ویژگی‌های دعوت محمد بن عبدالوهاب (1)

شماره مقاله: 
298
نویسنده: 
عبدالله

حمد و سپاس پروردگاری را كه در هر عصر و زمانی، علمای ربانی را كه جانشینان پیامبرند، برمی‌گزیند و آنان، گمراهان را به سوی هدایت فرا می‌خوانند و در مقابل اذیت و آزار جاهلان، صبر و شكیبایی می‌ورزند و به وسیله كتاب اللّه، مرده‌دلان را كه به خواب غفلت فرو رفته‌اند،..

 بیدار نموده، با انوار الهی چشمان بی‌نورشان را نورانی می‌سازند.چه بسیار افراد گرفتار در دام شیطان كه توسط مبلغان دین خدا از دام شیطان رهایی یافته و چه بسیار گمراهان غرق‌شده در وادی ضلالت كه به وسیله این داعیان نجات پیدا كرده‌اند. پس ثمره زحمات این عالمان چه زیبا و نیكو بوده و بر عكس، واكنش و برخورد مردم با آنان، چه بد و ناپسند! علمای ربانی، كتاب خدا را از تحریف و تأویل جاهلان، مصون و محفوظ داشته‌اند. پس گواهی می‌دهیم كه هیچ معبود به‌حقی جز الله نیست؛ او، یگانه است و هیچ نیازی به شریك و انباز ندارد. خدای متعال می‌فرماید: (وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ ) ﴿السجدة: ٢٤﴾

همچنین گواهی می‌دهیم كه محمد صلی الله علیه وسلم بنده و فرستاده خداست؛ آن رسول گرامی كه فرموده است: «خداوند، در هر قرن، مجددی را از میان این امت می‌فرستد تا دینش را پاك‌سازی نماید».[ابوداود، حاكم و بیهقی]. بی‌تردید شیخ‌الاسلام محمد بن عبدالوهاب تمیمی رحمه‌الله مجدد قرن دوازدهم هجری بوده است. وی، در سال 1115 هجری قمری متولد شد و در سال 1206 هـ.ق وفات یافت. بر اساس تفسیر ابن‌كثیر و سیوطی كه می‌گویند: مجدد قرن، كسی است كه یكصد سال درمیان مردم زندگی كند و در میان همگان به سلاح علم مجهز بوده و به احیای سنت مشهور باشد؛ بنابراین تنها محمد بن عبدالوهاب می‌تواند مصداق این لقب در قرن دوازدهم باشد.
شیخ محمد بن عبدالوهاب در سن چهل سالگی، پس از وفات پدرش، قاضی عبدالوهاب، به دعوت و ارشاد مردم پرداخت. وی، نیم قرن تلاش بی‌وقفه نمود و توانست انقلابی دینی و عقیدتی به‌وجود آورد و مسیر تاریخ را از تاریكی به سوی روشنایی تغییر دهد.

نویسندگان و تحلیل‌گران، در مورد كیفیت دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب، اختلاف نظر دارند که آیا دعوت وی، تجدید دین یا نشاط علمی یا اصلاح مسایل اجتماعی و یا حركت سیاسی بوده است و یا دعوتی جامع و فراگیر بوده كه همه موارد مذكور را در بر داشته است؟ البته ما، در صدد بیان نظرات خصمانه دشمنان و مخالفان شیخ نیستیم كه حركت او را مذهب پنجم بدانیم و یا حركتی تكفیری تلقی كرده اند كه ریختن خون مسلمانان را مباح قرار می‌دهد. بدون شك یك پژوهشگر منصف، پاسخ این سؤالات را به‌آسانی از خلال خدمات شایسته‌ای كه از شیخ و شاگردانش به جای مانده و بیانگر حقانیت این دعوت خجسته و بی‌نظیر است، درمی‌‌یابد.

