بطلان استدلال شيعه به آيه (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) برای اثبات امامت رضى الله عنه
خداوند متعال در آیه 55 سوره مایده میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾
که ترجمه صحیح آن اینگونه می باشد:«هر آینه ولی شما خداوند و پیامبر و مؤمنانی اند كه نماز بپا می دارند و زكات می دهند و همواره خاشع و فروتن می باشند».
البته مفسرین شیعه قسمت آخر آیه را به گونه ای دیگر تفسیر می كنند. آنها در تفسیر این قسمت می گویند: « ... مؤمنانی كه نماز بپا می دارند و در حال ركوع زكات می دهند».
علمای شیعه در رابطه با استدلال به آیه می گویند: «تمام مفسرین و محدثین عامه و خاصه بر این مسأله متفق القول هستند که این آیه در مورد امام علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده و در مورد قصه ایشان که در اثنای نماز انگشتر خود را به فقیری دادند سخن می گوید. قصه این ماجرا در کتب صحاح سته اهل سنت نیز روایت شده است. و همانگونه که می دانیم کلمه «إنما» بنا بر اقوال تمام علمای زبان عربی برای حصر بکار برده می شود و همچنین می دانیم کلمه «ولی» به معنای امام و خلیفه می باشد».
طوسی كه در مذهب شیعه به شیخ طایفه ملقب گشته در این رابطه می گوید:«مهمترین و واضح ترین دلیل از قرآن مجید برای اثبات امامت علی بن ابی طالب علیه السلام پس از وفات رسول الله (صلی الله علیه وسلم)، این فرمایش الهی است:﴿إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾.
طبرسی در مورد این آیه میگوید: «این آیه بدون هیچ شک و تردیدی واضح ترین دلیل بر امامت علی بن ابی طالب علیه السلام پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) می باشد»
پس از آشنا شدن با آنچه که بزرگان شیعه آنرا مهمترین وواضح ترین دلیل خود در این مسأله می دانند، به نقد و بررسی این استدلال می پردازیم تا آشکار گردد این آیه بزرگان شیعه را به هدف و غایت خود نمی رساند.
قبل از هر چیز بایستی دانست این ادعای بزرگان شیعه که دلیل خود را آیه ای از قرآن مجید دانسته اند، ادعایی است پوچ و بی اساس. چون همانگونه که می بینیم در این آیه هیچ نام و نشانی از احدی برده نشده، و آنچه که شیعه بعنوان دلیل خود ارایه داده است، روایتی است که ادعا می کند سبب نزول این آیه را روشن می سازد پس استدلال آنها به روایت می باشد و نه به آیه ای از قرآن مجید.
پس از روشن شدن این مطلب، اکنون خواهیم دید که حتی این روایت نیز نمی تواند دلیلی برای بزرگان شیعه باشد.
ما در این رابطه می گوییم:
1- قبل از هر چیز بایستی دانست این ادعای بزرگان شیعه که تمام علمای اهل سنت این روایت را صحیح دانسته اند، چیزی جز کذب و افتراء نیست. بلکه عکس این ادعا صحیح می باشد. یعنی اینکه تمام محدثین اهل سنت بر جعلی بودن این روایت اتفاق نظر دارند و بایستی دانست ذکر این روایت توسط برخی از مفسرین همچون ثعلبی و واحدی هرگز دال بر صحت آن نمی باشد. و همچنین بایستی توجه داشت این ادعا که این روایت در کتب سته حدیث اهل سنت روایت شده است، چیزی جز دروغ محض و عوام فریبی نیست. چون این روایت در هیچ یک از این کتابها روایت نشده است.
2- استدلال به این آیه، مخالف با یکی از اساسی ترین معتقدات مذهب اثنی عشری می باشد. چون همانگونه که علمای شیعه در استدلالات خود به این نکته اشاره کرده اند، کلمه «إنما» در زبان عربی برای حصر بکار برده می شود. و بدین ترتیب اگر بخواهیم این آیه را آنگونه که بزرگان شیعه می پندارند تفسیر کنیم بایستی از آنها بخواهیم امامت را تنها منحصر به علی بن ابی طالب بدانند و از اعتقاد با امامت سایر ایمه دست بکشند. و مسلم است بزرگان شیعه هرگز به قبول آنچه که خود مقرر داشته اند تن در نخواهند داد.
