نكاتى عجيب از زندگی شاه اسماعیل صفوی (قسمت اول)
تقریبا 500 سال پیش شاه اسماعيل جوان توانست سرزمینی که امروز ما ایرانی ها در آن زندگی میکنیم را فتح کند.
با آنکه 500 سال از زمان زندگی و پادشاهی او گذشته، اما کارهایش هنوز بر زندگی روزانه ما تاثیر دارد، برای مثال من که 24 سال پیش از ایران هجرت کردم، در خود که مینگرم،میبینم که سبب هجرتم، اقدامات شاه اسماعیل بود، او با شیعه کردن مردم ایران عرصه را بر من تنگ نمود آن هم بعد 500 سال!!
در زمان شاه اسماعیل مردم ایران مجبور شدند دین خود را رها کنند و تماما شیعه 12 امامی شوند. قبل از او اکثریت مطلق ایرانیان، سنی مذهب بودند، پس لازم است این مرد که پدران ما را مجبور به عوض کردن دین کرده بشناسیم!
باید او را بشناسیم چون تاثیر شاه اسماعیل حتی بعد از مرگ، درون گور هم ادامه دارد. تصور کنید حال مردهای را که در شب اول قبر، بخیال اینکه شیعه فرقه نجات یافته است، در جواب به سوالات نکیر و منکر، بی اختیار یا علی مدد بگوید، و گرز فرشته عذاب بر سرش فرود آید.
شاه اسماعیل صفوی تاثير دیرپایی بر ایران و ایرانی داشته و دارد، پس باید این مرد را بشناسیم.
به این منظور، (شناسایی) بعضی از حوادث زمان او را مینویسم:
1- متعصبین به نژاد ایرانی و ایراندوستان؛ او را شاه کبیر مینامند، در جشنهای 2500 سال شاهنشاهی؛ در سال 1350؛ مجلس ایران به او لقب کبیر داد و رسما او را شاه اسماعیل کبیر نامیدند اما جالب است بدانید که او فارسی نمیدانست و زبانش ترکی بود. حتی بزبان ترکی شعر میگفت!
این در حالی بود که دشمناش، یعنی پادشاهان ازبک و ترک فارسی را بخوبی میدانستند، زیرا فارسی زبان تمدن در آن روزگار بود، حتی تا این آواخر در بین پشتونها و پنجابیهای هند ضرب المثلی بود که میگفتند: فلانی پولش زیاد شده حالا فارسی حرف میزنه!!
حالا دانستید چرا شاهزادگان ازبک و ترک فارسی میدانستند؟
و پس بدانید که فارسی ندانی شاه اسماعیل در آن زمان، دلیل بر این بود که این مرد بدور از تمدن پرورش یافته بود.
جالب اینکه قبل از جنگ چالدران، شاه اسماعیل به ترکی برای سلطان سلیم شعری فرستاد و در آن رجز خواند.
و سلیم بعد از پیروزی به رجز خوانی، اسماعیل را با شعری فارسی که سروده خودش بود، پاسخ داد.
و عجیبتر از همه، اینکه این شاه مورد ستایش ایرانیان نژاد دوست، سربازانش، همگی از ترکان اناطولی بودند و اما قاضیهای سلطنت عثمانی، بعضا ایرانی بودند!
2- شاه اسماعیل ریش را ممنوع و سبیل آویخته را اجباری کرد.
3- شاه اسماعیل شراب را حلال میدانست بلکه خوردن آن را نیز اجباری کرده بود.
او شراب میخورد و لکن جام شرابش یک کاسه عادی نبود، او از جمجمه دشمنان مشهورش، کاسه شراب میساخت و همیشه در کنارش یک جمجمه از این نوع بود.
4– لواط را نیز حلال میدانست و خود نیز لواط گری قهار بود.
یک روز در کاخ هشت بهشت تبریز، با 12 نوجوان (اسیران تبریزی) لواط کرد.
5- عقيده رايج در ميان سربازان شاه اسماعیل آن است كه شاه تابع هيچ قانونى نيست و هرچه كند گناه شمرده نمىشود، بلکه همان حق است!
برای همین وقتی اسبش، سگ محبوبش را زیر گرفت و کشت شاه دستور داد برای سگ عزاداری کنند، مثل عزاداری برای حسین!
شاه اسماعیل عبای داشت که میگفتند جبه پیامبر است، شاه آن جبه را پاره کرد و قسمتی از آن را کفن سگ نمود.
صوفیان گفتند او هر چه کند همان حق است، او ولی کامل است.
تاریخ رنگ سگ محبوب شاه اسماعیل را مشخص نکرده، اما احتمالا رنگش سیاه بوده، که اینقدر دوستش داشته!
و رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند که سگ سیاه شیطان است !
7- بعضیها گمان میکنند که سلسله صفوی یک سلسله مذهبی معتقد به اسلام بوده اما در این سلطنت، که 230 سال بر ایران حکومت رانده، از اول تا آخرش شراب و زنا و چرس و بنگ آزاد و بلکه زمانی حتی انجامش فرض بوده.
در زمان شاه اسماعیل، اسیران ایرانی را میکشتند و دختران و پسران آنها را در فاحشهخانهها وادار به خود فروشی میکردند و پول حاصل از خود فروشی را قزلباشان بجیب میزدند.
شهر تبریز در سال 880 هجری بدست شاه اسماعیل افتاد. و کتیبه ای در مسجد جامع (جمعه) تبریز که فرمان مورخه 1106 هجری، از آخرین پادشاه صفوی نصب شده که وضع تبریز را در این 226 سال گذشته نشان میدهد.
این سنگ نوشته، از سنگ مرمر میباشد که در بالای در شمالی مسجد جامع تبریز نصب شده و مشتمل بر فرمانی از شاه سلطان حسین صفوی به خط محمد مومن تبریزی است. این کتیبه مورخ به سال 1106 هجری قمری است که در آن فرمان شاه صفوی به رستم خان سالار سپه آذربایجان صادر شده که ((قمار خانهها و روسپیخانهها و چرسیخانهها را ببندند و هر کس مرتکب این اعمال شود را مجازات کند)).
پس این کتیبه ثابت میکند که در طول دو قرن و اندی از حکومت صفویان، تبریز و همه شهرهای تحت حاکمیت صفویان شراب خانه و فاحشه خانه علنی بود.
و این چیزها در هیچ شهر اسلامی آن عصر، حتی در شهرهای اروپایی آن عصر مشابه و مثل نداشته است و هیج جا؛ غیر از ایران صفوی زده، بصورت علنی رواج نداشته.
این کتیبه یک دلیل از دلایل واضح ماست که صفویان (شاه اسماعیل و اولادش) وقتی حکومت را شروع کردند لواط و شراب و زنا و چرس را حلال و بلکه واجب میدانستند.
و این نیز از مسلمات تاریخ است (دوست و دشمن صفویان گفته اند) که قزلباشان در شبی که فردایش جنگ بود شرابخواری کرده و در روز جنگ چالدران بشدت مست بودند.
پس شراب پیش آنها مقدس بود زیرا آنها جنگ چالدران و بقیه جنگهای خود را مقدس (جهاد) میدانستند.
اما چرا در آخر آخرهای دوره صفوی، چنین فرمانهای مبنی بر منع شراب و زنا صادر میشد؟
علت این است که فقیهان آمده از لبنان که داشتند کم کم قدرت را از صوفیان قزلباش میدزیدند، در آخر سلطنت صفوی آنقدر نفوذ پیدا کردند که شاه را وادار به حرام دانستن این چیزها کنند.
اما موسس سلسله صفوی و فرزندانش تا زمانی بسیار دراز (بیش از دو قرن) شراب و زنا و لواط را حلال میدانستند.
و وقتی در زمان شاه سلطان حسین قدرت بنفع فقیهها و بضرر صوفیان ورق خورد، و فقیهها، صوفیان را کافر گفتند، یکی از آن صوفیان به شاه سلطان حسین نوشت که حرف فقیهان به این معنی است که پدران تو کافر بوده اند.
اما علما با رندی جواب دادند اونها صوفی کامل بودند و شما ریاکارانید، آنها را دوست داریم و شما را دشمن.
