سوال شيعه از اهل سنت درباره عدالت اصحاب پیامبر.

شماره مقاله: 
242
نویسنده: 
محمد باقر سجودى

ما اهل سنت، هرگاه روايتي را از رسول الله  نقل کنیم،هرگز در مورد صادق بودن راوی اول ( یعنی صحابی)  شکی نداریم و این قرار بین ماست که راوی اول را  در نقل حدیث صادق میدانیم،و هرگز نمیگوییم در بین حلقه راویان، فلان صحابی است پس ضعیف است، اما  بعد از صحابی، در راویان بعدی دقیق میشویم

که آیا مردم خوبی بوده اند یا نه.  شیعه به این طرز تلقی ما ایراد دارد.
ببینیم انتقاد آنها را:
شبهه شیعه:
تعریف صحابه طبق نظر همه مذاهب اسلامی این است که هر کس در زمان پیامبر زندگی کرده باشد و آن حضرت را دیده و درک کرده باشد و اسلام آورده، جزء صحابه است (که به چند هزار تن میرسند)آیا اعتقاد به عدالت همه آنها امری معقول و قابل پذیرش است؟
اگر همه صحابه عادل بودند پس آیات مربوط به منافقین در شان چه کسانی نازل می شد؟
اگر همه صحابه عادل بودند پس آیه: (ان جاءکم فاسق بنباءفتبینوا) هرگاه فاسقی برای شما خبر آورد جستجو کنید كه راست ميگوید یا نه .  اين أيه در شان چه کسی نازل شده است؟ آیا آن فاسق، از اصحاب پیامبر نبود؟


پاسخ اهل سنت:
خلاصه حرف شیعه این است که شما از کجا میدانید در بین صحابه شخص منافقی خود را پنهان نکرده باشد؟
ما میگوییم ای شیعه منظورت از این سخن چیست؟
میخواهی ما را به همه بدبین کنی؟ خب چاره چیست؟ فرض کنیم حرفت درست باشد و منافقی خود را در بین صحابه پنهان کرده و  ناشناخته مانده ! خب تو میخواهی ما چه کنیم ؟ میخواهی به همه بدبین باشیم و هیچ حدیثی را قبول نکنیم ؟
با  این روش نتیجه گیری،  باید به حضرت علی هم مشکوک شویم !
قبول داری؟
نه  قبول نداری و میگویی رسول الله، علی را جداگانه مدح کرده!
 خب عمر را هم ستوده! ابوبکر را عثمان را و همه اصحاب خود را با کلماتی مدح کرده اند، پس ما هم مثل تو  به احادیث واضح عمل میکنیم، پس این شک و شبهه ایجاد برای چیست؟
ای شیعه میدانم که چه میگویی!
 میگویی آن احادیث در مدح آنها جعلی است، خودشان در مدح خود ساخته اند و دروغ است!!
میگوییم  با همین استدلال، میتوانم ساکتت کنم و میتوانیم بگویم که احادیث در مدح علی ابوذر و مقداد و بلال و عمار  نیز جعلی است، خودشان در مدح خود ساخته اند و دروغ است!!

میگویی که ولی در تقوای علی و در مدح علی همه متفقیم و شیعه و سنی اختلافی ندارند، پس این روایات از شک و شبهه بالاتر است، اما روایات در مدح عمر متفق علیه نیست.
میگوییم در پیش اهل سنت روایات در مدح عمر   متفق علیه است و اینکه شیعه منکر است و  با ما مخالف است  این از ارزش احادیث ما نمیکاهد.

مثال:
ما و نصارا در تقوا و پاکی و راستگویی  عیسی علیه سلام متفقیم، اما در پاکی و  راستگویی حضرت محمد, آنها با ما مخالفند و قبول ندارند، قبول نداشتن آنها مگر از مقام پیامبر ما میکاهد که قبول نداشتن شیعه به مقام عمر لطمه بزند؟
شیعه میگوید: بسیار خوب عشره مبشره وبقیه اصحابی که رسول الله مستقیما از آنها تعریف کرده را حالا کاری نداریم، اما شما همه صحابه را در  نقل روایت عادل میدانید، در حالیکه سند از رسول الله ندارید.
میگوییم رسول الله بصورت عمومی  تمام صحاب خود را ستودند و بالاتر از آن،  قرآن اصحاب محمد را میستاید،
اما حرف شما این است که در این مجموعه  یکی دونفر منافق یا فاسق بَر خورده اند، خب بفرض  برَ خورده باشند این که باعث نمیشود با همه را بدور بریزیم، ما تا انجا که توانستیم منافقین را شناسایی کردیم و کافران نیز  بر ما معلومند.
و ما نمیگویم که همه صحابه، جملگی به بهشت میروند این بر ما معلوم نیست ( اما با توجه به تعریف قرآن از آنها )  امید دارم همه به بهشت بروند اما بطور قطع نمیتوانیم بگوییم

و هرکس به دروغ به پیامبر حدیثی نسبت دهد کافر میشود، پس صحابی هر گناهی بکند محال است که شرک بورزد یا حدیث دروغین نقل کند، برای همین همه را در نقل حدیث صادق میدانیم اما این به این معنی نیست که آنها را معصوم و از پاک از گناه میدانیم ، و دروغ بستن بر رسول الله و بطور عمدی سخن دروغ از زبان  ایشان گفتن، جایگاهش جهنم هست.
اما شیعه هنوز امید دارد که با یک منافق نفوذی همه اصحاب پیامبر را بدنام کند!!


ما میگوییم اولا منافقین شناخته شده بودند، دوما بفرض یک نفوذی یا دو نفوذی بوده باشند، اینکه دلیل نمیشود به خاطر دو نفر همه صحابه را بدنام کنیم و به همه شک کنیم  این غرض ورزی است.

در زمانی که مدیر مدرسه ای در تهران  بودم، روزی مردی بنام جلال زینعلی حکم بدست آمد مدرسه ما !
در حکم نوشته بود که او  را بعنوان معلم امور تربیتی مقرر کنید،مدتی بعد با هم دوست شدیم و او سرگذشت خود را گفت
گفت:
 در بیت امام خمینی پاسدار بودم، این آن زمانی بود که مجاهدین خلق رهبران دولتی را میکشتند، روزی  برای خمینی بمبی گذاشتند اما منفجر نکردند فقط برویش نوشتند رویت را کم نکنی ترا هم به هوا میفرستیم!
خمینی نمیتوانست 700 پاسدار را عوض کنند، چون فقط یک نفر مجرم بود، نمیتوانست همه را مجازات کند خصوصا که 699 نفر دیگر مخلص بودند،
حالا اگر کسی به خمینی بگوید که همه این 700 نفر را طرد کن و نیازی هم نیست که پاسدار نگه داری!! آیا مخلص به  خمینی است؟
 آیا اگر کسی این 700 را لعنت کند، بخاطر جرم یک نفر بخاطر نفاق یک نفر!! آیا او مخلص به نظام است؟
آیا کسی که بخاطر جرم یک نفر، نه فقط این 700 نفر را ناسزا بگوید که همه دوستان خمینی را در همه شهرها را فحش بدهد، میتوانیم بگوییم او دوستدار خمینی است ؟!!

چه ربطی دارد جرم یک نفر، به همه صحابه؟!!!

خمینی عاقلانه ترین کار را کرد، این 700 نفر را در 700 جای جدید، اما مناسب تعیین کرد و 700 تا پاسدار جدید برای خود تعیین نمود و بخاطر یک نفر 699 نفر دیگر را فدا نکرد.
اما شیعه بما میگوید بخاطر یک منافق  که آیا باشد یا نباشد، هیچ حدیثی را قبول نکنیم و به همه مشکوک باشیم و از خیر کثیر خود را محروم کنیم!!!
طبعا او دوستدار اسلام نیست که چنین میگوید و سعی میکند با سفسطه ما را به همه مشکوک کند،


بعد این آقای شیعه دلسوز؟!! که حرف اصیلیش این نیست
او همه صحابه را از کوچک بزرگ منافق میداند او با هر 700 پاسدار بد است بزرگ نمایی جرم یک نفر  بخاطر دلسوزی به اسلام نیست هدف ضربه زدن به همه است.
ای شیعه محترم اگر قرار باشد که ما به صحابه؛که ممدوح قرآن و حدیث هستند؛ شک کنیم بعد از آن به هیچکس اعتماد نمیکنیم و تو اولی تری که با دیده تردید به تو بنگریم ممدوح قران که قابل اعتماد نباشد، تو  را چگونه معتمد خود بدانیم؟
پس بازی کلامی شیعه برایش فایده ندارد زیرا ما اینقدر که او فکر میکند ساده نیستیم!
و حرف آخر اینکه اگر منافقان حدیث های ما را میساختند باید روایات ما  از شرکیات و کفریات پر میبود، ما در احادیث صحیح یک مورد سخن خلاف قرآن نداریم.

دیدگاه ها

تصویر پروفایل محمد مهدي

  ترور پيامبر   آيا صحيح است

 ترور پيامبر

 آيا صحيح است كه مى گويند در ليلة العقبة ـ هنگاميكه پيامبر اكرمـ صلى الله عليه و سلّم ـ از تبوك مراجعت مى كرد و قصد عبور از گردنه را داشتند دوازده نفر از صحابه كرام قصد ترور و كشتن پيامبرـ صلى الله عليه و سلّم ـ را داشته و در حاليكه صورتهاى خود را بسته بودند به حضرت حملهور شدند... راستى اين دوازده نفر چه كسانى هستند؟

امام ابن حزم نام پنج نفر را برده كه براى من بسيار شگفت انگيز است آنجا كه مى فرمايد:

أن ابابكر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن أبى وقّاص أرادوا قتل النبي و إلقاءهُ من العقبة فى تبوك.»

هرچند، ابن حزم راوى اين حديث را كه وليد بن جميع مى باشد ضعيف مى داند. ولى علماء رجالى ما اهل سنت همانند ابو نعيم و ابوزرعه و يحيى بن معين و احمد بن حنبل، و ابن حبان و عجلى و ابن سعد و ديگران او را موثق مى دانند.

حضرت استاد، باور كنيد با خواندن اين نص غرق در حيرتم، آيا موضع سلف صالح ما در برابر پيامبر اكرمـ صلى الله عليه و سلّم ـ اين است؟!

 -------------------------------------------------------------------------

 علماي اهل سنت:

امام بخاری از عبدالرحمن بن عبدالقاری نقل کرده که گفت: شبی از شب های رمضان با عمربن الخطاب به مسجد رفتیم. مردم متفرق بودند و هرکسی برای خود نماز می خواند و بعضا مردی با جمعی به نماز مشغول بود.

عمر چون این را بديد گفت: به عقیده من اگر این ها را با یک امام گرد آوریم بهتر است و در پی این تصمیم ٬ ابی بن کعب را به امامت جماعت گماشت. شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت٬ نماز می خواندند. عمر گفت: این بدعت خوبی است «صحیح بخاری ج۱ص۳۴۲»

 

به شهادت تاريخ كسى كه متعه را حرام و ممنوع اعلام كرد عمر بن خطّاب در آخرين روزهاى خلافتش بود.(صحيح بخارى: 2/ 569 رقم 1496، صحيح مسلم: 3/193/194، رقم 15 ـ 17،و.....).