3- بایستی توجه داشت خداوند متعال هرگز کسی را مورد مدح و ستایش قرار نمی دهند مگر اینکه شخص عملی واجب و یا مستحب انجام داده باشد. و همه ما میدانیم صدقه دادن و کمک به فقراء و مستمندان در اثنای نماز نه تنها مستحب نیست بلکه باعث انشغال شخص نماز گزار خواهد شد و او را از خشوع و حضور قلب باز خواهد داشت. حتی برخی از اهل علم انشغال به اینگونه اعمال را سبب بطلان نماز می دانند. پس چگونه ممکن است علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- در اثنای نماز چنین کاری انجام دهند و آنگاه مورد مدح و ستایش الهی نیز قرار گیرند؟!
4- این قصه دروغین با آنچه در سیرت و زندگینامه علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- ذکر شده تضاد و اختلافی آشکار دارد. چون ایشان در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم زندگی ساده ای داشته و هرگز اموال ایشان به حد نصاب زکات نمی رسیده است.
5- اگر این آیه می خواست علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- را پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به امامت و ولایت مسلمانان منصوب سازد آشکارا نام ایشان و یا حداقل یکی از صفات و ویژگیهای مخصوص ایشان را ذکر می کرد تا هیچگونه شک و تردیدی در مورد این مساله برای مسلمانان باقی نماند و حجت الهی بر تمام مردم اقامه شده باشد.
6- مساله بسیار مهم دیگری که باطل بودن استدلال سرمداران شیعه در این آیه را ثابت می کند این است که کلمه «ولی» بر خلاف ادعاهای آنها به معنی خلیفه و یا امام نیست.
کلمه «ولی» که از مصدر «وَلایت» (به فتح واو) مشتق می شود به معنی یار و نصرت رسان می باشد. و آنچه به معنی امام و خلیفه است کلمه «والی» و «متوالی» است که از مصدر «وِلایت» (به کسر واو) مشتق شده است.
مطمیناً این نکته بر بزرگان شیعه پوشیده نبوده است، اما آنها خواسته اند از تشابهی که بین کلمه «ولی» و کلمه «والی» وجود دارد، و همچنین از جهل بسیاری از مردم نسبت به زبان عربی سوء استفاده کرده و کلمه «ولی » که به معنی یار و نصرت رسان را به خلیفه و امام معنی کنند.
خداوند متعال از چند آیه قبل از آیه 55 این سوره، مومنان را از موالات و محبت ورزیدن نسبت به کفار و دشمنان بر دین حذر داشته و در این آیه فرموده است، آنانیکه مومنین بایستی به آنها محبت بورزند و به نصرت آنها بشتابند خداوند متعال (او را دوست بدارند و دینش را نصرت دهند) و پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و تمام مومنین می باشند. به همین سبب در آیه گفته شده است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا﴾ تا محبت ورزیدن و نصرت رسانی تمام مومنین را شامل گردد.
در نهایت می بینیم این آیه نه تنها هیچ ربطی به امامت علی بن ابی طالب -ضی الله عنه-و فرزندان ایشان ندارد، بلکه اصلا در مورد مسأله امامت و خلاف سخن نمی گوید. و بدین ترتیب به این نتیجه می رسیم که آنچه مذهب تشیع بزرگترین و مهمترین دلیل خود در اثبات ولایت و خلافت علی بن ابی طالب -ضی الله عنه- پس از وفات رسول الله (صلی الله علیه وسلم) می داند، کوچکترین ربطی به این مسأله ندارد و استدلال به آن دلالت بر این نکته دارد که بزرگان شیعه برای اثبات این ادعای خود بضاعتی در چنته خویش ندارند.
- 14296 بازدید
- نسخه چاپی
دیدگاه ها
محمد ابراهیمی در کتاب
محمد ابراهیمی در کتاب (بازسازی باورها) اینگونه مینگارد:
1- در آن آیه منظور از «ولایت» دوستی و یاوری است نه سرپرستی و امامت، آن آیه با آیات قبل و بعد خود بی ارتباط نیست، زیرا در رابطه با نهی از هم پیمانی و همدستی با کفار و امر به دوستی و یاوری و همکاری با مؤمنین نازل شده است.
