شستن یا مسح پا؟ (در پرتو آیه وضو)

شماره مقاله: 
568
نویسنده: 
عبدالله حیدری
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِ ....﴾ [المائ‍دة: ٦] «ای مؤمنان! هنگامی كه برای نماز بپاخاستید (و وضو نداشتید)، صورت‌ها و دست‌های خود را همراه با آرنجها (یا تا آرنجها) بشوئید، و سرهای خود (همه یا قسمتی از آنها) را مسح كنید و پاهای خود را تا........
 
 
 
در اعراب کلمات دقت کنید:
﴿وُجُوهَكُمۡ﴾ منصوب.
﴿وَأَيۡدِيَكُمۡ﴾ منصوب.
﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾ مجرور.
﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ منصوب.
ما می‌دانیم اعراب مفعول در قواعد عربی منصوب است و حرف جر اسم ما بعد خود را جر می‌دهد یعنی مجرور می‌شود.
هم چنین می‌دانیم (و) از حروف عطف می‌باشد که معطوف را بر معطوف علیه عطف می‌دهد یعنی از لحاظ اعرابی یک علامت خواهند داشت. و گاه این عطف بر محل معطوف علیه می‌باشد. مثلا در این آیه کریمه خدای متعال می‌فرماید: ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ (توبه: 3): «همانا خداوند از مشرکان بیزار است و رسول او...» یعنی خدا و رسولش از مشرکان بیزار است.
حالا چرا می‌گوییم: خدا و رسول از مشرکان بیزار است؟...چون اولا از نظر معنوی محال است که خداوند از مشرکان و رسولش بیزار باشد.. و ثانیا رسول بر مشرکین عطف نشده است چون اگر عطف می‌شد باید به تبع مشرکین که مجرور به حرف جر است مجرور می‌شد (وَرَسُولِهِ) ...بنابراین این (واو) آن را به جای دیگر عطف می‌کند یعنی به (الله)... اما (الله) منصوب است ولی (رسول) مرفوع.... پس چرا یک علامت اعرابی ندارند؟... می‌گوییم: رسول بر محل اسم (الله) عطف شده است...محل اسم (الله) در واقع مبتداست که حرف ناسخه (إن) آن را منصوب کرده است.
در آیه مذکور ﴿وُجُوهَكُمۡ﴾ منصوب و مفعول فعل ﴿فَٱغۡسِلُواْ﴾ می‌باشد... ﴿وَأَيۡدِيَكُمۡ﴾ بنا بر عطف بر ﴿وُجُوهَكُمۡ﴾ منصوب شده است.
«رُءُوسِكُمۡ» مجرور به حرف جر (ب) متعلق به ﴿وَٱمۡسَحُواْ﴾ می‌باشد...اما ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾: واو حرف عطف ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ چنان که در قرائت صحیح و راجح وارد شده منصوب می‌باشد خوب ما می‌دانیم: منصوب بودن دلالت بر مفعولیت (مفعول به - مفعول لأجله - مفعول مطلق- مفعول معه) و نقش‌هایی مانند (مستثنی، حال، تمییز، خبر کان و.....یا اسم ان یا لا نافیه جنس) می‌کند.
لزوما این «أَرۡجُلَكُمۡ» بر «رُءُوسِكُمۡ» عطف نشده چون اگر عطف می‌شد باید مجرور می‌گشت همانطور که در آیه تیمم چنین آمده است: ﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ﴾ (نساء: 43): «و دست‌ها و صورت‌هایتان را (با خاک) مسح کنید».
«أَيْدِيكُمْ» معطوف بر «وُجُوهِكُمْ» می‌باشد و به همین خاطر مجرور آمده است.
﴿وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ.....﴾ (سوره مائده: 6)
﴿فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ.......﴾ (نساء: 43)
هم چنین معلوم است که ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ هیچ کدام از نقش‌های (مستثنی، حال، تمییز، خبر کان و.....یا اسم ان یا لای نافیه جنس) را ندارد.
پس به کجا برمی گردد؟ چاره‌ای نداریم بگوییم عطف است بر ﴿وُجُوهَكُمۡ﴾، که مفعول ﴿فَٱغۡسِلُواْ﴾ بود. در نیتجه معنایش می‌شود: و بشویید پاهایتان.

* شاید کسی بپرسد: خوب چرا بعد از همان ﴿وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ﴾ نیامده است؟
جواب روشن است: به خاطر ترتیب الزامی وضو. (صورت – دست – سر – پا)
یعنی مراعات ترتیب شده است.

