چرا ابوبكر بر خلاف سنت رسول خدا رفتار نموده و عمر را به پيشوايي مردم انتخاب كرد ؟!!
چرا ابوبكر بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم رفتار نموده و عمر را به پيشوايي مردم انتخاب كرد ؟!!
سؤال ما از دوستان اهل سنت اين است كه :
شما ميگوييد رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) كسي را براي جانشيني خود معين نكرد و تعيين آن را به عهده مردم نهاد؛ پس چرا ابوبكر بر خلاف سنت رسول خدا رفتار نموده و عمر را به پيشوايي مردم انتخاب كرد؛ در حالي كه اكثر مردم با اين انتخاب مخالف بودند و دلايل خود را نيز بر اين مخالفت اعلام داشتند؟
مگر نه اين كه رسول خدا براي تمامي مسلمين اسوه است و اطاعت از آن حضرت بر همگان واجب است؟
اگر كار رسول خدا صحيح بوده است، چرا ابوبكر بر خلاف آن را انجام داد و اگر كار ابوبكر درست بوده ، بايد ملتزم بشويد كه كار رسول خدا (نستجير بالله) صحيح نبوده است .
چگونه است كه وصيت ابوبكر در حال اغماء، نافذ است و سخن او هذيان گويي به حساب نميآيد؛ اما وقتي رسول خدا كه طبق نص صريح قرآن كريم سخني جز وحي نميگويد، ميخواهد وصيت كند، برخي به بهانه مريضي آن حضرت، تهمت هذيان گويي به آن حضرت ميزنند و با اين عمل زشت، مانع نوشتن وصيت نامه ميشوند؟ اگر حقيقتاً انتخاب خليفه به عهده مردم بود، چرا ابوبكر با اين كه ميدانست اكثر مردم از انتخاب عمر ناراضي هستند؛ وي را بر مردم تحميل كرده و آزادي مردم را در انتخاب حاكم سلب نمود؟
آيا شايسته نبود كه به عواطف و احساسات مردم ناراضي توجه ميشد و بر خلاف نظر اكثر مسلمانها، عمر را بر مردم تحميل نميكرد. و يا اين كه حد اقل با اهل حل و عقد مشورت ميكرد و نظر آنها را ـ طبق قاعده شوري ـ جويا مي شد ؟
پاسخ اهل سنت :
اولاً:
ما با شیعه هم صدا می شویم و می گوییم: بله پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، علی رضی الله عنه را به جانشینی خود انتخاب کرده بودند و قول اهل سنت درست نیست!! و بعد از شما می پرسیم که چرا امام مهدی شما، به غیبت کبری که تشریف میبرد، بر خلاف سنت رسول صلی الله علیه وسلم برای خود جانشینی انتخاب نکردند؟!
هر پاسخی که شما برای تخلف ورزی امام زمان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدهید، همان جواب ما به ایراد شما درباره حضرت ابوبکر است!
دوماً:
هر کار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم لزوماً سنت نیست، مثلا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در حالت نماز ناگهان چرخیدند و قبله خود را عوض کردند ما که نمی توانیم چنین کنیم و در نماز قبله خود را عوض کنیم و بگوییم این سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است، بعضی از کارهای پیامبر اختصاصی است!
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چون خاتم النبین بودند، انتخاب جانشین توسط ایشان یک امر عادی نمیبود ، پس اگر جانشین انتخاب میکردند آن جانشین صد در صد واجب الاطاعه میبود، حتی در اشتباه و خطا هم باید از او اطاعت میکردیم. و این ناممکن و نادرست بود. پس تنها یک راه حل وجود میداشت و آن اینکه جانشین معصوم باشد و جانشین نمی تواند معصوم باشد مگر آنکه به وحی وصل باشد . به وحی که وصل شد ، اصل خاتم النبین بودن رسول الله، بی معنی میشود! آیا دانستید؟!
از سوی دیگر آن جانشین معصوم هم باید که جانشین معصوم بعدی را انتخاب میکرد و تا امروز، یعنی امروز نیز باید یک رهبر معصوم میداشتیم و چون حالا رهبر معصومی نداریم. پس این خود بهترین دلیل است که از اول هم نداشتیم و محمد رسول الله و خاتم النبیین است!
پس نبود معصوم در حال حاضر دلیل است بر اینکه حرف اهل سنت درست است و حرف شیعه باد هوا و خواب و خیال!
سوما:
اگر شیعه لجاجت کند و بگوید رهبر معصوم ما؛ مهدی؛ حی و حاضر و زنده است، اما پشت پرده غیب است، در جواب میگوییم که شهر به قاضی و نانوا نیاز دارد، نانوا که دکانش 1200 سال مدام بسته باشد و قاضی که در طول 1200 سال حتی یک روز هم در دفتر کارش حاضر نباشد، یعنی اینکه شهر نه قاضی دارد نه نانوا،
شیعه چرا حرف به این سادگی را درک نمیکند، یعنی چرا نمیفهمد که رهبر دائما غایب، بود و نبودش یکی است!
نانوایی که بسته باشد، حالا نانوا در درون دکان باشد یا نباشد، نان به ما نمیرسد! و باید به فکر نان باشیم که خربزه آب است! آیا شیعه از درک و فهم و مثالی به این سادگی نیز عاجز است؟!! یا نمیخواهد لجاجت و عناد را ترک گوید؟!
چهارماً:
شیعه با دستبرد زدن به متون تاریخی ثابت میکند که اکثریت مردم از رهبر شدن عمر دلخون و ناراضی بودند!
شیعه آیا نمیداند که در گذشته ارتش منظمی نبود تا اقلیتی به زور توپ و تانک و پول خود را بر اکثریتی بقبولانند و ریاست را در دست بگیرند؟!
عمر یک شمشیر داشت و دوست!! اکثریت هم شمشیر و زور و پول داشتند!
پس اگر اکثریت مخالف میبودند، میتوانستند عمر را قبول نکنند، پس دیدید شیعه پی درپی دروغ میگوید و ادعاهای پوچ را مطرح میکند!! آخر اگر مردم ناراضی بودند چرا تمکین کردند؟!
در عصر خلفای راشدین آخر کار، میزان رای مومنین بود که باید بیعت میکردند! اگر بیعت نمیکردند، خلیفه انتخاب نمیشد. البته روش انتخاب نامزدها یکسان نبود، چون اسلام در این باره دستور ثابتی ندارد.
ابوبکر رضی الله عنه را مردم اتنخاب کردند و ایشان عمر رضی الله عنه را برای بعد از خود نامزد کرد و عمر رضی الله عنه شورای 6 نفری بعد خود را به مردم معرفی کرد و علی رضی الله عنه را مردم خودشان انتخاب کردند! بنا بر شرایط زمان، اما تحمیلی درکار نبود.
یعنی تحمیل ممکن نبود چون همه مسلح بودند همه ارتش بودند! اگر حرف ما نادرست است اگر ادعای شیعه درست است که قاطبه مردم از انتخاب عمر رضی الله عنه ناراضی بودند پس شیعه بگوید که اکثریت مردم چرا تمکین کردند؟!!
اما در این عصر اینترنت، شیعه به یقین چون برف آب خواهد شد. چون محال است بتواند با این همه تضاد به زندگی ادامه دهد!
- 8270 بازدید
- نسخه چاپی
دیدگاه ها
جوابیه بسیار جالبی بود .. فقط
جوابیه بسیار جالبی بود .. فقط بنده یک نکته رو بگم و اون هم اینه که سیدنا ابوبکر(رض)عمر رو به مردم تحمیل نکرد!
ایشون روزی که در بستر خوابیده بودند و مرگش رو نزدیک میدونست خطاب به مردمی که پیرامونش بودند فرمود:
"شما، حال بيمار مرا ميبينيد و گمان خودم، اين است كه در اثر اين بيماري خواهم مُرد و خداي متعال(با مرگ من) شما را از بيعت و پيماني كه با من بسته ايد، بيرون خواهد آورد و كارتان را به شما باز خواهد گرداند. پس هر كه را ميخواهيد، امير خود قرار دهيد و اگر اين كار را در زندگانيم انجام دهيد، بهتر است تا پس از من، با هم اختلاف پيدا نكنيد."
التاريخ الاسلامي (9/258) عمر ابن خطاب، ابن الجوزي، ص36، و اخبار عمر، ص59 و حياه عمر، شبلي، ص69.
و بعد از آن به مهاجرين و انصار فرمود که با هم به مشورت بنشینند
اصحاب بلند شدند و به منظور انتخاب زمامدار جلسات مشورتي را تشكيل دادند، ولي در جلسات به نتيجه اي نرسيدند، و پيش ابوبكر (رضي الله عنه) برگشتند و گفتند: «رَأْينا يا خَليفَهَ رَسُولِ اللهِ رَأْيكَ= رأي ما، اي جانشين پيامبر خدا ص، همان رأي توست». ابوبكر (رضي الله عنه) گفت: «شايد من كسي را انتخاب كنم و شما درباره او دو دسته بشويد» گفتند: «نه عموماً رأي تو را قبول داريم» ابوبكر (رضي الله عنه) گفت: پس عهدالله كنيد كه به رأي من راضي باشيد. گفتند: عهدالله مي كنيم.
عمر ابن خطاب، ابن الجوزي، ص36، و اخبار عمر، ص59 و حياه عمر، شبلي، ص69.
در بین اونها عبدالرحمن که از اعتماد ابوبکر نسبت به عمر(رض)با خبر بود گفت:
«عمر خطاب (رضي الله عنه) از تمام كساني كه در نظر داريد بيشتر شايسته مقام زمامداري است اما يك حالتي از خشونت و تندمزاجي دارد».
ابوبكر (رضي الله عنه) گفت: تاكنون خشونت عمر (رضي الله عنه) براي تعديل نرم خويي من بوده است و هرگاه من خشونتي نشان داده ام او براي تعديل آن نرم خويي را نشان داده است و اگر زمام امور در دست او قرار گيرد خيلي
از خشونت ها را ترك خواهد كرد سپس به او گفت: فعلاً اين مطلب را نزد ديگران بازگو مكن و بعد از بيرون رفتن او عثمان بن عفّان (رضي الله عنه) را خواند و از او نظرخواهي نمود، عثمان (رضي الله عنه) گفت: در ميان ما كسي شايسته تر از عمر بن خطاب (رضي الله عنه) براي زمامداري مسلمانان وجود ندارد و او كسي است كه باطنش از ظاهرش به مراتب بهتر است، ابوبكر (رضي الله عنه) به عثمان (رضي الله عنه) گفت اگر خلاف اين مطلب را هم مي گفتي من از تو ناراضي نمي شدم و فعلاً اين مطلب را به عمر نگوييد سپس ابوبكر (رضي الله عنه) با سعيد بن زيد و اَسَيد بن حُضَير (رضي الله عنه) و كسان ديگر از مهاجرين و انصار مشورت مي كند و عموماً به زمامداري عمر (رضي الله عنه) نظر موافق مي دهند..
حياه عمر، شبلي، ص70، و اخبار عمر، ص59، و فاروق اعظم، دکتر هيكل، ج1، ص92.
در این میان طلحه(رض) میگوید: «اگر خدا در اين باره كه تو عمر بن خطاب (رضي الله عنه) را براي جانشيني خويش قبول مي كني، از تو بازجويي به عمل آورد، در جواب چه خواهي گفت؟ در حالي كه تو در طول زمان شاهد سخت گيري و تندخويي هاي او بوده اي، كه در زمان تو با مردم با خشونت عمل مي كرد، و اگر تو وفات كني و او تنها در صحنه باقي بماند، آيا فكر نمي كني كه چه وضعي بر سر مردم مي آيد؟!»
به كسان خود گفت: «بياييد مرا بنشانيد» و در حالي كه مرض و بيماري او را مي لرزاند، با چند تكان پرزحمت بر بستر نشست و بر سينه و دوش كسان خود تكيه داد بر طلحه و چند نفر همراهانيش فرياد كشيد و گفت: «آيا شما مرا از بازجويي خدا مي ترسانيد؟ بدبخت كسي است كه از امر شما توشه اي از ستم داشته باشد!! در جواب سؤال خدايم مي گويم: خدايا من بر اهل دين تو، كسي را جانشين خود نمودم، كه بهترين اهل دين تو بود»
ابن اثير، ج2، ص174
سپس رو به طلحه كرد و به او گفت: «آن چه را به تو گفتم به كساني كه پشت سر تو هستند برسانيد».
ابن الجوزي، ص37 و فاروق اعظم، ج1، ص93 و حياه عمر، ص70 و اخبار عمر، ص60.
و نقل شده که حضرت علی(رض)خطاب به طلحه(رض)فرمود: «اگر أبوبكر كسى غیر از عمر را به خلافت برگزیند، ما راضى نمىشویم و از او اطاعت نمىكنیم.. روضة الصفا، میرخواند، از تواریخ شیعه به زبان فارسى، ص206.
سیدنا صدیق(رض)حضرت عبدالرحمن بن عوف را مامور کرد که از مردم نظر خواهی کند و عبدالرحمن(رض)بعد از نظر خواهی نزد ابوبکر(رض)آمد و گفت:
«اهل نظر در مورد پيشنهاد تو دو گروه هستند گروهي از آن ها عيناً نظر تو را دارند و گروه ديگر به عنوان اين كه اين پيشنهاد موافق نظر تو است آن را پذيرفته اند»
تاريخ طبري، ج4، ص1572، و فاروق، هيكل، ج1، ص93.
و حضرت صدیق(رض)وصیت نامه خود را به سیدنا عثمان(رض)دیکته کرد و او نوشت و بعد از نامه بین مردم قرائت شد و از آنها پرسیده شد:آیا بعد از ابوبکر(رض)با این مرد بیعت میکنید؟؟ همه گفتند:"سمعنا و اطعنا""شنیدیم و اطاعت میکنیم"
تاريخ ابن اثير، ج2، ص174، و فاروق، ج1، ص93
و در روایتی آمده که وقتي ابوبكر از پنجره خانه به مردم گفت : آيا به انتخاب من راضي هستيد علي مرتضي گفت: «ما به جز عمر به كس ديگري راضي نيستم». اخبار عمر، ص60
و بعد از آن به کمک مردم به مسجد آمد و به اهل مسجد گفت:آیا راضی هستید که من جانشینی را (با رضایت اکثریت)انتخاب کردم که هیچ خویشاوندی با من ندارد؟و من عمر(رض)را انتخاب کردم از ا اطاعت میکنید؟؟ مردم در مسجد عموماً گفتند: «سَمِعْنا وَ اَطَعْنا».
البدايه النهايه/ابن کثیر/ ج7، ص18.
التماس دعا
ای آیت حق بی خبران را خبری کن.
جزاک الله خیرا
برادرابوبکر قشمی
جزاک الله خیرا مطلب را خیلی خوب تکمیل نمودید.