 

سوال: مگر پیامبر اکرم بدعت گذار را گمراه و از اهل دوزخ نخوانده؟ «مسنداحمدج۳ص۳۱۰»

 

آيا كسي هست مرا ياري كند؟

تصویر پروفایل محمد مهدي

  صحابي از نگاه قرآن در منطق

 

صحابي از نگاه قرآن

در منطق وحي، انسان هايي که به محضر پيامبر گرامي اسلام شرفياب شده و مصاحبت ايشان را درک کرده اند، دو دسته اند كه برخورد قرآن با هر يك از اين دو گروه قابل تامل است:

گروه اول: مورد مدح قرآن
کساني کهآيات جاودانه قرآن، به مدح و ستايش آنان مي پردازد و از آنان به عنوان پايه گذارانکاخ مجد و شوکت اسلام، ياد مي کند و ما در اين جا برخي از فرازهاي کتاب الهي راپيرامون اين دسته از صحابه، يادآور مي شويم:
پيشتازان نخستين
»وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِيْنَ وَالاَْنْصارِوَالَّذِيْنَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُوَأعَدَّلَهُمْ جَنّات تَجْرييْ مِن تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدِيْنَ فِيها أبَداًذلِکَ الْفَوْزُ العَظِيْمُ». (1)
ـ و پيشتازان نخستين از مهاجران وانصار وکساني که به نيکي از آنان پيروي نمودند، خدا از آنان خشنود و آنان نيز از خداخوشنودند و خداوند، بهشت هايي را که در آنها نهرها جاري است، براي آنان مهيّافرموده و اين به حقيقت، رستگاري بزرگي است.
2- بيعت کنندگان در زير درخت
»لَقَدْ رَضِيَ اللهُ عَنِ المُؤْمِنينَ إذْ يُبايِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِفَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ فَأنزلَ السَّکِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أثابَهُم فَتحاًقريباً». (2)
ـ خداوند از مؤمناني که در زير درخت با تو بيعت نمودند، خوشنودگرديد و آنچه در دلهاي آنان مي گذشت را دانست، پس آرامش را بر آنان فرو فرستاد وپيروزي نزديک را به آنان پاداش داد.
مهاجران
»لِلفُقَراءِالمُهاجِرِيْنَ الَّذِيْنَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ اَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَفَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُالصّادِقُونَ». (3)
ـ براي مستمندان مهاجري که از ديار و دارايي خود رانده ودور شدند، در جستجوي فضل و خوشنودي خدا هستند و خدا و پيامبر را ياري مي نمايند. آنان راستگويان هستند.
اصحاب فتح
»مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِوَالَّذِيْنَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَي الْکُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَريهُمُرُکَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً سِيْماهُمْ فِيْوُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ». (4)
ـ محمد فرستاده خدا است و ياران وهمراهانش بر کافران سخت دل و با يکديگر مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجود ميبيني که در جستجوي فضل و خوشنودي خدا هستند و بر رخسار آنان، آثار سجده پديدار است.
[1]
آيه تطهير
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (5)
خداوند اراده فرموده است که هرگونه رجس و پلیدی را از شمااهل بیتبر طرف کند و شما را پاک و مطهر گرداند.
 
گروه دوم: مورد ذم قرآن
دسته ديگر از کساني که مصاحبت پيامبر را درک کردند، مردماني بودنددو چهره يا بيمار دل که قرآن کريم به افشاي ماهيت آنان پرداخته و پيامبر را ازوجود آنان بيم مي دهد. در اين جا به چند نمونه از اين گروه ها اشاره مي كنيم:

1- منافقان (شناخته وناشناخته)
سيماى منافقان در قرآن
قرآن بعضى از مسلمانان را كه به ظاهر به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) ايمان آوردند، همراه ايشان نماز مى خواندند، در جهاد شركت مى كردند و به دليل مصاحبت با حضرت، عنوان صحابى را براى خويش كسب كرده بودند، منافق معرفى كرده و با زدن مهر نفاق بر پيشانى آنان، پايين ترين و پست ترين دركات جهنم را به آنان اختصاص داده است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
* گروهى از صحابى منافق كه حتى پيامبر آن ها را نمى شناسد
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الاَْعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ اِلى عَذاب عَظيم(6)
و بعضى از اعراب اطراف شما منافق اند و از اهالى مدينه (شهر) به سوى نفاق خزيدند كه تو آنان را نمى شناسى و ما مى شناسيم. به زودى آنان را دو مرتبه عذاب خواهيم كرد و سپس به سوى عذابى بزرگ رانده خواهند شد.
* تهمت زنندگان به همسر رسول خدا
عده اى از صحابه آن قدر حرمت پيامبر را زير پا گذاشتند كه به خود اجازه دادند تهمت عمل زشت به همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) (عايشه يا ماريه قبطيه، بنا بر اختلاف روايات) بزنند و خشم خدا را براى خويش خريدند. قرآن مى فرمايد:
اِنَّ الَّذينَ جَاؤُا بِالاِْفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ... وَالَّذى تَوَلّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ *... فَاِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَاُولئِكَ عِنْدَاللّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ(7)
آنان كه تهمت به همسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) زدند گروهى از خود شما (مسلمانان صحابى) هستند كه كسى كه منشأ اين فساد شد عذاب بزرگى براى اوست. از آن جا كه شاهد براى ادعاى خود نياوردند در نزد خداوند دروغ گو مى باشند.
همه مفسران شيعه و سنى ذيل اين آيه شريفه، «عبدالله بن اُبّى»، سردسته منافقان را نام برده اند كه عامل رواج اين تهمت بوده است و بدون شك تمام شيعيان و اهل سنّت بر او لعنت مى فرستند.[2]
* طرح ترور پيامبر به دست صحابه منافق
حافظ كبير، جلال الدين سيوطى در ذيل آيه: (هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا) (8) (تلاش كردند آنان (منافقان) به دليل هدفى كه به آن نرسيدند) آورده است كه عده اى حدود دوازده نفر از صحابه به نام هاى اسود، عبدالله بن ابى سعد، سعد بن ابى سرح، اباحاصر اعرابى، عامر، اباعامر، جلاس بن سويد، مجمع بن حارثه، مليحا تميمى، حصين بن نمير، طعمة بن ابيرق، عبدالله بن عيينه و مرة بن ربيع تصميم گرفتند كه در جنگ تبوك پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را ترور كنند كه خداوند رسولش را مطلع كرد و حضرت با تمهيدات قبلى خود را نجات داد. (9)
* سوره اى ويژه منافقان
آن قدر منافقان مشكل تراشى كردند و با ماسك اسلام، ايمان و صحابى بودن بقيه صحابه گرامى و مؤمنان مخلص را گول زدند، منحرف كردند و به دردسر انداختند كه خداوند يك سوره را ويژه آنان نازل كرد. حتماً تأييد مى فرماييد كه مقصود خداوند از منافقان، مشركان و بت پرستان و كافران نبوده است، بلكه كسانى بوده كه اظهار مسلمانى كرده و خدمت حضرت مى رسيدند و با ايشان در برخى كارها حتى عبادت همراهى و مصاحبت داشته و جزو صحابه شمرده مى شده اند. »اِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُاِنّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ يَعْلَمُ اِنَّکَ لَرَسُولُهُ و َاللهُ يُشْهَدُاِنّ المُنافِقِيْنَ لَکاذِبُونَ» (10)
ـ (اي پيامبر) آنگاه که منافقان نزدتو آمدند و گفتند: ما گواهي مي دهيم که تو پيامبر خدايي، خدا مي داند که تو رسول اوهستي و هم او گواهي مي دهد که منافقان دروغ گويانند.
* منافقان پست ترين انسان ها
گرچه كفار و مشركان نيز به جهنم معذب خواهند شد، «بدترين عذاب» و «پايين ترين دركات جهنم» ويژه «منافقان» است; يعنى همان مسلمانان صدر اسلام كه در صف جماعت پيامبر (صلى الله عليه وآله) نماز مى خواندند و عنوان صحابى را به خود اختصاص مى دادند، اما منافق بودند و بدترين عذاب را دارند. خداوند فرموده است: (اِنَّ الْمُنافِقينَ فِى الدَّرْكِ الاَْسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصيراً) (11)
همانا منافقان در پايين ترين طبقه آتش قرار دارند و هرگز ياورى براى آن ها نخواهى يافت.

