رد شبهات در مورد تخلف اصحاب از غزوات (1)
و اما این نوشتار در رد دروغ های بی شمارشخصی که نام عالم را بر خود گذاشته و عناد وکینه وبغض او با بهترین امت محمدی شهره آفاق می باشد همانطور که خداوند تعالی می فرماید (كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ )
یعنی (شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شدهايد به كار پسنديده فرمان مىدهيد و از كار ناپسند بازمىداريد و به خدا ايمان داريد) آل عمران ۱۱۰
بله این شخص کسی نیست جز الذئب الجوال محمد حسینی قزوینی اسود الله وجهه وما به اذن الله سبحا نه وتعالی در این ردیه به اکاذیب این شخص گمراه در باب فرار شیخین وعثمان رضی الله تعالی عنهم از غزوات صدر اسلام پاسخ می دهیم.
اهل سنت وجماعت کسانی هستند که سخنان پرودگار خود ورسول گرامی اش محمد صلوات ربی وسلامه علیه را با جان ودل پذیرفتند و به آن عمل نمودند و عمل می کنند بله اهل سنت همیشه خاری در چشم های اهل ضلال وبدعه بوده اند از همان زمان اول با معتزله و روافض و اهل تجسیم در مخالفت بودند و مخالف کسانی که به احدی از اصحاب وامهات طعنی بزند یا لعن کند یا آنها را به کفر وارتداد محکوم کند اتفاق و اجماع مسلمین این هست که اگر شخصی دارای این عقیده فاسد باشد فاسق و خارج از دین هست.
اهل سنت وجماعت به سخن رسول گرامی خود گوش فرا داده اند که می فرماید (لیس المومن طعان سباب و العان والبذی )مصنف ابن ابی شیبة کتاب الادب(مومن نه طعنه زننده هست ونه فحاش و نه لعن کننده ونه الفاظ غلیظ بکار می برد).
اما برعکس اهل سنت شیعه همیشه در حال طعن ولعن ونفرین بوده اند وآنهم به که؟ به نزدیکترین اشخاص به پیامبر صلی الله علیه وسلم کسانی که جان ومال خود را برای نشر اسلام دادند و در سخت ترین لحظات در کنار رسول الله صلي الله عليه وسلم ماندند وبعد او دین اسلام را رواج دادند.
امام ابن تیمیة رحمه الله میفرماید (اهل سنت قولشان عدل هست نه اهل غلو هستند نه اهل لعن و نفرین بلکه عقیده شان واسطه هست کسی را معصوم نمی دانند الا انبیاء و قولشان این هست که احتمال خطا در اصحاب وجود دارند و زیرا بشر هستند ورسول الله می فرماید کل ابن آدم خطاء یعنی تمام فرزندان آدم خطا کارند اما خداوند در قران می فرماید (إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ) ﴿هود: ١١٤﴾ (نیکی ها بدی ها را پاک می کند) واصحاب در قران بارها مدح شده اند ودر احادیث صحیحه از رسول الله فضائل بی شماری برایشان نقل شده و اگر خطایی کرده باشند نیکی های شان از خطا هایشان پیشی گرفته و باعث آمرزش می شود)منهاج السنة
پس موضع اهل سنت در مقابل اصحاب و اهل بیت مشخص شد اهل سنت هرگز دنبال نقاط ضعف کسی نبوده ونیستند زیرا دشمنی ندارند نه با اهل بیت ونه با اصحاب بلکه از هر دو گروه گمشده و گمراه نواصب وروافض مبرا هستند ولی شیعه اینطور نیست دشمنی اش با اصحاب آشکار هست ومسلما باید دنبال نقاط ضعف باشد تا ایشان را محکوم کند اما غافل از سخن الله عزوجل که می فرماید: (إِنَّ اللَّـهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا)﴿الحج: ٣٨﴾ «قطعاً خداوند از كسانى كه ايمان آوردهاند دفاع مىكند »
اما بعد از این مقدمه: قزوینی عالم نما در سایت خود ولی عصر اکاذیبی را آورده واز آن برداشت کرده که شیخین وعثمان در غزوات فرار کردند و اصلا شمشیری در عمرشان نزدند وخونی در راه حق نریختند و در ابتدا اقوالی را آورده که فرار از جنگ باعث فسق می شود.