دعوت به توحید:
قطعاً اساس دعوت شیخ را توحید با اقسام سه‌گانه ذیل تشكیل می‌داد:
1ـ توحید ربوبیت: یعنی یگانه دانستن خداوند در افعالش مانند آفرینش، تدبیر و مالكیت.
2ـ توحید الوهیت: یعنی یگانه دانستن خداوند در پرستش و بندگی مانند دعا، نذر، توكل و قربانی كردن.
3ـ توحید اسماء و صفات: یعنی یگانه دانستن پروردگار در نامها و صفاتی كه خود را با آنها وصف كرده است.
شیخ بیش از هر چیری به توحید ربوبیبت اهمیت می‌داد و آن را به بهترین نحو بیان می‌كرد. چنانكه در اصول ثلاثه می‌گوید: باید دانست كه آیین حنیف ابراهیم علیه السلام یعنی اینكه، خدای یگانه را مخلصانه بپرستی، چون خداوند همه انسان‌ها را به بندگی خود دستور داده و بخاطر آن آفریده است و در این باره می‌فرماید: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (الذاریات: 56) یعنی: «من جن و انس را نیافریدم مگر اینكه مرا بپرستند». و یعبدون به معنای «یوحدون» است. یعنی: «مرا یگانه و یكتا بدانند». و بزرگترین عملی كه خداوند بدان امر فرموده، توحید است كه عبارت از یگانه‌پرستی می‌باشد و بزرگترین گناهی كه از آن نهی فرموده، شرك است. شرك یعنی‌ جز او را خواندن و پرستش كردن. چنانكه می‌فرماید: (وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا) (النساء:36)یعنی: «و خداوند را بپرستید و چیزی را با او شریك نسازید».
اساس دعوت شیخ همواره در تمام تألیفات، نوشته‌ها و نامه‌هایش بر این مبنا است كه مردم را به تحقق توحید، تصفیه عقیده و اخلاص در عبادت كه پیامبران بخاطر آن مبعوث شده‌اند، فرا می خواند‎؛ پس او به بیان حقیقت توحید و مقتضای لا إله إلا الله به مفهوم گرایش به حق و گریز از باطل می‌پرداخت.
شیخ رحمه الله كتاب توحید را با ابواب زیر آغاز نموده است:
1ـ فضیلت توحید و آنچه كه گناهان را می‌زداید.
2ـ كسی كه توحید را تحقق بخشد، بدون محاسبه وارد بهشت می‌شود.
3ـ فرا خواندن به اینكه گواهی بدهیم كه معبودی راستین جز خدا نیست.

