آيا اهل سنت عزاداری را قبول دارند؟

شماره سؤال: 
247

شيعه میگوید: اگر عزاداری بدعت و خلاف است پس چرا شاميان براى به قتل رسیدن  عثمان يكسال عزادارى كرده و براى رحلت او گريستند...اگر  شما سنى ها  مى گوئيد گريه و نوحه براى ميت مشروع نيست. چرا در حضور معاويه در اين مدت عزادارى كرده ولى معاويه نه تنها اينكه مانع نشد بلكه آنان را حمايت و پشتيبانى مى كرد.


ذهبى در كتاب تاريخ خود مى گويد:
 «نصب معاوية القميص على منبر دمشق و الأصابع معلقة فيه و آلى رجال من اهل الشام لا يأتون النساء، و لا يمسّون الغُسل الامن حلُم، و لا ينامون على فراش، حتى يقتلوا قتلة عثمان او تفنى ارواحهم، و بكوه سنة».
معاويه پيراهن عثمان و بعضى از انگشتان قطع شده او را بر فراز منبر آويزان كرد، و عده اى از شاميان سوگند ياد كردند كه به بستر استراحت و خواب نروند، و با همسران خود مقاربت نكنند. تا اينكه قاتلان عثمان را به قتل برسانند يا اينكه كشته شوند، و يكسال براى او گريستند.


پاسخ اهل سنت
اي شیعه عزیز آیا تو پیرو علی هستی یا پیرو معاویه؟
بفرض که در زمان معاویه مردم یکسال بسبک تو  عزاداری کردند ( که نکردند ) باز  این که برای تو دلیل نمیشود، اینها همان مردمی هستند که با علی جنگیدند، تعجب میکنم از  کار شیعه که  حاضر است کار شمر  و ابن زیاد  را دلیل بگیرد تا دست آویزی برای مذهب خود بیابد ( شمر و ابن زیاد در لشکر  امیر معاویه بودند و احتمالا اگر عزاداریی در کار بود، همونها عزاداری میکردند )
ای شیعه عزیز اگر نمیدانی بدان که اهل سنت یکصدا  حضرت علی را خلیفه راشد میدانند و میگویند این او بود که بر منهج نبوت حکومت میکرد و حکومت حضرت معاویه آنوقت پیش ما مشروع شد که حضرت حسن خلافت را به ایشان واگذار کرد، پس  اگر قرار تقلید در یک حکم دینی باشد ما از علی تقلید میکنیم  نه از معاویه، زیرا علی از فقیهان برجسته بود و معاویه سوالهای دینی خود را از علی میپرسید، پس چرا شاگرد را بر استاد مقدم بداریم؟

برای اینکه شیعه زشتی کار خود را دریابد بیایید تصور کنیم سال 37 هجری است و لشکر علی آماده شده و میرود به جنگ معاویه، بیایید تصور کنیم که ما  و شیعه ها در ارتش علی هستیم، و خبر میرسد که شامیان  از جمله شمر و ابن زیاد، پیراهن حضرت عثمان را آویزان کرده و  و روزها و ماه ها دورش گریه و زاری میکنند  و شمشیر ها را تیز میکنند که والله آرام نمیشنیم  تا انتقام خون حضرت عثمان را نگیریم .
و  این خبر به اردوگاه علی میرسید، از بین هواداران حضرت علی عده ای بلند میشوند و برای مظلومیت زهرا و پهلوی شکسته او بسبک شامیان  بر سر و سینه خود میکویند و زنجیر میزنند، ما و طرافداران راستین علی  به آنها میگوییم که این  چیست ؟!! این کار های احمقانه  را نکنید. جایز نیست، بدعت است


و شیعه ها میگویند:
 اگر بدعت است پس چرا معاویه و طرفدارانش عزاداری میکنند؟ پس بدعت نیست زیرا محال است که معاویه کار نادرست انجام دهد!!