2- بيماردلانو گناهکاران
سيماى بيماردلان و گناهکاران در قرآن
در آيات ذيل خداوند ضمن بيان ويژگي بيماردلان، آن ها را از منافقين متمايز مي نمايد:
وَ اِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِيْنَ فِيْ قُلُوبِهِمْمَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ اِلاّ غُرُوْراً (12)
ـ هنگامي کهمنافقان و بيماردلان مي گفتند وعده خدا و پيامبر، فريبي بيش نبوده است!
و آخَرُونَ اعْتَرَفُوْا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللهُ اَنْ يَتُوْبَ عَلَيْهِمْ اِن اللهَ غَفُورٌ رَحِيْم (13)
ـ برخي که به گناهان خود اعتراف کردند، عمل شايسته را با کار بد به همآميختند، باشد که خدا توبه آنان را بپذيرد، خدا آمرزنده و مهربان است.
قرآن گناهان بعضى از صحابه را نقل و بازگو كرده و گاهي با توبيخ و تخطئه صحابي، گناه قبلى آنان را به آنان گوشزد كرده است كه به عنوان نمونه چند آيه را مطرح مى كنيم:
* وليد صحابى فاسق
طبق تفسير ابن كثير، خداوند در قرآن وليد بن عقبة بن ابى محيط را كه از صحابه برجسته بود، فاسق معرفى مى كند. آن گاه كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) او را براى گرفتن زكات از قبيله بنى المصطلق اعزام كرد، او به دليل درگيرى شخصى با آنان موفق به اخذ زكات نشد و اين خبر دروغ را به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) داد كه بنى المصطلق عليه او و اسلام لشكركشى كرده اند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) هم براساس سخن او تصميم گرفت كه ارتش اسلام را عليه بنى المصطلق بسيج كند، اما جبرئيل از طرف خداوند نازل شد و اين آيه را نازل كرد:
(اِنْ جَاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَا فَتَبَيَّنُوا اَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَة فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ) (14)
اگر فاسقى خبرى براى شما آورد (فوراً نپذيريد، بلكه) تحقيق كنيد، زيرا ممكن است (براساس خبر دروغ او) جاهلانه با گروهى درگير شويد و پس از آن پشيمان گرديد.
خداوند در اين آيه شريفه اين صحابى را «دروغ گو» و «فاسق» معرفى مى كند. حال چگونه علماى اهل سنّت بر خلاف صريح اين آيه قرآن همه صحابه را «عادل» مى دانند؟[3]
* توطئه گران و طراحان مسجد ضرار
دوازده نفر از صحابه رسول الله (صلى الله عليه وآله) از قبيل خذام بن خالد بن عبيد كه مالك زمين مسجد بود، ثعلبة بن حاطب از بنى اميه، عباد بن حنيف، حارثة بن عامر و معتب بن قشير و ابوحبيبة بن الازعر و جارية بن عامر، و دو پسرش مجمّع و زيد، نبتل بن حارث، مخرج، بحاد بن عثمان، وديعة بن ثابت از بنى اميه طرح ساختن مسجد ضرار را ريختند. غرض آن ها از ساختن اين مسجد ـ طبق آيه قرآن ـ ضرر زدن به مسلمانان، كفرورزى، پوشاندن حقايق اسلام، ايجاد تفرقه بين مؤمنان و پايگاهى براى دشمنان قسم خورده خدا و رسول بود. با اين همه، سوگند ياد مى كردند كه غرضى جز خير نداريم.
(وَالّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ اِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ اِنْ اَرَدْنا اِلاَّ الْحُسْنى وَ اللّهُ يَشْهَدُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ... وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ)(15).
خداوند در اين آيات مهر دروغ گويى و ستم گرى را بر اين عده از اصحاب زده و اعلام كرده است كه آن ها قابل هدايت نيستند.
آن گاه اين طرح منافقانه پنهان را جبرئيل نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) افشا كرد، حضرت دستور تخريب و سوزاندن آن مسجد را به برخى يارانش صادر فرمود. (16)
* فتنه گرانى كه جهنم آن ها را احاطه مى كند
جد بن قيس صحابى از قبيله بن سلمه، هنگام جنگ خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيدوازايشاناجازهترك جهاد خواست تا از خطرها و عواقب جنگ سالم بماند.اوبهپيامبر (صلى الله عليه وآله)گفت:
«مرابهفتنهنينداز».خداونددرجواباومى فرمايد:
(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لا تَفْتِنّى اَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ) (17)
اين افراد خود در فتنه غرق شده اند و جهنم كافران را احاطه مى كند.
مطمئناً جمله (وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ) بى ارتباط با اول آيه نيست، بلكه خداوند خواسته سرنوشت اين گونه افراد را مانند كافران غرق شدن در جهنم بداند.
* چشم چرانان در حال نماز
صحيح ترمذى از ابن عباس نقل مى كند كه بعضى از صحابه در نماز جماعت پيامبر (صلى الله عليه و آله) در صف آخر مى ايستادند تا در هنگام سجده از زير شكمشان به زن زيبايى كه در جماعت شركت مى كرد، نگاه كنند و لذت ببرند، عده اى هم به دليل پرهيز از نگاه در صف مقدم جماعت مى ايستادند. خداوند آيه اى نازل كرد كه: (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرينَ) (18) ما هم آن كسانى را كه در صف مقدم مى ايستند مى شناسيم و هم كسانى را كه در صف آخر مي ايستند.
* صحابى بخيل، مانع الزكوة و روى گرداننده از حق
يكى از صحابه بزرگوار به نام ثعلبة بن حاطب بن عمر بن اميه كه در جنگ بدر و احد شركت كرده بود و پيوسته در نماز جماعت پيامبر (صلى الله عليه و آله) شركت مى كرد و همراه حضرت بود، روزى از شدت فقر خدمت حضرت گلايه كرد و تقاضاى دعا براى ثروت مند شدن خود نمود. حضرت فرمود: «مال اندكى كه همراش شكرگزارى خدا باشد بهتر از ثروت بسيار است كه طاقت انجام وظيفه را نداشته باشى». اما او اصرار كرد و حضرت برايش دعا كرد و خداوند او را ثروت مند نمود. ثعلبه پس از ثروت مند شدن، همراهى با پيامبر(صلى الله عليه وآله)، شركت در نماز جماعت و مسجد ايشان را ترك كرد، حتى زكات مالش را هم پرداخت نمى كرد، بخل مىورزيد و از خداى روى گردان شد. خداوند اين آيه را در توبيخ او نازل كرد:
(وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللّهَ لَئِنْ اتينا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ * فَلَمّا اتيهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ) (19)
* نمازگزاران رياكار و گمراه از راه خدا
خداوند در قرآن گروهى از امت اسلام را كه مسلمان شده، نماز به پا مى دارند، پيامبر را ديده و جزو صحابه هستند آن قدر پست و بى ارزش معرفى مى كند كه مى فرمايد:
(اِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ اِذا قامُوا اِلَى الصَّلوةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ
اِلاّ قَليلا * مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلا) (20)
همانا منافقان در صدد خدعه و فريب خدا بر مى آيند و حال اين كه خداوند فريب آن ها را بر ضرر خودشان تمام مى گرداند، و آن گاه كه «نماز مى خوانند» كسل هستند و مقصودشان خودنمايى است و كم تر به ياد خدا هستند، اين ها مردد بين حق و باطل اند نه كاملا مؤمن اند و نه كاملا كافر و كسى را كه خداوند «گمراه» كند هرگز راه نجاتى براى او نخواهى يافت.

* مؤمنان فرارى از جهاد
در صدر اسلام تعدادى از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن قدر حضرت را در مسئله جهاد زجر مى دادند و شانه از زير بار جهاد فى سبيل الله خالى مى كردند كه خداوند ده ها آيه در توبيخ، ملامت و تهديد اين گروه از صحابه نازل كرده و حتى اعلام نموده است كه مجازات گناه اين گونه اصحاب عذاب جهنم است. اكنون بعضى از اين گونه آيات را از سوره توبه نقل مى كنيم تا غضب و خشم خدا را نسبت به اين گروه از صحابه كاملا مشاهده كنيد.
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا ما لَكُمْ اِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ اِلَى الاَْرْضِ اَرَضيتُمْ بِالْحيوةِ الدُّنْيا مِنَ الاْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَيوةِ الدُّنْيا فِى الاخِرَةِ اِلاّ قَليلٌ * اِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً اَليماً...) (23)
اى مؤمنان! چه شده است شما را كه هرگاه به شما گفته مى شود در راه خدا (و جهاد مقدس) كوچ كنيد به زمين سخت دل بسته ايد؟ آيا زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهيد؟ پس (بدانيد) كه زندگى دنيا در برابر آخرت جز اندكى نيست. اگر كوچ نكنيد و در جهاد شركت نكنيد، خداوند شما را به «عذاب دردناكى» معذّب خواهد كرد.
(لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَّتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ اَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ يَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ) (24)
اگر اين مردم را براى منفعت فورى و سفر كوتاه دعوت كنى البته آنان از تو تبعيت خواهند كرد، ولى از سفرى كه مشقتى دارد مى پرهيزند و مؤكد به خدا سوگند مى خورند كه اگر قدرت داشتيم حتماً با تو (اى رسول خدا) هم سفر مى شديم. اينان (كه از فرمان تو به تعلل و دروغ سرمى پيچيند) خويش را به دست هلاكت مى سپارند و خداوند مى داند كه آن ها «دروغ مى گويند».
(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَ لاتَفْتِنّى اَلا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ) (25)
و بعضى از آنان (مسلمانان صحابه تو) كسانى هستند كه (به تو) مى گويند اجازه بده در جهاد شركت نكنيم و مرا در فتنه نينداز. آگاه باشيد كه آنان خودشان در فتنه سقوط كرده اند و همانا جهنم به كفّار احاطه دارد.
(فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَ كَرِهُوا اَنْ يُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ قالُوا لاتَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرّاً لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ) (26)
شادى كردند آنان كه پس از حركت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به سوى جهاد در جاى خود نشستند و خوش نداشتند كه با اموال و جان هاى خويش در راه خدا جهاد كنند و به (ديگر مؤمنان مجاهد) مى گفتند: در هواى داغ كوچ (براى جهاد) نكنيد. بگو (اى پيامبر) «آتش جهنم» حرارت شديدترى دارد اگر قدرت فكر و تعقل دارند.
آيا اين گناه بزرگ ترك جهاد كه خداوند كريم را به غضب آورده، مايه فسق آن ها نشده است؟ اگر مسلمانى با اين همه گناه، غضب الهى و به خشم آوردن خداى بزرگ، فاسق نشوند، پس چه كارى موجب فسق مى شود؟
* صحابه اى كه رسول خدا را آزار دادند، عذاب دردناكى خواهند داشت
عده اى ديگر از صحابه از قبيل نبتل بن حرث (27)[5]كه مثلا خود را باهوش و زيرك تر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى دانستند، وقتى مشاهده مى كردند كه آن حضرت سخن هر مسلمانى را گوش مى كند و بدون اين كه در برابر اشتباهات آنان پرخاش كند، آن چنان در گوش دادن ملايمت و مهربانى به خرج مى دهد كه گويا آدم ساده و خوش باورى است و همه حرف ها را باور مى كند، به حضرت متلك مى گفتند و مرتب مطرح مى كردند كه حضرت «گوش» است و بسيار ساده و خوش باور است.
آن ها با اين گونه متلك ها حضرت را آن قدر «اذيت» كردند كه رب العالمين به خشم آمد و با نازل كردن آيه زير «عذاب دردناك» را به آنان وعده داد:
(وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَيْر لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ) (28)
* تنها گذارندگان پيامبر به دليل مال و رفاه دنيا
عده اى ديگر از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه اهل نماز، مسجد و داراى وجهه و احترام مذهبى بودند، آن قدر ضعف ايمان داشتند كه اندك گرايش مادى، معامله، تجارت و حتى بازى و لهو و خوش گذرانى پوچ را بر نماز جماعت پيامبر(صلى الله عليه وآله)ترجيح مى دادند. همين كه صداى طبل كاروانى را مى شنيدند «پيامبر را تنها مى گذاشتند» و مى رفتند.
(وَ اِذا رَاَوْا تِجارَةً اَوْ لَهْواً انْفَضُّوا اِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَاللّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللّهُ خَيْرُ الرّازِقينَ) (29)
آيا مى توان گفت ارزش مؤمنانى كه در اين عصر دست از تجارت و كسب شسته و مغازه را مى بندند تا در نماز جماعت شركت كنند، از اين گروه صحابه ضعيف الايمان ترند؟
و ده ها نمونه ديگر از آيات وجود دارد كه خداوند تعدادى از صحابه را به دليل ارتكاب معصيتى توبيخ مى كنند.
نتيجه: طبق آيات قرآن كريم عده اى از صحابه و مسلمانان همراه پيامبر (صلى الله عليه وآله) مرتكب بعضى معاصى صغيره و كبيره مى شده اند و بعضى هم منافق بوده و در باطن عقيده اى به اسلام نداشته اند.
لذا از منظر قرآن صرف مصاحبت و همنشيني با پيامبر (ص) موجب صلاح و رستگاري نيست. آن جا كه مبناي رفتار اشخاص تقواي الهي است مورد مدح، و غير آن موجب مذمت قرآن است. در واقع، آيه "ان اكرمكم عند الله اتقاكم" شامل همه انسان ها از جمله صحابي پيامبر (ص) مي شود.
 


