عدم عصمت ائمه شیعه
شماره مقاله:
591 مدعیان تشیع برای حضرت علی و امامان قائل به عصمت هستند، ولی جملات خود ایشان و مطالب مندرج در تاریخ، خلاف این امر را ثابت می کند، حضرت علی(ع) در خطبه 216 نهج البلاغه فرموده: پس از گفتن حق یا مشورت دادن به من خودداری نکنید زیرا خود را از آن که اشتباه کنم مصون نمی دانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند. در نهج البلاغه نامه 71 به منذربن جارود عبدی فرموده:
«همانا شایستگی پدرت مرا نسبت به تو فریب داد و گمان کردم همانند پدرت می باشی و راه او را می روی و از تواریخ معلوم میشود که آن حضرت، منذر بن جارود را برای جمع صدقات فرستاده و او را انتخاب کرده برای این کار و او اموال را اختلاس کرده و ملحق به معاویه شده، حضرت به او مینویسد: «فإن صلاح أبیک غرنی..» تا آخر.
و از نامة 63 نهج البلاغه و تواریخ معلوم میشود که آن حضرت أبوموسی أشعری را عامل کوفه قرار داده در حالی که ابوموسی(به عقیده خود شما) هم منافق در آمد و هم با حضرت مخالفت کرد و از نامه 61 نهج البلاغه و تواریخ معلوم میشود که آن حضرت کمیل بن زیاد را عامل هیت قرار داد در حالی که او مقاومت نکرد و شهر هیت را تسلیم دشمن نمود، و حضرت او را مذمت کرده است.
از نامه 44 نهج البلاغه و تواریخ معلوم میشود که حضرت زیاد بن ابیه را عامل بر فارس قرار داده و اشتباه نموده است. و از نامة 43 نهج البلاغه معلوم میشود که مصقلة بن هبیرة را عامل اردشیر قرار داده و او خائن در آمد. و از نامة 41 نهج البلاغه و رجال و تواریخ معلوم میشود در تعیین ابن عباس اشتباه نموده است و همچنین طبق تمام تواریخ قیس بن سعد بن عبادة را که حاکم او بر مصر بود معزول نمود و بواسطة عزل او و نصب محمد بن ابی بکر، مصر سقوط کرد و معلوم شد حضرتش اشتباه کرده و نباید به سخن نمامین گوش مینمود.
حضرت علی(ع) در صحیفة علویه دعای سوم ماه و در دعای کمیل و دعای صباح و چند دعای دیگر فرموده: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء، لا تفضحنی بخفی ما اطلعت علیه من سری و لا تعاجلنی بالعقوبة علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و إسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرة شهواتی و غفلتی، اللهم اغفر لی خطایای و عمدی و جهلی و هزلی و جدی فکل ذلك عندی، أبیت إلا تقحما علی معاصیك و انتهاکا لحرماتك و تعدیا لحدودك، الحمد لله الذی ستر عیوبی و لم یفضحنی بین الناس، فبئس المطیة التی أمتطت نفسی من هواها، و معصیتی کثیرة، و لسانی مقر بالذنوب، و أعوذبك أن تحول خطایای أو ظلمی أو إسرافی علی نفسی و اتباع هوای و استعمال شهوتی دون رحمتك و برك، الهی سترت علی فی الدنیا ذنوبا و لم تظهرها للعصابة و أنا إلی سترها یوم القیامة أحوج و قد أحسنت بی إذ لم تظهرها للعصابة من المسلمین فلا تفضحنی بها یوم القیامة علی رءوس العالمین، و استر علی ذنوبی، إلهی لو لا ما قرفت من الذنوب ما فرقت عقابك، ألقنی السیئات بین عفوك و مغفرتك، قد أصبت من الذنوب ما قد عرفت و أسرفت علی نفسی بما قد علمت، أوقرتنی نعما و أوقرت نفسی ذنوبا، أذکر لك فاقتی و مسکنتی و میل نفسی و قسوة قلبی و ضعف عملی، حاجتی إلیك اللهم العتق من النار». حضرت سجاد در صحیفة سجادیه دعای 34 میفرماید: «کم نهی لك قد أتیناه و سیئة اکتسبناها».
و در دعای دهم فرموده: «اللهم إن الشیطان قد شمت بنا إذ شایعناه علی معصیتك»، و در دعای 52 فرموده: شهواتی حرمتنی یعنی، شهواتم مرا بیبهره ساخته، و در دعای 41 فرموده: «لا تعلن علی عیون الملأ خبری»، «أخف عنهم ما یکون نشره علی عارا»، و در دعای 25 و 16 فرموده: «أعذنی و ذریتی من الشیطان الرجیم، سلطته منا علی ما لم تسلطنا علیه منه»، «و من أبعد غورا فی الباطل و أشد إقداما علی السوء منی حین أقف بین دعوتك و دعوة الشیطان فأتبع دعوته»، یعنی، ...... هنگامی که بین دعوت تو و دعوت شیطان بایستم دعوت شیطان را میپذیرم.
حضرت علی بن الحسین در دعای 32 صحیفة سجادیه فرموده: «کثر علی ما أبوء به من معصیتك»، یعنی، بسیار است معصیت تو بر من که اقرار میکنم، و فرموده: «اللهم إنك أمرتنی فترکت و نهیتنی فرکبت» یعنی، خدایا تو مرا امر نمودی پس سر باز زدم و نهی نمودی، پس بجا آوردم، و فرموده: «کبائر ذنوب اجترحتها» یعنی، گناهان عظیمی که مرتکب شدم، و در دعای رمضان از خدا خواسته که: «تطهرنا به من الذنوب» و قابل توجه است که عبدالله بن عباس که از یاران نزدیک امام بوده برای او قائل به عصمت نبوده است و در مورد طریقه عزل معاویه با حضرت علی مخالف بوده، و به حضرت علی پیشنهاد می دهد که معاویه را نگه دار و پس از آرام شدن مملکت او را عزل کن (تاریخ طبری ج 6 ص 3089) که حضرت علی قبول نمی کند و در پاسخ می گوید: بر تو است که رای خود را به من بگویی، و من باید پیرامون آن بیندیشم، آنگاه اگر خلاف نظر تو فرمان دادم باید اطاعت کنی. (نهج البلاغه حکمت 321).
البته محققان گمراه شیعه برای اینکه اندکی زیر بار حق نروند می آیند و در مقابل این سخنان دست به تاویل زده و می گویند: امام در خیلی از امور مشورت می کرده است، و نظر بقیه را اجرا می کرده که در بعضی اوقات نتیجه آن خیانتکار شدن بعضی از والیان می شده است چون امام همیشه از علم غیب خود استفاده نمی کرده است!!! و در شرایطی مجاز به استفاده از آن نبوده است!!! در جواب می گوئیم: پیامبر طبق آیات بسیاری از قرآن مثل (وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ) [الاعراف: ١٨٨] علم غیب نداشته است، و در همین آیه آمده که اگر علم غیب داشتم حتما از آن استفاده می کردم، حال چگونه است که حضرت علی علم غیب داشته ولی استفاده نکرده؟! و علم غیبی که از آن استفاده نشود و به کار حکومت و مردم نیاید چه فایده ای دارد؟! اگر به قول شما حضرت علی از علم غیب خود استفاده نکرده و در نتیجه باعث خیانتکار شدن والیان و سست شدن و انحراف حکومت اسلامی شده، پس فرق او با دیگر خلفا در چیست؟!
شما آنها را نیز فاقد علم غیب می دانید و می گوئید: صلاحیت حکومت را نداشته اند و باعث انحراف اسلام شده اند و غاصب خلافت علی بوده اند، پس هیاهوی شما برای دادن خلافت به علی چیست؟! یا می گویید: حضرت علی فرموده: خود را مصون از خطا نمی دانم مگر آنکه خدا مرا حفظ کند، و البته خداوند او را حفظ می کرده چون او دارای عصمت بوده است!!!
در جواب می گوئیم: این در مورد همه صدق می کند و خداوند هر کس را که حفظ کند از خطا مصون خواهد ماند، و اگر حضرت علی دارای عصمت بود و به هیچ عنوان خطایی نمی کرد، دیگر گفتن این جمله بی معنا بود که به من مشورت دهید چون خود را مصون از خطا نمی دانم مگر اینکه خدا مرا حفظ کند، و این جمله را کسی می گوید که ممکن است خطا بکند و به مشورت نیاز داشته باشد. ابوجعفر محمدبن حسن بن احمد ولید، استاد شیخ صدوق، درباره سهو نبی اکرم صلى الله عليه وسلم می گوید: نخستین قدم در راه غلو و گزافه آن است که کسی سهو را از پیامبر و امام نفی کند(من لایحضره الفقیه باب السهو فی الصلاه) سید شریف مرتضی نیز در تاویل لفظ نسیان که در آیات شریفه آمده در تنزیه الانبیاء می گوید: و اگر نسیان را بر حقیقت هم بپذیریم(و این کلمه را به فراموشی ترجمه کنیم) باز هم باید پذیرفت که فراموشی، در امر تشریع و ابلاغ رسالت و آنچه به تنفیر انجامد، برای پیامبر روا نیست، اما در خارج از این موارد که ذکر شد، نسیان مانعی ندارد.
و اما مدعیان تشیع بر این باورند که بنا به دستور پیامبر صلى الله عليه وسلم دین را می بایست تنها از امامان و معصومین گرفت، یعنی تنها اهل بیت شایستگی تعلیم قرآن و سنت را بطور صحیح و بدون خطا دارند و به احادیثی چون قرآن و عترتی و ... اشاره دارند و حتی قرآن را بدون وجود اهل بیت، کافی و یا قابل فهم نمی دانند، اما سوال اینجاست: اگر چنین است پس چرا پیامبر افرادی دیگر به جز علی را نیز برای تعلیم قرآن به قبایل مختلف می فرستاده است؟ مگر نه اینکه اینکار باید توسط علی انجام می شده است؟ پس چرا صحابه دیگر نیز مردم را تعلیم می داده اند؟ و برای این امر به قبایل و شهرهای مختلف می رفته اند؟ برای نمونه به برخی از این موارد اشاره می کنیم: بعد از عقبه اولی(در سال 12 نبوت، 621 میلادی) بود که مردم مدینه به پیامبر در مکه نوشتند که مردی برای ما بفرست تا فقه و قرآن به ما بیاموزد. پیامبر صلى الله عليه وسلم هم مصعب بن عمیر را به مدینه فرستاد که او قبایل اطراف مدینه را به اسلام و قرآن دعوت کرد و قرآن را بر مردم قرائت می کرد. وقتی هم که اوس و خزرج نتوانستند درباره تعیین امام جماعت به توافق برسند مصعب بر آنها نماز می خواند[1].
و به قولی در این کار مهم عبدالله بن ام مکتوم هم یار و یاور او بود.[2]وقتی نمایندگان مردم یمن آمدند، ابوعبیده بن جراح برای تعلیم همراه آنها فرستاده شد[3]عمروبن حزم انصاری را که نوجوان هفده ساله ای بود در سال دهم هجری با نامه ای به نجران فرستاد تا به مردم آنجا قرآن و فقه بیاموزد. این نامه مفصلی بود که تکلیف قاریان قرآن در آن روشن بود. بشارت مردم به خیر و امر به نیکی- تعلیم قرآن و بیان احکام شرع- بشارت به بهشت و انذار از آتش، در این نامه مفصل، جزء تکالیف قاریان قرآن بیان شده است[4] و نیز اسید بن حضیر و خالد بن سعید بن عاصی هم بودند که چنین ماموریتهایی یافته اند[5]گروهی از بنی تمیم که نزد پیامبر صلى الله عليه وسلم آمدند وی عباد بن بشر را همراه آنها فرستاد تا شرایع اسلام و قرائت قرآن را بدانها بیاموزد[6].
در فتح مکه هنگام عزیمت به حنین رسول کریم جوان بیست ساله ای به نام عتاب بن اسید را به امارت در مکه نهاد و معاذ بن جبل را برای آموختن و حفظ قرآن و یاد دادن مبادی اسلام در مکه باقی گذارد[7]، در سال چهارم هجرت در نیمه ماه صفر ده تن از اصحاب در رجیع(آبی در نزدیکی مکه) به دست کفار افتادند. اینها برای تعلیم قرآن به اعراب عضل و قاره فرستاده شده بودند[8]در همین ماه، یعنی چهار ماه بعد از احد، پیامبر صلى الله عليه وسلم چهل نفر و یا به روایتی هفتاد نفر از برگزیدگان انصار را که قراء نامیده می شدند به تقاضای رئیس قبیله بنی عامر برای آموزش قبیله بدانجا فرستاد. در راس آنها منذر بن عمرو بود که پیش از اسلام هم نوشتن می دانسته. در بئر معونه که آبی است در کوه بر سر راه مدینه به مکه، کافران بر سر آنها ریخته، همه را کشتند.[9]
در حدیث نیز آمده که پیامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: قرآن را از چهار نفر فرا بگیرید: عبدالله بن مسعود، سالم مولی ابن حذیفه، معاذ بن جبل و ابی بن کعب[10] و البته در این روایت هیچگونه حصری نیست. یعنی تعداد معلمین کتاب به هیچ وجه محدود به همین چهار نفر نشده و عده زیاد دیگری نیز بوده اند، همچون: اهل الصفه، مصعب بن عمیر، عتاب بن اسید، عمرو بن حزم، خالد بن سعید، رافع بن مالک، اسید بن حضیر، شهاب قرشی و.....، تنها پاسخ مدعیان تشیع این است که چنانچه خطایی از این قاریان سر می زده، پیامبر صلى الله عليه وسلم توسط علم غیب و وحی مطلع می شده و به آنها تذکر می داده است و چون خود پیامبر صلى الله عليه وسلم زنده بوده و بر کار ایشان نظارت داشته، بنابراین فرستادن این نائبان بلامانع بوده است،
در پاسخ می گوئیم، اولا: امکان دارد چند مورد از این خطاها را که توسط صحابه در شهرهای دیگر رخ داده است و سپس توسط پیامبر صلى الله عليه وسلم متذکر شده اند را نام ببرید،
ثانیا: آیا پیامبر صلى الله عليه وسلم از طرفی می گوید دین را تنها از اهل بیت بگیرید ولی از آن طرف افرادی دیگر را برای تعلیم می فرستد؟
ثالثا: این قاریان و حافظان قرآن ابتدا در مقابل پیامبر صلى الله عليه وسلم قرآن را می خوانده اند و چنانچه خطایی داشتند متذکر می شده اند و سپس برای تعلیم به جاهای دیگر می رفته اند، بنابراین پس از رحلت نبی اکرم صلى الله عليه وسلم نیز به همان طریق قبل کار تعلیم خود را ادامه می داده اند، پس نیازی نبوده که این امر تنها منحصر به حضرت علی و اهل بیت باشد،
رابعا: طبق نظر شما یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم در موقع زنده بودنش نظارت شخصی داشته و توسط علم غیب و وحی از خطای قاریان مطلع می شده و پس از او نیز علی دارای علم غیب بوده و به همان روش عمل می کرده است، یعنی همیشه و در هر زمان باید معصومی من عندالله حاضر و ناظر باشد تا این کار عملی شود، خوب با این تفاسیر می شود بفرمائید الان چه کسی بر کار عالمان نظارت دارد و خطاهای ایشان را متذکر می شود؟! امام زمان که غائب و در پس پرده است و لابد با تمام عالمان در تمامی شهرها ارتباط مخفی دارد؟!!
خامسا: اگر به عنوان مثال حضرت علی صلى الله عليه وسلم در مدینه خلیفه باشد و فرستاده او در یمن مشغول تدریس قرآن باشد، سپس آن فرستاده خطایی بکند و حضرت علی توسط علم غیب متوجه شود، می شود بفرمائید چگونه آن فرستاده را مطلع می کند؟! لابد سریعا با طی الارض به یمن می رود و پس از تذکر دادن سریعا به مدینه بر می گردد!!! در ضمن فراموش نکنید تلفن و لوازم مخابراتی نیز در کار نبوده تا مورد استفاده قرار بگیرد!! اگر هم بگویید حضرت علی از آنها آزمایش می گرفته تا خطایی نداشته باشند، باید گفت بنابراین صحابه حافظ قرآن نیز می توانسته اند مامور انجام این کار باشند و حتی خودشان از اشخاص تعلیم دیده آزمایش بگیرند و سپس ایشان را روانه شهرهای مختلف کنند، چون قرائت این صحابه نیز قبلا توسط پیامبر صلى الله عليه وسلم تایید شده است(یعنی در یک کلام دین را از صحابه نیز می توان گرفت[11].
ولی مدعیان تشیع نمی خواهند این را قبول کنند) و اما در مورد استناد شیعیان به آیه33 سوره احزاب می گویید مراد از رجس(آلودگی) دوری از هر گونه گناه و خطا و اشتباه است و این آیه مختص 5 نفر است و در واقع شیعه این آیه را حصر نموده در 5 نفر!(یعنی پیامبر و علی و حسن و حسین و فاطمه) باید گفت: بنابراین فقط همین 5 نفر معصومند و بقیه امامان شیعه معصوم نخواهند بود. و چرا آیات قبل و بعدی این آیه دارد در خصوص زنان پیامبر اسلام، صحبت می کند؟
شما می گویید عنکم مذکر است ولی در سوره هود آیه 73 از کلمه مذکر علیکم استفاده شده در صورتیکه در آیه قبل از آن خطاب با ابراهیم و همسرش است؟! پس عنکم آیه عصمت شما به دلیل آن است که مردانی مانند: زید(پسر خوانده پیامبر اسلام) ابوبکر و سلمان فارسی و حضرت علی(داماد) و عثمان (داماد) نیز جزء اهل بیت (اهل خانه) پیامبر اسلام محسوب می شده اند. وگرنه طبق استدلال خود شما اگر عنکم مختص مردان است پس تکلیف حضرت فاطمه(س) چه می شود؟ به ناچار ایشان باید از شمول آیه خارج شوند! ضمنا اگر معنای تطهیر، عصمت است چرا خداوند در سوره مائده آیه 6 این وعده را با کلمه تطهیر خطاب به اصحاب پیامبر صلى الله عليه وسلم هم داده؟ جالب است که هم کلمه یرید در این آیه آمده و هم مانند آیه عصمت شما قبل از آن صحبت از وضو و خواندن نماز است!
و اما طبق تفسیر شیعیان اصحاب نیز معصوم خواهند بود چون همین الفاظ دقیقا در آیه11 سوره انفال نیز نازل شده است، آنجا که می فرماید: (إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ). انفال: 11. یعنی: [به یاد آورید] هنگامى را كه [خدا] خواب سبك آرامشبخشى كه از جانب او بود بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاك گرداند و وسوسه شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را محكم سازد و گامهایتان را بدان استوار دارد.
[1] ابن هشام 76:2 ، ابن سعد1:1/148 ،3: 1/83 ،3: 2/2 ، و 136، احمد 284:4 و 291، طیالسی: ح 704 ، در مدینه او را مقری می خواندند(طبری 1214:1 ) چه، قرائت قاریان قرآن را اصلاح می کرد.
[2] ابن سعد4 :1/151، اضافه مراجعه کنید: امتاع مقریزی 34-35 ، جوامع السیره72 ، تراتیب- الاداریه کتانی 42:1
[3] تراتیب الاداریه کتانی 43:1
[4] ابن هشام4 :241-243، مجموعه الوثائق السیاسه 105-106
[5] تراتیب الاداریه 44:1
[6] ابن سعد2 :1/116 و3: 2/17و تهذیب التهذیب 90:5
[7] ابن هشام 362:2 و ابن سعد 2: 2/108
[8] در قرآن هم بر این حادثه اشاره شده است(204:2-207) رک. واقدی344(یا157 برلن)، ابن هشام178:2 به بعد(یا648 گوتینگن)، ابن سعد2 : 1/36 و3 : 2/ 33-34، طبری 1431:1 به بعد، ابن سیدالناس 40:2، سیره ابن کثیر 62:4 ، امتاع 174 ، مواهب 130:1 ، تاریخ الخمیس 454:1 ، جوامع ابن حزم 176 ، بخاری: مغازی، باب غزوه الرجیع، احمد 310:2
[9] واقدی337 ، 378 (153 برلن) ابن هشام 193:3 به بعد(648 گوتینگن)، ابن سعد2 : 1/36و3 : 2/71و4: 1/183و4 :2/89، طبری1441:1به بعد، ابن کثیر4: 71-74، زادالمعاد 272:2، تاریخ الخمیس 451:1 یا508 ، فتح الباری298:7، بخاری: جهاد 184،9، مغازی28 ، احمد109:3 ، 111 ، 137 ، 210 ، 235 ، 255 ، 270 ، 288 ، 289 ، عمده القاری 230:8 ، مجمع الزواید6 : 128-129، التاج 439:4 ، جوامع ابن حزم178
[10] اتقان 244:1 نوع20 ،الجامع الصغیر 26:1 5ح 3889 ، قرطبی 58:1 ، مقدمتان95 ، قسطلانی 278:10 کتاب الاحکام شماره25 ، النووی 372 ، ابوشامه36 ، ایضا رک . بخاری: فضائل اصحاب 26 و 27 ، مناقب الانصار14 ، 16 ، فضائل القرآن8، مسلم: فضائل الصحابه ح 116-118 ، ابن سعد2 : 2/110، احمد 163:2 ، 189 ، 195 ، و 165:6 ، طیالسی: ح 2245 ، 2247
[11] اصلا همین صحابه پس از رحلت نبی اکرم(ص) به جمع آوری قرآن پرداختند تا در زمان حضرت عثمان(رض) کار و تلاش خود را به نتیجه رساندند، حال چگونه است که مدعیان تشیع تعلیم این قرآن را تنها از جانب علی و اهل بیت می پذیرند؟!! و ای کاش بر روش همان اهل بیت بودند، ولی چیزی که ما از شما می بینیم عمل به احادیث و روایات جعلی کتب علامه مجلسی و جناب کلینی است.
- 5563 بازدید
- نسخه چاپی