آیا تشیع نصوص صحیحی برای امامت 12 ائمه دارند (7)

شماره مقاله: 
100
نویسنده: 
ابو مالک

                                            (بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آماده است)


کافی در باب " باب مَا جَاءَ فِي الِاثْنَيْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَيْهِمْ " هیجده حدیث ذکر کرده که در زیر به هر یک از آنها می پردازیم. در بعضی از آنها بخاطر عدم طولانی شدن فقط با ذکر شماره حدیث و نظرات مجلسی و بهبودی کفایت می کنیم. و برخی دیگر را با توضیح مختصر و تعلیقات خود بر می افزاییم.
اما قبل از ورود به بحث در این باب بیست خبر آمده که آقای بهبودی هیچ یک را صحیح ندانسته است. مجلسی حدیث 1 و 2 را صحیح (!!) و حدیث 4 را مورد اختلاف و حدیث 15 را حسن همطراز صحیح و سند اوّل حدیث 8 را مرسل و سند دوّم آن را مجهول و حدیث 18 را مرفوع و احادیث 6 و 7 و 10 و 14 و 20 را مجهول و بقیّه را ضعیف شمرده است.
کلینی در این باب قصد داشته که اثبات کند امامت دوازده امام از صدر اسلام معلوم و مشخّص بوده است. صرف نظر از اینکه از برخی روایات او، سیزده امام به دست می‌آید!!


قبل از بررسی احادیث این باب لازم است یادآوری کنیم که چون نصّ معتبر شرعی بر امامت أئمّه إثنی عشر وجود نداشت و پس از وفات هر یک از ایشان در میان پیروانشان اختلاف نظر بروز کرده و انشعابات فراوان واقع می‌شد لذا شیعیان با این مشکل بزرگ مواجه بودند که چرا قرآن کریم به موضوعی تا این اندازه مهّم و اساسی که اصلی از اصول دین است و هدایت امت منوط به اطلاع از آن است، اشاره‌ای نکرده است و این دوازده تن توسّط قرآن مانند سایر اصول دین به صورتی که بر مردم اتمام حجّت شود، معرّفی نشده‌اند؟!
متکلّمین شیعه برای فریب عوام بهانه‌هایی تراشیده‌اند و از آن جمله گفته‌اند همچنانکه در کتاب خدا عدد رکعات نماز صبح نیامده، نام و نشان ائمّه نیز در قرآن نیامده است! در حالی که آنها به قیاس مع الفارق متشبث شده‌اند که بطلانش واضح است. عدد رکعات نماز بلکه خود نماز از فروع دین، ولی مسأله امامت از اصول دین است و اگر از قرآن کریم بیان فروع انتظار نرود قطعاً بیان واضح اصول دین انتظار می‌رود.1 چطوری اسم ذولقرنین، سگ اصحاب کهف و مسائل کمتر از آن در قرآن ذکر شده و خداوند از مساله ای به این بزرگی در قرآن ذکر نکرده است.!!!!!!
گروهی دیگر برای رفع این نقیصه و اشکال بزرگ و به منظور جبران کمبود نصّ در این موضوع، به جعل احادیثی پرداختند که کلینی آنها را در کتابش از جمله در باب 183 جمع‌آوری کرده است. از جمله این جعلیّات احادیث لوح است که درباره آنها باید توجّه داشته باشیم :
اوّلا : اگر احادیث این باب (احادیث لوح) حقیقت می‌داشت دیگر به طرح مسأله «بداء»2 نیازی نبود، زیرا در صورت معرّفی و اعلام أئمّه از صدر اسلام – چنانکه احادیث لوح ادّعا کرده‌اند – دیگر به هیچ وجه اسماعیل (پسر حضرت صادق) قبل از موسی و محمّد (پسر حضرت هادی) قبل از حسن، به امامت معرّفی نمی‌شدند.
ثانیاً این اخبار با احادیث ابواب قبلی موافق نیست که از آن جمله است : حدیث اوّل باب 118 که ابوبصیر اطّلاعی از حدیث لوح جابر – و نظایر آن – ندارد و امام نیز می‌فرماید امامت هر امامی یکی پس از دیگری نازل می‌شود و نمی‌فرماید که امامت أئمّه قبلاً در شرع – توسّط لوح جابر و امثال آن – تعیین و اعلام شده است. و حدیث پنجم باب 128 که نوه حضرت سجّاد (، امام پس از حضرت صادق را نمی‌شناخت و امام نیز به حدیث لوح جابر اشاره نفرمود! در حدیث هفتم باب 128 امام صادق ( به نبیره حضرت علی ( فقط پسرش موسی را معرّفی نمود و به حدیث لوح اشاره‌ای نکرد و فرمود اگر امام زمانت را نشناختی چنین و چنان بگو و نمی‌گوید پس از من پنج امام دیگر به نام‌های فلان و فلان و ..... خواهند بود و امام ششم غائب خواهد شد. این خود نشان از این است که نص صریح بر این قضیه وجود نداشته و گرنه آنان به آن استدلال می کردند.

