تاويل و تفسير اشتباه شيعه در باره آیه («بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ » ﴿هود: ٨٦)

شماره مقاله: 
251
نویسنده: 
ســــــــجودى

عقيده به امام زمان از پايه هاى اساسى مذهب تشيع است، آنها براى اثبات وجود او اين آيه را شاهد مياورند: «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ » ﴿هود: ٨٦﴾.در ١٥ شعبان که تهران به خاطر سالروز تولد امام زمان به روش جنون آميزى چراغان مى شود.......

هر جا اين را مى نويسند و نامى از نام هاى امام زمان را بقيت الله اعظم ميدانند، کسى که عربى نداند اين نام دهن پرکن او را مرعوب مى کند.دانشگاهى هم به نام بقيت الله دارند.

اما وقتى به قران رجوع کردم آيه را، مربوط به آيات قبل و بعد ديدم. اصلاً کل آيه حرفهاى حضرت شعيب بود به قومش...... و در آخرش گفته بود: «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ  وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ  ﴿٨٦﴾  قَالُوا يَا شُعَيْبُ» ﴿هود: ٨٦﴾ (آنچه پيش خدا باقى مى ماند براى شما بهتر است و من نگهبان شما نيستم. در جواب کافران گفتند اى شعيب.....).

اين آيه مربوط حضرت شعيب و قوم او است که از آيه ٨٣ سوره هود شروع مى شود و او بعد از يک نصيحت طولانى به قوم خود که ميگويد اينطور نکنيد، آنطور نکنيد، ميرسد به آيه مورد نظر شيعه، و بعدش باز ادامه ميابد تا آيه ٩٥ که قوم شعيب نابود ميشود، ربطى به امام زمان اصلا ندارد.
 معجزه قرآن وقتی ظاهر ميشود که  تکرار داستان حضرت شعيب را در سوره اى ديگر -سوره اعراف – ببینیم، در آنجا نيز شعيب قوم خود را نصيحت ميکند که الله را بپرستيد، شرک نکنيد، کم فروشى نکنيد، فساد در زمين نکنيد و آخر باز به آيه مورد بحث ما رسيده ولى اين بار عوض آنکه بگويد: «بَقِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ »، گفته: «ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (اعراف: ٨٥).
پس « بَقِيَّتُ اللَّـهِ »=«ذَٰلِكُمْ» است و معنى «ذَٰلِكُمْ» معلوم نيز معلوم میباشد!

چطور ممکن بود داستان حضرت شعيب يک دفعه به اين صورت زننده قطع شود و درباره امام زمان آنهم به اين طريقه مبهم صحبت کند! فقط با كمي عقل هم ميتوان فهميد که تفسير آخوندها غلط است ولى مشکل مردم ايران اين است که قرآن نمى خوانند.
آنها خبر دارند که ديشب رئيس جمهور پاراگونه مهمان نخست وزير نيکاراگونه بوده حتى خبر دارند که چى پوشيده بودند ولى از قرآن خود خبر ندارند. (واحسرتا واحسرتا).
اين بى خبرى به آخوند ها جرأت داده که چنين دروغ هاى شاخدارى بسازند.


 

دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحيم شيعيان

بسم الله الرحمن الرحيم

شيعيان بر خلاف آنچه كه در اينجا بيان داشته شده است به گونه اي ديگر سخن ميگويند و من به عنوان يك اهل تسنن كه خود را به سنت رسول الله پايبند ميدانم عرق شرم ميكنم. شيعيان ميگويند كه امامت بايد به انتخاب خداي متعال بوده و به معرفي و نص پيامبر به مردم معرفي شده باشد. و پيامبر منتخبان خداي متعال را در روز 18 ذيحجه به مردم معرفي كرد و براي مردم كاملا آنان را شناساند. تعداد آنان را 12 تن معرفي كرد به اسم و كنيه. و آنگاه آخرين آنها را كه معرفي كرد بيان داشت كه او به امر خداي متعال به غيبت خواهد رفت و خدا اگر از عمر زمين تنها يك روز نيز باقي مانده باشد او را آشكار خواهد كرد و به دست او زمين را از قسط و عدل پر خواهد كرد همانگونه كه از ظلم و  جور پر شده است.

شيعيان اين آيه را بنا بر آنچه كه از امامان خويش دريافته اند به امام دوازدهم نسبت ميدهند. زيرا ميگويند كه مفسران آيات قرآن كساني هستند كه خدا به آنان علم قرآن را آموزش داده است. و آنانند كه ميتوانند به فهم كلام خدا برسند و منظور خداي متعال را بيابند و بيان كنند. شيعيان ميگويند كه پيامبر فرمود: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.

شيعيان ميگويند كه آنان هميشه با قران هستند عملشان همان چيزي است كه قرآن به آن امر كرده، نشستن و يا ايستادنشان همه بر امر خداست و آنان فرمانبرداران راستين خداوند هستند كه منتخب الهيند و به نص پيامبر معرفي شده اند.

شيعيان ميگويند كه ايمان به خدا تنها از طريق شناخت و معرفت به آنان ميسر خواهد شد. و بدون شناخت آنان خدايي نيز شناخته نخواهد شد. آنان را محور وحدت و حبل و متين الهي ميدانند.

 اگر ما به دنيال محكم كردن اعتقادات هستيم بايد با استدال و منطق صحيح كلام كه شيعيان بيان داشته اند را بدون كم و كاست بگوييم

تصویر پروفایل sadeq

جناب ابوبکر م! عوض اینکه جواب

جناب ابوبکر م!

عوض اینکه جواب مقاله رو بدهی! برای ما کلاس عقاید شیعه ګذاشتی!!!!!

یعنی ما نمی دانیم شیعه در مورد تفسیر قران و مفسرین قران چه عقیده ی دارد؟!!!!!!!

یعنی ما اهل سنت نمی دانیم شیعه در مورد امام زمانش چه عقیده ی دارد؟؟!!!

جناب ابوبکر م! برای ما نمی خواهد کلاس درس شیعه شناسی بمانی! لطف کم برای ما

بګو خودت چه عقیده ی داری؟؟ تفسیر شیعه از تاریخ اسلام رو قبول داری یا تفسیر اهل سنت رو؟

به مفسرین قران از اهل سنت اعتماد داری یا مفسرین شیعه؟

 

(شيعيان ميگويند كه آنان هميشه با قران هستند عملشان همان چيزي است كه قرآن به آن امر كرده، نشستن و يا ايستادنشان همه بر امر خداست و آنان فرمانبرداران راستين خداوند هستند كه منتخب الهيند و به نص پيامبر معرفي شده اند.)

بله قادیانیها(احمدیها) و بهایها و غلان شیعه واسماعیلیه هم و.... هم همینو میګند!! ولی از ګفتن تا عمل کردن ودیدن خیلی فاصله است. ما خدا نیستیم که از دلها خبر باشیم! شریعت و انسانها ظاهرو می بینند! ما هم می بینیم شیعه عوض توسل به ربش قبرها رو رب خودش ساخته! نظرا قبول ندارد! ولی ما در عمل همینو مشاهده میکنیم! میګویند ما دین وتفسیرمون از قرانو از ایمه اهل بیت میګیریم! ولی در عمل می بینیم این ایمه نه تفسیری

از قران دارند! نه کتاب فقهی! تنها چیزی که دارند احادیثی است که شیخ کلینی جمع اوری کرده!! و نسخه های کتابش در قرن ۱۰ در زمان صفویه جمع اوری شده و کهنترین نسخه ان از قرن ۶ یافت شده!