طبعا از این جواب  شیعه، دو شاخ بزرگ بر سر ما سبز خواهد شد و خواهیم گفت یا ایها الشیعه تو پیرو روش علی هستی یا پیرو روش معاویه ؟!!!
تو برای عزاداری کار علی را شاهد بیار نه کار معاویه را؟ آیا علی در دوره خلافت خود یعنی همزمان با روزهای که معاویه داشت برای عثمان عزاداری میکرد برای فاطمه بسبک شما عزاداری کرد ؟ یا سبک عزاداری خود را از معاویه گرفتید ولی حق را بجانب علی میدانید؟؟
دیدی ای خواننده عزیز! این شیعه عاشق نام علی است اما از روش او متنفر است  و عاشق روش عزاداری معاویه است اما از نام او متنفر است!!!
حالا یکبار دیگر برای شیعه میگوییم که ما معاویه را دوست داریم اما نه به این خاطر که با علی جنگید یا با رسول الله جنگید نه به این خاطر كه  یزید را جانشین خود کرد و نه به خاطر اینکه بفزض یکسال عزاداری کرد، ما از این کارهای او پیروی نمیکنیم  در این کارها رای علی را بهتر میدانیم  و علی  وقت شهادت جانشین انتخاب نکرد و هرگز  اجازه عزاداری برای  دخت پیامبر را نداد و الی آخر.

ما به این خاطر معاویه را دوست داریم که  از کفر توبه کرد و صحابی پیامبر شد و کاتب وحی شد  و  بعد از واگزاری خلافت توسط حسن به ایشان، سرزمین پهناور اسلامی را بخوبی اداره کرد و ده ها شهر بزرگ و کوچک را فتح و ضمیمه  کشور اسلام نمود و عادل بود و  قانون شریعت را اجرا میکرد و الی آخر
اما شما از کارهای معاویه، فقط سبک عزاداری او را الگو قرار داده اید !


یک مثال دیگر :
شیعیان  دروغی  دارند که میگویند: در جنگ صفین حضرت  عمرو بن عاص  که در تیر رس شمشیر حضرت علی قرار گرفته بود،  كشف عورت کرد تا  حضرت علی از او روی برگرداند و نجات یافت
حالا آیا باید شیعه اگر کشف عورت را جایز میدانست حق میداشت این داستان را دلیل بیاورد یا باید از فعل علی دلیل نشان دهد.
تمام حرفم در این مقاله همین است که ای عالم شیعه به درگاه معاویه نرو به درگاه علی برو از درگاه علی برای ما مثال بیاور  که آیا هواداران علی در عصر او برای فاطمه سینه و قمه و زنجیر زدند یا نه
ما که اصل و کلیت  کار نافرمانی حضرت معاویه یعنی قرار گرفتنش در مقابل  حضرت علی را قبول نداریم، تا تحریک سربازانش را قبول داشته باشیم،
ما علی را قبول داریم از او برای مثال بیار، البته اگر در جنست شیشه خورده ای  نداری!!!

                                                                                                                                                "سجـــــــــودى"

دیدگاه ها

باسمه تعالی آقای سجودی این

باسمه تعالی

آقای سجودی این سؤالی است که شما باید به آن پاسخ بدهی نه ما. تمام شواهد و قرائن نشان می دهد که امام حسن علیه السلام به اجبار حکومت را به معاویه واگذار نمود. این که امام حسین علیه السلام با 72 تن جنگید ولی امام حسن علیه السلام به صلح تن داد دلیل نمی شود که امام حسن با رضایت تن داده باشد. شاید یکی از دلایل آن وضعیت حاکم بوده است. حتماً شنیده اید زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید و مردم فهمیدند که در مسجد ضربت خورده است گفتند مگر علی نماز هم می خوانده؟! این نشان می دهد که معاویه فردی سیاستمدار و حیله گر بوده و اگر امام حسن علیه السلام می خواست با یارانش که برخی همچون شما اعتقادی به امامت او نداشتند بجنگد جان خود را بدون این که هیچ ثمری از آن ببرد از دست می داد. اما در زمان یزید وضعیت متفاوت بود چرا که او منکرات را بر خلاف معاویه علنی انجام می داد و اصولاً شخص سیاستمداری نبود و نتیجه شهادت حضرت حسین بن علی علیه السلام هم همان شد که می بینید. بعد از 1400 سال روز به روز یاد آن امام زنده تر می شود و روز شهادت ایشان که می رسد گویی همین امروز به شهادت رسیده است.

به اعتقاد شیعه اگر امام حسین بجای امام حسن ولی مسلمین بود صلح می کرد و اگر امام حسن بجای امام حسین بود می جنگید زیرا هر دو معصوم بودند و اعمالی که انجام می دادند در جای خود صحیح و بجا بوده است.

