رد شبهات در مورد تخلف اصحاب از غزوات (2)

شماره مقاله: 
227
نویسنده: 
الهاشمى الحسنى

قزوینی عالم نما آورده که ابوبکر وعمر رضی الله عنهم در خیبر فرار کردند._ اولا این کلام خودش ضد و نقیض هست زیرا معروف هست و ثابت که اولین کسانی که پیامبر صلي الله عليه وسلم پرچم را در دست آنها داد ابوبکر وعمر بودند دوما می دانیم که فتح خیبر ماه ها طول کشید

تا جایی که پیامبر واصحاب دور قلعه خیمه زده بودند وبارها حمله کرده بودند ولی موفق نشده بودند.زیرا یهود خیبر در قلعه بودند و مسلما پیروزی آنها حتمی تر بود زیرا آنها از داخل قلعه بر لشکر اسلام مسلط تر بودند واز تیر و شمشیر مسلمین درامان.ویکی از دلایلی که ابوبکر وعمر و دیگر اصحاب بارها حمله می کردند و موفق نمی شدند قلعه را فتح کنند همین موضوع بوده وگرنه بحث ترسو بودن وفرار در کار نیست.
قزوینی مضل روایتی آورده با این مضمون: (عَنْ عَلِیَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَیْبَرَ ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِینَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ ، فَلَمْ یَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ ، فَجَاءَ یَجْبُنُهُمْ وَیَجْبُنُونَهُ ، فَسَاءَ ذالِكَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ : لأبُعَثَنَّ عَلَیْهِمْ رَجُلاً یُجبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ ، وَیُجبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ، لَیْسَ بِفَرَّارٍ ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا ، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ یَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ ، فَمَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَةً فَقَال: أَیْنَ عَلِیٌّ ؟ فَقَالُوا : هُوَ أَرْمَدُ ، قَالَ : ادْعُوهُ لِی ، فَلَمَّا أَتَیْتُهُ فَتَحَ عَیْنِی ، ثُمَّ تَفَلَ فِیهَا ، ثُمَّ أَعْطَانِی اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْیَاً خَشْیَةَ أَنْ یُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِیهَا حَدَثَاً أَوْ فِیَّ ، حَتَّى أَتَیْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ یَرْتَجِزُ ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ كَمَا یَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَیْنَا ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِیَدِی ، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ ، فَأَتَیْنَا الْبَابَ ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ) . ( ش ، والْبزار ، وسندُهُ حَسَنٌ ).
اولی معنی قزوینی از این حدیث را می آورم (علی علیه السلام می فرماید : رسول خدا (ص) به طرف خیبر رفت ، عمر را با گروهی به طرف اهل خیبر فرستاد تا با آنان بجنگند ، مدتی نگذشته بود كه عمر و یارانش فرار كردند . بعد از بازگشت ، عمر یارانش را متهم به ترسیدن می‌كرد و آن‌ها عمر را . پیامبر ناراحت شد و فرمود : مردی را به این جنگ خواهم فرستاد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند . او با خیبریان خواهد جنگید تا پیروز شود .
حاضران گردنها را دراز كردند تا ببیند چه كسی این سعادت را به دست می‌آورد ، رسول خدا (ص) لحظه ای مكث كرد سپس فرمود : علی كجاست ؟ گفتند او چشم درد دارد . فرمود او را صدا بزنید ، وقتی كه محضر پیامبر (ص) آمدم ، آب دهانش را بر چشمم مالید ، پرچم را به دستم داد ، به سرعت حركت كردم تا تصمیم دیگری بر تغییر من ایجاد نشود ، با دشمن وارد جنگ شدم ، مرحَب به میدان آمد و رجز می‌خواند ، من نیز به میدان رفتم و رجز خواندم تا با یكدیگر درگیر شدیم ، سر انجام خداوند این پهلوان نامی یهود را به دست من از بین برد ، یارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشینی كردند و درها را بستند ، پشت درِ ورودی قلعه آمدم و آن قدر پافشاری كردم تا خداوند آن را گشود . سند این حدیث حسن است )إبن أبی شیبة الكوفی ، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ) ، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج 7 ، ص 396 ، ح 36894 و مصادر دیگر