البته شاه سلطان حسین هم چون گرگزاده بود، راضی به وضع جدید برای این شد که علمای شیعه بعضی از کارها را حلال کردند، مثلا همین شاه حسین، بفتوای این علما 500 زن مادام العمری داشت و 4500 کنیز هم همراهش بود.
و خلاصه حرف اینکه ممنوعیت شراب و زنا در حکومت 230 ساله صفویان فقط برای 7 سال بود و بس و در بقیه این قرون طولانی این منکرات آزاد و حتی حلال و حتی تر! که واجب بود.
در گفتار بعدی درباره شاه اسماعیل بیشتر مینویسم.
- 16159 بازدید
- نسخه چاپی
دیدگاه ها
شاه اسماعيل مردي بشدت سفاك و
شاه اسماعيل مردي بشدت سفاك و خونريز بود و اختيار مذهب تشيع توسط او بخاطر متحد كردن ايران در برابر عثماني و شيبك خان ازبك كه هر دو سني بودند ميباشد . لازم است بدانيم كه او از طفوليت تا سن 13 سالگي در يكي از قلاع فارس زنداني بوده و امكان تحصيل نداشته حتي ملبوس مناسب نيز در اختيار او و برادرانش نبوده است . اما شعري كه او براي سلطان سليم ميفرستد يك شعر فارسي و از شاهنامه است بدين مضمون : " نداني كه ايران نشست منست - زمين سر بسر زير دست منست - تو زان رش منه يك قدم پيش پاي - چو خواهي كه پيمان بماند بجاي " و اما اينكه سربازانش از مردم اناطولي بوده اند درست بنظر نميرسد چرا كه پايگاه اعتقادي او و وفاداران متعصبش اكثرا از خانقاه اردبيل و استان گيلان و مازندران ( به حكمراني كاركيا ) بوده اند و در جنگ چالدران نيز نام طوايف كرد شاملو و روملو و بيشتر طوايف كردستان و اذربايجان و نيمه غربي ايران كنوني بودند كه نام انها در تاريخ مشهور است ( رجوع كنيد به كتاب هاي" شاه جنگ ايرانيان - شاه اسماعيل در قضاوت تاريخ ) .
در مورد كاسه سر دشمنان فقط يك مورد در زندگي او هست كه انهم كاسه سر شيبك خان شيباني فرمانرواي ازبك ها است و كاسه سر ديگري بنظر اين حقير نرسيده است .
در كل شاه اسماعيل و دودمانش مذهب را فقط وسيله اي براي حكومتداري ميدانستند و اعتقاد واقعي به ان نداشتند ولي در مورد مست بودن او در روز جنگ چالدران همه منابع تاريخي متفق القولند كه شاه اسماعيل در ابتداي جنگ پس از ديدن اثر مخرب توپهاي عثماني با 1300 نفر سوار شخصا به نابودي توپها در تپه كبود و در قلب سپاه 200.000 نفري عثماني اقدام ميكند و اين كار از شاهكار هاي نظامي اوميباشد . چگونه يك ادم مست ميتواند چنين عملي را انجام دهد مضاف بر اينكه پس از نابودي سپاه 37000 نفري ايران شاه اسماعيل بامعدودي سوار شبانه خود را به حوالي زنجان ميرساند در حاليكه مورد تعقيب سپاه عثماني بوده است . بنظر شما يك ادم مست و شرابخوار ميتواند چنين شاهكار هايي را انجام دهد ؟ شرابخواري او در مجالس بزم بر همگان عيان است اما در هنگام نبرد چنين نبوده است .
شاه اسماعيل و فرزندش شاه طهماسب توانستند وحدت ايران را در مقابل سپاه انبوه عثماني و حملات مكرر انها حفظ كنند و اين در حالي بود كه امپراطوري عثماني نيمي از اروپا را تصرف كرده بود .
و اما شاه طهماسب هفت بار در برابر هجوم ويرانگر عثماني دفاع كرد و يك وجب از خاك ايران را از دست نداد . جالب است بدانيد كه در زمان حكومت وي روي انگورهايي كه وارد شهر ميشد محلول غليظ نمك ميريختند تا قابل استفاده براي انداختن شراب نباشد و وي بسيار متعصب در اسلام و قوانين ان بود . ممكن است در زندگي خصوصي وي لغزشهايي بچشم بخورد اما در اجراي قوانين اسلام ميان مردم سخت متعصب بود .
