لوح محفوظ
یکی از مهمترین شبهاتی که ملحدین عنوان میکنند، مبحث قضا و قدر است. و اکثر مواقع اولین مستمسک آنها برای ایراد گرفتن از اسلام همین موضوع بوده است.
شبهه ملحدین تقریباً بدینگونه است:
مسلمانان معتقدند که همه کارهای انسانها از وقتی که به دنیا می آیند تا وقتی که می میرند همه در لوحی به نام " لوح محفوظ" ثبت و ضبط شده است.
در آن لوح بهشتی و جهنمی بودن ما نوشته شده، در آن لوح نوشته شده که من این نوشته ها را مینویسم و در آن لوح معتاد شدن پسر همسایه نوشته شده است در آن لوح دزد و جانی شدن فلانی نوشته شده و همینطور تصادف دو ماه پیش من هم به اسم “قضا” و “قدر” در آن لوح ثبت است!
پس با این وجود ما را به چه گناهی به دوزخ میفرستند در صورتی که ما کاری به جز اطاعت از محتوای لوح محفوظ نداریم و خواسته و ناخواسته باید کارهایی انجام دهیم که از قبل به اسم قضا و تقدیر تعیین شده است آیا در این حالت به ما ظلم نشده؟ اگر گنهکار میشویم تقصیر ما نیست اگر گمراه هستیم به اختیار ما نیست زیرا ما بازیگری هستیم که باید محتوای فیلمنامه را اجرا کنیم که هیچ اختیاری از خود نداریم و به قول خیام نیشابوری:
بر من قلم قضا چو بی من رانند ... پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو ... فردا به چه حجتم به داور خوانند
و اما جواب ما:
آری ما مسلمانان معتقد و متفقیم که همه کارهای گذشته و آینده ما در لوح محفوظ درج شده و ما هیچ کاری انجام نمیدهیم مگر اینکه آن کار در لوح مذکور نوشته شده باشد و البته گمراهی ملحدین به این دلیل است که هنوز واضحاتی که هر انسان عاقلی آن را درک میکند را درک نکرده اند.
واضحاتی مانند توانایی تصمیم گیری و ارادی و اختیاری بودن افعال و اعمال ما که بدون شک هیچ جبری از سوی خدا بر ما نیست.(البته خدا قادر است که ما را به کاری مجبور کند ولی چنین نکرده است)
مثلاً من تصمیم گرفتم و اراده کردم تا این مقاله را تنظیم کنم، پس طبق تصمیم خودم بدون هیچ قهر و اجباری عمل کردم.
یعنی همان قدرت انتخاب و اختیار که همه انسانها از آن بهره مند هستند و البته تنظیم کردن همین مقاله که به اراده خودم بوده نیز در لوح محفوظ نوشته شده. میپرسید چگونه؟
جواب ساده است:
1- خداوندی که صانع و خالق ماست از همه اعمالی که ما انجام خواهیم داد آگاه است و «أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» (الملک : 14)
«آيا كسى كه آفريده است نمىداند با اينكه او خود باريك بين آگاه است.»
اشتباه ملحدین دیروز(جبریه و قدریه و..) و ملحدین امروز در این نکته است.
ملحدین میگویند: «خدا بر ما دیکته کرده است پس ما ماموریم انجام دهیم و از خود هیچ اختیاری نداریم»
ولی ما میگوییم: «خدا بر اساس علم ازلی اش میداند که ما در آینده چه کارهایی انجام خواهیم داد و طبق "علم غیب" خود لوح محفوظ را ترتیب داده است. و ما نیز کارهایی را انجام میدهیم که خود بخواهیم ولیکن خدا از قبل بر این اعمال عالم بوده است»
تصور کنید:بنده حقیر به تماشای فیلمی میپردازم و بعد از اتمام، عین آن فیلم را بر روی کاغذ مینویسم سپس شما متن نوشته من را میخوانید و پس از آن اصل فیلم را میبینید.
آیا شما که هم متن را خوانده و هم اصل فیلم را دیده اید فکر میکنید که من نوشته ام و کارگردان بعد از نوشته ، فیلم را ساخته است؟ در صورتی که فیلم قبل از نوشته های من ساخته شده؟!
مسأله ما هم همین است: خداوند قبل از ساختن ما فیلم زندگی ما را دیده است و بعد از تماشای آن عین فیلم را ثبت کرده است. و ما چون پا بر زمین نهادیم اعمالی را که خودمان بخواهیم انجام میدهیم و به وسیله قوة انتخاب و اختیار و خرد خود به سویی کشیده میشویم و اگر بر قدرت عقل و اختیار خود شک داریدمیتوانید همین الان امتحان کنید و یک سیلی بر صورت خود بکوبید تا بر شما ثابت شود!!
ناصر خسرو در چند بیت، قضا و قدر را به خرد و سخن(در اینجا به معنی "اراده") تشبیه میکند و میگوید مرا مانند خودت که خود را چون ستور (حیوان بارکش) میدانی، تصور مکن!!
هرکس همي حذر ز قضا و قدر کند ... وين هر دو رهبرند قضا و قدر مرا
نام قضا خرد کن و نام قدر سخن ... ياد است اين سخن ز يکي نامور مرا
واکنون که عقل و نفس سخن گوي خود منم ... از خويشتن چه بايد کردن حذر مرا؟
اي گشته خوش دلت ز قضا و قدر به نام ... چون خويشتن ستور گماني مبر مرا
و اما اینکه چگونه بهشتی و دوزخی بودن ما معلوم است.
