زندگی نامه ی امام زمان ( مهدی تشیع ) و ویژگی های آن - بخش دوم
قوانین و شریعت مهدی: روایاتی که دجالان در مورد شریعت مهدی از خود جعل کرده اند، هدف آنها که همانا دشمنی با اسلام راستین است را روشن می سازد. ابن بابویه در کتاب اعتقادات می گوید: مهدی هنگام ظهور، قوانین اسلامی وراثت را باطل می سازد. او ادعا می کند امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- گفته است: «خداوند دو هزار سال قبل از خلق اجسام بشر، ارواح آنها را با یکدیگر برادر قرار داد. و هنگامیکه قائم ما قیام می کند میراث را براساس همان قرابت و برادری تقسیم خواهد کرد و به برادری نسبی توجهی نخواهد داشت»[1].
این اکذوبه نه تنها خروجی از دایره شریعت اسلامی بشمار می رود، بلکه مخالف منطق عقل نیز می باشد. چون چگونه مؤاخاتی که بر اساس این اکذوبه دو هزار سال پیش از خلق بشر صورت گرفته و هیچکس از آن کوچکترین اطلاعی ندارد می تواند اساس تقسیم میراث به شمار رود؟
این دجالان همچنین می گویند: مهدی احکام شریعت اسلامی در مورد گرفتن جزیه از اهل کتاب را زیر پا خواهد گذاشت. آنها در روایتی می گویند: «صاحب زمان بر خلاف رسول الله از اهل کتاب جزیه قبول نخواهند کرد»[2]. و در روایتی کفر آلود و ملحدانه گفته شده مهدی تمام احکام شریعت اسلامی را باطل کرده و قرآن را کنار می گذارد. آقای کلینی در کتاب کافی می گوید: « ابو عبدالله فرمودند: هنگامی که قائم آل محمد قیام کند، بر اساس شریعت داود و سلیمان حکم خواهد راند»[3].
می توان در این گونه روایات، دست مخفی مسلمان نمایان یهودی الاصل را به وضوح مشاهده کرد که برای کاستن مقام و منزلت قرآن مجید و شریعت محمدی، ماکرانه به سعی و تلاش مشغولند. ما نمی دانیم چرا کسی پیدا نشده یقه آقای کلینی دجال را بگیرد و به او بگوید مگر مهدی یهودی است که بر اساس شریعت داود و سلیمان حکم براند؟
و در روایتی منسوب به ابو جعفر گفته شده: « قائم، کتاب و قضاوتی جدید با خود به ارمغان خواهند آورد»[4].
این اراجیف و اکاذیب ملحدانه تضادی آشکار با آیات قرآن مجید دارند.
خداوند متعال می فرماید: [وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْأِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ]. [آل عمران / 85].
« و هر کس دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز دین او از وی پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران خواهد بود».
و همچنین خداوند متعال فرموده است: [إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ]. [ الإسراء/9]. «همانا این قرآن مردم را به بهترین و استوار ترین راه هدایت می کند».
این روایات دروغین آشکار می سازند که هدف دجالان چیزی جز دشمنی با اسلام نیست. و آنها برای دست یافتن به این هدف وسیله ای بهتر از سپر قرار دادن حب اهل بیت نیافته اند.
وظیفه مهدی:
روایاتی که در مراجع و مصادر تشیع در مورد قیام مهدی ذکر شده اند همگی دلالت بر این نکته دارند که ظهور مهدی برای زدودن ظلم و ستم و بر پا نمودن عدل و عدالت نیست. بلکه تنها وظیفه او قتل سنی ها می باشد.
در روایتی گفته شده: «اولین کاری که امام مهدی علیه السلام انجام می دهند این است که آن دو نفر[5] را از قبرهای خود بدر آورده و آنها را می سوزانند. سپس خاکسترشان را در هوا پخش کرده و مسجد را منهدم می سازند»[6]. و در روایت دیگری گفته شده: «امام مهدی (ع) بسوی قبر رسول الله براه می افتند. هنگامیکه ایشان به مسجد می رسند دیوار قبر را شکسته و آندو[7] را از قبرهایشان بدر آورده و آنها را لعنت کرده و از آنها برائت می جویند. سپس آنها را به صلیب کشیده و پس از آتش زدن اجسادشان خاکستر آنها را در هوا پخش می کنند»[8].
اینگونه روایات از آتش حقد و کینه ای که در سینه دجالان نسبت به این دو ابر مرد تاریخ اسلام فروزان است، خبر می دهند.
