آیا تشیع نصوص صحیحی برای امامت 12 ائمه دارند(6)
(بررسی احادیثی که در مورد امامت در کتب شیعه آماده است.)
آیاتی دیگری هست که با کش دادن زیاد و توجیهات بی دلیل دستاویز فرقه تشیع قرار گرفته اما قابل ذکر نیست. لذا ما به آنان نمی پردازیم.
اما منبع دومی که شیعه از آن برای اثبات امامت ائمه استفاده می کند، حدیث پیامبر و روایتهای ائمه است. این روایتها یا از طریق تشیع است یا از طریق اهل سنت.
از طریق اهل سنت نمی تواند برای آنان دلیل باشد، چرا که:
اولا: اگر واقعا حدیثی صحیح دلالت بر وجود امامت علی و فرزندان او می کرد حتما خود اهل سنت بدان چنگ می زد. یا حتی گروهی از آنان بدان عمل می کردند.
ثانیا: دلیل از اهل سنت برای شیعه و فکر آن قابل قبول نیست چرا که شیعه اهل سنت را اهل باطل می داند، و چطوری احادیث اهل باطل برای تشیع پذیرفته است؟؟؟
سؤال مهمی که وجود دارد این است که آیا شیعه برای اثبات امامت حدیثی صحیحی در کتب خودش دارد یا نه؟
لذا ما اول احادیث شیعه را که در مورد ائمه صراحت دارد، بررسی می کنیم و سپس سری به بعضی از احادیثی که در کتب اهل سنت آمده می زنیم تا آنها نیز بررسی کنیم.
نکته ی مهمی که باید در اینجا عرض کنیم این است که این احادیث باید از رسول الله صلی الله علیه وسلم صادر شده باشد. چرا که پایه های دین و اصل هدایت باید توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان شود. نه اینکه مثلا امام صادق بگوید ما برگزیده ایم. چرا که بر اساس تفکر شیعه آنان توسط خدا انتخاب شده و رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را برای امت بیان نموده است. لذا یا باید در قرآن باشد ( که چنین نیست) یا اینکه از طرف رسول الله بیان شده باشد.
مهمترین کتبی که در زمینه حدیث در شیعه وجود دارد، کتب کافی، صدوق، و طوسی است. و ما سعی می کنیم از این کتابها احادیثی که دلالت بر امامت ائمه دارند را خدمت سروران نقل کنیم.
برای صحت یک حدیث دو شرط لازم است،
یکی از آنها سند و راویان آن حدیث هستند که:
اولا: نباید مجهول باشند،
دوما: باید اهل عدل باشند
سوما: از نظر هوش و ذکاوت مورد تمجید علمای معاصر خود قرار گیرند. و شرط دیگر صحت حدیث با توجه به قول ائمه باید با قرآن و سنت صحیح رسول الله مخالفت نداشته باشد.
روایات وارده در کتاب کافی:
مهمترین احادیثی که در باره نص بر امامت دوازده امام آمده احادیثی است که در کتاب اصول کافی در (باب ما نص الله عزوجل و رسوله علی الائمه و احداً فواحداً) آمده است.
ما سعی می کنیم فقط سند آنها را ذکر کنیم و نظر دو محمد باقر را در مورد حدیث گفته و تعلیقات خود را نیز می آوریم اگر نیاز شد به متن نیز کمی می پردازیم. ( یاد آور شویم ممکن است در یک سند چند ضعف وجود داشته باشد اما ما فقط یکی از آن یا دو تا را ذکر می کنیم تا مبحث طولانی نشود. چون برای بطلان یک حدیث کافی است یکی از راویان ضعیف باشد.)
حدیث اول: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ1 عن ابی جعفر2
بررسی سند حدیث:
این حدیث هم مجلسی و هم بهبودی آن را صحیح دانسته اند.
اما سند روایت نشان از ضعف آن است. برای مثال: در مورد سهل بن زیاد چنین روایت شده است.: "في مذهبه ضعف لا يلتفت إليه، و ما في سهل بن زياد من أنه كان ضعيفا جدا فاسد الرواية والمذهب، وكان أحمد بن محمد بن عيسى أخرجه من قم"3 او بسیار ضعیف و فاسد الروایة و مذهب است. احمد بن محمد بن عیسی او را از قم اخراج کرد.
