شیعه دنبال شریک جرم میگردد!

شماره مقاله: 
157
نویسنده: 
محمد باقر سجودی


از عیب های مذهب شیعه،یکی هم غلو آنها درباره امامان و گزافه گویی های بیشمار شان درباره ائمه است
آنها میگویند امامان ما غیب می دانند و در همه جای کره زمین حضور دارند،و اگر پیش الله واسطه شوند، الله روی حرف آنها حرفی نم
یزند، شیعه ها میگویند تمام زمین مال امام است و میگویند امامان حرفها و نجواهای ما را میشنوند!!
و میگویند امامان به اختیار خود میمرند و از نور آفریده شده اند.
میگویند امامان بر همه علوم احاطه دارند و این علم را کسب نکرده اند بلکه الله مفت و مجانی به آنها عطا فرموده است
البته شیعه برای اینکه این قدرت ها را برای امامانش ثابت کند باید راه پر پیچ و خمی را بپیماید، چون این امامان بسیار قدرت مند، مطابق حیثیت خود،از خودشان نام و نشانی و کارنامه برجسته ای، در تاریخ باقی نگذاشته اند.
و قرآن کریم هم به آنها اعتنایی نکرده مثلا حتی نام علی رضی الله عنه اصلا در قرآن نیست، چه برسد بنام تقی و نقی و حسن عسکری رحمهم الله!!
الله، عصای موسی عیه السلام را چندبار ذکرکرده در حالیکه فقط یک کرشمه امامان این بود که عصای موسی در نزدشان بود اما باز یکبار هم الله نفرمود عصای امام باقر......البته حق هم این بود که ذکر نکند چون این عصا به دست امام باقر که آمد بی خاصیت شد،تو گویی همان عصا نیست که دمار از روزگار فرعون بیرون آورده بود .
امام باقر عليه السّلام درباره عصاى حضرت موسى عليه السّلام كه سرانجام فرعون و لشكريانش را در رود نيل غرق كرد و از بين برد چنين مى فرمايند:
عصاى موسى روز اول به دست حضرت آدم بود، سپس به شعيب داده شد، بعد از شعيب به حضرت موسى بن عمران عليه السّلام اعطا شد و اكنون نزد ماست و اخيرا كه آن را ديدم، درست مانند روزى كه از درخت جدا شده باشد رنگش سبز و خرم بود. اگر فرمان سخن گفتن به او بدهيم حرف مى زند. و اين عصا براى قائم ما ذخيره شده است تا مثل موسى بن عمران در راه نشان دادن عظمت حق و نابودى دشمنان خدا از آن استفاده كند. از خصوصيات اين عصا اين است كه دشمنان را مى لرزاند و هرچه را جلوى آن بيندازند يا ببيند مى بلعد و آنچه فرمانرواى عالم هستى (به اذن خدا) بگويد اطاعت مى كند و چون لب بگشايد فاصله بين آن از زمين تا سقف را كه چهل ذراع است، مى بلعد (هرچه بيندازند همه را مى بلعد). اصول كافى، ج 1، ص 231.

شيعيان كه میگویند این عصا اول نزد حسین بود، اما ىر نبردبا یزید از آن بهره نگرفت و اجازه داد تا شمر سرش را ببرد، باید خدا را شکر گوییم که موسی علیه السلام در استفاده از این عصا تردیدی به خود راه نداد گرنه شر فرعون از سر مردم کم نمیشد

و این نکته نیز گفتنی است که فقط قرآن نیست که به امامان شیعه بی اعتناست،
تاریخ هم به آنها توجه ندارد،چون این اشخاص ( اکثریت امامان شیعه ) کارنامه ای نداشتند تا دست مایه تاریخ نویسان شود
و این معقول نیست که مردانی با این همه قدرت و علم و عصای جادویی، مثل انسانهای معمولی زندگی کرده باشند!
پس یا ادعای شیعه ها درست نیست و آنها قدرت افسانه ای نداشتند و یا از آن در راه خدمت به خود و بشریت استفاده نکردند که این عذر بدتر از گناه است.
مثلا شما به رابطه بین امام موسی کاظم و هارون الرشید نگاه کنید: شیعه میگوید هارون رشید،موسی کاظم را زندانی کرد تا مبادا شورش کند!
من میگویم اگر امام موسی کاظم غیب میدانست محال بود که هارون میتوانست او را دستگیر کند بلکه هارون الرشید میبایست از قدرت موسی کاظم بیمناک باشد
زیرا هر زمان که خلیفه عباسی اراده میکرد تا موسی را دستگیر کند ایشان میتوانست بکمک علم غیب باخبر شود و جایی پنهان شود که دست خلیفه به او نرسد، بلکه به مدد همین غیب دانی میتوانست هزاران فرصت مناسب برای کشتن خلیفه بیابد و مسلمانان و خودش را از شر او راحت کند، اما او اصلا استفاده ای از این غیب دانی و علم بی پایانش نکرد و دست و پا بسته تسلیم خلیفه شد!!
پس بود و نبود این علم و این قدرت و این عصا یکی بود، بلکه بقول سعدی صاحب سلاح را که به اسیری برند بیشتر شرمنده میشود و با خود میگوید : اسلحه داشتم باز اسیر شدم
حالا شیعه بعد از مرگ موسی کاظم مدعی است که قدرتهای او کاربرد پیداکرده وبا آنکه در سامرا مدفون است ولی سخن پیروان خود در تهران را میشنود و آنها را شفا میدهد و مدد میکند.
وقتی که زنده بود، خودش را یاری نکرد بعد از مرگ، زندانی در زندان اوین را چگونه یاری میکند؟ این باور کردنی نیست!
اما شیعه نامید نمیشود و سعی میکند تا این عقیده منحط را قابل قبول کند پس در کتابهای اهل سنت میگردد تا شاید حدیثی بیابد که در آن حدیث غلوی درباره ذات رسول الله صلی الله علیه وسلم شده باشد
شیعه به دنبال شریک جرمی میگردد
و طبعآ در احادیث صحیح چیزی نمیابد پس به احادیث جعلی در کتب ما چنگ میزند، احادیثی که گمراهان و منافقان در گذشته جعل کرده اند و وارد کتاب ها شد. گفتیم از عقاید شیعه یکی هم این است که میگویند امام به اختیار خود میمیرد.  قبول داشتن این موضوع، انکار چندین آیه قرآن است زیرا قرآن میگوید هیچکس نمیداند در کجا میمیرد
وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (34) سوره لقمان ((و هيجكس نميداند كه در کجا میمیرد ))
اما شیعه میگوید که امامان هر چه را میدانند و اصرار دارد که سنی هم همین حرف را قبول دارد و حدیث زیر را شاهد میاورد

ادعای شیعه:
در کتابهای اهل سنت نوشته شده که حضرت محمد با اختیار خود مردند نص حدیث اهل سنت این است :
«جبرئيل» به اتفاق «عزرائيل» و فرشته‏اى به نام «اسماعيل» همراه با هفتاد هزار فرشته ديگر به حضور مبارك شرفياب گرديده بود.
«جبرئيل» به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشت: اينك «عزرائيل»، اجازه ورود بر شما را دارد، با اينكه پيش از شما از احدى اذن ورود نخواسته و پس از شما هم، از كسى اجازه نخواهد خواست! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به «جبرئيل» گفت: به وى اجازه ورود بده. «عزرائيل» بحضور مبارك شرفياب شد و در برابر رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله توقف كرد. و گفت: يا رسول الله! يا احمد! خداى تعالى مرا بسوى تو اعزام كرده است و دستور داده، هر چه بفرمائى، اطاعت كنم؛ اگر دستور دهى، جان تو را قبض كنم، قبض مى‏كنم. و اگر دستور دهى، تو را به حال خود واگذارم، از تو اطاعت كرده و قبض روحت نخواهم كرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر وظيفه‏اى كه نسبت به من دارى، انجام بده.
«عزرائيل» گفت: وظيفه من بسته به فرمان شماست. «جبرئيل» گفت: يا احمد! خداى تعالى اشتياق ديدار تو را دارد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى عزرائيل! مأموريت خود را بجاى بياور.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بدين گونه دار فانى را وداع گفت‏ .
المعجم الكبير، طبراني (360هـ)، ج 3، ص 129 و مجمع الزوائد، هيثمي (807 هـ)،ج9، ص 35


پاسخ اهل سنت:
امام هیثمی درباره این حدیث میگوید در سلسله راویانش عبدالله بن میمون القداح است که همواره حدیثهای بی پایه میگوید.
درباره همین جناب القداح، بقیه علمای حدیث شناس ما نیز نظر خوبی ندارند و معتقدند که نباید به احادیث او استدلال کنیم خصوصا اگر حدیثی باشد که مثل آن را کسی روایت نکرده باشد
پس این حدیث دروغ است و شیعه حدیث را از کتاب هیثمی میاورد ما نظر او را نمینویسد.
پس شیعه نمیتواند برای غلو شرک آمیز خود اهل سنت را شاهد بیاورد،
اما حالا بفرض محال اگر این حدیث صحیح باشد که نیست، باز به امامان شما ربطی ندارد؟
ای شیعه ها!
این چه روشی است که شما در پیش گرفته اید؟!!!
ما که این حدیث را قبول نداریم، شما که قبول دارید پس این جمله را در حدیث ببینید که عزراییل میگوید:
(که قبل از تو ای رسول الله از کسی اجازه نگرفتم و بعد از تو نیز از کس دیگری اجازه نخواهم گرفت)
یعنی عزراییل از علی و حسین اجازه نگرفت
وانگهی اگر امامان به اجازه خود مرده اند پس حرف شما این معنی را دارد که وقتی ابن ملجم بر سر حضرت علی کوبید خود ایشان اجازه داده بود ؟ یا وقتی شمر داشت سر حسین را میبرید خود حسین گفت سرم را ببر، و هیچ دست و پایی نزد ؟ اگر اینطور است پس گریه شما برای چیست ؟