1.توبه: 100
2. فتح: 18
3. حشر: 8
4. فتح: 29
5. احزاب 33
6. توبه 101
7. نور 11 ـ 13
8. توبه  74
9. رجع رسول الله(صلى الله عليه وآله) قافلا من تبوك إلى المدينه حتّى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله(صلى الله عليه وآله) ناس من أصحابه فتأمروا أن يطرحوه من عقبه فى الطريق. (الدر المنثور، ج 4، ص 243)
10.منافقون از آيه اول تا آخر
11. نساء 145
12.احزاب 12
13. توبه 102
14. حجرات 6 / اسماعيل بن كثير، تفسير قرآن العظيم، ج 4، ص 208; سيوطى، الدرالمنثور، ج 7، تفسير حجرات، ص 555
15. توبه (9) آيات 107 و 109.
16. تفسير ابن كثير، ج 2، ص 388; سيره نبويه ابن هشام، ج 4، ص 128.
17. توبه (9) آيه 49; سيره نبويه ابن هشام، ج 2، ص 332.
18. حجر (15) آيه 24; سنن ترمذى، ج 5، ص 296، ح 3122.
19. توبه (9) آيات 75 و 76; الدر المنثور، ج 4، ص 246، ذيل آيه 76 سوره توبه; ابى عبدالله محمد بن احمد انصارى قرطبى، جامع الاحكام القرآن، ج 8 ، ص 209; امام فخر رازى، تفسير كبير، ج 16، ص 138، ذيل آيه.
20. نساء (4) آيات 142 و 143.
21. و إذ اسرّ النبى(صلى الله عليه وآله)... قال: حفصه: أبوك و أبوعايشه واليان الناس بعدي فإياك أن تخبرى أحداً. (الدر المنثور، ج 8 ، ص 218)
22. تحريم (66) آيات 3 ـ 5 
23. توبه (9) آيات 38 و 39
24. همان، آيه 42
25. همان، آيه 49
26. همان، آيه 81 
27. عن ابن عباس قال: كان نبتل بن الحرث يأتى رسول الله(صلى الله عليه وآله) فيجلس إليه فيسمع منه ثم ينقل حديثه إلى المنافقين، و هو الذي قال لهم: انما محمد أذن من حدثه شيئاً صدقه (الدر المنثور، ج 4، ص 227)
28. توبه (9) آيه 61
29. جمعه (62) آيه 11
 
 

آيا كسي هست مرا ياري كند؟

درباره اینکه هرکس پیامبر را

درباره اینکه هرکس پیامبر را دیده صحابی نیست درست است اما  همین را بهانه قرار دهیم و ابوبکر ویا علی را بکوبیم این دیگر از اون حرفهاست!!

درباره ترور کنندگان پیامبر اینجا نوشته ایم:

http://www.islamtxt.net/node/63

درباره تراویح اینجا نوشته ایم:

http://www.islamtxt.net/content/question/355

عدالت صحابه حقیقتی انکار ناپذیر

برخی اعتقاد به عدالت صحابه پیامبر صلى الله علیه وسلم را مبالغه آمیز می‌خوانند وپاره‌ای از شبهات را مطرح می‌نمایند تا این اعتقاد را مخدوش و نادرست جلوه دهند؛ در حالیكه اگر این گونه ادعاها مورد تحقیق و بررسی قرارگیرند بی‌اساس بودنشان كاملاً به اثبات می‌رسد و هیچ گونه تردیدی در اعتقاد به عدالت صحابه باقی نخواهد ماند...

اولاً: اگر مسأله عدالت صحابه پیامبر صلى الله علیه وسلم از دیدگاه عقل سلیم و منطقی مورد بررسی قرارگیرد، مشخص می‌گردد كه از وظایف مهم بعثت رسول‌اكرم صلى الله علیه وسلم آن بود كه همه جهانیان را به دین ابدی اسلام فراخواند و در این راستا وظیفه داشت تا در جهت اصلاح و تزكیه آنان سعی نماید. چنانكه خداوند می‌فرماید :
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (جمعه :2) (اوست که در میان مردم بی سواد، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را [از آلودگی های فکری و روحی] پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، و آنان به یقین پیش از این در گمراهی آشکاری بودند)
حال اگر كسی بگوید پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم در مدت 23 سال ازبعثت خویش موفق شد تا افراد معدودی را به اعتقاد راستین و ایمان كامل دعوت دهد؛ و در حقیقت اهداف بعثت رسول اكرم صلى الله علیه وسلم عقیم مانده و رسول اكرم صلى الله علیه وسلم در دعوت خویش ناموفق بوده‌است مسلماً چنین ادعایی برخلاف واقعیت امر است.

ثانیاً : رسول اكرم صلى الله علیه وسلم در حالی وفات نمودند كه دین اسلام، فراتر از شبه جزیره‌ عربستان گسترش نیافته بود و با وفات آن حضرت صلى الله علیه وسلم تعداد انبوهی از قبایل تازه مسلمان عرب، مرتد شدند و اوضاع چنان وخیم شد كه بیم آن می‌رفت كه بساط اسلام بكلی برچیده شود، اما در چنان وضعیت جانشین به حق پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم حضرت ابوبكر صدیق رضي الله عنه و سایراصحاب پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم اعم از مهاجرین و انصار شمشیر به دست گرفتند و برای پیشبرد اهداف دین اسلام و مقاصد بعثت رسول اكرم صلى الله علیه وسلم با مرتدین به مبارزه پرداختند؛ از آن پس نیز همواره در فكر جهاد و گسترش اسلام بودند تا آنكه جانشین دوم رسول اكرم صلى الله علیه وسلم ؛ عمر فاروق رضي الله عنه دو امپراطوری بزرگ ایران و روم را شكست داد و اصحاب موفق شدند تا دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم را به اقصی نقاط جهان برسانند آیا بجاست كه كسانی را كه تمام وجودشان را در راه اسلام فدا نمودند، متهم نماییم كه پس از وفات رسول اكرم صلى الله علیه وسلم به فرامین الهی پشت كردند و به خاطر منافع دنیوی و اغراض شخصی دستورات رسول اكرم صلى الله علیه وسلم را به هیچ انگاشتند و به ظلم و خیانت روی آوردند !؟

ثالثاً : در مدینه منوره دسته‌ای بودند كه ظاهراً تسلیم اسلام شده بودند و در جرگه مسلمانان قرارگرفته بودند، اما با فتنه‌انگیزی و سر پیچی از پیامبر صلى الله علیه وسلم و با عدم حضور در جهاد و سازشكاری با دشمنان، منافق خوانده می‌شدند؛ خداوند عزوجل در آیات متعددی از قرآن كریم نقاب از چهره‌ی كریح و دوروی منافقان بر می‌دارد و حقایق اسرار و اهداف شوم آنان را برملا می‌سازد چنانكه می‌فرماید:
« وَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَٰكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ ﴿٥٦﴾ لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلًا لَّوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ ﴿٥٧﴾ » (توبه:56-58) «به خدا سوگند می‌خورند كه آنان ازشمایند، در حالی كه از شما نیستند و گروهی هستند كه می‌ترسند. اگر پناهگاهی یا غارهائی پیداكنند شتابان بدانجا می‌روند، در میان آنان افرادی هستند كه در تقسیم زكات از تو عیبجوئی می‌كنند و ایراد می‌گیرند، اگر به آنان چیزی از غنائم داده شود خشنود می‌شوند و اگر چیزی به آنان داده‌نشود ناگاه خشم ‌می‌گیرند».

« يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ ۚ قُل لَّا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ ۚ » (توبه/ 94)
«وقتی به سوی آنان برگردید، ایشان شروع به عذرآوری می‌كنند. بگو عذرخواهی نكنید ما هرگز گفته‌های شما را باور نخواهیم كرد خداوند ما را از خبرهایشان آگاه ساخته‌است»
برخی با مورد استفاده از عدم آگاهی عموم مردم به تحریف شأن نزول و معانی و مصداق این نوع آیات قرآنی می پردازند و چنین وانمود می‌كنند كه این آیات درباره‌ی اصحاب پیامبر صلى الله علیه وسلم نازل شده‌اند. چنین روشی اگر به غیر عمد انجام می‌گیرد ناآگاهی از تفسیرو مفهوم قرآن است كه هیچ گونه ارزش علمی و تحقیقی ندارد. اما اگر كسی مصداق آیاتی را كه در مورد منافقان نازل شده‌اند، اصحاب پیامبر صلى الله علیه وسلم می‌داند و از روی عمد چنین كاری را انجام می‌دهد بدون تردید عینك تعصب و غرض ورزی بر چشم دارد و نمی‌خواهد در مقابل حقیقت تسلیم شود كه چنین روشی ستمی آشكارا و اجحافی عظیم در حق اصحاب پیامبر اسلام محسوب می‌شود. برای داوری و بطلان قضاوت یكطرفه به آیات ذیل توجه نمایید: خداوند در سوره‌ی توبه در مورد ماهیت مؤمنان و منافقان می‌فرماید:
(وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ﴿١٠٠﴾ وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ ﴿١٠١﴾ وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿١٠٢﴾ (سوره توبه)
«پیشگامان نخستین مهاجران و انصار و كسانی كه به نیكی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند و خداوند برای آنان بهشت را مهیا ساخته است كه در زیر ( درختان وكاخهای ) آن رودخانه‌ها جاری است و جاودانه در آنجا می‌مانند این است پیروزی بزرگ؛ در میان عربهای بادیه نشین اطراف شما و در میان خود اهل مدینه، منافقانی هستند كه تمرین نفاق كرده‌اند و در آن مهارت پیدا نموده‌اند تو ایشان را نمی‌شناسی و بلكه ما آنان را می‌شناسیم اینان را دوبار عذاب خواهیم ‌داد و سپس در آخرت روانه‌ی عذاب بزرگی می‌كردند، مردمان دیگری هم هستند كه) نه از پیشگامان نخستین و نه از منافقین بشمارمی‌آیند) و به گناهان خود اعتراف می‌كنند و كارهای خوب را با كار بد درآمیخته‌اند، امید است كه خداوند توبه آنان را بپذیرد، همانا خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت بی‌كران است»
براستی پیشگامان اسلام در هجرت، انفاق، شرکت در جهاد، نصرت و یاری پیامبر صلى الله علیه وسلم چه كسانی‌بوده‌اند هر توجیه و تأویلی كه ما بكنیم نمی‌توانیم بزرگان صحابه از جمله حضرت ابوبكر،حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، حضرت ابوعبیده، حضرت عبدالرحمن بن عوف، حضرت سعد، حضرت سعید رضي الله عنهم اجمعين و ازواج مطهرات و تعداد كثیری را كه در غزوه‌ی بدر، احد،احزاب، صلح حدیبیه و غزوه‌ی تبوك شركت جستند از لیست مهاجرین و انصاری كه پیشگامان دین اسلام محسوب می‌شوند خارج كنیم.

منافقان مدینه به سركردگی عبدالله بن ابی كه افرادی سودجو، اخلالگر و دشمنان اسلام بودند، كاملاً مشخص‌اند این افراد در هیچ جنگی همراه پیامبر نمی‌شدند و حاضر نبودند به خاطر اسلام حتی عرقی بریزند، یكبار كه عبدالله بن ابی با سیصد و اندی نفر در غزوه‌ی احد شركت جست از نصف راه برگشت از این رو حساب اینان با حساب اصحاب فداكار و ایثار گر پیامبر اسلام صلي الله عليه وسلم جدا است.
در ادامه‌ی آیه نیز خداوند به افرادی اشاره می‌‍فرماید كه در اواخر، اسلام آوردند و از آن پس به یاری اسلام روی آوردند گر چه این افراد پرونده‌های سنگین داشتند اما پیامبر صلي الله عليه وسلم اسلام آنان را پذیرفت و خداوند نیز آنان را مورد بخشش قراداد.
رابعاً : بدون تردید اصحاب پیامبر صلي الله عليه وسلم معصوم نبودند و بنابر تقاضای فطری و بشری گاهی اوقات دچار اشتباه و یا ارتكاب گناه می‌شدند اما این مساله باعث نمی‌شود كه آنان برای همیشه از رحمتهای الهی طرد شوند و هرگز بخشوده نشوند. از دیدگاه قرآن سبب كفاره‌ی گناهان آنان شده و توبه‌شان به درگاه الهی پذیرفته شده‌است.
(لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿١١٧﴾ وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿١١٨﴾ ». ( توبه : 117-118)
«خداوند توبه پیامبر و مهاجرین و انصار را پذیرفت آنانی كه در روزگار سختی از پیامبر پیروی كردند بعد از آنكه دلهای دسته‌ای از آنان اندكی مانده بود كه منحرف شود بازهم خداوند توبه‌ی آنان را پذیرفت چرا كه او بسیار رئوف و مهربان است خداوند توبه‌ی آن سه نفر را كه واپس نهاده شدند نیز می‌پذیرد. تا بدانجا كه زمین با همه‌ی فراخی برآنان تنگ شد و دلهایشان بهم آمد. و دانستند كه هیچ پناهگاهی‌ از خدا جز بسوی او وجودندارد. آنگاه خداوند بر آنان رجوع كرد بیگمان خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است».
مولانا مفتی محمد شفیع عثمانی ( رحمه‌الله) در تشریح آیه‌ی مزبور می‌فرماید:
مفهوم این آیه، آن است كه قرآن نصیحت كرده اگر احیاناً فردی از صحابه اعم از سابقین و متأخرین در طول زندگی، مرتكب گناهی‌ شود بر جرم گناهش پایدار نخواهد ماند بلكه او توفیق توبه می‌یابد و به طفیل ارادت و محبت به پیامبراسلام صلي الله عليه وسلم و خدمات ارزنده‌ای كه در راستای یاری اسلام انجام داده و به بركت حسناتش، خداوند او را معاف خواهدنمود.
«وفات هیچ یك از آنان فرا نخواهد رسید مگر اینكه خداوند گناهانش را آمرزیده باشد به همین دلیل كسی حق ندارد تا آنان را فاسق یا ساقط العداله بخواند، با آنكه در هنگام ارتكاب گناه، احكام و حدود اسلامی برآنان اجرا می‌شود و آن عمل در نوع خود نیز فسق تلقی می‌گردد چنانكه در آیه شریفه « ان جاءكم فاسق بنبأ»آمده است، اما از آنجائی كه توبه و آمرزش آنان از نص قرآن مفهوم می‌گردد، فاسق خواندن آنان در هیچ صورتی جایز نیست.» 1
در غزوه احد نیز كه برخی برای نقض قضیه‌ عدالت صحابه از نافرمانی صحابه استناد می‌كنند، خداوند عزوجل می‌فرماید:
« إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا ۖ وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ » (آل عمران/155)
« آنان كه در روز رویاروئی دو گروه ( مسلمانان و كافران در جنگ احد) فراركردند. بیگمان شیطان به سبب برخی از عملكرد شان آنان را به لغزش انداخت و همانا خداوند آنان را بخشید چرا كه خداوند آمرزنده و بردبار است».

پرواضح است كه خداوند در این آیه آمرزش و مغرفت خویش را نسبت به عملكرد برخی از اصحاب پیامبر اعلام می‌دارد. لذا تأویل و تحریف این مسأله و اثبات جرم برای اصحاب پیامبر صلي الله عليه وسلم كاملاً غیر عقلانی است.
عامه اصحاب رسول اكرم صلي الله عليه وسلم كه در لیست مهاجرین و انصار رضي الله عنهم و شركت كنندگان در غزوات مختلف داخل اند به بشارت‌های قرآن و احادیث پیامبر صلي الله عليه وسلم برای همیشه مورد رضایت و آمرزش خداوند قرار گرفته‌اند. از جمله طالب بن ابی بلتعه كه بخاطر پاره‌ای از مصالح فردی خویش نامه‌ای به سوی مشركان مكه فرستاد كه آنان را از تهاجم پیامبر به مكه آگاه می‌ساخت اما پیامبر اسلام صلي الله عليه وسلم از طریق وی با خبر شد و حضرت علی را همراه با تعدادی از صحابه برای دستگیری حامل نامه فرستاد آنگاه حضرت عمربن خطاب گفت: ای رسول خدا ! اجازه بدهید گردنش را بزنم. وی به خدا و پیامبرش خیانت كرده و نفاق ورزیده، رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمودند « انت قد شهد بدرا و مایدریك یا عمر؟ لعل الله قد اطلح علی اهل بدر فقال: اعملو ماشتتم فقد غفرت لكم» 1وی در جنگ بدر شركت داشته است و چه می‌دانی ای عمر؟ شاید خداوند به اهل بدر اظهار لطفی كرده‌باشد كه فرموده : «هر چه می خواهید انجام دهید. من شما را آمرزیده‌ام.

در روایت دیگر آمده است :
« ان عبدا لحاطب جاء رسول‌الله یشكورحاطباً فقال : یا رسول الله لیدخلن حاطب النار، فقال رسول الله: «كذبت لایدخلها، فانه قد ظهر بدراً و الحدیبیه ».
«برده‌ی حاطب از او نزد پیامبر شكایت كرد و گفت : ای رسول خدا ، یقیناً حاطب به آتش (جهنم) داخل خواهدشد؛ رسول خدا فرمود : « دروغ گفتی او به آتش داخل نخواهدشد، زیرا در جنگ بدر و صلح حدیبیه حضور داشته‌است «
برخی ایراداتی را درباره عدالت ولید بن عقبه مطرح می‌نمایند و ادعا می‌نمایند كه آیه‌ی : (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ) ﴿الحجرات: ٦﴾ «در مورد وی نازل شده‌است و اگر او عادل است چرا فاسق خوانده شده ‌است »

در پاسخ به این ایراد باید بگوییم :
اولاً : در مجموعه آیات قرآنی و احادیث رسول‌اكرم صلي الله عليه وسلم فقط در یك مورد، تصریح به «فسق» وجود دارد. و در مقابل آیات متعدد و احادیث بیشماری درباره‌ی فضائل و مناقب اصحاب نیز است و به خاطر همین یك مورد مشخص نمی‌توان عدالت همه اصحاب را زیر سئوال برد؟!
با توجه به اینكه اعتقاد اهل سنت و جماعت به عدالت صحابه از قرآن و احادیث مستنبط می‌گردد می‌توان به یك مورد از كسانی را كه بعد از فتح مكه ایمان آوردند و تا آن هنگام تحت تأثیر كامل ایمان و مصاحبت پیامبرصلي الله عليه وسلم قرارگرفته و بود از دیدگاه قرآن فاسق خواند؛ اما با این اعتقاد كه بعدها این صحابی بزرگوار با رشادتها و خدماتی كه در راه شكوفایی اسلام انجام داد مورد عفو و بخشش خداوند عزوجل قرارگرفت. چنانكه امام شمس‌الدین،احمد ذهبی در این باره می‌فرماید‌: « و كان مع فسقه ـ و الله یسامحه ـ شجاعاً قائما بامر الجهاد».
« او با آنكه مرتكب فسق شده‌ بود - و خداوند از او در گذرد- شجاع بود و به امر جهاد می‌پرداخت » حافظ بن حجر عقلانی ( رحمه الله ) می‌فرماید :
« كانت ولایه الولید الكوفه سنه خمس و عشرین ، و كان فی سنه ثمان و عشرین غزا أذر، و هو امیر القوم و عزل سنه تسع و عشرین ». 2
« ولایت ولید بر كوفه در سال بیست و پنجم هجری بود و در سال بیست و هشتم با اهل آذربایجان جنگید، در حالی كه او امیر لشكر (مسلمانان) بود و در سال بیست و نهم عزل شد»
این روایات بیانگر آن است كه ولید مورد اعتماد صحابه قرارگرفت چنانكه در ادامه آن می‌آید حضرت عمر ( روز ) در زمان خلافت خویش او را بر جمع‌آوری صدقات النبی گماشت ؛ در هر حال این حجابی در شما كسانی قرارگرفت كه خداوند درباره ایشان می‌فرماید : وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿التوبة: ١٠٢﴾ افراد دیگری هم هستند كه ) نه از پیشگامان نخستین و نه از منافقین‌اند) و به گناهان خود اعتراف می‌كنند و كار خوب را به كار بد می‌آمیزند، امید است كه خداوند توبه‌ی آنان را بپذیرد بیگمان خداوند دارای مغفرت و رحمت فراوان است». خداوند تهمت زنندگان را نیز فاسق می‌خواند اما آنان را از رحمتهای خویش طرد نمی‌نماید، چنانكه می‌فرماید:
(وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) ﴿النور: ٤﴾ « كسانی كه به زنان پاكدامن نسبت زنا می‌دهند، سپس چهار گواه نمی‌آورند، به آنان هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی دادن آنان را نپذیرید و چنین كسانی فاسق هستند مگر كسانی كه توبه كنند چرا كه خداوند آمرزگار و مهربان است. »

ثانیاً : خداوند در سوره حجرات می‌فرماید : « اگر فاسقی برایتان خبری آورد آن را تحقیق و تبیین نمایید: «فَتَبَيَّنُوا » و نمی فرماید :«فلا تقبلوه » آن را هرگز قبول نكنید ؛ جمعی از علمای علم اصول برای حجیت خبر نیز به این آیه استدلال كرده‌اند چرا كه آیه می‌گوید تحقیق و تبیین در خبر « فاسق » لازم است و مفهوم آن این است كه اگر شخصی « عادل » خبری دهد، بدون تحقیق می‌توان پذیرفت ؛ با وجود این از « ولیدبن عقبه » هیچ حدیثی از رسول اكرم صلي الله عليه وسلم روایت نشده ؛ فقط دو روایت ( وجود دارد كه آنهم در مورد خودش است.
ولید بن عقبه روایت می‌كند كه پس از فتح مكه، كودكان را نزد پیامبر صلي الله عليه وسلم می آوردند و آن حضرت بر سر آنان دست می‌گشید و بر ایشان دعا می‌كرد ؛ مرا كه (كودكی بودم) نزد آن حضرت آوردند و به خاطر این كه با نوعی عطر (خلوق) معطر كرده بودند، حضرت دست بر من نكشید؛ كه این روایت بخاطر ضعف سند و وجود عبدالله ابو موسی همدانی در اسناد و تناقض آن با روایت فرستادن ولید بن عقبه برای جمع‌آوری صدقات بنی المصطلق ضعیف و نادرست است.
در روایت آمده است كه ولید بن عقبه می‌گوید : پیامبر اسلام صلي الله عليه وسلم مرا برای جمع‌آوری صدقات بنی مصطلق فرستاد …
از این نظر عملكرد فسق ولید بن عقبه تأثیری در اخذ احكام و شرایع اسلامی از طریق صحابه پیامبر صلي الله عليه وسلم ندارد و همه شان در مقام عدالت قرار دارند.

http://www.islamtxt.net/content/article/515         

مدح صحابه رضوان الله عليهم اجمعين در كتب شيعه:

1.(عن أبی عبد الله قال: (لما كان رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فی الغار قال لأبی بكر: كأنی أنظر إلى سفینة جعفر فی أصحابه تقوم فی البحر، وأنظر إلى الأنصار محتبین فی أفنیتهم، فقال أبو بكر: وتراهم یا رسول الله! قال: نعم، قال: فأرنیهم، فمسح على عینیه فرآهم، فقال له رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: أنت الصدیق)( تفسیر القمی: (1/289)).