قال النجاشي في ترجمة سهل بن زياد: " كان ضعيفا في الحديث، غير معتمد فيه، وكان أحمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلو و الكذب وأخرجه من قم إلى الري وكان يسكنها"4 نجاشی می گوید: ایشان در حدیث ضعیف است و به او اعتماد نمی شود و احمد بن عیسی به غلو و درغگویی ایشان شهادت داده و او را از قم به ری فرستاد.
راوی دوم آن «ابن مسکان» است که به قول «کشّی» جز یک روایت در مورد حج از امام صادق( نشنیده است "كذلك عبد الله بن مسكان لم يسمع إلا حديثه من أدرك المشعر فقد أدرك الحج"5
علی بن ابراهیم نیز یکی دیگر از غالیان است که بعد از آن نیز ذکری به میان خواهد آمد.
حدیث دوم: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ6 عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِيرِ7 عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ...
این حدیث از نظر معنی مانند حدیث قبل است. و باز هم از زبان ابی جعفر است و از رسول الله صلی الله علیه وسلم نیست. شاید فرقه شیعه بگوید که امام صادق مانند پیامبر است. می گوییم این ادعا باید از جانب الله یا رسول الله گفته شده باشد. نه اینکه امام صادق بگوید، کلام من مانند کلام خدا و رسول الله است.
اما نظر دو محدث مجلسی و بهبودی: (مجلسي مجهول- بهبودي صحيح).
در این حدیث باز ابن مسکان وجود دارد. که بیان ضعفش در حدیث قبل گذشت. و عبدالرحیم بن روح نیز شخصی مجهول است.
اما متن حدیث:
البته علاوه بر ضعف سند احادیث مذکور، باطل بودن و نادرستی متن آنهاست. در متن حدیث امام صادق می فرماید: آیه "اولی الارحام بعضهم اولی ببعض" منظور امامت ماست.
این از چند جهت اشکال دارد.
اولا: «وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ» (الانفال / 75 الاحزاب / 6)
«خویشاوندان در کتاب خدا [در ارث بردن] به یکدیگر سزاوارترند [از دیگران]».
تمام فقها و محدثین به اتّفاق، آیه مذکور را در ابواب ارث آوردهاند و به قول مفسّرین از جمله طبرسی در «مجمع البیان» ذیل هر دو آیه – گفتهاند مقصود از آیه این است که در ارث بردن، خویشاوندان بر دیگران مقدّماند، لیکن قبل از نزول این آیه، ارث به أخوّت و برادری بوده زیرا عدّه مؤمنین کم بود و رسول خدا صلی الله علیه وسلم بین مؤمنین أخوّت و برادری برقرار نمود و بعداً که مسلمین زیاد شدند، قانون قبلی نسخ گردید و ارث با آیه مذکور میان خویشاوندان مسلمان برقرار شد.
چنانکه ملاحظه میکنید آیه ارتباطی به مسأله امامت إلهیّه ندارد، امّا عدّهای راویان - یعنی راویان همین حدیث و حدیث قبلی- ادّعا کردهاند که تأویل و تحقّق آیه ارث از زمان حضرت سیّد الشّهداء جاری شده!!
ثانیا: این ادعا یعنی از غزوه بدر – که سوره انفال نازل گردیده – تا زمان شهادت امام حسین آیه معطّل بوده است!! آیا این کذّابین هیچ فهمیدهاند که چه بافتهاند؟! این افراد فاسد العقیده برای اینکه به مقصود خود نائل شوند و بین مسلمین تفرقه بیندازند، آیه را به ارث امامت اختصاص دادهاند!!