آن هم به همین فیلم بر میگردد: خداوند وقتی زندگی ما را دید و از اعمال ما با خبر شد قطعاً طبق همان اعمال بهشتی و دوزخی بودن ما را نیز میداند و در "لوح محفوظ" محفوظ میدارد . مثلاً اگر کسی اهل خیر و نیکی باشد طبق کارهایی که خدا میداند که انجام خواهد داد مستحق بهشت است پس در لوح مینویسد: بهشتی و مطمئن باشید که خداوند دقیق الحساب است و « فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» ( زلزلة : 7 و 8)
«پس هر كه هموزن ذرهاى نيكى كند آن را خواهد ديد* و هر كه هموزن ذرهاى بدى كند آن را خواهد ديد»
پس این ادعای ملحدین و این عقیده آنها صرفاً منجلاب جهلی است که در آن گیر کرده اند، چاهی است که خود برای خود کنده اند و ستمی است که خود آنها در حق خود روا میدارند ولی چون وجدان آنها ناراحت است مجبورند به شکلی خود را راضی کنند،گویا این سخن خداوند دقیقاً خطاب به آنهاست:
وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَكِنْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (آل عمران :117)
«و خدا به آنان ستم نكرده بلكه آنان خود بر خويشتن ستم كردهاند»
2- برای تکمیل جواب ببینید که حضرت عمر فاروق رضی الله عنه طی ماجرایی چه جوابی داده اند.
«از ابن عباس رضي الله عنه روايت شده که حضرت عمر رضي الله عنه به قصد شام حرکت کرد تا به "سرغ" (روستايي در تبوک) رسيد، در آنجا امراي لشکر (يعني ابوعبيده رضي الله عنه و... ) با او ملاقات کردند، به او خبر دادند که در شام وبا (یا طاعون)شايع شده است،...... حضرت عمر بعد از مشورتي با اصحاب فرمود: «من صبح، سواره و آمادۀ بازگشت هستم، شما هم آمادۀ حرکت باشيد» ابوعبيده رضي الله عنه فرمود:«آيا برميگرديد و از مقدرات خداوند فرار ميکنيد؟!» حضرت عمر رضي الله عنه فرمود: « اي ابوعبيده! کاش کسي غير از تو اين سؤال را میکرد!...» و فرمود:«نعم نفر من قدر الله إلى قدر الله»= بله، از مقدرات الهی به سوي مقدرات الهی فرار ميکنيم؛ به من بگو: اگر تو شتري داشته باشي و آن شتر در درٌه اي که دو تپه دارد و يک تپه، سرسبز و پرحاصل و يکي، خشک و کم حاصل است فرود آيد، اگر شتر را در تپه ي سرسبز بچراني، مگر نه اينکه به تقدير خداوند چرانده اي و اگر هم در تپه ي خشک بچراني مگر نه اينکه به تقدير خداوند چرانده اي؟!»
(متفق علیه «بخاری و مسلم» و همچنین الموطأ امام مالک و طبری و ابن اثیر)
حضرت فاروق میفرمایند: از قضا و قدر الهی به قضا و قدر الهی فرار میکنم. یعنی هر کاری که انجام دهم همان کار، “قضا وقدر” است و عین آن در “لوح” ثبت و غیر قابل تغییر است.
آمدن من تا به نزدیک شام در آن لوح ثبت شده و اگر برگردم هم در آن ثبت است و به صورت کلی هر کاری که من از روی اختیار انجام میدهم خداوند بر اساس علم غیبش آن را در لوح محفوظ ثبت کرده است. و به تعبیری خود ما سازنده “ لوح محفوظ” هستیم که خداوند آن را مرتب کرده است. و اگر ما نباشیم لوح محفوظی هم نخواهد بود و لوح محفوظ نیز چیزی به جز تصویری از اعمال و اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد نیست.
تصور کنید: شما چوپان هستید و مالک گله به شما میگوید: گله را به تپه ”x” ببر که من قبلاً آنجا را سرسبز دیده ام. ولی چون شما به آن منطقه رسیدید آن منطقه را خشک و بی علف میبینید و بر عکس تپه کناری پر علف و سرسبز است. حال تصمیم با شماست. تپه خشک را انتخاب میکنید یا تپه سرسبز را؟ و مطمئن باشید که هر کدام از این دو موضع را انتخاب کنید عین همان چیزیست که در لوح ثبت شده. حتی ممکن است گله را به داخل تپه ببرید ولی بعد پشیمان شده،برگردید و یقیناً و دقیقاً همین تغییر عقیده شما نیز در آن لوح ثبت است.
ماجرایی نیز در دوران حمله اسکندر رخ داده که بی ربط با بحث ما نیست و پیشنهاد میکنم به پیام نغز این حکایت جداً توجه کنید:
اسکندر مقدونی به یکی از شهرها (احتمالاً حوالی خراسان) حمله کرد که بدون مقاومت شهر تسلیم شد او ریش سفید شهر را گرفت وبه او گفت:« اگر بخواهم تو را بکشم، چه میکنی؟»
پیرمرد آرام و با خونسردی گفت:« خُب بکش! حتماً تقدیر خدا چنین بوده است که به دست تو کشته شوم»
اسکندر گفت:« پس تو را نمیکشم تا به خدای تو ثابت کنم که عمر تو دست من است!»
پیرمرد گفت:«باز هم تقدیر خداست که به دست تو کشته نشوم!!»
3- شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمة الله علیه به شکلی متفاوت به این شبهه جواب گفته و فرموده اند:
«هر کس که با استناد به تقدیر گناههای خود را توجیه کند باید قبول کند که تقدیر تنها برای او حجت نیست و همه مردم در تقدیر شریک هستند.
این عقیده مستلزم آن است که نباید بر کسی که به او ستم کرد و ناسزا گفت و مالش را غصب کرد و حرمتش را بر باد داد و گردن او را زد و باعث هلاکت نسلش شد خرده بگیرد! چون این کارهایی که از او سرزده طبق تقدیر بوده است ولی آنها دروغ میگویند و ادعایشان با عملشان در تناقض است چنانکه نسبت به چیزی بدگمان و چیز دیگر را مبغوض میدارند و با دیگری مخالفت میورزند تا جایی که هر که آنها را انکار کند پیش ایشان مورد غضب قرار میگیرد و با او به دشمنی بر آمده و انکارش میکنند.
در حالی که اگر قضا و قدر برای کسی که مرتکب محرمات میشود و واجبات را ترک میکند حجت باشد نباید کسی را سرزنش کند یا مبغوض دارد و سرزنش کند و یا به کسی نگوید که او ظالم است ، هر چند که کارهای او نادرست و آنچنانی باشد و معلوم و واضح است که هیچکس چنین چیزی را نمیپذیرد و اگر مردم چنین میکردند جهان به فساد کشیده میشد. بنابراین روشن میشود که گفته آنها با توجه به دلایل عقلی فاسد است همانطور که شرعاً نیز کفر است. با اینحال معلوم میشود که آنها در گفته خود که قضا و قدر را دلیل انجام کارهای خود میدانند صادق نیستند.»
دقائق التفسير ابن تیمیه ، ج 2 صص367- 368 _مؤسسة علوم القرآن ، دمشق
و به راستی که "ابو البرکات" گل گفتند و اگر ملاحده در گفته خود صادق هستند پس دادگاهها و قضاوت نیز باید برچیده شود و ملحد نباید از سارق خانه اش شکایت کند زیرا او نیز مامور و یا بازیگری است که باید فیلمنامه و محتوای “لوح محفوظ” را اجرا کند!!(البته به زعم ملحدین)
4- ملحدین میگویند: خداوند بهشتی و یا دوزخی بودن ما را مشخص کرده است و اگر گناه کنیم و ما را به جهنم ببرند این ظلمی است که بر ما روا شده و اگر بهشت نصیبمان شود،حق همین است.
ج: با دلایلی که گذشت این سخن آنها عین جهل است، زیرا خدا همه را بر اساس اعمالی که به اختیار انجام میدهند به بهشت و یا به دوزخ میفرستد و البته رحمت خدا بر قهر او چیره است:
إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا (نساء :40)
«در حقيقتخدا هموزن ذرهاى ستم نمىكند و اگر کار نيكى باشد دو چندانش مىكند و از نزد خويش پاداشى بزرگ مىبخشد. »
این دسته که چنین می اندیشند مزد بدون عمل میخواهند و برداشت بدون کاشت طلب میکنند.
مَثَل ایشان مانند کسی است که میگوید:من با همسرم همخوابی نمیکنم ولی اگر خدا مقدر کند همسرم باردار میشود! گناه میکنند و خواستار بهشت هستند به گونه ای سم میخورند و توقع بهبودی دارند!
در همین باره جوکی به خاطرم آمد که شایسته مطرح کردن است:
میگویند بنده خدایی همیشه از فلان امامزاده میخواست که:« ای امامزاده “x” کاری کن که من جایزه بیست میلیون تومانی بانک را برنده شوم» و برای این درخواست خود نذرها کرده بود ولی هیچگاه آن جایزه را برنده نشد تا اینکه روزی به امامزاده گله کرد و کرامات او را منکر شد! و زمانی از شب که به خواب رفت آن امامزاده به خواب او آمد و گفت: مرد حسابی اول پولی در بانک بگزار تا من بتوانم کاری بکنم پدر آمرزیده تو که حسابی در آن بانک نداری!!»
قصه این ملحدین هم به قصه همین بنده خدا میماند! و ما باید کفه ترازوی اعمال نیک خود را سنگین کنیم تا بتوانیم بهشت را بدست بیاوریم و نه اینکه گناه کنیم و بگوییم: تقصیر من نیست خدا اینگونه میخواهد!
ناصر خسرو :
بهترين راه گزين کن که دو ره پيش تو است ... يک رهت سوي نعيم است و دگر سوي بلاست
گنه و کاهلي خود به قضا بر چه نهي؟ ... که چنين گفتن بي معني کار سفهاست
التماس دعا
- 5817 بازدید
- نسخه چاپی
دیدگاه ها
بنام خدا مسئله جبر واختیار در
بنام خدا
مسئله جبر واختیار در قران توضیح داده شده است ما هم جبر داریم وهم اختیار
در جائیکه ما می توانیم اختیار داشته باشیم فقط نیت است ما در نیت اختیار تام داریم که مثال چه خدایی انتخاب کنیم در سوره عنکبوت می فرماید
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
موقع امتحان مشخص خواهد شد که ما چه خدایی را انتخاب خواهیم کردتا بشناسد خدا آنهایی را که راست گفتند وبشناسد دروغگویان را خداوند در مورد اختیار نیت وانتخاب خدا کاملا اختیار تام داده است که چه خدایی را انتخاب می کنیم ولی بعداز انتخاب خدا این خداوند است که بصورت جبری یک مسائلی را برایمان آشکار می نماید
در اخبار چند روز پیش اعلام کرد که یک توالت در یک کشوری حاجت برآورده می کند وقتی شخص خدای خودش را انتخاب کرد خداوند کاری می کند که توسط همان خدا به او نفع یا ضرر برسد که خداوند می فرماید ما هر که را بخواهیم گمراه می کنیم وهر که را بخواهیم هدایت می کنیم وقتی یک نفر به چشم زدن به سحر وجادو بعنوان یک قدرت نگاه می کند خداوند هم کاری می کند که از آنها ضرر ببیند که اعتقادش قویتر شود وقتی به یک امام زاده اعتقاد می آورد که حاجت می دهد خداوند هم کاری می کند که حاجتش برآورده شود تا بر گمراهیش بیفزاید پس نیت اولی برای اینکه فکر کنیم غیر خدا قدرت دارد دست ماست وبقیه اش که نفع یا ضرر ببینیم آن دست هدایت خداست
در مورد عمل نیز ما در جبر خداوندیم طبق آیه دیگر از قران سوره کهف می فرماید مگو من فردا فلان کار را خواهم کرد مگر اینکه خدا بخواهد پس در عمل هیچ اختیار ی ندارم جبر مطلق است من می خواهم امروز به جایی بروم اینکه نیت می کنم بروم اختیار کامل دارم ولی اینکه موفق شوم بروم یا نه جبر خداست
پس نتیجه اینکه ما در نیت اختیار تام داریم ودر عمل جبر تام
اول اینکه باعث خوشحالی بنده
اول اینکه باعث خوشحالی بنده است که شما عقاید خودتان رو به ما میگویید و(احتمالاً) برای هدایت شدن ما حریص هستید.
ولی بنده با نظر شما مخالفم.. البته نه با تمام آنها بلکه با این قسمت که میگویید:« در تصمیم گرفتن اختیار داریم ولی اعمال ما جبری است»
ببینید: شما یک نگاهی به آیاتی که می گوید: بر خود ستم نکنید و یا بر خود ستم کردند بیندازید.
وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (بقره:57) =بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم روا مىداشتند.
وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ (نساء: 110) = و هر كس كار بدى كند يا بر خويشتن ستم ورزد.
قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا... (اعراف:23) = گفتند پروردگارا ما بر خويشتن ستم كرديم.
وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ .. (اعراف: 160) = و بر ما ستم نكردند ليكن بر خودشان ستم مىكردند.
می بینید که خدا در هیچ آیه ای نمی گوید: من آنها را مجبور کردم که بر خود ستم کنند و اگر شما خود را مسلمان می دانید و به روز قیامت ایمان دارید به من بگویید: اگر در آن روز شخصی رو به خدا کند و بگوید: خدایا ما قصد کردیم عمل نیک انجام دهید ولی تو نخواستی و ما را مجبور کردی که کار بد انجام دهیم ... به نظر شما جواب خدا چه خواهد بود؟؟ در طرز فکر شما در این مقام یک بن بست به وجود می آید که در نهایت هم به همان سخن ملحدین ختم میشود که میگویند: خدا اعمال را بر ما دیکته کرده و ما به غیر از اطاعت کار دیگری نداریم و اگر به جهنم برویم بر ما ظلم شده!!!
ولی به اعتقاد ما به هیچ وجه هیچ شخصی نمی تواند چنین برهانی برای خدا بیاورد که« خدایاااا من مجبور بودم گناه کنم تا جهنم نصیبم شود!! » و اگر هم بگوید، خدا در جوابش خواهد گفت: إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ (النساء:50) = در حقيقتخدا هموزن ذرهاى ستم نمىكند.
«إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(یونس:40) = خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند»
و یا این آیه محکم و واضح که در مورد روز قیامت می گوید:
«فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (یس:54) = امروز بر كسى هيچ ستم نمىرود جز در برابر آنچه كردهايد پاداشى نخواهيد يافت»
دقت کنید که میگوید: «در برابر آنچه کرده اید» و اگر آنها "مجبور" بودند اعمال خوب یا بد را انجام دهند دیگر هنری نکرده اند و بهشت و جهنم نیز شانسی میشد! (و الله اعلم)
ولی اینکه مثلاً شما تصمیم می گیرید به مغازه بروید ولی مسائلی پیش می آید که شما را از انجام عملتان باز می دارد .. مثلاً چند نفر گردن کلفت بعد از ضرب و شتم، جیب شما را خالی می کنند و باعث میشوند که کارتان سرانجام نرسد.به
این ماجرا که "اتفاق" نام دارد برای خیلی از ما اتفاق افتاده !! و هر چند که هیچ کس کتک خوردن را نمی پسندد و شما نیز از این واقعه راضی نبوده اید و هیچ کاری از دست شما بر نمی آمد .. ولی فاعلان و ضاربان اختیار تام داشتند و کتک زدن شما برای آنها کاملاً اختیاری بوده و این تاثیری است که محتوای لوح محفوظ دیگران بر زندگی شما می گذارد و بدانید که این حادثه نیز در آن لوح ثبت شده .. در لوح مربوط به شما قسمت کتک خوردن و در لوح ضاربین کتک زدن ثبت شده است.