برحذر داشتن از شرك:
پرهیز از شرك، مترادف توحید و از ملزومات آن است. چنانكه آیات 36 سوره‌ی نحل و 256 سوره‌ی بقره و 64 آل‌عمران به این امر تصریح دارد.
شیخ، وضعیت امت اسلامی را نه فقط در سرزمین نجد بلكه در دیگر بلاد و شهرها همچون بصره، زبیره، احسا، مكه و مدینه كه بمنظور تحصیل به آنجا سفر كرده بود، با چشمان خود مشاهده نموده بود. تا جایی كه مشهورترین كتابش به نام «كتاب التوحید» را در بصره، پس از مشاهده‌ی وضعیت عموم مردم و ابتلای آنان در اعمال شرك‌آمیز، به رشته تحریر در آورد و چون آنان را از وضعیت موجود برحذر می‌داشت به هنگام نیمروز او را از شهر بیرون راندند كه نزدیك بود از فرط تشنگی جان دهد. و برخی از جاهلان را در كنار حجره‌ی رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مدینه درحالی دید كه به قبر آنحضرت صلی الله علیه وسلم متوسل می‌شدند و او را به فریاد می‌خواندند. آنگاه استادش، علامه محمد حیات سندی از او پرسید كه در این باره چه می‌گویی؟ در پاسخ گفت: (إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ) (اعراف:139) یعنی: «همانا كار اینان، (مایه) هلاكت و نابودی (ایشان) است و آنچه انجام می‌دهند، پوچ و نادرست است».
بنابراین شیخ به جستجوی مظاهر شرك عملی كه غالباً برگرفته از شرك اعتقادی است، توجهی ویژه مبذول داشت. و این امر در ابواب كتاب التوحید كاملاً آشكار است كه عبارتند از:
1ـ پوشیدن انگشتر و نخ بقصد شفا و جلوگیری از بلا، شرك است.
2ـ پیرامون رقیه و تعویذ
3ـ كسی كه به درخت و یا سنگ و امثال آنها تبرك جوید.
4ـ پیرامون آنچه در مورد ذبح برای غیر خدا آمده است.
5ـ شرك بودن نذر برای غیر الله
6ـ به فریاد خواندن غیر خداوندی غیر الله شرك است.
علاوه بر اینها، ابواب دیگری پیرامون برخی امور شرك‌آمیز همچون جادو، بدفالی، مرتبط دانستن رویدادها به ستارگان و ابوابی پیرامون شرك اصغر مانند اینكه بگوید: آنچه خدا و تو بخواهید و سوگند به غیر خدا و …. همچنین ابوابی در مورد سد ذرایعی كه منجر به شرك می‌شوند، مانند:
1ـ علت كفر فرزندان آدم ترك دین و زیاده‌روی در حق بزرگان بود.
2ـ حكم كسی كه خدا را نزد قبر یكی از نیكان بپرستد.
3ـ زیاده‌روی در تجلیل از بزرگان به معنای بت ساختن آنها است.
4ـ پاسداری پیامبر صلی الله علیه وسلم از توحید و بستن راه‌های رسیدن به شرك.
این احساس لطیف ایمانی شیخ و ریشه‌یابی شرك و مظاهر و عوامل آن، روح توحید خالص را به كالبد مرده‌ی امت دمید. آن هم در شرایطی كه غبار بدعت بر آن نشسته و آلودگیهای شرك و وابستگی به غیر الله صفای آنرا تیره و تار ساخته بود.
طرح و رویكرد شیخ‏، در حقیقت، تجدید دعوت پیامبران و زدودن غباری بود كه طی سالهای متمادی بر چهره توحید نشسته بود.


دوستی و دشمنی (ولاء و براء)
دعوت شیخ فقط در حد ارائه‌‌ی یكی تئوری و نظریه‌ی علمی نبود؛ بلكه یك حركت جدی و عملی برای پیاده نمودن مبانی عقیدتی‌ای بود كه بدان ایمان داشت. در این رهگذر سیرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم را الگوی خود قرار داد و آنرا بار دیگر احیا نمود. با این تفاوت كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم  با كافران درگیر بود؛ اما این شاگرد مكتب رسول الله صلی الله علیه وسلم بود و با مسلمانانی سر و كار داشت كه دچار برخی مظاهر شرك‌آمیز شده بودند.
مسأله‌ی دوستی و دشمنی (ولاء و براء) از اصول ثابت ایمان و جزو اعتقادات اهل سنت و جماعت است. بر این اساس انسان، بقدر ایمان و تقوای خود، محبوب و مبغوض می‌شود. براساس همین اصل شیخ در نوشته‌هایش به مسأله‌ی ولاء و براء اهمیت ویژه‌ای قائل شده، به دوستی مسلمانان و اهل طاعت با یكدیگر و دوری از اهل باطل و معصیت‌كاران تأكید نموده است. اینها در واقع محورهای سه‌گانه‌ای است كه دعوت شیخ بر آنها استوار بود. یعنی تحقق بخشیدن به توحید، اجتناب از شرك و مظاهر آن و رعایت مسأله ولاء و براء. چنانكه در اصول ثلاثۀ می‌گوید: باید دانست كه بر هر مسلمان مرد و زن، دانستن این مسائل و عمل كردن به آنها واجب است:
1ـ خداوند ما را آفریده و به ما رزق داده و بدون هدف رهایمان نساخته است؛ بلكه بسوی ما پیامبری فرستاده تا پیروانش را وارد بهشت نماید و مخالفانش راهی جهنم بشوند.
2ـ خداوند دوست ندارد كسی را در عبادت با او شریك قرار دهند. نه پیامبری و نه فرشته‌ی مقربی را. چنانكه فرموده است: (وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّـهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّـهِ أَحَدًا) (جن:18) یعنی: «مسجدها، مختص پرستش خداست و كسی را با خدا پرستش نكنید».