 

1.قمی از علمای شیعه وصاحب تفسیر قمی از بعضی از رجالش وآنها از ابی عبدالله روایت می كنند كه (هنگامی كه رسول الله صلی الله علیه وسلم در غار بودند به ابوبكر رضی الله عنه فرمودند.همانا من كشتی جعفر را در دریا می بینم با اصحابش .و همینطور انصار را می بینیم .ابوبكر پرسید من هم می بینم یا رسول الله؟ فرمودند بله, ابوبكر پرسید چگونه ببینم؟ پیامبر بادستش چشمان ابوبكر را مسح كرد پس ابوبكر دید آنچه را كه پیامبر می دیدند, سپس پیامبر رو به ابوبكر كردند وفرمودند تو صدیق هستی)تفسیر القمی: (1/289)).

***********

2.عن عبد العظیم بن عبد الله الحسنی قال: حدثنی علی بن محمد بن علی الرضا عن أبیه، عن آبائه، عن الحسن بن علی علیهم السلام، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: (إن أبا بكر منی بمنزلة السمع، وإن عمر منی بمنزلة البصر، وإن عثمان منی بمنزلة الفؤاد)البرهان: (4/564، 565).

(عبدالعظیم حسنی روایت می گوید حدیث كرد مرا علی بن محمد بن علی الرضا او از پدرش واجدادش از حسن بن علی علیه السلام كه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:ابوبكر برای من بمنزله شنوای وعمر به منزله بینای وعثمان برایم به منزله قلب است).

**********
3.قال علیه الصلاة والسلام: (اللهم! اغفر للأنصار وأبناء الأنصار، وأبناء أبناء الأنصار، یا معشر الأنصار! أما ترضون أن ینصرف الناس بالشاة والنعم، وفی سهمكم رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم) (كشف الغمة: (1/224)).

رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدح انصار می فرمایند(خداوند ببخش انصار وفرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار را. ای معشر انصار آیا راضی نیستید كه مردم به دنبال خوشی دنیا روند وسهم شما رسول الله باشد؟)

**********

4.سئل الإمام الرضا علی بن موسى علیه السلام عن قول النبی صلى الله علیه وآله وسلم: (أصحابی كالنجوم فبأیهم اقتدیتم اهتدیتم) -والحدیث ضعیف ولكن معناه صحیح إن شاء الله- وعن قوله صلى الله علیه وآله وسلم: (دعوا لی أصحابی!) فقال الإمام الرضا علیه السلام: «هذا صحیح» (عیون أخبار الرضا للقمی: (2/87)).

4.(از امام رضا علیه السلام سوال شد در مورد حدیث پیامبر كه می فرماید(اصحاب من مانند ستاره گان آسمانند به هركدام اقتدا كنید هدایت می شوید)فرمودند این حدیث ضعیف هست اما معنایش انشاء الله صحیح است .پرسیده شد از ایشان در مورد سخن پیامبر كه فرمودند (اصحابم را برای من بگزارید واذیتشان نكنید بد گوی شان نكنید) فرمودند این صحیح است.

**********

5. أن النبی صل الله علیه وآله وسلم قال: «طوبى لمن رآنی، طوبى لمن رأى من رآنی، وطوبى لمن رأى من رأى من رآنی» (بحار الأنوار: (22/305)، أمالی الصدوق: (ص:240- 241)).

5.(مجلسی روایت می كند كه رسول الله فرمودند (خوشا به حال كسانی كه مرا دیدند و خوش به حال كسانی كه آنهای را كه مرا دیدند را ملاقات كردند).

**********
6.سئل الإمام علی علیه السلام: لم اختار المسلمون أبا بكر خلیفة للنبی صلى الله علیه وآله وسلم، وإماماً لهم؟
فأجاب علیه السلام بقوله: «إنا نرى أبا بكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار وثانی اثنین، وإنا لنعرف له سنة، ولقد أمره رسول الله بالصلاة وهو حی» (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: (1/332)).

6.(از امام علی علیه السلام پرسیدند چرا مردم ابوبكر را برای خلافت انتخاب كردند؟ پاسخ داد :ما دیدیم كه ابوبكر از همه مردم نسبت به این امر به حق ترست او یار پیامبر در غار بوده و دومین كسی بوده كه خداوند مدحشان كرده ورسول الله صلی الله علیه وسلم او را امام كرد در حالی كه زنده بود)

**********
7.إنی لأرجو الله أن یلحقك بصاحبیك رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وأبی بكر، فطالما سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یقول: دخلت أنا وأبو بكر وعمر، خرجت أنا وأبو بكر وعمر، صعدت أنا وأبو بكر وعمر، أكلت أنا وأبو بكر وعمر، وإنی أرجو الله أن یلحقك بصاحبیك، ثم التفت إلى الصحابة، وهم على شفیر القبر فقال: والله ما أحب أن ألقى الله بأكثر مما فی صحیفة هذا المسجى» (كتاب الشافی لعلم الهدى السید المرتضى، وتلخیص الشافی للطوسی).

7.(علی رضی الله عنه در تشییع جنازه عمر رضی الله عنه می فرماید (از خدا می خواهم كه تو را به دویارت رسول الله وصدیق ملحق كند.همانا از رسول الله شنیدم كه فرمود من وابوبكر وعمر با هم داخل شدیم و من وابوبكر وعمر با هم خارج شدیم من وابوبكر وعمر باهم غذا خوردیم واز خدا می خواهم كه تو را به آن دو ملحق كند سپس روبه صحابه كرد وفرمود:والله دوست دارم كه خداوند نامه اعمال مرا مانند نامه اعمال عمر قرار دهد).

**********

8.ودر مدح عثمان علیه السلام می فرماید( ما أعرف شیئاً تجهله، ولا أدلك على أمر لا تعرفه، إنك لتعلم ما نعلم، ما سبقناك إلى شیء فنخبرك عنه، ولا خلونا بشیء فنبلغكه. وقد رأیت كما رأینا وسمعت كما سمعنا، وصحبت رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم كما صحبنا، وما ابن أبی قحافة ولا ابن الخطاب أولى بعمل الحق منك، وأنت أقرب إلى رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وشیجة رحم منهما، وقد نلت من صهره ما لم ینالا» (نهج البلاغة: (2/357)).

(چیزی نیست كه ما بدانیم وتو ازآن خبر نداشته باشی تو میدانی آنچه را كه ما میدانیم ودر چیزی از توسبقت نگرفتیم كه تو ندانسته باشی دیدی آنچه را كه ما دیدیم وشنیدی آنچه كه ما شنیدیم و صحابی رسول الله بودی وهستی همانطور كه ما هستیم وابن ابی قحافه وابن خطاب از تو اولی بودن به عمل به حق وتو نزدیكتر به رسول الله هستی تو داماد رسول الله شدی در حالی كه آنها نشدند).

**********

9.قال أمیر المؤمنین علیه السلام فی سیف الزبیر: «طال -والله- ما جلّى به الكرب عن وجه رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم» (الاحتجاج: (1/380)).

(علی علیه السلام در مورد شمشیر زبیر رضی الله عنه می فرماید :چقدر این شمشیر ناراحتی را از چهر رسول الله پاك كرد).

**********

10.عن جعفر الصادق عن أبیه علیهما السلام أن علیا علیه السلام لم یكن ینسب أحداً من أهل حربة إلى الشرك ولا إلى النفاق، ولكنه كان یقول: «هم إخواننا بغوا علینا» (وسائل الشیعة: (15/83)).

(امام صادق می فرماید :علی ع هرگز كسانی را كه با او محاربه كردند به ایشان نسبت شرك ونفاق و كفر نداد بلكه می گفت آنها برادران ما هستند وبر ما ستم كردند).

**********
11. حسن بن علی یكی از شروط صلح با معاویه را عمل به راه و روش خلفای راشدین میداند و در نسخه اصلی كتاب آمده خلفاء الصالحین (منتهى الآمال: (2/212))

**********

12.و از زین العابدین روایت شده است(روی عنه أنه جاء إلیه نفر من العراق فقالوا فی أبی بكر وعمر وعثمان رضی الله عنهم، فلما فرغوا من كلامهم قال لهم: «ألا تخبرونی: أنتم المهاجرون الأولون ((الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمْ الصَّادِقُونَ))[الحشر:8]؟! قالوا: لا، قال: فأنتم ((الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ))[الحشر:9]؟! قالوا: لا، قال: أما أنتم قد تبرأتم أن تكونوا من أحد هذین الفریقین، وأنا أشهد أنكم لستم من الذین قال الله فیهم: ((یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإِیمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا))[الحشر:10] اخرجوا عنی فعل الله بكم» (كشف الغمة: (2/291)).

 

(روایت می كنند كه عده ای از عراق نزد ایشان آمدند واز ابوبكر وعمر عثمان سخنانی گفتند وقتی كه سخنشان تمام شد زین العابدین پرسید به من خبر بدهید كه ایا شما مهاجرین نخستین هستید كه خداوند در موردشان فرمود(الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَیَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمْ الصَّادِقُونَ)) ؟
گفتند خیر نیستیم
پرسید ایا از افرادی هستید كه خداوند در موردشان فرمود(الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ))؟
گفتند خیر از آنها نیستیم
پس امام فرمود الان شماها اعتراف كردید كه شامل این دو آیه نمی شوید كه صحابه شاملشان میشوند.اما من می گویم شماها حتی شامل این آیه هم نمی شوید(یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالإِیمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا))[الحشر:10]
(كسانی كه میگویند پروردگارا ببخش ما را وبرادران مان را كه در ایمان از ما سبقت گرفتند و در قلوب ما از آنها كینه ای قرار نده)سپس فرمود از نزد من خارج شوید خدا به حسابتان برسد.

*********************
13.مردی از امام صادق پرسید (یا بن رسول الله! ما تقول فی حق أبی بكر وعمر؟ فقال علیه السلام: إمامان عادلان قاسطان، كانا على الحق، وماتا علیه، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة» (إحقاق الحق للشوشتری: (1/161)).

(ای فرزند رسول الله در مورد ابی بكر وعمر چه می گویید؟فرمودند آنها امامانی عادل بودند وبر حق بود وبر عدل وحق هم وفات كردند بر آنها رحمت خداوند باشد تا قیامت).

                                                                                                      والحمد الله رب العالمین
                                                                                                       «الهاشمی الحسنی»

تصویر پروفایل مهرالله

اول شما ببینید که کی از بدعت حرف میزند؟

اول شما ببینید که کی از بدعت حرف میزند؟

 

آیا بدعت گنبد سازی و زنجیر زنی و سینه زنی و روضه خوانی و قمه زنی و نوشتن زیارت نامه های كذائی ...وثواب های آن چنانی كه برای این اعمال تعیین کرده اید بدعت نیست ؟ ایا این كارها در زمان رسول الله بوده است ؟
بنظرم اگر مسابقه بی حیایی برگزار گردد کسی حاضر به رقابت با علمای شیعه نخواهد شد ! و علمای شیعه جام طلا و نقره و برنز و مس و غیره این مسابقه را یکجا تصاحب خواهند کرد.

