پاسخ به شبهات پیرامون هجوم به خانه حضرت زهرا (بخش اول)

شماره مقاله: 
563
نویسنده: 
علی حسین امیری

شیعیان در مقابل این سوال که چرا حضرت علی عليه السلام که فاتح خیبر بود، در مقابل قتل همسرش و آتش زدن خانه اش، واکنش نشان نداد؟ می گویند: اولا: امام علي در قدم نخست از خود واكنش نشان داد، چنانچه آلوسي مفسر اهل سنت به آن اشاره کرده است(تفسیر آلوسی3/124) و در ادامه همین روایت در کتب شیعه آمده که علی عليه السلام پس از زدن عمر خواست او را بکشد ولی به یاد سخن پیامبر و وصیتی که به او کرده بود افتاد و فرمود: ای عمر قسم به خدا اگر مقدرات الهی و عهدی که پیامبربا من بسته بود نبود، می دانستی که تو نمی توانستی به خانه من داخل شوی!!!!(کتاب سلیمان بن قیس هلالی ص568) ثانياً: برفرض اين كه واكنشي نشان نداده است، به همان دليلي بوده كه پيامبر اسلام در مكه مكرمه، در قبال شكنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد!! ثالثاً: وقتي شورشیان به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشير قطع كردند، عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد!!


