اغراق در اثبات صفات خدا (تجسیم)

شماره مقاله: 
260
نویسنده: 
محمد صلابی

گمراهی "تجسیم" و (تصوّر کردن خدا بصورت جسم) در میان یهودیان شهرت یافت، امّا اولین کسانی که آن را در میان مسلمانان ابداع کردند، شیعه بودند، به همین خاطر است که رازی می گوید: از میان آنها، یهود بیشتر از همه به تشبیه خدا می‌پردازند. آغاز ظهور تشبیه کردن در اسلام توسط روافض همچون هشام بن حکم،..

هشام بن سالم جوالیقی، یونس عبدالرحمن قمی ‏و ابوجعفر احول صورت گرفت.[1 همه  این افراد از جمله کسانی هستند که در نظر امامیه استاد و شیوخ رهبر بوده و کسانی هستند که به لحاظ نقل مذهب شیعه مورد ثقه و اعتماد می‌باشند.[2]
در حقیقت ابن تیمیه عامل اصلی این افتراء و دروغ پردازی را معین کرده، آنجا که می گوید: اولین کسی که در اسلام معروف شد به اینکه بگوید: خداوند متعال جسم است، همان هشام بن حکم است[3]. فرقه‌شناسان سخنان اغراق‌آمیز در مورد تشبیه و تجسیم خدا از هشام بن حکم و یارانش نقل کرده‏اند، مؤمن از شنیدن آن حرفها موی بدنش سیخ می‏شود! . عبدالقاهر بغدادی می‌گوید: ابن هشام بن حکم ادعا کرده که معبود او دارای جسم محدود و متناهی است و نیز دارای سه بُعد طول، عرض و عمق است، طول و عرضش همانند می‌باشد[4]. در کتاب‌های فرقه‏ها و غیره، از هشام بن حکم و پیروانش مسأله ی غلو و افراط در تجسیم، به وفور بیان شده است.[5]


در حقیقت تشبیه خداوند متعال به خلقش (ابتدا) در میان یهود صورت گرفت و به تشیع نفوذ کرد. عامل اصلی آن (در میان مسلمانان) هشام بن حکم بود، سپس اثر آن به دیگران هم سرایت کرد. آنها در کتاب‌های فرقه‌شناسی، به مذاهب گمراه و افراطی شناخته و تعریف شده‏اند[6]. امّا شیوخ و بزرگان امامیه از این گمراهان که خبر فتنه ی آنها مشهور و شرارت آنها فراگیر شد، هر روایتی را (که مخالف دیدگاه آنها بود) تأویل یا تکذیب می‌کردند.[7] همانگونه که بعضی از روایت‌های شیعه ذکر می‌کنند، هشام بن حکم و هشام بن سالم جوالیقی شخصاً نقشی آشکار در گرایش "تجسیم" در نزد شیعه داشته‏ اند.[8]

این در حالی است که ائمه از آن دو و از سخنانشان تبری می‌جستند و وقتی یکی از شیعیان نزد امامشان آمد و به او گفت: من سخنان هشام را می‌گویم، امام آنها ابو حسن علی بن محمد گفت: شما به قول و گفته ی هشام چکار داری؟! در حالیکه از ما نیست. کسی که گمان ببرد که الله تعالی جسم است، ما در دنیا و آخرت از او بری هستیم[9]. بعضی از روایت‌های آنان از آنچه که درباره ی پروردگار عظیم الشأن و دارای نامهای مقدس گفته‏اند: پرده بر می‏دارند. برای مثال یکی از رجال[10] آنان برای ابوعبدالله نظریه طایفه‌ای از شیعه مبنی بر تجسیم را نقل می‌کند - همانگونه که در روایت آمده است - می‌گوید: "بعضی از یاران ما گمان می کنند که خداوند دارای صورتی مانند انسان است. و دیگری گفته است: الله تعالی در سیمای جوانی (بی‌ریش) و کوتاه و دارای موی فرفری است، پس ابوعبدالله سجده‌کنان بر زمین افتاد، سپس سرش را بلند کرد و گفت: پاک و منزّه است ذاتی که هیچ چیزی شبیه او نیست چشمها او را درک نمی کنند و علم او را احاطه نمی‌کند.[11]


