سؤالاتی که باعث هدایت شیعیان شد (2)
یک سئوال با چندین فرض محال: آخوندهای رافضی بر بالای منبرهای خود مرتب از دوستی حضرت علی صحبت می کنند و حتی مطالبی بسیار افراطی را بیان می کنند، همچون اینکه چنانچه کسی اعمال نیک بسیاری داشته باشد ....
و قوانین اسلام را مو به مو انجام دهد و در بین صفا و مروه مظلومانه شهید شود، ولی دوستی علی را نداشته باشد، بویی از بهشت نمی برد!!! از نظر ما علت چنین هذیان گویی هایی این است که مدعیان تشیع، علی و امامان خود را اصل دین و خود دین می پندارند در صورتیکه ائمه تنها تابع دین بوده اند و هر کس باید مثل ایشان تابع دین باشد و تنها به همان دستورات دین عمل کند، خواه علی را بشناسد یا نشناسد و اگر در دین اسلام، افراد اینگونه دارای اهمیت بودند پس چرا در سوره آل عمران آیه144 اینگونه آمده: (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّـهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِی اللَّـهُ الشَّاكِرِینَ) ، «و محمد جز فرستادهاى كه پیش از او (هم) پیامبرانى (آمده و) گذشتند نیست آیا اگر او بمیرد یا كشته شود به اعقاب خود برمىگردید و هر كس به عقب بازگردد هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد».
می بینید که افراد ملاک نیستند و در این آیه نیز صحابه رضی الله عنهم را به ادامه راه و تلاش برای حفظ همان دین تشویق کرده است. اکنون ما فرض محال می کنیم که شخصی تمامی اعمالش نیکو باشد ولی علی علیه السلام را دوست نداشته باشد، سوال من از خواننده گرامی این است که با شناختی که شما از علی علیه السلام دارید فکر می کنید اگر این شخص را بطور مثال در روز قیامت در برابر حضرت علی علیه السلام حاضر کنند و بگویند این شخص همه اعمالش نیکو بوده ولی تو را دوست نداشته است و آیا تو ای علی او را می بخشی یا خیر؟ فکر می کنید مثلا حضرت علی علیه السلام چه می گوید؟ آیا با کمال تکبر می گوید: نه من او را به هیچ عنوان نمی بخشم، هر چند انسان خوبی هم بوده باشد من از او نمی گذرم؟!!!
من فکر می کنم نه تنها علی علیه السلام بلکه حتی یک انسان معمولی نیز با مشاهده جهنمی شدن کسی! بخشش و عفو را پیشه می کند. و اما مورد مهم و اساسی این است که این دوستی در زمان زنده بودن و حاکم بودن حضرت علی بسیار واجب و حساس تر بوده تا حالا! و افراد در آن زمان می بایست حاکم را دوست داشته و به دستورات او پیرامون جهاد و غیره گوش می داده اند تا باعث خرابی و انحراف در اسلام و امت نشوند و البته همین مورد نیز باز به همان دین و نجات جامعه و حفظ آن برمی گردد نه به شخص مذکور و اصولا اسلام با فردپرستی و غلو به شدت مخالف است.
به هر حال در زمان ما کسی دشمن علی علیه السلام نیست و همه اعم از شیعه و سنی او را دوست می دارند و نمی دانم هدف آخوندها و نگرانی ایشان بخاطر چه چیز است؟!! اکنون که ایشان زنده نیست که اعتقاد یا عدم اعتقاد به خلافت ایشان سودی به حال کسی داشته باشد، اگر راست می گویید حکومت هم اینک در دستان شماست، رفتارتان را مانند او کنید!
--- علمای رافضی پیرامون حدیث حوض که در کتب اهل سنت ثبت شده شلوغ بسیاری می کنند و آن حدیثی است مبنی بر اینكه در جهان آخرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سراغ اصحاب خویش را می گیرد و به او می گویند: تو نمی دانی اصحاب و یارانت پس از تو چه كردند و آنها پس از تو مرتد شدند.
سوال ما این است كه چطور این حدیث مورد استناد شماست؟ مگر شما عقیده ندارید كه پیامبر و امامان پس از مرگ نیز از احوال ما باخبرند و در واقع زنده اند، پس چطور در این حدیث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از یاران خودش هم بی خبر است؟ و حتی از حوادث پس از رحلت خویش اطلاعی ندارد.
