تقيه از ديدگاه مذهب تشيع

شماره مقاله: 
21

بر خلاف آنچه در مورد ديدگاه اهل سنت و جماعت نسبت به مسأله تقيه گفته شد، در مذهب تشيع تقيه كه در حقيقت نوعي دورويي و اظهار خلاف حقيقت ميباشد، اصلي از اصول اين مذهب قرار گرفته است. در روايتي از زبان جعفر صادق گفته شده: «اگر بگويم كسي كه تقيه كردن را كنار بگذارد مانند كسي است كه نماز خواندن را كنار گذاشته، راست گفته ام»[1].

و در روايت ديگري از ايشان نقل قول شده كه:

«تقيه كردن نه دهم دين است. و هر كس تقيه نكند دين ندارد»[2].

و در روايتي منسوب به علي بن موسي الرضا گفته شده:

«كسيكه تقيه نكند ايمان ندارد. و بدانيد عزيزترين و محبوبترين شما نزد خداوند متعال آن كسي است كه بيشتر از ديگران راه تقيه و توريه را در پيش گيرد.

از ايشان پرسيده شد كه اي فرزند رسول الله! اين مسأله تا كي به همين صورت باقي خواهد ماند؟

ايشان پاسخ دادند: تا آن روزي كه قائم ما ظهور كند. و هر كس قبل از قيام امام زمان تقيه كردن را كنار بگذارد، از ما نخواهد بود»[3].

ما بايستي بدانيم تقيه در دين مبين اسلام كه جهاد و دعوت بسوي حق از اساسيات آن بشمار مي روند، هرگز يك عادت و سلوك دائم و همگاني نيست. بلكه راه چاره اي است موقت براي فرد كه با ناچاري و تنگنايي و عاجز بودن از هجرت كردن مقرون است و با از بين رفتن اكراه و فشار كافران، ‌جائز بودن عمل كردن به آن خاتمه مي يابد. اما تقيه كردن بر اساس معتقدات مذهب تشيع مسأله اي است دائمي و همگاني كه هر فرد شيعي موظف به عمل كردن به آن مي باشد. و در غير اين صورت از اين مذهب طرد خواهد شد. ابن بابويه در كتاب اعتقادات مي گويد: «تقيه كردن يكي از واجباتي است كه تا زمان قيام امام عصر ترك كردن آن روا نمي باشد. و هر كس اين واجب را قبل از ظهور ايشان ترك كند از مذهب اماميه مرتد گشته و خداوند متعال و پيامبر و ائمه را سر پيچي كرده است»[4].

و در اكذوبه اي منسوب به حسين بن علي -رضي الله عنهما- گفته شده: «اگر تقيه نمي بود، دوست و دشمن ما از همديگر مشخص نمي شدند»[5].

رواياتي كه در مراجع و مصادر مذهب تشيع در مورد تقيه روايت شده اند بيانگر اين مطلب هستند كه يك فرد شيعي مذهب ميتواند حتي در هنگاميكه هيچ خطر و تهديدي متوجه او نباشد، با ديگران تقيه كرده و راه دورويي و دروغگويي را در پيش گيرد. در يكي از اين روايات جعلي محمد بن مسلم مي گويد:

«روزي نزد ابو عبدالله (جعفر صادق) -عليه السلام- رفتم. ابو حنيفه نيز در مجلس ايشان حضور داشت. من خطاب به ابو عبدالله عليه السلام گفتم: فداي شما گردم. ديشب خواب عجيبي ديدم. ايشان فرمودند: چه خوابي ديده اي؟ مگر نمي بيني بهترين تعبير كننده خواب در اين مجلس حضور دارد. آنگاه با دست خويش به ابو حنيفه تعريف كردم. و او اين خواب را براي من تعبير كرد. ابو عبدالله با شنيدن تعبير ابو حنيفه فرمودند: والله هدف را نشانه رفتي. پس از مدتي ابو حنيفه بر خاست و از مجلس خارج شد. در اين هنگام من خطاب به ابو عبدالله -عليه السلام- گفتم: من از تعبير اين ناصبي هيچ خوشم نيامد. ايشان در جواب فرمودند: خدا تو را بد ندهد. تعبير ما و آنها هرگز مانند هم نخواهد بود. او خواب ترا اشتباه تعبير كرد. من به ايشان گفتم: اما شما در حضور او قسم خورديد كه هدف را نشانه رفت. ابو عبدالله -عليه السلام- فرمودند: بله من قسم خوردم كه او هدف را نشانه رفت اما مراد من هدفي غير صحيح بود»[6].

براستي كه جا داشت آقاي كليني دجال از لقب امام جعفر صادق -رحمت الله عليه- كه دلالت بر صادق بودن و راستگويي ايشان دارد خجالت كشيده و اينگونه روايات دروغين كه از ايشان انساني دورو و منافق صفت مي سازد را به اين امام گرامي نسبت نمي داد.

همانگونه كه از اين روايت جعلي استنباط مي شود در مذهب تشيع از پيروان خود خواسته شده حتي به هنگام عدم وجود تهديد از طرف دشمنان، راه تقيه و بوقلمون صفتي در پيش گرفته و با گفته هاي خود ديگران را فريب دهند. چون همانگونه كه در اين روايت ديديم امام ابو حنيفه -رحمت الله عليه- هرگز خود را داوطلب تعبير كردن خواب نساختند. بلكه امام جعفر صادق -رحمت الله عليه- خود از ايشان خواستند كه خواب را تعبير كند. و همچنين همانگونه كه همگي مي دانيم امام ابوحنيفه -رحمت الله عليه- هرگز صاحب قدرت و نفوذ نبوده تا ديگران را تحت فشار خود قرار داده و آنها را تهديد كند.