انها میګویند فتوحات اسلام در دوران خلفای راشدین جنایت بوده!! به کلامی غیر مستقیم حضرت علی هم که مشاور این تفوحات بوده وفرزندانش شریک در این فتوحات جنایتکار بوده اند!

برادر ما ندیدیم شیعه تفسیری داشته باشد که ایمه فقط سخنان ‍یامبر را بیان کرده باشند و به امت منتقل!

ما می بینیم شیعه میګوید کتاب کافی ۱ دهمش صحیح است!! و در عین حال حدیث امام صادق عین سخن بیامبر است!!!!!!

(شيعيان اين آيه را بنا بر آنچه كه از امامان خويش دريافته اند به امام دوازدهم نسبت ميدهند. زيرا ميگويند كه مفسران آيات قرآن كساني هستند كه خدا به آنان علم قرآن را آموزش داده است. و آنانند كه ميتوانند به فهم كلام خدا برسند و منظور خداي متعال را بيابند و بيان كنند.)

حالا با این مقدمه و نتیجه بفرمایید ان ایمه که ما تفسیر قران رو از او فرا بګیریم کجا است؟؟ شما که نماینده شیعیان هستید برای ما جواب بدهید. اګر این معصوم فقظ برای شیعیان است! برای ما بګویید چرا خود شیعه ها این همه اختلاف دارند؟ مګر همین فقها نماینده امام زمان نیستند؟ بس چرا سیستانی ولایت علی خامنه ای رو قبول ندارد؟

taiid

تصویر پروفایل sadeq

شيعيان ميگويند كه امامت بايد

شيعيان ميگويند كه امامت بايد به انتخاب خداي متعال بوده و به معرفي و نص پيامبر به مردم معرفي شده باشد. و پيامبر منتخبان خداي متعال را در روز 18 ذيحجه به مردم معرفي كرد و براي مردم كاملا آنان را شناساند. تعداد آنان را 12 تن معرفي كرد به اسم و كنيه

=======================================

شیعیان میګویند!!!!!! شیعیان خیلی چیزها میګویند! اول نمی تونند همین ادعای خودشونو اثبات کنند!!

امامت اګر باید از جانب خدا باشد! این باید چون یک مطلب ضروری وباید بوده در قران باید ذکر میشد!

ایا اصول دین با نصوص ظنی باید باشد؟ بس چرا بقیه اصول دین ظنی نیستند ودر قران صریح ذکر شده اند؟

اولا شیعه انقدر نادان است که نمی داند در مورد خدای متعال باید وجود ندارد! حتی در مورد انسان نمی تواند باید ګفت! چون انسان ازاد ومختار افریده شده! بس خدای متعال که خالق همه است چګونه باید بکند یا باید نکند!

شیعه از کجا میداند که خدای متعال نخواسته که امت محمد را بعد از ایمان در همین مورد انتخاب انسانهای اصلح ازمایش کرده باشد؟

taiid

تعجب ميكنم از شما كه اين

تعجب ميكنم از شما كه اين مقدار از واقعيات به دور هستيد و درست مطالب را مطالعه نميكنيد و آنگاه اينگونه بر خود مي تازيد. شما جوابي براي آنچه كه شيعيان ميگويند داريد يا نداريد؟ اگر جواب داريد پاسخ مستدل بيان كنيد و الا از هو كردن و مسخره كردن خودداري كنيد كه مسخره كردن دليل بر بي منطق بودن است. و من به عنوان يك سني حقيقي از اين مطلب پي به حقيقتي ديگر ميبرم.

تعجب ميكنم كه هنوز اعتقادات بهائيان و قاديانيها و اسماعيليان را نميدانيد و آن موقع اينگونه سخن ميگوييد. شعيان بر يك حرف مستقيم ايستاده اند و از من پاسخ ميخواهند و آن هم همان واقعه اي است كه در روز 18 ذيحجه به وقوع پيوست و در آن روز بيعت با علي به عنوان خليفه و جانشين و وصي و مفسر قرآن صورت گرفت. شما اول دقت كنيد به آنچه كه از قول شيعيان بيان شده است و مرا ياري كنيد در پاسخ گويي به شيعيان.

اين نوشتار شما فقط مسخره كردن است و خود ميدانيد بنابر آيه قرآن خدا در مورد مسخره كنندگان چه فرموده است. آنان از من پاسخ خواسته اند و شما به عنوان يك شخص پاسخ گوي آنان باش نه اينكه كلام را مسخره كنيد كه اين روش آناني است كه از حق دور شده اند.

اگر در يك نكته جواب براي آنان بيابيم فكر ميكنم كه ديگر مراحل خودبخود رفع خواهد شد و آن موضوع همان شكستن بيعت با علي در روز غدير است كه توسط عمر و ابوبكر انجام شده بود و بعد از رحلت پيامبر بر علي شوريدند و آن بيعت را شكستند. و بر او خروج كردند. علت اين امر روشن شود همه امور كاملا واضح خواهد شد.

جاي بسي تعجب است كه اين كلمه

جاي بسي تعجب است كه اين كلمه بايد را اجبار بر خدا تلقي كرده ايد!! در حالي كه عقلا اين عمل از سوي خدا انجام گرفتني است نه اينكه مردم خدا را اجبار به اين عمل كرده باشند. و اين از بديهيات عقلي است. كه متاسفانه شما اصلا به آن توجه نداشته ايد.

اگر بخواهيم اينگونه كه شما بيان داشته ايد سخن بگوييم كه هيچ!! و الا اگر بر اساس منطق و عقل بخواهيم بحث كنيم بايد جواب داد. هر سخني كه از روي بي منطقي گفته شده باشد كاملا ميتوان آن را بر اساس منطق و عقل رد كرد. آنان استناد به واقعه روز غدير ميكنند كه هم در كتب ما آمده و هم در كتب خودشان. و اين واقعه حتمي تاريخ است و كسي نميتواند منكر آن شود.

اما در باب اين بايد كه گفته ايد كه در قرآن به آن تاكيد شده باشد، آنان ميگويند كه آيه بلغ ما انزل اليك.... تاكيد بر اين است كه پيامبر بايد اين كار را انجام ميداد و اين بايدي است كه خدا به پيامبرش امر كرده و او نيز به انجام رسانده است.

كدام اصول دين ظني است؟ اگر براي شما اصول دين ظني است بايد تجديد نظر در دين خودتان داشته باشيد. اصول دين رسيدني و حقيقي است و ظن در آن راه ندارد و اگر ظني دچار شديم بايد تا برطرف كردن آن ظن از پاي ننشينيم.

اشتباه ما در اين است كه فكر ميكنيم خدا مخلوقاتش را به حال خود رها ساخته تا امتحان پس بدهند!! اگر دقت كنيد خدا بايد از چه چيزي امتحان بگيرد؟ وقتي حقيقتي بر مردم آشكار نيست و راه درست و از نادرست شناخته شده نيست و راهنمايي كه از سوي خدا باشد وجود ندارد مردم چگونه به صراط مستقيم هدايت شوند؟ آيا در اين صورت بهشت و دوزخ وجودش بي مورد نيست؟ اگر به خلقت عالم دقت كرده باشيد خدا اول موجودي را كه خلق كرد پيامبر بيافريد زيرا مخلوقات ديگر احتياج به هدايت او داشتند تا در برابر خداي خود جواب گوي رفتار و كردارشان باشند. اما انسانها آزاد بودند در پذيرش دين خدا و يا عدم پذيرش آن.