و اگر اعمال کاملاً جبری میبود پس آن ضاربین نیز مجبور بودند شما را کتک بزنند!! و کسانی با طرز فکر شما نباید از دست آن ضاربین به پلیس شکایت کنند!
*اگر همین الان دست خودتان را بالا ببرید و قصد کنید بر صورت خود سیلی بزنید ولی یکدفعه پدر و یا فرزندتان شما را صدا بزند و شما از این کار منصرف شوید(حتی میتوانید منصرف نشوید) .. بدانید که به سرانجام نرسیدن این نیت شما ربطی به جبر خدا بر شما ندارد بلکه این تاثیر عمل اختیاری فرزند و یا پدرشما بر تصمیم اختیاری شما بوده است که یک نیت اختیاری شما را تغییر داده است. و اگر جبری مطرح باشد جبری است که از سوی فرزند و یا پدرتان بر شما شده و نه از سوی خدا.
و وقتی خدا می گوید: هر کس را که ما بخواهیم هدایت میکنیم و یا اینکه اگر همه جمع شوند تا کسی را عزت دهند و خدا نخواهد هیچ کاری از پیش نخواهند برد نیز سخنی است که خدا از روی علم خود بیان می دارد و او چون میداند آن شخص در نهایت اهل عزت نیست و حتماً جهنمی خواهد بود بالاخره هر چقدر که مردم هم زحمت بکشند او در نهایت باعث جهنمی شدن خود می شود.
مثال کاملاً آشکار در قرآن درسورۀ مسد موجود است:
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ* مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ* سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ = بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد* دارايى او و آنچه اندوختسودش نكرد* بزودى در آتشى پرزبانه درآيد.
دقت کنید که طبق این سوره که در اولین سالهای بعثت نازل شده ابولهب جهنمی است ولی ابو لهب بعد از این ماجرا حدود 10 سال زنده بود و او می توانست در این مدت حداقل به صورت ظاهری اسلام بیاورد و به مسلمانان بگوید:«شنیده ام به محمد وحی شده است که من هرگز تغییر نخواهم کرد و مسلمان نخواهم شد و از این رو به آتش جهنم خواهم افتاد. خوب حالا من می خواهم که مسلمان شوم، ای مسلمانان شما چه چاره ای می اندیشید؟ در مورد وحی الهیتان چه فکری می کنید؟»
اما او هرگز چنین نکرد در صورتی که میتوانست با این کار آیات قرآن را زیر سؤال ببرد ولی خدایی که از اعمال آیندۀ ما با خبر است میدانسته که ابولهب اسلام نخواهد آورد به همین خاطر با خیال راحت این آیات را در مورد او نازل کرده و جهنمی بودن او را اعلام کرد.
پس نتیجه اینکه: خدا به ما قدرت اختیار و انتخاب و توانایی عمل کردن عطا نموده است و «إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(یونس:40) = خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند»
ای آیت حق بی خبران را خبری کن.
جبر واختیار
بنام خداوند بخشنده ومهربان
منهم با نظر شما موافقم ببینید معمولا هر عمل از نیت هر شخصی سرچشمه می گیرد
اگر کسی نیت کرد که کاری را انجام دهد بدنبال این است که آنرا به عمل تبدیل کند ولی اینکه موفق شود یا نه دست خودش نیست و آن خواست خداست که انجام شود یانه ولی معمولا خداوند اگر ببینید کسی روی یک کاری اصرار دارد که انجام دهد به آن هدف او را می رساند لیس للانسان الا ما سعی نیست برای انسان مگر آنچه تلاش کند
زمانیکه پیامبر با کفار می جنگید در حقیقت بواسطه نیت او بود که خداوند به او پیروزی در جنگ را می داد وگرنه چگونه ممکن است یک سپاه اندک در مقابل سپاه بزرگ پیروز شود واین حتی در آیات به وضوح بیان شده است که به پیامبر می فرمود تو نیر نیانداختی من انداختم ببینید نیتش که جهاد بوده مال پیامبر بوده وعملش از خدا بود لا حول ولا قوه الا بالله مضمون همین مسئله است که هیچ قدرتی جز خدا وجودندارد
مثالی می زنم زمانی که من درس می خواند یک استادی داشتم که استاد یکی از دروس ریاضی بود که بسیار سختگیر بود ومعمولا تعداد اندکی می توانستند درس ایشان را بگذرانند من با ایشان امتحان داشتم وبه ما 3 روز مهلت مطالعه داده بودند قبل از سه روز به ما نمونه سوالات ترمهای گذشته را دادند من سوال اولی را که مرور کردم نتوانستم آنرا حل کنم ومشکلی که دارم تا یک مطلب را نفهمم نمی توانم پیش روم مطالعه من متوقف شد واین 3 روز را فقط وفقط برای حل این مسئله فکر کردم تا به نتیجه برسم هر چه فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم از طریقهای مختلف پیش می