پاسخ: می گویم اولا این کتبی که این شخص استناد کرده ضعیف وصحیح در آن هست دوما این روایت چیزی از فرار شیخین در آن نیست خوانندگان عزیز اگر شما در این روایت فرار ابوبکر وعمر را می بینید به من هم خبر دهید.
اما این روایت از فضائل علی هست دوما معجزه پیامبر که با آب دهانش درد چشم علی را درمان نمود.
مانند این روایت البته بدون لفظ (فرّار)که قزوینی موذیانه برداشت نادرست کرده در کتب حدیث در فضل علی آمده به یکی از آن اشاره می کنم
أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال يوم خيبر : ( لأعطين هذه الراية غدا رجلا يفتح الله على يديه ، يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله ) . قال : فبات الناس يدوكون ليلتهم أيهم يعطاها ، فلما أصبح الناس غدوا على رسول الله صلى الله عليه وسلم كلهم يرجو أن يعطاها ، فقال : ( أين علي ابن أبي طالب ) . فقيل : هو يا رسول الله يشتكي عينيه ، قال : ( فأرسلوا إليه ) . فأتي به فبصق رسول الله صلى الله عليه وسلم في عينيه ودعا له ، فبرأ حتى كأن لم يكن به وجع ، فأعطاه الراية ، فقال علي : يا رسول الله ، أقاتلهم حتى يكونوا مثلنا ؟ فقال : ( انفذ على رسلك حتى تنزل بساحتهم ، ثم ادعهم إلى الإسلام ، وأخبرهم بما يجب عليهم من حق الله فيه ، فوالله لأن يهدي الله بك رجلا واحد ، خير لك من أن يكون لك حمر النعم ) .
الراوي: سهل بن سعد الساعدي المحدث: البخاري - المصدر: الجامع الصحيح - الصفحة أو الرقم: 4210
خلاصة الدرجة: [صحيح]
(معنی:رسول الله در روز خیبر فرمودند فردا پرجم را بدست کسی میدهم که خداوند ورسولش او را دوست دارند مردم شب را گذارندند در فکراینکه آن شخص کیست؟ فردا رسول الله فرمودند علی کجاست؟ گفتند درد چشم دارد فرمود صدایش کنید علی آمد پیامبر آب دهان خود را بر چشمش زدند وخوب شد.سپس فرمود بسوی آنها برو ابتدا بسوی اسلام دعوتشان کن دوما حقی که خداوند بر آنها دارد.بخدا که اگر کسی به دست تو هدایت شو بهتر هست برای تو از بهترین نعمت ها).

