مناقشه و بررسى قوی ‌ترین شبهه شیعه برای اثبات عصمت ائمه «آيه تطهير»! (1)

شماره مقاله: 
106
نویسنده: 
دکتر طه الدلیمی
مترجم: 
شیخ اسحاق دبیری رحمه الله

                                                                              بسم الله الرحمن الرحيم

                                   الحمد لله و الصلاة والسلام علي رسوله الكرام و علي آله و اصحابه رضی الله عنهم اجمعین

                                 ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
                                 «خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».
قوی‌ترین دلیل شیعیان برای اثبات عصمت ائمه، همین آيهء قرآنی است و ملاحظه می‌فرمایید که این آیه‌ای کامل نیست بلکه قسمت آخر آیه ‌ای است که در آغاز آن همسران پیامبر مورد خطاب قرار گرفته‌اند: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«و در خانه ‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد; خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد».
پس نامگذاری این قسمت از آیه به آیة تطهیر فریب و دروغ است، چون این آیه ‌ای کامل نیست بلکه بخشی از یک آیه می‌باشد.
به هر حال شیعیان معتقدند که تطهیر (پاک کردن) و زدودن پلیدی به معنای معصوم بودن از اشتباه و گناه است؛ از این‌رو اهل بیت از گناه و اشتباه معصوم‌اند.
منظور ایشان از اهل بیت افراد مشخصی است که نخستین آنها علی و سپس به ترتیب فاطمه و حسن و حسین ن می‌باشند و سایر اهل بیت پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را معصوم نمی ‌دانند.


مناقشه و بررسی اين تفسير:

