تحقیقی مفصل در مورد “کفر منکر امامت” از دیدگاه شیعه (1)
فرقه "امامیه" امامت را اصلی از اصول دین خود می دانند! و بین امت مسلمان اتفاق است که هر کس اصلی از اصول دین را منکر شود کافر می گردد، نه تنها منکر اصل دین کافر است بلکه اگر کسی فروعی مانند نماز و زکات و... را نیز منکر شود، از دایرۀ اسلام خارج می گردد؛ ولی جای تعجب است از بعضی از شیعیان که منکر امامت که از اصول دینشان است را کافر نمی دانند!!! آن هم امامتی که به گفتۀ آنها از مقام نبوت هم بالاتر است!
بعضی از شیعیان می گویند:
این تهمتی است که مخالفان علیه ماساخته اند، اگر ما منکران امامت، یعنی اهل سنت را کافر می دانستیم بزرگان و مراجع ما فتوای ازدواج با آنان را نمی دادند، در مکه و مدینه پشت سرشان نماز نمی خواندند...... آن دسته از شیعیانی که منکر امامت را مسلمان نمی دانند، شیعیان اخباری هستند که هر روایتی را چشم بسته قبول می کنند ولی ما اصولیون مانند آنان نیستیم لهذا منکر امامت را مسلمان می دانیم و....
جواب ما:
این جواب بعضی از شیعیان از دو حالت خارج نیست! یا مغزشان فلج است یا ما و مقلدینشان را احمق فرض کرده اند! زیرا : به نص صریح قرآن آنکه نمازگزار نباشد جهنمی است و می دانیم که نماز فرع است و امامت (بزعمهم) اصل! پس چگونه است که منکر فرع کافر است! اما منکر اصل مسلمان؟؟
در قرآن عزیز می خوانیم: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ...» (مدثر:42-43) = (از مجرمین می پرسند) : چه چیز شما را در آتش افکند؟ در جواب می گویند: ما از نمازگزاران نبودیم!...»
به اتفاق دانشمندان اسلامی هر که یکی از فروع دین مانند: نماز و روزه و ... را انکار کند و بر رای خود پافشاری کند از اسلام خارج شده است، این را شیعیان هم قبول دارند و حتی از این بالاتر؛ به اتفاق مسلمین هر که وضو را آب بازی بداند و به واجب بودن آن معتقد نباشد باز هم از اسلام خارج شده است! حال به این نکته توجه کنید:
نماز یکی از فرعهای دین است وضو هم فرعی از نماز است یعنی قسمتی از یک فرع است! حال اگر مسلمانی قسمتی از یک فرع را انکار کند از دایرۀ اسلام خارج می شود ولی بعضی از شیعیان می گویند: «تو یکی از اصول دین را انکار کنی کافر نمی شوی»! آیا این سخن به سخنان مجانین و دیوانگان نمی ماند؟
بگذارید از شیعیان یک سؤالی بپرسیم .
سؤال: هر که منکر اصل نبوت شود، چه جایی در اسلام دارد؟ آیا باز هم مسلمان است؟ بدون شک خیر بلکه به نص صریح قرآن کافر است: «وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا» (نساء:36)= «و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد در حقيقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.»
پس فهمیدیم که منکر "اصل نبوت" کافر است و می دانیم که شیعه "امامت" را بالاتر از "نبوت" می داند اما با این وجود بعضی از شیعیان می گویند: «امامت که از نبوت بالاتر است انکارش باعث کافر شدن نمی شود!!» این دیگر چه عقیدۀ متناقض و عجیب و غریبی است؟!
مثال : شخصی را فرض کنید که در 1 بهمن امسال به گیلان سفر می کند و وقتی که از آنجا به دیار خود برگشت ؛ می گوید: چقدر سرد بود! هر چه لباس داشتم همه را یکجا پوشیدم ولی باز هم سرد بود! داشتم یخ میزدم و.... سال بعد همین شخص در روز 1 بهمن به قطب شمال سفر می کند! و وقتی به دیار خودش برگشت در مورد قطب می گوید : وای که چه جای خوش آب و هوایی بود من با زیرپیراهنی در قطب شمال قدم میزدم و بازی می کردم!