اما برداشت قزوینی معاند وروایت سیوطی
همانطور که گفتیم سخنی از ترس وفرار شیخین نیست دوما یک ماه فتح خیبر طول کشید چرا پیامبر روز اولی علی را نفرستادند تا خیبر را فتح کند؟ شما ها که عقیده دارید علی در خیبر را با انگشت شصد خود کند! پس معلوم می شود که عدم فتح خیبر در یکماه ترس وفرار نبوده بلکه شرایط مکانی قلعه خیبر بوده.دوما (در روایت سیوطی آمده لیس الفرّار) واین فرّار با تجدید آمده ومنظورش فرار نیست زیرا با سیاق حدیث هم در اختلاف هست زیرا شیخین فرار نکردند بلکه فقط موفق به فتح نشدند مانند دیگران پس اینکه پیامبر بگوید فردا کسی را میفرستم که فرار نکند بی معنی هست بلکه منظور این هست که فردا کسی را میفرستم که دیگر قلعه فتح شود بدون برو وبرگشت یعنی کار یکسره شود).وخداوند هم وقتی پیامبر علی را فرستاد قلعه را بوسیله علی و مسلمین گشود و این فضلی برای علی و پیروزی برای تمام اصحاب ومسلمین هست ولا غیر.
قزوینی ۳حدیث دیگربا همین معانی آورده که به دلیل بی اساس بودن و طولانی شدن نمی آورم فقط خلاصه می گویم که قزوینی ناعالم (کلماتی مانند هزموا )(یعنی موفق نشدن وبازگشتن یا شکست خوردن در این احادیث را حمل بر فرار کرد)و این کذب و دغل بازی اشکار می باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قزوینی در ادامه می آورد که عمر وابوبکر از غزوة حنین فرار کردند
روایتی به این مضمون می آورد (عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عَامَ حُنَیْن، فَلَمَّا الْتَقَیْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِكِینَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ الْمَوْتِ ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِی، فَلَجقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا )ابوقتاده گوید : سالی كه جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم ، وقتی كه دو لشكر روبروی هم قرار گرفتند ، مسلمانان فرار می كردند ، سپس بر می‌گشتند .
مردی از مشركان را دیدم كه با یك مسلمان می‌جنگید ، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه‌اش وارد كردم ، آن مرد مشرك برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد ، بوی مرگ را احساس كردم ، مرا رها كرد و بر زمین افتاد و مرد . عمر را ملاقات كردم ، گفتم چرا مردم فرار می‌كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است .
صحیح بخاری ، ج 4 ص 58 ، ح3142 ، كتاب فرض الخمس، ب 18 ، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100 ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــ
پاسخ: اولا در این روایت باز سخنی از فرار نیست نمی دانم این مرد چرا نام خود را محقق گذاشته؟ کجای روایت آمده عمر فرار کرد؟ از قزوینی می پرسم یا اصلا علمی در تو نیست که شکی نیست دراین ویا اینکه از روی عناد این کار را می کنی وباز شکی نیست
به این قسمت حدیث توجه کنید (فَلَحقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا )(یعنی عمر را ملاقات کردم و گفتم مردم را جه می شود عمر می گوید امر خدا هست سپس مردم برگشتند)
حالا فرار کجا هست؟ کجای حدیث سخن از فرار عمر هست؟
واین هم کامل حدیث بخاری که قیجی شده
(حدثنا عبد الله بن مسلمة، عن مالك، عن يحيى بن سعيد، عن ابن أفلح، عن أبي محمد مولى أبي قتادة، عن أبي قتادة رضي الله عنه قال:
خرجنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم عام حنين، فلما التقينا، كانت للمسلمين جولة، فرأيت رجلا من المشركين علا رجلا من المسلمين، فاستدرت حتى أتيته من ورائه حتى ضربته بالسيف على حبل عاتقه، فأقبل علي فضمني ضمة وجدت منها ريح الموت، ثم أدركه الموت فأرسلني، فلحقت عمر بن الخطاب فقلت: ما بال الناس؟ قال: أمر الله، ثم إن الناس رجعوا، وجلس النبي صلى الله عليه وسلم فقال: (من قتل قتيلا له عليه بينة فله سلبه). فقمت فقلت: من يشهد لي، ثم جلست، ثم قال:(من قتل قتيلا له عليه بينة فله سلبه). فقمت، فقلت: من يشهد لي، ثم جلست، ثم قال الثالثة مثله، فقمت، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (ما بالك يا أبا قتادة). فاقتصصت عليه القصة، فقال رجل: صدق يا رسول الله، وسلبه عندي فأرضه عني، فقال أبو بكر الصديق رضي الله عنه: لاها الله، إذا لا يعتمد إلى أسد من أسد الله، يقاتل عن الله ورسوله صلى الله عليه وسلم، يعطيك سلبه. فقال النبي صلى الله عليه وسلم: (صدق). فأعطاه، فبعت الدرع، فابتعت به مخرفا في بني سلمة، فإنه لأول مال تأثلته في الإسلام.)
حالا از فرار چیزی دیدید در حدیث ما را هم خبر کنید!

اما قسمت اخر اکاذیب قزوینی ادعا کرده که (استاد عبد الكریم مصری منكر شجاعت ابوبكر و عثمان (
استاد عبد الكریم الخطیب مصری ، از اساتید دانشكده علوم تفسیر در شهر ریاض در سال 1973 م و 1975 م در باره شجاعت أبو بكر می‌نویسد :
فأبوبكر لم یعرف عنه أنه كان ذا مكانة معروفة فی مواقع القتال .
این كه أبو بكر در جنگ‌ها جایگاه شناخته شده‌ای داشت باشد ، یافت نمی‌شود )


پاسخ : می گویم حتما این شخص مانند خودت بویی از علم نبرده (زیرا به شهادت تاریخ تمام اصحاب در غزوات شرکت کردند و مسلما شمشیر زدند و قتال کردند واین منافقین بودند که از جنگ کراهت داشتند از غزوات سر باز می زدند) برای مثال بخاری در کتاب مغازی کسانی که در بدر شرکت داشتند را ذکر می کند(
باب: تسمية من سمي من أهل بدر، في الجامع الذي وضعه أبو عبد الله على حروف المعجم.
النبي محمد بن عبد الله الهاشمي صلى الله عليه وسلم.
إياس بن البكير.
بلال بن رباح مولى أبي بكر القرشي.
حمزة بن عبد المطلب الهاشمي
حاطب بن أبي بلتعة حليف لقريش.
حارثة بن الربيع الأنصاري، قتل يوم بدر، وهو حارثة بن سراقة، كان في النظارة.
خبيب بن عدي الأنصاري.
خنيس بن حذافة السهمي.
رفاعة بن رافع الأنصاري.
رفاعة بن عبد المنذر أبو لبابة الأنصاري.
الزبير بن العوام القريشي.
زيد بن سهل أبو طلحة الأنصاري.
أبو زيد الأنصاري.
سعد بن مالك الزهري.
سعد بن خولة القرشي.
سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل القرشي.
سهل بن حنيف الأنصاري.
ظهير بن رافع الأنصاري وأخوه.
عبد الله بن عثمان.
أبو بكر الصديق القرشي.
عبد الله بن مسعود الهذلي.
عتبة بن مسعود الهذلي.
عبد الرحمن بن عوف الزهري.
عبيدة بن الحارث القرشي.
عبادة بن الصامت الأنصاري.
عمر بن الخطاب العدوي.
عثمان بن عفان القرشي، خلفه النبي صلى الله عليه وسلم على ابنته، وضرب له بسهمه.
علي بن أبي طالب الهاشمي.
عمرو بن عوف، حليف بني عامر بن لؤي.
عقبة بن عمر الأنصاري.
عامر بن ربيعة العنزي.
عاصم بن ثابت الأنصاري.
عويم بن ساعدة الأنصاري.
عتبان بن مالك الأنصاري.
قدامة بن مظعون.
قتادة بن النعمان الأنصاري.
معاذ بن عمرو بن الجموح.
معوذ بن عفراء وأخوه.
مالك بن ربيعة أبو أسيد الأنصاري.
مرارة بن الربيع الأنصاري.
معن بن عدي الأنصاري.
مسطح بن أثاثة بن عباد المطلب بن عبد مناف.
مقداد بن عمرو الكندي، حليف بني زهرة.
هلال بن أمية الأنصاري
رضي الله عنهم.

بفرمایید که شیخ عبدالکریم کمی تاریخ وکتب حدیثی بخوانند برایش خوب است.
واما باز در تاریخ بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم چه کسی اهل رده را به زمین نشاند؟ آیا بغیر ابوبکر؟ آیا این ابوبکر نبود که در پاسخ اصحاب که گفتند مردم با اسامه به جنگ روم رفته اند الان صحیح نیست جنگ با اهل رده ابوبکر فرمود بخدا اگر شتر بندی را که در زمان رسول الله زکات می دهند ندهند با انها قتال میکنم) باز ابوبکر جنگی و شمشیری نزده؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کسری وقیصر را که به خاک زد؟ عمر یا کسی دیگر؟
باز اینها ترسو و فرار کننده و کسانی بوده اند که شمشیری نزده وخونی نریختند؟
این را کسی می گوید که پیرو نفس عمارة شده و شیطان افسار او را در دست دارد.
در آخر قزوینی کذاب از ابن ابی الحدید واستادش ابوجعفر اسکافی سخنی مضحک را آورده که (ابوبکر وعمر کار مثبتی در جنگها انجام ندادند)
می گویم ابن ابی الحدید واستادش مانند خودت شیوخ ضلال هستند وحرفشان نزد اهل سنت ارزشی ندارد.


در پایان ما می پرسیم یک نمونه شجاعت وجنگهایی که ائمه شما مانند امام سجاد وباقر و صادق از خود نشان داده اند را برای ما بیاورید یک جنگ وشمشیری که زده باشند خونی ریخته باشند.ایا اینها نشانه ترسو بودن هست یا خیر؟
اصلا چرا جای دور برویم شما ها علی را ترسوتر کردید که زنش را زدند گردنش طناب انداختند وکشان کشان گردنش را کشیدند تا بیعت کند و اوهم بیعت نمود حالا طبق عقیده خودتان این ترس نیست؟ نه می گویند تقیه هست میگویم بدتر کسی که زنش را بزنند گردنش طناب بیاندازند تقیه بکند ترسو بودنش به هزار مرتبه ثابت میشود.
البته اینها عقاید خود شیعه هست وما از اینها مبرا هستیم فقط قصد ما پاسخ به خودشان با عقاید خودشان هست.
برای مثال نگاهی به صحیفه سجادیه بیاندازیم (قسمت اسناد صحیفه صفحه ۹ می گوید:انتهای صفحه اینطور نوشته:یحیی بن زید بن علی می گوید:فهل لقیت ابن عمی جعفر بن محمد؟ قلت نعم .فهل سمعته یذکر شیئا فی امری؟ قلت نعم.قال بم ذکرنی خبرنی؟قلت جعلت فداک ما احب ان استقبلک بما سمعته منه.فقال اباالموت تخفونی؟هات ما سمعته فقلت .سمعته یقول:انک تقتل وتصلب کما قتل ابوک وصلب.فتغیر وجهه فقال:یمحوالله مایشاء وعنده ام الکتاب.یا متوکل ان الله اید هذا الامر بنا وجعلنا العلم والسیف وفجمعا لنا.وخص بنو عمنا بالعلم وحده.فقلت جعلت فداک انی رایت الناس الی ابن عمک جعفر علیه السلام امیل منهم الی الیک وابیک فقال:ان عمی وابنه جعفر دعو الناس الی الحیاة و نحن دعوناهم الی الموت(
)یحیی می گوید به متوکل که آیا پسر عمویم جعفر صادق را ملاقات کردی ؟ گفتم بلی گفت در مورد من وامر سخنی گفت؟گفتم بلی گفت به من خبر ده! گفتم فدایت شوم دوست ندارم بیان کنم گفت مرا از مرگ می ترسانی؟ بگو آنچه شنیده ای.گفتم که تو مانند پدرت شهید می شوی کشته میشوی.یحیی گفت ای متو کل خدا خلافت و حفاظت دین را به ما داده و به ما علم و شمشیر عطاء کرده و به پسر عمو هایم فقط علم داده است .گفتم فدایت شوم مردم نسبت به پسر عمویت جعفر صادق و مایلترند تا به شما و پدرت فرمود به این دلیل که ما بسوی مرگ دعوت می کنیم وآنها بسوی حیات)

حالا طبق این سخن امامت موروثی و امامت باقر وصادق رحمهم الله زیر سوال رفته دوم یحیی بن زید بن علی امامت وخلافت رو مختص خودشان می داند سوم اینکه می گوید پسر عمو هایش جعفر صادق و پدرش مردم را به حیات می خوانند اهل سازشند حتی با حکام حالا سوال اینکه اینها ترسو و اهل فرارند یا خیر>؟؟؟؟؟
تم بالحمد الله عز وجل