بررسی احادیث باب:
حدیث یک: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا3 عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي
این حدیث نیز از پیامبر نیست. و از یکی از ائمه روایت شده و سند روایت به پیامبر نمی رسد.


بررسی سند حدیث:
ابوجعفر احمد بن محمّد بن خالد البرقی به قول نجاشی و شیخ طوسی و غضائری از ضعفاء و مجروحین بسیار نقل می‌کند و به احادیث مرسل و کتب نامعتبر اعتماد کرده و از نقل احادیث غلات و زنادقه ابایی نداشته و به اینکه حدیث را از چه کسی اخذ می‌کند، توجّهی ندارد و علمای قم مدتی او را از شهر اخراج کردند. از جمله روایت فوق را از دروغگویی رسوا به نام «محمّد بن سنان» نقل کرده است. استاد «بهبودی» می‌گوید : پس از اینکه در روایات او تحقیق کردم، دریافتم که وی بسیاری از روایات خود را از کتب ساختگی که به نام ثقات جعل کرده‌اند، نقل می‌کند. حتی «ابوجعفر محمّد بن حسن صفّار» که خود نیز در اخذ حدیث متساهل بود، او را ثقه نمی‌داند.4
«أبو هاشم داود بن القاسم الجعفری». نجاشی او را صاحب کتاب و روایت نشمرده و درباره وی می‌گوید روایات او دلالت بر غلوّ دارد. آقای بهبودی نیز در توضیح کلام نجاشی فرموده : «روایاتی که دلالت بر رفعت منزلت او نزد أئمّه دارد فقط از طریق خود او نقل شده است! اگر این روایات جعلی و منسوب به وی باشد که به حال او مفید نیست و اگر از خود او باشد می‌رساند که او اهل غلوّ بوده و این موجب قدح او و روایات اوست. از تاریخ زندگی او پیداست که راوی حدیث و صاحب کتاب و روایت نبوده بلکه از مردان سیاست بوده که با دست اندرکاران حکومت معاشرت داشته و گاهی در توطئه حکومتیان علیه بنی هاشم و علویان مشارکت داشت و گاهی با مخالفین حکومت همکاری می‌کرد. (نان را به نرخ روز می‌خورد!) بدین سبب به سامرّاء تبعید شد ..... به نظر من کتابی که به او نسبت داده‌اند جعلی است و به همین سبب روایت موثوق از آن روایت نمی‌کنند. ضعفایی مانند «اسحاق بن محمّد النّخعی» و «سهل بن زیاد الآدمی» و «محمّد بن الولید شباب الصیّرفی» و «أحمد بن أبی عبدالله البرقی» به نحو «وجاده» از آن نقل می‌کنند و اگر کتاب را واقعاً از او بدانیم روایات آن موجب قدح عظیم درباره اوست و به هیچ وجه نمی‌توان به احادیثش استناد کرد»5.

نظر دو محمد باقر: مجلسی چنین حدیثی که راویانش شرح حالشان چنین بود که ذکر شد، را صحیح دانسته ( به چه دلیل؟ نمی دانیم) اما محمد باقر سجودی آن را ضعیف دانسته است.