استدلال به آیة فوق الذکر برای اثبات عصمت ائمه ازجهت دليل و هم از جهت طريقه استدلال مردود است:
1- (آیه تطهیر) نمی‌توان به وسیلة آن بر عصمت ائمه استدلال کرد.
برای اثبات قضایای بزرگ اعتقادی و امور اساسی و مهم دین باید دلایلی قطعی و صریح از قرآن که به طور قطع بر مفهوم مورد نظر دلالت دارند ارائه داد، مانند اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾. (البقره: 255).
«هيچ معبودى بحق نيست جز خداوند يگانه زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به اوهستند».
که این آیه به طور قطعی و روشن بر توحید دلالت می‌کند. یا مانند آیة: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً﴾. (الفتح: 29).
«محمد فرستاده خداست; و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند; پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى‏بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است; اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتى كه جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است و بقدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى‏دارد; اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد (ولى) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته‏ انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است».
که به طور صریح بر نبوت محمد –صلى الله عليه وسلم- دلالت می‌کند. همچنین مانند آيهء: ﴿وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ (البقره: 43).
«و نماز را بپا داريد، و زكات را بپردازيد، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد (و نماز را با جماعت بگزاريد) ».
که به طور قطع بر فرض بودن و مشروعیت نماز دلالت دارد. درست نیست این امور مهم و بنیادی به وسیلة دلایلی ظنی و غیر صریح اثبات گردند، و اگر چنین باشد اساس دین مورد تردید قرار می‌گیرد، چون بر پایه‌ های تخمینی و ظنی استوار گردیده‌اند. و از این ‌رو در قرآن به صراحت از آن نهی شده است: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ﴾ (آل عمران: 7).
«او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم‏» (صريح و روشن) است; كه اساس اين كتاب مى‏باشد; (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى‏گردد). و قسمتى از آن، «متشابه‏» است (آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود; ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‏گردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند».
بنابراین، خداوند عزوجل برای اقامة دین خود آیات واضح و روشنی که هیچ التباس و احتمالی در آن نیست را شرط قرار داده است مانند آیاتی که به وسیلة آن بر توحید و یگانگی خداوند، نبوت و نماز استدلال نمودیم، و چنین آیات روشنی «ام‌الکتاب»، اساس و مرجع آنچه که قطعی نباشد و احتمال مفاهیم مختلفی را داشته باشد به آن برگردانده می‌شود. و هر کس بر آیات متشابه و محتمل تکیه نماید و استدلال کند، وی از جملة گمراهانی است که قرآن درباره آنها می‌فرماید: ﴿فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ﴾ (آل عمران: 7).
«به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند)».
و همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾. (النجم: 28).
«آنها هرگز به اين سخن (كه ملائكه دختراند) دانشى ندارند، تنها از گمان بى‏پايه پيروى مى‏كنند با اينكه «گمان‏» هرگز انسان را از حق بى‏نياز نمى‏كند!»
از این‌رو استناد به دلیل ظنی درست نیست، زیرا چنین دلیلی دانش و آگاهی به انسان نمی‌بخشد. پس دلیل باید به طور قطعی و روشن بر مطلب مورد نظر دلالت نماید از این‌رو استدلال نمودن به دلایل ظنی و محتمل هیچ اعتباری ندارد. بدین خاطر علمای اصول گفته‌اند: «الدليل إذا تطرق إليه الإحتمال بطل به الاستدلال» هر گاه دلیل محتمل و ظنی باشد، استدلال بدان درست نیست.
عصمت ائمه از دیدگاه شیعة امامیه یکی از ضروریات دینی و جزو مسایل عقیدتی است، چون اصل عقیدة امامت بر پایة عصمت استوار است. و هرگاه پایه که عصمت است فرو ریزد امامت که بر آن مبتنی است نیز فرو خواهد ریخت. به خاطر این شیعیان در مورد آن بسیار سخت گرفته‌اند و منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جایی که منکر امامت را کافر و از دایرة دین اسلام خارج ساخته‌اند!!
کلینی روایت می‌کند که ابوعبدالله علیه السلام گفت: هر آنچه علی آورده من به آن تمسک می‌جویم، و هر آنچه او از آن نهی کرد، من از آن باز می‌آیم. کسی که بر علی اعتراض کند گویا بر خدا و پیامبرش اعتراض کرده، و نپذیرفتن فرمان و سخن کوچک یا بزرگی از علی در حد و اندازة شرک ورزیدن به خداست .
و ابن بابویه قمی می‌گوید: «هر کس بگوید که ائمه در بعضی حالاتشان معصوم نیستند او آنها را نشناخته و هر کس آنان را نشناخته باشد کافر است» .
این روایت مستلزم این است که بیش از یک میلیارد مسلمان که بدان معتقد نیستند کافر قلمداد شوند و حکام و فرمانروایانشان تکفیر شوند و خلفای راشدین بدون استثناء کافر قرار داده شوند علاوه بر نسلهای مسلمانی که پس از آنان پی در پی آمده‌اند. چنین اعتقادی مفاسد بی‌شماری را در پی دارد که کمترین آن حرام بودن ازدواج با آنهایی که معتقد به عصمت ائمه نیستند و حرام بودن ذبیحه‌شان، و فتواهایی که خون و اموال مسلمین را مباح می‌دانند و جایز دانستن جنگیدن با مسلمانان و شورش علیه آنها می‌باشد. چنین عقیدة خطرناکی باید دلایل صریح و قاطعی داشته باشد که هیچ گونه شک و احتمالی به هیچ‌وجه بدان راه نیابد وگرنه دین بازیچة هر کسی قرار خواهد گرفت و پایه‌های آن در معرض دستخوش بازیگران قرار می‌گیرند. آیة تطهیر به صراحت بر معصوم بودن هیچ کس دلالت نمی‌کند چه برسد به اینکه بر عصمت افراد معینی دلالت نماید. و این ادعا که بر عصمت دلالت می‌کند، گمان و اشتباهی بیش نیست پس استدلال بدان درست نیست، چون هر گاه احتمال به دلیل راه یابد، استدلال به آن دلیل درست نیست وباطل است.


در رد این دلایل و بی‌اساس بودن عقیدة مذکور همین اندازه کافی است، چون خود دلیل این صلاحیت را ندارد که به وسیلة آن برای اثبات مقصود استدلال شود. اما به خاطر آنکه هیچ شک و تردیدی در وجود کسی که واقعاً به دنبال حق است باقی نماند بررسی چگونگی دلالت آیة مذکور بر عصمت ائمه اشکالی ندارد.
2- آیه بر عصمت دلالت نمی‌کند
این قضیه از چند جهت مشخص می‌گردد:
نخست اینکه برای اثبات دلالت آیه بر عصمت باید دلیل لغوی داشت یعنی باید از نظر لغت آیة مذکور بر مفهوم عصمت دلالت کند، و حال آنکه چنین نیست پس این تفسیر از نظر لغت مردود و بی‌اساس است. همه می‌دانیم که قرآن به زبان عربی نازل شده است بنابراین اگر در زبان عربی کلمات «تطهیر» «إذهاب الرجس» به معنی عصمت بودند، در آن صورت تفسیر آیه به آنچه می‌گویند درست می‌بود ولی این کلمات در زبان عربی به معنی عصمت نیستند، پس پاسخ آنها چیست؟
دلیل اینکه می‌گویم این کلمات بر عصمت دلالت نمی‌کنند عبارتند از:
1- رجس «پلیدی» در زبان قرآن هیچ ارتباطی با اشتباه و گناه ندارد.
در هیچ جای قرآن کلمة «رجس» بر خطای اجتهادی و اشتباه اطلاق نشده است بلکه رجس به معنای پلیدی و تعفن و امثال آن می‌باشد
.
راغب اصفهانی در «مفردات ألفاظ القرآن» راجع به کلمة رجس می‌گوید:
الرجس: یعنی چیز پلید، چنان که گفته می‌شود: رجل رجس؛ یعنی مرد پلید. مردی پلید و رجال ارجاس؛ یعنی مردهای پلید و خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾. (المائده: 90).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعى بخت‏آزمايى)، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد!».
« [اعمال مذکور] پلیدی است و جزو کار شیطان است». و رجس از دیدگاه شریعت یعنی قمار و شراب ... و قرآن کافران را پلید می‌داند، چون شرک زشت‌ترین گناه است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾. (التوبه: 125).
«و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده; و از دنيا رفتند در حالى كه كافر بودند». و در جای دیگری می‌فرماید: ﴿وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ﴾. (يونس: 100).
« (خداوند) و پليدى (كفر و گناه) را بر كسانى قرارمى‏دهد كه نمى‏انديشند». در مورد تفسیر رجس در این آیه گفته شده: الرجس: پلید وناپاک، و گفته شده: عذاب، چنان که خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾. (التوبة: 28).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان ناپاكند». و در جای دیگری می ‌فرماید: ﴿أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾. (الأنعام: 145).
«يا گوشت خوك ـ كه اينها همه پليدند ـ».
از این‌رو فقها در پلید بودن شراب با هم اختلافی ندارند بلکه در این اختلاف دارند که پلیدی آن حسی است یا معنوی؟ چون در آیه پلید قرار داده شده است و خداوند بتها و قمار و تیرهایی که با آن فال می‌زدند را با کلمة «الرجس» توصیف کرده است؛ از این‌رو فقها فهمیده‌اند که شراب، پلید و متعفن است و کسانی که معتقد به نجاست معنوی آن هستند می‌گویند: پلیدی شراب مانند این است که خداوند دربارة مشرکان می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾. (التوبة: 28).
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان ناپاكند». و اشتباه اجتهادی را نمی‌توان پلیدی یا نجاست و یا تعفن خواند بنابراین اشتباه اجتهادی پلیدی نیست. پس هر کس که بگوید آیة مذکور به منزه بودن اهل بیت و معصوم بودنشان از اشتباه و گناه تصریح کرده سخنش بر خلاف زبان عربی است. بنابراین آیة مذکور نمی‌تواند دلیلی بر عصمت باشد و بلکه به طور کلی قابل استدلال نیست، چون عصمت را نمی‌توان به چند بخش تقسیم کرد. بنابراین وقتی کسی که او را معصوم قرار می‌دهند از اشتباه معصوم نباشد، از گناه هم معصوم نخواهد بود زیرا اين دو لازم و ملزوم هستند.