مثلا یکی از اقوالی که آورده به این شرح هست:(ولا یحل لمسلم أن یفرّ عن مشرك ولاعن مشركین ولو كثر عددهم أصلاً لكن ینوى فی رجوعه التحیز إلى جماعة المسلمین ان رجا البلوغ ، إلیهم أو ینوى الكر إلى القتال فإن لمن ینو الا تولیة دبره هاربا فهو فاسق ما لم یتب ، قال الله عز وجل: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ ﴿١٥﴾ وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿١٦) « سورة الأنفال /16»
معنی (برای مسلمان جایز و حلال نیست كه از مشرك و یا از مشركین فرار كند ؛ هر چند كه زیاد باشند و اگر قصد عقب نشینی هم داشته باشد باید به این نیت باشد كه با پیوستن به دیگر مسلمانان جنگ با آنان را ادامه دهد ، در غیر این صورت فاسق خواهد بود ؛ مگر توبه كند . خداوند میفرماید : «ای اهل ایمان ! هرگاه با تهاجم كافران در میدان كارزار روبرو شدید، مبادا از بیم آنان پشت به دشمن كرده و از جنگ بگریزید. هر كس در روز جنگ به آنها پشت نمود و فرار كرد ، به طرف غضب و خشم خدا روی آورده و جایگاهش دوزخ كه بدترین منزل است خواهد بود)
خوب با این مقدمه قزوینی بصورت موذیانه می خواد اثبات کند که اصحاب رسول الله خصوصا شیخین و عثمان از جنگ فرار کرده اند خصوصا این نقل قول را به غزوة احد نسبت داده که اصحاب جملگی فرار کردند و مستحق خشم خدا هستند یا والعیاذ بالله فاسقند)در حالی که هر کسی که علمی ولو اندک و اگر تاریخ غزوه احد را بخواند ماجرا را میفهمد و دروغ قزوینی برایش مشخص می شود که در ادامه مفصلتر به این موضوع می پردازیم
در ادامه قزوینی المضل آورده که (خلیفه اول دوم مخالف جنگ با مشرکین بودند)
وبه حدیث مسلم استناد کرده با این مضمون(علمای اهل سنت تصریح كردهاند كه وقتی پیامبر این مطلب را با ابوبكر و عمر در میان گذاشتند، آنها مخالفت خود را با جنگ اعلام كردند و برگشتن به مدینه را ترجیح دادند .
عَنْ أَنَس، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم شَاوَرَ حینَ بَلَغَهُ إِقْبَالُ أَبِی سُفْیَانَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْر فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَقَامَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ فَقَالَ إِیَّانَا تُرِیدُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِیضَهَا الْبَحْرَ لأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إِلَى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا - قَالَ - فَنَدَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم النَّاسَ فَانْطَلَقُوا حَتَّى نَزَلُوا بَدْرًا
أنس میگوید : خبر بازگشت ابوسفیان به مدینه رسید، رسول خدا صلي الله عليه وسلم با یكایك اصحاب و یارانش به گفتگو و مشورت نشست، ابوبكر سخن گفت؛ اما رسول خدا از وی روی برگرداند سپس عمر سخن گفت، رسول خدا از وی نیز روی برگرداند .
سعد بن عباده به پاخواست و گفت: آیا نظر و رأی ما را میخواهی ای رسول خدا؟ قسم به آن كه جانم در دست او است، اگر فرمانت صادر شود كه آنان را در دریا غرق كنیم، چنین خواهیم كرد و اگر بگویی با غلاف شمشیر پهلوهای آنان را نوازش دهیم، چنین خواهیم كرد. پیامبر خدا صلى الله عليه وسلم پس از این سخنان مردم را برای جنگیدن فراخواند تا آن كه در سرزمین بدر فرود آمدند)
پاسخ :(شکی نیست که رسول الله صلي الله عليه وسلم در تمام موارد تابع وحی هست و خداوند فرموده: (وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ) در کارهای تان مشورت کنید ومسلما در جنگ مشورت کردن مهم وحساس و کلیدی هست و درایت می خواهد و رسول الله در جنگ ها قبل آن مشورت می کردند با اصحاب وبهترین را انتخاب می کردند وهمانطور که در سیره ایشان ثابت شده اما آنچه که در حدیث مسلم آمد طعنی بر شیخین وارد نیست زیرا اولا در این حدیث سخنی از اینکه شیخین چه گفتند نشده (فاعرض عنه)
به اين معنى نيست كه به سخن ابوبكر وعمر رضي الله عنهما توجه نكرد واينكه قزوينى اين را بر توجه نكردن ومحل نگذاشتن حمل كرده نشانه جهل واضح اوهست.
اما رسول الله مى خواستند نظر انصار را بداند زيرا مهاجرين كه با رسول الله بيعت كرده بودند ايمان آورده بودند وبه مدينه هجرت كرده بودند و مهمان انصار بودند.
رسول الله به اين دليل مى خواست كه نظر آنها را بداند كه آنها چه مى گويند در اين مورد وآنها هم باجان ودل اعلام آمادگى كردند.