همانگونه که در باره سبب نزول حقیقی آیه که متواتر است، آمده است: «زمانی که اولین قبیلة یهود بنی قینقاع پیمان خود با پیامبر (صلی الله علیه وسلم) را شکستند و با مسلمانان وارد جنگ شدند و شکست خوردند، عبدالله بن ابی سردستة منافقان مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) برایشان وساطت کرد و به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) گفت: با دوستان من مدارا کن! و به نیکی رفتار بنما! عباده بن صامت (رضی الله عنه) که فردی از بنی عوف بن خزرج بود و در بین یهودیان شکست خورده و اسیر شده، دوستان و همپیمانان زیادی داشت، خدمت پیامبر (صلی الله علیه وسلم) رسید و عرض کرد: یا رسول الله (صلی الله علیه وسلم)! مرا در بین این یهودیان دوستان زیادی است، اما من دوستی ایشان را نمیخواهم و از آنان بیزارم؛ زیرا دوست و یاور من تنها خدا و رسول اوست..
عبدالله بن ابی گفت: اما من کسی هستم که از گردش روزگار و سختیهای آن میترسم (یعنی اینکه شاید شرایط بدین صورتی که هست باقی نماند و روزی ورق برگردد، و یهودیان پیروز شوند و قدرت را در دست بگیرند).
بنابراین، از دوستی با یهودیان خودداری نمیکنم، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او فرمود: ای ابوحباب! چه چیز باعث شده که تو را به دوستی با یهود وادار کند و دوستی با یهود را از دوستی با عباده بن صامت بهتر بدانی، در حال که (اگر اهل ایمان باشی) عباده دوست توست؛ نه یهودیان؟ عبدالله بن ابی گفت: دوستی و همپیمانی با آنان را (به همان دلیل) که گفتم، قبول کرده ام! پس خداوند این آیات را نازل فرمود»(المائدة: ٥٠ – ٥٧) «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی و همپیمانی نگیرید، برخی از آنها دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسانند) هرکس از شما با ایشان دوست (و همدست) شود بیگمان او جزو ایشان به شمار میرود، و شکی نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمیکند، تو میبینی کسانی که بیماری (نفاق) به دل دارند (در دوستی با یهودیان و دیگر کافران) بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند: میترسیم که (روزگار برگردد و) بلایی بر سر ما بیاید (و به کمک ایشان نیازمند شویم)، امید است که خداوند فتح و پیروزی (نهایی مسلمانان) را پیش آورد و یا از جانب خود کاری کند (که تمام منافقان رسوا و دشمنان اسلام نابود شوند) و این دسته افراد از آنچه در دل پنهان داشته اند پشیمان گردند... ای مؤمنان! هرکس از شما از دین خود (بنا به هردلیلی و از جمله به واسطة همدستی با یهودیان و مسیحیان) دست بردارد، خداوند گروهی را (به جای شما) میآورد که آنها را دوست میدارد و آنها نیز او را دوست میدارند، با (سایر) مؤمنین دوست و مهربان هستند، و اما در مورد کافران قاطعانه عمل میکنند، تنها خداوند و رسولش و آن مؤمنانی دوست و یاور شما هستند که خاشعانه نماز به پا میدارند و زکات میپردازند و هرکس که خدا و پیامبرش و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد (حزب الله است) و بی تردید حزب الله پیروز است. ای مؤمنان! کسانی را از اهل کتاب و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره میکنند و به بازی میگیرند، اگر واقعا مؤمن هستید، از خدا بترسید!».
این معنی در تعبیرات قرآنی کاملاً مرسوم و مشخص است، به عنوان مثال: زمانی که از پیوند و رابطة مسلمانانی که در مدینه بودند با مسلمانانی که هنوز بنا به هردلیل هجرت نکرده بودند سخن میگوید، چنین میفرماید: (الأنفال: ٧٢ – ٧٣)«بیگمان کسانی که ایمان آورده و (به مدینه) هجرت کرده اند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد نموده اند (و لقب مهاجرین گرفته اند) و کسانی که (آنها را در خانه و کاشانة خود) پناه داده اند و (ایشان را) یاری نموده اند، (و به انصار ملقب شده اند)، آنها دوستان و یاوران همدیگرند، اما کسانی که ایمان آورده، اما هجرت نکرده اند تا زمانی که هجرت نکنند هیچ دوستی و یاوری در مورد آنها ندارید، اگر برای (حفظ) دینشان از شما کمک و یاری خواستند کمک و یاری ایشان بر شما واجب است، و (شما بدانید) که کافران یار و یاور یکدیگرند».