2- «تطهیر» (پاک کردن) و «اذهاب الرجس» (زدودن پلیدیها) به معنای معصوم بودن از گناه نیست. دلیل روشن این امر، آن است که این کلمات برای غیر از اهل بیت هم به کار گرفته شده‌اند؛ چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾. (التوبه: 102 ـ103).
«و گروهى ديگر، به گناهان خود اعتراف كردند; و كار خوب و بد را به هم آميختند; اميد مى‏رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد; به يقين، خداوند آمرزنده و مهربان است!. از اموال آنها صدقه‏اى (بعنوان زكات) بگير، تا بوسيله آن، آنها را پاك سازى و پرورش دهى! و (به هنگام گرفتن زكات،) به آنها دعا كن; كه دعاى تو، مايه آرامش آنهاست; و خداوند شنوا و داناست!». افرادی که آیه در مورد آنها آمد گروهی هستند که مرتکب گناه شده‌اند، پس اگر «تطهیر» به معنی عصمت می‌بود به این گناهکارانی که به گناه خود اعتراف کردند و بعضی کار شایسته و بعضی کار ناشایست انجام داده‌اند اطلاق نمی‌شد.


و علاوه بر «تطهیر» را پاک کردن، به تزکیة آنها هم اشاره کرده است و تزکیه مهم‌تر از تطهیر است.
این گناهکاران را به تزکیه توصیف نموده با وجود این آنها معصوم نبوده‌اند و کسانی که به عقیدة شیعیان امامان معصوم هستند در مورد آنها کلمه تزکیه را به کار نبرده است و فقط به کلمة «تطهیر» اکتفاء کرده در حالی که از نظر معنی کلمة تطهیر مفهوم کمتری از تزکیه دارد، پس چگونه ائمه با کلمة تطهیر که از کلمه تزکیه در حد پایین‌تری قرار دارد معصوم قرار داده می‌شوند؟! خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ﴾. (النمل: 56).
«آنها پاسخى جز اين نداشتند كه (به يكديگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، كه اينها افرادى پاكدامن هستند!».
اما دختران لوط با اینکه از خانواده‌ای بودند که به «تطهیر» توصیف شده‌اند، اما با این وجود معصوم نبودند. پس تطهیر خانوادة محمد –صلى الله عليه وسلم- همانند تطهیر خانوادة لوط ؛ است.
خداوند عزوجل در مورد نمازگزاران مسجد قبا که صحابه أطهار بودند فرمود: ﴿فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ﴾. (التوبة: 108).
«در آن، مردانى هستند كه دوست مى‏دارند پاكيزه باشند; و خداوند پاكيزگان را دوست دارد!». اما اینها به اتفاق همه از گناه معصوم نبوده‌اند.
بعد از آنکه از همبستری با زنان در حال حیض نهی کرد، فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ﴾. (البقرة: 222).
«خداوند، توبه‏كنندگان را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد».
و در مورد اهل بدر که(313) نفر بودند می‌فرماید: ﴿وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ﴾. (الأنفال: 11).
«و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند; و پليدى شيطان را از شما دور سازد; و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد!». کلمة «رجز» و «رجس» به هم نزدیک هستند و «یطهرکم» در هر دو آیه یک معنی دارد. با وجود این اهل بدر از گناه معصوم نبوده‌اند.
و خداوند خطاب به همة مسلمانان می‌فرماید: ﴿مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يُرِيدُ لِيُطَهَّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾. (المائدة: 6)
«خداوند نمى‏خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند; بلكه مى‏خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد; شايد شكر او را بجا آوريد!». و دربارة منافقان و یهودیان می‌گوید: ﴿أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾. (المائده: 41).
«آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را (از پلیدی کفر و جهل) پاك كند». و معنی آیه این نیست که آنها کسانی هستند که خداوند نخواسته آنها را از گناهان معصوم بدارد.
پس کلمة «تطهیر، را نمی‌توان به عصمت تفسیر کرد، چون اگر به معنی عصمت باشد مفهوم مخالف آن چنین می‌شود که مؤمنان از گناه معصوم هستند و هیچ کس چنین نگفته است. بنابراین، آیه‌ای که شیعیان برای اثبات عصمت ائمه بدان استدلال نموده‌اند، هیچ گونه دلالتی بر عصمت ندارد.


