شفاعت...

شماره مقاله: 
36
مترجم: 
اسلام تکس

سلسله درسهای تابشی از نور

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله و صحبه وسلم

یکی از مشکلات عمده ای که جامعه ما امروزه با آن دست بگریبان است بی سوادی وفهم ناقص از دین است. که این نقطه از سوی برخی سودجویان مورد سوء استفاده قرار گرفته، وباعث شده تصورات منفی ونادرستی در دین رایج گردد. آیت الله العظمی علامه ابو الفضل برقعی (رحمه الله) که یکی از بارزترین شخصیتهای علمی معاصر ایران و جهان اسلام است در تفسیرشان که بنام «تفسیر تابش» مشهور است به برخی از اینموارد اشاره فرموده اند.
مناسب دانستیم که برخی از این موضوعاتی که در حال حاضر با کبکبه ودبدبه ی زیادی در بین عوام الناس مطرح می شود را در «تفسیر تابش» پیگیری کرده در اختیار دانش جویان و طالبان حق قرار دهیم تا با مطالعه آن حقائق را دریافته در دامها و چاله های مشبوهی که دوستان نادان و یا دشمنان دانا در سر راه کنده اند نیفتند.
درس اول این سلسله از درسهای «تابشی از نور» را با عنوان «شفاعت» آغاز می کنیم:

(1) شفاعت...

حضرت آیه الله العظمی برقعی (قدس ره) در تفسیر آیه/254 سوره مبارکه بقره چنین می فرمایند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ ۗ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٥٤﴾
ترجمه : ای مؤمنین از آنچه شما را روزی کرده‌ایم انفاق کنید پیش از آنکه بیاید روزی که در آن، نه داد و ستد، و نه دوستی و نه شفاعتی است، و کافران خود ستمگرند.(254)
نکات : « أَنفِقُوا » فعل امر و دلالت بر وجوب دارد، و مقصود از آن زکات است، و« مِمَّا رَزَقْنَاكُم »"ماء" در آن "ماء موصوله" و مفید عموم است، ودلالت دارد بر اینکه از هر چیزی باید زکات داد و مخصوص نه چیز نیست. « وَلَا شَفَاعَةٌ »، نفی، و دلالت دارد که روز قیامت شفاعتی در کار نیست، حتی برای مؤمنین، زیرا خطاب صدر آیه به مؤمنین است، و مقصود شفاعتی است که از طرف مخلوق و به خیال خودشان باشد.
مسئلة شفاعت به قول یکی از بزرگان دین، به جائی رسیده که هر گویندة بی سواد بی‌اطلاع از حقائق دین و بی‌خبر از حد و مرز شرع مبین که حتی فاقد خواندن و نوشتن هستند، منبر و مسند أنبیاء مرسلین را غصب کرده، و بنام شفاعت مردم را گمراه کرده‌اند، و با بافته‌ها و قصه‌های جعلی و خواب‌ها، مردم را به پرتگاه گناه جری و تشویق می‌کنند، و یک دروازة شفاعت به گشادی زمین و آسمان برای مردم بازکرده‌اند که هر ناپاک و آلوده و جنایتکاری می‌تواند به بهشت برین رود، و با انبیاء و مرسلین هم‌نشین گردد، و به این وسیله جلب توجه و رضایت عوام را نموده و پولهای زیادی می‌گیرند.
بزرگوار مورد اشاره بحث خود را چنین ادامه می‌دهد : متأسفانه در کتابهایی نیز بحث شفاعت آمده که دست‌آویز بی‌دینان و یاران شیطان گشته، و روایاتی ساخته‌اند که با آن روایات می‌شود ریشة قانون دین و قرآن را کند، ویا بی‌أثر نمود، و با قوانین خدا مخالفت کرد، مانند اینکه؛ زنی فاحشه از زنا فرزندانی می‌آورد، واز ترس رسوائی فرزندان خود را میان آتش می‌سوازنید، وکسی جز مادرش از این عمل خبر نداشت، چون از دنیا رفت، هر جا دفنش کردند، خاک او را