پاسخ به دروغ سوزاندن کتابخانه های ايران و مصر توسط مجاهدين صحابه

شماره مقاله: 
408
نویسنده: 
اقتباس: سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت

ابن خلدون که دقیق ترین و بزرگ ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره کتاب سوزی به دست اعراب چنین میگوید: وقتی سعد ابن ابی وقاص به مداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر ابن خطاب نوشت و در باب این کتابها خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در این کتابهاست سبب راهنمایی است خدا برای ما راهنمایی فرستاده است و اگر در آن کتابها جر مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه کتاب ها را در آب یا در اتش افکندند.(دو قرن سکوت ص 98)
همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه چنین می نویسد: «وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد. صفحه 35،36،48 » آیا اینگونه رفتار اعراب مسلمان دلیل خوبی برای تنفر بعضی از ایرانیان از آنان نیست؟


جواب اهل سنت:
ایران در زمان قبل از اسلام دانشمند و کتابخانه ای نداشته تا توسط مسلمین سوزانده شوند، و آنچه که ابن خلدون گفته – اگر واقعا در کتابش ذکر کرده باشد – صحت ندارد، زیرا خود ابن خلدون قرنها بعد از فتح ایران توسط مسلمین زیسته است بنابراین او خود در آن هنگام حضور نداشته تا وقایع را ثبت و ضبط نماید، بنابراین اگر بفرض ابن خلدون چنین گفته باشد باز این سخنان جزو روایات تاریخی هستند، و نمی توان به روایات تاریخی اطمینان نمود، اصلا مشهور است که: روایات تاریخی محل اعتبار نیستند.
قرار نیست که نوشته های تاریخی همگی درست باشند، از کجا معلوم که آن گفته ها درست باشند؟!! فقط با ادعا و تکرار سخن ثابت نمی شود.
این اتهامها را بیشتر مرتدین و زرتشتیان و ملی گرایان نژاد پرست مطرح می کنند که از اسلام بیزارند و قصد دارند مردمان ساده لوح را بفریبند و آنها را به آتشکده و آتش مقدسی فرا بخوانند. در ضمن خوارزمشاهیان عرب نبودند بلکه خود ایرانی بودند!!

آری، دسته ای از دشمنان و کینه توزان اسلام با درست کردن افسانه ی سوزاندن کتابخانه ی ایران و اسکندریه ی مصر به دستور عمر ابن خطاب رضی الله عنه و فرماندارانش، قصد دارند تا چهره ای زشت از اسلام به نمایش بگذارند و خود را مدافع علم و پیشرفت و اسلام را مخالف پیشرفت بشری معرفی کنند، و جالب اینست که تقریبا تمامی دانشمندان ایرانی بعد از ورود اسلام به ایران زیسته اند و حیات علمی ایران در دوران اسلامی بوده است نه قبل از آن؛ دانشمندانی هم چون بیرنی و فارابی و ابن سینا و رازی و غیره و غیره همگی بعد از اسلام و در زیر سایه ی اسلام به این درجه ی علمی رسیده اند و همواره از سوی حکما مورد حمایت واقع شده اند..
مورخین قرون اول اسلام تا شش قرن یعنی تا ششصد سال بعد از تاریخ فتح اسكندریه چه مورخ مسلمان و چه بیگانه با آن كه درباره فتح این شهر به تفصیل داد سخن داده‌اند نه ذكری از وجود كتابخانه در آن زمان كرده‌اند و نه از آتش زدنش به دست عمرو بن العاص فاتح اسكندریه حرفی زده‌اند.