معنی آيه چيست؟

شاید کسی بپرسد مفهوم و منظوری که آیه بدان اشاره دارد چیست؟ در جواب می ‌گوییم: خداوند در آن آیه همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را راهنمایی می ‌کند که از همه آنچه که مناسب با جایگاه خانة پیامبر –صلى الله عليه وسلم- نیست اجتناب کنند. و از آنجا که آنها به این خانه که خانة بزرگترین پیامبر –صلى الله عليه وسلم- و آخرین و پاکترین پیامبران است منسوب هستند باید اهمیت این منتسب بودن و اهمیت جایگا هی که خداوند آنها را در آن قرار داده، درک کنند. و نیز پاکی ‌ای را که خدا برای آنها می ‌خواهد و دوست دارد بدان متصف باشند، دریابند. از این ‌رو خداوند زنان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- را از خواستن زینت و مخارجی که زنان دیگر از شوهرانشان می ‌خواهند نهی کرده و بیان می دارد هر کسی از ایشان گناهی آشکار انجام دهد، عذابش دو چندان خواهد بود. جملة شرطیه وقوع شرط را اقتضا نمی‌ کند. مانند آنکه کسی به فرزندش بگوید: «اگر مردود شوی تو را مي‌زنم» که هدف ترساندن اوست تا مردود نشود. از این ‌رو خداوند خطاب به پیامبرش می ‌فرماید: ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِين﴾. (الزمر: 65).
«اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى ‏شود و از زيانكاران خواهى بود!».
اما ایشان –صلى الله عليه وسلم- شرک نورزید و عملش نابود نگردید. همچنین در جای دیگری خطاب به او می ‌فرماید: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِك﴾. (يونس: 94).
«و اگر در آنچه بر تو نازل كرده ‏ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى ‏خواندند بپرس».
و حال آنکه پیامبر –صلى الله عليه وسلم- شک نکرد و از کسی هم نپرسید. و همین طور است فرمودة پروردگار به امهات المومنین که خطاب به آنان می ‌فرماید: ﴿يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ﴾. (الأحزاب: 30).
«اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود».
و هیچ کس از آنها مرتکب کار زشتی نشد و عذاب دو چندان برایش مقدر نگشت، بلکه برعکس این اتفاق افتاد آن گونه که به زودی توضیح خواهیم داد. همچنین نهی کردن از چیزی مستلزم تحقق یافتن آنچه از آن نهي شده (منهی عنه) نیست، همان طور که خداوند متعال می ‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيما﴾. (الأحزاب: 1).
«اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند عالم و حكيم است». و این در آغاز سوره‌ای است که خداوند در آن همسران پیامبرش را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «فلا تخضعن بالقول»: «صداهایتان را نرم نکنید». و بعد می ‌فرماید: ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَه﴾. (الأحزاب: 33).
«و در خانه ‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد».
و حال آنکه پیامبر خدا از منافقان و کافران فرمان ‌برداری نکرد، و همسرانش با نرم سخن گفتن باعث فریبندگی و فتنه نشدند و مانند دوران جاهلیت پیش خود نمایی نکردند، بلکه آنها نماز را بر پا می ‌داشته و زکات اموال را پرداختند و تقوای الهی پیشه نموده و از خدا و پیامبرش اطاعت کردند، و آنها این موعظه و پند الهی را به بهترین صورت در زندگی خویش پیاده نمودند و خدا و پیامبر و جهان آخرت و زندگی با پیامبر را با وجود فقر پیامبر و خالی بودن خانه ‌اش از تمامی آنچه که ممکن است زن را جذب نماید و او را فریب دهد تا در آن خانه بماند، انتخاب کردند. و انتخاب خدا و پیامبر و جهان آخرت و ترجیح آن بر زندگانی دنیا و زیبایی آن، از طرف ایشان صادقانه و حقیقی بود و مورد قبول خداوند قرار گرفت، خداوندی که هیچ چیز پنهانی بر او پوشیده و پنهان نمی ‌ماند. و دلیل این است که خداوند این انتخاب را پذیرفت و به پاداش آن چند چیز را به آنها داد:
1 ـ حرمت ازدواج با زنی دیگر پس از آنها.
2 ـ حرام بودن طلاق دادن یکی از آنها به خاطر آنکه پیامبر –صلى الله عليه وسلم- با زنی دیگر ازدواج نماید.
مطالب فوق در آیة 52 همین سوره بیان شده ‌اند؛ آنجا که خداوند می ‌فرماید: ﴿لاَ يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ﴾. (الأحزاب: 52).
«بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست». یعنی نمی ‌توانی با زنانی دیگر غیر از اینان ازدواج کنی.