در تواريخ از اينها زياد موجود هست مانند قبول پيشنهاد سلمان فارسى كه ايرانى الاصل بود مبنى بر حفر خندق.(در نهج البلاغه آمده که ابن عباس به علی رضی الله عنهم می گوید معاویة را عزل نکن و جنگ با او را کنار بگذار علی در پاسخ می گوید توحق داری نظر و پیشنهاد بدی ولی تصمیم آخر را من می گیرم درست هست یا خیر ).واین پاسخ خوبی به قزوینی در این مورد می باشد.
مدعی معاند قزوینی در ادامه آورده که :
(اعراض و روی گردانی رسول اكرم از سخنان ابوبكر و عمر به خاطر این بود كه آن دو سخنانی به زبان آوردند كه نشانگر عزت و شوكت قریش بود و موجب تضعیف روحیه مسلمانان گردید؛ همان گونه كه در مصادر مهم دیگر اهل سنت به مضمون سخنان خلیفه اول و دوم اشاره شده است :
فقال عمر بن الخطاب: یا رسول الله إنها قریش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت) عمر بن الخطاب گفت: ای رسول خدا! قریش عزیز است، به خدا سوگند از روزی كه عزیز شده ، ذلت ندیده و از زمانی كه كافر شده ایمان نیاورده است(. البیهقی، أبی بكر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای458هـ) ، دلائل النبوة ج 3 ، ص 107 .الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای748هـ) ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، ج 2 ، ص 106 ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ - 1987م
پاسخ :می گویم چرا دروغ و دغل بازی؟ چرا روایات را بریده آورده؟ مگر اسم خود را محقق نگذاشته ای؟ مگر نام سایت تفرقه انگیزت را موسسه تحقیقاتی نگذاشته ای؟ پس چرا دروغ وجفا؟
اما ذهبی در تاریخ خود اینطور آورده : (حتى إذا كانوا بعرق الظبية لقيهم رضي الله عنهم راكب من قبل تهامة، فسألوه عن أبي سفيان فقال: لا علم لي به. فقالوا: سلم على رسول الله صلى الله عليه وسلم. قال: وفيكم رسول الله قالوا: نعم. وأشاروا إليه. فقال له: أنت رسول الله قال: نعم. قال: إن كنت رسول الله فحدثني بما في بطن ناقتي هذه. فغضب سلمة بن سلامة بن وقس الأنصاري فقال: وقعت على ناقتك فحملت منك. فكره رسول الله صلى الله عليه وسلم ما قال سلمة فأعرض عنه. ثم سار لا يلقاه خبر ولا يعلم بنفرة قريش. فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: أشيروا علينا. فقال أبو بكر: أنا أعلم بمسافة الأرض. أخبرنا عدي بن أبي الزغباء: أن العير كانت بوادي كذا. وقال عمر: يا رسول الله، إنها قريش وعزها، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت.): والله لتقاتلنك، فتأهب لذلك. فقال: أشيروا علي. قال المقداد بن عمرو: إنا لا نقول لك كما قال أصحاب موسى اذهب أنت وربك فقاتلا إنا هاهنا قاعدون، ولكن اذهب أنت وربك فقاتلا إنا معكم متبعون)
معنی(ابوسفیان ویارانش قصد حمله دوباره به مسلمین را داشتند بعد از غزوه احد بلافاصله قصد حمله را داشتند به مسلمین :می گوید وقتی به بعرق الظبیة رسیدند سواری از تهامه با آنها رسید از او سوال کردند در مورد ابی سفیان گفت خبری ندارم به او گفتند سلام بده به رسول الله صلی الله علیه وسلم مرد گفت در نزد شما رسول الله هست ؟گفتند بله پس رو به رسول الله کرد وگفت اگر رسول خدا هستی بگو در شکم شتر من چه هست؟ پس سلمة بن وقس انصاری غضبناک شد و پاسخ اون مرد رو داد، درگیری لفظی پس پیامبر از حرف سلمة کراهت کرد و از رو رو برگرداند سپس مرد رفت به راه خودش بدون اینکه خبری از ابو سفیان وافرادش بدهد.رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند به ما اشاره کردند (قابل توجه قزوینی) سپس ابوبکر می گوید من به مسافت زمین آگاهی دارم. و سپس عمر می گوید یا رسول الله: قریش از زمانی که کفر ورزیدند اسلام نیاوردند واز وقتی که عزت پیدا کردند ذلیل نشدند و با ما خواهند جنگید سپس مقداد بن عمرو می گوید :مانمی گوییم همانطور که اصحاب موسی گفتندما هرگز پاى در آن ننهيم تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مىنشينيم بلکه ما می گوییم برو و پروردگارت وبا آنها جنگ کنید وما از شما یعنی الله ورسولش اطاعت می کنیم)تاريخ الإسلام للذهبي الجزء الثاني الصفحة 106
خوب همانطور که می بینید این قسمت رسوا کننده را که نشان دهنده رشادت اصحاب رضی الله تعالی عنهم هست قزوینی نیاورده وفقط قسمت سخن عمر رضی الله عنه را بریده آورده واین نشان دهنده بیماری مغزی و کینه این شخص نسبت به مسلمین واصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم می باشد.