نه تنها این حقد و کینه بلکه نژاد پرستی نیز در جعل روایات مربوط به مهدی نقش داشته است. در بسیاری از روایات، عربها (بایستی توجه داشت پیامبر (صلى الله علیه وسلم) و اهل بیت ایشان همگی عرب بوده اند) مورد دشنام قرار گرفته و به آنها وعده قتل عامی که در طول تاریخ بشریت بی نظیر باشد داده شده است. نعمانی در روایتی می گوید: «حارث بن مغیره و ذریح محاربی می گویند: ابوعبدالله -علیه السلام- فرمودند: بین ما و عربها چیزی جر قتل و کشتار باقی نمانده است»[9]. اما روایاتی با این مضمون این اشکال را پیش آوردند که با عربهای شیعه مذهب چکار کنند؟ به همین سبب نیز دروغپردازان مجبور شدند روایات دیگری جعل کنند و در آنها به نشر این مطلب بپردازند که عربهای شیعه مذهب همگی مگر افراد انگشت شماری از مذهب تشیع روی بر خواهند گرداند[10].
مهدی شیعه نه تنها ابوبکر و عمر بلکه ام المؤمنین عائشة صدیقه همسر رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را نیز از عدل و انصاف خود بی نصیب نمی گذارد بنا بر روایتی پوچ و تو خالی «مهدی عائشه را از قبر بدر آورده و آن حدی (عقوبت شرعی) را که پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بنا بر رحمت و شفقت خود بر او اجرا نکردند ، بر وی پیاده کرده و او را شلاق می زند»[11].
آن دجالی که این اکاذیب را سر هم کرده با یک تیر دو نشانه زده است. او علاوه بر اینکه همسر رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را متهم به مرتکب شدن گناهی کرده که سزاوار شلاق خوردن می باشد، پیامبر (صلى الله علیه وسلم) را نیز متهم کرده که حدود الهی را زیر پا می گذاشته و آنرا بر خویشاوندان و آشنایان خود اجرا نمی کرده اند. این در حالی است که رسول الله (صلى الله علیه وسلم) در حدیثی که در یکی از مراجع اهل سنت یعنی صحیح امام بخاری روایت شده فرموده اند: «به خداوند سوگند، حتی اگر دخترم فاطمه نیز مرتکب سرقت گردد دست او را قطع خواهم کرد»[12].
پس از خواص، نوبت به عوام اهل سنت و جماعت می رسد. مهدی همگی آنها را از لب شمشیر خود می گذراند. در روایتی گفته شده: «وای به حال مرجئه[13]. آنها هنگام ظهور قائم ما به چه کسی پناه خواهند برد؟»[14]. و در روایت دیگری گفته شده: «هنگام قیام صاحب زمان، أشخاص ناصبی[15] را نزد ایشان حاضر خواهند کرد. اگر شخص ناصبی اسلام یعنی ولایت را بپذیرد، صاحب زمان او را رها خواهد ساخت. و اگر از پذیرش ولایت سرباز زند صاحب زمان گردنش را از تن جدا خواهد کرد. مگر درصورتی که ناصبی قبول کند مانند اهل ذمه جزیه بپردازد»[16]. دروغپردازان با جعل اینگونه روایات، تشنگی خود به خون اهل سنت و جماعت را به اثبات رسانده اند. آیا با وجود چنین روایات و اعتقاداتی، دعوت بسوی وحدت و یکپارچگی بین اهل سنت و تشیع می تواند چیزی جز عوام فریبی و به بازی گرفتن مردم باشد؟ این نکته نیز در این روایت قابل تأمل است که در آن تضادی با روایتی که در آن گفته شد مهدی جزیه نمی پذیرد وجود دارد. و این تضادهای بی حد و حصر بزرگترین دلیل بر بطلان تمام این اکاذیب واراجیف هستند.
مهدی موهوم چنان تشنه خون است که در روایتی گفته شده: «کاری جز کشتن ندارد. هیچکس را باقی نمی گذارد»[17]. و در روایت دیگری گفته شده: «توبه هیچکس را نمی پذیرد»[18] . و در اکذوبه دیگری گفته شده: «صاحب زمان پس از قیام، تمام نوادگان قاتلین حسین -علیه السلام- را به سبب آنچه اجدادشان انجام دادند خواهند کشت»[19]. دجالی که این روایت را جعل کرده گویا نمی دانسته است در قرآن آیه ای وجود دارد که معبود بر حق در آن فرموده است: ﴿وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى﴾. [فاطر / 18]. «و هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد».