زمانی هم که از زندگی خانوادگی پیامبر (صلی الله علیه وسلم) سخن میگوید، در مورد دو تن از همسرانش میفرماید:(التحريم: ٤)«اگر علیه او همدست شوید، (بدانید که) به حقیقت خداوند و جبرئیل و مؤمنان خوب و شایسته یاور او هستند، پس از آن ملائک نیز یاور و پشتیبان او خواهند بود».
معنای «مولی» در این آیه این است که جبرئیل و ملائکه و مؤمنین مؤید و یاور پیامبر (صلی الله علیه وسلم) هستند، نه خلیفه و رهبر سیاسی ایشان.
همانگونه که در آیات فوق میبینیم، «ولایت» مترادف «نصرت» و «ظهار» به معنی یاری و پشتیبانیکردن است... و باز در تأیید این معنی میفرماید:
(الحج: ٧٨)«به خدا متوسل شوید! او که دوستدار و یاور شماست، چه یار و یاور نیکویی است».
(محمد: ١١)«این بدان سبب است که خداوند یاور مؤمنان است، و کافران هیچ یاوری ندارند».
بدیهی است، در اینجا نیز نمیتوان «مولی» را به معنای امامت و عهدهداری امور حکومتی درنظر گرفت؛ زیرا یقیناً خداوند علاوه بر مؤمنان، بر کافران نیز ولایت داشته و عهدهدار و سرپرست امور زندگی و مرگشان است، اما قطعاً دوستدار و یاور کافران نیست، گذشته از این کافران همیشه پیشوایان و ائمة کفر و ضلالت خاص خود را داشته و دارند!.
به هرحال، پس از نهی از دوستی با یهود و نصارا به سخنان عبدالله بن ابی و سایر منافقین اشاره میکند که با آنان وارد دوستی و همپیمانی میشدند، حتی نزد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) برایشان وساطت میکردند: (المائدة: ٥٢) ... و میگفتند: ما بدین علت به آنها کمک میکنیم و دوستی مان را با آنها همچنان حفظ مینماییم، زیرا میترسیم که روزگار به نفع آنان برگردد و دوباره قدرت را بدست بگیرند، آنگاه ما محتاج ایشان شویم!
2- دیگر اینکه اگر معنی «ولایت» در آیه به زعم تیجانی «رهبری و امارت» میبود، بایستی تمام کسانی که تحت سرپرستی و حاکمیت خدا و رسولش و علی (رضی الله عنه) قرار میگرفتند طبق آیه «حزب الله» محسوب شوند، در حالیکه چنین نیست، زیرا که رهبر و صاحب الامر فقط زمامدار و امیر مؤمنان نیست، بلکه امیر و حاکم بر منافقین و کفار موجود در ممالک اسلامی نیز هست، همانگونه که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) حاکم و امیر همة گروهها و اقلیتها بوده است.
رسول خدا ص در مدینه زمامدار اهل کتاب که اسلام آنها را به عنوان اهل ذمه یاد میکند، و منافقانی همچون عبدالله بن ابی و گروهش بوده و همه مؤمن و غیرمؤمن تحت سلطه و رهبری او بودند، همانگونه که همة افراد و گروهها نیز تحت سرپرستی علی و دیگر خلفا (رضی الله عنهم) بوده اند، البته که همه آنان «حزب الله» نبوده اند، بلکه «حزب الله» تنها مؤمنانی هستند که خدا و رسولش و دیگر مؤمنان خاشع و مخلص نه منافقان مؤمن نما و ریاکار را به دوستی و یاوری برمیگزینند؛ چنانچه میفرماید:(المائدة: ٥٦) «هرکس که خدا و پیامبر و مؤمنان را به دوستی و یاوری بپذیرد (حزب الله است و) بیتردید حزب الله پیروز است».
در نتیجه آن آیة خواستار دوستی و یاوری مؤمنین با یکدیگر و همچنین با خدا و رسول اوست که علی (رضی الله عنه) نیز یکی از همان مؤمنین مخلص و واقعی است.