نتیجه ای از این قسمت می گیریم (اول اینکه سخنی از فرار نیست دوم سخنی از بازگشت به مدینه وجنگ نکردن نیست سوم نتیجه گرفتیم طبق سیره پیامبر ونهج البلاغه که سربازان میتوانند در مورد جنگ پیشنهاد دهندو تصمیم گیرنده امیر می باشد واگرپیشنهاد کسی را قبول نکند دلیل بر بد بودن شخص پیش نهاد دهنده نیست).
اما قابل توجه قزوینی اینکه پیامبر خیلی جاها با حرف سیدنا عمرموافقت نمودند حتی قران با سخن عمر موافقت نموده وپیامبر درشانش فرمودند(ان الله جعل الحق علی لسان عمر وقلبه)رواه الترمذی (الله حق را روی زبان ودر قلب عمر قرار داده).
مدعی دروغگو درادامه آورده(فرار ابوبکر از غزوه احد)
سپس روایتی را بااین مضموم آورده( أبو بكر رضی الله عنه إذا ذكر یوم أحد بكى ثم قال ذاك كله یوم طلحة ثم أنشأ یحدث قال كنت أول من فاء یوم أحد فرأیت رجلا یقاتل مع رسول الله صلى الله علیه وسلم دونه وأراه قال یحمیه قال فقلت كن طلحة حیث فاتنی ما فاتنی فقلت یكون رجلا من قومی أحب إلی وبینی وبین المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم منه وهو یخطف المشی خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبیدة بن الجراح فانتهینا إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم وقد كسرت رباعیته وشج فی وجهه وقد دخل فی وجنته حلقتان من حلق المغفر .
عائشه میگوید : ابوبكر هر گاه یاد روز اُحُد میافتاد ، گریه میكرد و میگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین كسی كه در آن روز (بعد از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم كه با یكی از كفار میجنگید ، به طلحه گفتم: همان جایی كه هستی باش كه من چیزهایی را از دست دادهام، مردی از خویشان من است كه عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیكتر بودم، كسی را كه نمیشناختم به طرف رسول خدا آمد ، وقتی كه نزدیك شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهای جلوی آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقههای زره در صورتش فرو رفته بود .
الطیالسی البصری ، سلیمان بن داود أبو داود الفارسی (متوفای204هـ) ، مسند أبی داود الطیالسی ، ج 1 ، ص 3 ، حاكم نیشابوری بعد از نقل این روایت میگوید :هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفای405 هـ) ، المستدرك على الصحیحین ج 3 ، ص 298 ،
پاسخ: اولا می دانیم که در احد مسلمین در ابتدا پیروز شدند ولی عده ای تنگه احد را رها کردند زیرا اینطور دیده میشد که مسلمین پیروز شده اند و خالد بن ولید که در آن زمان در سپاه کفر بود تنگه را دور می زند واز پشت مسلمین را غافلگیر می کند مسلمین نزدیک به شکست بودند و سپس مرد مشرکی شایعه می کند که پیامبر را کشته ومسلمین دگرگون می شوند عده ای فکر می کنند که پیامبر کشته شده وبسوی کوه احد عقب نشینی می کنند این از تعریف مختصر غزوه احد.
اما در مورد روایتی که قزوینی آورده(اولا این روایت دلیلی بر فرار نیست یک کلمه در این روایت نشان دهید که نوشته باشد ابوبکر فرار کرده بود؟! این روایت کلش در مورد رشادت های ابوعبیدة وطلحه الفیاض رضی الله عنهم هست.وسخن ابوبکر دلیلی بر ادعای ما هست که می گوید هر وقت احد را یاد می آوردم گریه می کنم که آن روز طلحه بود.
ذهبی در تاریخ خود اینطور روایت می کند( عيسى بن طلحة، عن عائشة رضي الله عنها قالت: كان أبو بكر إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال: ذاك يوم كان كله يوم ./تاريخ الإسلام للذهبي الجزء الثاني الصفحة 191
كنت أول من فاء يوم أحد، فرأيت رجلاً يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه. وأراده قال: يحميه، فقلت: كان طلحة حيث فاتني ما فاتني، قلت: يكون رجلاً من قومي أحب إلي. وبيني وبين المشركين رجلاً لا أعرفه، وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه، وهو يخطف المشي خطفاً لا أخطفه. فإذا هو أبو عبيدة. فانتهينا إلى رسول لله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه، وقد دخل في وجهه حلقتان من حلق المغفر. قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: عليكما صاحبكما يريد طلحة وقد نزف. فلم نلتفت إلى قوله، وذهبت لأنزع ذلك من وجهه. فقال أبو عبيدة: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. فتركته. فكره أن يتناولها بيده فيؤذي النبي، فأزم عليهما بفيه، فاستخرج إحدى الحلقتين. ووقعت ثنيته مع الحلقة. وذهبت لأصنع ما صنع، فقال: أقسمت عليك بحقي لما تركتني. ففعل ما فعل في المرة الأولى، فوقعت ثنيته الأخرى مع الحلقة. فكان أبو عبيدة من أحسن الناس هتماً، فأصلحنا من شأن النبي صلى الله عليه وسلم، ثم أتينا طلحة في بعض تلك الجفار، فإذا بضع وسبعون، أقل أو أكثر، من بين طعنة ورمية وضربة، وإذا قد قطعت إصبعه. فأصلحنا من شأنه)
(ابوبکر الصدیق می گوید من اولین کسی بودم برگشتم واین که می گوید برگشتم منظور از فرار کردن نیست زیرا اصلا در حدیث جنین جیزی نیست دوما همانطور که گفتیم در احد عده ای فکر کردند پیامبر کشته شده وعده ای در حال جنگ بودند عده ای زخمی و عده ای بالا کوه احد پناه گرفتند وهمانطور که در تورایخ آمده رسول الله صلی الله علیه وسلم هم بهمراه یارانش جون ابوعبید هو طلحه وابوبکر به بالای کوه احد پناه گرفت اما سوال از قزوینی آیا پیامبر که دیدند شکست خوردند وبالای کوه احد پناه گرفتند فرار کردند؟وطبق قاعده فرار از جنگ فاسق هستند والعیاذ بالله؟ یاخیر؟
اما ادامه معنی روایت ابوبکر می گوید من اولین نفر بودم که نزد رسول الله آمدم به طلحه گفتم همان جا که هستی باش. مردی از قومم که برایم عزیز هست وبین من ومشرکین مردی بود که او را نمی شناختم و من نزدیکترین شخص به رسول الله بودم سپس ابوبکر از اینکه پیامبر مجروح شده بودند و دوحلقه ضریح در صورتش فرو رفته بود ویک انگشت وبعضی می گویند بازوی طلحه قطع شده بود و ابوبکر رضی الله عنه در این روایت از ماجرای آن روز واینکه در حال ترمیم زخمهای پیامبر وطلحه واوعبیده بود سخن می گوید).
اما سخن اصلی اینکه در این حدیث باز حرفی از فرار شیخین نیست بلکه سخن از رشادت اصحاب وجان فشانی های آنها هست همانطور که پیامبر بعد از جنگ احد فرمود هرکس می خواهد شهیدی ببیند که روی زمین راه میرود به طلحة نگاه کند.
اما همانطور که در قسمت اول گفتیم شیعه قصدش طعن وتوهین هست و از هر سخنی از هر روایتی میخواهد به نفع خود وبرای ابراز عقیده باطلش استفاده کند.
این آقایان حتی به کتب خود نگاه نمی کنند آنجا که علی در نهج البلاغه می گوید(ما باپیامبر بودیم وهمانا جنگ و کشتار پیرامون ما و پدران وفرزندان وبرادان ما دور می زد. اما از وارد شدن هر شدت ومصیبتی جز به ایمان خود نمی افزودیم و بیشتر در پیمودن راه حق وتسلیم بودن در برابر اوامر الهی وشکیبایی بر درد وجراهت های سوزان مصمم می شدیم)نهج البلاغه صحفه ۱۶۵ باب وصف یاران جهادگر رسول الله علیه السلام
در ادامه قزوینی دروغ گو آورده و عمر خود اعتراف کرده که در احد بعد از هزیمت وشکست مسلمین فرار کرد به بالای کوه احد پناهنده شد وعثمان رضی الله تعالی عنهم با ۳ تن از اصحاب به کوهی در اطراف مدینه فرار کردند. بخشی از این روایات که قزوینی آورده از این قرار است (خَطَبَ عُمَرُ رَسُولُ اللَّهِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ : «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» ، قَالَ: لَمَّا كَانَ یَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ ، فَلَقَدْ رَأَیْتُنِی أَنْزُو كَأَنَّنِی أَرْوَى ، وَالنَّاسُ یَقُولُونَ: قُتِلَ مُحَمَّدٌ، فَقُلْتُ: لاَ أَجِدُ أَحَدَاً یَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ ، فَنَزَلَتْ : (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ )تفسیر طبری
(یعنی روز جمعه عمر خطبه می خواند پس سوره آل عمران را خواند تا این قسمت که می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ) سپس گفت روزاحد که ما شکست خوردیم پس ما از سوی رسول الله پراکنده شدیم و بسوی احد رفتیم تا به بالای کوه رسیدیم ومردم می گفتند که محمد را کشتند من گفتم هر کس بگوید محمد کشته شده خودم او را می کشم تا اینکه به بالای کوه رسیدیم.)
ادعای دوم قزوینی مبنی بر فرار عثمان (وفر عثمان بن عفان وعقبة بن عثمان وسعد بن عثمان رجلان من الأنصار ثم من بنی زریق حتى بلغوا الجلعب جبلا بناحیة المدینة فأقاموا به ثلاثا ثم رجعوا إلى رسول الله علیه السلام)
الطبری ، محمد بن جریر (متوفای 310هـ) ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 4 ، ص 145، ناشر : دار الفكر ، بیروت – 1405هـ
ومصادر دیگر قزوینی آورده که از آوردنش صرف نظر می کنم زیرا در اصل مسئله فرقی ایجاد نمی کند دوماً مصادر گمنام و از کتب دست اول اهل سنت نیست
پاسخ: همانطور که در ابتدا گفتیم قاعده اهل سنت این هست که کسی را معصوم وخالی از اشتباه نمی دانند واصحاب هم احتمال اشتباه در آنها می رود .اما خود مفسرین در مورد آیه ۱۵۵ سوره آل عمران و متفرق شدن بعضی از مسلمین واصحاب از دور پیامبر توضیح داده اند که ما آنها را می آوریم. و عدم اشاره قزوینی به این مسائل که علما در همان مصادری که قزوینی به آنها استناد کرده نشان دهنده عناد و فقر علمی او می باشد واینکه همیشه دنبال طعنه به اصحاب بوده ومذهب رفض وزندقة را در پیش گرفته.
امام قرطبی رحمه الله آیه ۱۵۵ آل عمران می فرماید (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ ﴿155﴾
معنی (روزى كه دو گروه [در احد] با هم روياروى شدند كسانى كه از ميان شما [به دشمن] پشت كردند در حقيقت جز اين نبود كه به سبب پارهاى از آنچه [از گناه] حاصل كرده بودند شيطان آنان را بلغزانيد و قطعا خدا از ايشان درگذشت زيرا خدا آمرزگار بردبار است )
می گویم اگر این مرد گمراه قزوینی کمی قرآن بخواند هدایت می شود تمام جواب این روایت ها این غوغا ها که عثمان از احد فرار کرد نمی دانم عمر رفت بالای کوه بعد از شکست ابوبکر فلان جا بود واین طعنه ها خداوند پاسخ دندان شکنی به این شبهات داده طوری که دندانها را خورد کرده وداخل شکم می کند آنجا که می فرماید: (وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ)( قطعا خدا از ايشان درگذشت زيرا خدا آمرزگار بردبار است )
جناب قزوینی الله که خداوند عالم هست آنها را بخشیده شما جه کاره باشید؟؟؟؟؟؟؟
اما امام قرطبی در تفسیر آین ایه می گوید(إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا)
وَعَلَى الثَّانِي بِمَعْصِيَتِهِمْ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي تَرْكهمْ الْمَرْكَز وَمَيْلهمْ إِلَى الْغَنِيمَة . وَقَالَ الْحَسَن : " مَا كَسَبُوا " قَبُولهمْ مِنْ إِبْلِيس مَا وَسْوَسَ إِلَيْهِمْ . وَقَالَ الْكَلْبِيّ : زَيَّنَ لَهُمْ الشَّيْطَان أَعْمَالهمْ . وَقِيلَ : لَمْ يَكُنْ الِانْهِزَام مَعْصِيَة ; لِأَنَّهُمْ أَرَادُوا التَّحَصُّن بِالْمَدِينَةِ , فَيَقْطَع الْعَدُوّ طَمَعه فِيهِمْ لَمَّا سَمِعُوا أَنَّ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قُتِلَ . وَيَجُوز أَنْ يُقَال : لَمْ يَسْمَعُوا دُعَاء النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِلْهَوْلِ الَّذِي كَانُوا فِيهِ . وَيَجُوز أَنْ يُقَال : زَادَ عَدَد الْعَدُوّ عَلَى الضِّعْف ; لِأَنَّهُمْ كَانُوا سَبْعمِائَةِ وَالْعَدُوّ ثَلَاثَة آلَاف . وَعِنْد هَذَا يَجُوز الِانْهِزَام وَلَكِنَّ الِانْهِزَام عَنْ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَطَأ لَا يَجُوز , وَلَعَلَّهُمْ تَوَهَّمُوا أَنَّ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ اِنْحَازَ إِلَى الْجَبَل أَيْضًا .
(معنی دوم اینکه معصیتشان در مورد پیامبر که مرکز کوه را ترک کردند وبه این دلیل که دشمن شکست خورده برای گرفتن غنیمت کوه را ترک کردند (اینجا سخن از خلفا نیست) سوم اینکه حسن می گوید (ما کسبوا) یعنی قبول وسوسه ابلیس وکلبی می گوید شیطان این کار را برایشان زینت داد و می گویند:انهزام در جنگ معصیت نیست ولی انهزام از پیامبر خطا هست جایز نیست ولی آنها که متفرق شدند بسوی کوه فکر می کردند که رسول علیه الصلاة والسلام هم با ایشان بسوی کوه آمده اند.)
سپس می گوید: (وَعَلَى الْجُمْلَة فَإِنْ حُمِلَ الْأَمْر عَلَى ذَنْب مُحَقَّق فَقَدْ عَفَا اللَّه عَنْهُ )یعنی (اگر آیه را حمل بر گناه کنیم پس معلوم هست که خداوند عفونموده آنها را زیرا می فرماید ولقد عفا الله عنهم).
سپس امام قرطبی روایت خوبی را می آورد در رد بر اینکه عثمان رضی الله عنه در احد فرار کرده ( حَدَّثَنَا أَبُو بَكْر بْن غَيْلَان عَنْ جَرِير: أَنَّ عُثْمَان كَانَ بَيْنه وَبَيْنَ عَبْد الرَّحْمَن بْن عَوْف كَلَام , فَقَالَ لَهُ عَبْد الرَّحْمَن بْن عَوْف : أَتَسُبُّنِي وَقَدْ شَهِدْت بَدْرًا وَلَمْ تَشْهَد, وَقَدْ بَايَعْت تَحْت شَجَرَة وَلَمْ تُبَايِع, وَقَدْ كُنْت تَوَلَّى مَعَ مَنْ تَوَلَّى يَوْم الْجَمْع , يَعْنِي يَوْم أُحُد . فَرَدَّ عَلَيْهِ عُثْمَان فَقَالَ: أَمَّا قَوْلك: أَنَا شَهِدْت بَدْرًا وَلَمْ تَشْهَد, فَإِنِّي لَمْ أَغِبْ عَنْ شَيْء شَهِدَهُ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , إِلَّا أَنَّ بِنْت رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَتْ مَرِيضَة وَكُنْت مَعَهَا أُمَرِّضهَا, فَضَرَبَ لِي رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَهْمًا فِي سِهَام الْمُسْلِمِينَ , وَأَمَّا بَيْعَة الشَّجَرَة فَإِنَّ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَنِي رَبِيئَة عَلَى الْمُشْرِكِينَ بِمَكَّة - الرَّبِيئَة هُوَ النَّاظِر - فَضَرَبَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَمِينه عَلَى شِمَاله فَقَالَ : ( هَذِهِ لِعُثْمَان ) فَيَمِين رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَشِمَاله خَيْر لِي مِنْ يَمِينِي وَشِمَالِي . وَأَمَّا يَوْم الْجَمْع فَقَالَ وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(
معنی (بین عثمان وعبدالرحمن بن عوف دعوای لفظی پیش آمده عبد الرحمن به عثمان گفت که من از اهل بدر هستم وتو در بدر نبودی من اهل بیعت شجرة هستم وتو نیستی و تو در احد از کسانی بودی که از نزد پیامبر متفرق شدند عثمان در پاسخش می گوید: اما حرف تو که گفتی در بدر غائب بودم پس من در چیزی که پیامبر در آن شرکت داشت غیبت نداشتم و در بدر به دلیل اینکه دخترش رقیه همسرم مریض بودند ومن کنارش ماندم واز او نگه داری کردم وپیامبر مانند دیگرمسلمین برایم سهم قرار داد اما درمورد بیعت شجرة همانا رسول الله مرا بسوی مشرکین به عنوان نماینده فرستاد پس رسول الله دست راستش را بر چپش زدند وفرمودند این دست عثمان وبیعت او . ودست چپ و راست رسول الله از دست چپ وراست من بهتر هست واما اینکه دراحد متفرق شدم (یا بقول قزوینی فرار کرد) وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ)(خداوند آنها را بخشید و او بخشنده بردبار هست).
می گویم واین امری قابل قبول هست زیرا در انسانها احتمال خطا می باشد ونظیر این خطاها برای انبیاء ثابت شده مثال خوردن آدم از میوه و توبه او وبخشش خدا دوم خطای و سرباز زدن یونس از ابلاغ رسالت و مجازات او در دهان نهنگ و بخشش دوباره خداوند.و خیلی های دیگر واین مسئله هست که برای همه اتفاق می افتد ومنطقی هست اما خوب چیزی که روشن هست عناد این قوم با اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم میباشد.
همانطور که گفتیم در این غزوه کلا مسلمین شکست خوردند ویکی از دلایلش قوی شدن ایمانشان بوده و درکتب تواریخ آمده که بعدا کسانی که متفرق شدند دوباره بسوی پیامبر برگشتند و پیامبر با ایشان بسوی کوه احد ودر بالای آن پناه گرفتند جناب قزوینی رسول الله هم فرار کردند؟ بخدا قسم طعن به اصحاب محمد یعنی طعن به او طبری در تاریخش می آورد
( وحدثنا ابن وكيع قال : حدثني أبي، عن إسرائيل قال: حدثنا أبوإسحاق، عن البراء قال : ثم إن أبا سفيان أشرف علينا ، فقال : أفي القوم محمد ؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا تجيبوه ، مرتين ، ثم قال : أفي القوم ابن أبي قحافة ثلاثاً ؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تجيبوه ، ثم قال: أفي القوم عمر ابن الخطاب ؟ ثلاثاً فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تجيبوه ، ثم التفت إلى أصحابه فقال أما هؤلاء فقد قتلوا لو كانوا في الأحياء لأجابوا ، فلم يملك عمر بن الخطاب نفسه أن قال : كذبت يا عدو الله قد أبقى الله لك ما يخزيك . فقال: أعل هبل ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : أجيبوه ، قالوا : ما نقول ؟ قال : قولوا الله أعلى وأجل . قال أبوسفيان : ألا لنا العزى ولا عزى لكم ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : أجيبوه ، قالوا : ما نقول ؟ قال قولوا : الله مولانا ولا مولى لكم . قال أبوسفيان : يوم بيوم ببدر والحرب سجال أما إنكم ستجدون في القوم مثلاً لم آمر بها ولم تسؤني .
حدثنا ابن حميد قال : حدثنا سلمة ، عن ابن اسحاق قال : في حديثه لما أجاب عمر أبا سفيان ، قال له أبوسفيان : هلم يا عمر ، فقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم إيته فانظر ما شأنه ، فقال له أبوسفيان : أنشدك الله يا عمر أقتلنا محمداً ؟ فقال عمر : والله لا وإنه ليسمع كلامك الآن !! فقال أنت أصدق عندي من ابن قميئة وأبر ، لقول ابن قميئة لهم إني قتلت محمداً ،
معنی (سپس ابوسفیان به پای کوه احد آمد و گفت :ایا محمد در قوم شما هست ؟ سه مرتبه پرسید .رسول الله فرمود پاسخش ندهید .سپس پرسید ایا ابن ابی قحافة نزد شما هست سه مرتبه پرسید؟ پیامبر فرمود پاسخش ندهید .سپس پرسید عمربن خطاب نزد شما هست ؟رسول الله فرمود جوابش ندهید.سپس به سوی یارانش برگشت گفت این قوم همه کشته شدند اگر زنده بودن پاسخ می دادند.وعمر نتوانست خود را نگه دارد و گفت دروغ گفتی ای دشمن خدا.پس ابوسفیان فریاد زد (اعل هبل)رسول الله فرمودند الان پاسخش دهید پرسیدند جه بگوییم(فرمود بگویید اعلی واجل) ابوسفیان فریاد زد ما (عزی داریم وشما ها ندارید منظور بت کفار هست)پیامبر فرمود پاسخش دهید و بگوید(مولای ما الله هست و شماها مولایی ندارید).
سپس ابوسفیان از عمر می پرسد ایا ما محمد را کشتیم ؟عمرپاسخ داد والله نه او زنده هست و کلامت را الان می شنود.ابوسفیان گفت تو در نزد من راستگوتری از آنهایی که گفتند محمد را کشتند.
اتمام بخش اول اباطیل قزوینی
ادامه دارد ...
- 6561 بازدید
- نسخه چاپی