اگر شخصی چنین بگوید: شما چه نتیجه ای در مورد او می گیرید؟؟ نه انصافاً چه نتیجه ای می گیرید؟ من که در مورد چنین شخصی می توانم دو احتمال بدهم:
1.او به قطب شمال نرفته و سخنش دروغ محض است.
2.او را به ماداگاسکار برده اند و به دروغ گفته اند: اینجا قطب است! او هم باور کرده!!
این وسط یک نفر باید دروغ گفته باشد به هیچ وجه نمی شود توجیه دیگری قائل شد؛ چون همه می دانیم که قطب سردتر از گیلان است بلکه با هم قابل مقایسه نیستند!
حال گیلان و قطب را بردارید و به ترتیب نبوت و امامت را بگذارید ؛ نتیجه همان است که در دو خط بالا گفته ام! یعنی همانطور که قطب از گیلان سردتر است و طرف باید بیشتر سردش شود، امامت هم که از نبوت بالاتر است (بزعمهم) منکرش باید کافر، بلکه کافرتر!! باشد و اگر کسی خلاف این را بگوید یا دروغگوست یا فریب خورده!
ادعای شیعه مثل این است که بگوئیم کسی که دزدی کند(=منکر نبوت شود) اعدام می شود ولی کسی که آدم بکشد(=منکر امامت شود که از نبوت بالاتر است!) کاری به کارش نداریم؟ هر ذی شعوری میداند که قتل از دزدی بدتر است (و به قول شیعه امامت هم از نبوت بالاتر است!) .. حال اگر کسی حکم دزدی (=منکر نبوت) را اعدام بداند و حکم قتل (=منکر امامت) را هیچ؟؟؟ نباید به عقل یا نیتش مشکوک بود؟
اگر سخنران شیعی بگوید : هر که سلمان فارسی علیه السلام را تکفیر کند یک راست می رود جهنم ؛ بعد سائلی بپرسد: اگر کسی حضرت علی را تکفیر کند هم جهنم می رود ؟ و سخنران در جواب بگوید : «خیر» !!! در این وضع شما چه فکر می کنید؟
مطلب خیلی ساده و واضح است، این مساله از جواب سوال ؟=2×2 هم ساده تر است.
اما اینکه گفته اند : فقط اخباریون هستند که منکر امامت را کافر می دانند و اصولیون چنین عقیده ای ندارند!
ابتدا این توضیح سطحی را بدهم که شیعۀ اخباری آن است که تمام روایات را بدون بررسی سند قبول دارد ولی شیعۀ اصولی (ظاهراً) سند روایت برایش مهم است، البته اصولیون نیز اگر سند روایات برایشان مهم بود، مرد و مردانه ضعیف و صحیح کتب حدیثی خود را مشخص می کردند، اما به هر حال .....