3- همچنین مراد از (وهم راکعون) در آن آیه «خشوع و فروتنی» است.
اصولاً «رکوع» و «سجود» دارای دو معنا هستند: یا به معنی انحناء و خمیدن ظاهری است؛ یا به معنی خشوع و فروتنی که در آیة (وهم راکعون) (المائدة: ٥٥) به همین معنی اخیر است؛ همانگونه که در جایی دیگر میفرماید: (الرحمن: ٦) «ستاره و درخت (خدا را) سجده میکنند.»
در حالیکه ستاره و درخت به هیچ وجه به معنای اول خم نمیشوند و عمل ظاهری سجده را انجام نمیدهند، و در جایی دیگر میفرماید: (ص: ٢٤)«داود گمان برد که ما او را آزموده ایم، پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و خاشعانه و کرنش کنان فرو افتاد و توبه کرد».
معنی درست آیه چنین است: «به راستی تنها خدا و رسولش و آن مؤمنانی یاور شما هستند که با خشوع و طیب خاطر نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند».
یعنی نماز و زکات شان را از صمیم قلب و از روی ایمان کامل انجام میدهند و میپردازند، هیچگونه ریا و تظاهر و اکراهی در انجام آن ندارند، زیرا آنها میدانند که نماز تنها عبارت از چند حرکت بدنی نیست، و زکات هم تناه پرداخت مالیات نمیباشد، بلکه هردو عبادتی هستند که آنها را به خدا نزدیک میسازند، لذا با انجام خاشعانه و راکعانه نماز از فحشا و منکر دوری میگزینند و با دادن راکعانه و خاضعانهی زکات هم خود و هم مال و روزی شان را پاک میگردانند، تنها شرط مقبولیت آن نزد خداوند همین است و بس.
همانگونه در مورد منافقین و کسانی که نماز و زکات را انجام میدهند، ولی در انجام آن خاشع و خالص نیستند، چنین میفرماید:(التوبة: ٥٣ – ٥٤) «ای پیامبر! به منافقانی که برای پنهانداشتن نفاق خود نماز میخوانند و زکات میپردازند، بگو: چه از روی اختیار و چه از روی اجبار به انفاق و زکات اموال بپردازید، در هرحال از شما پذیرفته نمیشود؛ چرا که شما قومی فاسق هستید، هیچ چیز مانع پذیرش و قبول بخششهایشان نشده است، جز اینکه آنان به خدا و پیامبرش ایمان ندارند و نماز را با بیحالی و تنبلی میخوانند و تنها از روی ناچاری (زکات و) انفاق را میدهند».
میبینیم که در اینجا جملات حالیهی «و هم کسالی» و «و هم کاهرون» مشابه «و هم راکعون» هستند.
ثانیاً: در آیهی مزبور جملهی «یؤتون الزکوﺓ» به جملة «یقیمون الصلوﺓ» معطوف است و ضمیر «هم» در جملة حالیة «و هم راکعون» رابط است و مرجع، یا به عبارت دیگر: ذوالحال آن ضمیر «واو» در هردو فعل «یقیمون» و «یؤتون» است، و نمیتوان بدون دلیل ضمیر «واو» در جملة «یقیمون الصلوﺓ» را از مرجعیت «هم» خلع کرد!.
بدین ترتیب اگر تفسیر تیجانی و دیگر مدعیان را بپذیریم، معنای آیه چنین خواهد بود که «اولیاء و سرپرستان مؤمنین کسانی هستند که در حال رکوع، نماز اقامه کرده، و زکات میپردازند!»، اما اقامة نماز در حال رکوع عبارت بیمعنایی است؛ زیرا خود رکوع جزئی از نماز است، و کل در جزء نمیگنجد!.
4- جز در مورد حضرت علی (رضی الله عنه) چنین ادعایی نشده است نه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و نه فرزندان علی (رضی الله عنه) چنین کاری نکرده اند، یعنی مصداق اعطای زکات در حال رکوع نماز جز یک تن (یعنی حضرت علی) شخص دیگری نیست، پس استعمال الفاظ جمع هیچ توجیهی ندارد، و خلاف بلاغت و فصاحت قرآن است که برای نسبتدادن عملی به یک نفر از الفاظ جمع، خصوصاً صیغة «اَلَّذِینَ» و ضمیر «هُم» استفاده کند که اصلاً در زبان عربی استعمال آن برای غیرجمع، حتی به منظور اکرام و احترام هم معمول نیست!.
اما علی (رضی الله عنه) نیز یکی از مؤمنان بود و دوستی او نیز همانند دوستی دیگر مؤمنانی که نماز و زکات شان را خاشعانه و مخلصانه به جای میآورند، بر همه مؤمنان واجب است!.
5- تیجانی و سایر مدعیان در جهت تحمیل رای خود بر لفظ «إنما» که از ادوات حصر میباشد، بسیار تأکید میکنند، اما لازم به توضیح است که چنانچه به زعم تیجانی و دیگران منظور از آن رهبری و امارت میبود، آیه تنها در مورد علی (رضی الله عنه) صادق بود، زیرا طبق آیه بر هر امیر و امامی، همچون علی (رضی الله عنه)، واجب بوده که شرط رهبری و امارت را ادا نماید؛ یعنی در حال رکوع، زکات بپردازد!!.
چرا پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و فرزندان علی (رضی الله عنه) هیچگاه زکات شان را در حال رکوع نپرداختند و شرط ولایت و سرپرستی را ادا ننمودند؟ اگر امامت و ولایت مشروط به دادن زکات در حال رکوع است. بنابراین، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و حسنین و فرزندانشان که در رکوع نمازشان زکات نپرداخته اند، نباید هیچگونه ولایت و امامتی بر مؤمنین داشته باشند!.
6- در آن آیه تمام افعال به صورت مضارع ذکر شده است که بر استمرار و دوام موضوع دلالت دارد؛ چنان که فعل جملة «یقیمون الصلوﺓ» برای کسی که فقط یک بار نماز اقامه کند استعمال نمیشود، بلکه در مورد کسی که مرتباً نماز اقامه میکند به کار برده میشود. بنابراین، در آیه کسانی مورد نظر هستند که مادام العمر نماز به پا میدارند.
همین حکم عیناً برای فعل جملة «یؤتون الزکوة» نیز جاری است؛ یعنی در مورد کسانی استعمال میشود که در صورت واجبشدن زکات بر ایشان همواره زکات میپردازند، به همین سبب اگر معنای آیه را مطابق دلخواه تیجانی و سایر مدعیان بدانیم، در این صورت اولیاء و امامان مؤمنین باید زکات شان را دائماً در حال رکوع بپردازند، در حالیکه حتی بنا به این روایت جعلی نیز این کار بیش از یک بار انجام نگرفته، و لذا میپرسیم: چرا علی (رضی الله عنه) این کار را تنها یک بار انجام داد و بر آن استمرار و دوام نداشت؟!.
ثانیاً! اضافه بر این همانگونه که میبینیم دادنزکات در حال رکوع در آیه به عنوان عمل نیک و یک امتیاز مثبت ذکر شده، اما اگر منظور از آن را مطابق ادعای تیجانی بدانیم، این کار اگر واجب نباشد قطعاً مستحب است! پس چرا ائمه، علماء و مراجع مذهب لااقل از باب تأسی به تنها ولی مؤمنین، علی (رضی الله عنه) که تنها و تنها او بوده که این شرط را به جا آورده، هیچگاه هنگام رکوع نمازشان، زکات خود را به مستمندان پرداخت نکرده و نمیکنند؟!.
ثالثاً: آیا علی (رضی الله عنه) نمیتوانست زکات خود را قبل یا بعد از نماز بپردازد؟.
رابعاً:ً گدایی که نه تنها در نماز جماعت شرکت ننموده، بلکه رعایت حال مسلمانان نمازگزار را هم نکرده و با گدایی در مسجد آن هم با اصرار مزاحم نمازگزاران شده، چه خصوصیتی داشت که علی (رضی الله عنه) ترجیحاً زکات خود را به او پرداخت نماید و صبر نکرد تا نمازش را به پایان برساند، و برای پرداخت زکات خویش فرد مستحق دیگری را بیابد، آیا چنین کسی در مدینه یافت نمیشد؟!
7- در هیچ آیه و حدیثی و حتی هیچ کتب فقهی نیامده که میتوان در نماز عقودی همچون: زکات، صدقه، هدیه، انفاق، عتق، اجاره، نکاح، طلاق و... را چه واجب باشد یا مستحب انجام داد، این کار نه تنها واجب یا مستحب نیست، بلکه به اجماع تمامی فقهای شیعه و سنی نماز را باطل میکند!.
از طرف دیگر زکات را خود اشخاص و به تشخیص خود نمیپردازند، بلکه باید آن را به عاملین زکات پرداخت نمایند تا توسط آنان جمعآوری شود، و سپس با رعایت مصالح و ضوابط آن میان مستحقین تقسیم و توزیع شود(خداوند بزرگ میفرماید: (البقرة: ٢٧٣)«بخششها برای فقرایی است که در راه خدا به تنگنا افتاده اند.... کسانی که (چیزی) را از مردم با اصرار و الحاح نمیخواهند»)؛ همانگونه که در زمان پیامبر (صلی الله علیه وسلم) خود گروهی را برای گردآوری زکات تعیین و گاهی شخصاً آن را تقسیم میفرمود!.
8- اولاً: زکات بر کسی واجب است که لااقل مالک حد نصاب باشد و یک سال هم بر آن بگذرد، در حالی که آشنایان به احوال حضرت علی (رضی الله عنه) میدانند که او در آن زمان اموالی نداشت و جزو مهاجرین مستمندی بود که زکات بر او واجب نبود!.
ثانیاً:ً از نظر تمامی فقهاء استفاده از انگشتر طلا برای مرد مسلمان حرام است!.
ثالثاً! نمیتوان برای بخشش انگشتر لفظ «زکات» را به کار برد، بلکه بایستی کلمه «هدیه» را به کار گرفت، تمام فقهاء برآنند که دادن انگشتر به عنوان زکات جایز نمیباشد، و اگر حتی زکات زیور و زینتهای مثل انگشتر نیز جایز باشد در حال نماز جایز نیست! اگر دادن زکات در نماز مشروع و یا مستحب میبود، چرا خداوند آن را فقط به حالت رکوع اختصاص داده است، در حالیکه نمازگزار در حالت «قیام» و یا «تشهد» بهتر میتواند این کار را انجام دهد!.
9- حالت رکوع از حالاتی است که ایما و اشاره در آن ممکن نیست، زیرا دستها بایستی بر زانوها قرار بگیرند و سر نیز کاملاً خم شده و رو به پایین باشد؛ از این رو با استفاده از سر و صورت یا حرکت دستان در حال رکوع نمیتوان اشاره کرد و زکات داد، در غیر این صورت نمازگزار از حالت رکوع خارج خواهد شد!.
اینکه گفته شده: علی (رضی الله عنه) در حال رکوع با انگشت میانی به گدا اشاره کرده صحیح نیست، زیرا به اتفاق تمامی فقهاء اشاره و یا تکلم در حال نماز کاری اضافی است و موجب بطلان نماز میشود، گذشته از آن هرگونه حرکت اضافی که خارج از حرکاتی دستجمعی و منسجم و مشخص امام جماعت و سایر نمازگزاران باشد باطل است، اگر چنین چیزی مستحب و یا واجب بود، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) نیز که در آنجا حضور داشت و با آنان نماز میگزارد، خود آن را انجام میداد و یا اصحابش را بدان تشویق میفرمود، و یا علی (رضی الله عنه) بارها این کار مستحب یا واجب را انجام میداد و به فرزندان خود و دیگران آن را توصیه مینمود؛ زیرا خداوند بنا به زعم تیجانی و مدعیان آیه را در همین مورد نازل نموده و مؤمنان را آنگونه ستوده است!.
10- بالاخره جالب اینجاست که بسیاری از خطیبان و نویسندگان روایت نادرست دیگری را نیز آورده اند که با این روایت جعلی یعنی دادن انگشتر طلا به گدا در حالت رکوع کاملاً نمیخواند، زیرا میگویند: «در جنگی تیری به پای علی (رضی الله عنه) اصابت کرد، اصحاب هرچه تلاش کردند نتوانستند تیر را به خاطر درد شدیدی که ایجاد میکرد از پای او بیرون بکشند! پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: تنها یک راه وجود دارد، و آن این است که هنگامی که علی (رضی الله عنه) در حالت نماز است تیر را بیرون بکشید! اصحاب این کار را کردند و علی (رضی الله عنه) حتی تکانی هم نخورد و متوجه چیزی نشد!؟ اکنون این پرسش مطرح میشود: علی (رضی الله عنه) که در حال نماز تیر دردناک را از پایش بیرون کشیدند متوجه نشد، چگونه در نماز آن هم نماز جماعت متوجه گدا شد؟ آیا صدای گدا از درد بیرونکشیدن تیر سختتر بود؟!.
ردیه بر اراجیف بوریا در مورد ایه 55مائده
بسم الله الرحمن الرحیم. نمیدانم نادانی وپررویی تل بکجا واین بغض که تو با خود میکشی عاقبت مانند بسیاری در گذشته که سوختندودودی نکردند خواهی سوخت .کسی نیست که بر نوشته های بی ارزشت بهادهدولااقل قلمی برنکات برخواسته ازجهلت زند؟لااقل خودت که نمیفهمی کسی را بگمارمثال اقایان ورفیقانت که ان امپولهایی که به معدهایتان راه پیدا میکند را حذف نماید که روزهایتان باطل نشود.از نادانی تو که بگذریم باید بگویم که تو از امام سنت وجماعت صاحب تفسیر فخر رازی سوادت بیشتر است وخودت را الاف این سایت ........کردی؟بزرگان اهل سنت که شماها به انها هیچ ارتباطی ندارید هرکدام به نحوی این ایه را با احادیث صحیح در تفاسیرشان اورده اند وبرخی از بزرگان سنت ادعای تواتر بر دلالت احادیث امامت امیرالمومنین (ع) دراین ایه شریفه را دارند مرحوم علامه امینی(رضوان الله)در کتاب الغدیر درباره نزول این ایه پیرامون امامت حضرت حیدرکرار(ع)امام اول روایات فراوانی از کتب اهل سنت(حدود20کتاب)باذکرمنبع اورده است.اقای طبری سنیدر تفسیرش ذیل این ایه حدود10روایت اورده وانها را صحیح نموده ومیگوید این ایه تنها دلالتش امامت علی(ع)است .اقای فخر راضی در تفسیرش 2روایت ذیل ایه درباره امامت علی(ع)می اورد،اقای سیوطی درالدرالمنثور باز حدیثی بر همین عنوان از ابن عباس،که جنابان واحدی وزمخشری هم همین را اورده اند. اقای ابوبکرموءمن شیرازی (ازعلمای سنی)در رساله اعتقاد اورده است.تو باهمین نادانی ات میخواهی مناظره کنی؟اگر مردی بیا.
جهل
به لطف خدا به زودی جوابیه ای به این تراوشات خواهم داد و تمام مقاله.
شاید اشتباه بگویید
منبع » http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=152
اما از طرف ديگر برخي از محدثان و مفسّران اهل سنت ، نزول آيه ولايت را در باره على (عليه السلام) با سندهاي متعدد از صحابه نقل کردهاند و حتي در اين باره ادعاي اجماع كردهاند .
قاضي عضد الدين ايجي (متوفاي 756هـ) در كتاب المواقف كه از مهمترين كتابهاي عقائدي اهل سنت به شمار ميرود ، در اين باره نقل ميكند :
وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .
تمام پيشوايان تفسير اجماع دارند بر اين كه اين آيه در باره امام علي عليه السلام نازل شده است .
الإيجي ، عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الوفاة: 756هـ ، كتاب المواقف ، ج 3 ، ص 601 ، دار النشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبدالرحمن عميرة.
سعد الدين تفتازاني در اين باره مي نويسد :
نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب رضي الله عنه حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته وكلمة إنما للحصر بشهادة النقل والاستعمال.
اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) بعد از آن كه در حال ركوع نماز به سائل انگشتر داد نازل شده است.
التفتازاني ، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله ( الوفاة: 791هـ)، ج 2 ص 288، شرح المقاصد في علم الكلام ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى .
برای شما متعسفم نمی دانید
برای شما متعسفم نمی دانید معنی راکعون چه می شود در نماز رکوع نروید زیرا باید خاشع و فروتن باشید
سوره بقره/43
وارکعوامع الراکعین».(بقره /43) این در قران به معنی رکوع است