:::

:::::

::::::::

وانگهی حتی اگر بدعت باشد ما بدعت حسنه داریم و بدعت مذموم:
بدعت مذموم آن است که ما آنرا اجباری کنیم یا انجام آنرا ثواب بدانیم یا شکل را تغییر دهیم و یا و یا و یا ...........
تراویح عمر از این بدعت ها خالی است نه اجباری است نه ثواب خاصی برایش قاییلیم و نه شکل نماز را تغییر دادیم و نه و نه ونه ......
این مثل ابداع یک روش نو برای حفظ قرآن است برای راحتی کار است
این بدعت حسنه است و اصلا اجباری نیست و كسی نمیگوید تراویح بیشتر ثواب دارد تا تنها خواندن
و اختیاری است که 8 رکعت بخوانی یا 20 رکعت یا بیشتر یا کمتر
بلکه حافظ قران اگر به جای مسجد،در خانه و بتنهایی تراویح بخواند 25 بار بیشتر ثواب کسب میکند به همبن خاطر عمر در خانه میخواند

                                                                                                                              محمد باقر سجودی

http://www.islamtxt.net/content/question/355

Mehrullah Baluch

تصویر پروفایل مهرالله

پاسخ سوال تکراری شیعه

اول شما ببینید که کی از بدعت حرف میزند؟

 

آیا بدعت گنبد سازی و زنجیر زنی و سینه زنی و روضه خوانی و قمه زنی و نوشتن زیارت نامه های كذائی ...وثواب های آن چنانی كه برای این اعمال تعیین کرده اید بدعت نیست ؟ ایا این كارها در زمان رسول الله بوده است ؟
بنظرم اگر مسابقه بی حیایی برگزار گردد کسی حاضر به رقابت با علمای شیعه نخواهد شد ! و علمای شیعه جام طلا و نقره و برنز و مس و غیره این مسابقه را یکجا تصاحب خواهند کرد.

:::

:::::

::::::::

وانگهی حتی اگر بدعت باشد ما بدعت حسنه داریم و بدعت مذموم:
بدعت مذموم آن است که ما آنرا اجباری کنیم یا انجام آنرا ثواب بدانیم یا شکل را تغییر دهیم و یا و یا و یا ...........
تراویح عمر از این بدعت ها خالی است نه اجباری است نه ثواب خاصی برایش قاییلیم و نه شکل نماز را تغییر دادیم و نه و نه ونه ......
این مثل ابداع یک روش نو برای حفظ قرآن است برای راحتی کار است
این بدعت حسنه است و اصلا اجباری نیست و كسی نمیگوید تراویح بیشتر ثواب دارد تا تنها خواندن
و اختیاری است که 8 رکعت بخوانی یا 20 رکعت یا بیشتر یا کمتر
بلکه حافظ قران اگر به جای مسجد،در خانه و بتنهایی تراویح بخواند 25 بار بیشتر ثواب کسب میکند به همبن خاطر عمر در خانه میخواند

                                                                                                                              محمد باقر سجودی

http://www.islamtxt.net/content/question/355

Mehrullah Baluch

تصویر پروفایل مهرالله

پاسخ سوال تکراری شیعه

اول شما ببینید که کی از بدعت حرف میزند؟

 

آیا بدعت گنبد سازی و زنجیر زنی و سینه زنی و روضه خوانی و قمه زنی و نوشتن زیارت نامه های كذائی ...وثواب های آن چنانی كه برای این اعمال تعیین کرده اید بدعت نیست ؟ ایا این كارها در زمان رسول الله بوده است ؟
بنظرم اگر مسابقه بی حیایی برگزار گردد کسی حاضر به رقابت با علمای شیعه نخواهد شد ! و علمای شیعه جام طلا و نقره و برنز و مس و غیره این مسابقه را یکجا تصاحب خواهند کرد.

:::

:::::

::::::::

وانگهی حتی اگر بدعت باشد ما بدعت حسنه داریم و بدعت مذموم:
بدعت مذموم آن است که ما آنرا اجباری کنیم یا انجام آنرا ثواب بدانیم یا شکل را تغییر دهیم و یا و یا و یا ...........
تراویح عمر از این بدعت ها خالی است نه اجباری است نه ثواب خاصی برایش قاییلیم و نه شکل نماز را تغییر دادیم و نه و نه ونه ......
این مثل ابداع یک روش نو برای حفظ قرآن است برای راحتی کار است
این بدعت حسنه است و اصلا اجباری نیست و كسی نمیگوید تراویح بیشتر ثواب دارد تا تنها خواندن
و اختیاری است که 8 رکعت بخوانی یا 20 رکعت یا بیشتر یا کمتر
بلکه حافظ قران اگر به جای مسجد،در خانه و بتنهایی تراویح بخواند 25 بار بیشتر ثواب کسب میکند به همبن خاطر عمر در خانه میخواند

                                                                                                                              محمد باقر سجودی

http://www.islamtxt.net/content/question/355

Mehrullah Baluch

تصویر پروفایل مهرالله

انگیزه عجیب برای تحریم ازدواج موقت!

 

در برخی از روایتها آمده است که عمر رضي الله عنه ازدواج موقت یا همان صیغه خودمون، را حرام کرد. سؤال اینجاست که انگیزه عمر رضي الله عنه از تحریم چه بوده است. چرا که این عمل بیشتر به مذاق دنیا پرستان می خورد تا اینکه دینداران، چون معمولا دینداران از شهوات دوری می کنند، و این عمل بیشتر شبیه ارضاء شهوات است. در حالی که از نظر شیعه عمر رضي الله عنه شخصی بود که دل به دنیا سپرده بود!! و این کار یعنی حلال بودن زنان زیاد، برای حاکم دنیا پرست و شهوت ران بهتر از ممنوعیت آن است.
دلایلی که  شيعه برای این موضوع بیان كرده اند چند تاست:
الف: روزی عمر علی رضي الله عنهما را به خانه دعوت کرد، و علی شب را در آنجا گذراند وقتی صبح شد، عمر به علی گفت: دیدی اشتباه می کردی زمانی که گفتی یه شب هم نمی شه بدون زن به سر برد. علی گفت: من راست گفتم، و دیشب نیز یک نفر را صیغه کردم لذا عمر ناراحت شد و متعه را حرام کرد.
ب: عمر چون می دونست که چنین امری باعث زنا می شه صیغه را حرام کرد تا اینکه زنا زیاد شود و چون شنیده بود دشمنان علی زنا زاده اند، لذا کاری کرد که مردم به زنا بیافتند و بچه هایی که به دنیا می آیند دشمنان علی شوند.
ج: عمر روزی اومد خونه دید خواهرش بچه ای تو دستش است گفت این از کجاست گفت که از فلان مرد است که در ازدواج متعه با او همبستر شده است، او بر منبر رفت و آن را حرام کرد.

کدامیک:
وقتی به این روایات توجه می کنی هر سه در مورد یه چیزی اتفاق دارند، و ان اینکه عمر متعه را حرام کرده، و در یه چیز اختلاف دارند و آن انگیزه این کار بوده است. و این اختلاف خود دلیل بر ضعف روایت است، چون نمی توان یک کاری که یکبار صورت گرفته را به سه صورت متفاوت بیان نمود.
اما روایت اول:
الف: روایت اولی بطلانش بسیار واضح است و مخالف روایت دومی، چون روایت اولی دلالت بر دوستی و محبت بین علی و عمر می دهد در حالی که روایت دومی دلالت بر بغض و کینه است.
ب: اگه به وضعیت اجتماعی آن دوره توجه کنیم این داستان ساختگی است! چرا؟ چون اولا: علی و عمر رضي الله عنهما خانه آندو کنار هم و تقریبا با فاصله 200 متر بیشتر نیست، و از عادت عرب چنین نبوده که جز زمانی که مسافر یا غریب هستند در خانه کسی دیگری بسر ببرند، ثانیا: علی اگه نیاز به ارضاء داشت، خانه خودش نزدیک بود و می توانست آنجا برود، و رفتن به خانه خودش به مراتب راحت از پیدا کردن یک زن صیغه ای بود.
ج: علی اگر می خواست یک زن صیغه ای پیدا کند باید وقتش را حداقل 3 ساعت یا چهار ساعت به اینکار می داد و این نشان از این است که علی شبها را به شهوت رانی نعوذ بالله مشغول می شده و از یاد خدا غافل!(استغفر الله)
د: خانه عمر رضي الله عنه چنین نبوده که شخصی بیاید و در مجلسی او شب را به صبح کند و عمر رضي الله عنه متوجه نباشد.
هـ: چگونه امكان دارد كه حضرت عمر با حضرت علي رضي الله عنهما عداوت و دشمني داشته باشد و دشمن خود را به منزل دعوت نمايد و حضرت علي رضي الله عنه در نزد دشمن برود و ضيافت او را بپذيرد.
و: در ثانی، فکر کنیم عمر رضي الله عنه آن را حرام کرد چرا سایر اصحاب رضي الله عنهم و حتی علی رضي الله عنه سخنی بمیان نیاورد وخودش در هنگام خلافت خودش آن را ترویج نداد این امر شدنی بود.

روایت دوم:
الف: این روایت مثل روایت قبلی سندی صحیحی ندارد و رد پای جعال و کذاب شیعه در آن دیده می شود.
ب: این روایت با روایت اولی متناقض است چرا که دلالت بر دشمنی بین عمر و علی رضي الله عنهما دارد در حالی که روایت اول دلیل بر دوستی آنها دارد.
ج: روایت تحریم متعه در شیعه و سنی از طریق خود علی روایت شده است و این نیز دوباره دلیل بر این است که این روایت دروغ محض است.
د: و این خود دلیل بر این است که قبل از تحریم متعه باید دوستان علی زیاد بودن، چون بقول شیعه این عمل در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود داشته لذا پس زنا زاده (البته به تعبیر شیعه) کم بودند و باید همه مردم دوستان علی می بودند، اما با این وجود باز هم علی فقط چند یار بیشتر نداشته، (البته اگه رای شیعه بپذیریم چون از نظر اهل سنت، همه اصحاب رضي الله عنهم دوستان علی رضي الله عنه بودند و علی نیز دوستان همه بوده است.)

روایت سوم:
الف: این روایت نیز مانند دو روایت قبلی ضعیف است و از اباطیل محسوب می شود خصوصا که برخی از علمای شیعه خودشون نیز آن را رد کرده اند.
ب: اگر واقعا این امر درست بوده و عیبی در آن برای فاعلش نبوده چرا عمر رضي الله عنه ناراحت شود و بخاطر خواهرش آن را نهی کند. چرا مردم نیز این دلیل را بپذیرند خصوصا عربها که مسأله زن براشون خیلی سخت تر بوده است.
ج: سایر اصحاب رضي الله عنهم چرا سکوت کردند و سخن نگفتند. حتی علی بن ابی طالب نیز سخنی به میان نیاورد.
د: در روایت شیعه اسمی را برای خواهر عمر (عفراء) ذکر کرده اند، اما عمر رضي الله عنه خواهری به چنین اسم نداشته است.