اصل جواب:
1.بزرگ شیعیان، یعنی "ملا محمد باقر مجلسی" از کسانی است که اهل سنت را کافر می داند ؛ آیا او از شیعیان اصولی است یا از شیعیان اخباری؟؟
وارد دعوای "اخباریون" و اصولیون" نمی شویم، زیرا که "اخباریون" مجلسی را اخباری می دانند و "اصولیون" او را اصولی می دانند، علاقه مندان می توانند به کتاب "علامۀ مجلسی اخباری یا اصولی" از "علی ملکی میانجی شیعی" مراجعه کنند که او در پیشگفتار کتابش (ص11-12) می گوید: «نوشتار حاضر به جهت بر آوردن این مهم پدید آمد و مستندات فراوانی ارائه گرید که جهت گیری علامه مجلسی از دو گرایش اخباری و اصولی به سمت گرایش اصولی را نشان می دهد»
حال این مجلسی دربارۀ منکر امامت می نویسد : «فحكم منكر الإمامة في ذلك الزمان حكم سائر الكفار في وجوب قتلهم وغير ذلك » (بحار الانوار مجلسی ج65 ص244 _بیروت، ط2)
همینطور در کتابش بابی دارد با عنوان "كفر المخالفين والنصاب وما يناسب ذلك" (بحار الانوار ج69 ص131 _بیروت،ط2)
در جایی می گوید:«إعلم أن إطلاق لفظ الشرك والكفر على من لم يعتقد بإمامة أمير المؤمنين والأئمة من ولده عليهم السلام وفضل عليهم غيرهم، يدل على أنهم كفار مخلدون في النار» (بحار الانوار ج23 ص390)
یعنی: «بايد توجه داشت كه اطلاق لفظ شرك و كفر بر كسى كه معتقد به امامت امير المؤمنين و ائمه از فرزندانش نيست و ديگرى را بر آنها مقدم دارد دليل است بر اينكه آنها كافر و مخلد در آتشند. » (امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج1 ص 286،موسى خسروى؛ انتشارات اسلاميه_تهران، ط1)
در جای دیگر می نویسد: « ظلم عبارت است از قرار دادن چيزى در غير محل خودش. پس كسى كه ادعاى امامت كند با اينكه امام نباشد او ظالم و ملعون است و هر كه امامت را نسبت دهد بكسى كه شايسته آن نيست او نيز ظالم و ملعون است. پيامبر اكرم فرمود: هر كس منكر امامت على بعد از من بشود منكر نبوت من شده و هر كه نبوّت مرا منكر شود منكر خدا شده است.»(امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج5 ص49،موسى خسروى؛ انتشارات اسلاميه_تهران، ط1)
و در جای دیگر می نویسد : «اعتقاد ما اينست كه منكر امامت على بن ابى طالب و امامان پس از او مانند كسى است كه منكر نبوّت انبياء باشد. و اعتقاد ما در باره كسى كه اقرار بامير المؤمنين داشته باشد ولى منكر يكى از ائمه پس از او باشد مانند كسى است كه ايمان بتمام انبياء داشته باشد ولى منكر نبوّت پيامبر ما باشد. حضرت صادق عليه السّلام فرمود: كسى كه آخرين نفر ما را منكر شود مثل كسى است كه منكر اوّلى ما باشد.»
(امامت(ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج5 ص50،موسى خسروى؛ انتشارات اسلاميه_تهران، ط1)
در جایی دیگر می گوید: « أن کل من أنکر ولایة علی علیه السلام فهو کافر» = «اگر هرکسی ولایت علی علیه السلام را انکار کند پس او کافر است.» (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج 3 ص283 )
و می نویسد: «و الذي يظهر لي من هذه الأخبار أن الغرض بيان كفر من أنكر إمامة أمير المؤمنين عليه السلام» (مرآة العقول، ج11، ص: 110)
و در فصل چهارم حیاة القلوب که "در بيان وجوب معرفت امام است" می نویسد : « و آنكه مردم معذور نيستند در ترك ولايت امام حق، و آنكه هر كه بميرد و امام خود را نشناسد مرده خواهد بود با كفر و نفاق بدان كه نزد شيعه اقرار به امام از اصول دين است و به ترك آن در احكام آخرت با كفار شريك است، و در اكثر احكام دنيوى به روش مسلمانان با ايشان سلوك مىكنند مگر آنها كه اظهار عداوت اهل بيت عليهم السّلام كنند مانند خوارج كه ايشان در احكام دنيوى نيز حكم كفار دارند» (حياة القلوب مجلسی (فارسی)، ج5، ص 78 ؛ سرور _ قم ؛ط6)