در مورد هجرت جنابعالي هم حتما شما ارزو داشنيد كه بخاطر سني شدن ايرانيان سلطان سليم ايران را تصرف كند اما معلوم نيست كه ايا اجداد بزرگوار شما ميتوانستند در حكومت سليم زنده بمانند تا شما امروز افسوس شكست سلطان سليم را بخوريد چرا كه سلطان سليم نيز در سفاكي روي شاه اسماعيل را سفيد كرده بود . اگر عمري بود در اين باب بيشتر سخن خواهم راند.
الخير في ماوقع
mahnoosh
"مهنوش" خانم محترم ، که حدود
"مهنوش" خانم محترم ، که حدود یک سال پیش این نظر را ارسال کرده اید ، متاسفانه من امروز نوشته های شما را خواندم که البته پر از غلط و بی اطلاعی است.
1.گفته اید که شاه اسماعیل تا 13 سالگی در یکی از قلعه های فارس زندانی بود ... درستش آن است که شاه اسماعیل نزدیک به 6 سال در قلعۀ اصطخر در فارس بود اما نه به عنوان زندانی بلکه به عنوان مهمان و مادر و دو برادرش همراه او بودند و بعد از 6 سال به اردبیل و سپس به لاهیجان سفر کردند و در لاهیجان نیز به عنوان مهمان بودند و میزبان آنها "کارکیا میرزا علی" (حاکم منطقه) خود سید و شیعۀ زیدی بود و به نیکی از اسماعیل پذیرائی می کرد.
2.اینکه گفته اید شاه اسماعیل حتی امکان تحصیل هم نداشته است!! این از عجایب است چرا که ما نه تنها از تحصیل او در لاهیجان خبر داریم بلکه نام استاد او را نیز میدانیم!
اقبال یغمایی می نویسد: « پس از مدتى حاكم لاهيجان كه در نهان به صفويان ارادت مىورزيد اسماعيل را به لاهيجان دعوت كرد. وى كه در آن زمان قابليت آموختن يافته بود در خدمت استاد شمس الدين خواندن و نوشتن و قراءت قرآن را فراگرفت.»
(سفرنامه شاردن، ج5، ص: 1853 ، توضیحات مترجم ؛ نشر توس _تهران،ط1)
و زمانی که شاه اسماعیل به حکومت رسید استاد خود یعنی "مولانا شمس الدین لاهیجانی" را وزیر خود نمود!
3. ادعایی که حتی لباس درست و حسابی هم نداشته ، از آن ادعاهای ناشیانه است!
4.در متن مقاله آمده است که
4.در متن مقاله آمده است که شاه اسماعیل حرف زدن به زبان فارسی بلد نبوده و شما به آن اعتراض کرده اید،من با شما موافقم منتهی این صحیح است که زبان دربار و درباریان،زبان ترکی بوده ، حتی اصطلاحات دیوانی نیز به زبان ترکی بوده است که در این باره می توانید به کتاب "تاریخ ادبیات" دکتر ذبیح الله صفا مراجعه کنید که در این باره بحثی مفصل دارند.
5. اما اینکه نوشته اید:«و اما اينكه سربازانش از مردم اناطولي بوده اند درست بنظر نميرسد چرا كه پايگاه اعتقادي او و وفاداران متعصبش اكثرا از خانقاه اردبيل و استان گيلان و مازندران(به حكمراني كاركيا) بوده اند و در جنگ چالدران نيز نام طوايف كرد شاملو و روملو و بيشتر طوايف كردستان و اذربايجان و نيمه غربي ايران كنوني بودند.»
جواب این ادعا که باز هم ناشیانه است را من نمیدهم بلکه "حجة الاسلام رسول جعفریان" که در زمینۀ صفویه محققی مشهور هستند، میدهند.
رسول جعفریان می گوید:«هسته مرکزی سپاه، قزلباش است که سنّیای در آن وجود نداشته است، اگر این قزلباش نبود باید از همین شهرهای سنّی نیروی نظامی را جمع میکردند که نکردند، بلکه آنها را از آناتولی آوردند. غالب آنها ایرانی نبودند، یعنی یک لشکرآماده بود که در اینجا از آنها استفاده کردند.»