ثالثا: میگوییم اگر امامت به ارث است باید به تمام اولاد امام قبلی برسد نه فقط به یکی از ایشان و اگر به تعیین و اعلام خداست پس چرا میگویید به ارث است؟
حدیث سوم: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ
این حدیث باز هم از زبان مظلوم امت یعنی ابی عبدالله جعل شده است. در تفسیر آیه 55 سوره مائده( قبلا در سسله3 به آن پرداختیم) آمده که در مورد علی نازل شده است. حال به بحث روایی این حدیث می پردازیم.
سند حدیث:
اما نظر مجلسی و بهبودی: هر دو آنها معتقد به ضعف این حدیث هستند. اما مشکل متن حدیث چنین است.
در این حدیث میگوید که حضرت علی( حلّهای به بهای هزار دینار بر دوش داشت!! که آن را هنگامی که در رکوع دوّم نماز ظهر بود به سوی فرشتهای که به صورت گدا در آمده و در مسجد گدایی میکرد (و معلوم نیست که چرا در نماز جماعت شرکت نکرده و گدایی را بر نماز مقدّم داشته و مزاحم جمعیّت خاطر نمازگزاران بود) انداخت و با دست اشاره فرمود(مثل این که علی در صف اخر بوده و از مقدمین نبوده و گرنه نمی توانست چنین کند) که آن را بر دارد، بدین سبب آیه 55 سوره مبارکه مائده نازل گردید!!!
اوّلاً : چرا علی حلّه هزار دیناری را نفروخت و پول آن را میان چند تن از محتاجین و مساکین مدینه تقسیم نفرمود و همه را به یک نفر بخشید؟!
ثانیاً : اگر امامت به بخشیدن انگشتر یا حلّه هزار دیناری است پس اولاد علی یعنی یازده امام بعدی نیز هر یک باید در حال رکوع به یکی از ملائکه زکات بدهند تا امامتشان ثابت شود و به صفت علی متّصف شوند! پس چرا پرداخت زکات در رکوع نماز از آنها روایت نشده است؟ از این جعاّلان باید پرسید مگر بر ائمّه ملک نازل میشود؟ مگر ملائکه محتاج زکاتاند؟! آیا علی حلّه هزار دیناری در بر میکرده است؟! حال آنکه معروف است که علی مالی نداشته و ایشان فقیر بوده که حتی در خواست از رسول الله کردند برای کنیزی که کمک فاطمه باشد.
ثالثاً : این روایت را بپذیریم یا روایت بخشیدن انگشتر را؟
رابعاً : در این روایت چنانکه گفتیم ادّعا شده که امام در رکوع نمازش حلّه را به سوی سائل انداخت و به او اشاره کرد که حلّه را بر دارد؟ میپرسیم اگر امام در حال رکوع حلّه را انداخته و به سائل اشاره کرده که رکوعش و طبعاً نمازش خراب و باطل میشود و اگر قبل یا بعد از رکوع انداخته و اشاره کرده که دیگر راکع نخواهد بود!
خامساً: چرا پیامبر در خطبه غدیر اعلام نفرمود که امام شما کسی است که در رکوع نمازش زکات بدهد؟
سادسا: اگر این حدیث درست باشد که صد در صد درست نیست، باز هم معنی "ولی" جانشینی نیست، و تفسیر آیه چنان که به امامت تفسیر شود نیست.
سابعا: اگر از متن و سند و معنی آن بگذریم باز هم فقط امامت علی ثابت می شود و یازده نفر دیگره بدون دلیل می مانند.
حدیث چهارم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ8 عَنْ أَبِيهِ9 عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِي الْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ...
این حدیث نیز از زبان امام صادق در تفسیر آیات ابلاغ روایت شده است. اما نظر دو محمد باقر در مورد حدیث چنین است؛ (مجلسي در مورد این حدیث می گوید: حسن است و بهبودي معتقد به ضعيف آن است.)10
متن حدیث نیز دارای عیبهای بسیاری است که در بررسی آیات ابلاغ بدان پرداختیم.
حدیث پنجم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ
این حدیث نیز از زبان مبارک امام صادق امام المظلومین جعل شده و باز هم دیوار کوچکتر از ایشان برای نسبت حدیث دروغ به ایشان پیدا نشده است.