بعد از رسول خدا آيا امت به حال خود بايد رها ميشد تا خود بيابد كه چگونه بايد رفتار كند؟ پس آمدن رسول خدا چه سودي براي مردمان داشت؟ اگر مردمان به حال خود رها شده بودند پس چرا پيامبر آمد؟ آيا خدايي كه به پيامبرش امر كرده بود تا علي را به مردم معرفي كند راه را براي هدايت مردم روشن نساخته بود كه مردمان بعد از آني كه در مشكلات زمان عثمان گير كردند رو به سوي علي بياورند؟ وقتي پيامبر علي را معرفي كرد و مردم بيعت كردند ديگر چه دليلي براي شكستن اين بيعت وجود داشت؟ آيا علي از دين خارج شده بود؟ مگر اطاعت از رسول خدا امر واجب بر امت نبود؟ پس چرا اين امر واجب را كنار گذاردند و بيعت خود را شكستند و بر امام خود خروج كردند؟

آيا علي اول ايمان آورنده به رسول الله نبود؟ آيا مگر علي در يوم الانذار در جمع خانواده ها قبل از آني كه ابوبكر نيز ايمان بياورد ابراز ايمان نكرد و به عنوان جانشين و وصي و خليفه و برادر رسول خدا از سوي پيامبر معرفي نشد؟ پس كدام (شیعه از کجا میداند که خدای متعال نخواسته که امت محمد را بعد از ایمان در همین مورد انتخاب انسانهای اصلح ازمایش کرده باشد؟)  پس كدام امتحان از اين بزرگتر كه فرمان رسول خدا را گردن مينهادند و بر پيمان خويش با علي و رسولخدا مي ايستادند؟؟

اينها همه سوالاتي است كه شيعيان از من مي پرسند و من عين همان را براي شما نوشتم اگر جواب داريد بيان كنيد و الا كه مسخره كردن هيچ دردي را دوا نخواهد كرد.

تصویر پروفایل sadeq

جاي بسي تعجب است كه اين كلمه

جاي بسي تعجب است كه اين كلمه بايد را اجبار بر خدا تلقي كرده ايد!! در حالي كه عقلا اين عمل از سوي خدا انجام گرفتني است نه اينكه مردم خدا را اجبار به اين عمل كرده باشند. و اين از بديهيات عقلي است. كه متاسفانه شما اصلا به آن توجه نداشته ايد.

============================

نه اقای ابوبکر م!! من این کلمه را اجبار بر خدا تلقی نکرده ام! این عین سخن شیعه است! نه من! این مردم نیستن

که خدا را مجبور بخ کاری کرده باشند! این علمای شیعه است که در بحث کلامی برای تاکید و اثبات امامت به این نتیجه رسیده اند که خدا باید!! امت را بی امام نمیګداشته یا نمی ګذارد!! و من میګوییم این از بدیهیات عقلی نیست!

چون شیعه نه عقلا ونه نقلا نتوانسته امامت رو به عنوان اصول دین ثابت کند!! بیشتر علمای غیر ایرانی  شیعه میګویند امامت از اصول مذهب است!!!!!!! عقلا این است که خدا به چیزی فعل باید ندارد! میتوانست امامت را جزؤ اصول دین قرار دهد٬ اما می بینیم چنین کاری رو با اختیار خدایش در قران ذکر نکرده!

(هر سخني كه از روي بي منطقي گفته شده باشد كاملا ميتوان آن را بر اساس منطق و عقل رد كرد. آنان استناد به واقعه روز غدير ميكنند كه هم در كتب ما آمده و هم در كتب خودشان. و اين واقعه حتمي تاريخ است و كسي نميتواند منكر آن شود.)

مګر ما منکر این واقعه شدیم؟؟!! منتهی فرق ما با شیعه در این است که شیعه تمام قصه وحکایت تاریخی رو قیچی میکند و با یک جمله کوتاه وقیچی شده که دفاع ‍یامبر از علی در برابر معترضین و کسانی است که امر و قضاوت ودستور علی رو قبول نداشته اند! یا ضالمانه می بنداشتند!میخواهد عقیده شو اثبات کند!! خب حضرت علی اولامر از جانب ‍یامبر در میان لشکریانش بود و کاری خلاف دستور قران وسنت انجام نداده بود٬ بایدم بیامبر از کسی که انهمه زحمت در راه اسلام ودین کشیده بود و در دستور خود ګناهی هم نداشت دفاع میکرد و این کلمه مولا بودن نمی توانسته معنی سربرست و امامت را بدهد چون سربرست و امام مردم زنده بود! فلهذا بیامبر میخواسته به جماعت معترض بګوید

اطاعت از علی عین اطاعت از من بود چون او از جانب من بالای شما اولامر بود و این مولا بودن بخ هیچ وجه نمی توانسته معنی خلافت رو بدهد چون در هیچ کتاب صحیح اهل سنت روایت صحیحی السندی موجود نیست که حضرت علی ګفته باشد من امام منتخب از جانب الله بالای شما هستم! بعد اګر حضرت علی به امر خدا ونص الهی

امام مردم تعیین شده بود؟ چګونه یک امام منتخب الهی که وطیفه اش افضلتر وبلندتر از نبوت ونبیین است چنین اسان وبدون فرمان خدا از فرمان خدا میګذرد و بعد از ۲۵ سال هم کاری از دستش ساخته نمی شود؟ وبعد فرزندش با ۴۰۰۰۰ شمشیر امامت الهی رو تسلیم معاویه بقول شیعه دشمن اسلام میکند؟!!! ایا می شود چنین تفسیری از تاریخ اسلام رو بذیرفت؟

(اما در باب اين بايد كه گفته ايد كه در قرآن به آن تاكيد شده باشد، آنان ميگويند كه آيه بلغ ما انزل اليك.... تاكيد بر اين است كه پيامبر بايد اين كار را انجام ميداد و اين بايدي است كه خدا به پيامبرش امر كرده و او نيز به انجام رسانده است.)

اګه تو هم شیعه نیستی وکار شیعه رو نمی بسندی شما را به خدا قسم میدهم ایات قبل وبعد همین ایه رو برای ما اینجا بنویس با ترجمه شیعه!! تا ببینیم کی در مورد تفسیر قران راه درستو در بیش ګرفته.

(كدام اصول دين ظني است؟ اگر براي شما اصول دين ظني است بايد تجديد نظر در دين خودتان داشته باشيد. اصول دين رسيدني و حقيقي است و ظن در آن راه ندارد و اگر ظني دچار شديم بايد تا برطرف كردن آن ظن از پاي ننشينيم.)

من کی ګفتم اصول دین ظنی است؟!! من از شما سؤال کردم ایا می شود اصول دین طنی باشد ږان را از روایات مجهول و ایات متشابه اخذ کرد؟ در ضمن اصول دین ما امامت نیست که ظنی الدلاله باشد! اصول وحتی فروع دین ما یا ایات محکمات قران به اسانی قابل اثبات است. معاد٬ ایات فراوانی در اثباتش وجود دارد٫ نبوت که از افتاب هم روشن تر است٬ توحید همجنین نماز روزه زکات جهاد و..... اما شما یک ایه صریح الدلاله و معنی در مورد امامت ایمه شیعه ندارید!! اګر دارید یکیشو به ما نشان دهید!

(اشتباه ما در اين است كه فكر ميكنيم خدا مخلوقاتش را به حال خود رها ساخته تا امتحان پس بدهند!! اگر دقت كنيد خدا بايد از چه چيزي امتحان بگيرد؟ وقتي حقيقتي بر مردم آشكار نيست و راه درست و از نادرست شناخته شده نيست و راهنمايي كه از سوي خدا باشد وجود ندارد مردم چگونه به صراط مستقيم هدايت شوند؟ آيا در اين صورت بهشت و دوزخ وجودش بي مورد نيست؟ اگر به خلقت عالم دقت كرده باشيد خدا اول موجودي را كه خلق كرد پيامبر بيافريد زيرا مخلوقات ديگر احتياج به هدايت او داشتند تا در برابر خداي خود جواب گوي رفتار و كردارشان باشند. اما انسانها آزاد بودند در پذيرش دين خدا و يا عدم پذيرش آن.)