اولین كسی كه تهمت زده و گفته است: عمرو بن العاص پس از فتح اسكندریه كتابخانه بزرگش را به فرمان حضرت عمر بن الخطاب آتش زد، عبداللطیف بغدادی نصرانی است كه این مطلب در كتابش به نام "الافاده والاعتبار" ذكر كرده است. هیچ احدی ازتاریخ نویسان قبل از او در چندین قرن گذشته چیزی از این بابت نگفته و ننوشته است، حتی مورخین غیر مسلمان هم اشاره‌ای به این مطلب نكرده‌اند، حال آن كه اگر چنین حادثه‌ای بود با آب و تاب آن را می‌نوشتند. چنانکه قبل از عبدالطیف بغدادی دو نفر مورخ یكی به نام اوتیخا و دیگری به نام یوحنا اسقف نقیوس در حدود سال 311 هجری یعنی 299 سال قبل از بغدادی تاریخ فتح اسكندریه را مفصل نوشته‌اند؛ ولی ذكری از وجود كتابخانه نكرده‌اند و نه حرفی از سوزاندنش زده‌اند.


شكی نیست كه خود عبداللطیف بغدادی در تاریخ فتح اسكندریه كه در سال 21 هجری 642 میلادی بوده به دنیا نیامده تا گفته شود آنچه خودش شخصاً در هنگام فتح اسكندریه به چشم دیده در كتابش به قلم آورده است. زیرا او سال 1231 میلادی یعنی 589 سال بعد از فتح اسكندریه از مادرش متولد گردیده است.
پس باید این مطلب را در تاریخ تدوین شده سابقین بیابد تا بنویسد. حال آن كه كسی قبل از او آن را نگفته و در هیچ تاریخی قبلاً ذكر نشده است. بغدادی هم در كتابش به هیچ كتاب تاریخی استناد نكرده است. بنابراین مسلماً چیزی از پیش خود گفته و گفته‌اش ارزش تاریخی ندارد و قابل اعتبار و اعتناء نیست.
بدین جهت است كه پاره‌ای از دانشمندان غرب مانند گیبون، پوتلر، سدیو، گوستاولویون و امثال آنها این مطلب را با ذكر دلیل رد كرده‌اند و عمرو بن العاص و عمر بن الخطاب را از این تهمت مبرا دانسته‌اند.

هرگاه توجه كنیم كه عبداللطیف بغدادی می‌گوید: كتابهای كتابخانه مزبور را شش ماه متوالی زیر خزانه حمامهای اسكندریه كه چهار هزار حمام داشته به جای هیزم برای گرم كردن آب خزانه‌ها می‌سوزاندند، آن وقت است كه خوب پی می‌برم داستان سوزاندن كتابخانه اسكندریه چقدر بی‌اساس است و جز خرافه نیست. مگر شهر اسكندریه چقدر بزرگ و چقدر سكنه داشته كه نیاز به چهار هزار حمام داشته باشد؟ یا مگر كتابهای كتابخانه تا چه حد زیاد بوده‌اند كه شش ماه متوالی شب و روز آتش چهار هزار حمام را افروخته و آب خزانه‌های چهار هزار حمام را گرم كند؟ سبحان الله.
بنابراین یا در هنگام حمله مسلمین به اسكندریه كتابخانه‌ای كه كتاب داشته باشد اصلاً وجود نداشته یا اگر موجود بوده، رومیها كه وضع خود را در خطر دیده‌اند، قبل از این كه شهر به دست مسلمین افتد، كتابهای آن را از راه دریا به پایتخت روم انتقال داده‌اند.

و بیست سال بعد از این مرد نصرانی، یك طبیب یهودی نیز به نام ابوالفراج ابن العربی در سال 623 در ملاطیه آسیای صغیر در كتاب خویش "مختصر الدُّول" همین افسانه را نقل كرده است و از این پس برخی از نویسندگان خوش‌باور و سانده‌اندیش مانند (قفطی) در "تاریخ الحكما" و حاج خلیفه در "كشف الظنون" این روایت ساخته و پرداخته مرد نصرانی و طبیب یهودی را در كتاب‌های خویش نوشته‌اند و در دوران غرب‌زدگی ایران (سرجان ملكم) انگلیسی با پر و بال بیشتر این افسانه را در كتاب‌ها و مجلات روشنفكرمآبانه نقل نمود و ابراهیم‌پور داود كه با حس ناسیونالیستی كور بر هر چه به عرب‌ها منسوب بود تاخت این قصه را پر و بال بیشتری داد.