اما سند حدیث:
مجلسي می گوید: حدیث مجهول است و بهبودي معتقد است حدیث ضعيف است.
متن حدیث:
در این روایت میگوید خدا ولایت علی را همچون نماز و زکات و روزه و حج واجب فرموده است. باید بگویم اولا: اگر ولایت علی را خداوند واجب فرموده در این صورت منکر ولایت الهی علی، کافر است پس چرا علی با کفر بیعت کرد ( در حالی که براءت از کفر واجب است) و یکی از آنها را به دامادی پذیرفت؟!( دختر به آنان دادن، از بیعت سنگین تر است. اگر بگویند با زور بوده می گوییم: کسی که نتوانست از دخترش دفاع کند چگونه می تواند از مسلمانان دفاع کند!!!!) ثانیا: در مورد نماز، روزه و زکات بیش 50 آیه بصورتهای مختلف ذکر شده ولی نامی از علی و هیچ یک از اصحاب دیگر جز زید در قرآن نیست.
گفتیم فرقه شیعه قرآن را با روایات انسانهای جعال و غالی و مجهول و مجعول تفسیر می کند. و اینها نمونه ای از خروار است.
حدیث ششم: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ11 عَنْ أَبِي الْجَارُودِ12 عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ
این روایت نیز در تفسیر آیه " الیوم اکملت .. " است که قبلا در مورد آن سخن گفتیم. اما سند این روایت: هم مجلسی و هم بهبودی معقتد به ضعف این حدیث هستند البته بعید هم نیست چون دو راوی متهم در آن قرار دارند.
حدیث هفتم: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ13 عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ صَبَّاحٍ الْأَزْرَقِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ( عليه السلام )
باز هم امام المظلومین مورد طعن این کذابان قرار گرفته است. سند حدیث توسط هر دو محمد باقر یعنی مجلسی و بهبودی ضعیف دانسته شده است.
این هفت حدیث در کتاب کافی بود که دلالت بر امامت داشت حال دیدیم که هیچ یک از آنان از نظر علمای شیعه بر اساس قواعد شیعه ثابت نبود ، اما اگر بر اساس قواعد اهل سنت بررسی شود همه آنها اباطیل محسوب می شوند. چون قواعد اهل سنت در پذیزش حدیث صحیح بسیار سخت است. خصوصا زمانی که بنای عقیده ای بر آن باشد. البته در باب دیگری ایشان به ذکر چند نمونه از احادیث دیگر می پردازد ما انشاء الله آن را نیز بررسی خواهیم کرد
والله المستعان
-------------------------------------------------------------------------------------
1 - البته این شخص نیز ضعف است از چند جهت، اول: ابوبصیر بر چند نفر اطلاق می شود، گروهی از آنان ضعیف اند، ودلیلی مبنی بر اینکه این ابوبصیر کدام است، وجود ندارد. دوم: اگر ابوبصیر مرادی باشد، باز هم در مورد خود این شخص روایتهای ضد و نقیض وجود دارد گروهی این شخص را ضعیف و گروهی ثقه دانستند. و وقتی چنین باشد حدیث در آن خلل وارد می شود.
2 - گفتیم که باید روایت مستقیم از رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد و بگوید: برای شما از طرف خدا این افراد تعیین شدند در حالی که این روایت از ابوجعفر است که در تفسیر آیه ارث سخن می گوید و می گوید: منظور از ارث امامت است.!!!!!
3 -(كليات في علم الرجال - (ج 1 / ص 76)
4 - (كليات في علم الرجال - (ج 1 / ص 277)
5 (رجال الكشي - (ج 5 / ص 14)
6 - قبلا در موردش صحبت کردیم.
7- این شخص نیز مجهول است چنان که صاحب معجم الرجال می گوید: والمتحصل أنه لم تثبت وثاقة عبد الرحيم بن روح ولا حسنه. معجم رجال الحديث - (ج 3 / ص 395) قدر متیقن این است که ثقه بودن و حسن او مشخص نیست.
8 - آيت الله برقعي در مورد این شخص می گوید: علی بن ابراهیم بن هاشم القمی از مشایخ کلینی است. از وی تفسیری روایی نیز باقی مانده است. متأسفانه او را ثقه دانستهاند، در حالی که اخبار منقوله او غالبا خرافی و غلو آمیز و ضد قرآن است. او کسی است که قرآن را محرَّف میداند!!! و به همین دلیل به نظر ما از تمام ضعفا ضعیفتر است. مثلا سوره مبارکه حمد (فاتحه الکتاب) را که بر تمام مسلمین واجب بود آن را فراگیرند و هر روز لاأقل هفده بار آن را در نمازهایشان قراءت کنند و مردم معاصر پیامبر( هر روز در نمازهای واجب آن را از زبان مبارک رسول خدا( میشنیدهاند و تمام مسلمین لاحقین از سابقین سوره «حمد» را گرفته و حفظ و نقل کردهاند وتواتر آن از هر خبر متواتری قویتر است، این جناب به شکل کنونیاش اطمینان ندارد و صدر آیه هفتم را که «صراط الذین أنعمت علیهم» و ذیل همین آیه را که «ولا الضّالین» است به صورت «صراط من أنعمت علیهم .. و غیر الضالین» نقل کرده است!!!
خواننده عزیز اندکی تدبّر کن که اگر سر سوزنی در این سوره تردید باشد، میتوان در تمام مطالب اسلامی و آیات قرآن تردید کرد و تیشه به ریشه اصل اسلام زد!! آیا ناقلین چنین اخباری خیرخواه اسلام بودهاند؟ به راستی مقصودشان از ذکر چنین روایتی چه بوده است؟!!
در زمان ما عدهای ساده لوح نادان که عقل خود را تعطیل کردهاند، بنا به اینگونه روایات، دکان تفرقه بازکرده و برای خود گروهی تشکیل داده و از سایر مسلمین جدا شدهاند و در نماز خود «صراط اللذین من أنعمت علیهم» میخوانند!! این است حاصل روایتی که جناب «علی بن ابراهیم» برای مسلمین به ارمغان آورده!! آری چنین کسی را ثقه معرفی کردهاند؟!
البته روایات تحریفیه که این جناب نقل کرده بسیار است، از آن جمله در حدیث 247 روضه کافی از او نقل شده که : تلوت عند أبی عبدالله( ذواعدل منکم فقال : «ذوعدل منکم»، هذا مما أخطات فیه الکتاب » نزد امام صادق( تلاوت کردم : «ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ »المائده / 95) «دو عادل از شما».
فرمود : «ذوعدل منکم = عادلی از شما» این از اشتباهات کاتبین[قرآن] است.!!
به نظر ما یکی از بهترین طرق شناسایی روات، همان منقولات آنهاست. از این رو به نظر ما اعتماد به کسی که چنین روایتی را بدون هیچگونه مخالفتی با آن، ذکر کرده درست نیست و ثقه شمردن او را نوعی مخالفت با قرآن و بیاحترامی به کتاب خدا میدانیم.