کی ګفته وکجای قران امده که خدا مخلوقاتشو به حال خود رها کرده؟! شما فکر میکنید نه ما!! واین عقیده

علمای است که با دستګاه مسحیت در افتادن. نه ما! بله همین جا میتوان فهمید شما از اهل سنت هستین

اونم چه اهل سنتی!!!!!! این شیعه است که میګوید راه درست از نادرست شناخته شده نیست! قران بصراحت به بیامبرش ګفته که راه رشد راه درست از راه غی وګمراهی باز شناسانده شده! و راهنما هم ۱۴۰۰ سال می شود از جانب خدا امده وحجتش که قران باشد و همه چیز رو به مردم بیان داشته در میان مردم وجود دارد. من که به عالم نظر کردم وبه قران اولین انسان حضرت ادم ع بوده!  مردم به صراط مستقیم که اسلام باشد هدایت شدن این هدایت شدن یک مسله است و اعمال بندګان مسله دیګه که دوزخ وبهشت برای ان ساخته شده و از خود طبقات دارد.

مومن ګناه کار جای دارد و کافر ومشرک جایی یکی خالدین فی نار است و دیګری امیدوار به رحمت و شفاعت بروردګار.

(بعد از رسول خدا آيا امت به حال خود بايد رها ميشد تا خود بيابد كه چگونه بايد رفتار كند؟ پس آمدن رسول خدا چه سودي براي مردمان داشت؟ اگر مردمان به حال خود رها شده بودند پس چرا پيامبر آمد؟ )

خیلی خنده داره!!!!!! تو وشیعه که سودشو نمی بینید من چه بګویم!؟ این همه عرب و عجم و سیاه وسفید

وزرد به توحید ګرویدن و قران را امام خود قرار دادن ومساجد الله را در قریه وشهر خود اباد ساختن و خدا را خالصانه عبادت کردن و علما وعرفا بزرګ در میانشان ظهور کردن و تمدنی وفرهنګی با زیربنای اخلاق دینی بنا کردن و امروز شیعه از برکت همون انتخاب مهاجرین وانصار کلمه توحید رو می شناسد٬ ایا این سود وارزش بعد از ختم نبوت  نیست؟؟ ایا این نشان نمی دهد که مردم به حال خود رها نشدن بلکه در میان انها قانون٬ کتاب٬ وحجت خدا یعنی قران و سنت رسولش باقی مانده.

(آيا خدايي كه به پيامبرش امر كرده بود تا علي را به مردم معرفي كند راه را براي هدايت مردم روشن نساخته بود كه مردمان بعد از آني كه در مشكلات زمان عثمان گير كردند رو به سوي علي بياورند؟ وقتي پيامبر علي را معرفي كرد و مردم بيعت كردند ديگر چه دليلي براي شكستن اين بيعت وجود داشت؟ آيا علي از دين خارج شده بود؟ مگر اطاعت از رسول خدا امر واجب بر امت نبود؟ پس چرا اين امر واجب را كنار گذاردند و بيعت خود را شكستند و بر امام خود خروج كردند؟)

والله عقلا ونقلا ثابت است که خدای متعال در قرانش ذکری از این امر جانشینی نکرده! در مورد هارون ع بصراحت بیان میکند که اورا نبی همراه موسی ع قرار داد ولی در مورد امامت علی یا ۱۱ ایمه و ابوبکر و... ایه ی ما نداریم

که صراحت داشته باشد. بیامبر هم که علی رو در مدینه جا نشین میګذارد و او اعتراض میکند! بهش میګوید نمی خواهی در این امر با من همچون هارون نسبت به موسی باشی! من به جهاد میروم این بار ترا میګذارم وموسی به طور رفت در میان قوم هارون رو ګذاشت! یعنی وزیر من در مدینه! که هر بار یکی از صحابه این وزیری رو قبول میکرد.

این حدیثی نیست که دلالت به وزیری دایمی حضرت علی بکند. و از ان امامت الهی ثابت شود! بس خدای متعال چنانچه حضرت علی میګوید قران را امام وحجت در میان مردم ګذاشت و با وجود قران محال بود اصحاب اولین از مهاجرین وانصار ګمراه شوند چون خدا با انها بود وخدا کسی را که هدایت کند حفظش هم میکند.

و این محال است که بیامبر علی را به خلافت تعیین ومعرفی کرده باشد و از مردم بیعت ګرفته باشد وبعد اصحابش

این بیعت را شکسته باشند! دلیل اول اینکه انصار هیچ کینه ودشمنیی با حضرت علی نداشتند اولین شوری رو انها تشکیل دادن! مګر می شود انصاری که نهال اسلام را با خون وجان ومال خود اب یاری کردن بیایند از بیعت خود با بیامبر بګذرند!! و بعد یک انصاری نګفت ای عرب شما مګر فراموش کردید که ما با علی در غدیر خم بیعت کردیم؟!

حالا با بیعت کردن با ابوبکر چه نصیب مردم انصار شد؟ که علی بهشون نمی داد!

بعد علی در ګرفتن حقش بی شهامت تر از میر حسین موسوی بود؟ که تا حالا حاظر به بیعت با احمدی نزاد نیست!!

یا کمتر از کروبی بود که با یه تهدید عمر ترسید وبقول شیعه بیعت کرد!!

ایا با چنین نګاهی به تاریخ اسلام شیعه به مقام وشخصیت حضرت علی رض توهین نمی کند؟

(آيا علي اول ايمان آورنده به رسول الله نبود؟ آيا مگر علي در يوم الانذار در جمع خانواده ها قبل از آني كه ابوبكر نيز ايمان بياورد ابراز ايمان نكرد و به عنوان جانشين و وصي و خليفه و برادر رسول خدا از سوي پيامبر معرفي نشد؟)

در میان کودکان بود٬ در میان اهل بیت یعنی خانواده بیامبر بود نه خلیفه سربرست بود خود داری میګویی بیامبر خانواده ش که ابوجهل هم در ان میان بود را دعوت به اسلام کرد٬ خب اګر در این میان ابوجهل ایمان میاورد به امامت مقدم بر علی قبولش داشتی؟ با نبودن نص صریح در مورد امامت علی نمی توان بذیرفت که اسلام در صدد بنا کردن حکومتی مورثی بوده! بعد از کجا بقیه اعراب نمی ګفتن که محمد مبعوث شده بود تا بادشاهی رو در خانواده خودش

تثبیت کند! یا شما میتوانستید به غربیها بګویید اینګونه نبود؟ شیعه چنان تیوری حکومت را مورثی کرده که حتی فرزندان حضرت حسن رض را از این وراثت بخاطر بیعت وتسلیم شدن به معاویه محروم کرده! چون زن حضرت امام حسن دختر بادشاه ایران نبوده!!!!!!!!

در بایان اینها همه عقاید خودتان بود که میخواستید به نام اهل سنت از زبان شیعه انرا بیان کنید.

 

taiid

تصویر پروفایل sadeq

شعيان بر يك حرف مستقيم

شعيان بر يك حرف مستقيم ايستاده اند و از من پاسخ ميخواهند و آن هم همان واقعه اي است كه در روز 18 ذيحجه به وقوع پيوست و در آن روز بيعت با علي به عنوان خليفه و جانشين و وصي و مفسر قرآن صورت گرفت. شما اول دقت كنيد به آنچه كه از قول شيعيان بيان شده است و مرا ياري كنيد در پاسخ گويي به شيعيان.

=========================================

اولا من کسی رو مسخره نکردم٬ دوم عقاید شیعه ذاتا مسخره است نیازی به مسخره کردن ندارد.

شیعیان اینو از کجا ګرفته اند که مردم خصوصا مردم مدینه که غدیر خم در راه مدینه قرار دارد و دیګر قبایل

عرب با علی بع عنوان خلیفه بیعت کردن؟ و ما در حدیث غدیر خلیفه نداریم مولا داریم و لعنت به کسی که نداند علی

ولی الله بود. ایا هر ولی الله خلیفه است؟ فرض کردیم همه قبایل حاظر در غدیر خم با علی بیعت کردن!

شما بګویید چرا این بیعت رو شکستن؟؟ به من نګویید ابوبکر وعمر کردن! باز فرض میکنیم ابوبکر وعمر با علی دشمن بودن! خب مردم انصار و یمن و دیګر قبایل چه دشمنی با علی داشتن؟ که بیعت رو شکستن؟ و رفتن بیش از ابوبکرو عمر شورا تشکیل دادن! چرا چنین کردن؟ چرا یک عرب بلند نشد بګوید که ای انصار ای مهاجرین ای عرب ما که با علی بیعت کردیم چه حاجت به شورا؟ در عوض در نهج البلاغه میخوانیم علی میګوید ای معاویه کسی را که مهاجرین وانصار  خلیفه وامام قرار دهند وتعیین کنند خشنودی الله هم در ان است!! شما برای این چه جوابی دارید؟ 

taiid

تصویر پروفایل sadeq

اگر در يك نكته جواب براي آنان

اگر در يك نكته جواب براي آنان بيابيم فكر ميكنم كه ديگر مراحل خودبخود رفع خواهد شد و آن موضوع همان شكستن بيعت با علي در روز غدير است كه توسط عمر و ابوبكر انجام شده بود و بعد از رحلت پيامبر بر علي شوريدند و آن بيعت را شكستند. و بر او خروج كردند. علت اين امر روشن شود همه امور كاملا واضح خواهد شد.

=========================================================

بهترین جواب٬ جواب خود حضرت علی است!

«(ای معاویه) اين مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كرده بودند، به همان شيوه (وبر همان چیز) با من بيعت كردند، پس فردي که در بيعت حضور داشته است، نمي تواند بيعت خود را پس بگيرد و کسي که حاضر نبوده حق انتخاب ديگري ندارد، و یقیناً شورا از آن مهاجرين و انصار است، پس اگر مهاجرين و انصار بر فردي اتفاق نمودند و او را امام ناميدند، بدانيد که مورد پسند خداست. اگر فردي اعتراض کرد يا با ايجاد بدعتي عليه آن شوريد، دوباره به آنچه بر آن بود، بازگردانده مي شود، اگر نپذيرفت با او بجنگيد چون راهي غير از راه مؤمنان در پيش گرفته است و خدا او را به همان جزایی میرساند كه خودش اختيار كرده »
 

اګر داستان غدیر خم انګونه که شیعه میګوید بوده؟ چرا اینجا حضرت علی

برای معاویه از خلافت تفسیر دیګری ارایه میکند؟ و چرا وقتی مردم با ان حضرت بیعت کردن یکی باز بلند نشد بګوید ای مردم ما که با او در غدیر غم بیعت کرده بودیم! بیعت دوباره چرا؟ روایتی که شیعه بدان استدلال میکند

از این نامه حضرت علی معلوم میشه دروغی بیش نیست و رنه خود حضرت علی حدما انرا به معویه یاد اوری میکرد.

taiid

بسم الله الرحمن الرحيم اگر

بسم الله الرحمن الرحيم

اگر اجبار بر خدا تلقي نكرده ايد پس چه جاي اعتراض دارد؟ اگر خدا را قدرت مطلقه و حكمت مطلقه ميدانيد كه نبايد بر خدا اجبار تلقي كرد بلكه اين براي انساني است كه براي فهم موضوعي از كلماتي استفاده ميكند و اين از طبيعيات است نه اجبار بر خداي متعال. كلمات توانايي بيان حقايق را در بعضي از اوقات ندارند و اينگونه كوته فكري از سوي كسي كه خود را فهيم معرفي كرده است بسيار سخيف است.

(چون شیعه نه عقلا ونه نقلا نتوانسته امامت رو به عنوان اصول دین ثابت کند!! بیشتر علمای غیر ایرانی  شیعه میګویند امامت از اصول مذهب است!!!!!!! عقلا این است که خدا به چیزی فعل باید ندارد! میتوانست امامت را جزؤ اصول دین قرار دهد٬ اما می بینیم چنین کاری رو با اختیار خدایش در قران ذکر نکرده!) پناه بر خدايي ميبرم كه اينگونه تاريخ را به كنار ميگذاريم و حقايق مسلم تاريخ را انكار ميكنيم، كه البته اين تاريخ نيست بلكه آن چيزي است كه از سوي خداي متعال به پيامبرش ابلاغ شده و آنگاه توسط او براي مردم تبيين شده و آنگاه توسط مردم نيز با آن بيعت صورت گرفته و آنگاه اينگونه از سوي شما به انكار انجاميده است. كه البته وقتي ابوبكر و عمر كه از صحابه بزرگ پيامبر نيز بودند بيعت خود را شكستند و انكار نمودند ديگر از  شما چه جاي تعجب بايد باشد كه به اين انكار برسيد؟ آيا هيچ ميدانيد انكار كلمه اي از آنچه كه از سوي خداي متعال توسط پيامبر بيان شده برابر با انكار همه ديني است كه از سوي خداي متعال ابلاغ شده است. اگر مباني عقلي را پذيرفته باشيم از بديهيات عقلي وجود راهبر و هدايت كننده اي الهي براي بشريت است. و چه كسي به غير از خداي متعال ميتواند راهبر و امام را براي جامعه انتخاب كند و آنگاه معرفي گرداند.

يا حقيقتي در تاريخ بوده است يا نبوده اگر بنارا بر جعل تاريخ بگذاريم بايد به همه آنچه كه شما نيز بيان داشته ايد خط بطلان بكشيم. اثبات امامت در نظر شيعه به نصي است كه از سوي رسول خدا رسيده و او كه از سوي خداوند متعال همه چيز را بيان كرده است اين موضوع را بيان كرده و معرفي اشخاص حقيقي را براي مردم داشته است. اينكه ما بخواهيم سر در لاك خود فرو برده و بدون دقت در منابعي كه هست به بيان نظرات متعصبانه بپردازيم راه به گمراهي خواهيم برد.

(مګر ما منکر این واقعه شدیم؟؟!!گاهي انكار به صورت تحريف است كه از روي تعصب صورت ميگيرد و گاهي به صورت كلي منكر حقيقتي خواهيم شد.

منتهی فرق ما با شیعه در این است که شیعه تمام قصه وحکایت تاریخی رو قیچی میکند و با یک جمله کوتاه وقیچی شده که دفاع ‍یامبر از علی در برابر معترضین و کسانی است که امر و قضاوت ودستور علی رو قبول نداشته اند! یا ضالمانه می بنداشتند!میخواهد عقیده شو اثبات کند!! خب حضرت علی اولامر از جانب ‍یامبر در میان لشکریانش بود و کاری خلاف دستور قران وسنت انجام نداده بود٬ بایدم بیامبر از کسی که انهمه زحمت در راه اسلام ودین کشیده بود و در دستور خود ګناهی هم نداشت دفاع میکرد و این کلمه مولا بودن نمی توانسته معنی سربرست و امامت را بدهد چون سربرست و امام مردم زنده بود! فلهذا بیامبر میخواسته به جماعت معترض بګوید اطاعت از علی عین اطاعت از من بود چون او از جانب من بالای شما اولامر بود و این مولا بودن بخ هیچ وجه نمی توانسته معنی خلافت رو بدهد چون در هیچ کتاب صحیح اهل سنت روایت صحیحی السندی موجود نیست که حضرت علی ګفته باشد من امام منتخب از جانب الله بالای شما هستم!) آيا خطبه اي كه پيامبر در روز غدير بيان فرموده را تا به آخر خوانده ايد كه اينگونه بيان داشته ايد؟ لازمه بحث آگاهي به منابع طرف مقابل هم هست و تنها با انكار آنچه كه طرف مقابل ميگويد كه نميتوان دليل عقلي آورد كه اين براي كودكان است كه وقتي از چيزي آگاهي ندارند به انكار آن روي مي آورند. و اما در باب اينكه آنان قسمت كوتاهي را انتخاب كرده اند بايد ديد كه چرا اين قسمت انتخاب شده و از چه روي اينگونه عمل كرده اند؟ اگر به خطبه پيامبر دقت كرده شود در ان روز هيچ سخني از اين موضوع كه شما بيان داشته ايد وجود ندارد بلكه بيان 23 سال تلاش و كوششي است كه از سوي پيامبر صورت گرفته و از مردم سوال كرده ميشود كه آيا من اولي به انفس شما هستم يا نه؟ و آنگاه راه به سوي معرفي ميبرد و اينگونه آن جمله را بيان ميدارد. جاي بسي تعجب است كه پيامبر رحمت مردم را در گرماي كشنده در بيابان جمع كند و آنگاه اينگونه كه شما بيان داشته ايد منظوري را براي مردم بيان كند؟ اين از حكمت و علم الهي به دور است كه پيامبر خود را به عملي اين چنين امر فرموده باشد، مگر آنكه امر بسيار مهم و عظيمي را بايد پيامبرش به انجام ميرساند كه اينگونه مردم را جمع كرده و دستور داده رفتگان برگردند و آنان كه نرسيده اند برسند و آنگاه كه همه رسيدند به ايراد خطبه بپردازد. علاوه بر آن در طول 23 سال در زمانها و مكانهاي متفاوت پيامبر جانشين و وصي و خليفه خود را معرفي كرده بود و همگان ميشناختند و ميدانستند كه علي به عنوان جانشين و وصي و خليفه رسول الله است.

بعد اګر حضرت علی به امر خدا ونص الهی امام مردم تعیین شده بود؟ چګونه یک امام منتخب الهی که وطیفه اش افضلتر وبلندتر از نبوت ونبیین است چنین اسان وبدون فرمان خدا از فرمان خدا میګذرد و بعد از ۲۵ سال هم کاری از دستش ساخته نمی شود؟)

  آيا هارون برادر موسي كه از جانشين موسي بود وقتي با هجوم مردم معرفي شد توانايي انجام وظيفه داشت؟ مگر قرآن به اين امر صراحت ندارد كه او گفت مرا ضعيف كردند ... چرا هارون از انجام وظيفه خودداري كرد در حالي كه هارون جانشين موسي بود؟ اما در باب اينكه او فرمان الهي را به كنار گذارده باشد بايد عرض كنم كه او فرمان الهي را به چه دليلي كنار گذارده است؟ او را از خلافت كنار گذاردند نه از امامت، كه امامت همراه اوست و با اوست و مقامي است كه خداي متعال به او داده است اگر مردم از هادي و امامي كه از سوي خداي متعال به دور باشند در مقابل عذاب و عقاب خداي متعال چه ميتوان گفت؟ وقتي كسي از خوب و بد عملي و يا شر و خير بودن چيزي آگاهي نداشته باشد پس چه جاي عذاب و عقابي است؟ خدايي كه اول مخلوق را پيامبر قرار داد آيا بعد از آخرين پيامبرش مردم را به حال خود رها خواهد ساخت كه خود براي خود به انتخاب امام روي آورند؟ آيا در مورد حضرت ابراهيم نخوانده ايم كه بعد از امتحانهاي فراوان خداوند او را به مقام امامت رساند؟ اين چه مقامي است كه ابراهيم بعد از دوران سخت امتحانات به آن ميرسد؟ 

( وبعد فرزندش با ۴۰۰۰۰ شمشیر امامت الهی رو تسلیم معاویه بقول شیعه دشمن اسلام میکند؟!!! ایا می شود چنین تفسیری از تاریخ اسلام رو بذیرفت؟) چرا معاويه وقتي علي به حكومت رسيد به فرمان او گردن ننهاد و با علي از در جنگ وارد شد؟ مگر علي به عنوان خليفه و از سوي مردم انتخاب نشده بود؟ چرا جنگ صفين را به راه انداخت و از پذيرفتن فرمان عزلي كه علي براي او نوشته بود خودداري كرد؟ معاويه بنابر آنچه كه انجام داده بر امام و خليفه مسلمين شوريده است و از دايره اسلام خارج شده؟! اين كه واضح تاريخ است. اين بيان شيعه نيست كه ما به آن خورده بگيريم و انكار آن را انجام دهيم!! مگر مردم بعد از كشته شدن عثمان با علي بيعت نكردند؟ مگر او را به عنوان خليفه انتخاب نكردند؟ پس چرا با او معاويه وارد جنگ شد؟ چرا ام المومنين عايشه نيز با او به جنگ پرداخت؟ چرا طلحه و زبير بر او شوريدند و به روي خليفه و امام خود شمشير كشيدند؟ كسي كه بر امام خويش بشورد چه جايگاهي خواهد داشت؟ آيا معاويه كه بر علي شوريده بود ميتوانست بر اريكه حكومتي كه خلع شده بود تكيه كرده باشد؟ او معزول خليفه بود نميتوانست بر آن جايگاه بنشيند؟ اول اثبات كنيم كه او از اسلام خارج نشده و بر امام خود نشوريده است آنگاه به اين كلامي كه بيان داشته شده ايد خواهيم رسيد.