در مذهب تشيع تقيه كردن با اهل سنت و جماعت يكي از واجبات مذهب بر شمرده شده و بلاد و سرزمين آنها دار التقيه و دولت باطل نامگذاري شده است. در روايتي گفته شده: « ... تقيه كردن در دار التقيه واجب است»[10].

و در روايتي ديگر: «هر كس به خداوند و روز قيامت ايمان دارد، نبايد در دولت باطل سخني بگويد مگر با بكار بردن تقيه»[11].

دجالان همچنين ادعا مي كنند امام محمد باقر -رحمت الله عليه- گفته است: «در ظاهر با آنها (اهل سنت و جماعت ) بر خورد و رفتاري نيكو داشته باشيد، اما در باطن به مخالفت با آنها بپردازيد»[12].

بر اساس همين روايات دروغين آقاي حر عاملي بخشي از كتاب خود را «باب وجوب تقيه كردن با عوام»[16] ناميده است[17].

اينگونه روايات همچنين سرشت و حقيقت كساني كه همواره شعار وحدت بين اهل سنت و تشيع را سر مي دهند روشن ساخته و تقيه بودن اين شعارها را به اثبات مي رسانند.

بنا بر روايات مصادر شيعه يك فرد شيعه مذهب موظف است حتي با ياران و هم كيشان خود نيز راه تقيه و دورويي را پيش گيرد و از صدق و راستي بپرهيزد! در يكي از اين روايات گفته شده: «به تقيه چنگ زنيد و آنرا خلق و خوي خود قرار دهيد و با دوستان و ياران خويش بكارش بريد تا بتوانيد براحتي از آن در مقابل دشمنانتان استفاده كنيد. و بدانيد هر كس از اين فرمايش ما سر باز زند از ما نخواهد بود»[18].

شكي نيست تقيه با آن تفاصيل و جزئياتي كه تشيع به آن ايمان دارد اثري بسيار بد و منفي بر فرد بجا مي گذارد و سبب مي شود گفتار فرد با عمل او يكي نبوده و تضادي مستمر بين ظاهر و باطن او وجود داشته باشد.

و اثر منفي ديگري كه تقيه بر جامعه تشيع مي گذارد، انتشار كذب و دروغگويي و خيانت در اين جامعه مي باشد. رواياتي در مصادر شيعه بر اين مطلب مهر صحه گذاشته اند. در يكي از اين روايات گفته شده:

«عبدالله بن يعفور مي گويد: من به أبا عبدالله (جعفر صادق) -عليه السلام- گفتم: من از كساني تعجب مي كنم كه شما را امام و پيشواي خود نمي دانند بلكه فلاني و فلاني را رهبر خود قرار داده اند[19]. اما با اين وجود آنها بسيار امانتدار و راستگو و با وفا هستند. و در نقطه مقابل كساني را مي بينم كه شما را پيشواي خود مي دانند. اما آنها چندان راستگو و امانتدار نيستند. ابو عبدالله -عليه السلام- با شنيدن اين سخن سخت بر آشفتند و فرمودند: هر كس جز ما كسان ديگري را امام و پيشواي خود قرار دهد، دين و مذهبي ندارد»[20].

بايستي دانست وجود چنين اعتقادي در مذهب تشيع و مسطور بودن آن در مراجع و مصادر اين مذهب، سبب گشته است ساير مسلمانان هيچيك از سخنان و گفته هاي شيعيان را باور نكرده و آنها را دروغ محض بدانند. گفته مي شود: روزي يكي از بزرگان شيعه در جمعي سوگند مي خورد كه شيعيان تقيه كردن را كنار گذاشته و ديگر به آن عمل نمي كنند. ناگهان يكي از حاضرين در جواب او گفت: ما از كجا مي دانيم شايد سوگند خوردن تو نيز تقيه باشد.

اكنون كه با تفاصيل و جزئيات مسأله تقيه بنا بر باورهاي مذهب تشيع آشنا شديم، در اين رابطه سؤال بسيار مهمي را مطرح و به آن پاسخ مي دهيم. اين سؤال اين است كه چرا بزرگان و سردمداران مذهب تشيع، تقيه را كه نوعي دورويي و فريبكاري است نه دهم مذهب خود قرار داده و منكر آنرا مرتد از مذهب مي دانند؟

پاسخ اين سؤال در چند نكته بسيار مهم نهفته است. اين نكات عبارتند از:

1- مذهب تشيع بر خلاف گفته هاي اهل بيت، ائمه خويش را معصوم دانسته و آنها را از هر گونه خطا و اشتباه مبرا مي دانند. اين در حالي است كه در بسياري از روايات موجود در مصادر و مراجع معتبر شيعه ثابت شده است ائمه بنا بر طبيعت و ضعف بشري خويش مرتكب برخي از اشتباهات و تناقضات شده اند. و اين مسأله ثابت كننده عدم معصوميت آنها ميباشد. ائمه در بسياري از گفته هاي خود بر اين مسأله مهر صحه گذاشته اند. به عنوان مثال: ابو عبدالله -رحمت الله عليه- در يكي از گفته هاي خود مي گويند: «ما نيز اشتباه كرده و مرتكب گناه مي شويم. سپس روبه بارگاه الهي آورده و از اشتباه خود توبه مي كنيم»[21]. يكي از علما و بزرگان شيعه مذهب هندوستان در اين رابطه مي گويد: «رواياتي كه از ائمه نقل شده اند چنان متضاد هستند كه حتي نمي توان يك روايت را يافت كه روايت ديگري بر خلاف آن وجود نداشته باشد. اين مسأله سبب شده است برخي از شيعيان از اعتقادات بر حق خود روي بر گردانند. شيخ الطائفه طوسي نيز در ابتداي كتاب تهذيب و استبصار به اين مسأله اشاره كرده است»[22].

