رد شبهه نعثل گفتن عایشه صدیقه در مورد عثمان
روافض میگویند «عایشه امر به قتل عثمان مینمود و میگفت بكشید نعثل را، خدا نعثل را بکشد، و چون خبر قتل عثمان به او رسید خوشحال شد»
پس در جواب گفته میشود نقل صحیح این گفتار عایشه كجاست؟
دوم: آنچه از عایشه رسیده این را تكذیب میکند و بیان آن این است كه او منكر قتل عثمان بود و قاتلین او را مذمت میكرد، (در ادامه: - این توطئه از دروغهای روافض است، و واژهی نعثل جز از زبان قاتلان امیرالمؤمنین عثمان شنیده نشده است، و اولین فردی از آنان که این کلمه را استعمال نمود جبله بن عمرو ساعدی بود که به خلیفهی مسلمانها گفت: یا نعثل، حتما تو را میکشم، و تو را بر حره (مکانی سوزان در بیرون مدینه) میکشانم. نگا: الطبری (5: 114 المطبعة الحسینیة و 1: 3981 طبع اروپا)، و چون جبله بن عمرو ساعدی برای اولین بار این کلمه را در روز دار گفت، در این هنگام عائشهی صدیقه در مکه بود و برای پروردگارش تلبیه میگفت و قلبش را متوجه الله نموده بود، و تا هنگامی که از حج بر نگشت هرگز این واژه را نشنیده بود. [الخطیب]
سوم: به فرض اینكه یكی از صحابه عایشه و یا غیر او كلمهای به طور غضب برای بعضی بگوید، پس قول او حجت نیست،[1] و در ایمان گوینده و طرف مقابل او ضرری ندارد و میتواند هر دو دوست خدا و اهل بهشت باشند، بلکه یکی از آن دو گمان میکند که قتل آن دیگر روا است و حتی گمان میکند که او کافر است، و اما در این گمانش به خطا رفته، «چنانكه در صحیحین و کتب دیگر از علی و غیر او روایت شده كه حاطب بن ابی بلتعه به مشركین مكه نامهای نوشت و ایشان را به ارادهی رسول خدا كه قصد فتح مكه را داشت خبر داد، خدا رسول خود را خبر داد و او به علی و زبیر فرمود بروید تا برسید به روضه خاخ، آنجا زنی است كه همراه او نامهای میباشد، نامه را از او بگیرید، پس چون نامه را گرفتند و آوردند رسول خدا فرمود: «ای حاطب این چیست؟» عرض كرد: یا رسول الله این كار را برای ارتداد نكردم و به كفر راضی نشدم، ولیكن من مردی هستم كه خود را به قریش چسبانیده، و از آنان نیستم، و مهاجرین دیگر در مكه خویشانی دارند كه اهل آنان را حمایت كند من چون خویشی نداشتم خواستم نزد آنها حقی داشته باشم كه خویشان مرا حمایت كنند، عمر رضی الله عنه گفت بگذار گردن این منافق را بزنم، رسول خدا فرمود: «او در بدر حاضر شده چه میدانی كه خدا اهل بدر را آمرزیده است»
و آیات اولی سورهی ممتحنه نازل شد كه میفرماید : (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاكُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی ۚ تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ )«ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگیرید که از روی دوستی برایشان پیام بفرستید؛ حال آنکه آنان به دین راستینی که برای شما آمده، کفر ورزیدهاند و پیامبر و شما را که به الله، پروردگارتان، ایمان آوردهاید، از وطن بیرون میرانند؛ اگر برای جهاد در راه من و کسب خوشنودیام، بیرون آمدهاید (از برقراری پیوند دوستی با آنان بپرهیزید). مخفیانه برایشان پیام دوستی میفرستید و من، آنچه را پنهان و آنچه را آشکار میسازید، میدانم. و هر کس از شما چنین کاری انجام دهد، بهراستی از راه راست منحرف شده است».(الممتحنه:1)
تا آخر، این قصه محل اتفاق اهل علم و نزدشان متواتر است و علی رضی الله عنه این حدیث را در خلافت خود خبر داده و كاتب او عبدالله بن ابی رافع روایت كرده تا بیان كند كه سابقین مورد آمرزش بودهاند اگر چه بین ایشان جریانی حادث شود. و عثمان و طلحه و زبیر به اتفاق مسلمین از حاطب افضل هستند، و حاطب با بردگان خود روش نیك نداشت، و به مشركین نامه نوشت، و ایشان را بر علیه رسول خدا و اصحاب او یاری كرد، و این گناه بزرگی است، با این حال رسول خدا از قتل او نهی كرد و آنكه گفت او اهل آتش است مورد تكذیب رسول شد، زیرا در بدر و حدیبیه حاضر شده بود و با اینحال عمر گفت بگذار گردن او را بزنم و او را منافق خواند، و قتل او را حلال شمرد ولی در ایمان آن دو و بهشتی بودنشان قدحی وارد نشد.