(مجلۀ هفت آسمان ص 50 - 51 ،مقاله:تشیع اعتدالی،شمارۀ 22،تابستان 1383ش؛رسول جعفریان)
به همین خاطر "یان ریپکا" می نویسد: « صفويه سده دهم هجرى را نبايد يك سلسله ايرانى پنداشت»(تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان تا قاجاريه،متن،ص:412،يان ريپكا؛ترجمه:عيسى شهابى،انتشارات علمى و فرهنگى_تهران،ط1)
روملو و شاملو
6.اما در مورد قبایلی که نام بردید، قبیلۀ روملو ، محض اطلاع باید بدانید که این طائفه همانهایی هستند که تیمور لنگ بعد از نبرد با ترکهای عثمانی اسیر کرد و به اشارۀ خواجه علی سیاهپوش (جد شیخ جنید)آزاد و به دستگاه صوفیۀ اردبیل هدیه داد و همینها هستۀ مرکزی قزلباش را تشکیل دادند.
در مورد طایفۀ شاملو باید گفت که آنها نیز ترکهای شام بودند یعنی اصالتاً ساکن در دیار عثمانی بودند ؛ محمد عارف اسپناقچی می نویسد:
«اسماعیل...در محرّم فقط در روز عاشورا مجلس عزايى منعقد كرده، يكى از وعاظ كتاب روضة الشهداء حسين واعظ كاشفى را بر منبر مىخواند. سامعين ندبه و گريه مىكردند. چون اين كتاب فارسى بود، غالب امرا، حتى لشكر كه ترك و نادان بودند، نمىفهميدند. جلال الدين ميرزاى مرحوم در جلد ثالث نامه خسروان مىنگارد: كه در مجلس عزايى كه شاه اسماعيل حضور داشت، يكى از امراى بزرگ شاملو در آن مجلس بود و گريه مىكرد، شاه از او پرسيد كه، تو چرا گريه مىكنى؟ در جواب عرض كرد كه من از براى حسين شما گريه نمىكنم؛ از براى آن دليران شام ما گريه مىكنم كه حسين شما و اصحابش آنها را كشتهاند. شاه كه اين جواب را شنيد، خنديد.»
(انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام، ص: 271 ، محمد عارف اسپناقچى پاشازاده (م1310ق) ، نشر دلیل _قم؛ط1)
کاسه های سر و مستی صفویه در میدان جنگ
7.در مورد کاسۀ سر نیز حق با شماست ، بنده نیز کاسۀ سر دیگری که خاصاً ذکر آن آمده باشد ندیده ام منتهی شعری از شعرای آن عصر موجود است که سخن از "کاسه های سر" دارد که در آن شراب می نوشیدند و مورخ می گوید که شیخ حیدر این شعر را بر نیزۀ سپاهیان می نوشته است!
«در باغ ظَفَر چو تیغ، نیلوفر ماست ... پیکان به مثل غنچه، جان پرور ماست
روزی که ز خون دشمنان، باده خوریم ... شک نیست که کاسه های سر، ساغَرِ ماست!»
(فتوحات شاهى، متن، ص: 50 ، امير صدر الدين ابراهيم امينى هروى(م قرن10)، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى_تهران،ط1)
امکان اینکه پدر شاه اسماعیل یعنی شیخ حیدر نیز از سر دشمنان خود جام شراب ساخته باشد و ما از آن بی خبر باشیم بعید نیست و بعید نیست که پسر از پدر یاد گرفته باشد! .... والله اعلم.
8.اما در مورد اینکه مست بودن شاه اسماعیل و یارانش را در جنگ چالدران منکر هستید!! جواب آن است که پسر شاه اسماعیل یعنی شاه طهماسب که به قول شما شخصی متدین بوده است ، در نامه ای به سلطان سلیمان عثمانی می گوید:
« پدر من با پدر تو جنگ كرد خوب نكرد، زيرا كه شرايط حزم و احتياط را مرعى نداشت و در روز جنگ كه هنگام شعور و هشيارى است اكثر امرا و سپاه او مست بودند»
(تاريخ ايلچى، نظام شاه، متن، ص: 121، خورشاه بن قباد الحسينى(م972ق) ، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى_تهران،ط1)
تعداد سربازان طرفین
9.محض اطلاع: تعداد سربازان عثمانی را 200000 نفر نوشتید (که در بعضی تواریخ آمده است) ، عدد صحیح آن 140000 نفر بوده است!
و سربازان صفوی که شما تعداد آن را 37000 نفر نوشته اید!!! اشتباه است و تعداد صحیح لشکر صفویه نیز جمعاً 128000 نفر بوده ند. ( از 80 هزار نفر تا 150 هزار نفر نوشته اند که به تحقیق عدد 120هزار ثابت شده) (ر.ک : به مقالۀ نصر الله فلسفی با عنوان : جنگ چالدران)
اما در مورد حمله شاه اسماعیل به توپهای سپاه عثمانی! مشخص است که افسانه و از جعلیات مداحان صفوی است ، چرا که استراتژی جنگی آن روز چنین بود که قبل از اینکه دو سپاه در هم بیامیزند از توپ استفاده می کنند و سپس توپها را به عقب برده و جنگ تن به تن آغاز می شود،یعنی حمله به توپها اصلا معنا ندارد!
فرار شاه طهماسب از جنگ و آتش زدن شهرهای ایران
10. اما اینکه گفته اید شاه طهماسب 7 بار در برابر سپاه عثمانی دفاع کرد!! جواب آن است که بهتر است بگوئیم 7 بار از سپاه عثمانی فرار کرد نه دفاع!! و همیشه ترفند او این بود که شهر های ایران را آتش میزد و مردم بدبخت شدۀ ایران را بدبخت تر می کرد!
از جمله شهرهایی که او به آتش کشید و مردمانش را در سال 941 بدبخت کرد ؛ به ترتیب شهر تبریز ؛ سلطانیه و اطراف آن ؛ و شهری به نام"درجزین" که بین همدان و زنجان بوده است.
(رک: تاريخ ايلچى، نظام شاه، متن، ص: 126 -129 )
در سال 954 نیز شهر تبریز طعمۀ قزلباشان شد «و مزروعات و غلّات را به تمامى سوخته، چنانچه در شهر و نواحى از جنس مأكول و مشروب هيچ چيز يافت نمىشد»
(ر.ک: تاريخ ايلچى، نظام شاه، متن، ص: 170)
همین شخصی که در دین متعصب است ؛ چنان بود که دکتر عبدالحسین زرین کوب در موردش می نویسد:
«دادخواهان که در حکومت بی مسؤولیت و پر هرج و مرج اواخر عمر او عده شان پیوسته بر افزون بود، مکرر در اطراف دولتخانه فریاد و شکایت و اعتراضشان بلند بود و او که به سبب کاهلی و خِسَّت مایل به شنیدن عرایض آنها نبود به بهانۀ رعایت شریعت آنها را حواله به رجوع به محاکم شرعی می کرد و از رسیدگی به احوال آنها که غالباً از احکام همین محاکم شاکی بودند، خود داری می کرد _ به قول سعدی بنای ظلم از اول اندک بود هر که آمد چیزی بر آن مزید کرد تا بدین پایه رسید که هست.»
(روزگاران ص 679، عبدالحسین زرین کوب ؛ نشر سخن _تهران ،ط5)
اجداد ما...
11.اما اینکه سلطان سلیم خونخوار و سفاک بود در این سخن حرفی نیست ولی الحق به پای شاه اسماعیل به هیچ وجه نمی رسید و البته همان اجداد ما آرزو می کردند که ای کاش سلطان سلیم کل ایران را فتح می کرد و به کشور خود باز نمی گشت ، چنانکه "خواجۀ اصفهانی" خطاب به سلطان سلیم می سراید:
«قزل برک است همچون مار افعی ... سرش را تا نکوبی نیست نفعی
بیا از نصرِ دین کسرِ صَنَم کن ... به ملک روم ، ملک فارس ضَم کن
بیا از روی عالم رنج بردار ... بُکُش زنهار مار و گنج بردار
مراد من از این، نی گنج و مال است ... غرض گنج رضای ذوالجلال است»
(انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام، ص: 155 ، محمد عارف)