در جائی می نویسد: «پس اطاعت ايشان اطاعت رسول است و اطاعت رسول اطاعت خداست، پس اطاعت ايشان اطاعت خداست.» (حياة القلوب مجلسی (فارسی)، ج5، ص 98؛ سرور _ قم ؛ط6)
2. سید مرتضی ملقب به "علم الهدی" مجدد مذهب شیعه و صاحب کتاب "الذریعه الی اصول الشریعه" و از قدمای اصولیون، امامت را از اصول ضروری می داند و می نویسد : ««النبوة و الامامة هی واجبة عندنا و من کبار الاصول» (سید شریف رضی، الرسائل، ج 1، ص 166_قم)
و در مورد منکر امامت می نویسد : «( أن المعرفة بهم كالمعرفة به تعالى في أنها إيمان وإسلام، وأن الجهل والشك فيهم كالجهل به والشك فيه في أنه كفر وخروج من الإيمان، وهذه منزلة ليس لأحد من البشر إلا لنبينا صلى الله عليه وآله وبعده لأمير المؤمنين عليه السلام والأئمة من ولده على جماعتهم السلام . لأن المعرفة بنبوة الأنبياء المتقدمين من آدم عليه السلام إلى عيسى عليه السلام، أجمعين غير واجبة علينا ولا تعلق لها بشئ من تكاليفنا، ولولا أن القرآن ورد بنبوة من سمي فيه من الأنبياء المتقدمين فعرفناهم تصديقا للقرآن وإلا فلا وجه لوجوب معرفتهم علينا ولا تعلق لها بشئ من أحوال تكليفنا، وبقي علينا أن ندل على أن الأمر على ما ادعيناه . . والذي يدل على أن المعرفة بإمامة من ذكرناه عليهم السلام من جملة الإيمان وأن الاخلال بها كفر ورجوع عن الإيمان، إجماع الشيعة الإمامية على ذلك، فإنهم لا يختلفون فيه)
(الرسائل ج2 ص251-252، شریف مرتضی دار القرآن الكريم - قم)
3. شیخ طوسی ملقب به شیخ الطائفه و صاحب "اختیار معرفة الرجال" و کتاب "عدة الاصول"، از اصولیون متقدم شیعه ؛ نظرش در مورد "منکر امامت" چنانکه مجلسی نقل می کند اینگونه است: « وقال الشيخ الطوسي نور الله ضريحه في تلخيص الشافي : عندنا أن من حارب أمير المؤمنين كافر، والدليل على ذلك إجماع الفرقة المحققة لامامية على ذلك، و إجماعهم حجة، وأيضا فنحن نعلم أن من حاربه كان منكرا لامامته ودافعا لها، ودفع الامامة كفر كما أن دفع النبوة كفر لان الجهل بهما على حد واحد . ثم استدل رحمه الله بأخبار كثيرة على ذلك . فإذا عرفت ما ذكره القدماء والمتأخرون من أساطين العلماء والامامية ومحققيهم عرفت ضعف القول بخروجهم من النار، والاخبار الواردة في ذلك أكثر من أن يمكن جمعه في باب أو كتاب، وإذا كانوا في الدنيا والآخرة في حكم المسلمين فأي فرق بينهم وبين فساق الشيعة ؟ وأي فائدة فيما أجمع عليه الفرقة المحقة من كون الامامة من اصول الدين ردا على المخالفين القائلين بأنه من فروعه ؟ وقد روت العامة والخاصة متواترا : من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية، وقد أوردت أخبارا كثيرة في أبواب الآيات النازلة فيهم عليهم السلام أنهم فسروا الشرك والكفر في الآيات بترك الولاية . وقد وردت أخبار متواترة أنه لا يقبل عمل من الاعمال إلا بالولاية .»
(بحار الانوار ج8 ص368-369 _بیروت « تلخيص الشافي ج4 ص131-132،طوسي » )
4. شیخ مفید که کتاب "تصحیح الاعتقاد" او نشان از اصولی بودن اوست زیرا که وی در این کتاب (صفحه 15-16 چاپ تبریز) به شیخ صدوق به خاطر اخباری بودنش می تازد، او در کتاب "اوائل المقالات" اجماع امامیه را در مورد منکر امامت اینگونه بیان می کند : « واتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار » ( أوائل المقالات ص 44، شيخ مفيد _بیروت،ط2)
یعنی : «اماميه اتفاق نظر دارند، هر كه امامت و لزوم اطاعت يكي از ائمه را انكار نمايد، كافر، گمراه و مستحق ماندگاري در جهنم مي باشد.»
و ایضاً مجلسی از شیخ مفید نقل می کند و می نویسد «شيخ مفيد: در كتاب مسائل مينويسد: دانشمندان شيعه اماميه اتفاق دارند بر اينكه منكر امامت يكى از ائمه و كسى كه آنها را واجب الاطاعه نداند كافر و گمراه است و مستوجب خلود در جهنم.
در جاى ديگر مينويسد: دانشمندان شيعه اتفاق دارند بر اينكه بدعتگذاران همه كافرند لازم است امام بعد از دعوت آنها را بتوبه وادارد و بينه بر ايشان اقامه نمايد اگر توبه كردند و راه حق را پذيرفتند آزادند و گر نه كشته مىشوند بواسطه برگشت از ايمان هر كس با اين عقيده بميرد اهل آتش است.»(امامت ج1 ص 287،موسى خسروى؛انتشارات اسلاميه_تهران، ط1)
در جایی دیگر شرط قبولی اعمال را معرفت و ولایت امامان و جهل بدان را موجب استحقاق آتش می داند و می نویسد: «ان بمعرفتهم و ولایتهم تقبل الاعمال و بعداوتهم و الجهل بهم یستحق النار» (المقنعة، ص 32، شیخ مفید؛مؤسسه النشر الاسلامی_ قم، 1410 ه.)
همچنین می گوید:«ولا يجوز لأحد من أهل الايمان أن يغسل مخالفا للحق في الولاء ولا يصلي عليه .» (المقنعة، ص 86، شیخ مفید؛مؤسسه النشر الاسلامی_ قم، 1410 ه.)
یعنی : «جایر نیست بر احدی از اهل ایمان که مخالف حق در مساله ولایت را غسل دهد و بر او نماز بخواند»
5. ابن مطهر حلی که هفت کتاب درباب "علم اصول" نوشته و کتاب "تهذیب الاصول" او زمانی در حوزه های علمیه تدریس می شد و از کسانی است که در رد "اخباریون" مطلب نگاشته ؛ در مورد منکر امامت می گوید:
« البحث الثاني الإمامة لطف عام، والنبوة لطف خاص لامكان خلق الزمان من نبي حي، بخلاف الإمام لما سيأتي، وإنكار اللطف العام شر من إنكار اللطف الخاص، وإلى هذا أشار الصادق عليه السلام بقوله عن منكر الإمامة أصلا ورأسا وهو شرهم .»
یعنی: «امامت لطفي عام و نبوت لطفي خاص از طرف خداوند است، زيرا ممكن است دنيا بدون پيامبر زنده باشد ولي امكان ندارد بدون امام باشد... و انكار لطف عام خرابتر و ناگوارتر از لطف خاص است.» ( الألفين ص23 ابن مطهر الحلي (م 726) ؛ مكتبة الألفين، الكويت)
6. محمد تقی مجلسی ملقب به "مجلسی اول" که پدر "ملا باقر مجلسی" است در ذیل روایتی کفر منکر امامت را بیان می کند ؛ وی می نویسد:
« و در صحيح منقولست از اسماعيل بن جابر كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه عليه كه شخصى هست كه دوست ميدارد حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه را و بيزار نيست از دشمنان آن حضرت كه خلافت را از حضرت غصب نمودند مثل فلان و فلان و فلان و اتباع ايشان و مىگويد كه على محبوبتر است نزد من از كسانى كه مخالفت آن حضرت كردهاند حال او چونست؟ حضرت فرمودند كه اين دشمن حضرتست در عقب او نماز مكن و او را كرامتى نيست كه سبب نجات او باشد يا او را دوست بايد داشت مگر آن كه از روى تقيه در عقب او نماز كنى به نحوى كه خواهد آمد و بحسب ظاهر با او دوستى كنى و بحسب باطن با او دشمن باشى و اين جمع را تفضيليّه مىگويند، و احاديث متواتره وارد شده است كه تبري از ايشان از اصول دينست پس چنين شخصى كافر است و مسلم ظاهريست.» (لوامع صاحبقرانى ج4، ص 400،محمد تقی مجلسی، موسسه اسماعیلیان _ قم،ط2)
