اذان و تطور آن در مذهب شيعه
شماره مقاله:
566 از حکمت های وضع اذان توسط شارع مقدس، یکی این بود که مسلمین از یهود و نصاری جدا شوند، مسلمین در این شعار با هم یک زبان بودند تا اینکه گروهی از مُفَوِّضَه[1] و به تبعیت از آنان، شیعیان افراطی قسمتی را به اذان اضافه کردند تا همانطور که مسلمین با شعارِ اذان از اهل کتاب جدا شدند، شیعیان نیز با اضافه کردن شهادت ثالثه، خود را از سواد اعظم مسلمین جدا کنند!
در طول "تاریخ تشیع در ایران" هیچگاه این اذان به صورت رسمی و علنی مطرح نشد تا دولت صفویه[4]؛ زمانی که شاه اسماعیل در تبریز بر تخت نشست، یکی از دستوراتش اضافه کردن «شهادت ثالثه» به اذان بود، علمای شیعۀ صفوی چون "محمد باقر مجلسی" نیز مهر تائید بر این بدعت زدند و اشخاصی نیز که مخالف این بدعت بودند، از ترس راه تقیه در پیش گرفته و سکوت نمودند.
بنابر فتوای علمای متقدم شیعه، اضافه کردن «اشهد ان علیا ولی الله» در اذان حرام است و هر که چنین کند در لعنت و غضب خداست و می بایست نمازش را قضا کند.
آراء علمای شیعه:
1.شیخ صدوق (م381) پس از اینکه فصول اذان را به نقل از امام صادق نقل میکند، مینویسد : « هَذَا هُوَ الْأَذَانُ الصَّحِيحُ لَا يُزَادُ فِيهِ وَ لَا يُنْقَصُ مِنْهُ وَ الْمُفَوِّضَةُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ قَدْ وَضَعُوا أَخْبَاراً وَ زَادُوا فِي الْأَذَانِ- مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ مَرَّتَيْنِ وَ فِي بَعْضِ رِوَايَاتِهِمْ بَعْدَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ مَرَّتَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَى بَدَلَ ذَلِكَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً مَرَّتَيْنِ وَ لَا شَكَّ فِي أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ وَ لَكِنْ لَيْسَ ذَلِكَ فِي أَصْلِ الْأَذَانِ وَ إِنَّمَا ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِيُعْرَفَ بِهَذِه الزِّيَادَةِ الْمُتَّهَمُونَ بِالتَّفْوِيضِ الْمُدَلِّسُونَ أَنْفُسَهُمْ فِي جُمْلَتِنَا »
(من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 290 – 291، جامعه مدرسین _قم،ط2)
یعنی: « این همان اذان صحیح است چیزی به آن اضافه و یا از آن کم نمیشود و [فرقة] مفوضّه – که خدایشان لعنت فرماید – اخباری جعل کرده و با این اخبار در اذان دو بار «محمد و آل محمد خیر البریّة» و در برخی از روایاتشان بعد از «أشهد أن محمدا رسول الله» دوبار «أشهد أن علیا ولی الله» را افزودهاند و برخی از ایشان به جای آن، دوبار «أشهد أن علیا امیرالمؤمنین حقا» را روایت کرده است. تردیدی نیست که علی ولی خدا و حقا امیرمؤمنان است و محمّد و خاندانش بهترین مخلوق اند، ولی آن [جملات] در اصل أذان نیست. این مطلب را از آن رو ذکر کردم که با این اضافات[در أذان] آنان که به تفویض متّهم اند وخود را در زمرة ما (= شیعیان) جا زدهاند، شناخته شوند»!!
در مورد مفوضه، شیخ صدوق از امام رضا چنین نقل می کند: « عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع عَنِ الْغُلَاةِ وَ الْمُفَوِّضَةِ فَقَالَ الْغُلَاةُ كُفَّارٌ وَ الْمُفَوِّضَةُ مُشْرِكُونَ مَنْ جَالَسَهُمْ أَوْ خَالَطَهُمْ أَوْ آكَلَهُمْ أَوْ شَارَبَهُمْ أَوْ وَاصَلَهُمْ أَوْ زَوَّجَهُمْ أَوْ تَزَوَّجَ مِنْهُمْ أَوْ آمَنُهُمْ أَوِ ائْتَمَنَهُمْ عَلَى أَمَانَةٍ أَوْ صَدَّقَ حَدِيثَهُمْ أَوْ أَعَانَهُمْ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ خَرَجَ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.» (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 203؛للصدوق _ نشر جهان، تهران،ط1)
یعنی: « ابو هاشم جعفرىّ گفت: از امام ابو الحسن الرّضا عليه السّلام در مورد غلات ومفوّضه پرسيدم؟ فرمود: غلات كافر، و مفوّضه مشركند، هر كس با ايشان همنشين شود يا رفت و آمد كند، يا همخوراك و همشرب شود، يا مواصلت نمايد، يا مزاوجت كند؛ دختر بدهد يا بستاند، يا آنان را امان دهد يا در امانتى امين داند، يا حديثشان را تصديق كند، يا ايشان را در كلامى يارى نمايد، از حريم ولايت خداوند عزّ و جلّ و رسول گراميش صلى اللَّه عليه و آله خارج گشته و از دائره ولايت ما خاندان بيرون رفته است.»