مگر شما نمی گوئید: حضرت فاطمه به كسانیكه علیه او ظلم كرده بودند فرموده كه شكایت شما را نزد پدرم خواهم برد، پس چطور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بی اطلاع است.؟
و شما از كجا متوجه شده اید كه منظور از اصحاب، ابوبكر و عمر رضی الله عنهما هستند؟ و از كجا فهمیدید كه منظور از ارتداد غصب خلافت علی علیه السلام بوده؟ این خلافت الهی ادعای شماست كه هنوز هم نتوانسته اید آنرا ثابت كنید.!
--- اگر 120 هزار نفر در غدیر خم با علی بیعت کرده اند پس چرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه و از مردم آنجا برای علی علیه السلام بیعت نگرفت؟ آن 120 هزار نفر که در عربستان پراکنده می شده اند و آن زمان نیز تلویزیون و وسائل مخابراتی در کار نبوده است، پس بیعت گرفتن از آنها سود چندانی نداشته است، چون پایتخت و مرکز خلافت در مدینه بوده و آنجا هسته اصلی و مسجد پیامبر اسلام و خود پیامبر اسلام بوده اند و مشخص است که پس از وفات پیامبر اسلام یک نفر خلیفه و جانشین ایشان می شده است، پس این شهر با این اهمیت فوق العاده ای که داشته چطور از مردمش بیعتی گرفته نشده است تا به زعم شما خلافت الهی در همان شهر غصب شود و اسلام منحرف شود و فلان و فلان و فلان شود؟!!!
--- در جریان شورش اهل رده چرا مرتدین تنها می گفتند زکات نمی دهیم؟ چرا نمی گفتند ما بیعت خود را با علی نمی شکنیم؟ چرا نمی گفتند ما علی را می خواهیم و ابوبکر را نمی خواهیم؟ اینها که بهانه هایی بهتر بود برای ندادن زکات؟
--- یکی از فضایل بسیار مهم حضرت علی که شیعه حتی برای خلافت نیز بدان اشاره دارد در مورد ابلاغ سوره برائت است که پیامبر ابتدا ابوبکر را برای انجام آن فرستاد ولی پس از آن به قول شما وحی نازل شده که اینکار می بایست توسط علی صورت بگیرد و بنابراین پیامبرحضرت علی را مامور انجام آن می کند. سوال ما از شیعیان این است که مگر شما پیامبررا معصوم از هرگونه خطا و سهوی نمی دانید؟!! مگر همه سخنان او را ما ینطق عن الهوی نمی دانید؟ خوب طبق این جریان، پیامبر در ابتدا خطا کرده است. چنانچه شیعه بگوید ایشان توسط وحی متوجه خطای خود شده اند باید بگوئیم نظر ما نیز همین است که هر موقع پیامبر خطایی داشته توسط وحی الهی متذکر می شده است، ولی واضح است که چنین چیزی مد نظر علمای شیعه نیست و ایشان پیامبر و حتی امامان خود را کاملا معصوم از هر خطا و سهوی می دانند و در این عصمت نیازی به وحی نمی بینند!!
--- مدعیان تشیع برای حضرت علی و امامان قائل به عصمت هستند، ولی جملات خود ایشان و مطالب مندرج در تاریخ، خلاف این امر را ثابت می کند، حضرت علی در خطبه 216 نهج البلاغه فرموده: پس از گفتن حق یا مشورت دادن به من خودداری نکنید زیرا خود را از آن که اشتباه کنم مصون نمی دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند. در نهج البلاغه نامه 71 به منذربن جارود عبدی فرموده: «همانا شایستگی پدرت مرا نسبت به تو فریب داد و گمان کردم همانند پدرت می باشی و راه او را می روی و از تواریخ معلوم میشود که آن حضرت، منذر بن جارود را برای جمع صدقات فرستاده و او را انتخاب کرده برای این کار و او اموال را اختلاس کرده و ملحق به معاویه شده، حضرت به او مینویسد: «فإن صلاح أبیک غرنی..» تا آخر. و از نامI 63 نهج البلاغه و تواریخ معلوم میشود که آن حضرت ابوموسی اشعری را عامل کوفه قرار داده درحالی که ابوموسی (به عقیده خود شما) هم منافق در آمد و هم با حضرت مخالفت کرد و از نامه 61 نهج البلاغه و تواریخ معلوم میشود که آن حضرت کمیل بن زیاد را عامل هیت قرار داد در حالی که او مقاومت نکرد و شهر هیت را تسلیم دشمن نمود، و حضرت او را مذمت کرده است. و از نامه 44 نهج البلاغه و تواریخ معلوم میشود که حضرت زیاد بن ابیه را عامل بر فارس قرار داده و اشتباه نموده است. و از نامه 43 نهج البلاغه معلوم میشود که «مصقلة بن هبیرة» را عامل اردشیر قرار داده و او خائن در آمد. و از نامه 41 نهج البلاغه و رجال و تواریخ معلوم میشود در تعیین ابن عباس اشتباه نموده است و همچنین طبق تمام تواریخ قیس بن سعد بن عبادة را که حاکم او بر مصر بود معزول نمود و بواسطة عزل او و نصب محمد بن ابی بکر، مصر سقوط کرد و معلوم شد حضرتش اشتباه کرده و نباید به سخن نمامین گوش مینمود!.
و حضرت علی در صحیفة علویه دعای سوم ماه و در دعای کمیل و دعای صباح و چند دعای دیگر فرموده: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء، لا تفضحنی بخفی ما اطلعت علیه من سری و لا تعاجلنی بالعقوبة علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و إسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرة شهواتی و غفلتی، اللهم اغفر لی خطایای و عمدی و جهلی و هزلی و جدی فکل ذلك عندی، أبیت إلا تقحما علی معاصیك و انتهاکا لحرماتك و تعدیا لحدودك، الحمد لله الذی ستر عیوبی و لم یفضحنی بین الناس، فبئس المطیة التی أمتطت نفسی من هواها، و معصیتی کثیرة، و لسانی مقر بالذنوب، و أعوذبك أن تحول خطایای أو ظلمی أو إسرافی علی نفسی و اتباع هوای و استعمال شهوتی دون رحمتك و برك، الهی سترت علی فی الدنیا ذنوبا و لم تظهرها للعصابة و أنا إلی سترها یوم القیامة أحوج و قد أحسنت بی إذ لم تظهرها للعصابة من المسلمین فلا تفضحنی بها یوم القیامة علی رءوس العالمین، و استر علی ذنوبی، إلهی لو لا ما قرفت من الذنوب ما فرقت عقابك، ألقنی السیئات بین عفوك و مغفرتك، قد أصبت من الذنوب ما قد عرفت و أسرفت علی نفسی بما قد علمت، أوقرتنی نعما و أوقرت نفسی ذنوبا، أذکر لك فاقتی و مسکنتی و میل نفسی و قسوة قلبی و ضعف عملی، حاجتی إلیك اللهم العتق من النار». حضرت سجاد در صحیفة سجادیه دعای 34 میفرماید: «کم نهی لك قد أتیناه و سیئة اکتسبناها».
و در دعای دهم فرموده: «اللهم إن الشیطان قد شمت بنا إذ شایعناه علی معصیتك»، و در دعای 52 فرموده: شهواتی حرمتنی یعنی، شهواتم مرا بیبهره ساخته، و در دعای 41 فرموده: «لا تعلن علی عیون الملأ خبری»، «أخف عنهم ما یکون نشره علی عارا»، و در دعای 25 و 16 فرموده: «أعذنی و ذریتی من الشیطان الرجیم، سلطته منا علی ما لم تسلطنا علیه منه»، «و من أبعد غورا فی الباطل و أشد إقداما علی السوء منی حین أقف بین دعوتك و دعوة الشیطان فأتبع دعوته»، یعنی،...... هنگامی که بین دعوت تو و دعوت شیطان بایستم دعوت شیطان را میپذیرم. حضرت علی بن الحسین در دعای 32 صحیفة سجادیه فرموده: «کثر علی ما أبوء به من معصیتك»، یعنی، بسیار است معصیت تو بر من که اقرار میکنم، و فرموده: «اللهم إنك أمرتنی فترکت و نهیتنی فرکبت» یعنی، خدایا تو مرا امر نمودی پس سر باز زدم و نهی نمودی، پس بجا آوردم، و فرموده: «کبائر ذنوب اجترحتها» یعنی، گناهان عظیمی که مرتکب شدم، و در دعای رمضان از خدا خواسته که: «تطهرنا به من الذنوب» و قابل توجه است که عبدالله بن عباس رضی الله عنهما که از یاران نزدیک امام بوده برای او قائل به عصمت نبوده است و در مورد طریقه عزل معاویه با حضرت علی مخالف بوده، و به حضرت علی پیشنهاد می دهد که معاویه را نگه دار و پس از آرام شدن مملکت او را عزل کن (تاریخ طبری ج 6 ص 3089) که حضرت علی قبول نمی کند و در پاسخ می گوید: بر تو است که رای خود را به من بگویی، و من باید پیرامون آن بیندیشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم باید اطاعت کنی. (نهج البلاغه حکمت 321).