آری، این مهدی موهوم کاری به بسط دادن عدل و عدالت ندارد. او تنها تشنه خون اهل سنت می باشد. در روایتی گفته شده: «اگر مردم می دانستند قائم آل محمد چه کشتار و قتل عامی براه خواهند انداخت، بسیاری از آنها آرزو می کردند ایشان را نبینند. بسیاری از کسانیکه ایشان را می بینند خواهند گفت: او از آل محمد نیست. اگر او از آل محمد می بود مقداری رحم و شفقت در دل او وجود می داشت»[20].
رد بر افسانه های مهدی غائب
از آنچه دانستیم اهل سنت و جماعت به مقتضای نصوص شرعی و دلائل عقلی و حقایق تاریخی، معتقد هستند قصه مهدی غائب چیزی جز افسانه و خیال پردازی نیست. و همچنین دانستیم اهل بیت حسن عسکری و بسیاری از فرقه های تشیع نیز وجود مهدی را تکذیب کرده اند.
در اینجا ما به جمع آوری آنچه در لابلای مطالب در رد بر این افسانه ذکر شد، می پردازیم:
ما دانستیم شیعه اعتقاد دارد مهدی از زمان طفولیت در سردابی مخفی گشته و از همان هنگام او امام واجب الطاعة مسلمانان می باشد. اما اگر به نصوص شرعی مراجعه کنیم خواهیم دانست بنا بر احکام الهی، اگر این طفل وجود خارجی می داشت می بایست سرپرستی او را به ولی امر او می سپردند و تا رسیدن این طفل به سنی که خوب و بد خود را تشخیص دهد از هرگونه حق تصرف در اموال خود محروم می ماند. بنا بر این مسأله این سؤال مطرح می گردد که چگونه امکان دارد طفلی که احتیاج به تر و خشک کردن دارد و از هرگونه تصرف در اموال خود محروم است، امام معصوم و واجب الطاعة تمام مسلمانان باشد و اعتقاد به امامت او یکی از مهمترین مسائل اعتقادی محسوب گردد؟
نکته قابل توجه دیگر این است که بر اساس قوانین شرعی اگر ولی دختری مفقود گردد، برای حفظ حقوق و مصالح این دختر، صلاحیت ترویج او به حاکم و یا ولی دیگر منتقل می گردد. اما اکنون در حدود هزار و دویست سال از مفقود شدن امام غائبِ شیعیان یعنی کسی که نجات و رستگاری بشریت را در اتباع و پیروزی از او می دانند می گذرد و بنا بر اعتقاد آنها مهمترین و بزرگترین مصلحت است بر باد رفته است. اما با این وجود امام و ولی مسلمین همچنان در غیبت بسر برده و بزرگترین مصلحت امت را ضایع ساخته است!
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد نه تنها اهل سنت و جماعت بلکه گروه عظیمی از شیعیانی که معاصر با این واقعه بوده و می دانستند حسن عسکری هیچ فرزندی از خود بجا نگذاشته اند، و جود مهدی را تکذیب کرده و آنرا دروغ محض می دانستند. قمی و نوبختی در اعتراف به این مسأله گفته اند: «تشیع بعد از امام حسن عسکری به گروهها و فرقه های زیادی تقسیم گردید که اکثر آنها وجود فرزند را به کلی رد می کردند»[21].
شیعیانی که برای دست یافتن به حقیقت، به اکاذیب دجالان اعتماد نکرده و خود در این مورد به تحقیق و پژوهش پرداختند، در رابطه با مهدی غائب گفته اند: «ما از هر طریق ممکن سعی کردیم اثر و نشانه هایی دال بر وجود این فرزند به دست آوریم. اما سعی و تلاش ما بی نتیجه ماند. و بایستی توجه داشت اگر روا باشد ما مدعی و جود فرزندی مستور و غائب برای حسن عسکری کردیم، این ادعا در مورد هر مرده بی خلفی روا خواهد بود. به عنوان مثال می توان در مورد رسول الله صلی الله علیه و آله نیز ادعا کرد که ایشان فرزندی پیامبر از بجا گذاشته اند که از دید و انظار مردم مخفی و مستور است»[22].
علاوه بر آنچه گفته شد علمای انساب و مورخین نیز همگی اتفاق نظر دارند که حسن عسکری هیچ فرزندی از خود بجا نگذاشته است.