اما شما به سؤال من پاسخ ندادید. چطور معاویه را عادل می دانید و می گویید توبه کرده بود در حالی که در آخر عمر خود نیز یک منکر دیگر بر منکرات قبلی که انجام می داد افزود و آن جانشینی یزید پس از خود بود؟ (البته اگر خودتان از این عمل او برائت نمی جستید من چیزی نمی گفتم)

در مورد واکذاری خلافت به

در مورد واکذاری خلافت به معاویه بن ابی سفیان  توسط  حسن بن علی شما سخن خود را گفتید من قانع نشدم اگر خوانندگان قانع شدند پس خوشا به حال شما

اما شما قبول کردید که اکثریت سربازان  حضرت علی و  حضرت حسن رضی الله عنهما آندو را خلیفه الهی نمیدانستند. اما با این وجود طرفدار آندو بودند و در راه مرام آنها شهید شدند  و جان  عزیز را از کف دادند.. این اعتراف شما جالب و تفکر بر انگیز  است .

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

در مورد کارهای نا خوشایند حضرت معاویه رضی الله عنه  ،  و در عین حال عادل بودن او باید عرض کنم  که عادل بودن به معنی معصوم بودن نست منکه نگفتم معاویه معصوم است تا شما  حق داشته باشید مرا سوال پیچ کنید.

آدم میتواند با وجود اشتباه  و  حتی گناه، در مجموع عادل باشد و معاویه چنین بود

اصلا وقتی ( بقول شما ) حضرت حسن مصلحت دید به خاطر سرکشی و  چموشی جامعه  و مردم،   به نفع فردی بسیار یدی ( از نظر شما بد )  کنار برود ، حضرت  معاویه  چرا حق نداشته باشد که خلافت را به فرد بدی واگزارد!

  با استدلال شما ( بله شما ) به طریق اولی نباید  خلافت را به  حضرت حسن و  یا افرادی مثل  حضرت حسن  برمیگشت . چون آنها به اعتراف خودشان  از  عهده معاویه برنیامدند، پس  بطریق اولی حریف یزید هم نمیشدند.

پس این آه و ناله بعد از آنکه حسن خودش فهمید  نمیتواند جامعه را رام کند  و مردم را رها کرد برای چیست . سندی که حضرت حسن آنرا امضاء کرد . نتیجه اش خواهی  یا نخواهی به پادشاهی رسیدن یزید بود

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

البته نظر شما را تفسیر  کردم !! ولی از نظر ما حضرت حسن چون  دید که حضرت معاویه نیز از عهده اداره جامعه بخوبی برمیاید ، خلافت را به او داد تا جامعه متحد شود .  و با این فداکاری و رها کردن سیادت در دنیا در عوض  سید شباب بهشت شد.

 

باسمه تعالی حداقل لازم برای

باسمه تعالی

حداقل لازم برای این که کسی را عادل بنامیم این است که در آخر عمر از کارهای بد گذشته اش توبه کند آن هم توبه واقعی که معاویه این کار را نکرد و فرزندش را جانشین خودش کرد.(خودتان در مقاله تان گفتید این عمل او بد بوده است) گاهی اوقات هم حتی با توبه و پشیمانی نمی توان گذشته را جبران کرد. مثل وقتی که انسان گروه زیادی را گمراه کرده باشد و وقتی که فهمید اشتباه کرده است نتواند آنها را به راه راست برگرداند که معاویه این کار را هم کرده بود. 

نکته دیگری که به آن اشاره کردید این بود که امام حسن علیه السلام با فداکاری خود و واگذاری خلافت شد سید جوانان اهل بهشت اما امام حسین هم سید جوانان اهل بهشت است و این فداکاری را هم نکرد (البته به قول شما) پس معلوم می شود حرف شما حرف باطلی است.

این استدلال شماست: "اصلا وقتی ( بقول شما ) حضرت حسن مصلحت دید به خاطر سرکشی و  چموشی جامعه  و مردم،   به نفع فردی بسیار بدی ( از نظر شما بد )  کنار برود ، حضرت  معاویه  چرا حق نداشته باشد که خلافت را به فرد بدی واگزارد!"

اما منظور من این نبود بلکه به نظر بنده دو عامل باعث شد که امام حسن حکومت را واگذار کند یک عامل آن طرفداران ایشان بودند و عامل دیگر شخص معاویه بود که پس از مرگ معاویه دیگر دلیلی نداشت که خلافت به امام حسن نرسد.

اما یک سؤال دیگر و آن این که اگر قرار باشد شخصی با این همه گناه که خودتان هم به آن اذعان دارید عادل باشد پس چرا شیعیان را عادل نمی دانید؟ یعنی شیعیان از معاویه که این همه انسان بی گناه را گمراه کرد و باعث مرگ آنها شد بدتر است؟!