شما ملاحظه می‌کنید که بزرگان متکلمین آنها در رابطه با صفات خدا تا جایی اغراق کرده‏اند که خداوند متعال را به خلقش تشبیه کرده‏اند، که این کفر ورزیدن به خداوند متعال است، چون این آیه را تکذیب می‌کند که می?فرماید:
(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ)  (شوری / 11): (هیچ چیزی همانند خدا نیست).
صفات لایق خداوند را از کارانداخته، و او را به چیزی غیر از آنچه خود خویشتن را بدان وصف کرده، وصف کرده‏اند. روایت‌های آنها در این زمینه بسیار است.[12]
این گرایش به سوی اغراق در اثبات تجسیم خدا، به اثبات حقی که علمای اهل بیت بر آن هستند، سر کشیده است. مذهب شیعه به گونه‌ای درآمده که دو گرایش بر سر آن منازعه می‌کنند، گرایش تجسیم که هشام آن را ادعا کرد و گرایش تنزیه و پاک و منزّه دانستن خدا از آنچه شایسته?ی او نیست، که اهل بیت بر آن است همانگونه که خود روایت‌های شیعه بدان اشاره می‌‌کند. این موارد اثبات و بصورت مشهور در کتابهای اهل علم است.[13]


-شیعه صفات خداوند را تعطیل می کنند.
بعد از این زیاده‌روی در اثبات تجسیم، در اواخر سده ی سوّم کم کم تغییر و تحوّل این مذهب شروع شد، زیرا از مذهب معتزله در تعطیل کردن صفات ثابت شده?ی خدا در کتاب و سنّت، متأثر شدند و در سده?ی چهارم گرایش به تعطیل کردن آن صفات نزد آنها بیشتر شد، زیرا شیخ مفید و پیروانش مانند موسوی ملقب به شریف رضی و ابوجعفر طوسی کتاب‌هایی را تألیف کردند و در این زمینه به کتاب‌های معتزله اعتماد نمودند[14]. بسیاری از چیزهایی که در این باره نوشته‏اند، سطر به سطر از معتزله نقل شده است.
بدین‌سان مطالبی که درباره ی قضا و قدر، و صفات الهی ذکر می‌کنند، همگی برآمده‌ از تفاسیر معتزله می‌باشند[15]. بنابراین خواننده، تقریباً در زمینه ی صفات و اسماء الهی در میان کتاب‌های متأخرین شیعه و کتاب‌های معتزله تفاوتی ملاحظه نمی‌کند و در همه این مسائل - همانگونه که گمان می‌بردند - عقل ملاک و تعیین‌کننده اصلی است. مسائلی که معتزله تقریر و نهادینه کرده اند، شیعیان کنونی به اقتباس و اخذ آنها پرداخته‏اند، مانند مسأله ی خلق قرآن و منتفی دانستن رؤیت و دیدن خداوند در جهان آخرت توسط مؤمنان و انکار صفات خداوند، بلکه شبه‌افکنی‌هایی که معتزله در این زمینه انجام می‌دهند، همان شبه‌افکنی‌هایی است که شیعیان کنونی انجام می‌دهند. تنها فرقی که در این مسأله برای خواننده ملموس به نظر می‌رسد، این است که شیعیان روایت‌هایی را به ائمه نسبت می‌دهند، که قایل به نفی صفات و تعطیل و از کارانداختن آنها می‌باشند. آنها روایت‌های زیادی را از ائمه نقل می‌کنند و تعطیل صفات خدا را با آنها توجیه می‌نمایند. به دروغ می‌گویند: علی رضی الله عنه و بعضی از علمای اهل بیت همچون محمد باقر و جعفر صادق به تعطیل صفات خداوند نظر داده‏اند. یکی از شیوخ معاصر آنها بر این باور است که این مقوله، دلیل و مدرک نهایی برای نفی صفات خداوند می‌باشد، زیرا او تحت عنوان راه شناخت صفات خداوند می‌گوید: "آیا میدانی دیگر برای شناختن صفات وراهکاری باقی نمی‌ماند جز اینکه به گفتة علی رضی الله عنه گردن نهیم که می‌گوید: اوج اخلاص، نفی صفات از خداوند است! [16]


این در حالی است که از علی رضی الله عنه و ائمه ی اهل بیت به اثبات رسیده که آنها قایل به صفات خدا بوده‏اند. در کتابهای اهل علم، این اعتراف، به اثبات رسیده و فراوان ذکر شده است17.این چیزی است که بعضی از روایت‌های آنها که در میان انباری بزرگ از روایت‌هایی که قائل به تعطیل صفات خدواند می‌باشند، موجود می‌باشند، بدان اقرار می‌کند. مجموعه‌ای از روایت‌های آنها، پروردگار جهانیان را با صفات منفی توصیف کرده و آنان آمده‏اند "نفی صفات ثابت خداوند" را هم در میام آنها انداخته‏اند. البته این کار جدیدی نیست، بلکه این همان راه و شیوة فیلسوف‌ نماها، فرقه ی جهمیه و غیره است که از راه و شیوه?ی رسولان منحرف شده‏اند.