بسیار مایه تعجب است که برخی از متعصبین میگویند چون «علی بن ابراهیم قمی» در مقدمه تفسیرش گفته است: «ما اخبار و احادیثی را از معصومین نقل کردهایم که از طریق مشایخ و ثقات به دست ما رسیده است» و یا چون «جعفر بن قولویه» - مؤلف «کامل الزیارات» ادعا کرده : «من فقط از روات معتمد نقل میکنم»، پس روایات اینان قابل اعتماد است. در حالی که پر واضح است که این افراد، معصوم و مبراء از خطا نبودهاند و چه بسا کسی را ثقه میپنداشتهاند که در واقع چنین نبوده و یا در نقل خود به خطا دچار شده و این افراد به خطایش واقف نبودهاند، از این رو صرف اینکه این دو تن یا امثال آن دو کسی را ثقه پنداشتهاند نباید ما را از تعقل و تأمل در منقولات آنها بازدارد و باعث شود که بدون توجه به متن احادیث به صرف نقل روایتی توسط «علی بن ابراهیم» یا «ابن قولویه» روایت مذکور را بپذیریم. مثلا همین آقای علی بن ابراهیم اخبار کاملا خرافی را به بسیاری از آیات قرآن نسبت داده، از جمله درباره آیه (إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا «همانا خدای شرم نمیکند[برای هدایتبندگان] از اینکه به پشهای یا فراتر از آن، مثال زند».(البقره / 26)
میگوید : امام صادق فرمود خداوند برای علی( این امثال را آورده است و منظور از پشه امیرالمؤمنین و از مافوق او، پیامبر( است!! به نظر ما محال است که امام صادق( که قرآنشناسترین فرد زمان بوده، چنین بگوید، زیرا پرواضح است که آیه شریفه در مقام آن است که بگوید خداوند منان برای هدایت بندگان حتی از تمثیل به موجودی حقیر که پشه یکی از مصادیق آن است و حتی از تمثیل به موجودی که در حقارت فوق آن باشد، ابایی ندارد، پس چگونه ممکن است امام درباره چنین آیهای بفرماید که مراد از پشه، علی( و مافوق آن پیامبر اکرم است و در لفافه به آن دو بزرگوار توهین روا دارد! دیگر آنکه ممکن نیست که کسی چون امام صادق( در نیابد که در این آیه فوقیت به لحاظ حقارت است نه عظمت. به نظر ما در این حدیث حتی به امام صادق( ظلم شده است.
2- دیگر از خرافاتی که این مرد به آیات قرآن کریم نسبت داده، حدیث ششم باب 93 جلد اول کافی است8. این جناب میگوید کسی نزد امام باقر( این آیه را خواند :« وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» آن حضرت فرمود : خداوند ما امامان را قصد کرده که نخستین ما و برترین ما پس از پیامبر، علی است!!
اولا راوی در این روایت صدر آیه را که خطاب به کفار است، حذف کرده، در حالی که آخرین آیه سوره رعد به صورت کامل چنین است :
«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»«آنان که کفر ورزیدند میگویند : تو پیامبر نیستی، بگو برای شهادت بر این امر خدایم کافی است و کسی که از کتاب [آسمانی همچون تورات و انجیل] آگاهی دارد».(الرعد / 43)
ثانیا چنانکه در تفسیر تابشی از قرآن نیز گفتهام این سوره مکی و خطاب به کفار مکه است، آنها میگفتند : تو پیامبر نیستی، خدا میفرماید به ایشان بگو که خدا برای شهادت به رسالتم و کسانی که علم به کتاب دارند کافی است. شهادت خدا به رسالت پیامبرش همان ایجاد معجزه است که در آنجا عرضه قرآن توسط فردی امی است. قرآنی که در اوج فصاحت و بلاغت و دارای اخبار غیبی و دیگر مزایاست و مراد از عالم به کتاب همان علمای یهود و نصاری است زیرا کتاب آنان نیز از رسالت پیامبر آخرالزمان خبر داده، در نتیجه خداوند با این سه کتاب به نبوت پیامبرش شهادت داده : نخست قرآن که خود معجزه است، دوم انجیل و سوم تورات که آنها نیز منشأ آسمانی دارند و شهادت آنها نیز برگشت به شهادت إلهی دارد. و امثال آن زیاد است.
9 - علمای جرح و تعدیل در مورد او سخنی نگفته اند و ایشان مجهول است.
10 - در پذیرش روایتهایی که در ارتباط با اصل عقیده است درست نیست به حدیثی که بین حسن و ضعیف در آن اختلاف است احتجاج شود. حال اینکه این روایت بخواهد آیه ای را از قرآن تفسیر کند که باعث به خوردن محتوا و تضاد در قرآن شود.
11 - دروغگو بوده و کلاه براداری می کرده است. رجال الكشي - (ج 6 / ص 12)
12 - مورد بیزاری امام باقر و امام صادق قرار گرفت و فرقه «سر حوبیّه» منسوب به اوست! الموضوعات فی الآثار و الاخبار ص 254.
13 - کذابی بوده که حدیث جعل می کرده قبلا در موردش سخن گفتیم.
- 6120 بازدید
- نسخه چاپی