شما در مقابل این مطالب دوباره دست به تاویل زده و می گویید: امام در خیلی از امور مشورت می کرده است، و نظر بقیه را اجرا می کرده که در بعضی اوقات نتیجه آن خیانتکار شدن بعضی از والیان می شده است چون امام همیشه از علم غیب خود استفاده نمی کرده است!!! و در شرایطی مجاز به استفاده از آن نبوده است!!!
در جواب می گوئیم: پیامبر طبق آیات بسیاری از قرآن مثل آیه (وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ) [اعراف/ 188] علم غیب نداشته است، و در همین آیه آمده که اگر علم غیب داشتم حتما از آن استفاده می کردم، حال چگونه است که حضرت علی علم غیب داشته ولی استفاده نکرده؟! و علم غیبی که از آن استفاده نشود و به کار حکومت و مردم نیاید چه فایده ای دارد؟! اگر به قول شما حضرت علی از علم غیب خود استفاده نکرده و در نتیجه باعث خیانتکار شدن والیان و سست شدن و انحراف حکومت اسلامی شده، پس فرق او با دیگر خلفا در چیست؟! شما آنها را نیز فاقد علم غیب می دانید و می گوئید: صلاحیت حکومت را نداشته اند و باعث انحراف اسلام شده اند، پس هیاهوی شما برای دادن خلافت به علی چیست؟! یا می گویید: حضرت علی فرموده: خود را مصون از خطا نمی دانم مگر آنکه خدا مرا حفظ کند، و البته خداوند او را حفظ می کرده چون او دارای عصمت بوده است!!! در جواب می گوئیم: این در مورد همه صدق می کند و خداوند هر کس را که حفظ کند از خطا مصون خواهد ماند، و اگر حضرت علی دارای عصمت بود و به هیچ عنوان خطایی نمی کرد، دیگر گفتن این جمله بی معنا بود که به من مشورت دهید چون خود را مصون از خطا نمی دانم مگر اینکه خدا مرا حفظ کند، و این جمله را کسی می گوید که ممکن است خطا بکند و به مشورت نیاز داشته باشد.
-- حضرت علی پیش از آنکه با وی بیعت شود فرموده: «فامهلوا تجتمع الناس ویتشاورون» یعنی: مهلت دهید تا مردم جمع شوند و با یکدیگر مشورت کنند(تاریخ طبری ج4 ص433 ) و همچنین فرموده: «إنما الخیار للناس قبل أن یبایعوا» یعنی: پیش از بیعت کردن اختیار با مردم است(تا چه کسی را انتخاب کنند) (بحارالأنوار ج8 ص272، چاپ تبریز و مستدرک نهج البلاغه ص88) و فرموده: «أیها الناس، عن ملأٍ وإذن، إن هذا أمركم لیس لأحد فیه حق إلا من أمرتم» یعنی: ای مردم انبوه و هوشیار این کار شما (زمامداری) حق هیچکس نیست مگر کسی که شما او را امارت دهید(تاریخ طبری ج4 ص 435 و بحارالأنوار ج8 ص 367 ) پس طبق این سخنان حضرت علی، خلافت الهی و من عندالله وجود نداشته است، چون در اینصورت مشورت کردن برای تعیین خلیفه و انتخاب توسط مردم بی معنا خواهد بود.
- 6435 بازدید
- نسخه چاپی