مکارم شیرازی و خمینی: پیامبر خدا ضعیف و عامل تمام کشتارهای این ملت است!
به هنگام مطالعهی قسمتی از "تفسیر نمونه" تالیف مکارم شیرازی، به متنی برخوردم که باورم نمی شد این سخنِ یکی از مراجع شیعه باشد! آخر مگر ممکن است آخوند شیعی با آن عقیده، چنین حرفی بزند؟ کدام عقیده و کدام حرف؟
ابتدا عقیده:
آخوند شیعی معتقد است که بعد از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم، تمام اصحاب از دین برگشتند مگر چند نفر؛ یعنی تمام شاگردان مکتب رسالت رفوزه شدند الّا کسانی که تعداشان از انگشتان دست هم کمتر است! برای اثبات این ادعای خود به حدیث حوض و روایات و اقوالی استناد می کنند که بحثی مشهور و معروف است.
سید امیر محمد قزوینی در مورد ارتداد صحابه می نویسد: « إنما هو من قول اللّه تعالى و قول رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فإن كنت في شك من ارتداد جمهور الصّحابة و انقلابهم على أعقابهم فانظر إلى ما أنزل اللّه في القرآن من آية الانقلاب على الأعقاب و المرود على النفاق، و إلى ما أخرجه حفاظ أهل السنّة و جهابذة الحديث عندهم عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في حكمه بارتدادهم» (الآلوسي و التشيع، ص: 245؛ سید امیر محمد قزوینی، مرکز الغدیر _قم،ط
آیة الله العظمی محمد وحیدی میگوید : «إنّ حديث ارتداد الناس بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم من الأحاديث المعتبرة المتواترة، ووجهه أنّ إنكار ضروري الدين والمذهب يوجب الارتداد، فلما كانت الإمامة والخلافة أصلاً من أصول الدين، ومما آتاه الرسول الأكرم صلى الله عليه وآله وسلم بالقطع فمن ردّ على الرسول الأكرم صلى الله عليه وآله وسلم وأنكر ما جاء به يكون مرتداً بإجماع المسلمين. وهذا معنى ارتداد الناس بعد الرسول صلى الله عليه وآله وسلم إلا الثلاثة المذكورة (سلمان وأبوذر والمقداد)» (إحقاق عقائد الشیعة، ص 108؛ تحقيق الشيخ هاشم الصالحي، نشر محمد الوفائي؛ ط1)
یعنی: «حدیث ارتداد مردم بعد از مرگ پیامبر از جمله احادیث معتبر متواتر است، و کار ضروریات دین و مذهب موجب ارتداد است، و چون خلافت و امامت اصلی از اصول دین است و از جمله مسائلی است که پیامبر اکرم آن را از جانب خداوند آورده است و هر کسی آنچه را که پیامبر آورده انکار نماید بر مبنای اجماع مسلمانان مرتد میگردد و منظور از ارتداد مردم بعد از پیامبر خدا به جز سه نفر مذکور (سلمان، ابوذر، مقداد) بعد از پیامبر یعنی عدم پذیرش امامت و خلافت علی میباشد».
قصد بحث و دفاع و رد ادعای شیعه در مورد ارتداد بهترین افراد این امت را نداریم، قصد این بود که عقیدهی شیعه در مورد اصحاب پیامبر را یاد آور بشویم تا علت تعجب نویسنده را بهتر بفهمید؛ اکنون برسیم به سخن جناب "مکارم شیرازی" که در کتابشان می نویسند:
«مهم اين است كه استاد شاگردان خود را در مواقع لازم بيازمايد و شايستگيهاى آنها را به دست آورد، و اصولاً شايستگى شاگردان دليل بزرگى بر شايستگى استاد است، اگر شاگردان كار فوق العاده اى انجام دهند مهم است...»(تفسير نمونه(فارسی) ج 15ص 471 (ذیل آیۀ 40 سورۀ نمل)دار الکتب اسلامیه_تهران)
واقعاً وقتی این جملات را خواندم لحظهای گیج شدم؛ دوباره خواندم! ولی اشتباه نخوانده بودم! این سخن مکارم شیرازی، مرجع تقلید شیعه است! همان شیعهای که معتقد است شاگردان مکتب پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم همه رفوزه و مردود شدند الا تعداد انگشت شماری که از 7 نفر بیشتر نیستند و از 3 نفر کمتر نیستند!
سخن حقی گفته اما مگر می شود این سخن با عقیدهی شیعه یکجا جمع شود؟ حافظ ابن حجر عسقلانی سخنی شبیه به سخن مکارم دارد و می فرماید: «بزرگی یک استاد مشخص نمیشود مگر با داشتن شاگردان بزرگ و موفق و یا داشتن تالیفات ارزشمندی»
مکارم شیرازی می گوید: «شایستگی شاگردان دلیل شایستگی استاد است» میتوانیم این جمله را بر عکس کنیم و بگوییم : «عدم شایستگی شاگردان دلیلی بر ناشایسته بودن استاد است!!» این سخنِ خلافی نیست اما اگر بخواهیم این سخن را در عقاید شیعه داخل کنیم چه می شود؟ اصلاً ممکن است؟ ممکن نیست! همانطور که آتش و پنبه نمی توانند کنار هم سر کنند این جمله هم نمیتواند با عقیدهی شیعه یکجا جمع شود!
در جامعهی امروزی اگر معلمی، مدرسی یا مربی تیم فوتبالی، شاگردانش افتخاری کسب کنند او هم افتخار می کند، مثلاً اگر مربی تیم فوتبال باشد و شاگردانش در مسابقهای پیروز شوند، او بسیار خوشحال میشود، اگر نتایج بد بگیرد ناراحت میشود و نزد مردم نیز منفور میشود و حتی از مربیگری تیم برکنار میشود؛ اما شیعه چطور به خودش اجازه میدهد که از سویی 99 درصد صحابه یعنی 99 درصد شاگردان مکتب رسالت، کسانی که بعضاً 23 سال و بعضاً کمتر در مکتب رسول خدا درس خواندند را مرتد بداند و از طرفی بگوید، شایستگی شاگردان دلیل بزرگی استاد است که عکس آن می شود :«عدم شایستگی شاگردان دلیل ضعف استاد است!» به طور مستقیم می خواهند رسول خدا صلی الله علیه وسلم را ضعیف معرفی کنند.
رحمت و سلام خدا بر امام مالک که فرمودند: «إنما هؤلاء قوم أرادوا القدح في النبي صلى الله عليه وسلم فلم يمكنهم ذلك فقدحوا في أصحابه حتى يقال: رجل سوء كان له أصحاب سوء ولو كان رجلا صالحا كان أصحابه صالحين» (الصارم المسلول على شاتم الرسول ، ص:580 ، شیخ الاسلام ابن تیمیه ،الحرس الوطني السعودي _عربستان)
یعنی: «اینها قومی بودند که میخواستند در شخصیت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم لکه و نقص ایجاد کنند ولی نتوانستند، پس همین کار را در مورد اصحابش اجرا کردند تا اینکه گفته شود این مرد، انسان بدی است وگرنه اگر مرد خوبی میبود اطرافیانش هم خوب بودند.»
بیت : ناريان مر ناريان را جاذبند .... نوريان مر نوريان را طالبند
یعنی شیعیان میخواهند به ما بگویند که رسول خدا بد بود که نتوانست شاگردان خوب تربیت کند؟ بله میخواهد همین را به ما بگوید، چرا که خمینی اصحاب رسول خدا را از مردم امروز ایران کمتر میداند و همچنین رسول خدا را متهم به شکست در امر رسالت میکند و حتی رسول خدا را عامل تمام خونریزیها و اختلافات امت می داند!
بله! خمينی در وصيتنامهی خود می گويد: «من با جرأت مدعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله- و كوفه و عراق در عهد امير المؤمنين و حسين بن على- صلوات اللَّه و سلامه عليهما- مى باشند. آن حجاز كه در عهد رسول اللَّه- صلى اللَّه عليه و آله- مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمىكردند.» («وصيتنامه سياسى-الهى امام خمينى(س)، متن، ص: 29 ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار خمينى_تهران ،ط29» و « صحيفه امام، ج21، ص: 410 ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى _تهران»)
باز هم می گوید:«همه پيامبران براي تحکيم پايه هاي عدالت در جهان آمدند؛ اما آنها موفق نشدند و حتي محمد خاتم پيامبران که براي اصلاح بشريت و اجرای عدالت و تربيت انسان ها آمد در اين زمينه موفق نشد.» (نهج خميني ص 46؛ اتحاد و وحدت از نظر خميني، ص: 15)
او در کتاب کشف الاسرار که در حال حاضر جزء کتابهای ممنوعه به حساب می آید، می نویسد:«روشن و واضح است که اگر رسول خدا امر امامت را آن چنان که خدا دستور داده بود اجرا و اعلام ميکرد و در اين راه سعي و تلاش مي نمود، اين همه اختلافات در کشورهاي اسلامي و جنگها و خونريزيها اتفاق نميافتاد، و اين همه اختلافات در دين خدا از اصول گرفته تا فروع به وجود نمي آمد» (کشف الاسرار: ص 155 ؛ در نت موجود است ، حتماً بخوانید)
بله! خمینی نه تنها رسول خدا را متهم میکند بلکه رسول خدا را مذمت هم میکند و سید اولین و آخرین صلی الله علیه وسلم را عامل تمام جنگها و خونریزیها و اختلافات میداند! اما آیا دیدهاید که شیعهای از حضرت علی ایراد بگیرد؟ آیا دیدهاید که شیعهای حضرت علی را مذمت کند؟ اصلاً دیدهاید که شیعهای با این لحن در مورد حضرت علی سخن بگوید؟ ابداً!
همین خمینی در جایی با اعتراض بر دیگران می گوید:
«گرچه من مىدانم كه در بعض دلها اشكال به حضرت امير هم هست، بعضى اشخاص به حضرت امير هم اشكال دارند، و لو جرأت نمى كنند بگويند كه «چرا با مسلمانها جنگ كرده است!» لكن حضرت امير تابع اسلام است، اسلام بگويد با مسلمين جنگ كن، جنگ مى كند.» (صحيفه امام، ج19، ص: 214 ؛مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى _تهران)
مشکلی با دفاع از سیدنا علی نداریم بلکه دفاع از آن بزرگوار در برابر تهمتهای ناروا وظیفهی ماست؛ بحث بر سر این است که چرا خمینی حضرت رسول صلی الله علیه وسلم را مذمت می کند و او را شکست خورده معرفی می کند و آن حضرت را عامل اختلافات میداند اما حاضر نیست کوچکترین اشکالی را بر حضرت علی تحمل کند؟ آیا غیر از این است که اسلام ملای شیعه فقط نام "علی" است و تمام؟
تمام اینها نقشه بود تا به اسلام ضربه بزنند و پیامبر اسلام را متهم کنند؛ در مرحلهی اول، اصحاب رسول خدا را مرتد اعلام کردند به این معنی که حاصل 23 سال دعوت و تلاش پیامبر اکرم یکسری شاگرد ناشایست و منافق از آب در آمد و از آنسو چنان که مکارم گفت و عقل می گوید: «ناشایسته بودن شاگردان در آن تعداد دلیل بر ضعف استاد است.» یعنی به طور غیر مستقیم میخواهند بگویند که رسول خدا ضعیف بود!
در مرحلهی بعدی رسول خدا را شکست خورده معرفی نمودند؛ یعنی شخصی که پیامبر اسلام و مامور تبلیغ دین بود و از طرف خدا و ملائکه و مومنان یاری میشد شکست خورد، ساده بگویم: در این مرحله مستقیماً رسول خدا را ضعیف معرفی کردند!
در مرحلهی آخر بعد از اینکه به صورت غیر مستقیم و مستقیم رسول خدا را ضعیف معرفی کرند، قرص و محکم نشسته و گفتند: عامل تمام اختلافها، جنگها و کشت و کشتارها پیامبرِ دین رحمت و شفقتِ اسلام است!
در پایان:
رحمت و سلام خدا بر امام ابوزرعه رازی که فرمودند: «إِذَا رَأَيْتَ الرَّجُلَ يَنْتَقِصُ أَحَدًا مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَّ فَاعْلَمْ أَنَّهُ زِنْدِيقٌ , وَذَلِكَ أَنَّ الرَّسُولَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَّ عِنْدَنَا حَقٌّ , وَالْقُرْآنَ حَقٌّ , وَإِنَّمَا أَدَّى إِلَيْنَا هَذَا الْقُرْآنَ وَالسُّنَنَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَّ , وَإِنَّمَا يُرِيدُونَ أَنْ يُجَرِّحُوا شُهُودَنَا لِيُبْطِلُوا الْكِتَابَ وَالسُّنَّةَ , وَالْجَرْحُ بِهِمْ أَوْلَى وَهُمْ زَنَادِقَةٌ» (الكفاية في علم الرواية ،ص:49 ، خطیب بغدادی ؛المكتبة العلمية _ المدينة المنورة)
یعنی: «هرگاه دیدی کسی تنقیص شخصیت اصحاب را میکند، یقین داشته باشید که او بیدین است، چون پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نزد ما حق است، قرآن حق است، و این قرآن و سنت را اصحاب رسول الله برای ما آوردهاند، و بدین خاطر است که شاهدان عینی دین ما را لکهدار میکنند تا کتاب و سنت را باطل و لکهدار نمایند و در واقع تنقیص قرآن و سنت نزد آنان به طریق اولی خوشایندتر است زیرا آنان زندیق و بیدین هستند.»
التماس دعا
- 7182 بازدید
- نسخه چاپی