بیرون می‌انداخت، ناچار نزد امام وقت رفتند، و قضيه را به او گفتند، او دستور داد مقداری از تربت حسینی در قبر او بگذارند، بدین صورت، قبر او را پذیرفت، وگناه او عفو شد. ملائی دیگر نوشته است که؛ زن زناکاری که خانة او مرکز فسق و فجور بود، روزی برای اینکه طعام پخته برای مشتریان تهیه کند، برای آتش به خانة همسایه‌ای که مجلس روضه بود می‌رود که از مطبخ او آتشی بیاورد، بر آتش زیر دیگ می‌دمد، و از دود آن چشم او تر می‌شود، سپس آتشی فراهم کرده ومی‌رود به مشتریان خود می‌رسد، همین زن را پس از مرگش خواب می‌بینند که در باغی زیر اشجاری با حضرت زهرا عليها السلام هم‌نشین شده، از او می‌پرسند تو با آن اعمال زشت، چگونه به این مقام رسیدی؟ می‌گوید؛ به برکت آن تری چشم از دود مطبخ همسایه، که تمام گناهانم مورد شفاعت شد. و هزاران قصه مانند اینها ساخته و پرداخته‌اند که دیگر نه ایمانی ونه عفتی لازم است، و هر کس با مجالس دینی سر وکار داشته باشد، این کفریات را شنیده است. در حالیکه در کتاب آسمانی ما قرآن چنین شفاعتی بکلی نفی شده و در تمام آیات مدرکی برای اثبات آن نیست، و قرآن مقام هر کس را در گرو اعمال و عقایدش می‌داند. أما هواهای نفسانی مردم آلوده از یک طرف و غلو و اغراق گویندگان نسبت به امامان از طرف دیگر، و ترویج دشمنان اسلام از هر چه ضد اسلام باشد از طرف دیگر باعث شده که احکام اسلام راجع به جهاد و امر به معروف ونهی از منکر و حفظ سرحدات مملکت و نشر معارف وغیره همه منسوخ شده، و به جای آنها گریه و نوحه آمده، ومانند دین مسیح که دوستی و محبت مسیح برای دنیا و آخرت کافی است، و آزادی در فسق و فجور رواج یافته، دین اسلام نیز چنین شده، که یک گریه و محبت دروغی برای متدینین صدر اسلام از همه چیز کافی است. با اینکه آیات قرآن مردم را می‌ترسانیده و به حساب دقیق إلهی که مو را از ماست می‌کشد، نوید می‌دهد، ولی بواسطة بی‌خبری مردم از قرآن و نشر همین خرافات دینی، ملت اسلام را منحرف و مانند یهود کرده‌اند که می‌گفتند:
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ ۖ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ ﴿٢٤﴾ آل عمران/
در مقابل قرآن افتراتی بنام دین، مانند باب توسل و شفاعت آورده‌اند، که در مقابل خدا و قرآن، پناهگاهی برای مردم درست شده، و از تهدیدات وحشت‌انگیز إلهی وحشتی ندارند، زیرا شفیعان می‌توانند آنان را از کیفر إلهی برهانند. واگر نماز جمعه و جهاد و أمر به معروف و جانبازی و فداکاری و غیرت ایمانی برود و محرمات إلهی رواج یابد با داشتن گریه و توسل و شفاعت اشکالی ندارد، و همه و همه خرابی‌ها جبران می‌شود، ولی قرآن مکرر در آیات بسیاری چنین شفاعتی را نفی کرده و می‌گوید روز قیامت و روز جزای کیفر هیچکس دربارة کس دیگر شفاعتی به این کیفیت نتواند، مانند آیات:
(يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْئاً وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ).
(وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ).
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْماً لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئاً)


(يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئاً وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).
(فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلَا ضَرّاً).
(قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلَا رَشَداً).
(وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ)
(وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَّ يُؤْخَذْ مِنْهَا).

شما در آیات فوق دقت کنید و اطلاق آنها را ملاحظه فرمائید. مدعیان شفاعت این آیات را ندیده گرفته و به آیاتی استدلال می‌کنند که آن آیات چنانچه خواهد آمد مربوط به شفاعت به صورت مذکوره نیست. و یااستدلال می‌کنند به آیاتی مانند آیة :
لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَٰنِ عَهْدًا ﴿٨٧﴾ مریم
در صورتیکه در همین آیات نفی شفاعت شده، زیرا می‌فرماید بطور انکار که چه کس می‌تواند بدون رضایت خدا و بدون اذن و بدون پیمان الهی شفاعت کند؟ زیرا خدا با کسی پیمانی نبسته که هر قدر جنایت و گناه کند از او صرفنظر کند، وشفیع برای او بتراشد، بلکه این عهد و پیمان ظاهرا همان است که خدا به یهودیان فرموده: که می‌گفتند: (وَقَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً) می‌فرماید به آنان بگو: (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ) ﴿البقرة: ٨٠﴾ یعنی خدا با کسی پیمانی برای شفاعت و یا عفو نبسته تا مجبور بعدم تخلف شود و یا برای فرار از کیفر به کسی اذن دهد.
پاره‌ای از آیات قرآن شفاعت را موکول به اذن خدا کرده، البته دربارة کسانی که خدا از ایشان راضی بوده باشد که ایشان مؤمنینند، مانند آیات : 22 و 23 سبأ و 84 تا 86 زخرف، و 27 و 28 أنبیاء، و یا آیة 109 سورة طه که می‌فرماید : (يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا) ﴿١٠٩﴾. یعنی در آن روز (قیامت)، شفاعت، کسی سودی ندارد مگر آنکه خدای (رحمن) به او اذن دهد و گفتارش را در مورد (شفاعت از دیگران بپسندد) (کلمة "لا تنفع" مضارع، ولی "اذن" ماضی). در مورد این شفاعت که پسندیدگان از آن برخوردار بوده و غیر از شفاعت شرک‌آور ومخالف آن است، عده‌ای چنین گفته‌اند: این شفاعت که با اجازة خدا است همان استغفار و طلب آمرزش است که دارای 3 اصل و شرط است:

