مشت آنان و حتي نصف آن هم نميرسد!!.( بخاري: کتاب: فضائل اصحاب النبي ص باب قول النبي لو کنت متخذاً خليلاً، حديث 3673. ومسلم: کتاب فضائل الصحابه، باب تحريم سب الصحابه، حديث: 2541 صحيح مسلم 4/1967.
شما از الله جل و جلاله بيشتر مي دانيد نعوذ بالله؟؟
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #36081- دوست عزيز طوري صحبت کن که بعدش خجالت نکشي. عبارت ( وَكَانَ النَّبِىُّ – صلى الله عليه وسلم – يُصَلِّى وَأَبُو بَكْرٍ يُصَلِّى بِصَلاَتِهِ ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَكْرٍ ) در صحيح بخاري وجود دارد.
حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ حَدَّثَنِى أَبِى قَالَ حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ قَالَ الأَسْوَدُ قَالَ كُنَّا عِنْدَ عَائِشَةَ – رضى الله عنها – فَذَكَرْنَا الْمُوَاظَبَةَ عَلَى الصَّلاَةِ وَالتَّعْظِيمَ لَهَا ، قَالَتْ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – مَرَضَهُ الَّذِى مَاتَ فِيهِ ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَأُذِّنَ ، فَقَالَ « مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ» . فَقِيلَ لَهُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ أَسِيفٌ ، إِذَا قَامَ فِى مَقَامِكَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُصَلِّىَ بِالنَّاسِ ، وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ فَقَالَ «إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ». فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ فَصَلَّى ، فَوَجَدَ النَّبِىُّ – صلى الله عليه وسلم – مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً ، فَخَرَجَ يُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ كَأَنِّى أَنْظُرُ رِجْلَيْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ ، فَأَرَادَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَتَأَخَّرَ ، فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ النَّبِىُّ – صلى الله عليه وسلم – أَنْ مَكَانَكَ ، ثُمَّ أُتِىَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ . قِيلَ لِلأَعْمَشِ وَكَانَ النَّبِىُّ – صلى الله عليه وسلم – يُصَلِّى وَأَبُو بَكْرٍ يُصَلِّى بِصَلاَتِهِ ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِى بَكْرٍ فَقَالَ بِرَأْسِهِ نَعَمْ . رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الأَعْمَشِ بَعْضَهُ . وَزَادَ أَبُو مُعَاوِيَةَ جَلَسَ عَنْ يَسَارِ أَبِى بَكْرٍ فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّى قَائِمًا.
صحيح بخارى ، ج 1 ، ص 161 ، كتاب الاذان ، باب حد المريض ان يشهد الجماعة
2- در مورد کارخانه حديث سازي ابوهريره و اسناد کتب به اصطلاح صحيح شما به اميد خدا در مقاله اي جدا صحبت خواهم کرد.
3- اما پاسخ نداديد اگر عمر و ابوبکر به سقيفه نرفته بودند چه حادثه ناگواري رخ مي داد؟
اما در مورد آيه “السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ” در همين سايت مطلبي گذاشته ام مي توانيد به آن رجوع کنيد.
4- فرض کنيم علي رغم اينکه رسول خدا، عايشه را مرکز فتنه ناميده و او را با زنان اطرف يوسف مقايسه کرده ، اما آيه تطهير، در مورد زنان رسول خدا هم باشد. بنده عرض کردم “در فضيلت حضرت علي همين بس که تنها مرد آيه تطهير هستند. ابوبکر وعمر که در اين آيه جايگاهي ندارند.پس اگر ….)
چرا متوجه استدلالات بنده نمي شوبد.ضمنا در مورد اينکه آيا زنان پيامبر مشمول آيه تطهر مي شوند يا نه در همين سايت مطالب زيادي نوشته ام لطفا مطالعه فرماييد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3610لعنت الله علي المكذبين
بنده عرض کردم “در فضيلت حضرت علي همين بس که تنها مرد آيه تطهير هستند. ابوبکر وعمر که در اين آيه جايگاهي ندارند.پس اگر ….)
آيه تطهير را دوباره بخوان آيا اسمي از علي آمده است؟چطور مي گويي تنها مرد آيه تطهير لطفا از كتب حديث روايت نكن واما نگفتي پس اگر…
چرا متوجه استدلالات بنده نمي شوبد.ضمنا در مورد اينکه آيا زنان پيامبر مشمول آيه تطهر مي شوند يا نه در همين سايت مطالب زيادي نوشته ام لطفا مطالعه فرماييد.خداوند گفته كه هستند تو ميگي نيستند آيا با خدا هم مخالفت مي كني؟
به غیر از ابوبکر صدیق هیچ احدی بعنوان پیش نماز از جانب پیامبر صلی الله علیه وسلم تعیین نشد، و پیامبر صلی الله علیه وسلم در نماز ابوبکر رضی الله عنه را جانشین خود در پیش نمازی در اواخر حیاتشان کردند. در کتاب رحیق المختوم چنین نقل شده است:
« ابوبکر در حيات پيغمبراکرم -صلى الله عليه وسلم- جمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز و عشاي روز پنجشنبه و نماز صبح روز دوشنبه و پانزده نماز در سه شبانهروز فيمابين آندو». صحيح بخاري، همراه با فتح الباري، ج 2، ص 193، ح 681؛ صحيح مسلم، کتاب الصلاة، ج 1، ص 315، ح 100؛ مسندالامام احمد، ج 6، ص 229.
منظور از آيه «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ» يعني خود مهاجرين و انصار، چرا که مهاجرين در ايمان بر ديگران سبقت گرفتند، و انصار يعني کساني از اهل مدينه که با پيامبر بيعت نمودند بر ديگران سبقت گرفتند، کساني که ساکن مدينه بودند و قبل از هجرت مهاجرين ايمان آوردند.در تفسير انوارالقرآن ذيل آيه 100 توبه آمده است: « سابقون الاولون از مهاجران: پيشگامان و سبقتكنندگان نخستين از اصحابياند كه به هر دو قبله نماز خواندهاند، يعني سابقه آنها در اسلام به عهدي ميرسد كه هر دو قبله را دريافتهاند. يا كسانياند كهشاهد «بيعتالرضوان» بودهاند. يا اهل «بدر» اند؛ و بهترينشان خلفاي چهارگانهاند به ترتيب، سپس شش تن باقي مانده از «عشره مبشره»، آنگاه اهل «بدر»، سپس مجاهدان «احد»، آنگاه اهل «بيعتالرضوان» در «حديبيه». وسابقون الاولون از انصار: نخستين پيشگاماني از انصار هستند كه با رسول خدا صلي الله عليه وسلم در «بيعت عقبه اول و دوم»، بيعت كرده اند، كه تعدادشان در بيعت عقبه اول هفتتن و در بيعت عقبه دوم، هفتاد تن بود.و صاحب کتاب تفسير “في ظلال القرآن” اينگونه مي نويسد: « ما معتقديم پـيشگامان مـهاجر، و همچنين پـيشگامان انصار کساني هستند که پيش از جنگ بدر مـهاجرت کردهاند و ياري نمودهاند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3611ولي کساني کـه به نـيکي روش آنان را در پيش گرفتهاند و راه ايشان را به خوبي پيمودهاند - کساني که اين نصّ از آنان سخن ميگويد بدان هنگام که از چيزهائي صحّت کند که در وقت جنگ تبوک موجود بودهاند و روي دادهانـد – ايشـان کسانيند که از راه آنان پيروي کردهاند و ايماني بسان ايمان آنان را داشتهاند و بعدها همچون ايشـان جـان نثاري و فداکاري نمودهاند، و به سطح ايماني ايشـان صعود کردهاند و رسيدهاند. هـر چـند کـه پيشگامان نخستين با سبقتي که در زمان سختي و گرفتاري پيش از بدر داشتهاند – زماني که روشن است از همۀ زمانها سختتر و پر دردسرتر بـوده است – جايگاه ايشـان محفوظ و پايگاه آنان مصون است.
اولا: عايشه وحفصه را شخص پيامبر به زنان اطراف يوسف تشبيه کرده اند. خصوصيت زنان اطراف حضرت يوسف چه بود. خودتان بگوييد.
ثانيا: اما در مورد آيه، مگر در قرآن نيامده كه همسر نوح و همسر لوط زنان بد و خائن بودند .و در مقابل ، همسر فرعون از زنان با ايمان و پاكدامنى بود . به اين ترتيب آيا بايد بگوييم نعوذ بالله نوح و لوط بد و فرعون خوب بود. لطفا از قرآن هزينه نکنيد اين آيه براي موضوع ديگري است.براي منحرف نشدن بحث توضيح بيشترنمي دهم.
اما در مورد اين حرف ها:لذا مي بينيم که با وجود آنکه زن لوط کافر بود اما اهل فاحشه نبود، بنابراين آن آيه در مورد آنها هم صدق مي کند. بعبارتي اين آيه مي خواهد اين سنت الهي را براي ما يادآور شود که زن فاحشه شايسته مرد پاکدامن را ندارد، و بلعکس آن هم صادق است.