خداوند متعال جهت بیان صفات خود، پیامبران را فرستاد تا اثبات مفصل[18]، مجمل و بدون تفصیل انجام دهند. به همین خاطر است که کتاب خداوند متعال به اثبات تفصیلی صفات کمال خداوند متعال و نفی کلّی و مجمل می‌پردازد و می‌فرماید: (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ) (شوری / 11): (هیچ چیزی مانند او نیست). در اینجا نفی بصورت کلی مجمل آمده است و معمولاً این روش قرآن در بیان نفی است، خداوند متعال فرموده است: (هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا) (مریم / 65).از ابن‏ عباس رضی الله عنه نقل شده است که گفت: یعنی آیا مثل و شبیه‌ و همتایی برای او سراغ داری [19]

خداوند متعال فرموده است: (وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ) (اخلاص / 4): (برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است و (نخواهد بود)).
امّا اثبات صفات، بطور مفصل می‌آید، همانگونه که می فرماید: (وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ) (شوری/11): (و او شنوا و بینا است).
و مانند آیات آخر سوره ی حشر که می فرماید:
(هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ  هُوَ الرَّحْمَـنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّـهُ الَّذِی لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّـهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ  لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى  يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ  وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ *) (حشر / 22-24).
"خدا كسی است كه جز او پروردگار و معبودی نیست. آگاه از جهان نهان و آشكار است (و ناپیدا و پیدا در برابر دانشش یكسان است). او دارای مرحمت عامه (در این جهان، در حق همگان) و دارای مرحمت خاصه (در آن جهان، نسبت به مؤمنان) است. خدا كسی است كه جز او پروردگار و معبودی نیست. او فرمانروا، منزه، بی‌عیب و نقص، امان‌دهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند چیره، بزرگوار و شكوهمند و والامقام و فرازمند است. خداوند دور و فرا از چیزهائی است كه انباز او می‌كنند. او خداوندی است كه طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. دارای نامهای نیك و زیبا است. چیزهائی كه در آسمانها و زمین هستند، تسبیح و تقدیس او می‌گویند و او چیره كار بجا است.
  شواهد و دلایل این قبیلی، فراوان هستند".[20]


شیعه از ائمه ی خود روایت می‌کند که خالق جز آنچه که خود، خویشتن را به آن وصف کرده است، توصیف نمی‌شود، [21] امّا از این هم روی‌گردان می‌شوند همانگونه که از قرآن و مقتضای عقل و فطرت روی می‌گردانند. شکی نیست که تقلید کتب بسته و اقتباس از "حذفیات" فلسفه‌های پوسیده و کهنه، در این مسئله دخیل بوده است، و گرنه چگونه شخصی خردمند می‌تواند در ارتباط با یک مسئله غیبی که مفصلاً راه شناختی جز خبر آسمان و و حی الهی برای آنها وجود ندارد، به عقل و خرد ناتوان واندیشه ی درمانده تکیه کند و خیال‌اندیشی‌های ضد و نقیض انسانها و گمان و پندارهای متعارض آنها را مورد ملاک قرار دهد؟! [22]

*************************************************
1- اعتقاد فرق المسلمین و المشرکین، ص 97.
2- اعیان الشیعه (1/106) اصول شیعة الامامیة(2/641).
3- منهاج‌السنة (1/106) اصول شیعة الامامیة(2/641).
4- الفرق بین الفرق ص 65.
5- اصول شیعة الامامیة(2/642).
6- اصول شیعة الامامیة(2/643).
7- بحارالانوار (3/290-292) دفاع مجلسی از اینان.
8- اصول شیعة الامامیة(2/646).
9- التوحید، ص 104، ابن باویه، اصول شیعة الامامیة(2/646).
10- سمت و نقش راوی است: یعقوب سراج، و او یکی از ثقه‌های آنان است، فهرست طوسی، ص 214.
11- التوحید ص 104، 103 ابن بابویه، اصول شیعه (2/647).
12- اصول کافی (1/104-106) اصول شیعه (2/648).
13-اصول شیعه (2/648).
14-منهاج‌السنة (1/229).
15- منبع سابق (1/356).
16-عقاید امامیه اثنی‌عشری زنجانی، ص28.
17- منهاج‌السنیة (2/144).
18-شرح الطحاویه، ص 49، الله مبریه، ابن تیمیه، ص8.
19- تفسیر طبری (16/106).
20- ن.ک تدمیریه، ابن تیمیه، ص 8. و ما بعد آن.
21- اصول شیعة الامامیة(2/656).
22- همان منبع (2/606).