نکته مهم:
شیعه میگوید: اگر عمر رضي الله عنه این را نهی نمی کرد مردم زنا نمی کردند:
اگر از هر عاقلی سؤال کنیم که زنا چیست می گوید: زمانی که یک مردی در خلوت بدون شاهد و اذن ولی( عقد شرعی) موافقت کنند، بر مقداری از مال یا توافقا ( هیچ مالی) با هم دیگر نزدیکی کنند.
اما این عمل چه تفاوتی با زنا دارد، فقط در اینکه عده دارد و این که شرعی است، ولی در هیچ یک از شرایط با زنا تفاوتی ندارد. ( چون در روایتها، نه نیاز به شاهد است ( البته در برخی روایتها یک شاهد مرد مستحبه) و نه اذن والدین لازمه، و نه ارثی وجود داره، و نه نفقه لازمه، و مسکن نیاز نیست و انتساب بچه هم که الان بنازم قرصهای ضد بارداری)
مشکل بدتری پیش می آید، اگر در جامعه ی اسلامی کسی زنا کرد و بر زنی وارد شد، شما اگر چهار شاهد هم داشته باشی حق نداری بر آنها حد جاری کنی؟ چرا که اگر آنها ادعا کردن ما عقد موقت داشتیم شما نمی توانی هیچ ادعایی کنید.
چرا که اذن والدین شرط نیست لذا اگر دختری بر خلاف نظر والدینش با دوست پسرش قرار ملاقات گذاشت، شما نمی توانی او را متهم به نافرمانی از والدین و انجام امر فاحشه کنی.
و اگر دختری با پسری با هم خلوت کردند و توافق کردند که شب یا ساعتی را با هم خلوت کنند و... داشته باشند. و شاهدی نیز بر عقد خود نگرفتند. باز هم اشکالی ندارد و نمی شه او دو را متهم به زنا یا .. کنید. و کارشان درست بوده.
و اگر دختری حامله شد و گفت این نوزاد از متعه است حق نداریم او را متهم کنیم و .....
چرا یکی حرام و دیگری حرام نیست! حال اینکه همین رامین می تونه در همان دو شب، یا روز سوم همین قرار را با ستاره و نیلوفر بزاره! آیا واقعا این می شه اسمش ازدواج گذاشت، چه فرقی از نظر ماهیت با زنا داره من نمی دونم.
شاید برخی از دوستان شیعه بگویند، که در صحیح مسلم روایت است که عمر رضي الله عنه گفت من آن را نهی می کنم در حالی که در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود داشته است.

البته اهل سنت فقط این حدیث ندارند، بلکه احادیث بسیاری برای بطلان متعه از زبان رسول الله صلی الله علیه وسلم دارند، روایاتی که در کتب اهل سنت در مورد متعه آمده است.
1- از حضرت حسين بن محمد بن علي و برادرش عبدالله روايت شده است كه حضرت علي به ابن عباس فرمودند: آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- از متعه و گوشت الاغ در جنگ خيبر نهي فرمودند.
2- از حضرت اياس بن سلمه روايت شده است كه ايشان از پدر خويش نقل مي نمايند كه آن حضرت در سال اوطاس نكاح متعه و موقت را جايز و پس از آن نهي كردند.
3-از حضرت ربيع بن سبره الجهني روايت شده است كه ايشان مي فرمايند پدرم به من گفت من به همراه آن حضرت بودم كه ايشان فرمودند: اي انسانها من قبلاً به شما نكاح موقت و متعه را اجازه داده بودم و امروز خداوند متعال آن را تا قيامت حرام گردانده است و هر كسي كه زني را به صورت نكاح موقت و متعه ازدواج كرده است رها نمايد و از آن چيزي تحويل نگيرد.

4-از عبدالرحمن بن نعيم الأعرجي روايت است كه ايشان مي فرمايند: شخصي از حضرت عبدالله بن عمر درباره نكاح موقت پرسيدند ايشان بسيار خشمگين و ناراحت شدند و فرمودند قسم به ذات باريتعالي ما در زمان پيامبر صلی الله علیه وسلم زناكار و افراد بد كردار نبوديم.
5-از حضرت موسي بن ايوب روايت است كه ايشان از عمويش علي و او از حضرت علي بن ابي طالب نقل مي كند كه آن حضرت فرمودند: نكاح موقت ابتداء براي كساني جايز بود كه ثروتي نداشتند و هنگامي كه حكم نكاح دائم، طلاق و ميراث در ميان زوجين بيان شد حكم نكاح موقت منسوخ گشت.
6-از حضرت ربيع بن سبره ي روايت است كه ايشان از پدرشان نقل مي كنند كه ايشان فرمودند: ما به همراه آن حضرت در سال حجه الوداع از شهر مدينه خارج شديم تا اينكه به مكان عسفان رسيديم كه آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- فرمودند: حج عمره با حج مفرد آميخته شده است در اين لحظه حضرت سراقه رضی الله عنه فرمودند: اي رسول خدا صلی الله علیه وسلم به ما مانند نوآموزان تعليم بده گويا ما امروز به دنيا آمده اين و از هيچ چيز خبر نداريم عمره فقط مخصوص امسال است يا اينكه تا ابد و براي هميشه خواهد بود آن حضرت فرمودند: تا روز قيامت و براي هميشه است هنگامي كه به مكه رسيديم به طواف بيت الله و سعي صفا و مروه مشغول شديم و پس از آن به عقد نكاح موقت به ما دستور (اجازه) دادند و براي روزهاي مشخصي ازدواج صورت گرفت كه من و يكي از دوستان روزي براي ازدواج موقت از منزل بيرون رفتيم و در نزديك زني خود را براي عقد موقت معرفي كرديم آن زن به قطيفه هاي (چادرهاي) هر دويمان نكاح كرد قطيفه من بهتر بود ولي من جوانتر بودم او مرا در قبال قطيفه اي كه به او دادم انتخاب و با من به ازدواج موقت راضي گشت آن شب در نزد او بودم و هنگام صبح براي اداي نماز صبح به مسجد رفتم آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- پس از نماز صبح بر روي منبر رفت و چنين به ايراد سخنراني پرداخت: هر شخصي كه با زني عقد نكاح موقت بسته است بهاي آن را بپردازد و هرگز به نكاح موقت روي نياورد زيرا كه خداوند متعال آن را براي هميشه بر شما حرام گردانده است.

7-حَدَّثَنَا الأَشْجَعِىُّ عَنْ بَسَّامٍ الصَّيْرَفِىِّ قَالَ : سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُتْعَةِ وَوَصَفْتُهَا لَهُ فَقَالَ لِى : ذَاكَ الزِّنَا. السنن الكبرى للبيهقي وفي ذيله الجوهر النقي - (7 / 207)
از ابو جعفر بن محمد( امام صادق) در مورد متعه پرسیدم؟ ایشان به من گفتند: آن زناست.
خب اگه اینطوره پس قضیه حدیث مسلم چیه؟ و برای این حدیث، اهل سنت چنین توجیح می کنند که این عمل در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم چند بار حرام و دوباره حلال شده بود و در بار آخر در فتح مکه یا همان یوم عطاس رسول الله صلی الله علیه وسلم با قید الی یوم القیامة که ذکر کرده بود، برای همیشه حرام کرد. اما برخی از اصحاب مانند جابر بن عبدالله هنوز آن را ( چون اطمینان از تحریم نداشتند،) به آن معتقد بودند که عمر آن را اینگونه با صراحت بیان کردند. و با جدیت با آن برخورد نمود.
دلیل دیگری که برای این توجیح، این است که عمر رضی الله عنه اگر نظری را خلاف قول رسول الله صلی الله علیه وسلم یا کلام خدا می داد، اصحاب با او مخالفت می کردند، و این مسأله در برخی از فتاوای عمر رضی الله عنه دیده شده که اصحاب با او به مخالفت پرداخته اند و یا ایشان از نظرش برگشته اند مانند مهریه زنان (آنجا که عمر رضی الله عنه گفت مهریه زنان باید کم شود، زنی برخاست و گفت ای عمر چرا با رای قرآن مخالفت می کنی، آنجا که خداوند فرمود: مهریه اگه هم قنطار( مقدار خیلی زیاد) باشد به زن پرداخت کنید، عمر گفت آن زن راست گفت و عمر اشتباه کرد) ، یا اینکه دیگران را در رایشان آزاد گذاشته ( اگه اجتهاد شخصی بود) مانند متعه حج، یعنی جدایی بین عمره و حج که خیلی از اصحاب، رای عمر را نپذیرفته و به او اعتراض کردند(عمر نظرش این بود که عمره نباید همراه حج صورت بگیرد و اجتهاد کرده بود که اگه چنین شود مردم در روزهای دیگه به عمره نمی روند ولی برخی از اصحاب مانند علی، ابن عباس، ابی بن کعب رضی الله عنهم و... این رای نپذیرفتند و دلیلشون این بود که این عمل رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام داده لذا اجازه هست.) و جالب این که این متعه حج و متعه زن در یک روز توسط عمر رضی الله عنه نهی شد. اما صحابه رضی الله عنهم با اولی مخالف کرده اما با متعه زن مخالفت نکردند لذا اگر قول عمر مخالف دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، آنان با تحریم متعه زن نیز مخالفت می کردند، چرا که متعه زن خصوصا خوشایندتر از متعه حج بود این بدین دلیل است که این موضوع برای خیلی از اصحاب واضح و آشکار بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم آن را ممنوع کرده بود و الی یوم القیامة حرام شده بود. لذا بر نهی عمر بر متعه زن اعتراض نکردند ولی بر متعه حج اعتراض نمودند. چون رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را جایز شمرده بود و آن را انجام داده بود.

شاید بگویید چرا عمر متعه حج را منع نمود حال اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم اجازه داد:
جواب این است که این موضوع ارتباط با بحث ما ندارد. اما برای اینکه این موضوع مشخص شود باید در مورد بدعت و اموری که بدعت محسوب می شود، سخن بگیم. چون اینگونه موضوعات از علی یا سایر علما هم دیده شده کسی آنها را متهم به بدعتگذار نکرده است.
برخی امور شرعی با نگاه به علتهای تشریع یا حکمتهای تشریع، صورتهای آن قابل تغییر است. مانند زکات اسب که در دوره رسول الله صلی الله علیه وسلم نبود اما علی ( از نظر شیعه) آن را واجب کرد، چون این عمل با حکمت تشریع از زکات همخوانی داشت، عمر رضی الله عنه نیز چون فکر کرد اگه مردم فقط در ماههای حرام همراه حج به عمره بپردازند کسی دیگر برای زیارت کعبه در ماههای دیگر نمی آید، و این با آن دستوری که در فراخوانی به زیارت کعبه در قرآن ذکر شده، همخوانی ندارد، و باعث می شود، در غیر ماههای حرام این دستور نادیده گرفته شود. لذا دستور داد که حج و عمره با هم انجام نگیرد، البته که خیلی از اصحاب رضی الله عنهم به این دستور عمل نکردند و عمر رضی الله عنه نیز آنها را آزاد گذاشت.
شاید بگویید مگه رسول الله صلی الله صلی الله علیه وسلم این را نمی دانست؟
می گویم:

مجملا: همین سؤال در مورد مسأله زکات اسب نسبت به علی رضی الهه عنه نیز وجود دارد، چون اسب در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم بود اما ایشان به اسب زکاتی را معلق نساخت. در حالی که ما بر ایشان اعتراض نمی گیرم لذا نباید بر عمر خرده بگیریم.
مفصلا: رسول الله صلی الله علیه وسلم فقط خودش انجام داد و نه نهی کرد و نه واجب نمود، امر مباح اگه در اثر شرایط اجتماعی باعث خیر زیاد شود، یا باعث دفع ضرر شود به سنت یا واجب تبدیل می شود، مانند ازدواج که در حالت عادی مباح است، اما اگه باعث بشه یه نفر که توانایی مالی داره از گناه دوری کنه برای اون شخص واجب می شه و بر عکس اگه باعث ضرر کم یا از بین رفتن شعائر مهم شود به کراهت یا حرام تبدیل می شود. مانند خوردن قند برای بیمار دیابتی که حکم مکروه و در برخی حالت به حرام تبدیل می شود.
این محرکات تبدیل ممکن است سیاسی، اجتماعی، یا فردی یا خود مقاصد دین باشه. مانند زکات اسب و دستور عمر رضی الله عنه نسبت به متعه حج.

http://www.islamtxt.net/content/article/422

Mehrullah Baluch