و آنجا که الله متعال مي فرمايد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» (تحريم 10).يعني: خداوند درباره كافران زن نوح و زن لوط را مثلي آورده كه در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت کردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه کسانى که وارد مىشوند!».منظور از « فَخَانَتَاهُمَا : ولى به آن دو خيانت کردند» در اينجا خيانت در ايمان است.امام ابن کثير رحمه الله در تفسير اين آيه چنين مي نويسد: «(فَخَانَتَاهُمَا) يعني خيانت در ايمان، آن دو بر ايمان موافق شوهرانشان نبودند، و رسالت آنها را تصديق نکردند.. و مرادر از (به آن دو خيانت کردند) خيانت در فحشاء نيست، بلکه در دين است، چرا که زنان انبياء از فاحشه معصوم بودند، و اين بخاطر حرمت انبياء است». ” تفسير ابن كثير ” ( 8 / 171 ) و علامه عبدالرحمن سعدي در تفسير آن مي نويسد: «« فَخَانَتَاهُمَا» امّا آن دو زن در دين به نوح و لوط خيانت کردند، دو بنده درستکار ما که بر دين همسران خود نبودند. منظور از خيانت در اين جا همين است نه اين که در امر زناشويي و عفّت به آن ها خيانتي کرده باشند، چون زن هيچ پيامبري مرتکب فاحشه و زنا نشده است، و خداوند هرگز زن هيچ پيامبري را زناکار نگردانده است». “تفسير سعدي”.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3613اما پاسخ نداديد اگر عمر و ابوبکر به سقيفه نرفته بودند چه حادثه ناگواري رخ مي داد؟
هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر r هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم.فتح الباري: 7/30
بهتر است با اگر و مگر و شاید و فرضیات سخن نگفت، زیرا واقعیت روی داد و چیزی جز این اگر و مگرها شد. و اگر هم بالفرض ابوبکر و عمر رضی الله عنهما به سقیفه نمی رفتند حادثه ناگواری رخ نمی داد، زیرا صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم محافظ دین و دلسوز آن بودند چنانکه از جان خود گذشتند تا این دین گسترش یابد، پس اگر هم این دو شخصیت نمی رفتند قطعا تصمیمی نمی گرفتند که مسیر اسلام نابود شود.اگر سواد داشتي من روايت نكردم.
اما در مورد بحث اصلي درباره غدير خم:
حال سؤال اين است كه چرا با وجود چنين موارد روشني بايد كلمه (ولي) و (مولي) در سخن رسول خدا تأويل غير معقول شود .چطور خلفاء در اواخر عمرشان وقتي از کلمه ولي و مولي استفاده ميکنند منظورشان جانشيني است ليکن پيامبر اکرم در اواخر عمر مبارکشان در حجه الوداع ، وقتي اين کلمه را در مورد حضرت علي بکار مي برند منظورشان فقط دوستي است.
لفظ ولي باشد يا مولي يا اولي هر سه هم خانواده اند شما مي فرماييد معني سرپرست مي دهد.شما در هر روز 3بار اذان مي دهيد و در اين سه بار ميگيد (اشهد أن عليا ولي الله) طبق معني ولي در نزد اهل بدعت مي شود سرپرست پس معني اين جمله مي شود (شهادت مي دهم علي سرپرست خداست نعوذ بالله)
لطفا پاسخ همين سوال را بدهيد.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3615جنابعالي به عنوان تنها پاسخ دهنده اين مقاله به هيچکدام از اين اسناد پاسخ نداديد و فقط هر بار به شبهه کودکانه ترچنگ مي زديد.
نوشته ايد:” هر روز 3بار اذان مي دهيد و در اين سه بار ميگيد (اشهد أن عليا ولي الله) طبق معني ولي در نزد اهل بدعت مي شود سرپرست پس معني اين جمله مي شود (شهادت مي دهم علي سرپرست خداست نعوذ بالله)”پاسخ: دوست عزيز (علی ولی الله )یعنی علی ولی ای است که خدا او را انتخاب کرده و از طرف خداوند ولایت دارد. همچنانکه( محمد رسول الله) يعني محمد فرستاده اي از طرف خداست. مي دانم براي شما بايد از ابوبکر وعمرتان شاهد بياورم تا قبول کنيد.در صحيح مسلم آمده:
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم…..
صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757
آيا در اينجا که ابوبکر گفته (أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ )يعني من سرپرست رسول خدا هستم!اصلا خودت بگو معني اين جمله ابوبکر چه بود . همان را براي جمله( علي ولي الله) معني کن .( طبق معمول سکوت نکن وجواب بده)
نوشته ايد:”…… اگر سواد داشتي من روايت نكردم.”
پاسخ : اين عين جمله خودت است.بخوان :
“روايت مالك از زهري به نقل از خود سيدنا عمر توجه نماييد:
هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر r هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم.فتح الباري: 7/30”
چطور اين روايت را که خودت آورده اي را منکر مي شوي. حال چرا پاسخ نمي دهي که اگر عمر و ابوبکر به سقيفه نرفته بودند چه حادثه ناگواري رخ مي داد؟آقاي سيدنا عمر وقتي لجاجت وبي منطقي شما را مي بينم ، بيشتر به مظلوميت حضرت علي پي مي برم که ايشان از پدران شما چه کشيده اند.
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين