پاسخ به شبهات پیرامون جیش اسامه

شماره مقاله: 
583
نویسنده: 
علی حسین امیری

شبهه: اگر هدف و نظر پیامبر در مساله خلافت، تعیین ابوبکر یا عمر بوده، پس چرا آنان را در نزديكي رحلتش که قبلا پیش بینی نیز فرموده بود، آنان را اعزام به جبهه تحت فرماندهی اسامه نمود و تاکید فراوان هم بر حرکت آن لشکر می فرمود؟ و عقل می گوید برای فرماندهی لشکر باید تواناترین و مدیرترین و شجاع ترین انتخاب شود، چرا پیامبرآنها را فرمانده یک گروه اعزامی برای جهاد قرار نداد؟ و چرا اسامه را فرمانده و آنان را فرمانبر قرار داد و آنها را لايق این فرماندهی ندانست؟ چگونه کسی که برای فرماندهی یک لشکر سزاوار نیست، برای جانشینی پیامبر که مقامی است بسیار بالاتر، لایق باشد؟!!! (منبع: تاریخ یعقوبی می نویسد: و کان فی الجیش ابوبکر و عمر ... فلما اشتدت علیه (صلی الله علیه و آله و سلم ) قال :انفذوا جیش اسامه! فقالها مراراَ و اعتلَّ اربعه عشر یوماً . ص 113 ابوبکر و عمر داخل در لشکر اسامه بودند ( اسامه فرمانده آنان بود...)زمانی که بیماری پیامبر شدت یافت حضرت فرموند: لشکر اسامه را به حرکت در آورید و یاری کنید، این امر را بارها فرمود و لکن این لشکر چهارده روز معطل ماند.


پاسخ به شبهه:
اتفاقا چون حضرت ابوبکر تواناترین و مدیرترین و شجاع ترین و لایق ترین و سزاوارترین فرد به جانشینی بوده، بنابراین در لحظات حساس و پایانی زندگی نبی اکرم صلي الله عليه وسلم جانشین ایشان در امامت نماز بوده است و به همین خاطر و بر خلاف تصور شما در لشکر اسامه حضور نداشته و البته جانشینی یک شخص در امامت نماز(آن هم در لحظات پایانی عمر وی) در واقع جانشینی او را به مردم یادآوری می کند. آری به کوری چشم مجوس و منافقین، بالاخره فردی شایسته و صحابی بزرگوار نبی اکرم  جانشین ایشان شدند و سخنان مسخره و کینه توزیهای روافض امروزی نیز خللی در این امر وارد نمی کند و تنها كينه توزی ایشان مشخص و آشکار می گردد تا مسلمین از ایشان حذر کنند. جالب است که خلافت الهی علی با حمایت همه جانبه خداوند و ملائکه و پیامبر اسلام و بودن علم غیب و عصمت و معجزات و کرامات، باز هم غصب شده و از بین رفته است، آن هم توسط دو نفری که به زعم شما شیعیان دارای هیچ فضیلت خاصی نبوده‌اند و حتی دارای نفاق و گمراهی نیز بوده‌اند.!!
 
 و اما در ادامه پاسخ به شبهه مطرح شده باید بگوییم ما نفهمیدیم که بالاخره در زمان رحلت پیامبرصلی الله علیه وسلم، ابوبکر در سنح بوده یا در نماز بوده یا در سپاه اسامه بوده؟ شما در جایی می‌گویید که او در سنح بود، ولی در جایی دیگر می‌گویید که پیش نماز بوده ولی پیامبرصلی الله علیه وسلم آمده و او را کنار زده است!! و در جایی دیگر می‌گویید که در سپاه اسامه بوده و مورد نفرین پیامبر قرار گرفته است!! البته روحانی صفوی خیلی دوست دارد بگوید که ابوبکر در هر 3 مکان بوده تا بدین طریق بتواند هرچه بیشتر شخصیت ابوبکر را خدشه دار کند. یا می گویند ابوبکر فقط یکبار پیش نماز بوده و پیامبر نیز آمده پشت سر او. باید گفت پس بالاخره پیش نماز بوده و اگر او نبوده پس چه کسی پیش نماز بوده؟(لابد علی؟!!) پیامبر که بیمار بوده و خودتان نیز می گویید همان یکبار نیز به زحمت خود را به ابابکر رسانده و همین پیش نماز بودن ابابکر(حالا یکبار یا صد بار) نشان می دهد که وی در لشکر اسامه نبوده است.

و اما شیخ الاسلام ابن تیمیه در (المنهاج 31/121) می‌گوید: (و هر آنکه بر سیره شناختی داشته باشد بر دروغ بودن این ادعا شک نمی‌ورزد و هیچ کدام از اهل علم نقل ننموده‌اند که پیامبرابوبکر یا عثمان را در میان لشکر اسامه فرستاده باشد و تنها در مورد عمر روایت شده است و چگونه ابوبکر را در میان لشکر می‌فرستد و حال در طول بیماری خود او را به عنوان امام جماعت برای اقامه نماز تعیین کرده بود.) جانشینی ابوبکر به عنوان امام جماعت در نماز با امر پیامبر معروف و مشهور است و سیره نویسان بر آن اتفاق دارند و جز شیعیان نادان کسی آن را انکار نمی‌ کند و استناد به کتب شیعی همچون تاریخ یعقوبی نیز بیفایده است و این استناد به درد خودتان می خورد. در صحیحین از صحابه و نه تنها از عائشه (به تصور شیعه) و ابو موسی اشعری، ابن عمر، عباس بن عبدالمطلب، عبدالله بن زمعه و ... آن را روایت کرده‌اند، پس چگونه می‌توان تصور کرد که پیامبر او را همراه لشکر اسامه به جهاد بفرستد و حال آنکه او را به امامت نماز نیز دستور داده است؟ و امامت او میان سیره نویسان مشهور و مورد اتفاق است و (السیرة النبویة) ابن هشام (البدایة و النهایة) ابن کثیر و حتی (تاریخ طبری) هیچ کدام ذکر نکرده‌اند که ابوبکر همراه لشکر اسامه به جهاد رفته است و می‌توان به جلد سوم از تاریخ طبری که مربوط به حوادث سال یازدهم هجری است (ص 184-342) مراجعه کرد و در جاهای متعددی از کتاب به ذکر سریه اسامه پرداخته و یک بار هم بر این مسأله اشاره نکرده که ابوبکر همراه لشکر اسامه بوده است. و اما سایر کتبی که شیعیان به آن احتجاج می‌کنند مانند تاریخ ابن اثیر (السیرة الحلبیة) و (السیرة الدحلانیة) تماماً بدون اسناد و تصحیح روایت می‌نمایند و صاحبان هیچ کدام هم به صحت تمام روایات خود ادعا ننموده‌اند و بخاطر وجود تعارض و مخالفت آنها با سایر کتب معتبر همچون (السیرة النبویة) یا (تاریخ الطبری) یا (البدایة و النهایة) نمی‌توان به نقل آن کتاب‌ها اعتماد و تکیه کرد. و اما تنها منبعی که سزاوار بررسی است طبقات ابن سعد می‌باشد که ابن سعد در (2/189-190) آن را نقل نموده و البته سندی برای آن ذکر نکرده است و به این امر اکتفا نموده که (آنان گفته‌اند) و این نوع نقل هم فایده‌ای نخواهد داشت و احتمالا او از واقدی نقل نموده است، زیرا با همان عبارت در (مغازی الواقدی) (3/117-119) ذکر شده است و اگر این از واقدی باشد او متروک الحدیث است و عده‌ای هم او را به دروغ‌گوئی متهم نموده‌اند، پس روایت مذکور از درجة اعتبار ساقط می شود و اگر از غیر واقدی هم باشد اسنادی نیست که در آن نگریسته شود و صحتش روشن گردد.
 
 ابن سعد باز در جایی دیگر از کتاب خود (2/241) از روایت عبدالوهاب بن عطاء عجلی از عمری از نافع از ابن عمر نقل کرده است و این اسناد هم به علت وجود عمری در آن ضعیف است و او عبدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن خطاب است و او همانطور که در (التقریب) ذکر شده ضعیف است و عمری برادر عبیدالله بن عمر نیست زیرا عبیدالله از عبدالوهاب بن عطاء روایتی ذکر ننموده است. و اما روایت از جهت لفظ نیز با امامت ابوبکر برای نماز از سوی پیامبر در تعارض است. چون حتی چنانچه به فرض بیاییم و بر وجود ابوبکر در لشکر اسامه اقرار کنیم (به دلیل وجود برخی روایات) ولی بخاطر اتفاق سیره نویسان بر امامت ابوبکر در نماز، باید بگوییم این دلیلی است که پیامبر بعد از اینکه ابوبکر را به عنوان نیروی لشکر اسامه ذکر کرده، سپس او را برای امامت نماز استثناء نموده است. حتی کسانی که به وجود ابوبکر در میان لشکر اسامه اشاره کرده اند به تقدیم ابوبکر برای نماز در زمان بیماری پیامبر اعتراف نموده‌اند و حلبی در (السیره) (3/208) گفته است: و پیامبرصلی الله علیه وسلم در سریه اسامه ابوبکر و عمرش را استثناء نمود و ابوبکر را برای امامت نماز امر نمود. و از اینکه ابوبکر ابتداء در شمار لشکریان اسامه بوده باشد و سپس در آن شرکت ننموده باشد به معنی سرپیچی و خودداری ابوبکر از جهاد در میان لشکر اسامه نیست، زیرا پیامبر چون او را برای امامت نماز مسلمانان انتخاب نمود او عملاً نتوانست در لشکر حضور یابد و خودداری او به علت دستور پیامبر(ص) برای ادای نماز بوده است.
 
احمد بن دحلان در (سیره الدحلانیه) همین سخن حلبی را تکرار می‌کند. و ابن کثیر نیز در (البدایة و النهایة) (5/222-223) اشتباه اینکه ابوبکر در شمار لشکر اسامه بوده است ذکر نموده و می‌گوید: (و هر آنکه گفته باشد که ابوبکر در میان لشکر بوده اشتباه نموده، زیرا پیامبرصلی الله علیه وسلم سخت بیمار گشت و لشکر اسامه در جرف خیمه زده بود و حال پیامبر ابوبکر را برای امامت نماز دستور داد، پس چگونه او در میان لشکر است و حال او با اجازه و دستور رسول خدا امام مسلمانان است و اگر فرض شود که او در میان لشکر بوده، پس لابد شارع او را با نص برای امامت نماز که یکی از بزرگترین ارکان دین است استثناء نموده است) و آنچه بیان شد تنها ابن تیمیه بیان ننموده است، بلکه کسانی دیگر از جمله ابن کثیر به این مساله اعتقاد دارند و اما به نسبت حضور عمر، ابوبکر از اسامه اجازه خواست تا عمر را رخصت دهد همراه او بماند زیرا به وی احتیاج بود و صراحتاً در روایتی از طبری (3/226) گفته شده است که ابوبکر به اسامه گفت (اگر اجازه بدهید مرا به وسیله عمر یاری نمائید و به وی اجازه داد) ابن سعد در (الطبقات) (2/192) و ابن کثیر در (البدایة و النهایة) (6/305) و حلبی در (السیره) (3/209) آن را نقل نموده و این اجازه به منزله­ی تخلف و خودداری نیست.
 
و شیعیان تلاش می‌کنند تا صحابه را متهم نمایند به اینکه آنان در خروج با لشکر اسامه اکراه داشته‌اند و می‌گویند: (با وجود اینکه دریافته بودند و نصوص آشکاری در وجوب شتاب به جهاد دیده بودند، از آن اکراه داشتند) در جواب باید گفت : این افترای آشکاری بر صحابه می‌باشد و تمام روایاتی را که شما بدان استناد می کنید بیانگر این هستند که آنان سستی و اکراه نداشته‌ و تأخیرشان عمدی نبوده و بلکه تأخیر آنان از روی اجتهاد اسامه امیر لشکر بوده است، و ابن هشام در (السیره) (4/300) در این باره می‌گوید: (اسامه و مردم به انتظار نشستند تا ببینند که خداوند عاقبت بیماری پیامبر را چطور اراده خواهد نمود). و امام ابن تیمیه در (المنهاج) (3/122) می‌گوید: (پیامبر اسامه را فراخواند و فرمود: جهاد كن بر برکت خدا و یاری و عاقبت. اسامه گفت: ای رسول خدا شما ضعیف گشته‌ای و از خداوند می‌خواهم شما را سلامت گرداند، مرا رخصت نمائید درنگ نمایم تا اینکه خداوند شما را شفا دهد و اگر من بیرون روم و شما بر این حال بیماری باشی و در درون برای شما ناراحتم (و دلم به شما مشغول است) و برایم سخت است تا از مردم در باره شما جویا شوم (و از آنان خبر بیماری شما را بشنوم) پس پیامبر ساکت بماند و بعد از چند روز جان به جان آفرین تسلیم نمود.
 
 و حتی بعد از وفات رسول خدا باز اسامه خود تلاش می‌نمود از روی اجتهاد و گمان اینکه مسلمانان در مدینه به او نیاز دارند با لشکریان - از جهاد (مقرر) بر گردد، طبری (3/226) در روایتی به آن تصریح نموده و می‌گوید: اسامه همراه مردم بایستاد و به عمر گفت نزد خلیفه رسول خدا (ابوبکر) برگرد و از او بخواهید تا رخصت دهد که با مردم برگردم، زیرا همراه من بزرگان و برجستگان مردم می‌باشند و من بر امنیت خلیفه اطمینان ندارم. نظیر چنین روایتی به صورت کامل در (السیرة الحلبية) (3/208) موجود است. و اینکه شیعه می گوید چرا یک جوان از دیگران برای فرماندهی سزاواتر شده است؟ باید گفت پس چرا ابوبکر پس از رحلت نبی اکرم و پس از اینکه به خلافت رسید باز همان جوان را به فرماندهی گماشت؟
چرا عمر یا عثمان یا دیگر مردان را نگذاشت؟ پس نتیجه می گیریم که اینها ساخته و پرداخته ذهن بیمار شما هستند جهت تفرقه میان مسلمین و مشخص است که البته پیامبر به جوانان نیز بها می داده تا خود را نشان دهند و چنانچه طبق این استدلال بخواهیم مقام دیگر صحابه را خدشه دار کنیم، بنابراین مقام و سزاواری کسانی چون عمار و اباذر و سلمان و مقداد را نیز زیر سوال برده اید، کسانی که به زعم شما جزء شیعیان و طرفداران درجه یک حضرت علی بوده اند، پس این جوان برای فرماندهی به شیعیان علی نیز سزاوارتر و برتر بوده است!! و اما روایاتی که در آن ذکر شده: (نفرین خدا بر آنکه از آن تخلف ورزد) و مراجع شیعه اشاره می‌کنند که روایت مذکور نزد شهرستانی وجود دارد و البته این ادعا همچون باد است و در معیار حق ارزشی ندارد، زیرا شهرستانی (1/20) در حاشیه (الفصل) آن را ذکر نموده و آن را به کسی نسبت نداده است و اسنادی بر آن نقل ننموده و تصحیح نکرده است، بلکه تنها لفظ آن را نقل نموده است و با بررسی کتب حدیث اهل سنت بعید است که کسی از شیعیان سندي برای آن روایت بیابد و از جمله روایاتی است که بی‌اساس می باشد. اما حدیث مذکور دارای این خاصیت نیست، و حلبی در کتاب (السیره 3/218) می‌گوید: (و سخن مراجع رافضی نیز درباره نفرین متخلفین از شرکت در لشکر اسامه از جانب پیامبر مردود است، زیرا نفرین هرگز در حدیث وارد نشده است.
 
 ابن دحلان نیز در السیرة الدحلانیة (2/362) چنین سخن گفته است). چهار ماه بعد از جنگ احد، پیامبرصلی الله علیه وسلم چهل نفر و یا به روایتی هفتاد نفر از برگزیدگان انصار را که قراء نامیده می‌شدند به تقاضای رئیس قبیله بنی عامر برای آموزش قبیله بدآنجا فرستاد. در راس آن‌ها منذر بن عمرو بود که پیش از اسلام هم نوشتن می‌دانسته. در بئر معونه که آبی است در کوه بر سر راه مدینه به مکه، کافران بر سر آن‌ها ریخته، همه را کشتند. پیامبر که از شهادت این اصحاب و حافظان قرآن، بسیار غمگین می‌شود، به لعن آن کفار می‌پردازد، ولی پس از مدتی از لعن دائم و مداوم ایشان نهی می‌شود، آنوقت آیا معقول است که اصحاب مسلمان خویش را نفرین کند؟! لعن و نفرین مسلمین(آن هم اصحاب) طبق مذهب منحرف و ضاله رافضی جایز و حتی دارای ثواب است و این بدعتها جزء سنت پیامبر اسلام نبوده است.

خواننده گرامی توجه داشته باشد که گاهی برخی تفرقه جویان و دکانداران مذهبی می آیند و حوادث و وقایع را وارونه جلوه می دهند و یا اینکه آنها را طبق عقده ها و کینه های خویش تعبیر می نمایند. در مورد معطل شدن سپاه اسامه نیز وضع بر همین منوال است: دکانداران مذهبی در تشیع می گویند: ای وای چگونه توانستند دستور پیامبرصلی الله علیه وسلم را زیر پا بگذارند و چرا حرکت نکردند؟!! ولی یک انسان منصف می گوید: اصحاب به خاطر شدت علاقه ای که پیامبرشان داشتند توان دوری از وی را نداشته اند، پیامبری که 23 سال در کنار او جهاد و مجاهدت داشتند و در همه لحظات شاد و غمگین در کنار هم بوده اند، در شکنجه ها، در تبعیدها، در محاصره اقتصادی، در جنگ، در گرسنگی، در تشنگی و . . . . . . پیامبری که به قول خودتان رحلت و پایان زندگانی وی مشخص بوده و خود نیز به آن آگاهی داشته و بنابراین اصحاب نیز بر این امر واقف بوده و البته غمگین بوده اند. البته همانطور که ذکر شد اصحاب حتی در این لحظات سخت نیز تخلفی نکردند و نبودن حضرات ابوبکر و عمر در لشکر و سایر موارد توضیح داده شد. خواننده گرامی توجه داشته باشد که ذکر چنین موارد حاشیه ای و بیرون کشیدن این مطالب از لابه لای متون تاریخی و دروغ پردازیهای بی مورد، تنها جهت تفرقه زدن میان مسلمین و میان شیعه و سنی است و همچنین گرم کردن دکانها برای سواری گرفتن از مردم جاهل، پس به خود آیید.