حدیث دوم: وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ مِثْلَهُ سَوَاءً قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى فَقُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ يَا أَبَا جَعْفَرٍ.
این حدیث نیز از زبان مظلوم امت امام اهل السنة نقل کرده اند که روحش از آن خبر ندارد.
همانطور که می بینی روایت دوم نیز از "ابی هاشم الجعفری" است که در حدیث قبل وضع مشخص شد. راوی دوّم حدیث «احمد بن برقعی» است او نیز در حدیث قبل معرفی شد و به قول علمای رجال اکثر روایات او احادیث مرسل و یا منقول از ضعفاست. آقای بهبودی درباره او نوشته است: «وی حدیث را به نحو و جاده و بی‌آنکه نسخ واقعی و درست را از نسخ جعلی تمییز دهد، نقل می‌کرد! پس از تتبّع در مرویّات او دریافتم که در بسیاری از موارد از نسخ جعلی که منسوب به ثقات است، حدیث نقل می‌کند6!
این حدیث نیز مجلسی صحیح دانسته؟!!!! اما بهبودی آن را ضعیف دانسته است.
اشکالات زیادی در متن این حدیث وجود دارد از جمله در آخر این حدیث راوی می گوید، شهادت می دهم بر مردی از فرزندان حسن عسکری حال اینکه در تنها فرزند او اختلاف است و روایت صحیح بر این است که ایشان فرزندی نداشته اما بهر حال اگر بپذیریم فرزندی داشته ولی به اتفاق شیعه و سنی او فرزندانی نداشته است. لفظ عربی چنین است." أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى وَ لَا يُسَمَّى" گواهی می دهم به مردی از فرزندان حسن که نه به کنیه صدا زده می شود و نه به اسم.!!!!( تعجبیم از شیعه که شب و روز، یا ابا صالح، یا مهدی، یا محمد بن الحسن می زنند مگر از این حدیث خبر ندارند.)


حدیث سوم و چهارم: مجلسی و بهبودی در مورد حدیث سوم هر دو گفتند ضعیف است و در مورد چهارمی مجلسی گفته مختلف فیه است و بهبودی گفته ضیعف است. علت ضعف حدیث چهارم نیز "عیان بن عیاش" است که علمای شیعه در موردش چنین گفتند.
1- در مجمع الرجال (ص 16 چنین آمده است: «(غض) أبان بن أبي عیاش ضعیف لا یلتفت إلیه وینسب أصحابنا وضع کتاب سلیم بن قیس إلیه». یعنی: ابان بن ابی عیاش ضعیف بوده و مورد اعتنا نیست و اصحاب ما جعل کتاب سلیم بن قیس را به او نسبت می‌دهند.
2- در «اتقان الرجال» طه نجف (ص 254) او را در ردیف ضعفاء آورده است.
3- در «نقد الرجال» تفرشی (ص 4) آمده است که: «أبان بن عیاش تابعي ضعیف لا یلتفت إلیه ونسب وضع کتاب سلیم بن قیس إلیه» ابان بن عیاش تابعی، ضعیف است و به او اعتناء نمی‌‌شود و جعل کتاب سلیم بن قیس به او نسبت داده می‌‌شود.
4- رجال ابن داوود (ص 414) نیز او را به همین ضعف نکوهیده است.
از این کلمات معلوم می‌شود کتاب سلیم را او جعل کرده است(7).
باز هم تعجبیم از مجلسی که در مورد چنین شخصی سکوت کرده و گفته مختلف فیه است!!!!!
اما در متن حدیث چنان افتضاحاتی وجود دارد که ذکر آن در این مقاله نمی گنجد و دوستان را به خواندن کتاب شاهراه اتحاد نوشته استاد قلمداران راهنمایی می کنم اما گفتن چند نکته خالی از لطف نیست.
در خاتمه حدیث سوم، ابو بصیر به «عبدالرّحمان بن سالم» گفته این خبر را به کسی نگو مگر اهلش! می‌پرسیم پس چرا این خبر مفید (!!) به ضعیفی چون بکر بن صالح» و صالح بن ابی حمّاد» رسیده؟! آیا مسلمانان که به خدا و معاد و پیامبر ایمان داشته و بنا به فرمان شرع درباره بزرگان دین غلوّ نمی‌کنند و قرآن می‌خوانند و نماز اقامه می‌کنند و سخن بی‌دلیل را نمی‌پذیرند، اهلیّت شنیدن این خبر را ندارند ولی افراد منحرفی چون «ابن سالم» و «ابن صالح» و «ابن ابی حماد» و امثال ایشان اهلیّت آن را دارند؟!
اگر این خبر از حقایق شریعت است و با آن یکی از اصول دین اثبات می‌شود چرا باید فقط ضعفا از آن آگاه شوند و بقیّه امت از دانستنش محروم بمانند؟!


حدیث پنجم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ حَنَانِ بْنِ السَّرَّاجِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَيْمَانَ الْكِسَائِيِّ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ

این حدیث نیز بسبب همین اشخاصی که با خط زرد مشخص شدند توسط مجلسی و بهبودی ضعیف دانسته شده اند.
در مورد " عده من اصحابنا" و "احمد بن محمد بن خالد برقی" قبلا سخن گفته شد اما حیّان و «أبو الطّفیل عامر بن واثله» هر دو کیسانی مذهب بودند!! می‌پرسیم اگر راست می‌گویند چرا خود مذهب کیسانیّه را برگزیدند؟!
امام متن حدیث نیز قابل اعتماد نیست چرا که اشتباهات زیادی را در خود جای داده است. جالب است که جاعل حدیث از قول حضرت امیر( گفته است که وصیّ پیامبر دقیقاً سی سال بدون یک روز کم و زیاد ضربت می‌خورد. در حالی که به قول مجلسی حضرت علی 29 سال و 7 ماه پس از پیامبر( شهید شد!
بیان حدیث نیز نااستوار است و در بیان مقصود رسا نیست و مشخص است که کسی این حدیث را جعل کرده که آشنایی چندانی با زبان عرب نداشته، زیرا می‌گوید : «إنّ لمحمّد( اثنی عشر إماماً عدلاً » همانا برای محمّد( دوازده امام عادل است»! در حالی که برای رسول اکرم ( امامی نیست و آن حضرت امام الأئمّه است بلکه باید می‌گفت : إنّ بعد محمّد اثنی عشر .....
هفت حدیث از این باب صرفه نظر از سند آنها ضعیفند زیرا در اين احادیث یعنی احادیث 6-7-8-9-14-17-18، عدد ائمه سیزده می‌‌شود!
در حدیث ششم که از ابو حمزه‌ی ثمالی روایت شده، حضرت سجاد ؛ فرموده است: إن الله خلق محمدا و علیا و أحد عشر من ولده من نور عظمته .... یسبحون الله ویقدسونه وهم الأئمه من ولد رسول الله: همانا خداوند محمد و علی و یازده فرزندش را از نور عظمت خویش آفرید ..... آنان پروردگار را تسبیح و تقدیس می‌‌کنند و ایشان امامانی از فرزندان رسول خدایند؟!! در حالی که امیر المؤمنین ؛ فرزند پیامبر نیست! در این صورت اگر علی ؛ را به آنان اضافه کنیم سیزده تن می‌‌شوند و اگر علی ؛ را به حساب نیاوریم باید او را در شمار ائمه ندانیم زیرا حدیث امامت را در فرزندان پیامبر دانسته!
در حدیث هفتم امام باقر ؛ می‌‌فرماید: الاثني عشر الامام من آل محمد کلهم محدث من ولد رسول الله -صلی الله علیه و سلم- ...: دوازده امام از خاندان محمد -صلی الله علیه و سلم- که همگی محدث از فرزندان پیامبرند!!
در حدیث هشتم، امیر المؤمنین؛ فرموده است: إن لهذه الأمة اثني عشر امام هدى من ذریة نبیها .....: این امت دوازده امام هدایت از نسل پیامبرش دارد!!
در حدیث نهم، امام باقر؛ از قول جابر انصاری نقل فرموده: قال دخلت على فاطمة و بین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها، فعددت اثني عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد وثلاثة(8) منهم علي: جابر می‌‌گوید بر حضرت فاطمه وارد شدم که در مقابلش لوحی قرار داشت که نام‌‌های اوصیاء از فرزندان او در آن بود، شمردم دوازده نفر بودند، آخرین آنها قائم بود و سه محمد و سه علی در میان آنها بود!
در حدیث چهاردهم، زراره از قول امام صادق؛ نقل کرده که: الاثنا عشر الامام من آل محمد کلهم محدث من ولد رسول الله ....: دوازده امام از خاندان محمد و از فرزندان رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- همگی محدث‌‌اند!!
در حدیث هفدهم، پیامبر -صلی الله علیه و سلم- به امیر المؤمنین می‌‌فرمايد: إني واثني عشر من ولدي وأنت یا علي زر الأرض - یعني أوتادها وجبالها بنا أوتد الله الأرض أن تسیخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدی ساخت الأرض بأهلها ولم ینظروا: همانا من و دوازده تن از فرزندانم و تو ای علی کلید زمین یعنی میخها و کوه‌های زمین هستیم، به سبب ماست که خداوند زمین را میخ کوبیده که اهلش را فرو نبرد و چون دوازدهمین فرزندم از دنیا برود زمین اهلش را فرو می‌‌برد و به مردم مهلت نمی‌‌دهد!!
در حدیث هجدهم، حضرت باقر فرموده: قال رسول الله -صلی الله علیه و سلم- من ولدي اثنا عشر نقیبا نجباء محدثون مفهمون ....: پیامبر -صلی الله علیه و سلم- فرمود: از فرزندانم دوازده تن سرپرست امت‌اند که نجیب و محدث و مفهم می‌‌باشند!
به راستی جاعلین و ناقلین این احادیث، نسبت به دیگران چگونه می‌‌اندیشیده‌اند که به بافته‌های خود کمترین اعتنایی نداشته‌اند و نمی‌‌اندیشیدند که ممکن است روزی این مجعولات به دست کسانی بیفتد که بتوانند، دوازده را از سیزده تشخیص داده و بین این دو عدد تفاوتی قائل باشند!!
با تحقیق در اسناد این احادیث باز ردپای انسانهای جاعل و کذاب پیدا می شود. بطور کلی نظر مجلسی و بهبودی را ذکر می کنیم:


حدیث 6و7: مجلسی می گوید مجهول و بهبودی می گوید ضیعف است. اما سند حدیث؛ راوی دوم آن «عمرو بن ثابت» به قول علمای رجال از جمله قهپایی ضعیف است و به مرویّاتش اعتمادی نیست. راوی سوّم یعنی «أبو سعید العصفوریّ» و راوی چهارم یعنی «محمّد بن الحسین» نیز مجهول الحال‌اند! یعنی مجهولی از مجهولی از ضعیفی حدیث نقل کرده است!! متن حدیث نیز مخالف قرآن و عقل است زیرا می‌گوید خداوند متعال قبل از خلقت مخلوقات، محمّد(،و علی( و یازده فرزندش را از نور عظمت خود آفرید! ولی قرآن فرموده که جز حضرت آدم( و همسرش و حضرت عیسی(، انبیاء از جمله رسول اکرم ( بشری مانند سایرین‌اند که از نطفه آمیخته پدر و مادرشان خلق شده‌اند. علاوه بر این به پیامبرش( فرموده : تو امید نداشتی که کتاب آسمانی بر تو نازل شود. در حالی که اگر روح و شبح پیامبر قبل از همه چیز خلق شده و آن حضرت به تسبیح و تقدیس پروردگار مشغول بوده، دیگر چرا در زمان حیات جسمانی نداند که ایمان و کتب آسمانی چیست و به نزول کتاب آسمانی امیدوار نباشد (الشوری / 52 و القصص / 86). قرآن کریم فرموده که پیامبر اکرم ( نو در آمد رسل نیست، پس همچنانکه آنها قبل از خلقت مخلوقات خلق نشده‌اند پیامبر نیز از این قاعده مستثنی نیست.
حدیث 8: مجلسي می گوید سند أول آن صحيح و سند دوم مجهول است ولی ظاهر آن است که در سند اول ارسال وجود دارد( ارسال یعنی یک راوی در وسط وجود ندارد.) باز هم عجیب اندر علوم حدیث که کسی وجود نداشته باشد اما حدیثش صحیح شناخته شود!!!! و بهبودي معتقد به ضعف آن است.
حدیث 9: مجلسی و بهبودی هر دو معتقد به ضعف آن هستند.
حدیث 10: مجلسی می گوید مجهول است و بهبودی می گوید ضعیف. راوی آن ابوجعفر محمّد بن فضیل کثیر الصیرفی الازدی از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهما السلام محسوب می‌شود. نجاشی او را توثیق نکرده و شیخ طوسی و علامه حلی و ابن داوود او را تضعیف کرده و متهم به غلو دانسته‌اند. آیت ‌الله خوئی گفته او توثیق نشده و به روایت او اعتماد نمی‌شود.
حدیث 11و 12 و 13: مجلسی و بهبودی هر دو معتقد به ضعف آن هستند. راوی آن "حسن بن عباس بن حريش" در سند هر سه یافت می شود که نجاشی و علّامه حلی می‌گویند : وی بسیار ضعیف است. کتاب « إنا أنزلناه فی لیله القدر » از اوست. این کتاب دارای احادیث تباه و نادرست و الفاظ پریشان است.
ابن الغضائری فرموده : وی ضعیف است به او اعتناء نشده و حدیثش نوشته نمی‌شود. کتاب فضیلت «إنا أنزلناه ...» کتابی فاسد الألفاظ است که خیالبافی‌هایش گواه جعلی‌بودن آن است.