و اما پاسخ:
در ابتدا لازم به تذکر است که در کتب تفسیری و روایی شیعه، مطالب فراوانی بر ضد عقاید شیعه موجود است که به هیچ عنوان مورد قبول علمای شیعه نیستند، ولی خود این علما انتظار دارند هر مطلبی را که از کتب اهل سنت بیرون می کشند، علمای اهل سنت بر روی چشم گذاشته و فورا بپذیرند. مطالبی که یا جزء اخبار واحد بوده که حجت نیستند و یا دارای اسنادی ضعیف هستند و یا از کتب معتبر(همچون صحیحین) نیستند و یا اینکه قسمتی از مطلب نقل شده توسط یک عالم می باشند و البته رد آن مطلب توسط خود آن عالم و یا عالمی دیگر نوشته شده است که البته علمای شیعه با این مطالب اصولا کاری ندارند و یا در بدترین حالت ممکن باید گفت که مطلب مورد نظر در واقع تفسیر و برداشت شخصی یک عالم بوده است که البته با اجماع کل علمای اهل سنت موافق نیست، ولی علمای شیعه انتظار دارند که کل اجماع اهل سنت بیایند و طبق عقیده و نظر یک نفر عمل کنند. در جریان هجوم به خانه حضرت فاطمه نیز به تفسیر آلوسی استناد می کنند، در صورتیکه آلوسی تنها این مطلب را از کتب شیعه و از ابان بن عیاش نقل قول کرده است و بطور حتم نقل از کتب مخالفین برای اهل سنت حجت نیست و همچنین استناد به کتب مسخره ای همچون سلیم بن قیس هلالی نیز بی فایده است. چون این کتاب علاوه بر اینکه کتابی شیعی می باشد و نزد ما حجت نیست، حتی می بینیم که برخی از علمای شیعه نیز آنرا رد کرده اند.
شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد چنین می‏گوید:(... امّا به این کتاب اعتمادی نیست و شایسته است متدینان از عمل به آنچه در آن است خودداری کنند و از اعتماد به آن بپرهیزند و از تقلید از روایاتش دوری نمایند و در احادیث این کتاب به علما متوسل شوند تا آنان را بر صحیح و فاسد آن آگاه سازند)(ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث. قم: مرکز نشر اسلامی، 1413 ق، 24 ج، ج 9،ص 239.)
علامه حلی نیز در ترجمه سلیم بن قیس می‏گوید:(الوجه عندی الحکم بتعدیل مشارالیه والتوقف فی الفاسد من کتابه.)
 ابن غضائری می‏گوید: (کتاب موضوع است و اعتنایی به آن نیست... و اصحاب ما وضع کتاب سلیم را به أبان بنابی عیاش نسبت داده‏اند) (علامه حلّی خلاصة الاقول فی معرفة الرجال. قم: انتشارات اسلامی، 1417 ه.ق ، ص 163.) شهید ثانی و سید بن طاووس نیز بر این قول صحه گذاشته ‏اند.
 از معاصرین نیز کسانی همچون علامه شعرانی و علامه حسن زاده آملی همین نظر را دارند.(نادعلی عاشوری تلوکی. نگاهی به مقدمه کتاب اسرار آل محمد. فصلنامه علوم حدیث. سال 5، ش3، پاییز 79، ص 175 - 7 ) جناب بهبودی نیز این نظر را پذیرفته‏، با این تفاوت که آقای بهبودی وضع کتاب را کاری از غلات می‏داند نه أبان بن ابی عیاش(محمد باقر بهبودی. معرفة الحدیث. تهران: مرکز انتشارات علمی فرهنگی، 1362 ه.ش، ص 259 )
پس ادله این کتاب به درد خودتان می خوردو قیاس نمودن حضرت علی با حضرت عثمان نیز بی معنا است، چون این قضیه دیگر برای حضرت عثمان صادق نمی باشد زیرا او در مقابل مهاجمانی که به خانه اش ریختند شهید می شود و مثلا چگونه می بایست از همسرش دفاع می کرده است؟! وقتی دیگر جانی در بدن نداشته دیگر چه می توانسته بکند؟! ولی برای حضرت علی که اتفاقی نیفتاده است، بنابراین نمی توان این دو اتفاق را عینا مانند یکدیگر دانست و با هم قیاس نمود.
تازه حضرت عثمان بسیار مسن بوده و انتظار جنگاوری از او نمی رفته، ولی حضرت علی در آن زمان جوانی 33 ساله و قوی بوده است. در ضمن حضرت عثمان به مهاجمان از دیدگاه مسلمانان یاغی نگاه می کرده است و شاید انتظار داشته که ایشان توبه کنند و از راه اشتباه خود بازگردند، ولی مهاجمانی که به خانه حضرت علی ریختند، به زعم شما مرتد و غاصب خلافت الهی بوده اند و در برابر مقام امامت ایستاده اند و اصلا منکر این مقام بوده اند، بنابراین حضرت علی می بایست به آنها همچون کافران حربی می نگریسته و به هر طریق ممکن با آنها می جنگیده است.
قیاس با قتل سمیه نیز بی مورد است چون پیامبر صلي الله عليه وسلم آنجا نبوده که بخواهد واکنش نشان دهد و در ضمن آن موقع هنوز آیات جهاد نازل نشده بودند تا پیغمبر بخواهد بجنگد و واکنش نشان دهد ]يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ‌ وَالْمُنَافِقِينَ[ ﴿التوبة: ٧٣﴾ و همانطور که ذکر کردیم مهاجمین به خانه حضرت عثمان مسلمان یاغی بوده اند ولی مهاجمین به خانه حضرت زهرا به زعم شما مرتد و کافر بوده اند و بنابراین حضرت علی می بایست طبق آیات جهاد با آنها می جنگیده است.(چنانچه عقاید شیعه واقعا درست باشند و اصحاب آیات و دستورات الهی پیرامون خلافت را زیر پا گذاشته باشند، خوب مسلما چنین اشخاصی کافر محسوب می شوند و حضرت علی می بایست طبق آیات جهاد با آنها رفتار می کرده است، منظور ما این است که شما نمی توانید طبق معمول همیشه و هر جا که به ضررتان شد ناگهان تغییر عقیده دهید و مثلا بگویید: نخیر اینها مسلمان بوده اند نه کافر و منافق!!)
 از همه اینها که بگذریم بحث ما پیرامون شیرخدا و فاتح خیبر است که شما او را دارای قدرت و علوم زیادی می دانید و حتی مقام امامت او را بالاتر از مقام نبوت پیامبرمی دانید، آنوقت در اینجا می آیید و او را مثلا با حضرت عثمان مقایسه می کنید، یعنی در واقع با کسانی مقایسه می کنید که به زعم شما دارای ویژگی خاصی نبوده اند و حتی ترسو بوده اند و در جنگها فرار می کرده اند!! پس این دلایل شما بی ربط می باشند و اما بحث کلی پیرامون عدم واکنش حضرت علی در قبال شهادت همسرش و آتش زدن منزلش. در ابتدا سوال را اینگونه مطرح می کنیم که چرا همانطور که پیامبرصلی الله علیه وسلم با ابوجهل و ابولهب به مقابله پرداخت (در مکه با قرآن و پس از هجرت با جهاد) حضرت علی نیز می بایست در جریان غصب خلافت الهی خویش با ابوبکر و عمر به مقابله می پرداخت، ولی اینکار را نمی کند؟
 جناب قزوینی(قطب علمی تشیع صفوی) در شبکه ماهواره ای ولایت مورخ18/9/1389 ساعت22 برنامه ای پیرامون همین سوال داشتند و در ابتدا شروع کردند به بیان تهدیدات انجام شده علیه حضرت علی و طبق معمول رفتند به سراغ برخی از موارد ثبت شده در کتب علمای اهل سنت، همچون اینکه بخاری در جلد4 صفحه193 حدیث3669 آورده که عمر کاری کرد که مردم را ترساند و در جامعه ایجاد وحشت کرد و صحابه مبتلای به نفاق بودند و یا در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده (ما نمی دانیم ابن ابی الحدید از کی تا به حال جزء علمای اهل سنت شده؟! بسیاری او را معتزلی می دانند، چون به افضل بودن علی نسبت به ابوبکر اشاره کرده است و البته همه اینها نشانه بیسوادی امثال قزوینی است [1] که ابوبکر و عمر و عبیده بن جراح و اطرافیانشان با لباس نظامی و شلاق می آمدند و هرکس را که می دیدند با شلاق می زدند و دستش را می گرفتند و روی دست ابوبکر می گذاشتند تا بیعت بگیرند و به کتب بیهقی و حاکم نیشابوری اشاره داشت که آورده اند ابوبکر روز اول روی منبر آمد و دید که علی نیست و پرسید که او کجاست؟ و تعدادی از انصار علی را آوردند به مسجد و ابوبکر گفت ای پسرعموی نبی اکرم آیا می خواهی وحدت مسلمین را بهم بریزی و ایجاد فتنه کنی؟ در اینجا جناب قزوینی شروع کردند به قیل و قال فراوان که منظور ابوبکر از ایجاد فتنه توسط علی در واقع مرتد اعلام کردن وی بوده تا حکم قتل او نیز به نوعی صادر شده باشد!!! و به کتاب معجم کبیر طبرانی جلد11 صفحه21 اشاره کرد که از ابن عباس نقل شده که هرکس میان مسلمین ایجاد فتنه کند از اسلام خارج شده و مرتد است و در جایی دیگر نیز از رسول خدا نقل شده که فرموده هرکس اینکار را کرد او را بکشید.
 
