اسارت زنان ایرانی به فتوای آخوندها

شماره مقاله: 
357
نویسنده: 
محمد باقر سجودى

تا 115  سال پیش پادشاه کشور ما، ناصرالدین شاه بود، ناصرالدین شاه قاجار نیم قرن بر ایران حکومت کرد این مرد به مذهب شیعه معتقد بوده و  سعی میکرد  در دایره شرع باقی بماند، برای همین ماه رمضان سفر میرفت تا روزه نگیرد زیرا روزه در سفر نزد علمای شیعه حرام است!!! او علمای شیعه را مینواخت ....

اما  وقتی  امتیاز تنباکو را به انگلیس داد صدای میرزای شیرازی ؛مفتی بزرگ عصرش؛ در آمد و این مرجع تقلید، تنباکو را حرام کرد و  حتی  که زنهای شاه برای شاه قلیان نمیاوردند که حرام است ( ولی زن  صیغه ای جدید میاوردند چون بفتوای ملا این دومی حلال بود) وقتی شاه  این را دید، تسلیم خواسته او شد  و امتیاز را از انگلیس گرفت، پس تنباکو دوباره دخانیات حلال شد.
اما روحانیون شیعه، از زنباره گی شاه ناراضی نبودند زیرا  از نظر شیعه او مطابق شریعت محمدی ازدواج میکرد
بیایید ببینیم اگر قرار باشد بر اساس شریعت محمدی شیعه ها عروسی کنیم این چگونه عروسیی خواهد بود خوشبختانه یا بدبخبتانه،  ناصر الدین شاه این شریعت را عملآ پیاده کرد.

یک خانم کرمانی در سال 1309 از کرمان عازم بمبئی و از آنجا با کشتی عازم جده شده و پس از اعمال حج از راه عراق به عتبات عالیات برگشته و پس از زیارت قبرهای عراق  عازم ایران شده است. در قم  بعد از زیارت به جای بازگشت به کرمان عازم تهران شده و در آنجا به دلیل آشنایی با برخی از امرای کرمان به درون دربار ناصری راه پیدا می کند. دو سوم سفرنامه مطالب مربوط به دربار ناصری است.

محل اقامت وی در تهران منزل حشمت الدوله بود و دختر حشمت الدوله، همسر ناصرالدین شاه بوده، و همین باعث شد تا این حاجیه کرمانی با شاه و زنان او آشنا شود. وی در این یك سال و اندی در مراسم عقد و ازدواج و عزاداری و تعزیه و دیگر مناسبت‌ها مشاركت داشته و از هر قسمت، نكاتی را در این سفرنامه آورده كه خواندنی است. در واقع این سفرنامه، گذری بر زندگی زنانه در دربار ناصری است.
نخستین پدیده‌ای که او می‌بیند، حضور هشتاد زن به عنوان همسر ناصرالدین شاه در دربار است! او مینویسد:
 «روزها هی هی زن‌های شاه می‌آمدند، تماشا می‌كردم. عصرها می‌رفتیم حیاط شاه، هشتاد زن شاه همه بزك می‌كنند، زرد، سرخ، سبز، همه رنگ چارقدها كارس نازك، مثل ملائكه‌های تعزیه. شاه خودش جلو می‌افتد، زن‌ها دنبالش. دور حیاط می‌گردد، با تعجیل مثل این‌كه كسی دنبالش كرده باشد. گاهی با غلام‌بچه‌ها گو بازی می‌كند. گاهی با زن‌ها شوخی می‌كند هر كدام سعی می‌كنند كه بهتر از دیگری بشوند، شاید شاه امشب آن را ببرد. در سر شام شاه، انیس‌الدوله بایست بنشیند، ولی نمی‌خورد».
سه ساعت شام خوردن طول می‌کشد:
 «بعد شام برداشته می‌شود، زن‌ها می‌روند بالا توی قصر. چند نفر از این خدمتكارهای خانم‌هایی شاه ،( یعنی خدمه زنان) آواز دارند، ساز هم می‌زنند. شاه خودش پیانو می‌زند. عزیز‌السلطان [ملیجک] رقاصی می‌كند، آن صیغه‌ها هم ساز می‌زنند. زن‌های دیگر از شاهزاده و غیره همه حاضرند. بعضی‌ها می‌نشینند، بعضی‌ها می‌ایستند. تا شش ساعت از شب رفته آنها را مرخص می‌كنند كه بروید، بروید. همه زنان می‌روند سر منزل‌هاشان. و بعد هر كدام را كه شاه خواست، بعد غلام‌بچه می‌آید كه شاه شما را خواسته. آن زنهای مطلوب پیش شاه می‌روند. عمل كه گذشت، خود برمی‌گردند، اگرچه انیس‌الدولة مقرّب باشد. آن وقت دو نفر از عمله‌جات قهوه‌خانه كه بیشتر آنها هم زن شاه هستند، می‌نشینند تا صبح شاه را می‌مالند».

زن کرمانی در دنباله خاطراتش مینویسد:
 «امروز که شنبه بیستم است، باز ظهر از خواب برخاسته، به طریق دیروز رفتم تعزیه امام حسین. ولی شاه اینجا شب [و] روز پهلوی زن‌هایش می‌نشیند. منزل خاصی ندارد. گاهی این اطاق، گاهی آن اطاق، گاهی پشت زنبوری با زن‌ها صحبت می‌كند. دخترهای مردم را تماشا می‌كند، پول می‌دهد. مردم بی‌عار هم دخترها را می‌آورند نشان می‌دهند. دیروز تا حال شش هفت دختر سراغ دادند، پسند نكرده».
و در جای دیگر میگوید:
«امروز كه شنبه هجدهم است، باز هم اندرون بودم. یك خدمتكار (امین اقدس) دارد، زینب نام.
او را مدتی است شاه می‌خواهد. امروز او را صیغه كردند. عصری او را بزك كردند، بردند پیش شاه. امشب هم شاه او را برد».
و در جای دیگر:
 از یک محفل عروسی که زنان و دختران نشسته‌اند سخن به میان می‌آید: «بعد از ظهر كه شد، شاه آمد این اطاق آن اطاق گردش كرد. با زن‌های فرنگی خیلی محبّت كرد. رفت آن اطاقی كه عصرانه برایش گذارده بودند و پیشكش، آنجا نشست، عصرانه خورد. زن‌های نایب‌السلطنه را تماشا كرد. بعد آمد در آن اطاقی كه عروس آوردند نشاندند، عروس را تماشا كرد. آن وقت افتاد توی زن‌های مردم و دخترهای مردم. یك دختری هم پسند كرد، گفت فردا بیاورند اندرون».

و در جای دیگر:
«امروز كه پنجشنبه بیست و دوم است، اوّل می‌روند مسجد... در حیاط آقاباشی كه اعتماد الحرم است، تعزیه است. شاه هم می‌آید. در یك اطاق پیش زن‌ها می‌نشیند. دوره اطاق است. هر اطاقی مال خانمی است و كلفتش. بعضی خانم‌ها كه پیش شاه می‌نشینند. شاه از پشت زنبوری با زن‌ها صحبت می‌كند، پول می‌دهد به زن‌ها. امروز كه جمعه بیست و سوم است، رفتیم تعزیه. این خانم‌ها هر كدام دوست [و] رفیقی دارند، و برای آنها از شاه انعام  می‌گیرند. دایه‌ها، دختر دایه‌ها، امروز شاه سه دختر از خانم‌ها پسند كرد. تعزیه كه تمام شد، اینها را بردند حیاط امین اقدس. خوب زیر [و] روی اینها را دید. گفت امشب اینها را نگاه دارید شاه خودش عكس اینها را انداخت. ما هم رفتیم تماشا. یكی از اینها را پسند كرد. سپرد به دست همان خانمی كه بسته‌بان بود».
«امروز كه پنج‌شنبه بیست و نهم است، دختره‌ای كه شاه سپرده بود، آوردند، صیغه خواندند. شب بزك كردند، بردند برای شاه».


خواننده گرامی این شاه زیاد از ما دور نیست! درست 115 سال پیش بر کشور ما حکومت میکرد یعنی این حال ایران آخوند زده بود در 115 سال پیش. شما توجه کنید صحبت از تعزیه و مراسم عزا و سینه زنی و صیغه حلال است، تا امروز هم هیچ شیعه ای نگفته که کارهای  ناصرالدین شاه غیر شرعی بودهاین فقط او نبوده که چنین میکرده،در روزگارش نیز این کار شنیع بین علمای شیعه  نیز بشدت رواج داشت.
محمد علی سیاح  کرمانی  که خودش زمانی آخوند بوده در شرح وضعیت آن زمان در کتاب خاطراتش مینویسد: 
از هر صد خانه در زمان ناصرالیدن شاه یکی توانایی روشن‌کردن چراغ را در شب نداشته‌است

او همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر می‌دهد. او برای نمونه از روزگار کرمانیان سخن می‌گوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شال‌بافی و فرش‌بافی می‌فرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک می‌پرداختند. وی می‌افزاید که :
«از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه می‌دهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه...طلبه‌ها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره می‌کنند...در مدرسه هر کس وارد می‌شود قلیان می‌دهند، بعد می‌پرسند زن می‌خواهی یا دختر جوان.»
حاج سیاح در جاهای دیگر از خاطراتش هم به روزگار آشفته دوره¬ى ناصری اشاره می‌کند و از در بند بودن مردم و آزادی و بی‌قید و بندی عدهٔ اندکی از جمله شاه و درباریان و کارگزاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی می‌کند.
نكته غم انگیز در داستان فوق شرعی وقانونی بودن این جنایات است.

اما ای خواننده گرامی آیا شما باور میکنید که اسلام چنین ظلمی را به زنان روا داشته باشد  آیا در صدر اسلام در دوره اموی ها و عباسی ها هرگز شنیدید که پادشاهی رعیت خود را به بردگی بگیرد و دخترانشان را اسیر کند.
جواب منفی است، بنابراین باید بپذیریم که مذهب شیعه یک مذهب مردم ستیز و مردم فروش است با تسهیل قوانین ظالمانه، طبقات مظلوم جامعه را باز یچه دست زر و زور و تزویر میکند و تزویر همین ملاها بودند و هستند.
شما گمان نکنید که این بی بندباری جنسی فقط مال زمان ناصر الدین شاه بوده و حالا وجود ندارد آیا باور میکنید که انسان گرسنه غذای حلال نخورد؟ آری وقتی اینها صیغه را آزاد کردند و حالا  که علاوه بر تزویر  زور و زر هم دارند  مگر ممکن است  که   قشری از زنان  فقر زده ایرانی را با نام صیغه پر ثواب!!! به فحشاء نکشانند؟!