دیدگاه ها

به به !

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

کتب اعتقادی شیعه در دسترس همگان است و شاید اولین قدم در رد این مقاله ، بابی باشد که در اصول کافی وجود دارد به نام " فی ابطال الرویه " !!

ولی در صحیح مسلم بابی وجود دارد به نام " إثبات رؤية المؤمنين في الآخرة ربهم سبحانه وتعالى

محمد بن عبدالوهاب ( موسس وهابیت ) در " کتاب التوحید " ص 225 ( تصحیح شیخ محمد سالم محیسن ، استاد دانشگاه الازهر مصر) می گوید :
عن ابن مسعود رضي الله عنه قال ( جاء حبر من الأحبار إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال : يا محمد إنا نجد الله يجعل السموات على إصبع والأرضين على إصبع والماء على إصبع والثرى على إصبع وسائر الخلق على إصبع فيقول أنا الملك فضحك النبي صلى الله عليه وسلم حتى بدت نواجذه تصديقا لقول الحبر ثم قرأ " وما قدروا الله حق قدره والأرض جميعا قبضته يوم القيامة " الآية . 

ابن مسعود مى گويد : يكى از علماى يهود نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) و سلم آمد و گفت : يا محمد ( صلى الله عليه وآله ) ما معتقديم خداوند آسمانها را بر يك انگشت و زمينها را بر يك انگشت و آب را بر يك انگشت و خاك را بر يك انگشت و ساير مخلوقات را بر يك انگشت نگه داشته و مى گويد : ملك و پادشاه منم . حضرت رسول صلى الله عليه ( وآله ) و سلم به نشانه تصديق اعتقادات آن يهودى چنان خنديد كه دندانهايش نمايان شد و اين آيه را قرائت فرمود : " و ما قدرو الله حق قدره والارض جميعا قبضته يوم القيامة "
وفي رواية لمسلم ( والجبال والشجر على إصبع ثم يهزهن فيقول أنا الملك أنا الله ) وفى رواية للبخاري ( يجعل السموات على إصبع والماء والثرى على إصبع وسائر الخلق على إصبع ) أخرجاه ولمسلم عن ابن عمر مرفوعا ( يطوى الله السموات يوم القيامة ثم يأخذهن بيده اليمنى ثم يقول أنا الملك أين الجبارون أين المتكبرون ثم يطوى الأرضين السبع ثم يأخذهن بشماله ثم يقول أين الجبارون أين المتكبرون ) 

در روايت مسلم آمده : " كوهها و درختان را بر يك انگشت نگه داشته سپس آنها را تكان مىدهد و مى فرمايد : پادشاه منم ، الله منم . و در روايت بخارى آمده : آسمانها را بر يك انگشت و آب و خاك را بر يك انگشت و ديگر مخلوقات را بر يك انگشت نگه داشته است . و مسلم از ابن عمر روايت كرده : خداوند روز قيامت آسمانها را درهم مىپيچد و به دست راستش مى گيرد . سپس مى فرمايد : پادشاه منم ، كجايند جبارين و متكبرين ، سپس زمينها را هم درهم پيچيده و به دست چپش گرفته و مى فرمايد : پادشاه منم ، كجايند . جبارين و متكبرين .

وروى عن ابن عباس قال : ما السموات في كف الرحمن إلا كخردلة في يد أحدكم . وقال ابن جرير حدثنى يونس عن ابن وهب قال : قال ابن زيد حدثني أبي قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما السموات السبع في الكرسى إلا كدراهم سبعة القيت في ترس قال : قال أبو ذر رضي الله عنه سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ( ما الكرسي في العرش إلا كحلقة من حديد ألقيت بين ظهري فلاة من الأرض )

از ابن عباس روايت شده : تمامى آسمانهاى هفتگانه در دست خدا مانند دانه خردلى مى ماند در دست يكى از شما : ابن جرير از يونس از ابن وهب از ابن زيد از پدرش روايت مىكند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) و سلم فرمود : آسمانهاى هفتگانه در مقابل ، كرسى ، مانند هفت درهم است در مقابل سپر جنگى . ابوذر مى گويد : از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) و سلم شنيدم فرمود : كرسى در مقابل عرش مانند حلقه اى است كه در وسط بيابانى بيفتد .
وعن ابن مسعود قال بين السماء الدنيا والتي تليها خمسائة عام وبين كل سماء خمس مائة عام وبين السماء السابعة والكرسي خمسمائة عام وبين الكرسي والماء خمسمائة عام والعرش فوق الماء والله فوق العرش لايخفى عليه شئ من أعمالكم ) أخرجه ابن مهدي عن حماد ابن سلمة عن عاصم عن زر عن عبد الله ورواه بنحوه المسعودي عن عاصم عن أبي وائل عن عبد الله قاله الحافظ الذهبي رحمه الله تعالى قال وله طرق وعن العباس بن عبد المطلب رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ( هل تدرون كم بين السماء والأرض ؟ قلنا : الله ورسوله أعلم . قال : بينهما مسيرة خمسمائة سنة ومن كل سماء إلى سماء مسيرة خمسمائة سنة وكثف كل سماء خمسمائة سنة وبين السماء السابعة والعرش بحر بين أسفله وأعلاه كما بين السماء والله فوق ذلك وليس يخفى عليه شئ من أعمال بني آدم ) أخرجه أبو داود وغيره 

ابن مسعود مى گويد : بين آسمان دنيا و آسمان بعدى پانصد سال و بين آن با آسمان ديگر پانصد سال و بين آسمان هفتم با كرسى پانصد سال و بين كرسى و آب پانصد سال فاصله است و عرش بالاى آب و خدا هم بالاى عرش قرار دارد ، بطورى كه هيچ عملى از اعمال شما از او مخفى نمى ماند . اين روايت را ابن مهدى از حماد بن سلمه از عاصم از زر از عبد الله روايت كرده است . نظير اين روايت را مسعودى از عاصم از ابو وائل از عبد الله روايت كرده است . حافظ ذهبى مى گويد : اين روايت طرق و اسناد مختلفى دارد .

عباس بن عبد المطلب مى گويد : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) و سلم فرمود : آيا مى دانيد بين آسمان و زمين چقدر فاصله است ؟ گفتيم : خدا و رسولش بهتر مى دانند . فرمود : بين آنها مسير پانصد سال فاصله است ، همين مقدار هم بين هر آسمانى با آسمان ديگر فاصله است . و حجم هر آسمانى به مقدار پانصد سال است و بين آسمان هفتم و عرش دريايى است كه بين پائين و بالاى آن پانصد سال فاصله است و خداوند بالاى آنها قرار دارد و هيچ عملى از اعمال بنى آدم از او مخفى نمى ماند . اين روايت را ابو داود و ديگران روايت كرده اند .
فيه مسائل :
الاولى تفسير قوله : والأرض جميعا قبضته يوم القيامة .
الثانية : أن هذه العلوم وأمثالها باقية عند اليهود الذين في زمنه صلى الله عليه وسلم لم ينكروها ولم يتأولوها .
الثالثة : أن الحبر لما ذكر ذلك للنبي صلى الله عليه وسلم صدقه ونزل القرآن بتقرير ذلك ! الرابعة : وقوع الضحك الكثير من رسول الله صلى الله عليه وسلم عنده لما ذكر الحبر هذا العلم العظيم .
الخامسة : التصريح بذكر اليدين وأن السموات في اليد اليمنى والأرضين في الأخرى .
السادسة : التصريح بتسميتها الشمال .
السابعة : ذكر الجبارين والمتكبرين عند ذلك .
الثامنة : قوله كخردلة في كف أحدهم .
التاسعة : عظمة الكرسي بالنسبة الى السموات .
العاشرة : عظمة العرش بالنسبة الى الكرسي .
الحادية عشرة : أن العرش غير الكرسي والماء .
الثانية عشرة : كم بين كل سماء الى سماء .
الثالثة عشرة : كم بين السماء السابعة والكرسي .
الرابعة عشرة : كم بين الكرسي والماء .
الخامسة عشرة : أن العرش فوق الماء .
السادسة عشرة : أن الله فوق العرش .
السابعة عشرة : كم بين السماء والارض .
الثامنة عشرة : كثف كل سماء خمسمائة سنة .
التاسعة عشرة : أن البحر الذي فوق السموات بين أسفله وأعلاه مسيرة خمسمائة سنة . " 

در روايت فوق نكاتى است :
1 - تفسير آيه " والارض جميعا قبضته يوم القيامه " ( تمامى زمين روز قيامت در قبضه خدا خواهد بود )
2 - تمامى اين علوم و امثال آن تا زمان يهوديان در عصر پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) و سلم باقى بوده كه نه اين علوم را انكار كردند و نه تأويل .
3 - پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) و سلم حرفهاى آن حبر ( روحانى يهودى ) را تصديق نمود ، و آيه قرآن را هم در تصديق او قرائت فرمود .
4 - خنده رضايت آميز رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) و سلم از آن همه علم گران قيمت و فراوان در نزد آن حبر ( يهودى )
5 - تصريح به داشتن دست براى خدا كه آسمانها را در دست راستش و زمينها در دست ديگرش مى گيرد .
6 - تصريح به سمت چپ براى خدا .
7 - ذكر جبارين و متكبرين هنگام درهم پيچيدن آسمان و زمين .
8 - فرمايش حضرت كه بودن دنيا در دست خداوند مانند دانه خردلى در كف دست يكى از آنها است .
9 - عظمت و بزرگى كرسى نسبت به آسمانها .
10 - عظمت و بزرگى عرش نسبت به كرسى .
11 - اين كه عرش غير از كرسى و آب است .
12 - فاصله آسمانها از يكديگر .
13 - فاصله آسمان هفتم با كرسى .
14 - فاصلهء كرسى با آب .
15 - اين كه عرش بالاى آب قرار دارد .
16 - اين كه خداوند بالاى عرش است .
17 - فاصله بين آسمان و زمين .
18 - حجم هر آسمان پانصد سال است .
19 - دريايى كه بالاى آسمانها است ، بين پائين و بالاى آن مسير پانصد سال است . )

به به !

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

ضمن تشکر از اعمال تغییرات در نظرات بنده ( به صورت پیاپی ) ! مطلب قبلی را ادامه می دهم .

روايتي وجود دارد كه در آن بيان مي كند كه خداوند به صورت جواني است كه موهاي وي مجعد و فرفري است ....


ابويعلي در " طبقات الحنابله " ج 2 ص 45 - 46 چنين مي گويد :

" روى أبو علي الحسن بن أحمد بن الحسن الحداد الأصبهاني وقرىء عليه أخبرنا أبو العباس أحمد محمد بن يوسف بن مردة المسجدي الأصبهاني إجازة حدثنا عبدالوهاب بن جعفر بن علي الميداني حدثنا أبو بكر محمد بن عيسى بن عبدالكريم المعروف ببكير الخراز الطرسوسي بدمشق قال سمعت أبا نصر المظفر بن محمد بن أحمد بن محمد الخياط حدثنا الحسين بن عبدالله الخرقي وعبدة قالا حدثنا أبو بكر المروذي قال قرأت على أبي عبدالله حدثكم شاذان حدثنا حماد بن سلمة عن قتادة عن عكرمة عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم رأيت ربي عز وجل شاب أمرد جعد قطط عليه حلة حمراء "

يعني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مي فرمايد :

" خداوند را به صورت نو جوانى ديدم كه هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود "


(( طبقات الحنابلة ، اسم المؤلف: محمد بن أبي يعلى أبو الحسين الوفاة: 521 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محمد حامد الفقي ))


آيا اين روايت در نزد اهلسنت صحيح است ؟؟؟؟
 

 


1 - متقي هندي در " كنز العمال " ج 1 ص 228 چنين مي گويد :

" 1152 - رأيت ربي في صورة شاب له وفرة

( طب في السنة عن ابن عباس ) ونقل عن أبي زرعة أنه قال : هو حديث صحيح قلت وهو محمول على رؤية المنام وكل الحديث السابق كالآتي .

محقق كتاب مي گويد : ( كذا وفي المنتخب قلت قال الشيخ جلال الدين السيوطي رحمة الله عليه هو محمول على رؤية المنام وكذا الحديث الخ )


1153 - رأيت ربي في المنام في صورة شاب موفر في الخضر عليه نعلان من ذهب وعلى وجه فراش من ذهب . ( طب في السنة عن أم الطفيل ) "

(( كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي ))

همچنان كه متقي هندي بيان نموده است ، عالم اهل سنت يعني ابوزرعه اين روايت را صحيح مي داند .


2 - الفتني در " تذكره الموضوعات " ص 12 چنين مي گويد :

" في اللآلئ ابن عباس رفعه " رأيت ربي في صورة شاب له وفرة " وروي " في صورة شاب أمرد " قال ابن صدقة عن أبي زرعة : حديث ابن عباس صحيح لا ينكره إلا معتزلي "

يعني روايت ابن عباس صحيح است و هيچ كس غير از معتزله ، اين روايت را رد نمي كند .
 

 

3 - آلباني در " ظلال الجنة في تخريج السنة لابن أبي عاصم " ج 1 ص 210 باب 94 چنين مي گويد :

وروى الضياء عن أبي زرعة الرازي حديث قتادة عن عكرمة عن ابن عباس صحيح ولا ينكره إلا معتزلي قلت ويأتي في الكتاب بعض الطرق لهذا الحديث عن ابن عباس من غير طريق حماد فهي تشهد لحديثه وتقوية .

وي بعد از بيان تصحيح ابوزرعه در مورد اين حديث مي گويد : اين حديث از قول ابن عباس ، به غير از طريق حماد ، باز هم آمده است و نشان از تقويت در صحت اين روايت دارد .


4 - ابي يعلي در " ابطال التاويلات لاخبار الصفات " ج 1ص 145 از قول احمد بن حبنل چنين مي گويد :

هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) ، فمن شك في ذلك أو في شيء منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه .

اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده اند و هر كس در صحت اين روايت شك نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، سلام نبايد به او داد و به هنگام مريضى از وى نبايد عيادت كرد .


5 - ابي يعلي در " ابطال التاويلات لاخبار الصفات " ج1 ص 141 چنين مي گويد :

و قد صححه ابوزرعه الدمشقي و نقل عن الدارقطني : كل هولاء الرجال معروفون لهم انساب قويه بالمدينه .

يعني ابوزرعه اين روايت را صحيح مي داند و دارقطني نيز گفته است : تمام راويان اين روايت معروف بوده و از افراد اصيل مدينه هستند.


6 - ابي يعلي در " ابطال التاويلات لاخبار الصفات " ج 1 ص 142 به نقل از امام ابوالحسن بن بشار راجع به روايت مذكور مي گويد :

صحيح .

ابي يعلي مي گويد : فعارضه رجل . فقال : هذه الاحاديث لا تذكر في مثل هذا الوقت ! ( يعني فردي اعتراض كرد و گفت : آيا الان موقعيت بيان چنين احاديثي است ؟؟ )

فقال له الشيخ : فيدرس الاسلام ( شيخ گفت : اسلام چنين درس مي دهد ) .


7 - ابي يعلي در " ابطال التاويلات لاخبار الصفات " ج 1 ص 143 چنين مي گويد :

و ابلغت ان الطبراني قال : حديث عكرمه عن ابن عباس عن النبي في الرويه : صحيح ( يعني از طبراني رسيده است كه اين روايت صحيح است )


8 - ابي يعلي در " ابطال التاويلات لاخبار الصفات " ج 1 ص 148 مي گويد :

هذا الحديث صحيح ( اين روايت صحيح است )


9 - ابي يعلي در " طبقات الحنابله " ج 2 ص 134 از قول ابو اسحاق حنبلي ضمن بيان صحت اين روايت ، مي گويد :

هذه الاحاديث تلقها الامه بالقبول قليس لاحد ان يمنعها و لا يتاولها ... ( امت اسلامي اينگونه احاديث را قبول دارند پس هيچ كس نبايد اين روايت را رد كند و تاويل كند .)

 

* السيرة الحلبية - الحلبي - ج 2 - ص 141
قال الإمام النووي والراجح عند أكثر العلماء أن رسول الله صلى الله عليه وسلم رأى ربه بعين رأسه أي ....

حلبي نيز از قول نووي ( عالم شافعي مذهب ) مي گويد : قول ارجح در نزد علما اين است كه پيامبر اكرم ( صلي الله عليه - و آله - وسلم ) خداوندش را با چشم سر ديده است .