اما حرف آخر بنده این که تا جایی که من اطلاع دارم شما تمام اشخاصی که پیامبر را درک کرده اند صحابی رسول خدا و عادل می دانید. اگر چنین عقیده ای دارید به نظر بنده باطل بودن این عقیده آنقدر روشن است که نیازی به بحث و گفتگو در این زمینه نیست فقط کافی است این احتمال را بدهید که ممکن است این اعتقاد شما اعتقاد باطلی باشد و بعد هم بدون تعصب کمی فکر کنید.

یا علی

نخلی غزیز نوشته سرح از شما و

نخلی غزیز

نوشته سرح از شما و رنگ عادی از من است:

حداقل لازم برای این که کسی را عادل بنامیم این است که در آخر عمر از کارهای بد گذشته اش توبه کند آن هم توبه واقعی که معاویه این کار را نکرد و فرزندش را جانشین خودش کرد.(خودتان در مقاله تان گفتید این عمل او بد بوده است) 

عادل مطلق فقط الله است ،  اما در مجموع  حضرت معاویه یک پادشاه عادل بود اینکه فرزند خود را جانشین خود تعیین کرد خلاف این ادعا را ثابت نمیکند این جانشین تعیین کردن  دلیل نمیشود شما نتیجه بگیرید که ایشان روزه خوار بوده یا نماز نمیخواندند یا  متحد رومی ها بوده اند ،  حضرت علی هم پسرعموهای خود را والی کردند حتی که زیاد بن ابیه را والی ایران  و مالک جان و مال مردم ایران کردند ، این دلیل نیست که بگوییم حضرت علی  عادل نبود ، معاویه کار تعیین جانشین را مصلحت دید نه گناه!   درست یا نادرست، یزید را گزینه خوبی برای جامعه نافرمان دید. حضرت عمر  معاویه رضی الله عنه  را وای شام کرد آیا عمر  هم عادل نبود ؟!!!

نکته دیگری که به آن اشاره کردید این بود که امام حسن علیه السلام با فداکاری خود و واگذاری خلافت شد سید جوانان اهل بهشت اما امام حسین هم سید جوانان اهل بهشت است و این فداکاری را هم نکرد (البته به قول شما) پس معلوم می شود حرف شما حرف باطلی است.

حضرت حسن با گذشتن از خلافتی که در دسترس بود،  مستحق  سروری بهشت شد ، حضرت حسن معاویه را بعنوان خلیفه میدید

اما با جانشینی یزید خلافت تبدیل به پادشاهی میشد ف پس  حضرت حسین  اجازه نداد خلافت به آسانی و بدون هزینه  به پادشاهی تبدیل شود  و به این دلیل مستحق سروری در بهشت شد

حسین به خاطر حق از جان خود گذشت

و حسن به خاطر حق از مقام خود گذشت

همین باعث شد تا  سرور شوند

حسین پادشاهی معاویه را قبول داشت اگر نداشت پس چرا قیام نکرد؟ شما  بین معاویه و یزید مخرج مشترک گرفتید و  برای همین  سردرگم شدید  معاویه خوب بود  اما یزید بد. این تنها را برون شد از سردرگمی است

شما  هم برای توجیه رفتار حسن و حسین  این را قبول دارید متنهی میگویید معاویه ظاهرا خوب بود  نه باطنا !!باطن او بشما چه مربوط؟

به نظر بنده دو عامل باعث شد که امام حسن حکومت را واگذار کند یک عامل آن طرفداران ایشان بودند و عامل دیگر شخص معاویه بود که پس از مرگ معاویه دیگر دلیلی نداشت که خلافت به امام حسن نرسد.

یعنی طرفداران  چموش حسن بعد از وفات معاویه زاهد و عابد شدند؟!!! سخن سنجیده بگویید.

اما یک سؤال دیگر و آن این که اگر قرار باشد شخصی با این همه گناه که خودتان هم به آن اذعان دارید عادل باشد پس چرا شیعیان را عادل نمی دانید؟ یعنی شیعیان از معاویه که این همه انسان بی گناه را گمراه کرد و باعث مرگ آنها شد بدتر است؟!

