آيا تشيع نصوص صحيحی برای امامت 12 ائمه دارند؟ (10)‏

شماره مقاله: 
105
نویسنده: 
ابو مالــــــــــــک

                                                         (بررسی احادیثی که از طریق روایان اهل سنت روایت کرده اند)‏

آری برخی از علمای تشیع برای اثبات امامت امامان به احادیثی که از اهل سنت روایت شده احتجاج می کنند:‏
اینگونه احادیث به دو صورت است:‏


اول: احادیثی که در کتب اهل سنت آمده و راویان آن نیز اهل سنت و جماعت بودند.‏

این دسته از احادیث احادیثی هستند که که به دو صورت آمده است که در هر دو صورت هم حدیث ضعیف وجود دارد و هم حدیث صحیح.‏
الف: برخی از آنها در فضیلت حضرت علی بن ابی طالب است و دلیل بر خلافت نیست! و اهل سنت فضائل اصحاب خصوصا علی را انکار نمی کنند و آن را روایت می کنند. این گونه احادیث نیز به دو صورت است برخی مردود و برخی مقبول هستند. مانند: حدیث منزلت، حدیث سپردن پرچم بدست علی کرم الله وجهه، و خیلی زیاد از این نوع حدیث در فضیلت علی مولی الموحدین وارد شده اما بخاطر عدم طولانی شدن بحث به آنها نمی پردازیم فکر کنم در این سایت به این احادیث جداگانه پرداخته شده باشد. ( لذا دوستان به انجا مراجعه کنند.

به هر حال اگر این احادیث صحیح هم باشند دلیل بر خلافت ندارند، اگر دلالت بر خلافت بدهند دلالت بر عصمت ندارند و اگر دلالت بر عصمت بدهند دلالت فقط بر علی هست و سایر امامان هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد. باز هم تأکید می کنم هیچ دلیلی بر خلافت ندارد.‏


توجه:‏
‏وقتی می گوییم دلالت بر خلافت ندارد بدین معنی است که لفظ فقط فضیلت علی کرم الله وجهه را ثابت می کند و لا غیر. مثلا اگر کسی گفت این پسرم را خیلی دوست دارم شبیه خودم است. دلیل بر این نیست که بعد از خودش او باید رئیس کارخانه اش باشد. و امثال آنها. این فقط دلیل بر این است که پدر از پسر راضی است. و بیان محبت بین پدر و پسر است و لا غیر.‏


ب: احادیثی که شیعه با نوعی دسیسه بازی آنها را به خلافت تعبیر کردند. من جمله:‏

حدیث غدیر: نکته ای که باید دقت کرد این است که این حدیث به صورتهای متفاوت روایت شده که روایات صحیح هیچ دلالتی بر خلافت ندارد و اگر هم رای شیعه بپذیریم- که نمی پذیریم- فقط دلالت بر خلافت است نه اینکه عصمت و امامت علی اثبات می شود. و بقیه ائمه نیز بدون دلیل می مانند.‏
حدیث منزلت: این حدیث نیز هیچ دلالتی بر خلافت بعد از پیامبر نیست داستانش معروف است ما به آنها نیز نمی پردازیم چون اصلا برای امامت به عنوان اصول دین چنین احادیثی نه اینکه دلیل نیست بلکه استدلال به آن خنده آور و مضحک است. البته می گویند غریق برای نجات به کف روی آب چنگ می زند. ‏
فراموش نشود ما گفتیم احادیثی که از طریق اهل سنت ثابت است دلالت بر خلافت ندارد اما ممکن است حدیث منزلت با طول و تفصیل یا حدیث غدیر با دروغپردازیهای زیاد در کتب شیعه باشد که دلالت نه بر خلافت که بر خدایی ائمه نیز می دهد ما با آنها کاری نداریم. و گوشه ای از آنها را در قسمتهای قبل برای دوستان بیان کرده و ضعفش را گفتیم.)‏
‏( برای اطلاعات بیشتر در مورد این گونه احادیث و نقد آنها دوستان به کتاب شاهراه اتحاد نوشته آیت الله حیدر علی قلمداران مراجعه کنند. این کتاب در کتابخانه عقیده یافت می شود)