علّامه شوشتری در «قاموس الرجال» (ج 3، ص/ 182) فرموده «حسن بن عبّاس بن حریش» اخبار عرضه‌شدن حوادث سال بر إمام را جعل کرده است و در (ج 1، ص. 443) فرموده «کافی» در باب «فی شأن إنا أنزلناه ...» احادیثی از «ابن حریش» نقل کرده که معنی و مفهوم صحیحی ندارد و علائم جعل در آنها مانند آتشی که بر سر کوه بیفروزند، آشکار است.
حدیث 14: مجلسی می گوید مجهول است و بهبودی می گوید ضعیف.
حدیث 15: مجلسی می گوید: حسن کالصحیح، و بهبودی می گوید: ضعیف است.
اما ما نفهمیدیم که چرا مجلسی گفته حسن کالصحیح چون اولا: حدیث حسن مانند صحیح نیست و متفاوت است، ثانیا: راوی غالی مانند علی بن ابراهیم (قبلا در موردش سخن گفتیم) و پدرش که شخصی مجهول است و هیچ چیزی از او در کتب رجال نیامده حال چطوری شخصی مجهول حدیثش صحیح می شود. مگر اینکه بگوییم از طریق الهام و روابط غیبی!!!!
حدیث 16: هر دو محمدباقر آن را ضعیف دانسته اند.
حدیث 17: مجلسی و بهبودی هر دو معتقد به ضعف آن هستند.
حدیث 18: مجلسی می گوید مرفوع و بهبودی می گوید، ضعیف است.
اما عجیب است که مجلسی آن را مرفوع دانسته البته مرفوع دو نوع است ضیعف و صحیح که شاید هم چون سندش با قبلی یکی است گفته مرفوع و منظورش مرفوع ضعیف است. چرا که سند این دو حدیث مشابه حدیث ششم همین باب است. و مجلسی در مورد حدیث ششم گفته مجهول است. در این حدیث «محمّد بن الحسین» مجهول حدیثی نقل کرده از مجهولی به نام «ابو سعید العصفوری» و او نقل کرده از ضعیفی موسوم به «عمرو بن ثابت» و او از «أبی الجارود» که مطعون و ملعون أئمّه بوده است!! این هم شد حدیث؟ این هم شد سند مذهب؟! هاشم معروف الحسنی نیز این دو روایت را بی‌اعتبار شمرده است.
حدیث 19 : نیز هم مجلسی و هم بهبودی گفتند ضعیف است.
حدیث 20: مجلسی گفته مجهول و بهبودی گفته ضعیف است.
و با بررسی اسناد و مضامین این احادیث، ثابت شد که همه‌ی آنها کذب و جعل بوده و چنین احادیثی از ائمه و یا از رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- قطعا صادر نشده است.
حال همه دوستان می بینید که شیعه حتی در کتب خودش نیز حدیث صحیحی مبنی بر امامت دوازده امام ندارد چه برسد به اینکه به کتاب اهل سنت بچسبد. ان شاء الله در مقالات بعدی نقد روایاتی از سایر کتب تشیع می کنیم و خدمت دوستان مشخص خواهیم کرد که امامت که اصل دین است بر چه احادیثی استوار است.
والله المستعان
ابو مالک.................