 جناب قزوینی پس از این سخنان گهربار رفتند به سراغ کتاب الامامه و الاسیاسه دینوری که با اینکه بارها ثابت شده این کتاب منسوب به دینوری است، ولی جناب قزوینی به روی مبارک خویش نمی آورند و باز چرندیاتی را از این کتاب نقل می کنند. جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط تاکید داشت و به خطبه3 نهج البلاغه اشاره کرد که حضرت علی فرموده من در میان دو راهی بودم که در این محیط خفقان زا صبر کنم، محیطی که پیران را فرسوده و جوانان را پیر می کند و یا اینکه با دست خالی قیام کنم؟ و در خطبه 26 نیز فرموده که می خواستم قیام کنم ولی جز اهل بیت یاوری نداشتم و ترسیدم که نسل پیامبر از بین برود و 25 سال صبر کردم که در آن قلبم به درد آمد و علت اینکه علی همچون پیامبر صلی الله علیه وسلم قیام نکرد این بود که
 اولا: نیرو نداشت، ثانیا: اسلام دینی نو پا بود و از پا در می آمد،
ثالثا: قدرتهای بزرگی چون روم و ایران دنبال فرصتی برای حمله بودند تا اسلام را از بیخ و بن نابود کنند،
رابعا: ایمان در قلب مسلمین رسوخ نکرده بود و امکان ایجاد جنگ و تفرقه و برادرکشی میان ایشان بود. ما در اینجا بطور مفصل به سخنان جناب قزوینی و دیگر مراجع مدعی تشیع پاسخ می دهیم تا ان شاء الله برای کسی جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند.
جناب قزوینی به خفقان زا بودن محیط اشاره کردند، ما می گوییم: می شود بفرمایید این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا به زعم خودتان در مسجد رفته و علیه خلیفه خطبه خوانده است؟!! این چه خفقانی بوده که حضرت زهرا هر شب جهت اخذ بیعت برای حضرت علی، به درب منازل انصار می رفته؟!! این چه خفقانی بوده که علی ماهها از بیعت کردن سر باز زده؟!(به قولی تا شش ماه و البته اقوال صحیحی نیز همان ابتدا ذکر کرده اند، ولی شیعه که بر طولانی بودن عدم بیعت پافشاری دارد، نمی فهمد که این مسئله با خفقانی که پیش می کشد در تضاد است)