3ـ برای پیروان رسول خداصلى الله علیه وسلم و اهل توحید روا نیست كه با دشمنان و مخالفین خدا و رسولش، رابطه دوستی برقرار كنند. حتی اگر خویشاوندان نزدیك آنها باشند. چنانكه در آیه 22 سوره‌ی مجادله این مطلب به صراحت بیان شده است: (لَّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَـٰئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَـٰئِكَ حِزْبُ اللَّـهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّـهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) یعنی: «مردمانی را نخواهی یافت كه به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی كسانی را به دوستی بگیرند كه با خدا و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند؛ هرچند كه آنان، پدران یا پسران یا برادران و یا قوم و قبیله آنان باشند. چراكه خداوند، در دلهای ایشان (یعنی مؤمنان) ایمان را جایگزین كرده و با نفخه ایمانی خود، ایشان را یاری رسانده و تقویتشان كرده است. و ایشان را به باغهای بهشتی داخل می‌گرداند كه از زیر (كاخها و درختان) آن رودبارها روان است و جاودانه در آن می‌مانند. خدا، از آنان خشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند. اینان، حزب خدا هستند؛ بدانید كه حزب خدا، پیروز است».
برخی از مردم گمان می‌كنند كه شیخ قصد تكفیر مخالفان خود را داشته و مردم را به ترك وطن و هجرت بسوی خود فرا می‌خوانده است! شیخ در پاسخ به این اتهام و دروغ‌هایشان، چنین اظهار می دارد:

باید بگویم آنچه در مورد ما می‌گویند كه عموم مردم را كافر می‌دانیم و آنان را به هجرت و پیوستن به سوی خود فرا می‌خوانیم و صدها اتهام دیگر، اینها سراسر دروغ و تهمت است كه می‌خواهند مردم را از دین خدا و پیامبرش باز دارند. ما وقتی كسانی را كه بتهایی به نام قبر عبدالقادر جیلانی و احمد بدوی و… را می‌پرستند، بخاطر نادانی‌شان كافر نمی‌دانیم پس چگونه مسلمانانی را كه شرك نمی ورزند فقط بخاطر هجرت نكردن بسوی ما، كافر می‌دانیم؟! پاك است پروردگار و این تهمت بسیار بزرگی است.
همچنین در جایی می‌گوید: اما اینكه دشمنانم شایع كرده‌اند كه من مردم را براساس وهم و گمان خود و یا بخاطر دوستی با فاسقان و یا كسانی را كه بر آنان اتمام حجت نشده است تكفیر می‌كنم، دروغ و تهمت بزرگی است که می‌خواهند با آن مردم را از پیروی دین خدا و پیامبرش متنفر سازند. همچنین در پاسخ کسی كه از ایشان خواسته بود پیرامون مسائلی كه به او نسبت می‌دهند چیزی بگوید، فرمود: برخی از اینها جز شایعه و تهمت چیز دیگری نیست كه انسان از بیان آنها شرم دارد.
اما اینكه گفته‌اند من همه‌ی مردم بجز پیروان خود را كافر و نكاح آنها را باطل می‌دانم سخن شگفت‌انگیزی است! كه عقل هیچ عاقلی آن را نمی‌پذیرد و هیچ مسلمانی آن را بر زبان نمی‌آورد و من از گفتن چنین سخنی به خدا پناه می‌برم. مگر دیوانه‌ای چنین سخنی بر زبان بیاورد و یا كسی كه عقلش مختل است. نفرین خدا بر كسانی كه اهداف شوم دارند.