(والله عقلا ونقلا ثابت است که خدای متعال در قرانش ذکری از این امر جانشینی نکرده! در مورد هارون ع بصراحت بیان میکند که اورا نبی همراه موسی ع قرار داد ولی در مورد امامت علی یا ۱۱ ایمه و ابوبکر و... ایه ی ما نداریم) اگر به قرآن كريم مراجعه كنيم در خواهيم يافت كه در آن به صراحت نيامده كه چهار ركعت نماز ظهر بخوانيد و چهار ركعت نماز عصر و دو ركعت نماز صبح و سه ركعت نماز مغرب و 4 ركعت نماز عشا. اين تبييني كه از آيه اقم الصلواه بيان شده مگر اين است كه توسط پيامبرش صورت گرفته؟ او تبيين كلام الهي را فرموده است و ما به فرمان او به انجام نماز مي پردازيم. آيا ما بايد بگوييم كه خدا چون در قرآن تعداد ركعات را نگفته بايد هر مقدار كه خودمان ميفهميم بخوانيم يا اصلا دوست داريم اينگونه نماز نخوانيم و به صورت ديگر بخوانيم!! اين كه محال است. خدا همانگونه كه آداب نماز خواندن و شيوه ي آن و تعداد ركعات را توسط پيامبرش براي ما بيان كرده در تبيين جانشين و خليفه و وصي رسول خدا نيز بايد عمل كند. يا به عهده مردم بگذارد يا از عهده مردم خارج سازد و خود به معرفي بپردازد. اگر به عهده مردم بگذارد هر كسي براي خود امامي را برميگزيند و دنبال رو او خواهد بود. و اينجا لزوم آمدن پيامبر زير سوال خواهد رفت. چرا كه اگر قرار بر انتخاب خود مردم بود پس چه لزومي براي آمدن پيامبران وجود داشت؟ خود مردم براي خويش راهبري را انتخاب ميكردند و به پيروي از او مبادرت ميورزيدند. ديگر چه لزومي به پيامبران بود؟؟ در حالي كه مي بينيم اينگونه نيست و خدا با ارسال رسل هدايت خلق را به عهده گرفته و اين هدايت نميتواند از سوي منتخب خلق صورت گيرد چرا كه آگاهي به هدايت الهي لازمه اش شناخت خدا به همان صورتي است كه بايد شناخته شود. و توحيد حقيقي چگونه حاصل خواهد شد وقتي راهبر اصلا به خدا اعتقادي نداشته باشد؟ پس عقلا ثابت است كه پيامبر به تبيين آنچه كه در قرآن آمده مبادرت ميورزيده است و منظور خداي متعال را براي مردمان بيان ميكرده است. وقتي خدا در قرآن دستور به اطاعت از پيامبر و اولي الامر ميدهد مردم خود بايد براي خود بسازند يا خود او بايد معرفي كند تا مردم اولي الامر را بشناسند؟ اين چه امري است كه بايد مردمان از ولي و مولا بشنوند؟ پس عقلا ثابت است كه پيامبر به معرفي اين شخص و يا اشخاص بايد مبادرت كند و الا نقض غرض شده است و امر الهي به انجام نرسيده و خداي متعال نبايد اعلام رضايت كند!! و مگر ميشود پيامبر فرمان الهي را به انجام نرساند؟ مگر خدا او را تهديد نكرده است؟ پس او همه آنچه را كه خدا بر عهده اش قرار داده بايد به انجام برساند. و به انجام رسانده است.

وقتي ما به قسم جلاله مراجعه ميكنيم و خدا را شاهد ميگيريم بايد بدانيم كه كسي را شاهد گرفته ايم كه هيچ چيزي بر او مخفي نيست و همه چيز مكشوف اوست. بهتر است به جاي شاهد گرفتن خدا بر ندانسته هاي خويش به تاريخ مراجعه كنيم و از قسم ياد كردن بيجا خودداري كنيم كه اين نوع قسم ياد كردن دليل بر ضعف استدلال است. اگر به خودمان كمي سختي بدهيم و به تاريخ مراجعه كنيم و مخالف و موافق را بخوانيم خواهيم ديد كه در روز 18 ذيحجه پيامبر چه كرده است و مردم بايد چه كاري را به دستور پيامبر به انجام ميرساندند و ابوبكر و عمر نيز چگونه رفتار كردند!! آنگاه اينگونه قسم ياد ميكنيم و اينگونه حقيقتي كه در تاريخ صورت گرفته را كتمان مينمائيم. ما اگر خود را پيروان سنت پيامبر ميناميم بايد در سنت پيامبر به دقت نگاه كنيم نه اينكه هر چه كه ديگران گفته اند را بدون تحقيق بپذيريم و آنگاه به مسخره كردن ديگران بپردازيم كه مسخره كنندگان مورد شماتت خداي متعال قرار گرفته اند و اين روش شيطان است.

(این بیعت را شکسته باشند! دلیل اول اینکه انصار هیچ کینه ودشمنیی با حضرت علی نداشتند اولین شوری رو انها تشکیل دادن! مګر می شود انصاری که نهال اسلام را با خون وجان ومال خود اب یاری کردن بیایند از بیعت خود با بیامبر بګذرند!! و بعد یک انصاری نګفت ای عرب شما مګر فراموش کردید که ما با علی در غدیر خم بیعت کردیم؟!)

اما در باب اينكه شما گفته ايد انصار چرا عمل نكردند بايد عرض كنم كه به تاريخ مراجعه كنيد و جدل و بحثي كه انصار و مهاجرين انجام داده اند را مشاهده كنيد آنگاه اينگونه سخن بگوييد.

(حالا با بیعت کردن با ابوبکر چه نصیب مردم انصار شد؟ که علی بهشون نمی داد!) اينجا ميزان اطاعت از فرمان رسول خداست نه ميزان سودي كه براي مردم حاصل شده است. آيا كساني كه در مكه به پيامبر ايمان آوردند سودي حاصلشان شد يا آنكه مورد شماتت و اذيت و آزار كفار مكه قرار گرفتند؟ و اگر ملاك شما سود و زيان باشد آناني كه ايمان به پيامبر آوردند بايد همانند مشركان از ايمان آوردن خودداري ميكردند. اين چه گونه حرف زدني است كه حتي از بيان آن براي شيعيان من خجالت زده خواهم شد.

(بعد علی در ګرفتن حقش بی شهامت تر از میر حسین موسوی بود؟ که تا حالا حاظر به بیعت با احمدی نزاد نیست!!) عجب قياسي را به انجا رسانده ايد، علي را با ميرحسين و يا احمدي نژاد مقايسه كردن راه به بيراهه بردن است. و اين از عدم شناخت از حقايقي است كه وجود دارد و به آن اصلا توجه نشده است.

(یا کمتر از کروبی بود که با یه تهدید عمر ترسید وبقول شیعه بیعت کرد!!) چرا هارون به موسي در هنگامي كه مورد بازخواست او واقع شد گفت ايشان مرا ضعيف كردند ... و از انجام كاري كه به عهده گرفته بود عذر خواست؟ علاوه بر اين علي سكوت نكرد و به گفته خودش خار در چشم و استخوان در گلو صبر كرد.

ایا با چنین نګاهی به تاریخ اسلام شیعه به مقام وشخصیت حضرت علی رض توهین نمی کند؟

(در میان کودکان بود٬ در میان اهل بیت یعنی خانواده بیامبر بود نه خلیفه سربرست بود خود داری میګویی بیامبر خانواده ش که ابوجهل هم در ان میان بود را دعوت به اسلام کرد٬ خب اګر در این میان ابوجهل ایمان میاورد به امامت مقدم بر علی قبولش داشتی؟ با نبودن نص صریح در مورد امامت علی نمی توان بذیرفت که اسلام در صدد بنا کردن حکومتی مورثی بوده! بعد از کجا بقیه اعراب نمی ګفتن که محمد مبعوث شده بود تا بادشاهی رو در خانواده خودش) ايا ايمان آوردن علي به اجبار بوده يا به اختيار؟ چرا ديگران كه در آن جمع بودند از ايمان آوردن خودداري كردند؟ مگر بعد از آني كه او ابراز ايمان كرد و پيامبر او را به عنوان برادر و جانشين و وصي و خليفه خود معرفي كرد به طعنه به ابوطالب نگفتند كه از اين به بعد بايد حرف پسرت را گوش كني؟ مگر ميشود خليفه پيامبر فقط در بين خاندان معرفي شده باشد؟ اين از نكاتي است كه حقيقتا ميزان فهم و درك انسان را مشخص ميسازد. اگر پيامبر براي خاندان خود آمده بود كه ديگر نبايد همگاني به تبليغ نيز مبادرت ميكرد؟ وقتي پيامبر ميگويد هر كسي كه ايمان بياورد برادر و جانشين و وصي و خليفه من خواهد بود شامل هر كسي است. و اين سوال شما اصلا جايي در اين موضوع ندارد.