جالب است که نویسندگان شیعه يک جا مي نویسند: وقتي ابوبکر به همراه اطرافيانش از سقيفه به سمت مسجد مدينه مي رفتند، اطرافيان او هر کس را در راه مي ديدند مي زدند و با زور بيعت ميگرفتند!! و اين اخذ بيعت در جوي آکنده از ترس و رعب و تهديد، بعمل آمد. ولی در جايي ديگر مي گويند: اي واي! چرا هنوز آب غسل بدن پيامبر خشک نشده با انتخاب ابوبکر هلهله و شادي براه انداخته و در کوچه ها جشن و پايکوبي مي کردند؟ بالاخره معلوم نيست جشن و پايکوبي و شادي بوده يا ترس و خفقان و ارعاب و تهديد و کتک کاري؟ براستي مردم چرا پس از قتل حضرت عثمان با آن وضع فجيع، شادي کنان و هلهله کنان براي بيعت به سمت خانه حضرت علي رفتند؟ و آيا نعوذ بالله حضرت علي که کاملاً با قتل حضرت عثمان مخالف بود در اين هلهله و شادماني نقشي داشت؟ كه اگر هلهله اي در سوگ نبي اكرم صلی الله علیه وسلم بوده باشد، ابوبكر را در آن شريك بدانيم؟
 در جواب به اینکه حضرت علی نیرویی جهت قیام کردن نداشته است و ترسیده که نسل اهل بیت از بین برود!!
باید به امثال قزوینی و مراجع ایشان بگوییم که دروغگو کم حافظه است، علمای شما همچون عالم طراز اول شیعه، جناب شیخ شرف الدین صاحب کتاب المراجعات که به او و کتابش خیلی افتخار می کنید در کتاب الفصول المهمه، نام 250 تن را ذکر کرده که از طرفداران علی بوده اند(کسانی چون: عباس، عمار، ابوذر، سلمان، ‌مقداد، طلحه، زبير، ‌فضل بن عباس، بلال، خالد بن سعيد، براء بن عازب، ابي بن كعب، ابان، قيس بن سعد بن عباده و ....) پس آیا علی نمی توانسته با کمک این 250 نفر حمله کند و خلافت و حق خویش را بگیرد؟ در ضمن چگونه است که شما در جایی دیگر می گویید حضرت علی بخاطر مصلحت اسلام و دوری از تفرقه و جلوگیری از برادرکشی، سکوت کرده است؟آخر کدامیک از مطالب شما صحیح است؟ علی برای مصلحت و حفظ اسلام سکوت نموده و یا اینکه چون نیرویی نداشته سکوت نموده و قیامی نکرده است؟! آیا قیام نمودن باعث برادرکشی نمی شده است؟!
 
از این مطالب متناقض در مذهب شما می گذریم و می رویم سراغ مواردی که از کتب اهل سنت(همچون بخاری) به آن اشاره داشتید که عمر ایجاد رعب و وحشت نموده است. باید گفت به همان دلایلی که خودتان فرمودید ما نیز می گوییم که پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وسلم و رفتن حاکم و رهبری چون رسول خدا، بطور حتم مسلمین و اسلام در خطری جدی قرار داشته اند، همچنین خطرات دیگری چون شورش اهل رده و خطر قدرتهای ایران و روم و وجود منافقین نیز بوده است و حضرت عمر همه اینها را به چشم می دیده و جهت برقراری امنیت و ترساندن منافقین و دشمنان اسلام ایجاد ترس کرده است، پس در یک کلام عمل ایشان تنها حفظ وحدت و برقراری امنیت و هشدار به دشمنان و منافقین بوده است، آن هم بخاطر حذف حاکم و محور رهبری و تعیین رهبری جدید که در جامعه آن زمان، ایجاد تفرقه و بی نظمی می کرده است.