_________________________________________________________________________________________________
1- در این موضوع مفید است که رجوع شود به «شاه راه اتحاد» - 93 تا 95.
2 - مساله بدا چنین است که امام صادق اول فرزند برزگش را به عنوان امام معرفی می کند اما طولی نمی کشد که ایشان وفات می کنند. بعد امام صادق فرزند دومش را به عنوان امام معرفی می کند. لذا اگر حدیثی بود که اسم ائمه در آن بود دیگر چرا این اشتباه رخ دهد. براستی که دروغگو فراموشکار است.!!!!!
3 - متاسفانه خیلی از راویان به قول «من اصحابنا» اکتفا نموده‎اند و همین جمله از نظر آنان در بیان ثقه بودن فرد راوی کفایت می کند. از نظر ما این موضوع بر مجهول بودن راوی دلالت دارد. چون مشخص نیست که راوی کدامیک است. آنها این لفظ را بر امامی مذهب اطلاق می کنند مثل اینکه هر امامی مذهبی ثقه است. این روش شیعیان دوازده امامی در بیان ثقه بودن فرد، از شگفت‎ترین توثیق ها می باشد، زیرا هر کس در مورد وی گفته باشند که امامی است، این به معنای ثقه بودن اوست و هر کس در مورد وی گفته باشند از اصحاب ما است، این به معنای ثقه بودن او می باشد. آیا در همه طوائف و حتی ادیان و مذاهب عالم چنین چیزی شنیده شده که همه پیروان مذهب یا عقیده خود را ثقه بدانند؟!
4- معرفة الحدیث، - - 109 –البتّه او روایاتی دالّ بر تحریف قرآن نیز دارد. از جمله روایت 249 روضه کافی.
5- معرفة الحدیث، شیخ محمّد الباقر البهبودی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی - 251.
6- از جمله احادیث او حدیث باب 169 کافی است. حدیث چهارم (باب فی صنوف اهل الخلاف) از جلد دوّم کافی (ص 410) را او نقل کرده است. حدیث مذکور مدّعی است که امام باقر یا صادق (ع) فرمودند: اهل مکّه آشکارا به خدا کفر می‌ورزند و اهل مدینه هفتاد برابر از آنها خبیث‌تراند!!
(7)- علاوه بر مطالب بالا، مراجعه به چاپ اوّل کتاب «معرفه الحدیث» تألیف شیخ «محمد باقر البهبودی» چاپ «مرکز انتشارات علمی و فرهنگی» (ص 256 الی 260) نیز بی‌فایده نیست.
(8)- این روایت را با همین سند شیخ صدوق در کتب خود از جمله اکمال الدین و شیخ طوسی در کتاب الغیبة نیز نقل کرده‌اند ولی در این کتب بر خلاف شیخ کلینی تعداد علی‌ها را چهار ذکر کرده‌اند!