اين مسأله سدي بزرگ در برابر يكي از بزرگترين ادعاهاي پوچ و توخالي سردمداران شيعه يعني ادعاي عصمت ائمه بود. اما رهبران تشيع توانستند با زيركي تمام سرپوشي براي اشتباهات و تناقضات پيدا كنند. اين سرپوش نمي توانست چيزي مناسب تر از مسأله تقيه باشد. و بدين سبب نيز هست كه ايمان داشتن به تقيه و فريب دادن ديگران نه دهم ايمان شيعيان را به خود اختصاص داد و منكر آن از مذهب تشيع طرد گشت!

در اينجا مناسب است به ذكر چند مثال از حوادثي كه منجر به متزلزل شدن ايمان برخي از شيعيان به معصوم بودن ائمه شدند بپردازيم. نوبختي در كتاب «فرق الشيعه» مي گويد:

«هنگاميكه حسين بن علي -عليه السلام- به شهادت رسيدند برخي از ياران ايشان به خود گفتند: ما نمي دانيم موضع گيري حسن بن علي؟ اگر آنچه حسن بن علي انجام داد و در اوج قدرت و تحت فرمان داشتن آن سپاه عظيم خلافت را به معاويه واگذار كردند، صحيح و واجب الاتباع بوده پس قيام حسين بن علي با آن سپاه اندك در مقابل يزيد خطا و اشتباه بوده است. و اگر قيام حسين بن علي صحيح و واجب الاتباع بوده پس قيام حسين بن علي با آن سپاه اندك در مقابل يزيد خطا و اشتباه بوده است. و اگر قيام حسين بن علي صحيح و واجب الاتباع بوده پس كناره گيري و گوشه نشيني حسن بن علي خطا و اشتباه بوده است. اين سردرگمي ها در نهايت سبب گشتند اين گروه در امانت حسن و حسين مشكوك گشته و همفكر و هم عقيده عوام [23] گردند»[24].

و در روايت ديگري منصور بن حازم مي گويد:

«از ابا عبدالله -عليه السلام- پرسيدم: چرا جواب شما به سوال من با جوابتان به اشخاص ديگر كه همان سؤال را از شما مي پرسند تفاوت دارد؟ ايشان پاسخ دادند: ما سوالهاي مردم را كم و زياد پاسخ مي دهيم»[25].

شارح كافي در توضيح اين سخن مي گويد: «زياد تر بودن پاسخ و فتوي هنگامي است كه امام راه تقيه و توريه را در پيش گرفته باشند. و كم بودن آن به هنگام كنار گذاشتن تقيه ميباشد. بايستي توجه داشت علت اين مسأله فراموشي و يا جهل نيست. بلكه اينگونه فتوي دادن و پاسخ گفتن براي بقاء آنها و دور بودن از آزار و اذيت دشمنان بهتر بوده است»[26].

و در روايت ديگري گفته شده:

«شخصي بنام عمر بن رباح مسأله اي را از امام محمد باقر -عليه السلام- پرسيد. و ايشان پاسخ مسأله را به او گفتند. سال آينده مرد بار ديگر همان سؤال را از ايشان پرسيد. اما امام -عليه السلام- اينبار جواب ديگري به مرد دادند. مرد با شنيدن پاسخ، خطاب به امام -عليه السلام- گفت: اين پاسخ با فتواي سال گذشته مغايرت دارد. امام محمد باقر -عليه السلام- خطاب به مرد فرمودند: شايد ما با تو راه تقيه و توريه را در پيش گرفته ايم. مرد كه اين جواب او را قانع نكرده بود از مجلس امام -عليه السلام- خارج شد. او در طي راه يكي از ياران امام به نام محمد بن قيس را ديد و پس از ذكر ماجرا به او گفت: خدا خوب مي داند قصد من از پرسيدن اين سؤال، عمل كردن به جواب آن بود. پس چرا امام با من تقيه كرده است؟ ابن قيس در جواب به او گفت: شايد در مجلس امام كسي حضور داشته كه به سبب وجود او امام با تو تقيه كرده است. اما مرد در جواب گفت: در هيچيك از دو مجلس امسال و پارسال كسي جز من و ايشان حضور نداشت. و حقيقت مسأله اين است كه فتواهاي امام همگي شانسي هستند. و چون اكنون فتواي پارسال خود را فراموش كرده، فتوايي خلاف آن به من داد. اين ماجرا سبب شد عمر بن رباح از ايمان به امامت امام محمد باقر -عليه السلام- دست كشيد و گفت: كسيكه فتواهاي شانسي و غير صحيح مي دهد نمي تواند امام و پيشواي مردم باشد»[27].

آري، افراط و زياده روي در بزرگداشت و ارج نهادن به ائمه، شيعه را بر آن داشت كه پا را از دايره حق بيرون نهد و امامان خويش را معصوم بدانند. اما از آنجائيكه اين ائمه در حقيقت افرادي مانند ساير بشر بوده و در زندگاني خود مرتكب فراموشكاريها و اشتباهاتي شده اند، شيعه مجبور گشت براي دفاع از اين اعتقاد باطل خود با سر پوش گذاشتن بر اشتباهات و فراموشكاريهاي ائمه مرتكب اشتباه ديگري گردد و تقيه كه در حقيقت نوعي فريبكاري و اظهار خلاف واقع ميباشد را يكي از اساسيات مذهب خويش قرار داده و لباس قداست بر تن آن كند.

جالب است در اينجا به قسمتي از بحث و مناقشه اي كه بين يكي از علماي اهل سنت عراق بنام شيخ سويدي و عالمي از علماي تشيع بنام ملا باشي كه در سال 1156هـ يعني در زمان نادر شاه و به فرمان او صورت گرفت، اشاره اي داشته باشيم.

شيخ سويدي مي گويد:

«بار ديگر عصر روز جمعه با ملا باشي به بحث و مناظره پرداختم، من به او گفتم:

- مذهب شما چون از اجتهاد مجتهدين و علما سر چشمه نگرفته است باطل و بي پايه و اساس مي باشد. ملا باشي به من پاسخ داد:

- مذهب ما متكي بر اجتهادات امام جعفر صادق (ع) است.

من در جواب به او گفتم: اين سخن ادعايي بيش نيست. امام جعفر صادق كوچكترين نقشي در مذهب شما ندارد. شما حتي نمي توانيد ادعا كنيد از مذهب او مطلع هستيد و آنرا مي دانيد.

چون شما يا بايستي معتقد به وجود تقيه و توريه در مذهب امام جعفر صادق باشيد، كه در اين صورت نه شما و نه هيچكس ديگري مي تواند به مذهب حقيقي ايشان پي ببريد. چون هر فتوا و سخن ايشان ممكن است از باب تقيه و توريه گفته شده باشد. در مذهب شما در مورد آب چاهي كه نجاستي در آن ريخته شده باشد از امام جعفر صادق سه فتوي روايت شده است در يكي از اين فتواها گفته شده چاه مانند دريا مي باشد و هيچ چيز نمي تواند آب آنرا نجس سازد. و فتواي ديگر اين است كه بايستي آب چاه كاملاً خالي شود. و در فتواي سوم گفته شده بايستي به اندازه شش و يا هفت سطل از آب چاه بيرون ريخته شود. من در مورد اين مسأله با يكي از علماي شما بحث و مناقشه كرده و از او پرسيدم شما كه امامان خود را معصوم از هر اشتباه و خطا مي دانيد با اين فتواهاي مختلف و متفاوت چكار مي كنيد؟ او به من پاسخ داد: در چنين حالاتي در مذهب ما هنگاميكه شخصي به مرحله اجتهاد رسيد در مورد فتواهاي امام جعفر صادق به بررسي و پژوهش مي پردازد تا در نهايت به صحت و درستي يكي از آنها پي ببرد.

من از او پرسيدم: و در مورد فتواهاي ديگر چه مي گويد؟ او پاسخ داد: آنها را از باب تقيه و توريه مي پندارد. من بار ديگر از او پرسيدم: فرض كنيم مجتهد ديگري پس از بررسي و اجتهاد به نتيجه اي خلاف نتيجه مجتهد اول رسيد و فتواي ديگري را صحيح و درست يافت. اين مجتهد در مورد فتوايي كه مجتهد اول آنرا صحيح و درست دانسته، چه مي گويد؟ او به من پاسخ داد: آنرا از باب تقيه و توريه مي پندارد. من به او گفتم: با اين فرمايشات شما مذهب امام جعفر صادق در ميان اجتهادات مختلف و متفاوت مجتهدين ضايع شده و بر باد مي رود.. چون هر فتواي منسوب به ايشان اين احتمال را با خود به همراه دارد كه از باب تقيه و توريه گفته شده باشد. و هيچ دليلي براي ترجيح دادن يكي از آنها وجود ندارد مگر اجتهادات مختلف و متفاوت مجتهدين. پس از اين سخن من، آن عالم كه از جواب دادن عاجز گشته بود ساكت و آرام بر جاي خود نشست. آقاي ملا باشي نيز سكوت را ترجيح داده و لب نگشود.

من در ادامه سخنان خود به ملا باشي گفتم:

ب: و يا اينكه شما وجود تقيه و توريه را در مذهب امام جعفر صادق رد كنيد. و در اين صورت مذهب امام جعفر صادق با مذهب شما اختلاف و تفاوت پيدا مي كند. چون شما همگي مؤمن و معتقد به تقيه هستيد.

در اينجا بود كه ملا باشي ديگر سخني بر زبان نراند و خود را از بحث و مناقشه كنار كشيد»[28].

همانگونه كه در سخنان شيخ سويدي به آن اشاره شد اعتقاد داشتن به تقيه سبب مي گردد شيعيان هرگز نسبت به احكام مذهب خود اطمينان خاطر نداشته و در كيفيت و چگونگي عبادات خويش متردد و مشكوك باشند. اين حقيقت چنان غير قابل انكار مي باشد كه حتي بسياري از بزرگان و علماي مذهب تشيع در كتابهاي خويش به آن اعتراف كرده اند. به عنوان مثال يوسف بحراني در اين رابطه گفته است: «آن دسته از احكام مذهب كه مي توانيم در مورد آنها يقين و اطمينان كامل داشته باشيم، بسيار ناچيز و اندك مي باشند. و علت اين مسأله در هم آميخته شدن روايات صحيح با رواياتي است كه از باب تقيه و توريه گفته شده اند. ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني نيز در كتاب كافي به اين مسأله اشاره كرده اند»[29].

يوسف بحراني همچنين مي گويد:

«امامان ما در مجالس مختلف، ‌حتي در صورت عدم حضور آن انسانهاي كذابي، فتواهاي خود را تغيير مي داده اند. و به همين سبب نيز ديده مي شود آنها در مورد يك مسأله واحد در مجالس مختلف فتواهاي گوناگون داده اند»[30].

2- و مسأله ديگري كه سهم بسزايي در قداست پيدا كردن تقيه در مذهب تشيع داشته، اين است كه بزرگان و سردمداران اين مذهب خلافت ابوبكرو عمرو عثمان رضي الله عنهم اجمعين را باطل و تمام ياران رسول الله (صلى الله عليه وسلم) را كافر و مرتد مي دانند. اين در حالي است كه روايات بسياري در مراجع و مصادر معتبر تشيع وجود دارند كه همگي دال بر اين سه نكته هستند كه علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- با اين سه خليفه بيعت كرده و به امامت آنها نماز مي خواندند و همچنين دختر ايشان ام كلثوم همسر عمر بن الخطاب -رضي الله عنه- بوده است. و سخنان و گفته هاي فراواني از ايشان و فرزندان برومندشان نقل شده كه در آنها ابوبكر و عمر و عثمان و ساير ياران رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مورد مدح و ستايش فراوان قرار گرفته اند[31]. اينگونه روايات نقشه هاي بزرگان و سردمداران مذهب تشيع را بهم ريخته و وحدت و يكپارچگي حقيقي را همانگونه كه بين ياران رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وجود داشته است، ‌براي امت اسلامي به ارمغان مي آورند. اين مسأله باعث كساد شدن بازار كساني مي گردد كه با دگرگون جلوه دادن حقايق براي خود پيرواني كسب كرده و آنها را تحت استعمار و سوءاستفاده خويش قرار داده اند. به همين سبب نيز مي باشد كه تقيه مقام و منزلت ويژه اي نزد بزرگان و سردمداران مذهب تشيع پيدا كرده است تا آنها براحتي بتوانند به پيروان خويش بگويند: فرمايشات امام علي بن ابي طالب و فرزندان ايشان در مورد اين افراد همگي از باب تقيه و توريه گفته شده اند. و بين اين دو گروه هميشه عداوت و دشمني وجود داشته است.

البته آشكار است چنين ادعايي از دلاوراني همچون علي بن ابي طالب و فرزندان شجاع ايشان ترسويي مي سازد كه نه تنها جرأت ابراز عقيده خود را ندارند بلكه به تملق گويي از كساني مي پردازند كه سردمداران تشيع آنها را كافر و مرتد دانسته اند. ببينيد دجالان چگونه براي حفظ منافع خويش حتي به مقام و منزلت اهل بيت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) نيز رحم نكرده اند.

3- اكنون با عاملي ديگر كه باعث قداست پيدا كردن تقيه در مذهب تشيع شده است،‌ آشنا مي گرديم. همه ما مي دانيم امير المومنين علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- و فرزندان برومند ايشان همواره كساني كه خود را پيرو و شيعه ايشان دانسته اما از اوامر آنها سر پيچي مي كردند را مورد سرزنش و ملامت قرار داده و در بسياري از اوقات آنها را لعنت كرده اند. روايات بسياري دال بر اين مسأله از امير المومنين علي بن ابي طالب و فرزندان ايشان نقل شده است[32]. اين فرمايشات باعث آبروريزي و افشا شدن آناني شده كه با سپر قرار دادن حب اهل بيت، از تعاليم اسلام روي برگردانده و آنها را ناديده گرفته اند. دجالان براي ريختن از اين آبروريزي و سرپوش گذاشتن بر اين روايات افشاء كننده، راه چاره اي بهتر از اين نيافتند كه بگويند: «ملامت كردن و لعنت فرستادن ائمه بر ما از باب تقيه بوده است و آنها در حقيقت ما را بسيار دوست داشته و براي ما دعا مي كرده اند!».

آري، انزجار اهل بيت رسول الله (صلى الله عليه وسلم) از كسانيكه خود را پيرو و شيعه آنان معرفي مي كردند، سبب متمسك گشتن هر چه بيشتر دجالان به تقيه و دادن جايگاه و منزلتي بس عظيم به اين فريبكاري و دورويي شد.