پس از این، باز نظری بر موضع صریح و محکم اهل بیت حسن عسکری در اینمورد می اندازیم. طوسی می گوید: «پس از وفات حسن عسکری برادر ایشان جعفر برای مدتی از تقسیم شدن میراث جلوگیری کرد تا معلوم شود آیا أحدی از همسران و یا کنیزان امام باردار می باشد یا خیر؟ و پس از اثبات عدم باردار بودن آنها بود که جعفر به تقسیم میراث پرداخت»[23]. این گفتار طوسی از یکسو دلالت بر تقوی و پرهیز کاری جعفر دارد و از سوی دیگر ثابت کننده این مسأله است که او بر خلاف ادعاهای دجالان آرزو داشته برادر او خلف و فرزندی از خود بجا گذاشته باشد.
جعفر پس از اینکه یقین حاصل کرد برادرش هیچ فرزندی از خود بجا نگذاشته است، موضع بسیار محکم و شدیدی نسبت به دجالانی که از طریق ادعای وجود مهدی سعی در رسیدن به اهداف دنیوی و إضلال مردم داشتند گرفت. و حاکم وقت را از نقشه های شوم و پلید آنها آگاه ساخت[24].
این دلسوزیها و سینه سپر کردنهای جعفر در برابر دجالان سبب گردید آنها او را جعفر کذاب لقب داده[25] و روایات بسیاری در سرزنش و نکوهش او بسرایند. در یکی از این روایات دروغین از قول امام سجاد گفته شده: «گویا من هم اکنون جعفر کذاب را مقابل خود می بینم که طاغوت زمان خویش را وادار می کند به جستجوی امام غائب که در حفظ و امان الهی سر می برد، بپردازد. آنچه جعفر را به این کار واداشته بی اطلاعی او از ولادت مهدی و حریص بودن او در به قتل رساندن ایشان برای تصاحب میراث می باشد»[26].
او دروغپردازی که این روایات را از خود سراییده چنان در کذب و افتراء غوطه ور بوده که خود نیز ندانسته چه گفته است؟ ما نمی دانیم چرا کسی پیدا نشده از این دروغپرداز بپرسد: اگر شما ادعا می کنید مهدی وجود داشته اما جعفر از این مسأله بی خبر بوده پس چگونه می گویید او برای تصاحب میراث در پی قتل مهدی بوده است؟ مگر میشود شخصی در پی قتل انسانی باشد که از وجود و زنده بودن او اطلاعی نداشته باشد؟! به راستی وجود چنین روایتی در مراجع و مصادری که شیعه آنها را از معتبر ترین مراجع خود می دانند، انسان را به شگفتی و حیرت وا می دارد. البته همان گونه که تا به حال دیده ایم سایر روایتهای موجود در این روایت و مصادر دسته کمی از این روایت ندارند!
در این روایت ادعا شد جعفر برای تصاحب کردن میراث برادر خود وجود مهدی را انکار کرده است. اما حقیقت این است که این دجالان بوده اند که برای خوردن اموال مردم تحت نام حق و سهم امام، چنین امام موهومی را از خود تراشیده اند.
طوسی برای رویارویی و مقابله با جعفر که خار چشم او و سایر همکاران دجل کارش بوده است و می گوید: «سخنان جعفر هیچ ارزش و اعتباری ندارد. چون همگی ما میدانیم او معصوم نبوده است. به همین سبب نیز در ادعاها و گفته های خود اشتباه کرده است»[27].
ما در رابطه با این سخن آقای طوسی از ایشان می پرسیم: مگر عثمان بن سعید که افسانه مهدی غایب را از خود سرایید و خود را تنها نمانده او معرفی کرد و از این راه اموال بی كرانى را از مردمان ساده جمع آوری کرده و در جیب خود ریخت، معصوم بود که این ادعای افسانه ای او را به جان و دل شنیدید و آن را یکی از اساسیات اعتقادات تشیع قرار دادید؟ بله، ما هم می دانیم جعفر معصوم نبوده است. چون اهل سنت و جماعت کسی جز پیامبران را معصوم نمی دانند. اما اگر بخواهیم بین سخنان جعفر و عثمان بن سعید موازنه کنیم، مطمئنا بایستی سخنان جعفر را ارزش و اعتبار بیشتری دهیم. چون او از اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) می باشد و علاوه بر این تمام وقائع و شواهد او را تصدیق می کنند. در حالی که عثمان بن سعید از اهل بیت نمی باشد و در عین حال ابهامات و شبهات فراوانی او را از هر سو احاطه کرده و همچنین او با این ادعا توانست اموال بی کرانی را صاحب شده و جاه و منزلت عظیمی در بین شیعیان برای خود کسب کند با توجه به این مسأله آیا می توان ادعاهای افسانه ای او را پذیرفت و سخنان یکی از چهره های بر جسته اهل بیت را زیر پا گذاشت؟ آقای طوسی، شما که همیشه سنگ اهل بیت را به سینه می زنید چرا در این مورد سخنان آنها را نپذیرفتید؟ آری، شما تا آن زمان خود را پیرو اهل بیت می دانید و برای آنها اشک تمساح می ریزید که بتوانید از آنها سوء استفاده کنید. اما اگر سخن أحدی از آنها سد راه شما گردد او را کذاب لقب داده و برای گفته های او کمترین ارزش و اعتباری قائل نخواهید شد.