ثانیا: احادیث دیگری در نصوص بر ائمه‌ی اثنی عشر از جانب رسول خدا در کتب شیعه آمده که آنها را به علمای اهل سنت نسبت داده‌اند.‏
اینگونه احادیث را سید هاشم بحرانی در کتاب غایة المرام و علی بن محمد القمی در کتاب کفایة الاثر و دیگران آورده‌اند که سند متصل به معصوم آن یا به ابن عباس و یا به ابی هریره و یا انس بن مالک و امثال آن می‌‌رسد و چون می‌‌دانیم این اشخاص خود قطعا به منصوصیت ائمه معتقد نبوده‌اند و طبعا چنین احادیثی از آنان صادر نشده بلکه کذابین و جعالین شیعه برای پیشرفت مقاصد خود و تفرقه‌ی بین مسلمین، اینگونه نسبت‌ها را به آن اشخاص داده‌اند. برای مثال این حدیث را که سید هاشم بحرانی در کتاب غایة المرام (ص 57) به ابو هریره نسبت داده و گفته ‏
‏.... محمد بن همام بن سهل الکاتب قال: حدثنا الحسن بن محمد بن جمهوری العمی [القمی] عن أبیه محمد بن جمهور قال: حدثنی عثمان بن عمره قال حدثنا شعبه ..... عن عبدالرحمن الأعرج عن ابی هریرة قال: کنت عند النبی مع أبوبکر وعمر إذ دخل الحسین بن علی فأخذه النبی وقبله ...: ابو هریره می‌‌گوید: با ابوبکر و عمر و فضل بن عباس و زید بن حارثه و عبدالله بن مسعود در محضر پیامبر صلی الله علیه وسلم بودم که حضرت حسین ؛ وارد شد و پیامبر او را گرفت و بوسید. ‏
سپس حدیث را با ذکر نام یکایک ائمه تا حضرت صادق؛ آورده که رسول خدا درباره‌ی او فرمود: "الطاعن علیه والراد علیه کالراد علیّ، قال: ثم دخل حسان بن ثابت فأنشد شعرا فی رسول الله وانقطع الحدیث ...". ترجمه: طعن‌زننده‌ی به او و رد کننده‌ی او چنان کسی است که مرا رد کند، ابو هریره می‌‌گوید: در این وقت حسان بن ثابت وارد شد و شعری درباره‌ی پیامبر سرود و کلام پیامبر قطع شد. (عجیب است که پیامبر نیز از هدایت آنها و تبلیغ مسائل دین خصوصا مسأله‌ی مهم امامت منصرف شده و سخن خود را دنبال نکرده بلکه ترجیح داده شعری را که در مدح حضرت سروده شده، بشنوند!! همان پیامبری که فرموده: احثوا فی وجوه المداحین التراب: به صورت مداحان خاک بپاشید)(1).!! سپس ابوهریره می‌گوید فردای آن روز که رسول خدا نماز صبح را به جای آورد و وارد خانه‌ی عایشه شد، ما نیز همراه آن حضرت داخل شدیم و علاوه بر من، علی ؛ و عبدالله بن عباس هم بودند، من به رسول خدا عرض کردم: "ألا تخبرنی بباقی الخلفاء من صلب الحسین؟" قال: نعم(2) یا أباهریرة! ویخرج من صلب جعفر مولودا تقیا طاهرا ..... سمى موسی بن عمران: آری ای ابو هریره و از صلب جعفر مولودی پرهیزکار و طاهر، همنام حضرت موسی بن عمران متولد می‌‌شود و مثل اینکه آن حضرت پس از گرفتن نام امام هفتم سکوت کرده تا اینکه ابن عباس می‌‌پرسد: ثمّ من یا رسول الله: سپس چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ و رسول خدا بقیه‌ی ائمه را نام می‌‌برد! ‏


جالب است که راوی این حدیث یعنی ابو علی محمد بن همام در خاتمه‌ی حدیث می‌‌گوید: العجب کل العجب من أبی هریرة یروی هذه الأخبار ثم ینکر فضائل أهل البیت: بسیار عجیب است که ابو هریره خود این اخبار را روایت می‌کند سپس خود نیز منکر فضائل اهل بیت می‌‌شود! ‏
آری ما هم تعجب می‌‌کنیم که چگونه ابو هریره و زید بن حارثه و ... و خصوصا ابن عباس که اصلا حضرت علی را معصوم نمی‌‌دانست و در مواردی نظری غیر از رای علی اختیار می‌کرد(3)، از اینگونه احادیث نقل می‌کنند ولی در عین حال منکر فضائل اهل بیت می‌‌شوند. البته ابن عباس مقصر نیست بلکه جاعلین روایت جاهل‌‌اند که ابن عباس و امثال او را برای جعل روایات خویش انتخاب کرده‌اند!‏
‏ اما تعجب بیشتر از جناب محمد بن همام است که از احمد بن الحسین که حدیث جعل می‌کرده روایت می‌‌کند و این امر البته برای محمد بن همام عیب کوچکی نیست زیرا به قول علامه‌ی شوشتری(4) نقل روایت از جاعلین و کذابان موجب ضعف و مایه‌ی طعن راوی است و نمی‌‌توان به منقولات وی اعتماد کرد. ‏
 