4- دجالان همچنين تقيه را بهترين وسيله براي زير پا گذاشتن رواياتي كه با هوي و هوس و منافع شخصي آنها سازگار نيست يافتند. آنها براي بي اعتبار ساختن اينگونه روايات و به كرسي نشاندن آنچه خود مي پسندند بيشتر از اين خود را زحمت نداده اند كه به پيروان خويش بگويند: «اين سخن را امام از باب تقيه گفته است. شما به اين روايت توجهي نكيند و تنها آنچه را ما مي گوييم انجام دهيد». در اينجا به ذكر چند مثال در اينمورد مي پردازيم:

در روايتي از روايات مذهب تشيع از امير المؤمنين علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- نقل شده است كه: «روزي مشغول وضوء گرفتن بودم كه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) نزد من آمدند. (اين روايت ادامه پيدا مي كند تا آنجا كه ايشان مي گويند) آنگاه من پاهايم را شستم. در اين هنگام رسول الله (صلى الله عليه وسلم) خطاب به من فرمودند: «اي علي! اگر مي خواهي انگشتان پاهايت در آتش نسوزند، لابلاي آنها را نيز دستي بكش»[33].

اين روايت بيانگر اين مطلب است كه امير المومنين علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- بر خلاف آنچه شيعيان انجام مي دهند، به هنگام وضوء گرفتن پاهاي خود را مي شسته اند. اين عمل اميرالمومنين علي بن ابي طالب دجالان را بسيار آزرده خاطر ساخته است. چون ايشان به هنگام وضوء گرفتن همان كاري را انجام مي داده اند كه سني ها انجام مي دهند. همانگونه كه مي دانيم يكي از مهمترين اهداف سردمداران تشيع اين است كه اختلافات بين اهل سنت و شيعيان همواره وجود داشته باشند تا آنها بتوانند به سوء استفاده كردن از پيروان خويش ادامه دهند. به همين سبب آنها بر اين روايت خط بطلان كشيده و آقاي طوسي بيشتر از اين خود را زحمت نداده كه اين عمل امير المومنين را به تقيه نسبت دهد[34].

او همچنين روايت ديگري از امام جعفر صادق -رحمت الله عليه- در مورد شستن پاها به هنگام وضوء گرفتن را به راحتي تمام به تقيه نسبت داده و به آن پشيزي اهميت نمي دهد[35].

و در مورد ميراث، شيعه معتقد است زن از عقار يعني زمين و خانه و اثاثيه آن ارث نمي برد[36]. اين در حالي است كه در روايتي كه آنرا ابو يعفور نقل كرده گفته شده: «از ابا عبدالله -عليه السلام- پرسيدم: آيا شوهر از منزل و زمين همسر خود ارث مي برد؟ يا اينكه او نيز مانند زن از منزل و زمين ارثي نمي برد؟ امام جعفر صادق -عليه السلام- در جواب فرمودند: مرد و زن هر دو از تمام چيزهايي كه هر يك از آنها پس از مرگ خود بجا گذاشته است ارث مي برند»[37].

اما جناب آقاي طوسي كه اين روايت را نپسنديده است فوراً آنرا به تقيه نسبت مي دهد[38].

و همچنين رواياتي در برخي از كتب معتقد مذهب تشيع وجود دارند كه همگي دال بر حرام بودن ازدواج موقت (صيغه) هستند. به عنوان مثال: «زيد بن علي از پدران خود و آنها از امام علي بن ابي طالب -عليه السلام- روايت كرده اند كه: پيامبر (صلى الله عليه وسلم) از روزي كه جنگ خيبر در گرفت گوشت الاغ اهلى و ازدواج موقت (صيغه) را حرام گردانيدند»[39].

اما از آنجائيكه صيغه يكي از هوسرانيهايي است كه دجالان نمي توانند براحتي از آن دست بكشند آقاي حر عاملي اين روايت را بي اعتبار دانسته و گفته است: «اين روايت از باب تقيه گفته شده است»[40].

و بدين ترتيب ايمان به تقيه به عنوان وسيله اي در دست دجالان قرار گرفته كه به كمك آن آنچه را خود پسنديده اند به خورد شيعيان داده و با رواياتي كه سد راه آنها قرار گرفته اند را بي اعتبار ساخته اند. و به همين سبب مي باشد كه در اعتقادات و همچنين عباداتي كه شيعيان انجام مي دهند امور زيادي به چشم مي خورند كه با رواياتي كه از ائمه نقل شده اند تضاد و دوگانگي دارند.

5- همانگونه كه قبلاً نيز به اين مسأله اشاره كرديم يكي از اهداف سردمداران مذهب تشيع در طول تاريخ اين بوده كه اختلافات بين تشيع و اهل سنت را هر چه بيشتر دامن زده و پيروان خويش را از ديگران منعزل ساخته تا بتوانند آنها را در انحصار هر چه بيشتر خود قرار دهند. بهترين وسيله براي رسيدن به اين هدف و خط بطلان كشيدن بر تمام مسائل مشترك بين اهل سنت و تشيع اين بوده كه روايات متضمن اين مسائل همگي از باب تقيه و توريه معرفي گردند. به همين سبب بزرگان تشيع روايتي را از خود جعل كرده و در آن از قول امام جعفر صادق -رحمت الله عليه- گفته اند:

«هر گاه سخني از سخنان من را موافق با آنچه عوام مسلمين [41] به آن اعتقاد دارند يافتيد، بدانيد آن سخن را من از باب تقيه و توريه گفته ام. و اگر سخن من مخالف اعتقادات آنها بود بدانيد كه هيچ تقيه و توريه اي در آن وجود ندارد»[42].

سردمداران مذهب تشيع با جعل اينگونه روايات دروغين، از شيعيان خواسته اند همواره در نقطه مقابل اهل سنت قرار گرفته و در هيچ گفتار و كرداري با آنها متحد نگردند.