اصل یا شرط اول: اذن از پروردگار که فقط برای مؤمنین دستور داده، چنانکه فرموده:
(فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ)
(وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ)
(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً)
که حقیقت شفاعت همین است دو نفری (مذنب و مستغفر) به حضور خدا آمده و هر دو از وی طلب آمرزش نمایند، و خدا منافقین را در عدم اجرای این شرط ملامت می‌کند که :(وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ).

شرط دوم : کسان مورد استغفار و شفاعت باید مرضی خدا و مؤمن باشند چنانکه می‌فرماید: (لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً)،
و یا آیة: (لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى).
یا آیة : (مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ).
و دربارة منافقین می‌فرماید: (سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ)
(اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ)
اما مؤمنینی که قابل شفاعتند آنان را خود قرآن با صفات مشخصه معرفی می‌فرماید:
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ).
خدا به پیغمبران و فرشتگان جز به استغفار مؤمنین دستور نمی‌دهد و می‌فرماید (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا). و در آیة 7 غافر می‌فرماید که فرشتگان به خدا عرض می‌کنند:
رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ﴿٧﴾
وخدا فقط کسانی را می‌آمرزد که خود می‌فرماید : ( وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى )

شرط سوم: آن است که علاوه بر مؤمن‌بودن، شخص مشفوع‌له، در دنیا خود را مستحق شفاعت نموده باشد تا مورد استغفار فرشتگان و پیغمبر و مؤمنین شده باشد. وگرنه پس از مرگ کسی استحقاق شفاعت پیدا نخواهد کرد، زیرا اعمال انسان با مرگ او خاتمه پیدا می‌کند چنانکه در سورة غافر آیه 85 فرموده :
(فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا)
و درجای دیگر فرموده:
(وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ).
وفرموده: (وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ).
وفرموده: (يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ)
پس چنانکه در قرآن فرموده به جز آثاری که از انسان باقی بماند مرگ خاتمة اعمال او است یعنی فقط پروندة انسان تا قیامت باز است، که اگر در زمان حیات سنت حسنه‌ای گذاشته و یا سنت سیئه‌ای گذاشته که پس از موت بواسطة آن تقویت دین شود یا فسادی بروز کند همه در پرونده‌اش ضبط می‌شود، چنانکه اگر شخصی عمل خیری کرده مانند آنکه قناتی حفر یا پلی احداث کرده تا مادامی که آنها باقی است در پرونده‌اش ثبت می‌شود که البته این آثار هم به زندگی شخص در دنیا ارتباط پیدا می‌کند.
قول دیگری که دربارة شفاعت بعضی می گویند و آن ظاهرتر، و نیز موافق توحید است، آن است که بگوئیم شفاعت در قیامت، به معنی ابلاغ رحمت خدا برای مؤمنینی است که مرضی خدا هستند که یا کاملا پاک می‌باشند، و یا در عین پاکی کمی آلودگی دارند و نگرانند، و چون خدا أموری را به وسائل تدبیر می‌کند، این مؤمنین و پسندیدگان نیز منتظر شفیع و وسیله‌ای هستند که رحمت خدا به ایشان ابلاغ شود، و حتی در آن روز ممکن است از خدا طلب شفیعی کنند که از طرف خدا به ایشان مژدة دخول بهشت دهد، البته چنانکه ذکر شد این شفاعت نسبت به مؤمنین حقیقی است که بهشت رفتنشان قطعی شده، چنانکه در آیة28 انبیاء که دربارة شفاعت ملائکه است می‌فرماید :
(وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ )
«فرشتگان به جز برای کسی که خدا بپسندد شفاعت نمی‌کنند».