* شاید دوباره پرسیده شود: خوب می‌توانست (وَاغْسِلُوا) را قبل از ﴿أَرْجُلَكُمْ دوباره ذکر کند؟
جواب: ذکر نشده به خاطر ایجاز و پرهیز از اطناب در کلام. ما در کلام عرب و قرآن کریم از این نمونه‌ها بسیار داریم:
مثلا: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: 35)
کلمه نحاس مرفوع است چون بر ﴿شُوَاظٌ﴾ عطف شده... به همین خاطر مجرور نشده است و شواظ نائب فاعل (یرسل علی) می‌باشد. و نفرموده: (....ويُرسَلُ عليكما نحاس).
و این مثال: ﴿أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾ (توبه: 3) که قبلا از آن صحبت کردیم.
* اما ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست: ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ در بعضی قرائت‌ها به صورت مجرور وارد شده است، یعنی بر «رُءُوسِكُمۡ» عطف شده است؟ آیا این مسح پا را توجیه نمی‌کند؟...
بله، تا حد بسیار ضعیفی می‌تواند توجیه کند به همین خاطر کسانی به صورت شاذ از اهل سنت این قرائت را دال بر مخیر بودن بین (مسح) و (غسل) دانسته اند!!
اما باز در این صورت (در صورت مجرور بودن، اگر چه این قرائت، در مصحف فعلی مضبوط نیست) شستن پا راجح است.
دلیلش این است که در صورت مجرور بودن بر لفظ «رُءُوسِكُمۡ» عطف شده نه بر معنای آن. یعنی از باب مجاورت با یک مجرور، مجرور شده و گرنه از لحاظ معنا به همان (غسل صورت و دست) بر می‌گردد و این در قرآن نمونه دارد.
مثلا در همان آیه که ذکر کردیم: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾ (الرحمان: 35)... در قرائتی دیگر کلمه (نحاس) مجرور آمده است ولی از نظر معنا به همان نار معطوف است... چرا که نحاس به دود یا مس گداخته می‌گویند و از شواظ (آتش بی دود) نیست که گفته شود. (شواظ از دو جنس: نار و نحاس)

* شاید پرسیده شود: آیا امکان دارد (در صورت مجرور بودن ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾) دو چیز بر هم عطف شوند در حالی که فعل آنها تنها به یکی تعلق بگیرد... یعنی ﴿وَٱمۡسَحُواْ تنها برای ﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾ باشد و برای (وأَرْجلِکم) نباشد؟
بله در کلام عرب این جایز است مثلا می‌گویند: «أكلت الخبزَ واللبنَ»: نان و شیر خوردم... در حالی که برای (لبن= شیر) فعل (شرب = نوشیدن) به کار می‌رود یعنی (: أكلت الخبز و (شربت) اللبن).

* شاید کسی بپرسد: خوب چرا قبل از  ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ فعل مقدر «اِمْسَحُواْ» قرار ندهیم؟
به دو دلیل نمی‌توانیم: یکی اینکه چیزی تکرار شده که هیچ فایده‌ای ندارد.... وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ و(امْسَحُوا) أَرْجَلَکُمْ.
دوما چرا بعد از (وامسحوا) ب (زائده) آمده است؟ برای تقویت عامل ﴿وَامْسَحُوا﴾ در معمول خود (رُءُوسِكُمْ) بنابراین حذف آن در ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ باز دلیلی برآن است که اگر قرار باشد فعلی مقدر کنیم باید فعل (وَاغْسِلُوا) را مقدر کنیم چون فعل (وَاغْسِلُوا) بدون تقویت حرف زائده خود به تنهایی در معمول خود قوی است.

* شاید بپرسند: (ب) در ﴿بِرُءُوسِكُمۡ﴾زائده نیست بلکه از حروف اصلی است و دلالت بر تبعیض دارد.
جواب: باز توفیری نخواهد کرد... اگر (ب) را بر معنای تبعیض گرفتیم یعنی قسمتی از سر مسح شود... و در مسح نیز قسمتی از پا مسح می‌شود... بنابراین بایست در صورت فعل مقدر باز (ب) ذکر می‌شد که ذکر نشده است.
این خلاصه‌ای بود از موضوع وضو در قرآن کریم - بدون پرداختن به روایات - که در آن سعی کردم طوری صحبت شود که حتی کسانی که با زبان عربی آشنایی ندارند از حقیقت مساله آگاه شوند.
خدای متعال همه ما را از متطهران قرار دهد.
چالش مطرح شده از سوی ما در پرسشهای رنگارنگ از علمای شیعه همچنان باقی است: یک حدیث صحیح و صریح بیاورند که پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم فرموده باشند پایاهیتان را در وضو مسح کنید یا خود حضرت مسح کرده باشند!
علمای شیعه تا قیامت چنین حدیثی نخواهند آورد حتی اگر تمام حوزه‌ها بشمول قم و نجف کمر ببندند.
دین ابن سبای فقط ریشه در خرافات و حرافی‌های پوچ روافض دارد و بس.