همانگونه که قبلا نیز اشاره کردیم نه تنها جعفر بلکه تمام خویشاوندان و نزدیکان حسن عسکری وجود مهدی را تکذیب کرده و آنرا دروغ محض می دانستند. در روایتی گفته شده: «اسحق بن یعقوب می گوید: از محمد بن عثمان عمری خواستم نامه ای را که در آن چند سؤال مطرح کرده بودم به خدمت مولانا صاحب زمان برساند. او پس از مدتی نامه ای به خط امام زمان بدست من داد که در آن نوشته شده بود: بایستی در مورد اهل بیت من که وجود مرا تکذیب کرده اند بگویم هیچ خویشاوندی و قرابتی بین خداوند و أحدی از مردم وجود ندارد. هر کس وجود مرا انکار کند از من نیست و سرنوشت او مانند سرنوشت پسر نوح خواهد بود. و عمویم جعفر و فرزند او مانند برادران یوسف هستند ....» [28].
ما از این روایت می توانیم نتیجه بگیریم که اهل بیت حسن عسکری همگی با جعفر هم صدا بوده و وجود مهدی را تکذیب می کرده اند. این روایت دروغین دو سؤال را در ذهن بوجود می آورد که جعل کننده این روایت یعنی آقای اسحق بن یعقوب بایستی به آنها پاسخ دهد:
أولا: اگر می شود این آقا لطف کند و نام مدرسه ای که امام زمان در آن درس خوانده و خواندن و نوشتن فرا گرفته را به ما بگوید. ممکن است ادعا شود فرا گرفتن خواندن و نوشتن از معجزات امام بوده است. بایستی در جواب این ادعا بگوییم: اگر قرار بود کسی با کرامات و معجزات خواندن و نوشتن یاد بگیرد پیامبر گرامی (صلى الله علیه وسلم) از همه اولی تر و شایسته تر به این معجزه بوده اند. اما همگی ما می دانیم ایشان تا آخر عمر خود خواندن و نوشتن بلد نبوده اند.
ثانیا: مگر آقای اسحق بن یعقوب قبلا امام غائب را ملاقات کرده و با چشمان خویش خط او را دیده است که اینگونه سفت و محکم می گوید نامه ای که به دست او داده شده به خط امام زمان بوده است؟
علاوه بر روایاتی که پیش از این به آنها استدلال کردیم روایات دیگری نیز در مراجع و مصادر تشیع به چشم می خورند که بطور غیر مستقیم دلالت بر آن دارند که حتی خود حسن عسکری نیز بر این مسأله که صاحب فرزندی نبوده صحه گذاشته اند. به عنوان مثال در روایتی گفته شده حسن عسکری در وصیت نامه خویش، اداره و سرپرستی تمام امور خود از جمله رسیدگی به صدقات و اوقاف را به مادر خویش واگذار کرده وعده ای از رجال برجسته و با تقوی را بر این وصیت شاهد قرار داده اند[29].
این روایت این سؤال را مطرح می سازد که اگر واقعا حسن عسکری صاحب چنین فرزند خارق العاده ای بودند، چرا او را وصی خود قرار ندادند؟ چون کسی که بنا بر اعتقادات شیعه امام مسلمین است و ملجأ و پناهگاه آنها می باشد و کون و هستی را تحت اختیار خود دارد، براحتی می تواند سرپرستی واداره امور پدر خود را نیز بر عهده گیرد. و غیبت او هرگز نمی تواند سد راه این سرپرستی گردد. پس هنگامیکه حسن عسکری مادر خود را برا ی اداره این امور تعیین می کنند گویا با زبان حال می گویند: من هیچ فرزندی ندارم.