نصی از ابن قفطی وجود دارد که آن‌را از ابن عبری (متولد 1286 م) نقل کرده و در آن آمده است که مردی به نام یحیی نحوی که اسکندری الاصل و از فلاسفه بود، نزد عمرو آمد. عمرو او را گرامی داشت و پرسید: چه می‌خواهی؟ نحوی گفت: کتابهای حکمت را که در خزانه‌های پادشاهی است و تعداد آن‌ها پنجاه و چهار هزار و صد و بیست کتاب می‌باشد. عمرو گفت: من نمی‌توانم چنین رقم بزرگی را بدون اجازه‌ی امیرالمؤمنین به شما برگردانم. آن‌گاه نامه‌ای به امیرالمؤمنین فرستاد و نظر ایشان را در این مورد جویا شد. امیرالمؤمنین در جواب نوشت: کتابهایی که از آن یاد کرده‌ای از دو حال خالی نیستند یا آن‌چه‌ در آن‌ها مکتوب است موافق با کتاب خدا است که در این صورت کتاب خدا ما را از آن‌ها بی نیاز می‌سازد و یا مخالف کتاب خدا است که باز هم نیازی به وجود آن‌ها احساس نمی‌شود. بنابراین همه را نابود کن. عمرو حسب دستور آن‌ها را در میان حمام داران اسکندریه توزیع نمود تا کوره‌ی حمام را با آن‌ها گرم نگه دارند. چنان که تا شش ماه حمام داران از آن‌ها به جای چوب استفاده کردند. (عمرو بن عاص، القائد السیاسی. ص 133).

البته این روایات به دلایل زیر قابل انتقاد می‌باشند:

1ـ هیچ ربط علمی و تاریخی در میان این روایات وجود ندارد و هر سه متعلق به یک دورانی از تاریخ می‌باشند.
2ـ این روایات از هیچ سند و مرجع معتبری سرچشمه نگرفته‌اند، بلکه فرضیه‌هایی بیش نیستند که ساخته و پرداخته همین راویان می‌باشند.
3ـ این روایات در قرن هفتم پدید آمدند و فاصله‌ی زمانی زیادی با دوران فتح مصر توسط عمرو بن عاص دارند. بنابراین با دلایل زیر می‌توان این‌ها را بی اساس قلمداد نمود:
ـ هیچکدام از مورخینی که قرنها پیش در مورد مصر و فتح آن قلم فرسایی کرده‌اند در مورد آتش زدن کتابخانه‌ی اسکندریه چیزی ننوشته‌اند.
ـ واقدی، طبری، ابن اثیر، ابن خلدون، یاقوت حموی و حتی ابن عبدالحکم به چنین رویدادی اشاره ننموده‌اند.
ـ می‌توان این روایتها را متعلق به دوران جنگهای صلیبی دانست که آقای عبداللطیف بغدادی در آن دوران می‌زیسته و احتمالاً توسط زر و یا زور به نوشتن آن وادار شده است.
ـ اگر واقعاً چنین کتابخانه‌ی عظیمی وجود می‌داشت، یقیناً رومیان هنگام ترک اسکندریه کتابهای آن‌را با خود می‌بردند.
ـ عمرو راحت می‌توانست آن همه کتاب را به جای سپردن به حمام داران، در دریا می‌ریخت که در آن صورت نابودی آن‌ها به شش ماه نمی‌انجامید.