ای برادر! شیعه اگر شرک نکند ما او را عادل میدانیم مگر آیه قران را ندیده ای:

ان شرک لظلم عظیم

شیعه چون شرک میورزد پس ظالم است نه عادل و معاویه از شرک دور دور دور بود

 تا جایی که من اطلاع دارم شما تمام اشخاصی که پیامبر را درک کرده اند صحابی رسول خدا و عادل می دانید. اگر چنین عقیده ای دارید به نظر بنده باطل بودن این عقیده آنقدر روشن است که نیازی به بحث و گفتگو در این زمینه نیست

را در اینجا ببینید :http://www.islamtxt.net/content/article/607

 همه را جواب دادم اما  بعد از این سعی کنید در باره یک چیز بنویسید...... یکی یکی

باسمه تعالی اولاً اختلاف ما

باسمه تعالی

اولاً اختلاف ما یک اختلاف مبنایی است. ما عقیده داریم احد الناسی حق حکومت بر مردم را ندارد مگر کسی که خدا به او اذن داده باشد و آیات قرآن هم این مطلب را تأیید می کند. ثانیاً شیعه این حق را بعد از رسول اکرم صل الله علیه و آله از آن علی علیه السلام و اولادش می داند و عقیده دارد هرکس جز این افراد بر مردم حکمرانی کند حکومتش مشروع نیست. بنابراین به نظر شیعه هر کسی جز این افراد اگر خود را بعنوان سرپرست مسلمین معرفی کند همین عملش غیر شرعی است و موستوجب عذاب الهی هرچند به همه اعمال شرعی خویش هم عمل نماید.

ثانیاً من نمی دانم شما عدالت را چگونه تعریف می کنید ولی از حرفهایتان برداشت کردم که عدالت در مکتب شما تعریف دیگری دارد. ما به شخصی می گوییم عادل که مرتکب گناهان کبیره نشود و بر صغایر گناهان نیز اصرار نورزد. لطفاً شما تعریف خود را بگویید تا بدانیم اما این طور که شما استدلال می کنید تمام مردم عالم عادل می شوند جز مشرکین. چون به هر حال هر کدام دینی دارند و به این نتیجه هم رسیده اند که آن دین بر حق است هر دزد و قاتلی هم می تواند استدلال کند و بگوید من که معصوم نبودم که دزدی نکنم یا آدم نکشم آن لحظه ای که آدم کشتم فکر می کردم آدم کشی و دزدی لازم است و بعد متوجه شدم اشتباه کردم و ما هم نه تنها نباید او را مجازات کنیم بلکه باید از او طرفداری هم بکنیم به نظر شما خنده دار نیست؟

نکته آخر این که شما شیعه را مشرک خواندید. اینجانب توضیحاتی در این رابطه در مقاله ای که در رابطه با موضوع "اختلاف فاحش اعمال و عقاید شیعه با بزرگانشان" در سایتتان منتشر شده بود دادم. اما مختصر بگویم اگر آنچه را که شیعه انجام می دهد، اسم آن را شرک بگذارید مثل خواستن حاجت از امامان و ... شما خودتان هم از مشرکین طراز اول خواهید شد. چون شما وقتی چیزی برای منزلت می خواهی بخری به مغازه دار می گویی آن چیز را به من بده نه به خدا. وقتی مریض می شوی دارویی را که دکتر داده مؤثر برای رفع مریضی می دانی و می خوری. اما واقع این است که نه عمل شما شرک است و نه عمل ما. چون نه ما و نه شما این عناصر را مستقل از خدا نمی دانیم و معتقدیم که اگر هم قدرتی در رفع نیازها و حوائج ما دارند خداوند متعال این قدرت را به آنان عطا فرموده است. بنابراین حتی اگر اعتقادی به ولایت تکوینی ائمه معصومین نداشته باشید نمی توانید ما را مشرک بدانید.

یک جمله دیگر هم بگویم بد نیست. به فرض که تعیین جانشین کردن معاویه هم بد نباشد آیا این معاویه ای که شما او را فقیه می دانید این را متوجه نشد که یک انسان شرابخوار و میمون باز را نباید حاکم مسلمین و مسلط بر آنان کند؟ آیا در این سرزمین پهناور اسلامی کسی لایقتر از یزید پیدا نمی شد که حاکم شود. اصلاً ما نه اگر یک غیر مسلمان بخواهد تحقیقی در مورد اسلام بکند و بعد متوجه شود که گروهی از مسلمین یک چنین شخصی را فقیه می خوانند آیا به اسلام و مسلمین نخواهد خندید؟!