7. ابن ادریس حلی از قدمای اصولیین شیعه است، بحرانی نظر او را در مورد مخالف امامت اینگونه نقل می کند : «وقال ابن إدريس في السرائر بعد أن اختار مذهب المفيد في عدم جواز الصلاة على المخالف ما لفظه : وهو أظهر ويعضده القرآن وهو قوله تعالى : " ولا تصل على أحد منهم مات أبدا . . " ( 1 ) يعني الكفار، والمخالف لأهل الحق كافر بلا خلاف بيننا .» ( به نقل از الحدائق الناضرة ج5 ص176،المحقق البحراني _قم)
8. سید خوئی که از بزرگان و مرجع تقلید شیعه و از اصولیون بود و در صحبتها و خبرها دم از وحدت می زد در کتاب "مصباح الفقاهه" خود گفته است:
« أنه ثبت في الروايات والأدعية والزيارات جواز لعن المخالفين، ووجوب البراءة منهم، واكثار السب عليهم واتهامهم، والوقيعة فيهم أي غيبتهم، لأنهم من أهل البدع والريب. بل لا شبهة في كفرهم، لأن انكار الولاية والأئمة ( عليهم السلام ) حتى الواحد منهم والاعتقاد بخلافة غيرهم، وبالعقائد الخرافية كالجبر ونحوه يوجب الكفر والزندقة، وتدل عليه الأخبار المتواترة الظاهرة في كفر منكر الولاية وكفر المعتقد بالعقائد المذكورة وما يشبهها من الضلالات . ويدل عليه أيضا قوله ( عليه السلام ) في الزيارة الجامعة : ومن جحدكم كافر »
(مصباح الفقاهة ج1 ص504،السيد الخوئي _قم، ط1)
9. میرزا حبیب الله هاشمی خوئی از اصولیون شیعه که بر "فرائد الاصول" شیخ انصاری شرح نوشته می گوید : «و بعضها يدلّ على كفر من أنكر إمامة أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه الصّلاة و السّلام، و بعضها على أنّ الجاحد له من أهل النّار، و بعضها يدلّ على كفر من لم يعرف امام زمانه، و ذلك ممّا اتّفقت عليه كلمة الفريقين، و البغى لا يجامع في الغالب معرفة الامام، و لو فرض باغ على الامام لأمر دنيويّ من غير بغض و لا انكار لامامته فهو كافر أيضا، لعدم القائل بالفرق. »
(منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة ج 9 ص 307 میرزا حبیب الله هاشمی خوئی، مکتبة الاسلامیه _تهران)
10. کاشف الغطاء می گوید: «و الأخبار الدالة على كفر من أنكر إمامة الأئمة (ع)» = «و اخبار دلالت بر کفر کسی دارد که امامت ائمه علیه السلام را انکار کند.» (النور الساطع فی الفقه النافع ج 2 ص125 )
در جایی دیگر می نویسد : « انكار الإمامة المستلزمة لانكار النبوة أو البغض لبعض الأئمة مع التدين به وعدمه مع التظاهر وعدمه ونحوها وهذه ان صرح فيها باللوازم أو اعتقدها كفر»
(کشف الغطاء ج1 ص173، شیخ جعفر کاشف الغطاء _ اصفهان)
11. الشيخ محمد حسن النجفي،شيخ الفقهاء وإمام المحققين شیعه و مشهور به "صاحب الجواهر" می نویسد: « لأن الأقوى طهارتهم في مثل هذه الأعصار وإن كان عند ظهور صاحب الأمر ( عليه السلام ) بأبي وأمي يعاملهم معاملة الكفار، كما أن الله تعالى شأنه يعاملهم كذلك بعد مفارقة أرواحهم أبدانهم، وفاقا للمشهور بين الأصحاب، سيما المتأخرين نقلا وتحصيلا، بل يمكن تحصيل الاجماع كما عن الأستاذ أنه معلوم، بل لعله ضروري المذهب للسيرة القاطعة من ساير الفرقة المحقة في سائل الأعصار والأمصار، وللقطع بمخالطة الأئمة المرضيين ( عليهم السلام ) وأصحابهم لهم حتى لرؤسائهم ومؤسسي مذهبهم على وجه يقطع بعدم كونه للتقية، مع أن الأصل عدمها فيه، وإلا لعلم كما علم ما هو أعظم منه من السب والبراءة ونحوهما .»
(جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، ج 6، ص 56، محمد حسن النجفي؛ تهران، 1367 ش.)
12. مازندرانی (شارح الکافی) چنانکه بحرانی از او نقل می کند در مورد منکر امامت می نویسد: « وقال الفاضل المولى محمد صالح المازندراني في شرح أصول الكافي : ومن أنكرها يعني الولاية فهو كافر حيث أنكر أعظم ما جاء به الرسول وأصلا من أصوله .»(به نقل از الحدائق الناضرة ج5 ص176،المحقق البحراني _قم)
13. سید حسن میر جهانی از مفسرین متاخر شیعه می نویسد: «و از آنچه كه دلالت دارد بر كفر عامه حديثى است كه عموم منزلت دارد و از عامه و خاصه بطرق بسيار متواترا روايت شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرموده يا على انت منّى بمنزلة هرون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى وجه دلالت اينست كه عموم منزلت چنين اقتضا ميكند كه على عليه السّلام با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در همه آثار و احكام شريك باشد مگر در نبوّت بر حسب آنچه كه حكمت بالغه الهيه اقتضا كرده و استثناء مزبور نيز اقتضاء عموم منزلت را دارد و عقل و اجماع و كتاب و سنّت نيز حاكم است بر اينكه هر كسى كه انكار كند نبوّت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را كافر است همچنين است كسيكه انكار كند ولايت ولىّ را او نيز كافر است.» (تفسير أم الكتاب ص 232،مير جهانى سيد حسن ؛انتشارات صدر _تهران)
و کمی جلوتر می نویسد: «عامّه منكر ولايتند
جهت اولى : اينكه متواتر است در ميان فريقين كه على عليه السّلام ادعاى خلافت بلا فضل نمود بعد از رحلت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و مخالف او را تكذيب كرد و تكذيب كننده على بمنزله كسى است كه پيغمبر را تكذيب كرده و تكذيب كننده پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كافر است
جهت دوّم: آنكه قضيه عموم منزلت اقتضاء ثابت بودن ولايت على عليه السّلام را دارد بر همه خلق بعد از پيغمبر حتّى بر آن سه نفرى كه حق او را غصب كردند و ادّعاى مقدم بودن خود را بر على عليه السّلام كردند و اين ادّعا از ايشان بمنزله ادعاء تقدم بر رسول است و آن كفر صريح و منكر شدن چيزى است كه از ضروريات اسلام دانسته شده.....
جهت چهارم: اينكه مخالفين انكار ميكنند ساير ائمه عليهم السّلام را و انكار كردن ايشان بمنزله انكار كردن امير مؤمنان على عليه السّلام است و انكار كردن آنحضرت بمنزله انكار كردن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است و انكار كردن آن بزرگوار كفر است-بعلاوه اينكه همچنانكه تكذيب كنندگان هارون كافر شدند همچنين هرگاه كسى على عليه السّلام را تكذيب كند كافر است و يا كسيكه مقدم بدارد ديگرى را بر آنجناب و بواسطه مقدم داشتن ديگرى را بر آنجناب اهانت كرده آنحضرت را استخفاف او نموده و كافر است چنانچه تنصيص شده بر آن در احاديث بسيارى و ديگر اينكه مخالفين از دين ببعضى از كتاب ايمان دارند و ببعضى ديگر از آن كافرند زيرا كه آيات قرأنيّهاى راجع بولايت است منكرند- و يا اينكه كتابيكه بعلى عليه السّلام تفسير شده تصديق نميكنند و تصديق نكردن بآن تصديق نكردن بقرءان است و آن نيز كفر است» .(تفسير أم الكتاب ص 233-234، سيد حسن مير جهانى ؛انتشارات صدر _تهران)
در کل 14 جهت در کفر مخالفین شیعه نقل کرده که هر چه مربوط به امامت بود نقل کردیم!
ادامه دارد............
- 7210 بازدید
- نسخه چاپی