رفتم ولی به بن بست می رسیدم وزمان بسرعت می گذشت ومن فقط روی همین مسئله مانده بودم شد ظهر روز سوم دیگر رویش فکر نکردم وبر خودم غلبه کردم که دیگر ولش کنم در حال وهوای دیگری بودم که ناگهان چیزی مثل یک الهام به من وارد شد بدون اینکه به فکر آن مسئله باشم دیدم تمامی جواب جلو چشمم رژه رفت سریع کاغذ وقلم را برداشتم وآنرا روی کاغذ آوردم حل شد وچقدر راحت وقشنگ حل شد وقتی به جلسه امتحان رسیدم با کمال تعجب یکی از سوالات همین بود و3 نمره هم داشت من با نمره 11 آنرا گذراندم واگر آنرا بلد نبودم می افتادم همانطور که اکثر کلاس افتاد ببینید من در فکر کردن اختیار داشتم ولی نتیجه دست من نبود خدا بود که به من رساند اگر می خواستم صرفا فقط با فکر خودم به آن برسم اگر صد سال هم فکر می کردم نمی توانستم ولی خداوند کسی را که سعی در نیتی داشته باشد وتلاش کند به آن برسد را در آن کار پیش می برد ولی عمل در حقیقت از خداست ما فقط در نیت اختیار تام داریم مثالی که شما زدید برای اینکه من از بانک پول بگیرم ودزدان با اختیار به من حمله کردند عمل دزدان هم جبر خداست اگر خدا می خواست می توانست کاری کند که آنها نتوانند موفق شوند ولی در اغلب اوقات کارها به موفقیت می رسد چون خدا می خواهد بر گمراهی یا بر هدایت بیفزاید
مثلا کسی را سراغ داریم که از مال حرام ابایی ندارد وبسیار مال را دوست دارد خداوند هم شرایطی را برایش بوجود می آورد که به مقصودش برسدولی هنوز هم می گویم عمل دست خداست وفقط نیت دست ماست زمانیکه ابلیس به اختیار خودش بر ما سجده نکرد وگفت همه را گمراه می کنم با نیتش این کار را قبول کرد ولی در قران می فرماید ما شیطان را بر گناهکاران نازل می کنیم عمل شیطان هم دست خداست
(پس نیت از آن ما عمل از آن خدا )که خداوند براساس سعی واصرار هرکسی معمولا آن نیت را به سرانجام می رساند
اینکه خداوند می فرماید ما هر که را بخواهیم هدایت وهر که بخواهیم گمراه می کنیم در حقیقت مهم نیتی است که فرد انجام می دهد وبراساس آن نیت است که خداوند اورا به راهی هدایت می کند یا گمراه می کند برای روشن شدن مطلب مثالی می زنم
مثلا فردی ادعا دارد که موحد است وخداوند می فرماید ما همه را امتحان می کنیم بعد خداوند به او یک بیماری می دهد او از خدا می خواهد که او را شفا دهد ولی به تاخیر می افتد از طرفی دیگر کسی دیگرا می فرستد که چه نشسته ای در فلان جا یک سنگی است یک الی لست بلی است ...... که عجیب بر حق است نشده کسی اونجا بره وحاجت روا بر نگرده حال نوبت امتحان این شخصه که باید خدا توسط این شخص انتخاب بشه اگر موحد واقعی باشه می گه نه فقط الله می تونه ومن فقط باید طبق عهدی که هر روز دارم با خدا می بندم که باید از او حاجت بخوام فقط پیش همون می رم اگه داد که خوبه اگه نداد لابد مصلحت نیست بعد شیطون دور گوشش وزوز می کنه و یک نیشگون به اون می زنه که دردش شدیدتر بشه ووزوز کنان می گه بابا خدا نمی ده این کارای کوچک در شان او نیست برو همونجایی که بهت گفتن اگر ایمان ضعیف باشه و دردهم زیاد، میگه بالاخره خدا درد داده عقلم داده که باید انتخاب کنم بهترین راه رو حالا که همه اونجا حاجت گرفتن منهم می روم به آبروی اون بت شاید خدا به منهم یک رحمی بکنه بعد غافل شده می ره در فکرش هزار توجیه وفلسفه می آره که بابا خدا خودش گفته بروید دکتر . منهم دارم میرم دکتر . بعد یک خدای برای خودش دست وپا می کنه وامید داره که اون خدا اونو شفا بده به محض اینکه خدای دیگری رو انتخاب کرد خداوند هم بر اساس اون نیتی که طرف کرده جبرا حاجتش را در پیشگاه بت براورده می کنه که اونو روی عقیده اش مصمم تر کنه البته ممکنه باز هم صبر کنه شاید به راه بیاد ولی وقتی ببینه اون روی عقیده اش مصمم است کاری می کنه که اون فکر کنه بت حاجتش رو داده که هم امتحانش کنه واگر در امتحان رد شد بر گمراهیش بیفزاید
شما می گویید ممکن است کسی نیت خوبی داشته باشه وبه سرانجام نرسه اون دنیا طلب کار خدا بشه که اگر تو خواسته بودی من اون کار خوب رو انجام داده بودم پس اینجا تقصیر خداست نه اون شخص
ببخشید ما فقط بنده ایم باید ببینیم اربابمون چی میگه اگه خواستیم کاری را انجام دهیم ونشد خدا می گه لایکلف الله نفس الاوسعها هیچ کس بیشتراز وسعش تکلیف نمی شه
واینکه ما اگر برای ثواب وبهشتی شدن بخواهیم کاری انجام دهیم ممکن است سرنوشتمان مثل آدم شود که برای جاودانه شدن به درخت نزدیک شد ما بنده ایم نباید به اعمالمان بنازیم که خدا می تونه همه اعمالمونو در یک چشم برهم زدن نابود کنه چون عمل مال خودشه که می تونه اونو نابود کنه
اآقا اگر همه انسانها در عمل هم اختیار تام داشتند الان سنگ روی سنگ نمی ماند و دنیا نابود شده بود وما الان به جای یک خدا چندین میلیار خدا داشتیم که همه هم در عمل اختیار تام دارند و می توانستند دیگران را نابود کنند
باید یک قدرت ، مافوق همه وجودداشته باشد و همه عملها به دست او باشد تا کنترل شده باشد
در جواب آقا محسن
دوست عزیز آقا محسن
کل حرفهاتون در این چند جمله خلاصه میشود: « ما در نیت کردن مختاریم ولی خداست که نیتمان را به سرانجام میرساند یا نمیرساند»
ج: برادر اگر اینجوریه پس واقعاً خیام راست گفته:
بر من قلم قضا چو بی من رانند ... پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو ... فردا به چه حجتم به داور خوانند؟
شما در جواب چه می گویید؟ اگر اینگونه است که شما میگویید، پس بهشت و جهنّم شانسی میشود و این همه آیۀ قرآن که می گوید: مردم خودشان به خودشان ظلم میکنند ، عاطل و بسیار مضحک می شوند (نعوذ بالله) چون خدایی که ما را به خاطر گناه کردن سرزنش میکند، خدایی که میخواهد در آیاتش بیندیشیم و شرک نورزیم ؛ خودش ما را مجبور کرده که به خود ظلم کنیم و خودش قدرت درک آیاتش را از ما گرفته و خودش نمیخواهد ما مرتکب شرک نشویم ، پس همۀ این آیات بی معنی خواهد شد!
گذشته از این؛ شما به چه دلیلی می گویید: خدا قدرت تصمیم گیری را به ما داده ولی در اجرای آن مختار نیستیم؟ شما که منکر ارادی بودن افعال ما هستید.. چگونه معتقدید که ما قدرت تصمیم گیری داریم؟؟ آیا همین تصمیم گرفتن یک نوع فعل نیست؟؟
اصلاً: مگر نه اینکه همین قدرت تصمیم گیری به وسیلۀ عقل است.. و مگر نه اینکه عقل ما را نیز خدا به ما داده ، بنابراین، این میشود که خدا عقلی به ما داده که یک سری تصمیم های خاص را میتوانیم بگیریم و بس!! یعنی ما اگر هم بخواهیم، نمیتوانیم با این عقل خود(مثلاً) از شرک نجات پیدا کنیم.
در نهایت این میشود که خدا عقلی به ما داده که طبق سلیقۀ خود خدا تصمیم میگیرد و بعد از آن نیز خدا بر افعال ما نیز نظارت دارد و نمی گزارد که ما همین تصمیم را نیز عملی کنیم! ( چی بی ربط !)
توجّه می کنید با این طرز استدلال شما، چقدر اصل حیات و اصل خلقت مضحک و خنده آور می شود؟
شما با این عقیدتون ، انسان را مانند یک روبات تصور کرده اید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتید: « معمولا خداوند اگر ببینید کسی روی یک کاری اصرار دارد که انجام دهد به آن هدف او را می رساند »
ج: اگر حرف شما درست باشد پس چرا ابو جهل و ابو لهب نتوانستند پیامبر صلی الله علیه و سلم را بکشند؟ مگر آنها در نیت خود مخلص و مصمم نبودند؟
* خواهش میکنم، مقدار اصرار را تعیین کنید ، چقدر باید اصرار کرد؟ شرایطش چیست؟
** من میخواهم دکمۀ "ت" را فشار دهم و هیچ اصراری هم ندارم.. "ت" دیدید که من توانستم این دکمه را فشار دهم .... با این حساب اصرار در کارها چقدر مهم است؟
به گمانم شما یک نکتۀ خیلی مهم را فراموش کرده اید و آن هم این است که:ما منکر قدرت خداوند نیستیم خداوند میتواند مرا از زدن دکمۀ "ت" منع کند یا منصرف کند ولی همانطور که دیدید اینکار را نکرد.
خدا میتواند همۀ مشرکان را هدایت کند چنانکه در قرآن هنیز بارها ذکر شده است ؛ ولی آیا اینکار را کرد؟؟؟ نه نکرد، ولی چرا؟؟ جواب آن را هر انسانی که قدرت تفکر و انتخاب دارد میداند و آن هم این است که« این هدایت کسبی است و نه تحمیلی و ما باید خواستار و در پی هدایت باشیم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک موضوع خیلی ساده را فراموش نکنیم: «ان الله علی کل شی قدیر» ، او میتواند ماه را دو نیم کند ، میتواند مرده را زنده کند و... و همۀ اینها در راستای امداد دین است و تا به حال هیچ معجزۀ بی علتی صورت نگرفته ... موسی عصایش اژدها شد تا دهن منکرین بسته شود .. صالح شتر را به قدرت خدا از کوه بیرون آورد و این هم برای دوختن دهن منکرین بود.