و همچنین در صحیحین و غیر آنها حدیث افك است كه چون رسول خدا بر منبر خطبه خواند و فرمود: «كیست كه مرا از مردی باز دارد كه اذیتش به خانوادهام رسیده و اذیت او را از خانوادهام دفع كند و به خدا قسم من دربارهی خانوادهام جز خیر ندانستهام» سعد بن معاذ بزرگ اوس همان كه عرش الرحمن برای مرگ او لرزید و در راه خدا ملامت هیچ ملامت كنندهای او را باز نمیداشت بلكه دربارهی هم پیمانان خود، بنیقریظه، حكم نمود كه جنگ جویانشان كشته شوند و بازماندگانشان اسیر شوند و اموالشان به غنیمت گرفته شود
تا آنجا كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «تو دربارهی ایشان به حكم خدا از بالای هفت آسمان حكم كردی» او برخاست و گفت یا رسول الله ما اذیت او را از تو دفع میكنیم اگر از قبیلهی اوس باشد گردنش را میزنیم و اگر از دوستان خزرجمان باشد آنچه كه تو امر میكنی چنان میكنیم؛ پس سعد بن عباده برخاست و گفت تو دروغ گفتی به خدا قسم نه كشته میتوانی، و نه بر او توانی داری، و در این هنگام اسید بن حضیر برخاست و به سعد بن عباده گفت: دروغ گفتی، به خدا سوگند كه او را میكشیم، تو منافق هستی و از منافقین دفاع میكنی، نزدیك بود فتنهای بین اوس و خزرج شعلهور شود تا اینكه پیامبر پایین آمد و ایشان را خاموش كرد. این سه نفر از سابقین اولین بودند، و به یكدیگر منافق خطاب كردند، در حالیكه طرفین مؤمن و ولی خدا و از اهل بهشت بودند، پس این امر دلالت دارد بر اینكه گاهی مردی برادرش را به تأویل تكفیر میکند و هیچ یك كافر نمیشوند، هم چنین قول بعضی از صحابه در حق مالك بن دُخشم[2] كه دوست داشتند رسول خدا دعا كند كه او هلاك شود، چون رسول خدا نمازش را تمام كرد فرمود: «آیا او شهادت به توحید و رسالت من نداده است»؟.
و از شرایط مرد بزرگ این نیست كه به اجتهاد خطا و گناه نكند، و ما در حق عثمان مدعی عصمت نیستیم، سخن در میان مردم باید به علم و عدل باشد نه به جهل و ظلم. مثلا رافضیان به اقوامی كه در فضیلت به یكدیگر نزدیك هستند میپردازند یكی را معصوم از گناه و خطا قرار میدهند، و دیگری را گناهكار فاسق و یا كافر میخوانند كه تناقض ایشان آشكار میگردد، مانند یهود و نصاری كه چون میخواهند نبوت موسی و یا عیسی علیهما السلام را ثابت كنند در حق محمد صلی الله علیه وسلم بدگویی میكنند، دیگر نمیدانند كه به هر طریقی كه بخواهند نبوت موسی و یا عیسی را به همان طریق ثابت كنند، بلكه به قویتر از آن نبوت محمد ثابت میشود. و هر كس بخواهد بین دو همانند جدایی افكند و یكی را مدح و دیگری را مذمت كند به همین تناقضگویی گرفتار میشود و همچنین مریدان علماء و مشایخ میخواهند شیخ خود را مدح و نظیر او را مذمت كنند و لذا تناقضگو میشوند.
-------------------------------------------------------------------------------------------
1- زیرا دینی که اهل سنت بر آن است این را میگوید که بَشر، بشر است و جز شخص رسول الله کسی دیگر معصوم نیست، اما صحابهی کرام و به ویژه خلفای راشدون نمونههای بارز و عالی در انسانیت هستند و با وجود این گاهی خطاء میکنند و خطای یکدیگر را تصحیح میکنند، و با وجود این که خطا میکنند درجهی رفیعی دارند –زیرا قلبهای پاک داشته و نیات صاف دارند و به صداقت کامل به جهاد پرداخته و قصد نیکو داشتند- و از سایر نیکان خیلی بالاتر هستند. [الخطیب]
2- و «دخشن» نیز گفته شده است، و او انصاری اوسی از بنی عوف بن عمرو میباشد که در غزوهی بدر شرکت نموده و دوم از دو نفری بود که پیامبر آنان را فرستاد که مسجد ضرار را به آتش بکشانند. [الخطیب]
- 6647 بازدید
- نسخه چاپی