منشاء صفويه و شخصيت خونخوار شاهان صفوی 2

شماره مقاله: 
512
نویسنده: 
ابوبكر بن حسين

وحشیگری با بنی انسان در دوران صفوی
کشتار و وحشیگری، در بین قزلباشان چنان رواج داشت که برای آنها تبدیل به یک عادت شده بود؛ کشتن برایشان فخر به حساب می آمد و چنان بود که هر کس بیشتر می کشت و سَرِ بیشتری جلو اسب پاشاه می انداخت مقربتر می گردید«بعضى از سربازان و سرداران بدنهاد سر هموطنان بيگناه و بيچارۀ خود را نيز ميبريدند.» [1] برای افتخار و برای نشان دادن نهایت وحشیگری خود، گوشهای قربانیان را می بریدند و به سینۀ خود آویزان می کردند! [2] همیشه جلادان شاه گوش به فرمان بودند که قربانی را به فجیعترین شکل به قتل برسانند، یک نوع از این قتل ها، کباب کردن و خوردن گوشت قربانی بود که در این مبحث به آن می پردازیم.

زنده زنده سوزاندن و کباب کردن انسان و خوردن گوشت آنها!

داستان کوره های آدم سوزی هیتلر را همه شنیده ایم و همه از اینکار او متنفریم؛ اما چه می گوئید در مورد آدم سوزیهای شاه اسماعیل؟ دکتر "باستانی پاریزی" می گوید: «از کارهای عجیب شاه اسمعیل،سوختن دشمنان است،کاری که ساختن کله منار را در مرو و نبش قبور ملوک دیار شیروان و باکو،و سوختن استخوانهای آنان را در آتش انتقام‏، به عهدۀ فراموشی می‏سپارد....در واقع آدم مشکل است بتواند تصور کند که این کورۀ آدم ‏سوزی توسط مردی که خود را سیدی حسیب نسیب نبیل و از صوفیان میدانست راه افتاده نه توسط هیتلر و در بازداشتگاه آشویتز!!  جالب اینست که مؤلف لب التواریخ [3] که این وقایع را دقیقاً نوشته گوید:«مؤلف این مختصر،درین سفر در رکاب ظفر انتساب بود و مشاهدۀ این وقایع می‏نمود.»  [4]

اما از این فجیعتر، خوردن گوشت قربانیان است! در سپاه صفویه، دسته ای آدمخوار موسوم به "چِگینی" یا "چیگ یین" [5] بودند؛ این دسته گوش به فرمان و منتظر امر شاه دین پناه بودند که او کی دستور آدمخواری می دهد و وقتی چنین دستوری صادر می شد آنان بلافاصله قربانی را تکه تکه می کردند؛ ترتیب آدمخواری آنان نیز چنین بود که ابتدا گوشش را با دندانشان میدریدند و می‌جویدند؛ سپس بینیش را با دندانشان می‌کندند؛ در مرحلۀ بعدی گوشت بازوان و سپس ران‌های او را با دندانهایشان برمی کندند و می خوردند و این امر تا جایی ادامه داشت که چیزی از قربانی باقی نمانَد!

بسیار عجیب و وحشتناک است که انسانی بتواند آنقدر درنده خو باشد که همنوع خود را با دندان تکه پاره کند! اما این یک واقعیتی است که نمیتوان آن را انکار کرد؛ مهدي فرهانی منفرد در این مورد می نویسد: ««نادیده گرفتن واقعیات تاریخی، گمراه کننده و نادرست است….چه کسی می‌تواند از وجود گروه زنده خواران یا چگینی‌ ها در میان نیروهای اسماعیل یکم، به ماهیت خشونت مدار صفویان پی نَبَرَد؛ گروهی که کارش خوردن دشمنان شاه صفوی آن هم به‌‌صورت زنده بود و دستِ کم تا زمان شاه عباس صفوی به ‌عنوان یک رسته ی نظامی در خدمت صفویان باقی ماند.» [6]

مراد بیک ترکمان: یکی از قربانیان این زنده خواران شخصی به نام "مراد بیک ترکمان" بود، به دستور شاه اسماعیل سیخی آهنین از زیر پوست کمرش گذراندند، آنگاه آتشی افروخته، و این بیچاره را که در این حالت در زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار داشت، بر فراز آتش گرفتند تا اندک اندک در میان زوزه‌ های جانخراش بریان شد، سپس غلام با اخلاص صاحب الزمان یعنی شاه اسماعیل گفت: « هر كس كه از جمله معتقدان است به قدر نصيب، لقمه‏اى از آن كباب ميل كند آن گروهِ ديوسارِ آدم خوار هجوم كرده او را چنان خوردند كه نه از گوشت اثر ماند و نه از استخوان» [7]

شیبک خان: قربانی دیگر این گروه آدمخوار، "شیبک خان" حاکم اُزبکها بود؛ او شانس آورد و قبل از اینکه گیر لشکر قزلباش بیُفتد،مرگش رسید[8] ، اما آنها او را رها نکردند و کاری با او کردند که به قول "دکتر عبدالحسین نوایی" :«يكى از زشترين وقايعى است كه تاريخ زندگى سلاطين مستبد و متعصب، شرح آن را ثبت كرده» [9] شاه اسماعیل دستور داد پوست سرش را کنده و از کاه پر کرده، سپس به دربار سلطان عثمانی بفرستند، دست او را بریده و برای حاکم مازندران ارسال کنند و جمجمۀ او را تبدیل به جام طلایی کردند تا شاه دین پناهِ خدا دوستِ ولایت مدار! همه روزه در آن جام، شراب بنوشد!؛ شاعر صفوی می سراید:
                     «در باغ ظَفَر چو تیغ، نیلوفر ماست   ...   پیکان به مثل غنچه، جان پرور ماست
               روزی که ز خون دشمنان، باده خوریم   ...  شک نیست که کاسه های سر، ساغَرِ ماست!» [10]

و همینطور این بیت:
                   «كاسۀ سر شد قَدَح از گردش دوران مرا….دارد اين دير خراب آباد سرگردان مرا» [11]
اما باقیماندۀ اعضای بدن او را به نزد شاه اسماعیل بردند و :« پادشاه كينه‏ خواه سه ضربت از شمشير خونريز ذو الفقار آسا بر شكمش زدند و دو دستِ (جسد بی جانِ) او را قطع نمودند و به لفظ گهربار ادا فرمودند كه هركه سر مرا دوست‏ دارد از گوشت دشمن من طعمه سازد» [12]  آدمخواران با شنيدن اين سخن به سوى جسد شيبک خان حمله بردند و براى خوردن گوشت او با هم به مبارزه پرداختند «و آن گوشتِ متعفنِ با خاك و خون آغشتۀ او را به نحوى از يكديگر ربوده تغذيه مى‏كردند كه مرغان شكارى در حال گرسنگى گوشت آهو را بدان رغبت، از يكديگر می ربايند.» [13]
همچنین در شهر "شیروان" در سال 908 هجری قمری به دستور شاه اسماعیل عده ای را گرفته و « زنده كباب كرده و تكليف خوردن به مریدان خويش كرد. گويند مريدان آن حضرت استخوانهاى قاتلان را جويده خوردند، تا به گوشت آنها چه رسد.» [14]شاه محمد خدابنده، پدرِ شاه عباس اول روزی در میان صوفیان صفوی گفت: هر که خلاف امر مرشد (یعنی شاه صفوی) عمل کند چگونه تنبیهش می کنید؟ جواب دادند: « گوشت بدن او را خام‏ خواهيم‏ خورد » [15]

شاه عباس نیز یک دستۀ آدمخوار داشته که مامور دریدن قربانیان بودند، مولف رسمی دربار صفوی در مورد آدمخواران آن دوره می نویسد: «زمره ‏اى ديگر از اين قبيل كه در فرمان ملك بيگ اصفهانى جارچى باشى بسر مى ‏بردند مسمّى به چيگ‏ يين‏، يعنى گوشت خام خور، بودند. آن فرقه نيز آلت سياست و غضب بودند كه گناهكاران را از يكديگر مى ‏ربودند و بينى و گوش ايشان را به دندان قطع نموده بلع مى‏فرمودند. همچنين بقيّه اعضاى ايشان به دندان انفصال داده مى‏خوردند تا حيات از آن گروه مسلوب مى ‏گشت....اكثر اين دو گروه خاص كه به جهت سياست گناهكاران منصوب بودند مردمان قوى هيكل و كريه المنظر و طويل القامت بودندى، شعر:
گروهى نه بر صورت آدمى‏…ز مردم جدا دور از مردمى‏
چو خار و خسك هر طرف نيشتر…ز افعى و عقرب بدانديش‏تر
وزد بادشان گر به سوى نعل‏…رود تا به فرسنگ بوى بغل‏
همه خيلبانان و بازو ستون‏…ز فرهاد در زور بازو فزون‏
نه در دل ترحّم نه در چشم شرم‏…زبانشان نگشته به گفتار نرم‏
بماند از ايشان  فراوان كسى‏…به عمرى نگيرد تبى‏ را كسى‏» [16]
جالب است بدانید که در دوران شاه عباس، همیشه دوازده سگ آدمخوار و همچنین دوازده مرد آدمخوار در دربار وی حاضر بودند که انسان ها را زنده زنده بدرند!!! عدد دوازده در این میان خودنمایی می کند که به تعداد ائمۀ شیعه است! [17]

در پایان:
وجود گروهی آدمخوار در پادشاهی صفویه، قطعی و مسلم است و هیچ مؤرخ و یا محققی را نمی شناسیم که منکر وجود این گروه شده باشد. با این تعریف و تفصیل، هر انسان سلیم القلبی، ذاتاً از این گروه و رؤسای این گروه (شاهان صفوی) متنفر خواهد بود، اما با کمال تاسف و تعجب می بینیم که بزرگان مذهب شیعه نه تنها از این گروه و رؤسایشان متنفر نیستند بلکه به شدت آنها را می ستایند، به عنوان نمونه، "محقق کرکی" بزرگترین فقیه مذهب شیعه دربارۀ دولت صفویه می نویسد: « الدولة القاهرة الباهرة الشريفة المنيفة العالية السامية العليّة الشاهيّة الصفويّة الموسويّة، أمَدَّها الله تعالى بالنصر والتمكين، وأيّدها بالملائكة والإنس والجنّ أجمعين»[18]
و رهبر ایران در عصر حاضر یعنی "علی خامنه ای" می گوید: «اين جانب برخلاف كسانى كه صفويه را در چشم‏ها ضد ارزش كردند، تأكيد مي‏كنم كه، صفويه بزرگ‏ترين حق را به دانش فقاهت و كلام شيعى دارند؛ زيرا، آن‏ها بودند كه راه را باز كردند و علماى شيعه را در اين سطح پرورش دادند» [19]
و احسنت بر حافظ شیراز که گفت : «طوق زرين همه در گردن خر می بينم»!!

التماس دعا

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------

[1] - «تاريخ اجتماعى ايران، ج‏2، ص: 400، مرتضی راوندی؛ نشر نگاه،ط2 » و «سفرنامه پى ‏يترو دلاواله، ج 3، ص 75- 274»
[2] - سفرنامه برادران شرلی، ص:60، آنتونى شرلى، مترجم: آوانس‏، نشر نگاه، ط1
[3] -لب التواریخ،ص: 246، میر یحیی قزوینی _ نشر موسسۀ خاور _ تهران
[4] -مجلۀ یغما ص 376-377؛مهرماه 1345؛شمارۀ 219، عنوان:« جزر و مد سیاست و اقتصاد در امپراطوری صفویه1»
[5] - روضة الصفويه، ص: 724، ميرزا بيگ جنابدى‏ (قرن 11)، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار _تهران،ط1
[6] - مقاله: باز هم کتاب مهاجرت علمای شیعه، منبع: سایت شخصی مهدی فرهانی منفرد
http://www.fmonfared.com/Posts.aspx?pid=55
[7] -«تاريخ ايلچى، نظام شاه، متن، ص: 26، خورشاه بن قباد الحسينى‏ (972ق)، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏،ط1 »و «تاريخ الفي، ج‏8، ص: 5482، قاضی احمد، آصف خان قزوینی (قرن 10) نشر علمى و فرهنگى‏ _تهران،ط1»
[8] -در حین جنگ با شاه اسماعیل در سال 915 هـ ق در میان اجساد گیر کرده و خفه شد .
[9] - تاريخ اجتماعى ايران، ج‏2، ص: 383 (پیشین)
[10] - «فتوحات شاهى، متن، ص: 50، امير صدر الدين ابراهيم امينى هروى‏ (قرن10) انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏،ط1»... مورخ می گوید که شیخ حیدر این شعر را بر نیزۀ سپاهیان می نوشته است! اما واضح است که با احوال شاه اسماعیل یکسان است... امکان اینکه پدر شاه اسماعیل نیز از سر دشمنان خود جام شراب ساخته باشد بعید نیست و بعید نیست که پسر از پدر یاد گرفته باشد! .... والله اعلم.
[11] - روضة الصفويه، ص: 241 (پیشین)
[12] - شاه ‏اسماعيل ‏نامه، متن، ص: 97؛ قاسمى حسينى گنابادى‏؛ فرهنگستان زبان وادب فارسى‏_تهران،ط1
[13] - «مسخر البلاد،(تعلیقات) متن، ص: 367، محمد يار بن عرب قطغان‏ (قرن10)، مصحح: نادره جلالی، ميراث مكتوب‏،ط1» و « روضة الصفويه، ص: 241 (پیشین)»
[14] - فوايد الصفويه، متن، ص: 7، ابو الحسن قزوينى‏، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏_تهران،ط1
[15] - خلاصة التواريخ، ج‏2، ص: 802، قاضى احمد بن شرف الدين القمى‏، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران‏،ط2
[16] - روضة الصفويه، ص: 724 - 725، ميرزا بيگ جنابدى‏، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار_تهران،ط1
[17] - ر . ک : تاریخ کشیشان کرملى، ج 1، صص 158 - 159، نقل از: تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، صص 340 – 341، طاهری
[18] - مقدمۀ نفحات اللاهوت في لعن الجبت والطاغوت ص 17، تحقیق : محمد الحسّون
[19] - روزنامه همشهرى، شمارۀ 998، پنج شنبه 31 خرداد 1375؛ به نقل از : صفويه در عرصه دين فرهنگ و سياست، ج‏1، ص: 13 ؛ رسول جعفریان؛ نشر حوزه،ط1