نقدی بر نقد (خطای واضح سیدنا علی)
ابتدا تشکر می کنم از استاد بزرگوار که این نوشته را قابل نقد دانسته و زحمت نقد آن را کشیده اند و سپس باید عرض شود که بنده آنچه گفتم نه از سبیل احتجاج علیه شیعه بلکه ، همان بود که به آن معتقدم و آن را حق می دانم که البته با دلایلی این مساله را بیشتر توضیح خواهم داد ؛ اما قبل از آن باید متذکر شوم که:
1.حضرت علی سید و مولای من و سید و مولای هر مسلمان است ، بغض داشتن نسبت به ایشان نادیده گرفتن سخن پیامبر اکرم و کلام الله است ، همانطور که بغض داشتن نسبت به دیگر اصحاب نیز ، همینگونه است و اگر اینجانب ، مقالۀ قبلی را نوشتم و در آن مواردی را ذکر کردم به این معنی نبود که نعوذ بالله و نعوذ بالله نسبت به حضرت علی زبان درازی کرده باشم و یا به قول استاد :«از آن طرف بام افتاده باشم» خیر! ... آن نوشتار صرفاً بازگویی بعضی مسائل واضح تاریخی بود و برداشتی که من از آن داشتم.
2.اصولاً بیان اعمال اشتباه بزرگان زیبا نیست و زمانی که از سیدنا ابن عمر رضی الله عنه دربارۀ جنگهای جمل و صفین پرسیدند ، او به جای جواب دادن از خوبی ها و فضایل طرفین سخن گفت و فرمود: «بهتر است خوبی ها را بگوییم تا اشتباهات را» و بنده نیز قبول دارم که نقل اشتباهات کسانی که فضایلشان چون اقیانوس است ، کار زیبا و جالبی نیست . اما می بینیم که بزرگان به ما اجازه داده ند که به وقت نیاز و از سبیل احتجاج علیه مخالف از این رویه استفاده کنیم و می بینیم که بزرگان صحابه بعضاً ، اشتباهات خودشان و اشتباهات دیگر اصحاب را نقل کرده و برای دیگران بازگو کرده اند.
اما نقد دلایل استاد گرامی که در این لینک آمده است:
http://www.islamtxt.net/content/question/1385
ابتدائاً ایشان، حدیث «خلافت بعد از من 30 سال است » را نقل کرده اما نتیجه ای که مربوط به بحث باشد ، نگرفته اند و ساده ترین نتیجه ای که از این حدیث می توان گرفت آن است که «در طول این 30 سال هر که خلیفه شد خلیفۀ بر حق و ممدوح است» و ما منکر این نیستیم و اعتراف به آن نیز خدشه ای بر گفتۀ قبلی بنده وارد نمی کند.
بعد از آن، ایشان به حدیث :« بر شما باد که به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شدۀ بعد از من عمل کنید»
در مورد این حدیث ، باید عرض کنم .
گذشته از حدیث ، خداوند ما را امر به پیروی نیکو از سابقین اولین مهاجر و انصار امر می کند : «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ » و شکی در این نیست که طلحه و زبیر و همچنین ام المومنین عائشه از سابقین اولین و از مهاجرین هستند و بنا بر آیۀ قرآن ما باید ایشان را نیز مقتدای خود قرار دهیم و از آنان تبعیت کنیم و می بینیم که این بزرگواران معتقد بودند که هر چه سریعتر باید قاتلین حضرت عثمان قصاص شوند و عملاً عده ای از آن جانیان را قصاص کردند ، پس سخن اینجانب اگر مخالف با سخن سیدنا علی باشد ، موافق با دیگر عشره مبشره و دیگر کسانی که است که ماموریم به نیکی از آنان تبعیت کنیم.
البته بگذریم از اینکه در دیگر طرق این حدیث، تصریح شده که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم به حضرت ابوبکر و عمر رضی الله عنه اشاره کردند و اصحاب را مامور کردند که بعد از ایشان به شیخین اقتدا کنند.
حدیث: «حذيفة رضي الله عنه قال كنا جلوسا عند النبي صلى الله عليه و سلم فقال إني لا أدري ما بقائي فيكم فاقتدوا باللذين من بعدي وأشار إلى أبي بكر وعمر»
یعنی:«از حذیفه بن یمان رضی الله عنه روایت شده که فرمود: نزد نبی اکرم صلی الله علیه وسلم نشسته بودیم که فرمودند: من نمی دانم که چقدر بین شما باقی میمانم پس به اشخاصی که بعد از من می آیند اقتدا کنید و اشاره کرد به ابی بکر و عمر ». سنن ترمذی ح 3596 ؛ سنن ابن ماجه ح 94 ؛ فضائل الصحابه امام احمد ح 478 با سند صحیح
پس با توجه به این حدیث می توان این نتیجه را گرفت که :«شاید منظور نبی اکرم از اقتدا به سنت خلفای بعد از من منحصر در شیخین باشد» و الله اعلم
اما حدیث سوم:
حدیث :«ويح عمار تقتله الفئة الباغية » مصداق این حدیث معاویه و اهل شام است و اشتباه استاد در این است که ایشان تمام خونخواهان را "فئه باغیه" خوانده است ، حال آنکه «فئه باغیه» کسانی هستند که حضرت عمار را به شهادت رساندند یعنی معاویه و اهل شام.
و میدانیم که فقط اهل شام خونخواهی نمی کردند ، بلکه قبل از اهل شام ، حضرت طلحه و زبیر و ام المؤمنین عائشه خونخواهی و قصاص را شروع کرده بودند و عملاً عده ای را به سزای عملشان رساندند و شکی در این نیست که آنان از فئه باغیه نبوده و نمی توانستند باشند.
دلیل چهارم:
دوست عزیز عرض کردند که «عمل معاویه شاهدی است بر اشتباه بودن قصاص گیری چرا که ایشان بعد از حاکم شدن ، شروع به قصاص گیری نکرده بودند.»
جواب آن است که معاویه 5 یا 6 سال بعد از شهادت سیدنا عثمان رضی الله عنه حکومت به دست گرفتند ، در این مدت، اتفاقات زیادی رخ داده بود ، علی الخصوص اینکه اکثریت قاتلین و سران آنان کشته شدند .
غالب کسانی که در جنگ نهروان کشته شدن ، از کسانی بودند که در قتل حضرت عثمان نقش داشتند ،عده کثیری از قاتلین در جنگ جمل و صفین کشته شدند و اکثریت سران فتنه هر کدام به طریقی کشته شدند یا مردند ؛ چنانکه ، مالک اشتر در راه مصر به دست غلام حضرت عثمان مسموم و کشته شد و عدۀ کثیری از قاتلین به طرز فجیعی بیمار شدند.
از طرفی در این چند سال قاتلین در ممالک پخش شده بودند ولی در اوایل خلافت حضرت علی رضی الله عنه ، آنان همراه یکدیگر بودند و کار در آن موقع راحت تر بود.
گذشته از آن ، خود حضرت علی ، بارها بار گفته بودند ، که با قصاص مخالف نیستند ، ایشان می فرمودند: یا معاویه با من بیعت کن بعد قاتلین را قصاص می کنیم . و یا می فرمود: فعلاً قدرت نداریم که قصاص بگیریم و... و در کل با قصاص گرفتن مخالف نبودن و اصولاً نمی توانستند مخالف باشند ، چرا که قصاص حق ولی دم است که خدا این حق را به آنان داده است.
وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا (اسراء:33) = هر كس كه مظلومانه كشته شود، به صاحب خون او ، قدرتي را دادهايم (كه با مراجعه به قاضي، قصاص خود را درخواست و قاتل را به مجازات برساند) ولي نبايد در كشتن اسراف كند بيگمان صاحب خون ياري شونده (از سوي خدا) است(چرا كه حق قصاص را بدو داده است)»
از طرفی دیگر طلحه و زبیر و دیگران ، عملاً بلافاصله اقدام به قصاص قاتلان کردند و چیزی که حضرت علی آن را به تاخیر می انداخت بدون تاخیر انجام دادند.
اما شما در جواب این سوال که چرا حضرت علی قصاص خون حضرت عثمان را نگرفت ، فرمودید: «اتحاد امت برای ایشان مهمتر از قصاص قاتلین بود» این گفته از دو جهت قابل نقض است.
1.قصاص قاتلین بر حاکم واجب بود و ترک واجب چگونه می تواند باعث اتحاد مسلمانان شود؟
2. اگر چنین است ، چطور است ما برای اتحاد با فسقه ، سارقین ، کلاشها و ... دست از مجازاتشان برداریم؟؟ چرا که شورشیان علاوه بر فتنه گری دست به غارت خانۀ حضرت عثمان و خالی کردن بیت المال زدند.
3. آیا به تاخیر انداختن قصاص گیری یا منتفی کردن آن ، باعث شد که وحدت محقق شود؟؟ خیر !! کاملاً برعکس ، قصاص نگرفتن علتی شد برای تفرقه و عملاً می بینیم که بعد از آن امت اسلامی به فرقه های مختلف سیاسی تقسیم شدند ، اهل شام جدا ، کوفیان جدا ، خوارج هم همینطور و عدّه ای نیز بی طرف بودند و چنان شد که در سال 39 هجری همزمان در مکه که محل اتحاد مسلمین است ، 4 امام و 4 امیر الحاج وجود داشت و چه بسا اگر گروهی از اهل شام با اهل کوفه روبرو می شدند همدیگر را زیر بار فحش و ناسزا می گرفتند!
شما در انتهای سخنتان گفته اید: «ما در مورد 5 سال امارت حضرت علی حق چون و چرا نداریم» و شما این سخن را ماخوذ از سخن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم می دانید!
به نظر بنده این برداشت ، کاملاً اشتباه است چرا که اصحاب (و تابعین) چنین برداشتی از آن حدیث نداشته اند و آنان، هم به حضرت ابوبکر و هم حضرت عمر و هم حضرت عثمان و سیدنا علی خورده می گرفتند چنانکه اعتراض طلحه به حضرت ابوبکر مشهور است ، اعتراض سلمان فارسی به حضرت عمر و اعتراض عمار به حضرت عثمان و اعتراض حسن بن علی و ابن عباس و ابن مسعود بر حضرت علی رضی الله عنه نیز به همین ترتیب.
در ماجرای جنگ صفین ، بعضی از اصحاب چون "عمران بن حصین" و " سعد بن ابی وقاص" و "عبد الله بن عمر" و "محمد بن مسلمه" و دیگران ، فتوا دادند که فروش اسلحه در این زمان جائز نیست و از آن منع می کردند، حال آنکه حضرت علی مجبور بود اسلحه تهیه کند!!
آن دسته از مخالفین جنگ ، به حدیث نبی اکرم صلی الله علیه وسلم عمل می کردند که فرموده بود در زمان فتنه ، نشسته از ایستاده بهتر است و خوابیده از نشسته بهتر است و هر که اسلحه ای دارد آن را در زمین مخفی کند و اگر دامی دارد خود را با آن سرگرم کند و از فتنه بپرهیزد (صحیح مسلم ، نقل به مضمون) و در این مورد عمل ابو موسی اشعری مشهود است که ایشان قوم خود را با همین حدیث از وارد شدن در آن فتنه منع نمودند.
پس به وضوح می بینیم که برداشتی که شما از آن حدیث دارید اصحاب نداشتند و آنان در مسائل سیاسی با حضرت علی و دیگر خلفا مخالفت می کردند.
التماس دعا
- 8341 بازدید
- نسخه چاپی