در پايان اين مبحث مروري بر چند آيه از قرآن مجيد خواهيم داشت تا ببينيم خداوند متعال چگونه صدق و راستگويي را مورد مدح و ستايش قرار داده و مسلمانان را از نفاق و دورويي بر حذر داشته است. معبود بر حق در سوره احزاب مؤمناني كه قول حق را به گوش مردم رسانده و در اين راه هيچ ترس و واهمه اي به دل راه نمي دهند را مورد مدح و ستايش قرار داده و مى فرمايد:

﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ﴾. [احزاب / 39].

«آنانيكه رسالت الهي را (به مردم) ابلاغ كرده و تنها از او مي ترسند و از كسي جز او هيچ واهمه و هراسي ندارند).

همچنين خداوند متعال پيامبر (صلى الله عليه وسلم) را كه گفتار و كردار ايشان الگو و سرمشقي است براي تمام مسلمانان امر كرده و فرموده است:

﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾.[المائدة /67].

«اي پيامبر، ‌آنچه را بر تو نازل شده به مردم ابلاغ كن. و اگر از اين امر سر باز زني رسالت الهي را ابلاغ نكرده اي و اين را بدان كه خداوند همواره تو را از گزند مردم در امان نگاه خواهد داشت».

و معبود بر حق در مورد يكي از صفات مؤمنين فرموده است:

﴿وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾. [المائدة /54]. «و از سرزنش هيچ ملامت كننده اي واهمه اي ندارند».

و در فرمايشي ديگر مؤمنين را به صدق و راستگويي امر كرده و مي فرمايد:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾. [التوبة /119]. «اي مؤمنين، از عذاب الهي بپرهيزيد و در زمره صادقين و راستگويان قرار گيريد».

و در حديثي كه در برخي از مراجع اهل سنت و جماعت روايت شده است پيامبر اسلام (صلى الله عليه وسلم) فرموده اند: «صدق و راستگويي انسان را بسوي نيكي ها، و نيكي انسان را بسوي بهشت رهنمود مي سازد. و انسان راستگو نزد خداوند متعال صديق شمرده مي شود. و كذب و دروغگويي انسان را بسوي بدي ها، و بدي انسان را بسوي جهنم مي كشاند. و انسان دروغگو نزد خداوند متعال كذاب محسوب مي گردد»[43].

و در حديث ديگري رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فرموده اند:

«بدترين انسانها، انسان دورو مي باشد. او با گروهي به گونه اي برخورد مي كند و با ديگران به گونه اي ديگر»[44].

محمد بن زيد مي گويد: «گروهي به عبدالله بن عمر -رضي الله عنهما- گفتند: سخن ما در حضور امراء و سلاطين خلاف آن چيزي است كه در غياب آنها مي گوييم. عبدالله بن عمر -رضي الله عنهما- به آنها پاسخ دادند: ما در زمان رسول الله (صلى الله عليه وسلم) اينچنين عملي را نفاق مي دانستيم»[45].

در مراجع و مصادر مذهب تشيع نيز روايات فراواني در بيان فضيلت صدق و راستگويي نقل شده اند.

در كتاب كافي از اميرالمومنين علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- روايت شده است:

«هيچ بنده اي طعم و حلاوت ايمان را نخواهد چشيد مگر اينكه به هنگام مزاح و جديت و دروغگويي را كنار بگذارد»[46].

و در يكي از معتبر ترين مراجع نزد شيعيان يعني كتاب نهج البلاغه از علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- روايت شده است:

«ايمان يعني گفتن سخن حق در آن هنگام كه بر زبان راندن آن ترا گزندي رساند. و چشم پوشيدن از كذب در آن هنگام كه بر زبان راندن آن منفعتي را عايدت سازد»[47].

منابع:

[1] - السرائر لابن ادريس الحلي ص 479 المطبعه العلميه، قم، ط: الثانيه، 1390 هـ. من لا يحضره الفقيه لابن بابويه 2/80 دار صعب، دار التعارف، بيروت 1401 هـ. جامع الاخبار لابن بابويه ص 110، ط: ايران 1354 هـ. وسايل الشيعه للحر العاملي 7/94 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت، ط: الخامسه 1403 هـ. بحار الانوار للمجلسي 75/412- 414 احياء التراث العربي، بيروت، الطبعه الثالثه 1403هـ.

[2] - اصول الكافي للكليني 2/217 تصحيح و تعليق : علي اكبر الغفاري ، دار الكتب الاسلاميه، طهران ، ط: الثالثه : 1388 هـ. المحاسن للبرقي ص 259، ط: ايران1331 هـ. وسايل الشيعه للحر العاملي 11/460 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي، دار احياء التراث العربي ، بيروت، ط: الخامسه 1403 هـ. بحار الانوار للمجلسي 75/423 احياء التراث العربي، بيروت ، الطبعه الثالثه 1403 هـ.

[3] - اكمال الدين لابن بابويه ص 355 المطبعه الحيدريه، النجف 1389 هـ. اعلام الوري للطبرسي ص 408 تصحيح و تعليق علي الغفاري، دار المعرفه، بيروت 1399 هـ. كفايه الاثر لابي القاسم الرازي ص 323 ، وسايل الشيعه للحر العاملي 11/465، 466 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت، ط: الخامسه 1403 هـ.

[4] - الاعتقادات لابن بابويه ص 114-115، ط: ايران 1320 هـ.

[5] - تفسير العسكري ص 162 ط: مطبعه جعفري، الهند.