و نظر شیخ صدوق در مورد مفوضه چنین است :«اعتقادنا في الغلاة و المفوضة أنّهم كفّار باللّه تعالى، و أنّهم أشرّ من اليهود و النصارى و المجوس و القدرية و الحروريةو من جميع أهل البدع و الأهواء المضلّة.» (اعتقادات الإماميه (للصدوق)، ص: 97 ، کنگرۀ شیخ مفید؛قم،ط2)
یعنی: « اعتقاد ما در باره غاليان و تفويضيان آن است كه آنها كافر به خدايند و از يهود و نصارى و مجوس و قدريه و حروريه[3] و از كل اهل بدعت و ميلهاى گمراه كننده بدترند.»
2.شیخ الطائفه _ طوسی_ (م460) می نویسد: « و أمّا ما روي في شواذّ الأخبار من قول: «أشهد انّ عليا وليّ اللّه و آل محمّد خير البريّة» فممّا لا يعمل عليه في الأذان و الإقامة. فمن عمل بها كان مخطئا.»
(النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، المتن، ص: 69،طوسی؛ دارالكتاب العربي _ بیروت،ط2)
یعنی: « و اما آن چه در روايات شاذ آمده كه بگويند: "اشهد ان عليا ولى اللَّه و آل محمد خير البرية" آن چيزى است كه در اذان و اقامه به آن عمل نمىشود و هر كس به آن عمل كند خطاكار مىباشد.»
در جایی دیگر :« فأما قول: أشهد أن عليا أمير المؤمنين و آل محمد خير البرية على ما ورد في شواذ الأخبار فليس بمعمول عليه في الأذان و لو فعله الإنسان يأثم به غير أنه ليس من فضيلة الأذان و لإكمال فصوله.» (المبسوط في فقه الإمامية، ج1، ص: 99، طوسی؛ نشر مرتضوی _ تهران،ط3)
یعنی: «اما در مورد " أشهد أن عليا أمير المؤمنين و آل محمد خير البرية" که در اخبار شاذ وارد شده، چنانکه معمول است این جملات از اذان نیست و هر انسانی که آن را در اذان بگوید، گناهکار است»
جالب اینجاست که اشخاصی چون "محمد باقر مجلسی" سخن شیخ طوسی در "المبسوط" را تحریف کرده و «یاثم به» را به «لم یاثم به» تبدیل کرده اند! که معنای سخن شیخ طوسی را به کل عوض می کند و معنا چنین می شود : «هر کس شهادت ثالثه را در اذان بگوید، گناهکار نمی شود!»(بحار الأنوار، ج81، ص: 111، دار إحياء التراث العربي _ بیروت،ط2)
3.شیخ عبد الجلیل قزوینی (م قرن 6) در کتاب " بَعضُ مَثالِبِ النَّواصِب فی نَقضِ «بَعضُ فَضائِحِ الرَّوافِض»" (مشهور به "نقض") که آن در رد اهل سنت نوشته است؛ می نویسد:« اگر کسی در میان فصول بانگ (=اذان) نماز بعد از شهادتین گوید «أشهد أن علیا ولی الله » بانگ نماز باطل باشد و با سَر باید گرفتن[4] و نام «علی» در بانگِ نماز (یعنی: اقامه) بدعت است و به اعتقاد کردن آن معصیت و گویندة آن در لعنت و غضب خدای باشد».