در پایان این مبحث به این نتیجه می رسیم که نه تنها اهل سنت و جماعت ادعای وجود داشتن فرزند خیالی حسن عسکری را رد می کنند بلکه کسانیکه شیعیان آنها را رهبران خود می پندارند و همچنین بسیاری از فرقه های تشیع نیز با آنها اتفاق نظر دارند.
همانگونه که قبلا نیز اشاره کردیم غیبت طولانی و غیر موجه این امام که بنا بر معتقدات تشیع حجت خداوند بر مردم و بزرگترین پیشوا و رهبر امت اسلامی محسوب می گردد، خود دلیلی دیگر بر افسانه ای بودن داستان مهدی منتظر است.
والسلام على من التبع الهدى
[1] - الاعتقادات لابن بابویه ص 83 ط: ایران 1320هـ.
[2] - بحار الانوار للمجلسی 52/349
[3] - اصول الكافی للكلینی 1/397
[4] - الغیبه للنعمانی ص 154 . بحار الانوار للمجلسی 52/354 الزام الناصب لعلی الیزدی الحائری 2/283 مؤسسه الاعلمی، بیروت، ط: الرابعه، 1397هـ.
[5] - مراد ابوبكر و عمر رضی الله عنهما می باشد.
[6] - بحار الانوار للمجلسی 52/386 .
[7] - مراد ابوبكر و عمر رضی الله عنهما می باشد.
[8] - بحار الانوار للمجلسی 52/386 .
[9] - الغیبه للنعمانی ص 155 . بحار الانوار للمجلسی 52/349 .
[10] - الغیبه للنعمانی ص 137 (چاپ سابق الذكر). بحار الانوار للمجلسی 52/114 .
[11] - علل الشرائع لابن بابویه ص 579-580 المكتبه الحیدریه و مطبعتها، ط: الثالثه 1385هـ. بحار الانوار للمجلسی 52/314، 315 .
[12] - رواه البخاری كتاب الانبیاء 4/151 و كتاب فضائل الاصحاب باب ذكر اسامه بن زید 4/214.
[13] - مراد از مرجئه و ناصبی اهل سنت و جماعت می باشد.
[14] - الغیبه للنعمانی ص 190 . بحار الانوار للمجلسی 52/357 .
[15] - مراد از مرجئه و ناصبی اهل سنت و جماعت می باشد.
[16] - تفسیر فرات للكوفی ص 100 المطبعه الحیدریه، النجف، نشر: مكتبه الداوری، قم. بحار الانوار للمجلسی 52/373 .
[17] - بحار الانوار للمجلسی 52/231 .
[18] - بحار الانوار للمجلسی 52/349 .
[19] - علل الشرائع لابن بابویه ص 229 ، عیون اخبار الرضا لابن بابویه 1/273 ط: ایران 1318هـ. بحار الانوار للمجلسی 52/313 .
[20] - الغیبه للنعمانی ص 154 . بحار الانوار للمجلسی 52/354.
[21] - المقالات و الفرق للقمی ص 102-116 . فرق الشیعه للنوبختی ص 96-112 .
[22] - المقالات و الفرق للقمی ص 114-115، فرق الشیعه للنوبختی ص 103-104 .
[23] - الغیبه للطوسی ص 75 .
[42] - سفینه البحار لعباس القمی ص 162 مؤسسه الوفاء، بیروت.
[25] - اكمال الدین لابن بابویه ص 312 ، اصول الكافی للكلینی 1/504 (هامش 2) ، مقتبس الاثر للحائری 14/314 مؤسسه الاعلمی، بیروت.
[26] - اكمال الدین بابویه ص 312. سفینه البحار لعباس القمی 1/162
[27] - الغیبه للطوسی ص 75
[28] - اكمال الدین لابن بابویه ص 451 . الاحتجاج للطبرسی 2/283 ط: النجف 1386 هـ و ص 469-470 ط: بیروت 1401 هـ. سفینه البحار لعباس القمی 1/163. مقتبس الاثر للحائری 14/316
[29]- اصول الكافی للكلینی 1/505 . اكمال الدین لابن بابویه ص 42 و همچنین می توانید به كتاب الغیبه للطوسی ص 75 مراجعه كنید.
اقتباس : http://sedayeahlesonnat.com
- 5738 بازدید
- نسخه چاپی