آیه: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (انفال:17) = «پس شما نكشتيد آن گروه را و لكن خدا كشتشان ! و تير نيانداختي تو آن هنگام كه تيراندازي كردي ( بلكه در اصل ) خدا تيرانداخت تا مؤمنین را از طرف خويش عطاء بخشد و بدرستيكه الله شنواي داناست».
می بینید که در این آیه هم خداوند امداد خود را دلیل عطا بخشیدن به مؤمنین اعلام می کند.
یک موضوع دیگر: خدا میتواند مانع نوشتن من شود و میتواند مانع نشود.. اگر مانع شد پس آنوقت او مرا مختار نگذاشته ولی فی الحال مختارم.... شما قبول دارید که: «اگر خدا بخواهد انجام میدهیم و گرنه نمیتوانم فلان کار را عملی کنیم» همین قاعده به این معنی است که ما در اعمال خود اختیار داریم مثال خیلی ساده نوشتن همین جملات است که به اختیار خودم صورت گرفته و خدا مرا مجبور نکرده که انجام دهم ولی این با قدرت خدا منافاتی ندارد و خدا اگر میخواست میتوانست مرا مجبور کند ولی نکرده پس من کاملاً به اختیار خودم این جملات را مینویسم!
شما تقریباً فرمودید: « اگر خواستیم کار خیری انجام دهیم ولی خدا مانع شد ما در آن دنیا نمیتوانیم در برابر خدا دلیل اقامه کنیم چون ما مطیع ارباب هستیم»
ج:خدا پیامبران و کتب را به چه منظور فرستاد؟ مگر نه اینکه تا خلق را هدایت کند؟ پس چه معنی دارد خدا خودش مانع هدایت شدنشان بشود؟ خداوند میفرماید:
وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ (مائده:48) = و اگر خدا مىخواستشما را يك امت قرار مىداد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد.
خدا میگوید: ما آنها را امت واحد نگردانیدیم تا در آنچه به آنها دادیم مورد |آزمایش قرار گیرند، پس ما مختاریم که این آزمایش را چگونه تمام کنیم و معنی ندارد امتحانی از ما گرفته شود که ما هیچ تأثيري در نتیجۀ آن نداریم!
آیه: وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا (سجده:13)= و اگر مىخواستيم حتما به هر كسى [از روى جبر] هدايتش را مىداديم»
اگر خدا میخواست میداد!! ولی میبینیم که نخواسته ، ولی واقعاً چرا نخواسته؟؟ چون خدا انسان را صاحب اراده و مكلف به تكاليف و مسؤول در برابر اعمال خود ، و قابل هدايت به وسيلۀ پيغمبران و کتب آفريده و بی شک هدایت تحصیلی است نه اجباری .
آیه: وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ(زخرف:60) = و اگر مى خواستيم به جاى شما فرشتگانى قرار مى داديم كه در زمين جانشين شوند»
ولی حقيقتاً چرا فرشتگان را به جای ما قرار نداد؟ فرشته که معصوم است و قادر نیست مرتکب گناه و شرک و... شود ، چرا آنها را به زمین نفرستاد؟؟ ما چه امتیازی نسبت به آنها داریم؟ آیا به غیر از امتیاز قدرت تفکر و انتخاب؟ و استفاده از این دو قدرت است که ما را به سوی هلاکت و یا هدایت می کشاند.
آیه: وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ (یونس:99) = و اگر پروردگار تو مىخواست قطعاً هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مىآوردند، آيا تو (اي پيغمبر !) مي خواهي مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟!»
چرا خدا ما را یکسره مؤمن قرار نداد؟ و چرا پیامبر را سرزنش می کند که تو نمی توانی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟؟ افلا تتفکرون؟
برداشت ما از این آیه این است: «اگر پروردگارت مي خواست ، تمام مردمان كره زمين جملگي (به صورت اضطرار و اجبار ) ايمان مي آوردند (اما ايمان اضطراري و اجباري به درد نمي خورد) . آيا تو (اي پيغمبر !) مي خواهي مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ(آیۀ آخر بقره) = خداوند به هيچ كس جز به اندازه توانائيش تكليف نمي كند . هر كار ( نيكي كه ) انجام دهد براي خود انجام داده و هر كار ( بدي كه ) بكند به زيان خود كرده است.
شما این آیه را شاهد آورده اید و نتیجۀ مضحکی گرفته اید .. اگر ادامۀ آیه را میخواندید میفهمیدید که هر شخص مسؤل اعمال خودش است ، اگر پیر است به اندازۀ توانش اگر عالم دین است به اندازۀ فهمش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (یس:66)= و اگر بخواهيم هر آينه فروغ از ديدگانشان مىگيريم تا در راه [كج] بر هم پيشى جويند ولى [راه راست را] از كجا مىتوانند ببينند.
ولی خدا عقل و فروغ دیدگانمان را از ما نگرفته تا بتوانیم بوسیلۀ آن دو راه را از بیراه تشخیص دهیم و آخرت خود را بسازیم.
پس نتیجه اینکه: خدا به ما قدرت اختیار و انتخاب و عمل کردن داده است و «إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(یونس:40) = خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمىكند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مىكنند»
و قال الله تعالی : «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (الانبیاء:16) = و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم»
ای آیت حق بی خبران را خبری کن.