خلاصه این که جریان سوزاندن کتابهای کتابخانه‌ی اسکندریه اتهامی بیش نیست که امیرالمؤمنین (عمربن خطاب) و همچنین عمرو بن عاص از آن کاملاً مبرا و بی اطلاع می‌باشند. بلکه این یک نوع جریان ساختگی از طرف دشمنان اسلام برای بد نام کردن مسلمانان فاتح است.( عمرو بن العاص القائد السیاسی). بنابراین تهمتی كه بعضی از ناآگاهان در باب آتش زدن كتابخانه اسكندریه به مسلمین می‌زنند هیچ گونه مدرك تاریخی ندارد و جز بهتان نیست.

همچنین آتش زدن كتابخانه ایران به دست فاتحین اسلام چنان كه محققین گفته‌اند افسانه ایست موهومی؛ چه در هیچ یك از منابع معتبر سده‌های اول اسلام ذكری از این امر دیده نمی‌شود. مورخین معروف غرب كه با بی‌طرفی و دور از تعصب به این موضوع توجه و به دقت آن را بررسی كرده‌اند تصریح كرده‌اند كه این مطلب جز دروغ و بهتان نیست. دكتر ماكس میرهوف اسلام شناس و شرق شناس معروف در كتاب خود به نام میراث اسلام می‌گوید: مراكزی برای تحصیل علم در قسمتهای مختلف ایران بود كه پس از تسلط مسلمین بر ایران دست نخورده باقی ماندند و حتی جندی شاپور یكی از مراكز علمی امپراتوری اسلام گردید. صفحه 103 میراث اسلام.

مسلمین بر ایران، سوریه، فلسطین، اردن و مصر تسلط یافتند؛ ولی در هیچ تاریخی حتی تواریخ همین مردمی كه مملكتشان را از دست دادند دیده نمی‌شود كه مسلمین به كتب دینی آنان توهین كرده‌اند و آن را از بین برده‌اند یا بناهای دینی آنها را خراب یا آتش زده‌اند. حال آن كه مسلمین حامل لواء دین اسلام بودند. یكی از اسباب جهادشان تبلیغ دین اسلام و دعوت مردم به سوی این دین بود. ظاهراً می‌بایست كتب دینی دیگران را از بین ببرند و معابدشان را خراب كنند، ولی نه تنها دست به چنین كاری نزدند، بلكه بالعكس به معابدشان تا آنجا احترام می‌گذاردند كه حضرت عمر پس از فتح همین شهر بیت المقدس كه رومیان چنین و چنان كردند، در كلیسای بزرگ قیامه نماز نخواند، آن هم به این دلیل كه مبادا مسلمین در آینده بدین علت كه خلیفه در آن نماز خوانده، آن را از دست مسیحیان بگیرند و تبدیل به مسجد نمایند.

در جنگ خیبر كه در حیات رسول الله و به رهبری آن حضرت واقع شد، چند جلد تورات، غنیمت به دست مسلمین افتاد. یهودیان پس از پایان جنگ از حضرت رسول تقاضا كردند تا مجلدات تورات را به آنها بازگرداند. آن حضرت نیز امر فرمود تا به آنها مسترد شود.( صفحه 290 حیات محمد صلی الله علیه وسلم، تألیف دكتر محمد حسنین هیكل).
مردمی كه با كتب و ابنیه دینی دیگران چنین خوب رفتار می‌كردند، آیا امكان دارد كه سایر كتابهای آنها از قبیل كتب فلسفه و فلك و غیره آتش بزنند؟ هرگز.
مسلماً‌ دشمنان اسلام خواسته‌اند با جعل و وضع چنین داستانی وجهه مسلمین را بد جلوه دهند؛ ولی این تاریخ صحیح است كه مشتی محكم بر دهانشان می‌زند.