(نقض، ص :97؛ عبد الجلیل قزوینی؛ انتشارات انجمن آثار ملى _تهران، 1358ش)
4.علامه حلی (م726) قول شیخ طوسی را تائیداً نقل کرده و چنین نوشته است: «وروى أيضا استحباب التكبير في أول الإقامة أربعا وفى اخرها أربعا والتهليل في اخرها مرتين وقال للشيخ ولو عمل عامل بذلك لم يكن مأثوما فاما ما روى في شواذ الاخبار من قول ان عليا ولى الله وال محمد خير البرية فمما لا يعمل عليه في الاذان فمن عمل به كان مخطئا»(تذكرة الفقهاء ج1، 105؛للحلی _منشورات المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية)
5.شهید اول (م786) قول شیخ طوسی و صدوق را تائیداً نقل کرده است.(ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، ج3، ص :202 ، شهید اول؛ مؤسسه آل البیت _ قم)
6.شهید ثانی(م966) : « فهذه جملة الفصول المنقولة شرعا . ( ولا يجوز اعتقاد شرعية غير هذه ) الفصول ( في الأذان والإقامة كالتشهد بالولاية ) لعلي عليه السلام ( وأن محمدا وآله خير البرية ) أو خير البشر ( وإن كان الواقع كذلك ) فما كل واقع حقا يجوز إدخاله في العبادات الموظفة شرعا، المحدودة من الله تعالى فيكون إدخال ذلك فيها بدعة وتشريعا، كما لو زاد في الصلاة ركعة أو تشهدا، أو نحو ذلك من العبادات، وبالجملة فذلك من أحكام الإيمان، لا من فصول الأذان . قال الصدوق : إن إدخال ذلك فيه من وضع المفوضة : وهم طائفة من الغلاة» (شرح اللمعة، ج1، ص:573؛ شهید ثانی، منشورات جامعة النجف الدينية)
یعنی: «این تمامی فصولی است که شرعا نقل شده و جایز نیست که معتقد باشیم در أذان و اقامه غیر از این فصول تشریع شده است، از جمله شهادت به ولایت علی و یا شهادت به اینکه محمّد و خاندانش بهترین مخلوق یا بهترین بشر اند، گرچه واقعیّت چنین است، أمّا جایز نیست که [شهادت به هر] واقعیّتی را در عباداتی که به أمر شرع به أدای آن موظّفین و حدود آن از جانب خداوند متعال تعیین گردیده، داخل نماییم! اضافهکردن این فصول در أذان بدعت[و نوعی] تشریع است و چنان است که رکعتی و یا تشهدی به نماز بیفزاییم یا امثال آن از عبادات.
این گونه امور از احکام ایمان و اعتقاد است اما از فصول اذان نیست. شیخ صدوق میگوید : اضافهکردن این شهادت به اذان از جعلیّات «مفوضّه» است که گروهی از غلات بودهاند.»
همچنین در جایی می نویسد: «و أمّا إضافة «أنّ عليّاً وليّ اللّه»، و «آل محمّد خير البريّة» و نحو ذلك فبدعة، و أخبارها موضوعة و إن كانوا « خير البريّة؛ إذ ليس الكلام فيه، بل في إدخاله في فصول الأذان المتلقّى من الوحي الإلهي، و ليس كلّ كلمة حقّ يسوغ إدخالها في العبادات الموظّفة شرعاً...» (روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان، ج2، ص: 646، شهید ثانی؛ بوستان کتاب _ قم)
اما در عصر حاضر، اگر به کتب "توضیح المسائل" رجوع کنید، گفتن شهادت ثالثه را نیکو دانسته اند ...سؤال این است که اگر گفتنش نیکوست، چرا رسول خدا و حضرت علی و دیگر ائمه این امر نیکو را رها کردند؟چنانکه در مدارک عرضه شد، واضع شهادت ثالثه، مفوضه بوده اند که به گواهی شیعه، کافر و از یهود و نصاری بدترند، عمل کردن به بدعتِ مفوضه توسط علمای شیعه، چه معنایی دارد؟ امام رضا می گوید هر که با مفوضه ازدواج کند یا همکاری کند از ولایت خدا و ولایت ائمه خارج شده، حال کسانی که از این مفوضه تبعیت می کنند و به بدعت های آنها عمل می کنند چه حکمی دارند؟
اما در عصر حاضر، اگر به کتب "توضیح المسائل" رجوع کنید، گفتن شهادت ثالثه را نیکو دانسته اند ...سؤال این است که اگر گفتنش نیکوست، چرا رسول خدا و حضرت علی و دیگر ائمه این امر نیکو را رها کردند؟چنانکه در مدارک عرضه شد، واضع شهادت ثالثه، مفوضه بوده اند که به گواهی شیعه، کافر و از یهود و نصاری بدترند، عمل کردن به بدعتِ مفوضه توسط علمای شیعه، چه معنایی دارد؟ امام رضا می گوید هر که با مفوضه ازدواج کند یا همکاری کند از ولایت خدا و ولایت ائمه خارج شده، حال کسانی که از این مفوضه تبعیت می کنند و به بدعت های آنها عمل می کنند چه حکمی دارند؟
سؤال مهم: با وجود اقوالی که گذشت چرا علمای شیعه در عصر صفویه غالباً سکوت کردند؟؟ جوابش این است که اگر کسی "شهادت ثالثه " را ترک می کرد، او را به اهل سنت نسبت می دادند و مطرود می شد، چنانکه «محمد تقی مجلسی» پدر محمد باقر مجلسی می نویسد: «اگر (شهادت ثالثه را) نگويند بهتر است مگر از روى تقيه چون در اكثر بلاد شايع است و بسيار شنيدهايم كه جمعى ترک كردهاند و متهم به تسنّن شده اند[5] تا آن كه در وقتى كه خدمت استاد مولانا عبد اللَّه طاب ثراه درس قواعد مىخوانديم در مبحث اذان سخنان صدوق را ذكر فرمودند. بنده عرض نمودم كه شما چرا در اذان و اقامه اشهد انّ عليّا ولىّ اللَّه را دو مرتبه مى گوييد؟ فرمودند كه تيمّنا و تبرّكا مىگوييم و بحثها شد تا آن كه فرمودند كه ديگر نگوييم چند روز ترك كردند خود از جمعى شنيدم كه فلانى سنّى است باز عرض نمودم كه ظاهر شد كه واجبست گفتن آن (به) تقية؛ فرمودند كه در اول نيز همين منظور من بود نخواستم كه بلفظ تقيه بگويم مجملا ديگر مىگفتند در مدّت حيات....» (لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه(فارسی)، ج3، ص: 566 – 567، مجلسی اول؛ مؤسسه اسماعیلیان _ قم،ط2)
اضافه:
نویسندۀ کتاب «عارف تاجدار» یا «عارف دیهیم دار» می نویسد: «در آن روز آنها که با صدای مؤذن از خواب بیدار شدند پیش بینی نمی کردند که روزی اسماعیل میرزا(=شاه اسماعیل صفوی) آن قدر بزرگ خواهد شد که نام او را در اذان ذکر خواهند کرد.»
مترجم در پاورقی می نویسد: «بعد از اینکه شاه اسماعیل قوت گرفت بعضی از شیعیان اسم او را بعد از اسم مولی عبی بن ابیطالب علیه السلام، در اذان ذکر می کردند و می گفتند: ( اشهد ان اسماعیل ظل الله ). » (عارف تاجدار،شاه اسماعیل صفوی؛ ج1 ص: 75، جیمز داون، ترجمه و اقتباس : ذبیح الله منصوری؛ نشر زرین _ تهران، ط17)
در کتاب مذکور، آمده است: «مریدانش هنگامی که شاه اسماعیل بیست ساله شد او را ظل الله خواندند و اسمش را وارد اذان کردند و در اذان بعد از نام علی بن ابیطالب (ع) امام اول شیعیان نام اسماعیل بر زبان می آوردند.»(عارف تاجدار؛ ج1 ص: 164 – 165)
مهم: لازم به ذکر است که بنده در هیچ منبعی از منابع عصر صفوی چنین موضوعی را ندیده و نخوانده ام و به غیر از این کتاب در هیچ کتاب دیگری به اضافه شدن نام «شاه اسماعیل» در اذان اشاره نشده و از سویی مترجم کتاب یعنی «ذبیح الله منصوری شیعی» شخص غیر قابل اعتمادی است و معلوم نیست که این ادعا تا چه اندازه صحت دارد. ... به هر حال "علی ذمة الراوی"
التماس دعا
---------------------------------------------------------------------------------
1 ]-مفوضه گروهی از شیعیان غالی بودند که صفات خدا را به ائمه تفویض می کردند.
[2]-در دولت آل بویه و در مدت کوتاهی از حکومت اُلجایتو ، فقط قسمت "حی علی خیر العمل" به اذان اضافه شد... البته در بعضی روایات وارد شده که بعضی از شیعیان این شهادت را در اذان گفته اند منتهی در گوشه و کنار بوده و رسمی نبوده و چنان که صدوق می گوید ، مفوضه مبدع آن بودند.
[3]- حروريه گروهی از خوارجند كه محل اجتماع آنها محلی به نام "حروراء" در نزدیکی کوفه بوده است.
[4]- منظور آن است که باید اذان را اعاده کند.
[5]- شرح حال یکی از این علمایی که به خاطر ترک شهادت ثالثه او را سنی معرفی می کردند در کتاب «تذکرۀ نصر آبادی» موجود است ، اما به علت در دسترس نبودن این کتاب در حال حاضر ، ارائۀ مشخصات ممکن نیست..
- 5265 بازدید
- نسخه چاپی