یعنی جلوگیری از ایجاد شورش و اوضاع نا به سامان تا مبادا زخم خوردگان اسلام در این آب گل آلود، هوس ماهیگیری کنند و انواع ضربات خود را به اسلام وارد سازند. اما جناب قزوینی به نکته جالبی اشاره داشتند که حضرت علی بخاطر حفظ اسلام که خطراتی چون دولتهای ایران و روم و منافقین آنرا تهدید می کرده اند، سکوت کرده اند!!!! ما از جناب قزوینی می پرسیم: می شود بفرمایید که چه کسانی با این خطرات مقابله کردند؟!! مگر همین ابوبکر و عمر و صحابه نبودند که ایران و روم را شکست دادند و به منافقین نیز اجازه دخالت ندادند؟!! پس به اعتراف خود قزوینی این ابوبکر و صحابه بوده اند که اسلام را از این خطرات نجات داده اند. ما از طرفی می بینیم که صحابه به جنگ ایران و روم رفته اند و همینطور جنگ با اهل رده، حال آیا بیعت کردن و حفظ خلافت و ولایت الهی حضرت علی مهمتر و واجب تر(و حتی آسان تر) بوده یا رفتن به چنین جنگهایی؟!! پس چگونه است که صحابه جان خود را در آن امر در کف دست گذاشته اند ولی دستور الهی مبنی بر خلافت حضرت علی را زیر پا گذاشتند؟ آیا این مسخره نیست که انسان امری مهم را رها کند و حتی از آن سرپیچی کند تا جهنمی شود، ولی از آن طرف برود و بخاطر حفظ همان دین در جنگی دیگر کشته شود؟ آیا این عقاید در ذهن انسانی عاقل و فهمیده، مسخره نیستند؟
 
                                                                                                                  ادامه دارد....

 -----------------------------------------------------------------------
1]-  ابن ابي الحديد، مذهب کلامي و اعتقادي خويش را در شرحنهج‌البلاغه به صراحت اعلام مي‌کند و از شيفتگي‌اش به اعتقادات معتزله بغداد پردهبر مي‌دارد. با وجود اين درباره گرايش مذهبي او آراي متناقضي بيان شده است. چنان کهبرخي از اهل سنت مانند ابن کثير او را شيعه غالي  يا شيعه معتزلي دانسته‌اند وبرخي از شيعيان او را مغرض و متعصب در آراي اهل سنت دانسته‌اند، باوجود اين که گرايش به تشيع در شرح نهج‌البلاغه آشکار است، اما مطالب فراواني نيز در سازگار آن هست که با عقايد شيعيان درباره امامت و مسائل تاريخي پس از رحلت پيامبرنيست. ابن ابي الحديد در سرتاسر کتابش به معتزلي بودن خويش و اعتقاد به درستي خلافت اقرار مي‌کند و بزرگان معتزله را شيوخ خويش خلفاي سه گانه پيش از حضرت عليمي‌خواند. او در مقدمه شرح نهج‌البلاغه تأکيد مي‌کند که تمام بزرگان و اساتيد معتقدند بيعت با خليفه اول، صحيح و شرعي بوده و براي بيعت نصي از طرف رسول خدا وجود نداشته است، بلکه به اختياري بوده است که به طريق اجماع و غير اجماع به عنوانطريقي براي اثبات امامت شناخته مي‌شود. سپس او به بحث تفضيل مي‌پردازد . برخي از نويسندگان به نقل از يوسف بن يحيي صنعاني، اديب قرنيازدهم و دوازدهم هجري (م 1121 ﻫ) نوشته‌اند که ابن ابي الحديد معتزلي جاحظي بوده است. خلاصه ای از عقاید معتزله به این شرح است : زیدیه در مقابل امامت فاضل به امامت مفضول قائل شدند و گفتند با وجود شخص فاضل و برتر تعیین شخص مفضول و فروتر به امامت جایز است. به همین دلیل با بودن علی بن ابیطالب که فاضل تر از دیگر صحابه پیغمبر بود، ابوبکر و عمر و عثمان را که مفضول بودند، امام می دانستند و می گفتند امامت مفضول بنا بر مصالحی جایز است، بیشتر معتزله زیدی مذهب بودند، از این جهت غالب ایشان قائل به امامت مفضول شدند(خاندان نوبختی ص57) و از جمله ایشان ابن ابی الحدید صاحب شرح نهج البلاغه است که در فاتحه آن کتاب می گوید: الحمدلله الذی ..... قدم المفضول علی الافضل لمصلحه اقتضاها التکلیف. یعنی: سپاس خدایی را که .... برتری داد مفضول را بر افضل به جهت مصلحتی که تکلیف(بندگان) اقتضای آنرا داشت.(شرح نهج البلاغه، طبع مصر 1965 ، ج1 ص3 ) مشخص است که این از عقاید اهل سنت نیست و اهل سنت ابوبکر را فاضل می دانند و اعتقاد به چنین امری را طعن در انتخاب مهاجرین و انصار می دانند و البته در موارد دیگری نیز با معتزله اختلاف دارند.