اين سخناني كه در مورد موروثي بودن بيان داشته ايد حقيقتا نشان از ضعف در استدلال است. زيرا آنچه كه پيامبر بيان داشته اوامر الهي بوده و مردم نيز مختار در پذيرش آن بودند و عدم پذيرش مردم و من و شما هيچ تاثيري در آن نخواهد داشت. ما بايد به دنبال حقيقت حركت كنيم و اينگونه كه شما بيان داشته ايد كساني كه به موروثي بودن پرداختند معاويه است كه از پذيرش فرمان امام و خليفه خودداري كرد.

نكته آخر اينكه حقيقتي كه در روز 18 ذيحجه در معرفي و ابلاغ امر خدا در مورد جانشين و وصي و خليفه و امام منتخب خدا بعد از پيامبر واقعيت يافت با تمام تلاش و كوششي كه شده است هنوز ميدرخشد و ما هيچ تواني براي پوشاندن آن نداريم و با انكار ما هيچ حقيقتي نابود نخواهد شد بلكه مائيم كه با انكار حقيقت به انكار عقل خود روي آورده ايم و خود را منكر شده ايم.

اين نامه چگونه ميتواند دليل

اين نامه چگونه ميتواند دليل بر رد قضيه ي غدير باشد؟ در حالي كه اشاره به انتخابي دارد كه مردم به همان شيوه قبل انجام داده اند. در اين نامه به معاويه هشدار ميدهد كه بايد بپذيرد اين موضوع را و به آن گردن نهد. و اين جوابي براي بيعت روز 18 ذيحجه نيست!! و يا دليلي بر نبودن آن موضوع نميباشد. اين به نافرماني و عدم پذيرش معاويه اشاره ميكند كه چرا از قبول بيعت خودداري ميكند و بر امام خود خروج ميكند.

اگر به واقعه ي بعد از پيامبر و گرفتن بيعت براي ابوبكر مراجعه كنيم در خواهيم يافت كه چه كساني ماجراي بيعت روز 18 ذيحجه را به مردم گوشزد كردند و به ياد مردم آوردند. در اين مورد ميتوان به عنوان برترين به خطبه دختر رسول الله اشاره كرد و گريه ابوبكر و آنگاه جواب او.

بسم الله الرحمن الرحمن

بسم الله الرحمن الرحمن الرحيم

 آيا مشركان مكه در زماني كه پيامبر به انجام دعوت مبادرت ميكرد به مسخره كردن رسول الله؛ به خاطر اعتقاداتش، نمي پرداختند؟ آيا آن اعتقادات و ايمان مسخره بود يا مسخره كنندگان، به راه غلط و ناصواب بودند؟ عاقبت كار مسخره كنندگان به كجا كشيد كه شما اينگونه سخن گفته ايد؟

كدام دليل منطقي و عقلي شماست كه نشان ميدهد اعتقادات آنان ناصواب است؟  اما آنچه كه شيعيان ميگويند همه بر اساس منطق و دليل و برهاني است كه براي رد آن تا كنون دليلي ارائه نشده، و اگر قرار باشد كسي مسخره كرده شود، كسي است كه دليلي براي رد برهان و دلايل شيعيان ارائه نداده و نه عقايد و گفتار شيعيان.

آيا جريان حجة الوداع پيامبر را در تاريخ به درستي خوانده ايد و بر آن تأمل نموده ايد كه اينگونه بيان داشته ايد؛ شيعيان از كجا اين را گرفته اند؟ تمام كتب تاريخي كه شيعيان به آن استناد كرده اند براي غير شيعيان است، و شيعيان از كتب تاريخي و روايي كه اهل سنت دارند استفاده كرده و به اثبات واقعه غدير و اثبات وصايت و خلافت و جانشيني براي علي و يازده جانشين ديگر رسول خدا، پرداخته اند. البته خود آنان بر اساس روايات و اسناد معتبري كه از قول امامانشان رسيده به حتميت وقوع اين واقعه واقف هستند و ايمان دارند. ولي آنچه كه در تواريخ آمده تقريبا بدون اغراق همه از قول تواريخ غير شيعه نقل شده، و ندانستن و آگاهي نداشتن شما هيچ دليلي بر نبودن و عدم وقوع اين واقعه نيست.

اما در باب اينكه گفته ايد ما نيز علي را ولي الله ميدانيم، اين چه ولي اللهي است كه با او اينگونه رفتار شده است؟ چرا در روز غدير كه ولي خدا معرفي و با او بيعت شد، از آنچه كه خدا براي او قرار داده شده بود كنار گذاشته شد، و بيعت با او توسط نزديكان پيامبر، شكسته شد؟ آيا مگر ولي خدا صاحب اختيار مؤمنان؛ همانگونه كه پيامبر بود، نيست؟ مگر خدا ولي مؤمنان نيست؟ مگر پيامبر ولي مؤمنان نيست؟ مگر پيامبر در ابتداي خطبه غدير از مردم در مورد اينكه آيا من اولي به انفس هستم يا نه از مردم سوال نكرد؟ مگر ميشود خدا ولي خود را معرفي كند و آنگاه مردم دنبال جانشين براي رسول خدا بگردند و خود انتخاب كنند؟ چرا بعد از آني كه رسول خدا، ولي الله را به عنوان جانشين و وصي و خليفه معرفي كرد و مردم با او بيعت كردند و عمر و ابوبكر نيز با او بيعت كردند، در سقيفه جمع شدند و بر عليه ولي خدا رفتار كردند و بيعت خود را شكستند و با ابوبكر بيعت كردند؟  آخر مگر ميشود ولي خدا را به زور به مسجد برد و با او از در دشمني وارد شد؟ چرا ابوبكر و عمر بر عليه علي كه ولي الله است وارد عمل شده و آن گونه عمل كردند؟ كدام ولي خدايي است كه با او اينگونه رفتار كرده شود كه خود او بگويد: صبر كردم در حالي كه استخوان در گلو و خار در چشم داشتم. اين چه ولي خدائيست كه معاويه دستور ميدهد او را لعن كنند؟ و تا ساليان سال بر منابر او را لعن و دشنام ميدادند. چه ولي خدايي است كه بعد از كشته شدن او عده اي بگويند مگر علي نماز ميخواند؟ چه كسي او را ولي خدا قرار داد؟ آيا غير از پيامبر كسي ميتواند بگويد فردي ولي خدا هست يا نه؟ آيا اولياء خدا هماناني نيستند كه در قرآن به اطاعت از آنان امر شده است؟

او را ولي خدا ميدانيم و پيروانش را به سخره ميگيريم و ميگوئيم كه آنان عقايد مسخره دارند فقط به جرم اينكه ميگويند: علي را خدا به جانشيني رسول الله انتخاب كرده و توسط پيامبر، پيام الهي به مردم ابلاغ شده و مردم به امر خدا و به فرمان پيامبر با او بيعت كرده اند!! و آنگاه بعد از رحلت رسول خدا بيعت خود را شكستند و بر او شوريدند همانگونه كه بر هارون شوريدند و او را تنها گذاردند،  ايمان به آنچه كه از سوي پيامبر بيان شده و آورده شده آيا مسخره است؟ آيا اين رفتار شما انكار رسالت و پيامبري رسول خدا نيست؟

آيا من بايد پاسخ گوي شكستن بيعت آناني باشم كه بر پيمان خويش نايستادند و فرمان رسول خدا را كنار گذاردند و بيعت خود را شكستند يا خود آنان؟ كدام دليلي در تاريخ بيان شده تا بتوان آن را پذيرفت كه بيعت شكنان علت اين شكستن بيعت را گفته باشند؟