[6] - روضه الكافي 8/292. ط: ايران.

[7] - الكافي في الاصول 1/163 ط: الهند.

[8] - الفروع من الكافي باب صيد البزاه و الصقور و غير ذلك 6/208 ط: ايران و 2/80 ط: الهند.

[9] - الكافي في الاصول باب من اطاع المخلوق في معصيه الخالق 3/373 ط: ايران.

[10] - جامع الاخبار لابن بابويه ص 110 ، ط: ايران 1354 هـ. بحار الانوار للمجلسي 75/411 احياء التراث العربي ، بيروت ، الطبعه الثالثه 1403 هـ

[11] - جامع الاخبار لابن بابويه ص 110، ط: ايران 1354 هـ. بحار الانوار للمجلسي 75/412 احياء التراث العربي، بيروت، الطبعه الثالثه 1403 هـ.

[12] - الكافي للكليني 2/220 تصحيح و تعليق: علي اكبر الغفاري، دار الكتب الاسلاميه، طهران، ط: الثالثه 1388 هـ.

[13] - بحار الانوار للمجلسي باب التقيه 75/421 احياء التراث العربي، بيروت، الطبعه الثالثه 1403 هـ.

[14] - مراد از منافق شخص سني مذهب مي باشد.

[15] - الكافي للكليني 1/99 ط: الهند.

[16] - مراد از عوام ، اهل سنت و جماعت مي باشد.

[17] -وسائل الشيعه للحر العاملي 11/470 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، ط: الخامسه 1403 هـ.

[18] - وسايل الشيعه للحر العاملي 11/466 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي ، دار احياء التراث العربي، بيروت ، ط: الخامسه 1403 هـ. بحار الانوار للمجلسي 75/395 احياء التراث العربي، بيروت، الطبعه الثالثه 1403 هـ.

[19] - مراد اهل سنت و جماعت مي باشد كه ابوبكر و عمر رضي الله عنهما را دو خليفه نخست خود مي دانند.

[20] - الكافي في الاصول 1/237 ط: الهند.

[21] - بحار الانوار للمجلسي 25/207 (چاپ سابق الذكر).

[22] - اساس الاصول لدلدار علي ص 15 ط: الهند.

[23] - دجالان خود را خواص و اهل سنت را عوام مي نامند. يهوديان نيز خود را فرزندان و دوستان خدا و ديگران را اميين نام نهاده اند.

[24] - فرق الشيعه للنوبختي ص 46، 47 ط: النجف.

[25] - اصول الكافي للكليني 1/65 تصحيح و تعليق: علي اكبر الغفاري، دار الكتب الاسلاميه، طهران ، ط: الثالثه: 1388 هـ.

[26] - شرح جامع للمازندراني 2/397المكتبه الاسلاميه ، طهران 1384 هـ.

[27] - فرق الشيعه للنوبختي ص 52 ط: استانبول.

[28] - مؤتمر النجف، مقتطف من مذكرات علامه العراق السيد عبدالله بن الحسين السويدي العباسي ص 55- 56.

[29] - الحدائق الناضره ليوسف البحراني 1/5.

[30] - الحدائق الناضره ليوسف البحراني 1/5.

[31] - به برخي از اين روايات در مبحث «شيعه و ياران رسول الله (صلى الله عليه وسلم) » باب «اهل بيت و ياران رسول الله (صلى الله عليه وسلم)» اشاره شده است.

[32] - به برخي از اين روايات در مبحث «شيعه و اهل بيت» باب «موضع اهل بيت نسبت به پيروان دروغين خود» اشاره شده است.

[33] - الاستبصار للطوسي 1/65، 66 تحقيق: حسن الخراسان، دار صعب، دار التعارف، بيروت، الناشر: دار الكتب الاسلاميه، طهران ط: الثالثه 1390 هـ.

[34] - مصدر سابق 1/65- 66.

[35] - مصدر سابق 1/65.

[36] - مصدر سابق. باب «في ان المراه لا ترث من العقار والدور شيئاً» 4/151-155.

[37] - مصدر سابق 4/154، 155

[38] - مصدر سابق 4/154، 155

[39] - تهذيب الاحكام للطوسي 2/184 تحقيق: حسن الخراسان، دار الكتب الاسلاميه، طهران، ط: الثالثه 1390 هـ. الاستبصار للطوسي تحقيق: حسن الخراسان، دار صعب ، دار التعارف، بيروت، الناشر: دار الكتب الاسلاميه، طهران، ط: الثالثه 1390 هـ . وسايل الشيعه للحر العاملي 7/441 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي، دار احياء التراث العربي، بيروت، ط: الخامسه 1403 هـ .

[40] - وسائل الشيعه للحر العاملي 7/441 تحقيق: عبدالرحيم الشيرازي ، دار احياء التراث العربي، بيروت ، ط: الخامسه 1403 هـ.

[41] - مراد از عوام مسلمين اهل سنت و جماعت مي باشد.

[42] - بحار الانوار للمجلسي 2/252 احياء التراث العربي، بيروت، الطبعه الثالثه 1403 هـ. و آنرا به تهذيب الاحكام نسبت داده است).

[43] - متفق عليه. صحيح البخاري 10/423، صحيح مسلم (2607).

[44] - متفق عليه.

[45] - صحيح البخاري 13/149- 150.

[46] - الكافي في الاصول باب الكذب.

[47] - نهج البلاغه.