و در مقابل این افراد ناآگاه یا مغرض، دانشمندان و محققینی مانند بتلر و گوستا و لوبون و ویلدورانت و از دانشمندان اسلامی مانند شبلی نعمانی در (كتابخانه اسكندریه) و دكتر محمدحسین هیكل در (فاروق اعظم (رضی الله عنه)) و عقاد در عبقریه و كتاب‌سوزی ایران و مصر با دلایل بسیار روشن علمی شایعه كتاب‌سوزی اسكندریه را به وسیله مسلمانان به شدت تكذیب كرده‌اند و الكساندر مازاس نیز در زندگانی عمر (رضی الله عنه) این شایعه را كاملاً تكذیب كرده است و نخستین بار دانشمندان باانصاف نصرانی مانند (بتلر و گوستا و لوبون و ویلدورانت و مازاس) با دلایل علمی این حقیقت را روشن نموده‌اند هم چنان كه اولین بار نویسندگان مغرض و بی‌انصاف نصرانی و یهودی (مانند عبداللطیف بغدادی و ابوالفرج) این دروغ را نوشته و بر سر زبان‌ها انداختند.
در تاریخ می‌خوانیم كه رومیها در سال 70 میلادی بر شهر بیت المقدس كه در آن زمان شهر مذهبی یهودیان بود، تسلط یافتند. كتب دینی آنان را برای توهین لگدمال كردند و پس از آن، همه كتاب‌ها را در مسجد الاقصی عبادتگاه بزرگشان آتش زدند و سوزاندند. خود مسجد را نیز به آتش كشیدند.
همچنین مسیحیان در كشمكشهای دینی كه بر ضد یهودیان در اندلس (اسپانیا) به راه انداختند، ‌تمام كتب دینی آنها را طعمه حریق ساختند و از بین بردند.

در کتاب (زندگانی عمر، الكساندر مازاس، ص98 و 99 و فاروق اعظم (رضی الله عنه)، دكتر محمدحسین هیكل، ص213) آمده: " كتابخانه اسکندریه در دروه بطالسه (جانشینان اسكندر) بنا گردیده و آمار كتاب‌های آن تا سال 47 قبل از میلاد به هفتصد هزار جلد رسیده است و سال 47 قبل از میلاد در اثنای جنگ (كلئوپاترا، و بَطْلَمیوس) عمارت سلطنتی آتش گرفت و زبانه‌های آن به این كتابخانه رسید و تمام یا قسمت اعظم آن به كام حریق رفت و پس از مرور هفت سال در سال چهل قبل از میلاد، دویست هزار جلد كتاب‌های شاهان برجو به این كتابخانه اهدا و رونق سابق را یافته، اما در سال 378 میلادی (تئودور زاوال) امپراتور بسیار متعصب مسیحی چون علوم و معارف كتاب‌های این كتابخانه را در تضاد با عقاید نصرانی می‌دانست اكثر كتاب‌ها را از بین برد و بقیه را نیز یك به طریق پرنفوذ اسكندریه به نام (كبریس كبیر) بر اثر عداوت و دشمنی با فیلسوف عصر (هیپاتی) سوزانید و هیپاتی را نیز به قتل رسانید، به طوری كه در قرن چهار میلادی كه یك كشیش مسیحی از طرف امپراتور روم مأمور نابود كردن كتاب‌های این كتابخانه گردید به هنگام بازگشت از اسكندریه در گزارش خود چنین گفت: «من قفسه‌های این كتابخانه را به كلی از كتاب خالی دیدم»".
و چون تعصب مسیحیت روز به روز بیشتر و تضاد آن با علوم و معارف روشن‌تر می‌گردید این كتابخانه‌ها هم چنان از كتاب خالی مانده و به هنگام ورود سپاه اسلام به اسكندریه، در این كتابخانه كتابی وجود نداشته است و در ایران کتابخانه ای نبوده تا آتش زنند و بلکه این اتهام نیز ادامه ی همان افسانه ای است که در مورد کتابخانه ی اسکندریه درست کرده اند و بعضی از نویسندگان بدون تحقیق و بررسی علمی دقیق آنرا تکرار کرده اند.


 
                                                                                                               والله تعالى اعلم
                                                                            وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین