با سلام و عرض ادب خدمت شما سروران گرامی؛من جوانی از اقلیتهای مذهبی ایران هستم، اما خانوادهای مذهبی ندارم و خودم هم باور به تثلیث در مسیحیت و اینکه عیسی فرزند خداست را منطقی نمیدانم؛ یکی از دوستانم من را به سمت اسلام دعوت میکند و به این خاطر که از کودکی با جماعت شیعه معاشرت داشتهام، با فرهنگ و عقائد اسلام شیعه بیگانه نیستم؛ اما از طرفی وقتی تبعیضهای بین شیعه و سایر گرایشات مذهبی را در جامعه میبینم و اینکه شاهد هستم مذهب شیعه سراسر اندوه است و آنها در مراسم مذهبی نظیر عاشور عملاً خودآزاری میکنند، این مذهب هم به نظرم منطقی نمیآید.من جوینده حقیقت هستم و حرفهای شیعیان را شنیدهام و شبهاتی که در خصوص باورهای اهل سنت مطرح کردهاند را در ذهن دارم؛ قصد دارم آنها را مطرح کنم و اگر پاسخ منطقی برای آن گرفتم، به امید حق، به الله و محمد پیامبر اسلام ایمان بیاورم و به جامعه اسلام راستین بپیوندم.
1. دیدگاه اهل سنت نسبت به ظهور منجی و آخرالزمان چیست؟
پاسخ: ببینید احادیث مورد نظر اهل سنت و عقیده اهل سنت راجع به مهدی با آن مهدی فرزند امام حسن عسکری تفاوت دارد، مهدی اهل سنت هنوز به دنیا نیامده و شخصی است که در آخرالزمان ظهور می کند و ربطی به مهدی شیعیان و خرافات وی ندارد. مهدی شیعیان 1200 سال است که به سردابی فرو رفته و انواع خرافات و معجزات را برای وی تراشیده اند و خمس مال مردم بیچاره را به اسم وی دریافت می کنند و حتی رهبری کل مسلمین جهان را تنها برای نایب وی(یعنی جناب خامنه ای) واجب می دانند و بقیه را نیز به اطاعت از این نایب فرا می خوانند و دیگر موارد و خرافات و انحرافات متعددی که حول مهدی و امام زمان شیعه وجود دارد و در واقع امام زمان عمود خرافات شیعه شده است و مردم او را در هر جا می خوانند و از وی حاجت و کمک می طلبند و آرزوی دیدارش را دارند و غیره... ولی مهدی اهل سنت تنها فردی است که در آخرالزمان به دنیا می آید و اهل سنت او را همچون امام زمان شیعه نمی پرستند و از صبح تا شب سرگرم وی نیستند.مهدی شیعیان مملو از خرافات است و قصه های خرافی فراوانی را یدک می کشد و چون او را حی و حاضر می دانند این خرافات همچنان بیشتر تولید می شوند و هر روز قصه جدیدی از این مهدی غائب می شنوی، در صورتیکه وجودش تا کنون هیچ سودی نداشته و تنها سودش برای آخوندها بوده تا از طریق این عقیده بر مردم حکومت کنند و خمس مال مردم را نیز بگیرند. ولی مهدی اهل سنت این چیزها را ندارد و اهل سنت نیز دائم مشغول او نیستند.
2. چرا اهل سنت به عدل الهی اعتقاد ندارند و آن را جزء اصول دین نمیدانند؟
پاسخ: ما منکر عدل الهی نیستیم و نعوذبالله خداوند را ظالم یا غیر عادل نمی دانیم، ولی اینکه مطلبی جزو اصول دین باشد بحثی جداگانه دارد. شیعه این را جزو اصول مذهبی خود کرده است ولی مسلم است که خداوند به جز صفت عدل صفات دیگری همچون عالم و قادر و بصیر و سمیع نیز دارد، خوب چگونه و چرا اینها جزو اصول نیستند؟؟؟
3. در ایران، جماعت «سلفی» را فرقهای تندرو میدانند و جماعت «وهابی» و «ناصبی» را فرقههای گمراهی معرفی میکنند که شیعیان را دشمن میدارند و حتی کشتن شیعیان را فضیلت میدانند. شیعیان میگویند که خودِ اهل سنت هم وهابیها را فرقهای گمراه میدانند.لطفاً در خصوص دیدگاه مشترک عموم اهل سنت نسبت به این سه فرقه توضیح بفرمایید.
پاسخ: ببینید ناصبی به دشمن علی می گویند یعنی همچون خوارج هستند و یا می توان گفت همچون شیعیان که با عمر دشمن هستند، نواصب نیز با علی دشمنی دارند. البته خوارج فعلی خیلی معتدل شده اند و مانند شیعیان هنوز به کینه توزی مشغول نیستند ولی به هر حال ایشان نزد اهل سنت مردود هستند و حتی از لحاظ برخی عقاید کلامی نیز دارای اشکال هستند و جناب بن باز مفتی سابق عربستان می گفت که من خوارج را مسلمان نمی دانم. پس از نظر اهل سنت، خوارج و نواصب مورد تایید نیستند. و اما سلفی به مسلمانی گویند که به سلف صالح اقتدا می کند و این گروه اهل حدیث نیز نام دارند و افراد صالحی هستند و خود را تنها پیرو قرآن و احادیث صحیح می دانند و از تقلید کورکورانه به دور هستند و اقوال و فتاوای مخالف با قرآن و حدیث صحیح را رد می کنند. پس پیرو سلف صالح بودن عیب نیست و سلفی بودن از نظر اهل سنت نیکوست و اصلا بسیاری از اهل سنت خود را سلفی می دانند.
بسیاری از مسلمانان عربستان و کشورهای عربی نیز اهل حدیث و پیرو سلف صالح هستند که این بلااشکال است. و اما در مورد وهابیت توضیحاتی بیشتری می دهیم. از دیدگاه شیعیان وهابیون همان سلفیون هستند و شیعه به افراد سلفی می گوید وهابی. شیعه به کسانی که منکر واسطه و شفیع باشند و همچنین منکر تزئین قبور باشند می گوید وهابی و سلفی!!! و اما از نظر اهل سنت همانطور که گفته شد سلفی بودن بلااشکال است و چنانچه وهابیت نیز به همین معنا باشد پس آن مسلمانانی که وهابی نامیده می شوند باز در نظر اهل سنت خوب هستند چون مخالف واسطه و تزئین قبور بودن عیب نیست و بسیار نیکوست و اصلا این گروه مسلمین به اسلام خالص و صدر اسلام بیشتر نزدیک هستند و اهل سنت نیز هیچگاه چنین عقیده خوبی را رد نمی کند. البته لازم به تذکر است که در هر مذهبی عده ای افراطی و تروریست وجود دارند و این تنها مختص اهل سنت نیست و البته عموم اهل سنت از اعمال افراطی بیزارند و چنین گروههایی را تایید نمی کنند، حال این گروهها هر اسمی که می خواهند داشته باشند. چنانچه سلفی و وهابی و یا حتی سنی باشند و دست به اعمال غیرانسانی بزنند به طور حتم نزد اهل سنت مردود می باشند. و اما فعلا واژه وهابیت ابزاری شده در دست آخوندهای شیعه تا بدین طریق مردم ساده لوح را از اهل سنت بترسانند و جلوی اتحاد شیعه و سنی را بگیرند. این واژه دارای اشکالاتی است که در اینجا توضیح می دهیم:
چند سالی است که ورد شبانه روزی مراجع تشیع، واژه وهابی و وهابیت است و ایشان اهل سنت عربستان و حنابله و بطور کلی بسیاری از مسلمین را با این لقب می خوانند. باید در ابتدا گفت که انتساب یک فرقه بنام موسس آن فرقه است؟ خوب امام محمد بن عبدالوهاب موسس فرقه وهابیت خوانده شده، ولی عبدالوهاب نام پدر ایشان بوده و نام خود ایشان محمد بوده است، پس چرا نام شخص موسس را رها کنیم و به نام پدرش بچسبیم؟؟ آری، نام این امام ربانی محمد بوده و نهضت او نیز محمدی است و اصلا پدر او جزء مخالفین او بوده است و اصولا نام مخالف یک نهضت را بر روی همان نهضت نمی گذارند؟! مراجع شیعه در پاسخ می گویند: این نامگذاری همانند این است که ما می گوییم عربستان سعودی و مگر ایشان ابن سعود نبوده اند؟ پس چرا شما می گویید عربستان سعودی؟!! در پاسخ باید گفت: بحث پیرامون محمد بن عبدالوهاب و پدرش بود و شما ناگهان می روید سراغ موضوعی دیگر و دست به قیاسهای اشتباه می زنید. سوال ما اینجاست که چرا نام پایه گذار و موسس این نهضت نام یکی از مخالفین این نهضت است؟ و چرا نام خودش نیست؟ بحث آل سعود چه ربطی به موضوع ما دارد؟!! این قیاسی نابجاست،
چون: اولا: حکومت عربستان خودش را منتسب به موسس و پایه گذار این حکومت می داند، موضوع با موضوع بحث ما از زمین تا آسمان متفاوت است(مثل قصه مار و نقش مار شده)ثانیا: آن موضوعی سیاسی است، ولی این نهضتی دینی است. ثالثا: همان نام سعودی نیز نام مخالفین آل سعود نیست و سعودیها همان کسانی هستند که حکومت کشور عربستان را در دست دارند و نام مخالفین سیاستهای ایشان نیست، ولی عبدالوهاب نام یکی از مخالفین این نهضت است. رابعا: مشخص است که عربستان تحت نظر آل سعود است، یعنی در واقع زیر نظر سعودی ها است و به همین خاطر می گویند: عربستان سعودی، چون سعودیها و آل سعود آنجا یکی هستند و آنجا را اداره می کنند و این ربطی به عبدالوهاب و واژه وهابی و وهابیت ندارد. حتی همین نامگذاری پدر محمد بن عبدالوهاب نیز مانند ابن سعود نیست و می بینیم که این نامگذاری بصورت ناقص صورت گرفته است و کلمه عبد آنرا رها شده و تنها به کلمه وهاب آن توجه شده و می گویند: وهابی و وهابیت!! مراجع شیعه به ما می گویند: چرا شما از نام وهابی فراری هستید و مگر محمد بن عبدالوهاب را قبول ندارید؟ و مثلا اگر ما پیرو علامه امینی شیعه باشیم، مگر از او فرار می کنیم؟
در پاسخ باید بگوییم: همانطور که توضیح داده شد نام این امام، محمد است و نامش وهابی نیست!! و ما از نامش فراری نیستیم، آری ما اهل سنت محمدی هستیم. مسلما منطقی نیست که نام خود او را رها کنیم و نام پدرش و مخالف او را بر خود بگذاریم. وگرنه برای اینکه خیالتان را راحت کنیم، باید بگوییم: چنانچه شما این عقاید اسلامی و مبارزه با خرافات و مبارزه با قبرپرستی و مبارزه با شرک را وهابیت می خوانید، پس ما از زمره اولین وهابیون هستیم و اصلا از داشتن این نام افتخار می کنیم. و اما لازم به تذکر است که شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله و امام محمد بن عبدالوهاب رحمه الله در حقیقت دانشمندانی اسلامی بوده اند که تنها با خرافات و بدعتها مخالفت داشته اند و مسلم است که یک روحانی و مرجع مدعی تشیع که انواع خرافات را در دل و اندیشه خود دارد، می بایست کینه این علما را نیز در دل داشته باشد.
4. شنیدهام که اهل سنت، اهل بیت پیامبر را انسانهای صالحی میدانند و برایشان احترام خاصی قائلاند؛ این اهل بیت دقیقاً شامل چه کسانی میشود؟
پاسخ: اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم از دیدگاه اهل سنت شامل همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز می شود و تنها مختص حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین نمی شود. ولی اهل سنت ایشان را نیز بسیار دوست می دارند و ایشان نیز اهل بیت نبی اکرم بوده و دارای منزلت فراوانی می باشند و همچنین همسران نبی اکرم صلی الله علیه وسلم.
6. آیا اهل سنت معتقد به اتحاد بین شیعه و سنی هستند یا تنها اهل سنت را مسلمان میدانند؟
پاسخ: اهل سنت همیشه و از صدر اسلام سعی کرده که جماعت مسلمین را حفظ کند و چنانچه مذاهبی نیز ظهور کردند تا حد امکان این مذاهب را در خود ذوب و حل نموده است و فورا خط باطل بر ایشان نکشیده است و همیشه پذیرای آراء و نظرات مختلف بوده است، ولی متاسفانه عقاید شیعه همچون سنگریزه بوده و قابل حل نیستند. ایشان خلافت بلافصل و الهی را از آن علی دانسته و بسیاری از صحابه را غاصب و ظالم می دانند و در ضمن صفات الهی همچون حاضر و ناظر بودن در همه جا را برای ائمه خویش جایز می داند و ایشان را در هر جا صدا زده و از ایشان طلب حاجت می کنند که از نظر ما نوعی شرک است. ولی به هر حال اهل سنت همیشه برای ایجاد اتحاد و گفتگو با شیعیان نیز حاضر بوده و هست.
7. با توجه به اینکه جناب علی، خلیفه چهارم هستند، جناب معاویه کاتب وحی و بانو عایشه همسر پیامبر، و جناب طلحه و زبیر هم از صحابه گرانقدر پیامبر هستند و همگی در نظر اهل سنت محترم میباشند، اهل سنت کدام جناح را در جنگهای «صفین» و «جمل» بر حق میدانند؟
پاسخ: بحث این جنگها مفصل هستند و نمی توان گروهی را کامل بر حق و گروهی را کامل باطل نمود. جنگ ایشان شامل جنگ دو طایفه از مسلمین است. پس هیچکدام کافر و مرتد نبوده اند ولی دچار اشتباه بوده اند. و البته در مجموع و بطور کلی اهل سنت حضرت علی را بر حق می داند
8. در خصوص جانشینی پیامبر و خلافت، شنیدهام اهل سنت اینطور استدلال میکنند که بعد از پیامبر شورایی برای تعیین خلیفه اول تشکیل شده که اساس آن هم معقول و بر پایه دموکراسی است؛ اما چرا جناب ابوبکر پیش از مرگ برای خود جانشین تعیین کرده و مثل قبل کار را به شورا نسپرده؟
پاسخ: حضرت ابوبکر تنها حضرت عمر را به عنوان نامزد معرفی نمودند و نه اینکه ایشان را به زور و با کودتایی بر مسند قدرت بنشاند. حتی در این امر با برخی صحابی مشورت کردند و سپس صحابه با حضرت عمر بیعت نمودند و انتخاب خلیفه بدون بیعت و شورا ممکن نبوده و این برای حضرت عمر نیز شکل می گیرد. و اما در مورد مشورت حضرت ابوبکر با صحابی به برخی از روایات در این زمینه اشاره می کنیم: ابن سعد و طبری و غیره با اسانید متعددی روایت کردهاند که ابوبکر وقتی به بستر بیماری افتاد عبدالرحمان بن عوف را فرا خواند و به او گفت: در مورد عمر بن خطاب به من بگو. عبدالرحمان گفت: تو مرا از چیزی میپرسی که خودت آن را بهتر میدانی. ابوبکر گفت: گرچه بهتر میدانم. عبدالرحمان گفت: سوگند به خدا او بهترین کسی است که مورد نظر شماست. سپس عثمان بن عفان را فرا خواند و گفت: در مورد عمر به من بگو. عثمان گفت: تو از همه ما به او آگاهتر هستی. گفت: با اینکه از شما به او آگاهترم (میخواهم نظر شما را بدانم).عثمان گفت: آنچه من در مورد او میدانم این است که درون او بهتر از ظاهر اوست، و در میان ما هیچ کسی مانند او وجود ندارد. ابوبکر گفت: خداوند بر تو رحم نماید، سوگند به خدا اگر او را ترک میکردم از تو فراتر نمیرفتم. و با سعید بن زید اباالاعور و اسید بن حضیر و دیگر مهاجرین و انصار مشورت کرد. اسید گفت: او بعد از تو بهترین است، برای آنچه سبب رضامندی (خدا) میشود راضی میگردد، و بر آنچه سبب ناخشنودی (خدا) میشود ناخشنود میگردد، آنچه پنهان مینماید بهتر از آن چیزی است که اظهار مینماید، و هیچکسی در به دست گرفتن این امر از او قویتر نیست. (در ضمن اینکه شیعه می گوید چطور ابوبکر جانشین گذاشت ولی پیامبر نگذاشت؟!! باید گفت تناقضی آشکار است، چون از نظر شیعه پیامبر جانشین نگذاشته بلکه این امر از نظر شیعه دستور و امری الهی بوده است، پس شیعه در واقع دارد می گوید که چرا ابوبکر جانشین گذاشت ولی خداوند نگذاشت؟!! خوب آیا این منطقی است؟؟ عمل ابوبکر چه ربطی به دستورات الهی دارد؟ خداوند هر دستوری را صلاح بداند و اراده کند می فرستد و این چه ربطی به اعمال دیگران دارد؟؟!
9. از نظر اهل سنت، منشأ تشکیل مکتب شیعه چه چیزی، چه کسی و کدام مقطع تاریخی است؟ و اهل سنت چه کسانی را جز چهار گروه اصلی سنی (حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی) در چارچوب اسلام میدانند؟
پاسخ: شیعه در ابتدا تنها حزبی سیاسی بوده که حضرت علی را برای جانشینی پیامبرصلى الله عليه وسلم بهتر از دیگر صحابه می دانسته است ولی به مرور خرافات بیشتری وارد این حزب شده تا حالا که بصورت فرقه ای کاملا خرافی در آمده است. و عبدالله سباء نیز در شکل گیری و پایه گذاری این فرقه نقش مهمی داشته ولی به هر حال غالیان و افراد بسیاری نیز به گسترش و تکامل این فرقه کمک کرده اند. و اما به جز مذاهب اربعه هر مسلمان واقعی می تواند در دایره اسلام باشد و برخی موارد هستند که یک فرد را از اسلام خارج می کنند و مهمترین آنها شرک است. یعنی افراد مسلمان موحد و یکتاپرست در اسلام هستند و کافر نیز به کسی گویند که منکر یکی از اصول یا فروع دین باشد. چنانچه مسلمانی قرآن را تحریف شده نداند و اصول و فروع دین را منکر نباشد و شرک نداشته باشد و به آیات قرآنی اعتقاد داشته باشد، مسلما این فرد در دایره اسلام قرار دارد.
10. دیدگاه اهل سنت در خصوص حق بانو فاطمه زهرا، در مسئله فدک و تقابل ایشان با جناب ابوبکر چیست؟
پاسخ: در خصوص فدک بطور کامل توضیح می دهیم: مراجع مدعی تشیع می گویند که حضرت فاطمه با ابوبکر بر سر ارث (فدک) مشاجره نمود و ابوبکر به حدیثی از پیامبرصلی الله علیه وسلم اشاره کرد که: انا معشر الأنبیاء لانورث، ما ترکناه صدقة، یعنی: ما گروه انبیاء ارث به جا نمی گذاریم، آنچه از ما می ماند صدقه است و سپس می گویند: چرا این حدیث را تنها شخص ابوبکر نقل کرده است و نه دیگران؟!! ما می گوئیم: چطور چنین سخنی می گویید؟ چون تنها ابوبکر صدیق رضی الله عنه آنرا روایت نکرده است، بلکه کسانی از قبیل عمربن خطاب، عثمان بن عفان، علیبن ابیطالب، عباسبن عبدالمطلب، عبدالرحمن بن عوف، طلحه بن عبیدالله، زبیربن عوام، سعدبن ابیوقاص، ابوهریره و عائشه همگی در روایت آن با ابوبکر موافق و هماهنگ میباشند(البدایة و النهایة، 5/287).
ضمنا در معتبرترین کتاب حدیث شیعی یعنی اصول کافی جلد1 باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء(حدیث دوم) و باب ثواب العالم و المتعلم(حدیث اول) آمده که: إن الانبیاء لم یورثوا درهما ولادینارا، یعنی همانا پیامبران درهم و دینار ارث ننهادند.
[1] و اما استناد شیعیان به آیه: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ» (النمل/16)سلیمان از داود میراث برد و همچنین استناد به قول حضرت زکریا علیه السلام که فرموده: «فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي، وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (مریم5 و 6) مرا فرزندی عطا فرما که از من و از آل یعقوب میراث برد.
در پاسخ باید گفت: شیعه از طرفی می گوید که فدک به حضرت فاطمه ارث رسیده، ولی از سوی دیگر می گوید پدرش فدک را به او بخشیده است!! باید پرسید اگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنرا به فاطمه بخشیده بود در اینصورت از اموال پیامبر خارج است و دیگر مشمول عنوان ارث نمی شود و اگر می گویید ارث بوده، پس ادعای بخشیدن فدک باطل است و در صورت ارث بودن، زنان پیامبر نیز در آن سهم خواهند داشت، پس چرا آنها اعتراضی نکردند و سهم خود را نخواستند؟! و نمی توان گفت این هبه در مرض موت رسول خداصلی الله علیه وسلم بوده است، زیرا شان پیامبر والاتر از آن است که در روزهای آخر زندگی، برای وارثی بیش از سهمش وصیت کند و خلاف نیست که هبه غیرمقبوضه با وفات واهب، باطل و بلااثر می شود.
و چنانچه بگویید این هبه قبلا صورت گرفته، در اینصورت می بایست در ید فاطمه قرار می داشت و دیگران هم از آن مطلع می بودند، در حالی که در تواریخ معتبر و قطعی اثری از اطلاع و اعتراض سایرین دیده نمی شود و اگر اینگونه بود فاطمه می توانست بسیاری را جهت شاهد ارائه دهد. و در مورد آیات مورد استناد شما باید گفت که آیه میراث به اتفاق علما بر عمومیت خویش باقی نیست و به چند مورد تخصیص خورده است، مانند تخصیص به عدم ارث فرزند کافر یا قاتل پدر و غیره... در ضمن لفظ ارث اسم جنس و دارای انواعی است از قبیل ارث مال، ارث ملک و سلطنت و ارث نبوت و غیره. در قرآن کریم نیز به معانی مختلف آمده است. از جمله به معنای ارث علم و کتاب مانند: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا» (فاطر32) یعنی: آنگاه کتاب(آسمانی) را به کسانی که ایشان را برگزیده بودیم به میراث دادیم. و به معنای ارث بهشت چنانکه می فرماید: «وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (الزخرف/72) یعنی: این است بهشتی که به سبب کردارتان به میراث برده اید. و یا به معنای ارث زمین و مال چنانکه می فرماید: «وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ» (احزاب/27) زمین و خانه هایشان و اموالشان را به شما میراث دادیم و در آیات 128 و 137 سوره مبارکه اعراف نیز به همین معنی استعمال شده است. و اما در آیه 16 سوره نمل که مورد استناد شماست معنای عرفی و معمول ارث مراد نیست، زیرا حضرت داوود علیه السلام غیر از حضرت سلیمان علیه السلام اولاد دیگری نیز داشت و قهرا آنان نیز از ارث به معنای عرفی آن محروم نبوده اند.
واضح است که اولاد اعم از نیکوکار و غیرنیکوکار هر دو در صورتی که پدر مالی نهد از او ارث می برند و ذکر ارث بردن بدین معنا بیهوده است و متضمن مدح نیست در صورتیکه آیه در مقام مدح و تمجید است، پس ارثی که سلیمان به بهره مندی از آن ممتاز است، ارث نبوت است نه ارث مال و منال که از امور عمومی است و در میان همگان مشترک است و ذکر این امور از شان قرآن به دور است. در ضمن در بررسی آیات می بایست به آیات قبل و بعدی توجه داشت نه اینکه یک تکه را به نفع خود بیرون کشید.
می بینیم که در آیه قبلی به دانش عطا شده به داوود و سلیمان تصریح شده است، بدینصورت: «وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ» (نمل/15) و به راستى به داوود و سليمان دانشى عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايى را كه ما را بر بسيارى از بندگان با ايمانش برترى داده است. در آیه آمده که داوود و سلیمان بر بسیاری از بندگان مومن نیز برتری دارند و مشخص است که این برتری همان دانش عطا شده از طریق وحی و در حقیقت همان نبوت است و در ادامه همین تکه از آیه
[2] گزینش شده توسط شما نیز می گوید:(اى مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافتهايم) که همه این دانشها از طریق وحی و نبوت صورت گرفته است و مقصود آیات را روشن می سازد. و اما استناد به آیات پنجم و ششم سوره مریم نیز بیهوده است، زیرا حضرت یحیی علیه السلام از آل یعقوب مال ارث نمی برد، اموال آنان را اولاد و خویشاوندانشان ارث برده بودند. پدر حضرت یحیی یعنی حضرت زکریا نیز اموال آنچنانی نداشته است که بخواهد دعا کند خداوندا به من وارثی عطا فرما که مالم بی ارث نماند!! زیرا وی نجاری زاهد بود که مالی نیندوخته بود، علاوه بر این ارث بردن مال، امری معمول و متعارف است و مدح او نبوده و امتیازی به شمار نمی رود، بنابراین در این آیه نیز ارث نبوت مقصود است نه ارث مال و در ادامه آیات به نبوت حضرت یحیی در همان کودکی و داشتن کتاب آسمانی اشاره شده(مریم/12) که نشان می دهد به او ارث رسیده است.|
11. در مورد واقعه عاشورا، شنیدهام که برخی میگویند که جناب حسین، با این اندیشه که خلافت حق ایشان است وارد صحنه شده و هدف بازپسگیری حاکمیت را داشتهاند و نه الزاماً اصلاحِ دین جدشان؛ دیدگاه اهل سنت در خصوص این مسئله چیست؟
پاسخ: امام حسین به هیچ عنوان اندیشه خلافت و قیام مسلحانه را نداشته است و قصد و نیت ایشان تنها همان امر به معروف و اصلاح دین جدشان بوده است، برای بهتر روشن شدن این موضوع توضیحاتی می دهیم:
اگر هدف امام حسین قیام مسلحانه بود :
- هیچگاه با زن و فرزندش راهی کربلا نمی شد.
- دعوت و سخنرانی اش را در عرفه در مکه علنی نمی کرد و با حالت تقیه راهی کربلا می شد.
- در روز روشن حرکت نمی کرد.
- از مسیر و راههای معمول حرکت نمی کرد.
- پیشنهاد یارانش برای رفتن به کوهستان و جنگ چریکی را قبول می کرد.
- به مسلم دستور می داد ابن زیاد را در خانه هانی ترور کند( قتل های زنجیره ای! )
- با طرف مقابل وارد مذاکره نمی شد و اصلا به محض مشاهده با ایشان وارد نبرد می شدند و نه وارد مذاکره! همینکه چندین شب با ایشان مذاکره کردند بهترین دلیل است که آنها می دانستند هدف امام حسین قیام مسلحانه نیست.
- شب قبل از فاجعه به یارانش نمی گفت هر کس می خواهد می تواند برود و فرار کند.
- نمی گفت هدف من امر به معروف و اصلاح امت جدم می باشد .
- مانند ابن زیبر قیام مسلحانه را از همان مکه یا مدینه آغاز می کرد .
- در زمان 20 سال خلافت معاویه برنامه ریزی های لازم برای این کار را انجام می داد .
- و از همه مهمتر در لحظات آخر عمر شریفشان با صدای بلند می فرمود تا پس از ایشان انتقام خون ایشان را بگیرند، ولی بر عکس ایشان در آخرین لحظه فرمودند : السلام علی رسول الله و علی امت رسول الله.
- هیچ یک از امامان بعدی نیز چنین عملی نکردند که ما نیز قیامی را صورت دهیم، حتی لااقل یک امام هم این کار را نکرد و نگفت من نیز مانند امام حسین قیام می کنم، پس می فهمیم که قصد امام حسین نیز قیام نبوده است.
آن کسی که قیام مسلحانه کرد مختار بود و شاه اسماعیل خونخوار و نه امام حسین! و شیعیان ولایت فقیه نیز شیعه مختار و شاه اسماعیل هستند و نه شیعه امام حسین . آری حسین کسی بود که اگر هم در راه عقیده اش جنگید و شهید شد شب قبل به همه گفت می توانید بروید زیرا مانند برادرش حسن و پدر بزرگوارش علی برای جان و شخصیت انسانها کرامت و ارزش قائل بود ولی شما مدعیان تشیع یک ملت 80 میلیون نفری را مسخره آمال و عقائد خرافاتی خودتان کرده اید ، ملتی که هر روز بیشتر از روز قبل در زیر فشار تحریم ها و فقر و تورم و گرانی در حال نابود شدن است و این برای شما ذره ای اهمیت ندارد، مهم فقط بسط خرافات و اندیشه فرعونی و بنده پرور ولایت مطلقه فقیه در سطح جهان می باشد و بس . . . آری ما نیز مانند شما قبول داریم که شیعه علی در بهشت است ولی آقایان محترم، شیعه و پیرو واقعی علی و حسین در بهشت است و نه شیعه یزیدها و مختارها و شاه عباس ها و مجلسی ها . . . .
وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ ﴿٢٢٧﴾ سوره الشعراء . . . .
12. شیعیان معتقدند کتابی که امروز با عنوان نهجالبلاغه در اختیار آنهاست، تماماً کلام جناب علی است و آن را نشانهای از فصاحت و بلاغت و حکمت ایشان میدانند؛ آیا اهل سنت هم چنین باوری دارند؟
پاسخ: خیر همه مطالب سخنان حضرت علی نیستند و البته به جز بحث سندیت نهج البلاغه باید گفت بطور کل برخی سخنان آن از پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند و برخی از بزرگان دیگر و البته بسیاری نیز نامه ها و خطبه های حضرت علی هستند.
13. از برخی شیعیان و حتی روحانیانِ شیعه مطالبِ عجیب و دور از ذهنی در موردِ نسب و شجره جنابِ عمر بن خطاب شنیدهام که مدعی هم هستند این مطالب را از کتبِ تاریخیِ خودِ اهلِ سنت برداشت کردهاند.اهلِ سنت چه پاسخی برای این شبهات دارند؟
پاسخ:اینها سندیت نداشته و اهل سنت اعتقادی بدانها ندارند و در کتب شیعه نیز جسارتها و مطالب بسیار زشتی علیه ائمه شیعه وجود دارند ولی اهل سنت همچون شیعیان این مطالب جعلی را دست آویز قرار نمی دهند و در ضمن عمل اشخاص مهم هستند و چه فایده که مثلا رهبری حلال زاده باشد ولی ملتی را زیر بار تحریم و خفقان و سانسور و ذلت ببرد، خوب مسلما این از هزار حرام زاده بدتر بوده است.
[1] روزی حضرت فاطمه، حسن و حسين را به حضور نبي اكرم صلی الله علیه وسلم مي برند و ميگويند: چيزي براي اين دو نفر به ارث بگذاريد. پيامبر مي فرمايند: و اما حلمم را براي حسن و اما شجاعتم را براي حسين به ارث مي گذارم. امام صادق نيز مي فرمايند: علماء وارثان انبياء هستند و... اين يعني اينكه پيامبران علم و دانش و حکمت و ايمان و... از خود به ارث مي گذارند، نه مال و منال!!
[2] جالب است که مراجع شیعه در استناد به آیات قرآنی به آیات قبل و بعد از آن آیه توجهی نمی کنند که موضوع درباره چه بوده است؟ و حتی در بسیاری از مواقع یک قسمت را از میان یک آیه بیرون می کشند و به میل خود تفسیر می کنند.