پس در ادامه می ‌فرماید: ﴿وَلاَ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُن﴾. (الأحزاب: 52).
«و نمى ‏توانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدل كنى ( بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود». این آیه بیان می ‌دارد که طلاق دادن زنان پیامبر –صلى الله عليه وسلم- حرام است.
و از جملة پاداشهایی که خداوند به آنها داده، این است که آنها را به عنوان مادران مؤمنان انتخاب کرده است: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُم﴾. (الأحزاب: 6).
«پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است; و همسران او مادران آنها ( مؤمنان) محسوب مى ‏شوند».
و همچنین بعد از وفات پیامبر –صلى الله عليه وسلم- ازدواج کردن با آنان حرام است، تا همسران همیشگی پیامبر –صلى الله عليه وسلم- باشند، و تنها در دنیا همسر او نباشند، بلکه در آخرت نیز همسر او –صلى الله عليه وسلم- باشند.
﴿وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً﴾. (الأحزاب: 53).
«و شما حق نداريد رسول خدا –صلى الله عليه وسلم- را آزار دهيد، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آوريد كه اين كار نزد خدا بزرگ است!».
این رهنمودها و هشدارها و توصیه ‌ها برای چه بودند؟ برای آن بودند که خداوند می‌ خواهد این خانه، پاک و به دور از همة چیز هایی باشد که صفای پاکی آن را مکدر می ‌نماید، و به جایگاه والای آن خدشه وارد می ‌کند. پس اینکه خداوند متعال می ‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد». بیان علت و هدف اوامر و نواهی این است, که در سیاق کلام آمده‌اند، همان طور که خداوند در آیة 53 همین سوره می‌فرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ﴾. (الأحزاب: 53).
«و هنگامى كه چيزى از وسايل زندگى را (بعنوان عاريت) از آنان (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد». علت این امر چییست؟ علت همان است که خداوند می‌فرماید: ﴿ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ﴾. (الأحزاب: 53).
«اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است!». علت خواستن از پشت پرده پاک کردن دلهای کسانی است که چیزی می‌خواهند، و پاک کردن دلهای همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- است. و این پاک کردن است که خداوند آن را خواسته و علت امر اوست. و همچنین تطهیر اول که قبلاً بیان شد خواستهء پروردگار است و علت اوامر و نواهی است که اول بیان شده‌اند.
بنابراین اگر این علت را حذف کنیم در سیاق کلام خلل وارد می‌شود.
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾. (الأحزاب: 33).
«خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد». چون هدف همین است و روح کل موضوع و محوری که براساس آن موضوع دور می‌زند، همین است. و اینکه خداوند بعد از آن می‌فرماید: ﴿وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً﴾. (الأحزاب: 34).
«آنچه را در خانه‏ هاى شما از آيات خداوند و حكمت و دانش خوانده مى‏شود ياد كنيد; خداوند لطيف و خبير است!».
اشاره به این است که همسران پیامبر –صلى الله عليه وسلم- -که وحی تنها در خانة آنها نازل می‌شود ـ به این یادآوردن از دیگران سزاوارترند و باید به سطح مطلوب برسند و به آنچه از قرآن و سنت که در خانه ‌هایشان نازل می‌شود و به آنها می ‌رسد عمل کنند.
پس کوتاه سخن اینکه ما قبل و ما بعد آیه برای تعلیم همسران پیامبر و امهات المومنین و تربیت آنها آمده تا به جایگاه والا و شایسته‌ای که سزاوار این پیامبر بزرگوار است ارتقاء یابند؛ پیامبری که خداوند خواسته خانة شریف او پاک شود و پلیدی از آن زدوده گردد. پس عصمت چه ربطی به این موضوع دارد؟ و این قضیه که هیچ ارتباطی با این موضوع ندارد از کجا آمده است؟!
﴿رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴾. (آل عمران: 8).
«(راسخان در علم، مى‏گويند:) «پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنكه ما را هدايت كردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده‏اى!».

                                                                                                                        ادامه دارد............