و در سورة سبا آیه 23 فرموده :
( وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ)
و در سورة زخرف آیه 86 فرموده :
إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿٨٦﴾
و در سورة اعراف دربارة کسانیکه مرضی خدا بوه و بهشتی‌بودن ایشان قطعی شده، ولی هنوز داخل بهشت نشده و طمع دارند که داخل شوند، می‌فرماید : اصحاب اعراف به ایشان می‌گویند : (ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ) ، البته اصحاب اعراف که ظاهراً انبیا و اولیا می‌باشند اهل بهشت و دوزخ را بدون معرفی خدا نمی‌شناسند، بلکه اهل بهشت و جهنم را از روی علاماتی که خدا برای ایشان قرار داده می‌شناسند چنانکه در آن آیات فرموده (يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ)، یعنی همه را بعلامتشان می‌شناسند.
آری هیچکس از خدا رحیم‌تر نیست، پس او که مقام خالقیت دارد بر مخلوق ترحم نموده و باری بنده شفیعی تعیین کند و ابلاغ رحمت خود کند، که رحمت از مقام بالا به مادون است، پس بنده باید فقط از خدا بخواهد که او را نجات دهد. چنانکه در دعای جوشن به خدا عرض می‌کنیم: «یا شافع، یا شفیع». و حضرت علی در دعا می‌فرماید :« استشفع بك إلی نفسك»، و در دعای روز 14 ماه فقط خدا را شفیع بندگان معرفی کرده و می‌فرماید : «والشافع لهم لیس احد فوقك یحول دونهم».
به هر حال قرآن کوچکترین اشاره به وجود شفاعت در قیامت که مطابق میل مردم باشد ندارد و آیات شفاعت آخرتی همه در آنها نفی چنین شفاعتی شده و فقط شفاعتی که در قرآن هست، شفاعتی است که مخالف توحید نیست چنانکه شرح آن گذشت، بعضی از مثبتین شفاعت شرکیه در قیامت، متمسک به آیاتی شده‌اند که در آن کفار و مجرمین از نداشتن شفیع متحسرند، مانند آیة شعراء (فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ ﴿١٠٠﴾ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ ﴿١٠١﴾ و می‌خواهند از مفهوم مخالف این آیات استناد به اثبات چنین شفاعتی کنند. جواب آن است که کفار که آروز می‌کنند که کاش آنان را شفیعی یا دوست مهربانی بود، این آرزو مانند سایر آرزوها وآرزوی برگشت به دنیا که مصداق آن در قیامت یافت نمی‌شود، می‌باشد، مگر صدیق حمیم که در ردیف شفیع است، برای مؤمنین هست که برای کفار نیست، مگر در سورة معارج آیه 10نمی‌فرماید : (وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً)
مگر در سورة عبس نمی‌فرماید :
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ﴿٣٤﴾ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ ﴿٣٥﴾ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ ﴿٣٦﴾ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ ﴿٣٧﴾
که این حالات تنها برای کفار نیست بلکه برای همه است. پس در قیامت شفیعی نیست چنانکه برگشتی و حمیمی و فدیه‌ای نیست ووو.... ودر آیة 18 سورة رعد می‌فرماید:
(وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ ۚ أُولَٰئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمِهَادُ )﴿١٨﴾
و در آیة مورد بحث خطاب به مؤمنین می‌فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
که آب پاک بدست همه ریخته که در قیامت چنین شفاعتی نیست چنانکه خلتی و بیعی نیست، و در آخر آیه فرموده: (وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ) ، تو گوئی آنان که این معنی را باور ندارند و برای خود شفیعانی تصور می‌کنند به این آیات کافرند.