جالب‌تر اینکه احمد بن الحسین نیز از حسن بن محمد جمهور روایت می‌‌کند که فرد اخیر به تشخیص مؤلف تنقیح المقال (1/306) همچون ابن همام از ضعفاء روایت می‌‌کند و درباره‌ی او گفته‌اند: یروی عن الضعفاء ویعتمد على المراسیل: وی از ضعفاء روایت کرده و به احادیث مرسل اعتماد می‌‌کند و ایشان هم ناقل روایات پدر خویش محمد بن حسن بن الجمهور‌اند که از بد نام‌‌ترین روات حدیث است!! شیخ نجاشی درباره‌ی محمد بن حسن بن الجمهور ابو عبدالله العمی [القمی] فرموده: ضعیف فی الحدیث، فاسد المذهب وقیل فیه أشیاء، الله أعلم بها من عظمها: حدیث او ضعیف و فردی فاسد المذهب است، درباره‌ی او چیزها گفته شده که خداوند به بزرگی آنها آگاهتر است و ابن الغضائری درباره‌ی او فرموده: محمد بن الحسن بن الجمهور ابو عبدالله العمی [القمی] غال، فاسد المذهب، لا یکتب حدیث، رایت له شعرا یحلل فیه المحرمات و نیز فرموده محمد بن الجمهور عربی بصری غال یعنی محمد بن حسن بن جمهور غالی فاسد المذهبی است که حدیث او نوشته نمی‌‌شود و شعری از او دیده‌ام که امور حرام را حلال شمرده! او عربی از اهالی بصره و اهل غلو است(5). ابن داوود نیز در کتاب رجال خود حسن بن محمد را در قسم دوم تألیف خویش (ص 442) که مخصوص مجروحین و مجهولین است، آورده و فرموده: یروی عن الضعفاء ویعتمد على المراسیل: حدیث را از ضعفاء نقل و به احادیث مرسل اعتماد می‌‌کند. در دیگر کتب رجال نیز کمتر کسی به بد نامی محمد بن جمهور است و چون عمری دراز یعنی صد و ده سال داشته و اهل غلو نیز بوده و به احتمال قوی در همان اواخر قرن سوم این حدیث را جعل و به پسرش تعلیم کرده است. ‏
 

آری، چنین اشخاصی، حدیثی دروغین ساخته و نقل می‌‌کنند و جناب محمد بن همام نیز بی‌‌آنکه توجه کند حدیث را از که می‌‌گیرد و به همین سبب نیز چندان مورد وثوق نیست(6) آن را دستاویز کرده و از ابو هریره اظهار تعجب می‌‌کند(7).‏

                                                 ----------------------------------------- مصادر ------------------------------------------

‏(1)- وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 12، ص 132، حدیث اول.‏
‏(2)- اگر این حدیث واقعا کلام پیامبر ص بود، به جای "نعم" می‌فرمود : "بلی، یا ابا هریرة" ‏
‏(3)-از مواردی که اختلاف نظر ابن عباس با علی ؛ را می‌‌رساند و بیانگر آن است که وی آن حضرت را معصوم نمی‌دانسته، ایراد او به امیر المؤمنین ؛ در مسأله تحریق مرتدّین است، چنانکه "بخاری" و "ترمذی" و "ابو داوود" آورده‌اند که: "أن علیا حرق قوما ارتدوا عن الإسلام، فبلغ ذلک ابن عباس، فقال: لوکنت أنا لقتلتهم لقول رسول الله صلی الله علیه وسلم: "من بدل دینه فاقتلوه" و لم أحرقهم، لقول رسول الله صلی الله علیه وسلم "لا تعذبوا بعذاب الله" فبلغ ذلک علیا فقال: صدق ابن عباس: علی ؛ گروهی از مرتدّین را سوزاند، این خبر به ابن عبّاس رسید، وی گفت: اگر من بودم آنان را می‌کشتم زیرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود "هر که دینش را تغییر داد و مرتدّ شد، بکشید" ولی آنها را نمی‌سوزاندم، زیرا رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: "با مجازات خدا (آتش) کسی را عقوبت نکنید". این سخن به علی ؛ رسید و فرمود: ابن عبّاس راست می‌گوید: (التّاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول، چاپ قاهره، ج 3، ص 78).‏
‏(4)- قاموس الرجال، ج 8، ص 428.‏
‏(5)- رجوع کنید به جامع الرواة ج 2 ص 82.‏
‏(6)- زیرا در اخذ حدیث، عدم توجه به موثوق یا ناموثوق بودن روات و نقل روایت از جاعلین و ضعفا موجب ضعف و مایه طعن راوی است.‏
‏(7)- اما در واقع باید از کسانی تعجب کرد که احادیثی از قبیل این روایت و نظایر آن را مستند مذهب و مسلک خود قرار می‌‌دهند.‏