در خاتمه روایاتی موافق قرآن در مورد اینکه فقط ایمان و عمل موجب نجات است می‌آوریم :
اول: شیعه و سنی به روایت صحیح در کتب خود آورده‌اند که رسول خدا صلی الله علیه وسلم مکرر به اهل بیت خود می‌فرمود :« یا فاطمة بنت محمد و یا صفیه عمة رسول الله و یا ... اعملا لما عندالله ... فإني لا أغني عنکما من الله شیئا».
دوم: امالی طوسی ص 381 از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرموده:« لا ینال ما عند الله إلا بالعمل».
سوم: – روضة کافی روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرموده :« انه لیس یغني عنکم من الله أحد من خلقه شیئا لا ملك مقرب و لا نبی مرسل و لا من دون ذلك».
چهارم: بحار و امالی طوسی ص 302 روایت کرده که امام باقر علیه السلام فرود :"لا قرابة بیننا و بین الله عزوجل و لا یتقرب إلی الله إلا بالطاعة".
پنجم: در روضة کافی ص 26 از صحیفة حضرت علی بن الحسین علیه السلام که فرمود :"واعلموا أنکم عبید الله و نحن معکم، یحکم علینا و علیکم سید حاکم غدا و هو یوقفکم ویسائلکم فأعدوا لجواب قبل الوقوف والمسائلة و العرض علی رب العالمین..." .
در کتاب صفات الشیعه از جملة فرمایشات رسول خدا صلی الله علیه وسلم آورده است که فرمود :"إني شفیق علیکم لا تقولوا أن محمدا منا فوالله ما أولیائی منکم و لا من غیرکم إلا المتقون، فلا أعرفکم تأتونی یوم القیامة تحملون الدنیا علی رقابکم و يأتون الناس یحملون الآخرة ألا و إنی قد اعذرت فیما بینی و بینکم و إن لی عملی و لکم عملکم".
و همچنین از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نقل شده که فرمود:"أیها الناس لیس بین الله و بین أحد نسب و لا أمر یؤتیه به خیر و یصرف عنه شرا إلا العمل، ألا لا یدعین مدع و لایتمنین متمن، و الذی بعثنی بالحق لا ینجی إلا عمل مع رحمه، ولوعصیت لهویت". این حدیث موافق قرآن است که قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿الأنعام: ١٥﴾
و صدها از این قبیل احادیث که فقط با عمل می‌توان نجات یافت. البته احادیثی هم برای اثبات آن شفاعتی که مخالف قرآن است نیز آمده که تماما ضعیف‌السند و مخالف عقل و قرآن است و آثار کذب و جعل از سراسر آنها نمودار است و مجلسی آنها را در جلد 8 بحار جدید آورده، ما یک روایت آن را برای نمونه نقل می‌کنیم : در ص 45 ج 8 نقل کرده از امام صادق که ما فارسی آنرا بطور اختصار می‌آوریم که: مردم پابرهنه و عریان در صحرای محشر محشور می‌شوند، و به اندازه‌ای در شدت و عرق گرفتار می‌شوند که می‌گویند ای کاش خدا حکم می‌کرد بین ما، و لو به رفتن در آتش، زیرا نسبتاً به آن حالی که دارند در آتش راحتی است... تا می‌روند نزد محمد صلی الله علیه وسلم و می‌گویند از خدا بخواه بین ما حکم کند، می‌گوید: بلی من همراه با شمایم، پس می‌آید به خانة خدای رحمن که درب وسیعی دارد، و حلقة آن را حرکت می‌دهد، گفته می‌شود: کیست اینکه درب را می‌زند، و حال آنکه خدا داناتر است به آن؟ پس می‌گوید: من محمدم. گفته شود: برای او درب را باز کنید، چون باز شود، ناگاه نظری کنم به پروردگارم و او را تمجیدی کنم که احدی قبل از من و پس از من نکرده باشد، سپس به سجده روم، خدا می‌گوید سرت را بردار، قول تو مسموع است، و شفاعت کن تا عطا شوی، پس من سر را بلند کنم و به پروردگارم نظر کنم، و او را بهتر از اول تمجید کنم، سپس به سجده بیفتم تا سه مرتبه، وچون مرتبة سوم سربردارم، می‌گویم: خدایا حکم کن بین بندگانت ولو بسوی آتش. خدا می‌فرماید : بلی ای محمد. سپس شتری از یاقوت سرخ آورده شود که زمام آن از زبرجد سبز باشد، تا اینکه سوار شوم.... تا اینکه امام صادق فرماید ما را بیاورند. و پروردگارمان بر تخت بنشیند و نامه‌ها را بیاورند و ما علیه دشمنانمان شهادت دهیم و به دوستانمان... »
. نویسنده گوید اگر کسی تدبر کند کفر و خرافات از این روایت می‌بارد، زیرا برای خدا خانه و تخت و حلقة درب تراشیده و رسول خدا به خدا نظر کرده و آن قدر خدا را تعریف کرده تا خدا حکم کند بین بندگانش، و اگر تمجیدا و نبود شاید حکمی نمی‌کرد ووو...
حال می‌شود با این قبیل روایات برخلاف قرآن حکمی کرد. در شفاعت خواستن از پیغمبر و امام به پروردگار علام نوع جسارت و گستاخی است که شریعت مطهرة اسلام از آن منع فرموده است چنانکه در کتاب البدایه و النهایه ابوالفداء ص 10 ج 1 آمده است : ... "عن حبیر بن محمد بن حبیر بن مطعم عن أبیه عن جده قال : أتی رسول الله صلی اله علیه وسلم اعرابی فقال: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم جهدت الأنفس و جاعت العیال ونهکت الأموال وهلکت الأنعام فاستسق الله لنا فإنا نستشفع بك علی الله و نستشفع بالله علیك. قال رسول الله صلی الله علیه وسلم : و یحك أتدری ما تقول و سبح رسول الله فما زال یسبح حتی عرف ذلک فی وجوه أصحابه ثم قال: و یحك إنه لا یستشفع بالله علی أحد من خلق، شأن الله أعظم من ذلك".

و اما شفاعت از نظر عقل:
اولا: محال است خدا قانونی را برای بندگان واجب‌العمل کند و بعد بگوید هر کس عمل نکرد برود برای خود شفیعی پیدا کند تا او را از کیفر رهائی بخشد.
ثانیا: شفیع باید از حال مقصر مطلع باشد و گناهان جسمی و روحی او را بداند واز ما فی‌الضمیر و عقائد بندگان مطلع باشد، در حالیکه هیچکس جز خدا از حال بندگان مطلع نیست، و اصلا انبیاء و اولیاء پس از موتشان در عالم دیگرند واز حال مردم دنیا بی‌خبرند، حال کسی که نمی‌داند "زید" چه کاره است، چگونه برای او واسطه شود و از او دفاع کند. اگر کسی بیشتر از این توضیح بخواهد به کتاب "شفاعت راه نجات" مراجعه نماید.

و در تفسیر آیه/23 سوره مبارکه سبأ می فرمایند:
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ ۚ حَتَّىٰ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ ۖ قَالُوا الْحَقَّ ۖ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿٢٣﴾
ترجمه: و شفاعت در پیشگاه او سود ندهد مگر برای آنکه إذنی برای او صادر شده باشد تا وقتی که از دل‌های ایشان وحشت برود، گویند پروردگارتان چه گفت گویند حق را گفت و او والا و بزرگ است(23).
نکات: یکی از آیاتی که بطور مذمت امر کرده به خواندن غیر خدا و غیر خدا را مؤثر و مفید برای مخلوق ندانسته این آیات است. و مقصود از جملة : «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ ۖ» ذوی العقول از ملائکه و أنبیاء مقربین است که به هیچ وجه قابل خواندن نیستند، زیرا آنان یا مالک چیزی شده‌اند از طرف خدا و یا در تأثیر شریک خدایند و یا وزیر و پشتیبان خدایند و یا شفیع و واسطه می‌باشند. مؤثر بودن آنان به این چهار احتمال است و خدا تمام این احتمالات را مردود ساخته. در این صورت تعجب است از آنان که غیر خدا را می‌خوانند و با وجود چنین آیات محکمی متوجه نیستند. در حالی که اولیا با عقیدة آنان مخالفند و شفاعتی که آنان می‌گویند قبول ندارند، و شفاعتی که عوام قائل است که در روز قیامت خدا هیچ کاره شود و حساب شیعیان بدست امامان سپرده شود و آنان هم گناهان ایشان را عفو نمایند تا ایشان داخل بهشت شوند هیچ مدرکی در کتاب خدا که فقط خدا را محاسب می‌داند ندارد، و برای چنین شفاعتی استناد به آیة فوق غلط است. و شفاعت انسانی برای انسان دیگر در روز قیامت به بیانی که ایشان می‌گویند در هیچ آیه‌ای از آیات قرآن ذکر نشده بلکه نفی شده و قرآن همه را در گرو اعمال می‌داند نه آن که خداوند بلحاظ شفیع از قوانین خود صرف نظر کند، علاوه بر این هیچ بشری از اعمال بشر دیگر اطلاع ندارد و در این صورت چطور در قیامت می‌تواند برای او شفاعت کند. بنابراین شفاعت‌هائی که در قرآن آمده در بارة شفاعتی که اینان برای خود در قیامت قائلند و هر جرم و جنایتی را می‌کنند، نیست و به هیچ وجه مطابقت ندارد، اگر شفاعتی در قیامت باشد، همان ابلاغ رحمت برای صالحان و مؤمنان است چنان که در سورة اعراف آیاتی به این موضوع اشاره دارد، بنابراین فقط ایمان صحیح و اعمال صالح و رحمت خدا موجب نجات و رستگاری است، و البته شفاعت و استغفار فردی برای دیگری در دنیا صحیح است و به مؤمنین دستور داده شده که برای یکدیگر استغفار کنند. و بعلاوه ائمه و اولیاء که ایشان آنان را شفیع خود می‌دانند، ادعاهای ضد قرآنی نداشتند بلکه تابع قرآن بودند و همواره از عاقبت خود نگران بودند و همواره خائف و از خدا طلب بخشش و آمرزش می‌کردند که کلمات ایشان در این مورد بسیار است، مثلا علی بن الحسین علیه السلام که بعلت زیادی سجده و عبادت که می‌کرد او را سجاد نامیده‌اند در صحیفة سجادیه ضمن دعاهای 24، 31، 32، 48، 50، و 53 عرض می‌کند : «فقد أقامتنی یا رب ذنوبی مقام الخزی بفنائك فإن سکت لم ینطق همی أحد و إن شفعت فلست بأهل الشفاعة، شفع فی خطایای کرمك، لا شفیع لی إلیك فلیشفع لی فضلك، لا تجعلنی فی أهل العقوق للآباء و الأمهات یوم تجزی كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ ، لا تخیب الیوم ذلك من رجائی، قارفت معصیتك و استوجبت بسوء سعیی سخطك، لا شفیع یشفع لی إلیك و لا ملاذ ألجأ إلیه منك، و ارحمنی فی حشری و نشری و اجعل فی ذلك الیوم مع أولیائك موقفی و مع أحبائك مصدری، و أسئلك أمنا من عذابك، هذه النفس الجزوعة التی لا تستطیع حر شمسك فکیف تستطیع حر نارك».
آری، شفاعتی که اینان برای ائمة خود قائلند خود ائمه علیهم السلام منکر آن بودند. علی عليه السلام که ایشان خود را شیعیان او می‌پندارند ضمن بعضی از ادعیه و مناجات خود می‌فرماید: «و قد رجوت ممن تولانی فی حیاتی بإحسانه أن یشفعه لی عند وفاتی بغفرانه، إلهی لئن خیبتنی أو طردتنی فمن ذا الذی أرجو و من ذا أشفع، إلیك لدی الإعسار و الیسر أفزع، فلست سوی أبواب فضلك أقرع، متوسل إلیك بکرمك، فقد جعلت الإقرار بالذنب إلیك وسیلتی، فإنی لا أقدر لنفسی دفعا و لا أملك لها نفعا». و کلمات دیگر آن حضرت که در دعاها و نهج البلاغه از او نقل شده است چنانکه در مکتوب 31 نهج البلاغه فرموده : «لم یجعل بینك و بینه من یحجبه عنك، و لم یلجئك إلی من یشفع لك إلیه». یعنی خدا بین تو و بین خود کسی را قرار نداده که او حاجب باشد و تو را وادار ننموده که شفیع و واسطه‌ای نزد او ببری. بنابراین باید از غلو پرهیز نمود و فقط در درگاه خدا التجاء نموده حاجت خواست و فقط او را بنده شناس و حسابرس دانست که جز تقوی و پاکدامنی و مطیع خدا بودن چیزی موجب نجات نیست چنانکه علی علیه السلام (در کلمات قصار نهج البلاغه شمارة 92) می‌فرماید: «إن ولی محمد من أطاع الله و إن بعدت لحمته، و إن عدو محمد من عصی الله و إن قربت قرابته». و حضرت صادق علیه السلام چنانکه در خصال صدوق ص 64 روایت شده می‌فرماید «أدنی ما یخرج به الرجل عن الإیمان أن یجلس إلی غال فیستمع إلی حدیثه و یصدقه علی قوله إن أبی حدثنی عن أبیه عن جده أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال : صنفان من أمتی لا نصیب لهما فی الإسلام: الغلاة و القدریة». ولی چه باید کرد که ملت ما را از قرآن دور نموده و ایشان را در غلو و شرک وارد نموده‌اند.

و در تفسیر آیه/19 سوره مبارکه الزمر چنین می فرمایند:
أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ ﴿١٩﴾
ترجمه: آیا کسی که فرمان عذاب علیه او ثابت شده آیا پس تو او را که در آتش است می‌رهانی(19)
نکات: مقصود از «حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ » این است که اگر کسی محکوم شد در قیامت به عذاب، هیچ کس نمی‌تواند از او دفاع و یا شفاعت کند، و حتی خاتم الأنبیاء طبق جملة: « أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ » نمی‌تواند او را برهاند، زیرا همزة «أَفَأَنتَ » برای انکار است و آن تأکید شده به استفهام « أَفَمَنْ» و به تکرار فاء در هر دو جمله: یعنی مؤکدا تو نمی‌توانی او را برهانی. پس کسانی که برای مردم شفیع می‌تراشند و در مقابل از مردم پول می‌گیرند باید به این قبیل آیات ایمان آورده و بروند توبه کنند. و چنان که از آیات قرآن استفاده می‌شود شفاعتی که اینان می‌گویند در قیامت نیست بلکه شفاعت در قرآن مقصود ابلاغ رحمت الهی بوسیلة انبیاء و اولیاء بزرگ برای کسانی که خدا از آنان راضی و خشنود است می‌باشد و جز این معنی و مقصود چیز دیگر از آیات قرآن در این مورد استفاده نمی‌شود. و اگر مقصود از شفاعت را استغفار مؤمنین برای یکدیگر بدانیم چنانکه بعضی از محققین به این معنی بیان کرده‌اند در این صورت گفته می‌شود که استغفار ملائکه و اولیاء در دنیا آن هم دربارة مؤمنین واقعی در آخرت نفع می‌دهد، چنانکه علی بن ابراهیم دربارة شفاعت پیغمبرصلی الله علیه وسلم از امام روایت کرده که فرمود: «إن الله قد أذن له صلی الله علیه وسلم فی الشفاعة قبل یوم القیامة». و نیز از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده که فرمود : «لا یموت أحد من المسلمین فیصلی علیه أمة من الناس فبلغوا أن یکون مائة إلا شفعوا فیه». و ایضا نقل شده که آن حضرت فرمود: «ما من أربعین من مؤمن یشفعون لمؤمن إلا شفعهم الله فیه».
و در تفسیر آیه/86 سوره مبارکه الزخرف چنین می فرمایند:
وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿٨٦﴾
ترجمه: و کسانی را که می‌خوانند جز خدا، مالک شفاعت نیستند مگر کسی که بحق گواهی دهد در حالی که می‌دانند.
نکات: و در این آیه ، ممکن است « الَّذِينَ» با صلة آن فاعل « يَمْلِكُ» باشد و « لَا يَمْلِكُ» مفعول يَدْعُونَ » بنابراین معنی چنین می‌شود که: آنان که از غیر خدا شفاعت می‌خواهند مالک خواستة خود نمی‌شوند، و ممکن است « الشَّفَاعَةَ» مفعول«وَلَا يَمْلِكُ» باشد یعنی کسانی را که مشرکین جز خدا می‌خوانند مالک شفاعت نیستند و نمی‌توانند برای ایشان شفاعت کنند مگر آنان که بحق شهادت داده در حالی که می‌دانسته‌اند که آنان مالک شفاعت نیستند و نمی‌توانند برای ایشان شفاعت کنند مگر آنان که بحق شهادت داده در حالی که می‌دانسته‌اند که آنان مالک شفاعت هستند و این معنی ظاهرتر است چنانکه ما در ترجمه آوردیم. و شفاعت در روز قیامت همان ابلاغ رحمت خداوند بوسیلة مقربان درگاه او می‌باشد و الا جز خدا هیچ کس بنده شناس نیست، و ممکن است در آیات فوق گفته شود مقصود از مستثنی ملائکه و از شفاعت هم شفاعت دنیوی است چنانکه جملة « وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٨٥﴾ در آیة قبل از آن، خطاب به کفار و مشرکین است که غیر خدا را شفیع می‌گرفتند و در حوائج و گرفتاری‌های خود بامید شفاعت به غیر خدا متوسل می‌گشتند و بعضی مقصود از شفاعت را استغفار دانسته‌اند و گفته‌اند اگر چه شفاعت و استغفار دو لغت مختلفه است ولی شفاعت بمعنای استغفار نیز آمده است چنانکه فخررازی نیز در تفسیرش می‌نویسد: «إن الله لما أمر محمدا بالاستغفار .... و لا معنی للشفاعة إلا هذا»، و صاحب مجمع البحرین در ذیل کلمة شفع فرموده: «المراد بالشفاعة الحسنة؛ الدعاء للمؤمنین و الشفاعة السیئة؛ الدعاء علیهم و فی حدیث الصلة علی المیت و إن کان المستضعف لسبیل منك فاستغفر له علی وجه الشفاعة منك لا علی وجه الولایة». و نیز از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نقل کرده‌اند که فرموده: «ما من مؤمن أو مؤمنة من أول الدهر أو هو آت إلی یوم القیامة إلا و هم شفعاء لمن یقول فی دعائه اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات». با توجه به آنچه ذکر کردیم بطلان شفاعتی که در زمان ما عوام به آن قائلند روشن می‌شود. و جملة: « وَهُمْ يَعْلَمُونَ» دلالت دارد که در شهادت بحق باید علم و یقین باشد و تقلید فایده ندارد.

و الله اعلم